افراط‌گرایی خشونت‌آمیز تحت تأثیر مبانی فکری بنیادگرایی (2): مروری بر مدل‌های مفهومی و تحقیقات کاربردی*

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- دانشجوی کارشناسی‌ارشد تاریخ اسلام، دانشگاه تهران
دریافت: ۳ مرداد ۱۳۹۸ | انتشار: 1 آذر 1398

منابع و ماخذ

1- Alan, Travis (2008). MI5 report challenges views on terrorism in Britain, The Guardian, August 20, available at: http://www.guardian.com. 

2- Borum, ufe (2003). Understanding the Terrorist Mindset, FBI Law Enforcement Bulletin.

3- Clark, McCauley and Sophia, Moskalenko (2008). Mechanisms of political radicalization: Pathways toward terrorism, Terrorism and Political Violence.

4- Daveed, Gartenstein-Ross and others (2008). Terrorism in the West: A Guide to Terrorism Events and Landmark Cases.

5- Daveed, Gartenstein-Ross and others (2009). Terrorism in the West 2008: A Guide to Terrorism Events and Landmark Cases, Human Security Report Project, available at: http://www.humansecuritygateway.com 

6- Edwin, Bakker (2006). Jihadi terrorists in Europe, their characteristics and the circumstances in which they joined the jihad: An exploratory study, Clingendael Security and Conflict Programme: The Hague, Clingedael Institute, available at: http://www.clingendael.nl 

7- Fathali, Moghaddam (2005). The Staircase to Terrorism: A psychological exploration, American Psychologist 60.

8- John, Horgan (2008). Deradicalization or Disengagement? A Process in Need of Clarity and a Counterterrorism Initiative in Evaluation, Perspectives on Terrorism, available at: http://www.terrorismanalysts.com 

9- John, Horgan (2005). Psychological factors related to disengaging from terrorism: Some preliminary assumptions and assertions: A future for the young: Options for helping Middle Eastern Youth escape the trap of radicalization, RAND Corporation WR354 Working Paper, available at: http://www.rand.org. 

10- Jytte, Klausen (2010). Al-Qaeda–affiliated and Homegrown Jihadism in the UK: 1999- 2010," Institute for Strategic Dialogue, available at: http://tinyurl.com.

11-  Horgan, John (2009). Walking Away from Terrorism: Accounts of Disengagement from Radical and Extremist Movements (New York: Routledge Publishing Company).

12- Marieke, Slootman and Jean, Tillie (2006). Processes of Radicalisation: Why some Amsterdam Muslims become radicals, Institute for Migration and Ethnic Studies, available at: http://home.medewerker.uva.nl 

13- Marco, Goli and Shahamak, Rezaei (2010). House of War: Islamic Radicalisation in Denmark, Centre for Studies in Islamism and Radicalisation (CIR) Department of Political Science, Aarhus University, Denmark, available at: http://tinyurl.com 

14- Michael, Mazarr (2004). The Psychological Sources of Islamic Terrorism: Alienation and Identity in the Arab World, Hoover Institutions Policy Review 125, available at: http://www.hoover.org. 

15- Mina, Al-Lami (2007). Studies of Radicalisation: State of the Field Report Politics and International Relations Working Paper, Department of Politics and International Relations: Royal Holloway, University of London, http://tinyurl.com

16- Mitchell, Silber and Arvin, Bhatt (2007). Radicalization in the West: The Homegrown Threat (New York: Police Department, City of New York, NYPD Intelligence Division.

17- Peter, Neumann and Brooke, Rodgers (2007). Recruitment and Mobilisation for the Islamist Militant Movement in Europe, International Centre for the Study of Radicalisation and Political Violence, available at: http://tinyurl.com

18- Sageman, Marc and Leaderless, Jihad (2008). Terror Networks in the Twenty-First Century (Philadelphia: University of Pennsylvania Press).

19- Stephen, Biddle (2002). War Aims and War Termination, Defeating Terrorism: Strategic Issue Analysis (2002): 7–12, available at: 

http://www.strategicstudiesinstitute.army.mil 

20- Tinka, Veldhuis and Staun, Jorgen (2009). Islamist Radicalisation: A Root Cause Model, Netherlands Institute of International Relations Clingendael: 14, available at: http://tinyurl.com 

21- Thomas, Hegghammer (2006). Terrorist recruitment and radicalization in Saudi Arabia, Middle East Policy Council.

22- Tomas, Precht (2007). Home grown terrorism and Islamist radicalization in Europe: From conversion to terrorism, Danish Ministry of Defense, available at: http://tinyurl.com.


متن کامل

مقدمه

از سال 2001، دانشمندان علوم اجتماعی و نیروهای امنیتی در سراسر دنیا تعدادی چارچوب طراحی شده عموماً به منظور شرح فرآیند تحول از بنیادگرایی به افراط‌گرایی خشونت‌آمیز یعنی RVE، و بطورخاص در مورد اسلام‌گرایی ستیزه‌جو، پیشنهاد داده‌اند. اساساً این کوشش‌ها بیشتر از اینکه کاربردی باشند مفهومی هستند، و با استثناهای بسیار کمی، اغلب بطور هماهنگ با نظریه‌های علوم اجتماعی مطابقت ندارند. در عوض، این مدل‌های مفهومی اساساً روایت توصیفی و قانونیِ فرآیند انتقالی "معمول" را، بیشتر با ارجاع به گروه افراطی خاص، حادثه‌ای ویژه، یا برشماردن مواردی، ارائه می¬دهند. با این وجود، برخی از این تلاش‌ها می‌توانند برای سازماندهی مفاهیم، سازوکارها و فرآیندهای پیچیده در افراط‌گرایی خشونت‌آمیز کارآمد باشند.

 بخش اول مقاله که پیش از این ارائه شد مفهوم اولیه RVE، از جمله واژه¬های بنیادگرایی و بنیادگرا، چارچوب RVE بعنوان مسیر و نه یک حادثه، و سودمندی بالقوه نظریه‌های علوم اجتماعی برای درک فرآیند RVE، همچنین سازوکارهای اجتماعی-شناختی نهفته که می‌توانند تسهیل کننده اقدامات خشونت‌آمیز باشند، را مورد بررسی قرار داد. بخش 2 مقاله کاوش را  از جائیکه در بخش اول خاتمه یافته بود ادامه می‌دهد. بخش‌های پیش‌رو مدل‌های مفهومی و مدل‌های فرآیند بنیادگرایی و مطالعات عملی RVE اخیر یعنی پس از حادثه یازده سپتامبر را مرور خواهد کرد. این مرور با دانستن این اصل که هیچ-کدام از این مدل‌ها توسعه نیافته‌اند ارائه می‌شود: هیچ‌کدام بنیان علمی-اجتماعی تثبیت شده‌ای بعنوان "دلیل" قطعی اقدامات تروریستی ندارند، و تعداد کمی از آنها موضوع علمی دقیق یا پژوهش نظام‌مندی بوده‌اند.

این تحلیل مانند بخش اول و همسان خود– هشدار مهمی را در بر دارد: بنیادگرایی با اقدامات تروریستی برابر نیست. اکثر افرادی که عقاید بنیادی را می‌پذیرند درگیر اقدامات تروریستی نمی‌شوند، و تعداد بسیاری از تروریست‌ها- حتی آن گروهی که مدعی "جنبش" هستند-عمیقاً مذهبی نبوده و ممکن است در هیچ معنای مرسومی "بنیادگرا" نباشند. بنیادگرایی با افزایش یا پذیرش عقاید افراطی که خشونت را تأیید می‌کند تنها یکی از راه‌های محتمل در درگیری تروریستی می‌باشد. مسئله عمده‌تر این است که چگونه افراد درگیر می‌شوند، درگیر می‌مانند، و گاهی از تروریسم کناره می‌گیرند. بنابراین، هدف این پژوهش جمع‌آوری دانش موجود و بکارگیری ایده‌هایی نو است که می‌توانند ما را برای طرح پرسش‌هایی بهتر در مورد فرآیند RVE راهنمایی کنند.


1- مدل‌های مفهومی تحول از بنیادگرایی به افراط‌گرایی خشونت‌آمیز   

در مقاله¬ای که اولین بار در FBI در اجرای قانونی بولتون منتشر شد، بروم مدلی چهار مرحله¬ای برای آغاز "ذهنیت تروریستی" پیشنهاد کرد. این مفاهیم از تحلیل¬هایی هرچند ابتدایی و غیرنظام¬مند از چندین گروه افراطی با گستره¬ای از ایدئولوژی¬های گوناگون و در تلاش به منظور فهم این¬ پرسش که آیا ممکن است در فرآیند بنیادگرایی در میان آنها تعدادی عامل معمولی وجود داشته باشند؟، صورت گرفت. مدل مفهومی تلاش می¬کند تا چگونگی تبدیل نارضایتی¬ها و آسیب¬پذیری¬ها به انزجار از گروه موردنظر، همچنین، در برخی افراد، چگونگی تبدیل نفرت به توجیه و انگیزه خشونت را شرح دهد. بطور بنیادی، فرآیند چهارمرحله¬ای با شکل¬گیری برخی از رویدادها و موقعیت¬های ناخوشایند یا نارضایتی¬ (حق نیست)، به دلیل ناعادلانه بودن (عادلانه نیست) آغاز می¬شود. بی¬عدالتی در هدفی سیاسی، شخصی و ملی مورد اتهام قرار می¬گیرد (تقصیر تو بود). سپس گروه مسئول بدنام ¬شده و اغلب مورد نفرت قرار می¬گیرد- (تو شیطانی)، مسئله¬ای که موجب توجیه یا تسهیل انگیزه¬ی تجاوز می¬شود. این مدل عموماً بعنوان آموزشی اکتشافی برای اجرای قانون، نه بعنوان نظریه علمی-اجتماعی رسمی، ایجاد شده¬ است (بروم،2003: 10-7).


شکل 1) مدل چهارمرحله‌ای ذهنیت تروریستی بروم

............................................


مقدم، با بهره¬گیری گسترده از انواع ساختارهای روانشناسی، "پلکانی به تروریسم" را بعنوان استعاره¬ای برای فرآیند بنیادگرایی خشونت¬آمیز ایجاد کرد (مقدم،2005، 169-161). این "پلکان" به محض اینکه از سطح زمین بالا می¬رود و از پنج مرحله متوالی می¬گذرد باریک می¬شود. همانند دیگر مدل¬های معروف، مقدم اظهار می¬کند که احساس نارضایتی و درک بدبختی که بعنوان محرومیت درک شده شکل گرفته است، بنیان و سوخت لازم برای گام نهادن اولیه در مسیر تروریسم را شکل می¬دهد. برخلاف، تعداد بسیار کمی از افراد که حقیقتاً به نقطه¬ای می¬رسند که درگیر اقدامات تروریستی می¬شوند، تنها تعداد بسیار کمی از هر مرحله متوالی بالا می¬روند. 

باتوجه به مدل (ارائه شده توسط) مقدم، افراد با میل به کاهش بدبختی و بهبود موقعیت خود آغاز می-کنند. اما، تلاش¬های ناموفق منجر به خشم می¬شوند، و احساس عصبانیت را تولید می¬کند، که جایگزین برخی از عوامل درک شده سببی یعنی کسانی که پیش از این بعنوان دشمن پنداشته می¬شدند، می¬شود. همزمان¬که عصبانیت نسبت به دشمن ایجاد می¬شود، برخی بطور فزاینده مدافع خشونت شده، و نسبت به ایدئولوژی افراط¬گرایی و به گروه¬های تروریستی که بر ضد آنها عمل می¬کنند، گرایش پیدا می¬کنند. برخی از این هواداران در نهایت به یک گروه تروریستی، یا جنبشی که از (تروریست) حمایت می¬کند، می¬پیوندند و احتمالاً درگیر خشونت تروریستی می¬شوند. در مرحله¬ بالا و یا آخرین مرحله در میان افراد ملحق شده¬، کسانی هستند که بر هر مانعی برای عمل و در واقع ارتکاب فعالیت تروریستی غلبه می¬کنند (همان).


شکل2) پلکان مقدم به سمت تروریسم

 ..........................................................


یکی از بیشترین مدل¬های تغییر یافته بنیادگرایی سلفی-جهادی از بخش اطلاعاتی پلیس نیویورک یعنی NYPD، با داده¬هایی از محققین تروریسم و دیگر کارشناسان به دست آمده است. گزارش NYPD اظهار می¬کند که شهروندان وطنی غربی که نهایتاً ایدئولوژی سلفی-جهادی را می¬پذیرند، این عمل را از طریق فرآیند چهار مرحله¬ای خطی انجام می¬دهند که با اصطلاحات فنی و روند مدل FBI کاملا مطابقت دارد. سیلبر و بات: خودشناسی؛ تعلیم و تربیت و جهادی شدن (سیلور و بَت، 2007). براساس گزارش، پیش-بنیادگرایی دوره پیش از در معرض قرار گرفتن فرد با ایدئولوژی سلفی-جهادی را مشخص می¬کند. خودشناسی نشانگر فرآیند کشف اسلام سلفی، پذیرش اصول آن و پیوستن به هواداران آن است. تعلیم و تربیت مرحله تشدید عقاید فرد و هم تعهد او به بینش، کنش و  هماهنگی او با گروه است. در نهایت، به جای اشاره کردن به مرحله آخر تحت عنوان "عمل"، مدل NYPD آن مرحله را جهادی شدن می¬نامد، اما ویژگی این مرحله اساساَ شبیه برآورد FBI می¬باشد. عیار، پذیرش فرد و تعهد او به وظایف فردی¬اش در راستای جنبش است.


شکل3) مدل  NYPDجهادی شدن

............................................................


پژوهشگران اروپایی حداقل به اندازه محققین آمریکایی، و اغلب با حس فوریت بیشتر، مسأله RVE را مورد ارزیابی قرار داده¬اند. پرشت، در مروری کیفی به سفارش وزارت دادگستری آلمان، خطوط گسترده بنیادگرایی را به شیوه زیر خلاصه کرد: "بنیادگرایی غالباَ با افرادی که از زندگی خود، جامعه و سیاست خارجی حاکمان خود ناامید شده¬اند، آغاز می¬شود. الگوی معمول این است که افراد با اشخاصی با طرز فکر مشابه ملاقات می¬کنند، و به همراه هم درگیر یک سری حوادث و مراحلی می¬شوند که در نهایت می¬تواند به تروریسم منجر شود. اما، تنها تعداد کمی از آنها تروریست می¬شوند. بقیه افراد در مراحل مختلف متوقف شده و یا از فرآیند بنیادگرایی کناره می¬گیرند" (پرشت، 2007). گزارش پرشت چهار مرحله الگوی معمول بنیادگرایی را طراحی می¬کند که همچنین با مدل مفهومی توسعه یافته FBI و واحد اطلاعات  NYPDمطابقت دارد، مراحلی که او آنها را: پسابنیادگرایی؛ تغییر و تعیین هویت با اسلام بنیادی؛ ظهور و پیوستگی گروهی فزاینده؛ و اقدامات واقعی تروریسم یا طرح¬های برنامه¬ریزی شده می¬نامد. با این وجود پرشت یادآور می¬شود که هویت و نیروی محرکه گروه کوچک اغلب شتاب¬ دهنده¬ای قدرتمندِ تعهد به ایدئولوژی افراط¬گرایی هستند.


شکل 4) مدل پرشت از الگوی بنیادگرایی "معمول"

..............................................................


همچنین پرشت در پی شناخت و تحلیل عوامل تأثیرگذار بر فرآیند بنیادگرایی اسلامی ستیزه¬جو در اروپا بود. این گزارش سه دسته از عوامل انگیزشی برای بنیادگرایی را به اجمال ارائه می¬دهد.

- اول "عوامل زمینه¬ای" هستند که شامل درگیری¬های شخصی با هویت مذهبی، تجارب تبعیض و عدم ائتلاف اجتماعی می¬باشد.

- دومین دسته را پرشت "عوامل مؤثر" می¬نامد، که شامل افراد از جمله مربی و یا رهبری کاریزماتیک و حوادثی مانند اقدامات سیاسی که می¬توانند محرک و عامل به وجود آورنده ضدیت یا فعالیت باشد.

- سومین دسته "عوامل فرصت" هستند، که میزان دسترسی فردی و احتمال قرار گرفتن در معرض عقاید تروریستی یا هواداران در حوزه فعالیت او را شرح می¬دهد. این عوامل شامل فضاهای فیزیکی و مجازی مثل اینترنت، مساجد، بازداشت¬گاه¬ها، و تجمعات و گروه¬های اجتماعی می¬باشند (همان).

پرشت از تحلیل خود موارد پیش¬رو را استنتاج کرد:

"عمدتاَ، تروریسم خانگی می¬تواند بعنوان حادثه جامعه¬شناختی¬ دیده شود، که مسائلی از قبیل تعلق، هویت، پویایی¬های گروه و ارزش¬ها عناصر مهمی در فرآیند تغییر هستند. مذهب نقش مهمی را ایفا می-کند، اما برای برخی مذهب بعنوان ابزاری برای دستیابی به اهداف دیگر عمل می¬کند. به نظر می¬آید مخرج مشترک این است که افراد درگیر در زندگی خود بر سر دوراهی و خواهان جنبش هستند" (همان).

علیرغم اینکه مدل¬های مفهومی ارائه شده توسط NYPD و پرشت اساساَ با یکدیگر همسان هستند و در میان برخی از گروه¬های مجری قانون بسیار شهرت یافته¬اند، به نظر می¬آید که آنها برای توصیف توالی خطی مراحل مناسب¬تر از "فرآیند" یا مسیر هستند. علاوه بر این، صحت و ثبات این نوع از مدل توالی بطور دقیق مورد آزمایش قرار نگرفته ¬است. با وجود ایده¬های تجدیدنظر شهودی، نتیجه¬گیری در مورد اینکه RVE همیشه یا حتی عموماً از طریق مجموعه¬ای از مراحل گسسته پیشرفت می¬کند، می¬تواند زود هنگام باشد.

در سال 2008، مرکز مطالعات بین‌المللی و استراتژیکی یعنی CSIS، اتاق فکر مستقر در واشنگتن دی سی، به دستور مدیر هیأت علمی اطلاعات ملی موظف شد تا نشستی با حضور کارشناسان مدعو با هدف مطالعه جنبه "قلوب و اذهان" مسائل بنیادگرایی تشکیل دهد. اعضاء CSIS هیچ مجموعه¬ای از اطلاعات تجربی مستقل را آغاز نکردند، اما اعضاء تلاش کردند تا کثرت آرا که در میان حضار و شرکت¬ کنندگان وجود داشت را تجمیع کنند. گزارش نشست با این مشاهدات آغاز شد که:

 "درک درست یا اجماع در مورد اینکه چه عاملی فرد را انگیخته می¬کند تا تروریست شده و درگیر اقدامات خشونت¬آمیز  شود وجود ندارد. بدون چنین فهمی، ما در توانایی خود برای بکارگیری سازوکار و ابزار مناسب به منظور حصر تروریسم با محدودیت مواجه هستیم" (بی¬نا، 2008).

متأثر از نظراتی که در کنفرانس مطرح شد، گزارشات چارچوبی را برای فهم بنیادگرایی ایجاد کرد، که براساس آن "سه عامل مشترک و در عین حال متمایز افراد را به بنیادگرا شدن یا درگیر شدن در اقدامات تروریستی تحریک می¬کرد"، آن عوامل را به شیوه¬ای که در ادامه می¬آید توصیف می¬کنند:

- ایده¬های روایت بنیادی که فیلتری را برای فهم جهان فراهم می¬کند؛

- عوامل جامعه¬شناختی که فرد را به پذیرش این روایت بنیادی ترغیب می¬کند؛ 

- و عوامل روانشناختی، ویژگی¬ها، آسیب¬شناسی¬ها و عواملی که می¬توانند فرد را برای بکار بردن خشونت به منظور ترویج و یا به انجام رساندن این روایت برانگیزانند.

گزارش  CSISدر ادامه بیان¬ می¬کند که عوامل جمعیت¬شناسی یا اجتماعی-¬اقتصادی بعنوان پیش¬گویی کننده¬های قویِ بنیادگرایی به حساب نمی¬آیند. گزارش اذعان ¬می¬کند که احساساتی مثل خجالت و تمسخر، اغلب به ایجاد پیوند میان فرد آسیب¬پذیر و رهبر کاریزماتیک کمک می¬کند، و پذیرش روایت بنیادی و ارزش و نگرش مرتبط با آن را تسریع می¬کند. به نظر می¬آید که سفر به پاکستان و افغانستان یکی از عوامل کنشی پایدار مشاهده شده در میان کسانی است که از بنیادگرایی به افراط¬گرایی خشونت-آمیز تبدیل شده¬اند. با این حال، تلاش CSIS هیچ مدل خاصی را برای بنیادگرایی ارائه نمی¬دهد. 

روانشناسان و دانشمندان رفتاری در مرکز پشتیبانی اطلاعات نظامی مشترک یعنی JMISC در تلاش به منظور دستیابی به روشی فراگیرتر و منسجم¬تر، مدل¬های مفهومی موجود در مورد بنیادگرایی و تحقیق تجربی مرتبط با آن را مورد بررسی قرار داده تا مبادرت به خلق چارچوب مفهومی یکپارچه¬ای کنند. تعاریف عملکرد آ¬نها عمدتاَ از اثر مک کالی و موسکالنکو برگرفته شد، آنان بنیادگرایی را عموماً با عنوان "آمادگی فزاینده و الزام به تعارض و خشونت درون¬گروهی" قلمداد کردند. افزایش تعهد فرد ظاهراً از تغییر در "عقاید، احساسات، و کنش¬ها در جهتی که به صورت افزایشی خشونت درون¬گروهی و تقاضای قربانی شدن در دفاع از گروه را توجیه می¬کند" گرفته شده است (مک¬کالی و موسکالنکو،2008: 416). به صراحت این (گونه از تعهد) نمونه¬ای است که از تعارضات میان گرو¬ه¬ها شکل¬ گرفته ¬است. برخلاف برخی دیگر از مدل¬های متوالی و خطی، مدل  JMISCبنیانی مطلوب برای شناخت اجزاء اصلی فرآیند بنیادگرایی است که به نظر می¬رسد مشترکاً در مدل¬ها¬ی وجود دارد. مک کالی و موسکالنکو هفت جزء متقابل پیش¬رو را تعریف می¬کنند:

- انگیزه¬ها: انگیزه¬ها می¬توانند و یا نمی¬توانند "دلیل" نهایی فعالیت تروریستی باشند، اما در این مدل آنها بعنوان نیروی¬ محرکه اولیه عمل می¬کنند. انگیزه¬ها مرکب از عوامل "جلوبرنده" از جمله، شکایت¬ها و عوامل"کششی"هستند، که می¬توانند مانند محرک¬های ابزاری مثل پول یا بیانی مانند اهمیت درک شده عمل کنند. 

- ورود تسهیل شده اجتماعی: چندین پژوهش نشان داده¬اند که آشنایی شخص با عقاید و جمع افراطی در بیشتر مواقع از طریق شبکه¬های خویشاوندی و خانوادگی یا موسسات اجتماعی از قبیل مدارس، مراکز تربیتی مذهبی، و یا گاهی در زندان¬ها اتفاق می¬افتد. دانش متعالی عمومی این بوده است که معمولاً پیوند اولیه ارتباط بر پذیرش عقاید افراطی مقدم می¬باشد. همچنین رشد یافتن از طریق ارتباطات، میزانی از سنجش و امنیت را به گروه¬های محافظه¬کار که ممکن است در خرابکاری مشارکت کنند، می¬افزاید. 

- تقسیم¬بندی/ پیشرفت: چارچوب تصدیق می¬کند که بنیادگرای خشونت‌آمیز شدن اساساَ تصمیمی آنی و در لحظه¬ نیست، بلکه تدریجی است و در طول زمان رخ می¬دهد. بنیادگرایی "فرآیندی متوالی"¬ است که در این عنوان جزئی به آن اشاره شد. شخص ممکن است این پیشرفت را افزایشی تدریجی و یا مجموعه¬ای از اقدامات و تصمیمات گسسته در نظر بگیرد، که او را برای حوادثی که باید در مرحله بعد اتفاق بیافتد آماده می¬کند. 

- تشدید: از آنجائیکه این چارچوب، گروه¬-محور است، این باور وجود دارد که افزایش افراط در فرد و تشدید تعهد عمدتاً از اجتماعی شدن درون گروهی نشأت گرفته است. تأثیر رهبر گروه و نیروهای محرکه در میان اعضاء اندیشه¬ها، احساسات و کنش¬های فرد را در راستای اهداف گروه شکل می¬دهد و احساس عدم تحمل افرادِ خارج از گروه را می¬پروراند. 

- ایدئولوژی: نقش ایدئولوژی در افراط¬گرایی خشونت¬آمیز موضوعی مورد مناقشه است، اما در این مدل هسته ایدئولوژی روایتی است که از برخی اشکال متون در مورد مسئله¬ای که خطاست/ و نه صواب پیروی می¬کند و برخی افراد یا نهاد¬ها به خاطر آن مقصر دانسته می¬شوند. 

- تهدید/ دفاع: تهدید خارج گروهی عاملی کلیدی است که موجب پیوند افراد درون گروه می¬شود. این عامل عنصری مهم از روایتی است که توصیه می¬کند خشونت به منظور دفاع از جنبش یا درون گروه ضروری است لذا اقدامات توهین‌آمیز را اقداماتی "دفاعی" عقلانی قلمداد می¬کند. 

تعلق/ هویت: این عامل تشخیص می¬دهد افراد بدلیل احساس نیاز به تعلق یا فقدان نوعی از هویت یا حس معنای شخصی، گاهی به گروه¬ها و ایدئولوژی¬های افراطی خشن گرایش پیدا می¬کنند، که می¬توانند به ¬وجود آورنده وابستگی گروهی باشد (مازار، 2004).

برخلاف مدل مرحله¬ای NYPD که نشأت گرفته از این فرضیه است که بنیادگرایی فرآیند "پیوستن" از "پایین به بالا" است و بر اقدامات و تحول فردی متمرکز می¬باشد، سرویس اطلاعاتی دانمارک یعنی PET مدل مرحله¬ای دارد که بیشتر بر تأثیرگذاران/ "بنیادگرا کنندگان" تمرکز می¬کند، و بر فرآیند بنیادگرایی" بالا به پایین" تأکید بیشتری دارد. ولدهویس و استان  مدل را PET به شیوه زیر شرح می¬دهند: 

"این فرآیند با مستعد بودن برای پذیرش عقاید بنیادی و ملاقات با یک "بنیادگرا" و پیشرفت در اعمال مذهبی جدید و کنش¬های تغییر یافته شروع می¬شود. متعاقباً این جریان مستلزم محدود کردن دایره افراد از جمله دوستان و خانواده می¬شود و به مرحله به اصطلاح سخت شدن می¬انجامد، که شامل مرور کردن و علاقمند شدن به ویدئوهای بسیار خشنی است که تروریست¬ها را در نبرد و در حال کشتار اٌسرا نشان می-دهد" (ولدهویس و جوردِن، 2009). 


2- پژوهش تجربی متأخر روی بنیادگرایی

 علیرغم افزایش نشریات تروریسم-محور از سال 2001 و شیوع علاقمندی جدید به بنیادگرایی، تعداد مطالعات تجربی بسیار کم است. هرچند پیشرفت دانش برآمده از علم به شکل ایده¬آل باید روندی نظام-مند، افزایشی و تجمعی باشد. این روند باید تشخیص دهد چه اطلاعاتی را از کدام منابع جمع¬آوری کند، یعنی مطمئن شویم که مهمترین اطلاعات را ارزیابی می¬کنیم و این عمل را تا حد ممکن درست انجام می¬دهیم، چگونه اطلاعات را جمع¬آوری و ثبت کنیم لذا اطلاعات در طول دوره ثابت هستند، و به چه شیوه¬ای آن اطلاعات را به منظور امتحان فرضیه¬ها و نظریه¬ها مورد استفاده قرار داده و تفسیر کنیم، بنابراین ما تنها اطلاعات را به مفاهیم پیش¬بینی شده خود "ربط" نمی¬دهیم. برخی از مدل¬های مفهومی منطقی به نظر می¬آیند، و به صورت بالقوه کارآمد هستند، اما  کاملاً (برای این منظور) مناسب نیستند. مدل¬های مفهومی، صرف‌نظر از اینکه از نظر تجربی داری اعتبار هستند یا نه، می¬توانند اثر "دنیای حقیقی" مهمی داشته باشند. اما، افرادی که موظف هستند برای ممانعت از اقدامات تروریستی تلاش کنند، باید بهترین اطلاعات ممکن را دارا بوده تا بر مبنایی صحیح بهترین تصمیمات را اتخاذ کنند. بنابراین چه روش منطقی¬ باید دنبال شود، و آیا می¬تواند مفروض گرفته شود که استفاده از هریک از این مدل¬ها برای تشخیص هر متخلفی و در هر شرایطی به صورت یکسان منطقی است؟ در چنین شرایطی است که پرسشی نظام¬مند حقیقاَ سودمند می¬باشد. مشاهدات روایی می¬توانند سودمند باشند. درس¬ها و روایت¬های با دقت گزینش شده نظام¬مند بیشتر مثمرثمر هستند. چنین کار نظام¬مندی شروع به تقریب دانش برگرفته از تجربه و عمومی شده می¬کند. این نوع از دانش همانی است که به شدت در این مرحله، به منظور بهبود درک خود از فرآیند بنیادگرایی، نیز برای هدایت مفروضات عملی در این مورد ¬که چگونه افراطیون خشونت‌آمیز گروه¬های خود را حفظ می¬کنند و گسترش می¬دهند، موردنیاز می¬باشد. 

پژوهش¬های تجربی اخیر میزانی از رویکردها و شیوه¬ها را بکار برده است. اکثر این دسته از پژوهش¬ها براساس اطلاعات شرح¬ حالی تاریخی از منابع خبری متفاوت و اسناد عمومی صورت گرفته¬اند. برخی از پژوهشگران، غالباَ به صورت گفتمان آزاد یا با موافقت مقدماتی نیمه سازمان یافته، بطور مستقیم با تروریست¬های خشونت‌آمیز مصاحبه کرده¬اند. برخی هر دو شیوه را ترکیب کرده¬¬¬اند. 

مارک سیگمن، روانپزشک قانونی و افسر سابق CIA، اطلاعاتی را از رسانه و اسناد قابل دسترسی مانند شهادت دادگاهی چندصد مورد مرتبط با القاعده مرور و جمع¬آوری کرده است. سیگمن بیشتر تحلیل¬های خود را در دو کتابش: «فهم شبکه¬های ترور» و «جهاد بدون رهبر» به چاپ رسانده است. او اظهار می¬کند که بیشتر نظامیان از خانواده¬های طبقه متوسط با تعلیم و تربیت سکولار آمده¬اند. آنها به میزان کمی از تحصیلات دانشگاهی برخوردار بوده، اما اغلب در مشاغل غیرحرفه¬ای کار می¬کرده¬اند. آنان بیشتر در اوایل دوره بیست ¬سالگی و غالباَ بعنوان اشخاصی طرد شده به جنبش پیوستند. اکثراً ازدواج کرده¬، تعداد بسیاری از آنها فرزند داشته، و به ندرت دارای پیشینه جنایی مهمی بودند. سیگمن بنیادگرایی آنان را فرآیندی "پایین به بالا" توصیف می¬کند که طی آن "مردان جوان جویای هیجان، با تخیلات شکوهمند و حس تعلق به گروه و جنبش"، و بسیج شده از طریق شبکه¬های اجتماعی، جمعیت آن را تشکیل می¬دادند. به این تحلیل¬ها گاهی با عنوان نظریه بنیادگرایی "گروه رفقا" سیگمن ارجاع داده می¬شود (ساگمن، 2008). او دریافت که این مجموعه اغلب در حس جهانی یا محلی "تخطی اخلاقی" و تجربیات شخصی محرومیت اشتراک دارند، و بیش از آنکه متأثر از اصول اسلامی باشند، احساسات ضد آمریکایی و ضد یهودی دارند. 

بطور مشابه، توماس هقامر دویست و چهل شرح¬ حالِ نظامیان سعودی بعد از سال 2002، از جمله هفتاد نفر "پراکنده"، که به مدت دو سال از طیف وسیعی از منابع اولیه و ثانویه و غالباَ به زبان عربی جمع شده بود را تجزیه و تحلیل کرد. او همچنین با بنیادی¬های سابق و بستگان و آشنایان نظامیان تعداد زیادی مصاحبه انجام داد، سپس تحلیل¬ها را براساس این پرسش¬که چه کسی و چرا به القاعده شبه جزیره عربی یعنی  AQAP پیوسته است، و برای تسهیل در مقایسه میان عوامل سربازگیری و بنیادگرایی مختص عربستان سعودی، چارچوب‌بندی کرد. 

نظامیان در مدل هقامر، تقریباَ همه مرد، اکثراَ در اواخر دوره بیست سالگی یعنی با میانگین سنی بیست و هفت سال، و تعداد بسیاری از آنان از کهنه سربازان گروه آموزشی القاعده در افغانستان و جهادی مسلح در بوسنی بودند. در کمپین القاعده شبه جزیره عربی، برخی از همسران به شوهران‌شان ملحق شده بودند، اما هیچ¬کدام بطور مستقیم در عملیات حمله شرکت نداشتند. اکثریت قابل¬ توجه ملیت سعودی داشتند، اما گستره قبیله¬ای و جغرافیایی آنها بطور گسترده در سرتاسر کشور پراکنده بود، نه اینکه بطور خاص در مناطق سنتی و یا فقیر متمرکز شده باشند. اغلب تحصیلات دبیرستانی داشتند، این مسأله به ندرت با سطح تحصیلات عمومی جمعیت کار مردان سعودی قابل مقایسه بود، و تعداد کمی سابقه بنیادگرایی پیشین داشتند. تعدادی از آنها برای جرائم افراطی-محور مدتی را در زندان سپری کرده بودند. همچنین هقامر مشاهده کرد که کهنه سربازان بزرگتر افغانستان (به لحاظ سن) پیش از سال 1996 در نتیجه تمرینات مشترک و تجربیات مبارزه از انسجام خاصی در میان‌شان برخوردار بودند. به ویژه او یادآور می-شود که پایگاه آموزشی  AQدر طول سال¬های 1996 تا 2001 چهار فرآیند بهم¬پیوسته و مهم را پشت سر گذاشته ¬است: تحریک¬پذیری خشونت، تعلیم و تربیت، آموزش، و برقراری روابط. این فرآیندها کلید¬های فهم افراط¬گرایی، ایدئولوژی، قابلیت¬ها و وفاداری درون¬¬-گروهی نظامیانی است که در اواخر سال 2001 از افغانستان به عربستان سعودی بازگشتند (هگامر،2006: 46). 

به لحاظ کیفی، هقامر نقش هرکدام از آن نظامیان را در سه گروه¬ قرار می¬دهد. اول "فرماندهان ارشدی" که "شیوه زندگی ایشان جهادی بود" افرادی که از دوره نوجوانی به افغانستان رفته بودند، در دوره پیشرفت القاعده در دهه 1990 کارکرده، و تجارب کاربردیِ جهادی مسلح داشتند. دوم "ایدیولوژیست¬ها" یعنی افرادی که تجربه مبارزه نداشته و تنها آموزش مذهبی و دستاوردهای کم اهمیتی دارند. سوم "جنگجویان" هستند، گروهی متفاوت از کهنه سربازان جهادی جوان و کهنه سربازان مسن¬تر، که نمی-توانستند فرماندهی کنند، و از طریق سربازگیری و به تازگی بعنوان سرباز جذب گروه شده¬ بودند. آنان مجموعه¬ای از انگیزه¬های سیاسی، البته بیشتر ملی¬گرا تا انقلابی-اجتماعی، مذهبی و شخصی دارند و اغلب در مسیر بنیادی گام نهاده¬اند حتی پیش از اینکه به AQAP ملحق شوند.

باکر  اطلاعاتی در مورد یک نمونه بیش از دویست تروریست و شبکه آ¬نها جمع¬آوری کرد تا ویژگی¬های ایشان و وقایعی را که در آن در نقش جهادگرای ستیزه¬جو شرکت داشتند را بررسی کند. بین سال¬های 2001 و 2006 این افراد در 31 عملیات در داخل اروپا مشارکت داشته¬اند (باکر، 2006). آنان بطور گسترده از لحاظ سنی متفاوت بودند، از 16 تا 59 سال، اما بیشتر آنها در اواسط دهه بیست¬ سالگی خود به فعالیت جهادی ستیزه¬جو پیوسته بودند. تقریباَ همه شهروند اروپایی و در همان کشور¬های محل سکونت خود به جهاد مسلحانه روی آوردند. اما اکثریت اهل کشورهای غیراروپایی منطقه، و عمدتاَ اهل آفریقای شمالی بودند. بیش از نیمی از آنان از اقشار پایین¬تر اجتماعی-اقتصادی، و شاید منعکس¬کننده وضعیت عمومی گروه¬های مهاجر مسلمان در اروپا  بودند. کمتر از یک چهارم ایشان در خانواده¬های مذهبی رشد یافته¬، و سه چهارم دیگر نوکیشان مسلمان بودند. تخمین زده می¬شد که تقریباَ یک سوم تحصیلات دانشگاهی را تکمیل کرده¬اند. پنجاه درصد بی¬کار، و حدوداَ یک سوم مشاغل غیرحرفه¬ای و نیمه‌حرفه¬ای داشتند. هنگام دستگیری مشخص شد نزدیک به یک سوم از آنان مجرد هستند. حدود یک چهارم و بعضاً به دلیل داشتن سلاح به صورت غیرقانونی سابقه مجازات کیفری داشتند، و معلوم شد احتمالاَ 5 درصد بیماری ذهنی از گونه¬های متفاوت دارند. حدود 20 درصد از طریق خویشاوندی مرتبط شده بودند، و 18 درصد دیگر به واسطه روابط دوستانه و پیوندهای اجتماعی، که بر اهمیت نقش شبکه¬های اجتماعی در تسهیل ورود به جنبش اسلام¬گرای ستیزه¬جو قوت می¬بخشید. 

با تمرکز فردی و عمیق¬تر، جان هورگان به تازگی یک سری مصاحبه پنجاه و دوتایی نیمه-ساختار یافته را با بیست و نه تروریست سابق و بیست و سه نفر از حامیان اعضای خانواده و دوستان آنها، به مدت بیشتر از هجده ماه از اواخر 2006 تا اوایل 2008  انجام داده است، از این طریق او تعدادی تصویر پیچیده، مفصل و عمیقاَ شخصی از تروریست¬های پیشین در بلفَست، بیروت، اوسلو، لندن، پاریس، طرابلس و جاکارتا  ایجاد کرد. هورگان برای دوره¬ای طولانی سودمندی¬های پژوهش مصاحبه مستقیم از تروریست¬های سابق را پشت سرگذاشت تا بطور خاص ابهاماتی را در سطح فردی روشن کند (هورگان، 2009). 

هورگان اکثر پژوهش¬ها را بر آ¬نچه که بعنوان رهایی تروریستی شناخته شده، یعنی جدایی فردی از فعالیت تروریست-محور، متمرکز کرده است (هورگان، 2008). در نتیجه مصاحبه¬های پژوهشی، او استنتاج کرد که تروریست¬ها، به ندرت، ولی غالباَ بدون ترک نظرات بنیادی خود، و گاهی حتی بدون "ترک کردن" یا خارج شدن از گروه می¬توانند از خشونت کناره بگیرند. این اقدام می¬تواند روندی پیچیده باشد. تروریست¬ها به یکباره و بطور همزمان "غیربنیادگرا" نمی¬شوند؛ بلکه در طول زمان و در نتیجه تجربیاتی خاص، دوباره لزوم و توجیهات خشونت را ارزیابی کرده، و باور به شیوه¬های تروریستی را از دست می¬دهند. هورگان با بررسی عمیق این تغییر به موضوعی بسیار معمول دست یافت: اغلب افراد بعد از اینکه شدیداَ از واقعیت زندگی در جنبش¬های تروریستی ناامید می¬شوند آن را کنار می¬گذارند. گاهی علت این است که تخیل زندگی تروریستی از واقعیت زندگی کردن در آن تحریک¬کننده¬تر و جذاب¬تر می¬باشد. در زمان¬های دیگر، بار مسئولیت محدودیت¬های اخلاقی ایشان در با مواجهه با قواعد گروه منجر به این امر می¬شود که افراد عمیقاَ گروه و کنش¬های¬ آن را منعکس کنند.

حتی زمانی که هورگان اظهار کرد دو عوامل "فشار" و "کشش" در فرآیند بنیادگرایی عمل می¬کند، او به حضور این عوامل در رهایی نیز پی برد. در میان مهمترین عوامل "فشار"، سرخوردگی به وضوح برجسته بود. شاید زمانی که آرمان¬ها و اهداف گروه نهایتاَ دست نیافتنی ¬شدند؛ اینکه شیوه¬های خشونت و افراد قربانی کاملاَ بر حق نبودند؛ و یا اینکه رهبران و نیروهای محرکه گروه با حسادت¬ها و دیگر نواقص انسانی خدشه¬دار می¬شدند، موجب سرخوردگی افراد می¬شد. در برخی موارد، تروریست¬ها با موقعیت سرکوب شده یا تنزل یافته خود درون جنبش سرخورده شده¬اند. فراتر از سرخوردگی، برخی در اثر افزایش اضطراب و فشاری که ملازم شیوه زندگی تروریستی است از پا در¬آمدند. دیگران با وفاداری¬ها و خواسته¬های گروهی که با پیوندهای خانوادگی و تعهدات ایشان در تضاد بود عمیقاَ مبارزه کردند.

در میان عوامل "کشش" جذاب¬تر، برخی از جنگجویان سابق به دنبال فرار از فشارهای ناشی از سبک زندگی و در پی عادی‌سازی آن بودند. تعدادی خواستار تشکیل زندگی، فارق از منازعات گروهی تروریستی بودند. دیگران جذب انگیزه¬هایی مانند برنامه¬های "احیای اعتبار" یا "متغیر¬ها" که تحصیل، کمک به اشتغال، شبکه¬های اجتماعی جدید، و گاهی حتی امنیت اقتصادی را به ارمغان می¬آورد، شدند و همه این موارد جایگزینی برای از بین بردن بار مسئولیت تروریستی بودند.

اسلوتمن و تیلی فرآیند اولیه بنیادگرایی را در آمستردام، با تمرکز بر باورها و ایده¬های پیشین، همچنین دلایل ممکن برای بنیادگرایی بررسی کردند (اسلوتمن و تیلی، 2006). آنها از اطلاعات مانیتور مستقر در آمستردام که یک نظرسنجی نمایانگر گرفته شده از میان تقریبا سه هزار سکنه آمستردام از جمله 321 مسلمان بود، استفاده کردند. پس از آن اسلوتمن و تیلی یک تحقیق کیفی با بیست و چهار جوان آمستردامی که "در آستانه بنیادگرا شدن" بوده، و دوازده جوان مسلمان که پیش از این فرآیند بنیادگرایی را سپری کرده بودند، انجام دادند. تحلیل¬های ایشان دو موضوع غیر مرتبط در میان دلایل بنیادگرایی را نشان داد (همان). یکی موضع مذهبی بسیار سخت¬گیرانه، که آنها به آن بعنوان بعد مذهبی ارجاع می-دادند؛ و دیگری مجموعه¬ای از عقاید که نسبت به نظم برقرار شده بی¬اعتماد بوده، افزون بر این، از اینکه با مسلمانان در جوامع آلمانی ناعادلانه رفتار می¬شد رنجیده می¬شدند، مسأله¬ای که آن را بعد سیاسی می-نامیدند. ابعاد سیاسی و مذهبی اساساَ مستقل از یکدیگر هستند، و لزوماَ یکی به دیگری منتج نمی¬شود. اما مسلمانان آمستردام که احساسات شدیدی نسبت به هر دو بعد دارند به نظر می¬آید که احتمال فزاینده¬ای برای بنیادگراشدن دارند. علاوه بر این، تحقیقات کیفی آنها در مورد جوانان بنیادگرا شده یا در حال بنیادگرا شدن سه طریق غیرمستقل به بنیادگرایی را پیشنهاد داد، که آن ¬دو به روش زیر این سه را شرح می¬دهند:

- نیاز به معنا و ثبات: آنان پذیرندگانی هستند که پیش از این قبل از تغییر مذهب در اسلام فعال نبودند، و برای افرادی که گام نهادن در عمل به اسلام به معنی گسست افراطی از شیوه زندگی گذشته است. زندگی سابق در نظر آنها که اکنون فعالانه به اسلام عمل می¬کردند، منفی و بی‌معنی بود.

- نیاز به تعهد: اسلام پذیرش و امنیت را به ارمغان می¬آورد: آنان پذیرندگانی هستند که پیش از این بیگانه بودند، اما اکنون از آنجائیکه با دوستان جدید خود در مسجد هستند احساس تعلق می¬کنند. آنها جوان¬ترین پذیرندگان هستند، پسران خوبی هستند که فعالانه¬تر از هم¬کلاسی¬ها و والدین خود در سنین جوانی عمل به اسلام را آغاز کرده¬اند. 

- نیاز به عدالت: این مردان جوان سخت احساس می¬کنند که مسلمانان مورد تبعیض قرار می¬گیرند. آنها شاهد مواردی هستند که از نظر ایشان ناعادلانه هستند. این موارد می¬تواند هرچیزی باشد از برادری که از پلیس عصبانی است تا حوادث اخیر در عراق یا فلسطین (همان).

در سال 2006، پروفسور پیتر نیومن و بروک راجرز از دانشکده شاهی  لندن از طرف اداره کل عدالت، آزادی و امنیت کمیسیون اروپا مأموریت یافتند تا سربازگیری و بسیج شدن برای جنبش اسلامی ستیزه¬جو در اروپا را مورد مطالعه قرار دهند. روش آنها در مطالعه¬ای ده ماهه شامل بررسی پیشینه و کار میدانی، از جمله حدود چهل مصاحبه نیمه-ساختاریافته با مقامات اطلاعاتی و مجریان قانون، رهبران احزاب، و بنیادگرایان یا بنیادگرایان سابق بود که مقیم سه کشور اروپاییِ فرانسه، اسپانیا، و انگلیس بودند.

علیرغم اینکه نتایج به ¬دست آمده عمدتاَ کیفی بودند، پژوهشگران به چند نتیجه توصیفی در مورد گرایش¬های اخیر اروپائیان به بسیج و استخدام اسلامی دست یافتند. یافته¬های کلیدی ایشان شامل موارد زیر است:

- مساجد اروپایی: زمانی¬که یک مرکز نشر عقاید و افکار افراطی، دیگر در حضور و یا نفوذ بر آنان اهمیت ندارد. امنیت فزاینده و اعمال شده توسط نیروهای امنیتی منجر می¬شود تا فعالان افراطی به "زیرزمین" روی بیاورند، یعنی مکانی که دشوارتر شناخته و یا رصد می¬شوند.

- تأثیر رهبران افراطی: که به نظر می¬آید که به ویژه در اروپای جنوبی رو به کاهش هستند، افرادی هستند که تمایل دارند تا تعداد بیشتری را به تغییر مذهب علاقمند کنند، اما دیگر فعالان اسلامی بعنوان بسیجیان یا "موتورهای" استخدام جنگجویان اسلامی جایگزین آنها شده¬اند. فعالان به ویژه تمایل دارند تا از تعارضات نقش و هویت در میان مسلمانان جوان بهره برده و آنان را با زیرمجموعه¬های افراطی و ضدغربی همسو کنند. لیکن مسائل هویتی و زبانی در میان مسلمانان اروپای جنوبی یعنی برخلاف بعنوان نمونه، بریتانیایی¬ها یا فرانسویان کمتر چشم¬گیر است، منظور از اروپای جنوبی جایی است ¬که مسلمانان اخیراً بیشتر به آن¬ مهاجرت می¬کنند. 

با کاهش یافتن جذابیت مساجد افراطی، نگرانی رو به افزایشی در مورد آنچه در "مکان¬های آسیب¬پذیر" اتفاق می¬افتد وجود دارد، از جمله، در زندان¬ها یا دیگر موسسات اجتماعی که در آنها افراد محروم احتمالاً احساس غربت کرده و یا تنش¬هایی را تجربه می¬کنند. همچنین نیومن و راجر در مورد "سازمان¬های ورودی" فعالیت اسلام¬گرایی ابراز نگرانی کرده¬اند، مکان¬هایی که می¬توانند در معرض قرارگیری و یا برقراری ارتباط با عقاید جنگ¬طلبانه و تأثیر اجتماعی افراد در تأیید نیروهای تازه ملحق شده را تسهیل کنند.

اینترنت نقش فزاینده¬ای در استخدام و بسیج ایفا می¬کند، به ویژه این¬که برای "جویندگان" جذاب و برای گروه¬های خودجوشِ "مستعد" تسهیل کننده می¬باشد. این گزارش اظهار می¬کند که تلاش¬ها، باید بر ممانعت از شکل¬گیری و عملِ "مغناطیس¬های سربازگیری" معطوف شوند، که می¬توانند فعالان یا مکان-هایی باشند، که خود-آغازکننده¬ها را به جنبشی گسترده¬تر پیوند زند (نیومن و راجر، 2007).

گارتنستین-رُز و گروسمن از  بنیاد دفاع از دموکراسی¬ها  پژوهش جدیدی را در مورد بنیادگرایی در ایالت متحده آمریکا و انگلیس انجام دادند. آنان مشاهده ¬کردند که "تاکنون هیچ پژوهشی به صورت تجربی فرآیندی که تروریست¬ها از آن طریق بنیادگرا می¬شوند را بررسی نکرده¬ است، این مسئله شکاف قابل ملاحظه¬ای در پیشینه پژوهش می¬باشد. آنها امیدوار هستند" از طریق واکاوی تجربی ظواهر رفتاری فرآیند بنیادگرایی 117 تروریست "جهادی" مستعد از آمریکا و انگلیس آن شکاف را برطرف کنند" (گارتنستین-رُز و گروسمن، 2009).

گارتنستین-رُز و گروسمن نمونه¬های موردی خود را تحت عنوان افراد شرکت کننده یا حمایت کننده نقشه¬های تروریستی جهادی که بخش قابل توجهی از سال¬های شکل¬گیری خود را در غرب گذرانده¬اند یا اشخاصی که "بنیادگرایی ایشان ارتباط مهمی با غرب دارد" توصیف می¬کنند. با وجود اینکه گزارش به وضوح، با ذکر نام، افرادی که در نمونه گنجانده شده¬اند را معرفی می¬کند، خیلی بطور مشخص منابع اطلاعاتی، تکنیک¬های کدگزاری، اگر از کدی استفاده شده باشد، یا میزان قابل اطمینان بودن قضاوت¬ها در مورد اینکه آیا عامل مشخص در موردی خاص وجود داشته¬ یا خیر را شرح نمی¬دهد. آنها می¬گویند "هرجا که امکان داشته به اعترافات خود افراد مورد مطالعه"، که از وبلاگ¬ها و پست¬های اینترنتی، همچنین تعدادی از اسناد دادگاهی و "اطلاعات قابل دسترسی معتبر که مورد پذیرش دنیای آموزشی و حرفه¬ای است" اعتماد کرده¬اند. معیار پذیرش مشخص نشده¬ است. 

پژوهشگران مطالعه را با بررسی شش "ابزار فرآیند بنیادگرایی" بطور بالقوه قابل مشاهده، که آنان مدعی هستند هرکدام "دائماً به میزان کافی در میان نمونه¬ها اتفاق افتاده تا حائز اهمیت در نظر گرفته شود"، آغاز کرده¬اند. 

شش عاملی که مورد بررسی قرار گرفته و گزارش شده¬اند به شرح زیر می¬باشند:

- اتخاذ تفسیر قانونی یعنی تفسیر منطبق با قانون اسلام؛

- تنها اعتماد بر مقامات مذهبی منتخب و از لحاظ ایدئولوژی سرسخت؛

- شقاق درک شده یا مغایر میان اسلام و غرب؛

- میزان کم تحمل و عکس‌العمل شخصی در مورد انحطاط دینی مشاهده شده؛

- تلاش به منظور تحمیل عقاید مذهبی بر دیگران؛ 

- بنیادگرایی سیاسی یعنی توطئه غربی به منظور تحت انقیاد درآوردن اسلام.

مرور این موارد نویسندگان را به دیدگاه¬¬های متعددی در مورد فرآیند بنیادگرایی رهنمون می¬کند. اول، اینکه منطبق با یافته¬های دیگر از دیگر محققین، هیچ نمایه قابل تشخیصی از تحول افراد بنیادگرا شده به افراط¬گرای خشونت‌آمیز وجود نداشت. اما مشاهدات جمعیت¬شناختی نویسندگان با آنهایی که در نمونه-های دیگر یافت شدند- مانند مجموعه موردهای غیر غربی مارک سگمن- متفاوت بود. در حالیکه سگمن اعلان کرده ¬است که جهادی¬های سلفی ممکن است بیشتر تحصیل کرده باشند و از آنچه در گذشته به آن باور داشتند از امنیت فیزیکی و شغلی بیشتری برخوردار باشند، آن¬دسته از افرادی که در میان نمونه¬های گارتنستین-رُز و گروسمن بودند کمتر ازدواج کرده بودند، از مزایای تربیتی اقتصادی-اجتماعی کمتری برخوردار بودند، و پیشینه تحصیلی و دورنمای حرفه¬ای ضعیف¬تری داشتند. از لحاظ جمعیت¬شناختی نمونه¬های گارتنستین-رُز و گروسمن با نمونه¬های هقامر از جنگ¬طلبان AQAP متمایز نبودند.

دوم، گارتنستین-رُز و گروسمن استنتاج کردند که مذهب و درک الهیاتی می¬تواند بطور برجسته عامل تنها یکی از زیرمجموعه¬های این موارد باشد. در فرآیند بنیادگرا شدن، از هر پنج نفر، یک نفر معلوم شد که مربی روحانی داشته است. ادعا شده است که یک نفر از هر چهار نفر برای حمله طراحی شده خود اتهام معنوی داشته است، اما کمتر از 40 درصد بطور آشکار ادعا کرده¬اند که اقدامات غیرقانونی¬شان به لحاظ مذهبی انگیخته شده بود (گارتنستین-رُز و دیگران، بی¬تا). این درک که میان اسلام و غرب شقاق وجود دارد در بسیاری از موارد جنبه مهمی از فرآیند بنیادگرایی بوده ¬است.

سوم، درحالیکه زندان¬ها به شکل قابل ملاحظه¬ای در بیشتر فرآیند¬های بنیادگرایی موثر نبودند، بدین معنی که این رابطه تنها در هفت نفر از 117 فرد مورد مطالعه یافت شد، آموزش خارج از کشور بسیار معمول بود. معلوم شد بیش از 40 درصد برای آموزش جهاد-محور به خارج سفر کرده بودند.

همچنین ژیت کلاوسن از دانشگاه براندیس براساس اسناد عمومی "مجموعه¬ای از داده¬ها را در مورد جهادی¬هایی که وابسته به غرب بودند یا در غرب عمل می¬کردند، از جمله حدود سی¬صد و پنجاه شهروند یا افراد درگیر در اقدامات تروریستی که هدفشان انگلیس بود، و بین سال‌های 1999 و 2010 دستگیر شده بودند" را ایجاد کرده¬ است (کلاوسن، 2010). جهادی¬های انگلیس از سی ¬و دو کشور مختلف آمده بودند. تقریباَ یک سوم آنها در شبکه¬های دوستی خود یعنی خانواده و دوستان، هوادارانی جهادی داشتند، و 80 درصد از جنگجویان با شبکه¬های اجتماعی¬ مرتبط بودند که تنها به چهار رهبر برجسته اسلامی یعنی شیخ در لندن می¬رسید. میانگین سن برای اولین بار دستگیری بیست و هفت سال بود، اما بطور معمول پس از بنیادگرا شدن دستگیری برای دو-سه سال یا بیشتر اتفاق نیفتاده بود. تنها شانزده نفر از سی¬صد و پنجاه نفر زن بودند، و کمتر از یک دهم آنها، یعنی حدود 8 درصد در بریتانیا و حدود 16 درصد در ایالات متحده، به اسلام گرویده بودند.

در سال 2009، مرکز مطالعات اسلام¬گرایی و بنیادگرایی یعنی CIR در دانشگاه آروس در دانمارک مجموعه¬ای از گزارش¬های تحقیقی که روی پدیده اسلام¬گرایی و خطوط فرآیندهای بنیادگرایی مطالعه می-کرد، را مورد بررسی قرار داد. آنها کوشش¬های مطالعاتی خود را روی شهرهای اروپایی متوسط، به لحاظ اندازه، متمرکز کردند، با ابتکارات خاص در لیله فرانسه (بسکی شفیق و همکاران)، لیکستر انگلیس (گیتنس-مازر و همکاران)، پارما و ورونا در ایتالیا (دلا پورتا و بوسی)، و آروس در دانمارک (کوهل و لیندِکیلد). درحالیکه بیشتر تحقیقات از مصاحبه¬های کیفی با نمونه¬های انتخابی استفاده می¬کردند، گٌلی و رضایی شیوه بسیار متفاوتی را برای معرفی و کاوش در مورد اینکه "مسلمان افراطی" یعنی چه در پیش گرفتند. آنها از پژوهشی 108 موردی استفاده کردند که از طریق تلفن، به نمونه نماینده بین¬المللی از 1،113 نفر که پانزده تا سی ساله و در دانمارک بودند، اداره می¬شد. اکثر آنها مهاجر بوده، و نمونه تقریباً بطور عادلانه میان مردان و زنان تقسیم شد. 

گٌلی و رضایی شیوه تجربی را به منظور تعریف بنیادگرایی با دسته¬بندی پاسخ¬دهندگان در چهار گروه رتبه¬بندی شده اتخاذ کردند، با گروه چهارم که با بیان دیدگاه¬های اسلامی بنیادی و به لحاظ ارتباطات واضح و صریح و مستمر با گروه¬های مسلمان بنیادی ستیزه¬جو و حمایت آنها بعنوان افراطی¬ترین گروه شناخته شدند. اشخاص در این گروه، که تحت عنوان "مسلمانان افراطی" نام¬گذاری شدند، تنها 5.6 درصد از نمونه کل بوده و ملزم به اجرای چهار مقرره پیش‌رو بودند: (گلی و رضایی،2010: 48).

1) تبلیغ اسلام بعنوان ایدئولوژی مذهبی؛

2) ملحق شدن به تفسیر اسلام بعنوان مذهبی جامع، تمایز قائل شدن میان اسلام درست و غلط، و شناساندن اسلام بعنوان نسخه¬ای اجباری برای فعالیت¬هایی¬ در دین (مذهب)، دنیا (روش زندگی)، و دولت (حکومت).

3) گردن نهادن به این باور که هدف نهایی اسلام فتح کل دنیاست؛

4) توافق بر این امر که به منظور دستیابی به این هدف استفاده از هر وسیله¬ای از جمله خشونت توجیه‌پذیر است. 

 گلی و رضایی دریافتند که اعضای گروه چهار "مسلمانان افراطی"، عمدتاَ یعنی 70 درصد سنی بودند، و بطور بی¬تناسبی، اکثریت آنها یعنی 76 درصد را مردان تشکیل می¬دادند. همچنین 38 درصد این افراد، جوانان 21 تا 24 ساله بودند. در شمار تغییر مذهب داده¬ها اغراق صورت گرفته بود، ولی همچنان تنها 10 درصد گروه بنیادی را شامل می¬شدند. هیچ ارتباطی میان درآمد آنان و حمایتی که برای دیدگاه جهانی اسلام افراطی دریافت می¬کردند، وجود نداشت (همان). آنان همچنین خود را به دلیل برخی از جوانب از دیگر مسلمانان گروه نمونه متمایز می¬دانستند. به ویژه مسلمانان بنیادی علاوه بر مولفه¬های دیگر دارای ویژگی¬های زیر بودند:

- بطورکلی بیشتر از زندگی ناراضی بودند؛

- مشغله ذهنی بیشتری با تعارضات در کشورهای مسلمان داشتند؛

- منزوی¬تر بودند؛

- کمتر به رسانه دانمارک اعتماد داشتند؛ 

- احتمال بیشتری وجود داشت که بخواهند تنها با یک مسلمان ازدواج کنند؛

- بیشتر محتمل بود تا بر این باور باشند که تمام مسلمانان مهاجر باید از اسلام تبعیت کنند؛ 

- مخالف رفتارهایی خاص، از جمله نوشیدن الکل بودند، که توسط قوانین شریعت ممنوع شده بود؛ 

- احتمال زیادی وجود داشت که در طول سه سال اخیر مذهبی¬تر شده باشند؛

- بیشتر به وظایف مذهبی مثل پرداخت زکات و خمس، نمازهای روزانه و غیره متعهد بودند.

در آخر، مطالعه دقیق و حائز اهمیت دیگری در نوشته¬های تجربی محدود ¬شده روی بنیادگرایی خشونت‌آمیز در میان اسلام¬گرایان ستیزه¬جو، نه به روش علمی، بلکه ظاهراً توسط محققان رفتاری در سیستم امنیتی دولت انگلیس انجام شد. مطابق گزارش گاردین، تجزیه و تحلیل آنها براساس مطالعات موردی روی "صدها نفر انجام شد که به درگیری، یا همکاری نزدیک در فعالیت افراطی خشونت¬آمیز"، اعم از تأمین هزینه¬ها یا برنامه¬ریزی برای بمب¬گذاری انتحاری در انگلیس، معروف بودند. گاردین اشاره می¬کند که آ¬نها "یک یادداشت مختصر عملی" در ماه جون 2008 تحت عنوان "فهم بنیادگرایی و افراط¬گرایی خشونت‌آمیز در انگلیس" منتشر کردند. این سند طبق گزارش "انگلیس-محدود شده" نامیده شد، اما محتوای آن بطور گسترده در رسانه بریتانیا گزارش شده¬ است. مطابق روایت¬های خبرگزاری پِرِس، در میان یافته¬های کلیدی، آژانس انگلیسی خاطرنشان می¬کند که هیچ نمایه یا راه منحصر به¬ فردی برای افراط-گرایی وجود ندارد. آنها اذعان می¬کنند در بیشتر موارد درجه¬ای از آسیب¬پذیری وجود دارد که موجب می-شود فرد پذیرای ایدئولوژی باشد، اما براساس مطالعات اولیه، به نظر می¬آید فرآیند "بنیادگرا" شدن به تدریج در طول زمان و نه به صورت یک رویداد مجرد رخ می¬دهد (تراویس، 2008). 


3- پیش¬روی در فهم تحول از بنیادگرایی تا افراط¬گرایی خشونت‌آمیز

به نظر می¬رسد دانشمندان اجتماعی و متخصصان مجری قانون حداقل در بیشتر قسمت¬ها، مفاهیم دروغین از جمله اینکه افراطی¬های خشونت‌آمیز همه "دیوانه" هستند، یا اینکه آنان از نمایه¬ای فردی یا نمونه¬ای شخصی قابل تمیز هستند را نپذیرند. این جنبش نشانگر گامی مهم در مسیر درست می¬باشد. این تغییر، با تمرکز کمتر روی این پرسش که "آنان چگونه افرادی هستند؟" و توجه بیشتر بر اینکه افراد چگونه ایدئولوژی افراطی خشونت‌آمیز را ایجاد کرده یا با افراد و گروه¬هایی که تلاش می¬کنند ایشان را متقاعد سازند ارتباط برقرار می¬کنند، به شکل¬گیری انواعی از سوالات که برخی از پژوهشگران می¬پرسند کمک می¬کند. این پرسش پایانِ باز- اینکه چگونه مردم در مسیری قرار می¬گیرند که در نهایت آنان را به افراط¬گرایی خشونت‌آمیز می¬رساند بعنوان موضوعی تجربی به عمدتاً بی‌پاسخ مانده است.  

با بهره¬گیری از مجموعه کارآمدی از مفروضات ابتدایی و راهنمایی نظریات کامل¬تر علوم اجتماعی، پیشرفت معنادارتری در مطالعه و فهم RVE امکانپذیر خواهد بود. در ادامه، فهرستی از 7 مولفه¬ که محققان علوم اجتماعی و نیروهای عملیاتی در مورد بنیادگرایی خشونت¬آمیز ناگزیر از دانستن آن هستند آمده است:

1) چگونه فرد درگیر ایدئولوژی¬ها و افراد و فعالیت¬های افراطی خشونت¬آمیز، که به صورت ابزاری از تروریسم حمایت می¬کنند، می¬شود؟ بطورخاص، نقش روابط اجتماعی – شخصی یا مجازی- و پیوندها در تسهیل باورپذیری و درگیری چیست؟

2) سهم نسبی عوامل فشار، بعنوان مثال موقعیت¬های نارضایتی و شرایط نامساعد اجتماعی و سیاسی و عوامل کشش، مانند تطمیع، یا پاداش واقعی و متصور شده برای پیوستن به گروه برای اشخاص خاص چیست؟ چگونه عوامل فشار و کشش از طریق تبلیغ یا موضوعات روایی با هدف نشان دادن واکنش بسیار شدیدتر به افرادی که داخل و درگیر افراط¬گرایی خشونت¬آمیز می¬شوند انتقال می¬یابد؟ 

3) چگونه و چرا ویژگی درگیری و اشتغال فرد با افراط¬گرایی خشونت¬آمیز درونی در طول زمان تغییر می-کند و یا نمی¬کند؟

4) چرا اغلب افراد با عقاید افراطی ستیزه¬جو درگیر اقدامات خشونت¬آمیز نمی¬شوند؟

5) چطور افراط¬گرا¬های خشونت‌آمیز یعنی به ویژه آنهایی که در دموکراسی¬های غربی هستند، اهداف خویش را انتخاب، و حملات از جمله الگوهای ارتباطی، آموزش و معامله عملیاتی را طرح¬ریزی و آماده می-کنند؟

6) چه عوامل زندگی کلیدی¬، از جمله پیشینه فعالیت مجرمانه یا حبس، و آسیب¬¬پذیری روانی-اجتماعی، اگر وجود داشته باشد، به نظر می¬آید که با ورود فرد و درگیر شدن او با افراط¬گرایی خشونت¬آمیز مرتبط می¬باشد؟

7) چگونه می¬توانیم میزان پیشرفت در ممانعت از تبدیل بنیادگرایی به افراط¬گرایی خشونت¬آمیز، همچنین میزان موفقیت در اثربخشی برنامه¬های توان¬بخشی، از جمله درک این مطلب که چه شیوه¬ای روی چه¬کسی تأثیرگذار است، را ارزیابی کنیم؟

پیامد بالقوه مهم این پرسش¬های بی¬پاسخ، اگرچه به سادگی قابل مشاهده نیستند، این است که تلاش¬های CVE موفق احتمالاَ مستلزم چیزی بیش از مواجهه با شرح ما وقع است. مفهوم استعاری جنگ با تروریسم عمدتاَ تحت عنوان جنگ عقیدتی بکار برده شده است. این مسأله ممکن است به معنای پرکاربردترین استعاره نبوده، همچنین احتمالاَ برای تنوع در میان فرآیندهای پیچیده RVE به حساب نیاید. اشتباه نکنید؛ کار کردن در حیطه اطلاعات به منظور ارزیابی نارضایتی درک¬ شده تلاشی ارزنده است. اما تنها راه‌حل نیست.


نتیجه‌گیری

ملت¬های طرفدار صلح در سراسر جهان در بیشه شیر افراط¬گرایان ایدئولوژیکی گرفتار آمده¬اند. اما طرح-هایی برای دفاع یا بی¬اثر جلوه دادن یک ایدئولوژی، نیازمند فنون، اهداف و راه¬کارهای متفاوت¬تری از آنچه تاکنون در تقابل¬های سنتی بکار رفته، می¬باشد (بیدل،2002: 12-7). پیش¬گیری به اندازه ریشه¬کنی حائز اهمیت است. طرح¬ریزی راه¬کار¬های بلندمدت با هدف مقابله با تروریسم، اگر تعصب نورزد، باید به بیان علت جذب نیرو و بنیادگرایی تروریستی بپردازد. فهم بیشتر باید از جاذبه جهادی ستیزه¬جویانه برای جوانان و فنونی که بنیادگرایان به منظور بسیج¬ کردن آنان برای اقدامات خشونت¬آمیز بکار می¬گیرند برآمده باشد. 

این تلاش قابل توجه باید با وضوح مفهومی و کوشش عقیدتی شایسته برای جمع¬آوری حقایق و تجزیه و تحلیل آنها با هدف فهم مشکل پیش از جهش به سمت راه¬حل¬های بطور بالقوه زیان‌آور و در مقیاس بزرگ آغاز شود. این امر مستلزم بهتر اندیشیدن و پژوهش بهتر است (اللامی،2007: 408-389). در صورتی¬که تحول از بنیادگرایی به افراط¬گرایی خشونت¬آمیز با تعداد بسیاری از اصول به خوبی بنا نهاده شده دیگر نظام¬های مشهور و نظریه¬های پیش¬رونده، و تجربیاتی که تاکنون نتایج مشابهی را ارائه داده¬اند، سازگار باشد، نسل بعدی تحقیقات بنیادگرایی- اینکه آیا انتخاب کنند که از تئوری¬های پیشنهاد شده در این مقاله استفاده کنند یا خیر- می¬تواند مفروضات زیر را بعنوان نقطه آغاز در نظر بگیرد:

- بنیادگرایی چندمنظوره است؛ بنیادگرایی در عین حال برگرفته و هم متحمل علل متعدد به جای یک دلیل می¬باشد. فاکتورهای معمول اغلب شامل نارضایتی¬های گسترده¬ای هستند که افراد را به سوی ایدئولوژی بنیادی "هُل" می¬دهد و عوامل کشش محدودتر و بیشتر خاص که باعث جذب آنان می¬شوند؛ 

- ایدئولوژی¬ها و حمایت گروه از آنان در محیط زیست انسانی در نظام¬ها و محیط¬های در هم تنیده، از جمله ساختارهای خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایجاد می¬شود؛

- طرق مختلفی که می¬تواند به بنیادگرایی منجر شود، گاهی اصل تعادل نامیده می¬شود؛ به صورت متضاد، اشخاص متفاوت در گذرگاه یا مسیر مشترک ممکن است بازخوردهای متفاوتی داشته باشند، که گاهی اصل چند پایانی نامیده می¬شود.

- برای برخی از اشخاص، مذهب بر میزان وابستگی ایشان به نارضایتی موثر است. برای دیگران نارضایتی است که بر وابستگی آنان بر دین تأثیر می¬گذارد.

- برای برخی، تعهد ایدئولوژیکی منجر به وابستگی گروهی می¬شود. برای دیگران وابستگی گروهی و اجتماعی منجر به تعهد ایدئولوژیکی می¬شود.

- برای برخی، قدرت تعهد شخصی و پایبندی به هدف بر تمایل ایشان به انجام اقدامات وحشیانه پیشی می¬گیرد. برای دیگران درگیر شدن در اقدامات ویرانگر موجب تقویت تعهد شخصی و پایبندی به هدف می¬شود. 

- حتی همه تروریست¬ها، بنیادگرا نیستند.

بنیادگرایی خشونت¬آمیز و درگیری در اقدامات تروریستی به بهترین وجه بعنوان فرآیندی اجتماعی-روانی پویا که حداقل شامل سه مرحله است، به نظر می¬رسد: 1- درگیر شدن، 2- درگیر بودن- یعنی هم معنی با درگیری در فعالیت تروریستی غیرمبهم، و 3- رها شدن که می¬تواند یا نمی¬تواند منتج به بنیادگراشدن آتی شود. علاوه¬ بر این، درگیری گونه¬های مختلفی از عملکردها و قوانین بالقوه را در بر می¬گیرد، که افراد غالباَ میان و درون آن در حرکت هستند، گاهی از اوقات بطور هم¬زمان چندین قانون را برمی¬گزینند (هورگان، 2005).

با آغاز کردن این فرضیات ابتدایی، ما می¬توانیم حداقل از این اشتباه که RVE را به صورت یکپارچه ببینیم اجتناب کنیم، و به سمت پرسش¬های بهتر طراحی شده¬ای گام برداریم که نشانگر فرآیندهای متفاوت و مشترک می¬باشند و به مشترکات بیشتر نظام¬مند و متفکرانه برای CVE منتج می¬شود. درک RVE بر تمام نقاط در طیف CVE دلالت دارد. حتی به سادگی اندیشیدن در مورد ورود، درگیری و رهایی و دانستن این مطلب که هر مرحله می¬تواند خط سیر و محرک¬های متفاوتی داشته باشد، می¬تواند به تمرکز روی تلاش¬های پیش¬گیرانه اولیه به منظور واکسینه کردن جوامع آسیب¬پذیر کمک کند و برنامه¬های توان¬بخشی بالقوه را صرف تروریست¬های بازداشت شده کند. تلاش¬های CVE موثر باید منطبق با چارچوب¬های راهبردی و عملیاتی جدید مراجع با هدف آشکار بنا شود تا نه تنها موجب ریشه¬کنی کردن تروریست¬های موجود شده بلکه تروریست¬های آینده را نیز خنثی کند.


چکیده

در طول دهه‌های اخیر، تجزیه و تحلیل‌ها به منظور شرح تحول از بنیادگرایی تا افراط‌گرایی خشونت‌آمیز یعنی RVE، چندین چارچوب طرح کرده‌اند. این چارچوب‌ها عمدتاَ مبتنی بر مدل‌های عقلانی و مفهومی بوده، از نظریه‌ای الهام نگرفته و از پژوهش نظام‌مندی پیروی نکرده‌اند. این پژوهش مدل‌های مفهومی فرآیند بنیادگرایی و مطالعات کاربردی  RVE اخیر یعنی پس از حادثه 11 سپتامبر را مرور می‌کند. این تحقیق بر اهمیت تمایز قائل شدن میان بنیادگرایی ایدئولوژیکی و درگیری تروریستی تأکید می‌کند، هرچند هر دو مسئله نیازمند تحقیقات بیشتر کاربردی است. در نهایت، پژوهش برخی از تلاش‌های تحقیقاتی مرتبط با RVE اخیر را خلاصه کرده، هفت مسئله‌ای که محققان علوم اجتماعی و اعضای وابسته همچنان لازم است تا در مورد بنیادگرایی خشونت‌آمیز بدانند را معرفی می‌کند، و مجموعه‌ای از فرضیه‌های آغازین برای پیشبرد و نیز برنامه‌ای تحقیقاتی که می‌تواند به تروریست‌های آتی کمک کند تا اقدامات تروریستی را رها کنند، ارائه می‌دهد.