بررسی تطبیقی علل شکست جنبش‌های دموکراتیک مشروطه در ایران و ترکیه با اتکاء به نظریه جامعه کوتاه‌مدت

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- دکتری علوم سیاسی
  • 2- کارشناسی‌ارشد جامعه‌شناسی
دریافت: ۳ بهمن ۱۳۹۸ | انتشار: 30 فروردین 1399

منابع و ماخذ

1- آبراهامیان، یرواند (1387)، ایران بین دو انقلاب، مترجم: احمد گل‌محمدی، تهران: نشر نی.
2- آدمیت، فریدون (1387)، ایدئولوژی نهضت مشروطیت، چ1، تهران: انتشارات پیام.
3- الويري، محسن و نظري مقدم، جواد (1391)، «نقش ارتباطات سنتي در جنبش‌هاي سياسي اجتماعي شيعه (مطالعه موردي: جنبش مشروطه ايران) تحقيقات تاريخ اجتماعي»، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، س2، ش1.
4- حسن‌پور، آرش و دیگران (1398)، «تحلیل تطبیقی – تاریخی تجربه شکست پروژه نوسازی در ایران دوره پهلوی اول (مقایسه با ترکیه در دوره آتاترک با کاربست فن جبر بولی)»، فصلنامه جامعه‌شناسی کاربردی، س30.
4- حضرتی، حسن (1388)، «اختیارات مجلس در قوانین اساسی مشروطه ایران و عثمانی»، مجله پژوهش‌های تاریخی (علمی-پژوهشی)، ش3.
5- حضرتی، حسن (1389)، مشروطه عثمانی، چ1، تهران: انتشارات پژوهشکده تاریخ اسلام.
6- رنجبر، مقصود (1387)، «انقلاب مشروطه در ایران و نقش امپراطوری عثمانی»، فصلنامه تاریخ اسلام، س9، ش 36.
7- زرین‌کوب، عبدالحسین (1391)، روزگاران (تاریخ ایران از آغاز تا سقوط پهلوی)، چ13، تهران: انتشارات سخن.
8- شاملویی، حبیب‌اله (1385)، تاریخچه انقلابات جهان- انقلاب فرانسه و انقلاب عثمانی، چ2، تهران: نشر امید فردا.
9- عرب¬خانی، رسول (1388)، «اندیشه عثمانی‌گرایی در تاریخ اصلاحات عثمانی»، فصلنامه علمی-پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا، س19، ش3.
10- قنبری، داریوش (1385)، دولت مدرن و یکپارچگی ملی در ایران، چ1، تهران: نشر تمدن ایرانی.
11- کدی، نیکی آر (1387)، ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، مترجم: مهدی حقیقت‌خواه، تهران: نشر شابک.
12- موثقی، احمد (1380)، «بررسی تجربه نوسازی فرهنگی و سیاسی در ترکیه در فاصله سال‌های 1950-1920»، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی.
13- همایون کاتوزیان، محمدعلی (1391)، دولت و جامعه در ایران: مترجم: حسن افشار، چ6، تهران: نشر مرکز.
14- همایون کاتوزیان، محمدعلی (1391)، ایران، جامعه کوتاه‌مدت و سه مقاله دیگر، مترجم: عبداله کوثری، چ4، تهران: نشر نی.
15- نساج، حمید (1392)، «مقایسه نوسازی ایران و ترکیه در دوران رضاشاه و آتاتورک»، فصلنامه پژوهش-های راهبردی، س2، ش5.

متن کامل

مقدمه
دموکراسی یکی از مهمترین دستاوردهای مدرنیته است. این پدیده که حاصل تفکرات اندیشمندان غربی است در جریان نوسازی کشورهای جهان سوم به دیگر کشورها وارد شد. دموکراسی که به معنای حق مشارکت بیش از پیش مردم در امر حکومتداری و سرنوشت کشور خویش است هنگام ورود به دیگر کشورها با چالشها و مبارزاتی همراه شد زیرا بسیاری از جنبهها و ابعاد دموکراسی در مقابل سنتها، هنجارها و ارزشهای سنتی و بطورکلی فرهنگ این جوامع قرار میگرفت و یا به خاطر به چالش کشیدن حق اقتدار حاکمیت رهبران آنها و مجبور بودن به واگذاری بخشی از قدرت و اختیارات خود به گروههای دیگر ایجاد چالش می¬کرد. از جمله این کشورها می¬توان به ایران و ترکیه اشاره کرد. اولین جرقههای دموکراسی در این کشورها از نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و به خصوص با جنبش مشروطه زده شد. از آن زمان بود که دموکراسی از مهمترین درگیریهای ذهنی و دغدغه¬های اجتماعی اندیشمندان و صاحب¬نظران در این کشورها شد. در همین زمینه هرازگاهی اصلاحاتی در ایران و ترکیه پدیدار میشد و بعد از مدت زمانی به شکست منجر میشد و یا وضعیت جامعه به حالت اولیه (حالت اقتدارگرایی قبل از حرکت¬های دموکراتیک) باز میگشت.
در این تحقیق هدف این است که جنبشهای دموکراتیک مشروطه در ایران و ترکیه را بررسی و مقایسه کرده و چگونگی ظهور استبداد و خودکامگی از درون این جنبشها را تحلیل نمائیم. بر این اساس نیاز به پایگاه نظری مهمی داریم تا بتوانیم از طریق مفاهیم و ایدههای آن دوران پر فراز و نشیب مشروطه را بررسی و دلایل عدم تداوم آن را ارزیابی نمائیم. بر همین اساس نظریه «جامعه کلنگی» یا «جامعه کوتاهمدت» کاتوزیان انتخاب شد که خود مبتنی بر مقایسه فئودالیسم در ایران و اروپا هست. یکی از مهمترین دلایل انتخاب این موضوع و ضرورت بررسی آن، شناخت موانع دموکراسی و دلایل ناپایداری آن و بازگشت دوباره به وضعیت قبل از مشروطه در ایران و ترکیه میباشد تا شاید بتوان با برداشتن این موانع، زمینهای برای ایجاد نهادهای دموکراسی واقعی در جامعه فراهم کرد. بنابراین برای رسیدن به این هدف لازم است جنبشهای دموکراتیک را شناسایی و با بررسی آنها، دلایل ناپایدار بودن آنها را بررسی کرد.

1- روش تحقیق
روش تحقیق در این بررسی تطبیقی-مقایسه¬ای است که مبتنی بر فهم شباهت¬ها و تفاوت¬ها است و یکی از قدیمی¬ترین روش¬ها در اندیشه اجتماعی و علوم اجتماعی است. روش تطبيقي علاوه بر توصيف و تبيين مشابهت¬ها و تفاوت¬ها، شرايط و پيامدها، واحدهاي اجتماعي كلان و بزرگ مقياس همچون ملت¬ها، جوامع و كشورها را مورد مطالعه قرار می¬دهد. در اين نوع تحقيق، مقايسه جوامعي كه داراي ماهيت و ساخت¬هاي يكسان و مشابه و نیز تطبيق جوامعي كه داراي ماهيت و ساختار متفاوت مي¬باشند مورد بحث قرار مي-گيرد. باتوجه به اين مسئله مي¬توان به دو صورت تطبيق دروني و بيروني پديده¬هاي اجتماعي را در واحدهاي كلان اجتماعي مورد بحث و تفسير قرار داد.
پژوهش تطبیقی از داده¬ها و اطلاعات قابل مقایسه حداقل دو جامعه استفاده می¬کند. بر این اساس واقعیتی در مورد این روش وجود دارد که اطلاعات و یافته¬های روش تطبیقی در علوم اجتماعی بین جامعه¬ای است. در نتیجه با بررسی به شیوه تطبیق درونی تغییرات، واقعیت جنبش¬های مشروطه در طی زمان و در قالب دو فرهنگ و فضای متفاوت (ایران و ترکیه) شناسایی شده که این تغییرات بیانگر و برملاء کننده الگوهای تفاوت و تشابه برای آن جنبش¬ها در دو فرهنگ و فضاهای متفاوت خواهد بود. در این راستا دو جنبش مشروطه ایران (1906) و ترکیه (1908-1876) مورد مقایسه  قرار می¬گیرند و با بررسی موارد اختلاف و تشابه این دو جنبش موانع دموکراسی و دلایل ناپایداری آن و بازگشت دوباره به وضعیت قبل از مشروطه در این دو کشور مورد مطالعه قرار می¬گیرند.

2- «جامعه کلنگی» یا «جامعه کوتاهمدت»
کاتوزیان معتقد است که عمر حوادث و تغییرات در ایران کوتاه است و معمولا بیش از یک نسل و یا دست آخر دو نسل دوام نمیآورند. تغییرات کوتاهمدت تقریبا در همه جنبههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، آموزشی و ادبی در معرض تغییر هستند. او در توضیح انتخاب مفهوم «جامعه کلنگی» یا «جامعه کوتاهمدت» برای جامعه ایران این چنین عنوان میکند:
«گویاترین کلام برای توصیف ماهیت کوتاهمدت جامعه ایران اصطلاح «خانه کلنگی» است. بیشتر این خانهها بناهایی است که بیش از سی (یا حتی بیست) سال ندارد و اغلب از شالوده و اسکلتی مناسب نیز برخوردار است. در موارد معدودی این خانهها ممکن است فرسوده شده باشند و نیاز به مرمت داشته باشد، اما آنچه سبب محکومیت آنها میشود و ... این داوری است که معماری این ساختمانها و یا طراحی داخلی آنها بنابر آخرین مد و پسند روز کهنه شده است. بنابراین به جای نوسازی آن خانه یا هربنای دیگری و افزودن بر سرمایه مادی موجود، کل آن ساختمان به دست مالک و یا خریدار ویران میشود و بنای جدیدی بر زمین آن بالا میرود. از اینرو ... «جامعه کلنگی» ... یعنی جامعه¬ای که بسیاری از جنبههای آن سیاسی، اجتماعی، آموزشی، ادبی پیوسته در معرض این خطر است که هوی و هوس کوتاهمدت جامعه با کلنگ به جانش افتد» (کاتوزیان،1391: 10). از آنجائیکه عمر حکومتها و حاکمان در ایران کوتاه بود تغییرات گستردهای در هر دوره در آن اتفاق میافتاد. در نتیجه در ایران تغییرات فراوانی بر روی هم انباشته شد بطوریکه یک فرد در طول عمر خویش می¬توانست چند نوع حکومت با تغییرات اساسی ببیند. «بدین-ترتیب تاریخ ایران بدل به رشته¬ای از دورههای کوتاهمدت به هم پیوسته شده است» (همان). بر همین اساس برخلاف جوامع اروپایی که دارای ثبات بیشتری بودهاند، در هر دورهای در ایران مالکیت، ثروت و سرمایه، ترکیب و تحرک طبقاتی و همچنین نهادهای آموزشی و اجتماعی دچار تغییرات گستردهای میشد. جامعه کلنگی سه ویژگی مهم دارد که عبارتند از:
1) مشکل مشروعیت و جانشینی
تنها راه رسیدن به فرمانروایی در ایران برخلاف اروپا که نخستزادگی یعنی نزدیکترین شخص به شاه بود، «فره ایزدی یا فیض الهی» بود. هرکسی که میتوانست به هر طریق این فره ایزدی را به دست بیاورد میتوانست با غلبه بر حکومت حاکم شود و چون توانست به کمک توانایی ایزدی خود حاکم شود حکومت او مشروعیت مییافت.
2) بی‌اعتبار بودن مال و جان
جان، مال و املاک اتباع و وزیران در دست پادشاه بود. برخورداری افراد از زمین یا عایدات برای افراد حق به حساب نمیآمد تنها به منزله امتیازی برای اشخاص بودند و شخص شاه میتوانست آنها را سلب و مصادره کند.
3) مشکلات انباشت و توسعه
در ایران به علت ترس سرمایهداران از غارت و مصادره اموال خود توسط دربار انباشت سرمایه اتفاق نیفتاده و آنها سرمایه خود را درازمدت پسانداز نمیکردند (همان، 34). در نتیجه روحیه توسعه و سرمایهداری در آن شکل نگرفت.
کاتوزیان معتقد است که جامعه کوتاه¬مدت هم در به وجود نیامدن ساختار ثابت در جامعه ایران موثر است و هم در نتیجه نبود ساختار در جامعه پرورش و گسترش می¬یابد. او اظهار میکند که «این فقدان ساختار به نوبه خود نتیجه دولت استبدادی بود که نماینده حکومت خودسرانه فردی و جامعه خودسر است که هرگاه تسلط دولت بر آن تضعیف شود به آشوب میگراید. بنابراین دوری طولانی ازحکومت خودسر-آشوب حکومت خودسرپدید میآید» (همان، 38).

3- انقلاب مشروطه ایران
انقلاب مشروطه یکی از مهمترین رشتههای کوتاهمدت خانهای است که میتوان طبق نظریه جامعه کلنگی کاتوزیان آن را بررسی کرد. اگر بخواهیم از مهمترین اتفاقات بعد از تشکیل حکومت قاجار در ایران نام ببریم بی¬شک انقلاب مشروطه یکی از مهمترین رخدادهایی است که آینده سیاسی و اجتماعی جامعه ایران را بطور گستردهای تحت تاثیر خود قرار داده است. چند دلیل باعث اهمیت این انقلاب میشود: یکی اینکه در کشورهایی که نوع حکومت آنها استبدادی و اقتدارگرایی بوده است کمتر زمانی اتفاق میافتاد که از طریق یک جنبش قوی با اتحاد گروههای مختلف مردم بتوان پادشاه یک مملکت را وادار به انجام کاری خاصی کرد: یعنی شرایط به طریقی پیش برود که شاه در مقابل گروهها و اقشار مختلف جامعه سر تعظیم فرود بیاورد، دیگری اینکه جنبش مشروطه ایران با فحوایی متفاوت از آنچه بوده است وارد عمل شد. یکی از مهمترین قشرهای حاضر در این انقلاب روشنفکران بودند آنها خواستار اهداف جدیدی مانند تشکیل مجلس، ایجاد حزب، حکومت قانون و نمایندگی بودند، که این اهداف نتیجه حضور روشنفکران ایرانی در اروپا بود. روشنفکران راه رسیدن به این اهداف را نوسازی ساختار خانه ایران نمی¬دانستند بلکه معتقد بودند باید کل ساختار و سیستم تعویض و ساختار مناسب با اهداف جدید جایگزین شود. این موضوع یکی از مهمترین بحثهای موردنظر کاتوزیان است زیرا او معتقد استکه ویژگی کوتاهمدت جامعه ایران این بود که با فراهم شدن زمینههای تغییر، منادیان تغییر خواهان ایجاد تغییرات گسترده در تمام جنبههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و آموزشی و ادبی هستند (کاتوزیان، 1391: 10). آدمیت در بحث از تاثیر روشنفکران در انقلاب مشروطه معتقد است در دو دهه آخر حکومت ناصری گروه درس خوانده¬ای به وجود آمد که «هویت سیاسی و اجتماعی مستقلی» دارند و دارای «ایدئولوژی سیاسی ترقی و آزادی» (آدمیت، 1387: 28) هستند، از نظر آدمیت «آنان مغز مکانیسم مشروطیت را ساختند» (همان، 150).
میتوان برای انقلاب مشروطه که فصلی جدید در تاریخ سیاسی ایران به وجود آورد، دو هدف عمده در نظر گرفت:
1) مخالفت با نظام استبدادی و نابودی استعمار ؛ 2) تعدیل نظام ساختاری.
اگرچه بخشی از نیروهای تاثیرگذار در انقلاب تحت تأثیر سیاست انگلیس و روس بودند اما فراتر از این نیرو، یکی از اهداف اصلی در انقلاب کوتاه کردن دست استعمار از سیطره اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بوده است. اگرچه انگلیس باتوجه به منافع استعماری خود (مخالفت با حضور شوروی در ایران که تهدیدی برای انگلیس بود) از انقلاب مشروطه حمایت میکرد اما این به منزله مخالفت با رژیم استبدادی قاجار نبود بلکه منافع استعماری او ایجاب میکرد که در آن برهه از انقلاب ایران حمایت کند.
هدف مهم دیگر مشروطه تعدیل نظام استبدادی بود. «انقلاب مشروطه، در واقع انفجار عقدههایی بود که طی سال¬های استبداد خشونت¬آمیز قاجار به سبب فقدان آزادی، فقدان عدالت و فقدان مرجع تظلم بی-طرف و نافذی که رجوع به آن مایه مزید ظلم بر مظلوم و موجب تجری ظالم در ظلم نگردد، در اذهان اکثریت طبقات به وجود آمده بود» (زرینکوب،1391: 853). نظام استبدادی در ایران موروثی شده بود بطوریکه قرنها بر ایران حاکم بود. زیرا به تعبیر کاتوزیان هیچ قانون یا سنتی وجود نداشت که بتواند جلوی استبداد شاه و عوامل او را بگیرد. او میتوانست تا هر چقدر توانایی و اراده دارد قدرت خود را اعمال کند و گسترش دهد. شاه سردمدار مملکت و سایه خدا روی زمین بود: او دارای چنان مقامی بود که حرف او قانون و قانون حرف او است. دیگر افراد و گروهها در جامعه نوچه شخص شاه بودند که باید مطیع چشم بسته قوانین و مقررات او باشند. مشخصه اصلی حکومت تمرکز قدرت و تصمیم¬گیری در دست یک فرد است. تمرکز قدرت آن قدر بود که پادشاهان در دورههای مختلف برای تداوم حکومت خود مجبور میشدند که افراد نزدیک به خود را که احساس می¬کردند خطری بالقوه¬اند را از بین ببرند. در آستانه انقلاب مشروطه شاه از قدرتی پردامنه برخوردار بود. اعلان جنگ و صلح، بستن پیمان، واگذاری تیول، اعطای مناصب و تعیین وصول مالیات با شاه بود. اما انقلاب مشروطه درصدد کم کردن این اختیارات بود. مشروطهخواهان، که با تغییرات حاصله از تغییر شیوه حکومتداری در اروپا در نتیجه تحولات فنی و تکنولوژیکی در این قاره آشنا بودند، معتقد بودند که «معماری ساختمانها و یا طراحی داخلی جامعه ایران بنابر آخرین مد و پسند روز کهنه شده است» و به این نتیجه رسیده بودند که از طریق انقلاب مشروطه میتوانند با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی مولفههای شیوه حکومت جدید را در ایران پیاده کنند. آنها که با مفهوم نوسازی آشنا شده بودند نظام استبدادی حاکم را مانع مهمی بر سر راه پیشرفت و ترقی ایران میدانستند. به این طریق، حادثهای مهم در ایران رخ میدهد و آن انقلاب مشروطه بود.
آبراهامیان معتقد است دو عامل نفوذ اقتصادی غرب و برخورد و ارتباط فکری و ایدئولوژیکی با غرب زمینه تضعیف روابط شکننده دولت قاجار با جامعه را فراهم کرد (آبراهامیان،1387: 65). دولت قاجار به دلایلی مانند بیدرایتی حاکمان، فقدان نظم، نبود عدالت، نارضایتی مردم، استبداد حاکمان، شکست از روس و از دست دادن بخشهایی از خاک ایران، انعقاد قراردادهای ننگین، ... در بین مردم از اقبال عمومی برخوردار نبود. همچنین حضور کشورهای روس و انگلیس بر نارضایتی مردم، علما و روشنفکران میافزود. مسافرتها و ولخرجیهای شاه از سویی و قرارداد با شرکتهای خارجی و ورود بسیاری از خارجیها به ایران از دیگر سوی اسباب تحریک مردم برضد حاکمیت را فراهم کرد. تمامی این اتفاقات باعث گسترش نارضایتی مردم و بویژه علما و روشنفکرن شد و آنها را به اعتراض واداشت. آدمیت معتقد است «روح اعتراض از دو منبع نیروی انگیزش میگرفت: منبع روشنفکری و ترقیخواهی، و منبع روحانی» (آدمیت،1387: 34).
همچنین باید اشاره کرد که ورود اندیشهها و افکار جدید، بازسازی تعاملات و روابط در چهارچوب این اندیشهها، دگرگونی در گرایشها و نگرشها، افزایش آگاهی مردم، خواستههای نو و ارزشهای نوین هم باعث تضعیف دولت مرکزی شدهاند و هم راه را برای اعتراض و انتقاد در اواخر حکومت قاجار باز کردند.
امپراطوری عثمانی نیز در زمینه¬های فکری نهضت مشروطه در ایران اثرگذار بود و هم در فرآیند وقوع آن از طرق مختلف نقش¬آفرینی کرد. بخشی به مقدم بودن این کشور در اصلاحات سیاسی-اجتماعی، بخشی به تعاملات و تقابلات دائمی دو دولت و بخشی نیز به حضور پررنگ ایرانیان از اصناف و طبقات مختلف در امپراطوری عثمانی بر می¬گردد (رنجبر، 1387 : 7).
 اصلاح¬طلبان ایرانی دو عاملی را که در قرن 19 باعث شدند اروپا اقتدار و آبادانی بیشتری نسبت به ایران داشته باشد فناوری جدید و حاکمیت قانون می¬دانستند (کاتوزیان،1391: 41). آدمیت معتقد است در آستانه انقلاب مشروطه یک بحران سیاسی در حکومت به وجود آمد و آن را ناشی از شیوه کهن حکومت، ناهمخوانی آن با مقتضیات دوران جدید، ناتوانی آن از ایفای کارکردهای ذاتی خویش و مهمتر از همه پیدایش خودآگاهی سیاسی در میان مردم نسبت به این مسائل میداند (آدمیت، 1355: 143). در نتیجه این بحران حکومت قاجار کمکم مشروعیت خود را از دست می¬دهد و بنیانهای حکومت را لرزانده می¬شود.
وقایع مشروطه تا امضای فرمان آن به سه مرحله تقسیم میشود: مرحله اول، وقایع پراکنده تهران و دیگر نقاط کشور علیه استبداد و وابستگی. مرحله دوم، مهاجرت صغرا و بست¬نشینی علما. مرحله سوم، مهاجرت کبرا و بست¬نشینی جمعی از نمایندگان و علما در سفارت بریتانیا (الويري و نظري مقدم ،1391: 10). دو رویداد مهم بینالمللی باعث شدند که مشروطهخواهی در ایران طرفدارانی پیدا کند و مورد اقبال عمومی قرار بگیرد: شکست روسیه از ژاپن در سال 1904. این عامل باعث شد که مشروطهخواهان در ایران به تشویق مردم علیه استبداد بپردازند زیرا ژاپن که دارای حکومت مشروطه بود توانست روسیه استبدادی را شکست دهد عامل دوم انقلاب 1905 روسیه بود. این انقلاب الگویی برای رهبران جنبش ایران شد و افکار تندروانهای را به بدنه رهبری جنبش وارد کرد (کاتوزیان،1391: 89). یزدخواستی عوامل بینالمللی از جمله انقلابهایی که در کشورهای دیگر مانند انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب روسیه و انقلاب ژاپن را در پیدایش انقلاب مشروطه موثر میداند. از نظر او سه قدرت اجتماعی در برابر مشروطه وجود داشتهاند: یکی جریانهای مذهبی (علما و روحانیون)، دیگری نهاد دولت و در آخر روشنفکران (یزدخواستی،1388: 140-139).
مظفرالدین شاه در تاریخ 14مرداد 1385 فرمان مشروطه را صادر کرد در نتیجه برای تنظیم و هماهنگ کردن امورات کشور مجلس شورای ملی برای نخستین بار در ایران در ساختمان بهارستان گشایش یافت. نظام¬نامه انتخابات پس از مدتی تهیه و تدارک دیده شد و در شهریور 1285 مظفرالدین شاه نظام¬نامه انتخابات را امضا کرد. در 27 شهریور انتخابات به صورت صنفی در تهران برای انتخاب 60  نماینده برگزار و 17 روز بعد نخستین دوره 2 ساله مجلس شورای ملی با حضور مظفرالدین شاه افتتاح گردید. نمایندگان این مجلس نماینده طبقات مختلف تجار، روحانیون، روشنفکران و درباریان بودند. این ترکیب شیوه آرایش آینده جامعه را رقم زد که این آرایش حضور سه دسته از بازیگران یعنی درباریان، میانهروها (علما و تجار) و تندروها (روشنفکران) را نشان میدهد.

4- انقلاب مشروطه ترکیه
بعد از فرایند مدرن¬سازی و ایجاد تغیرات گسترده در کشورهای اروپایی در نتیجه رنسانس و به تبع آن ایجاد تغییرات در تفکر، اندیشه، روابط و تعاملات آنها موج تغیرات به امپراطوری عثمانی که در آن زمان پهنه گسترده از آسیا و اروپا را در اختیار داشت، رسید. به علت همسایگی این کشور با اروپا پس از گذشت دهه¬ها زمینه تغییرات در عثمانی فراهم شد. ایجاد اصلاحات و به وجود آوردن قانون اساسی و حکومت مشروطه در دو نوبت انجام گرفت. نوبت اول سال 1876 بود که به مشروطه اول معروف است. بعضی از روشنفکران عثمانی در نتیجه تعاملات و روابط خود با اروپا که در حال پیشرفت و خود در حال زوال و انحطاط بودند، جلوگیری از انحطاط را منوط به ایجاد تغییرات و استقرار حکومت مشروطه می¬دانستند و این در نتیجه آشنایی و تجربه¬های بود که آنها از کشورهای اروپایی داشتند. علت دیگر ایجاد اصلاحات از نظر آنها زدوخوردهای فرهنگی با اروپا، شکست از روسیه و تحریکات مناطق بالکانی نشین امپراطوری عثمانی بود.
سابقه اصلاحات در عثمانی به سال¬های 1839 و 1856 که به ترتیب بعنوان «فرمان عبدالمجید» و «خط همایون» معروف شدند، برمی¬گردد. اگرچه این اصلاحات ضعیف و در بعضی مواقع جهت جلوگیری از شورش¬های احتمالی بودند ولی توانستند زمینه و بستر لازم را جهت اصلاحات بهتر و بیشتر در آینده مهیا کنند. نوعثمانیان در عهد تنظیمات طبق فرمان «گلخانه» و «اصلاحات» (۱۸۳۹ تا ۱۸۷۱میلادی) دنبال تساوی اتباع عثمانی (مسلمانان و غیرمسلمانان)، ایجاد نهادهای جدید، تأسیس مدرسه و تغییر در ساختار قدرت سیاسی و ایجاد حکومت مشروطه بودند. آنها «فعالیت گسترده خود را با هدف تغییر حکومت استبدادی به مشروطه آغاز کردند» و «مهمترین ابزار آنها انتشار روزنامه بود» (حضرتی، 1389: 147). نتیجه اقدامات نوعثمانیان در سال 1876 به بار نشست و با تکیه بر سه اندیشه اسلامیت، عثمانیت و مدرنیت توانستند قانون اساسی را تصویب و حکومت مشروطه اعلان کنند. «سلطان عبدالحمید یکی از موانع اصلی به ثمر نشستن مشروطه به شمار می¬رود. سلطانی زیرک، باهوش، فرصت¬طلب و ضد تحول و نوگرایی. او از همان ابتدای روی کار آمدن، هیچ اعتقادی به اندیشه¬های مشروطه¬خواهانه نداشت. اما ناگزیر بود تا فرصت مقتضی با مدحت پاشا و دیگر اصلاح¬طلبان همراهی کند. اما در زمان لازم، چهره واقعی خود را نشان داد و با برگرداندن فضای سیاسی به نفع خود تمامی منفذها را برای اقدامات اصلاح¬طلبانه بست، هرکدام از مشروطه¬خواهان را به گوشه¬های دور تبعید نمود و سانسور مطبوعات را با این استدلال که تمام حقایق را نباید برای مردم بازگو کرد، شدت بخشید» (همان، 183). اگرچه این انقلاب نتوانست دوام داشته باشد زیرا این انقلاب، حکومت استبدادی و خودکامه عبدالحمید دوم را به دنبال داشت اما توانست طی سی سال آینده زمینه مناسبی برای ایجاد قانون اساسی واقعی و حکومت مشروطه در سال 1908 و پایان امپراطوری 500 ساله عثمانیان و ظهور ترکیه را فراهم بیاورد. به هر حال پرونده مشروطه اول عثمانی با حکومت استبدادی عبدالحمید بسته می¬شود و جامعه سی و اندی سال تا ظهور ترکان جوان در ربع آخر قرن نوزدهم در فضایی بسته فرو می¬رود. حضرتی دلایل موفق نبودن مشروطه اول را اینچنین بیان می¬کند:
1) مشروطه از پایگاه مردمی و حمایت نیروهای اجتماعی برخوردار نبود و انقلاب در ساخت قدرت جامعه اتفاق افتاد؛
2) تشتت فکری نوعثمانیان و نبود انسجام منطقی در افکار آنها. دوگانگی فکری بین مدرن¬گرایی و اسلام-گرایی؛
3) زیرکی، باهوشی، فرصت¬طلبی و ضدنوگرایی سلطان عبدالحمید (همان، 184-180).
با فاصله نه چندان زیاد از وقوع انقلاب مشروطه اول سلطان عبدالحمید دوم کم¬کم بر فضا مسلط می¬شود. از آنجا که قانون اساسی نه تنها اختیارات او را محدود نکرد بلکه حق قانونی خاصی برای او در نظر گرفت که او توانست به مدد قانون، حکومت دیکتاتوری برپا کند و سران مشروطه¬خواه از جمله مدحت پاشا متفکر و مبارزی که نماد مشروطه¬خواهی بود را تبعید و پس مدتی به قتل برساند. جنگ سال¬های 78-1877روسیه علیه عثمانی و به تبع آن دخالت و تحریک ساکنان مسیحی مناطق بالکان اوضاع را در داخل نابسامان کرده بود. سلطان از این وضعیت سوء استفاده کرده و به بهانه اینکه مجلس و آزادی به نفع غیرمسلمین و به ضرر مسلمانان هست و در درازمدت باعث تجزیه امپرطوری می¬شود آن را منحل و قانون اساسی را ملغا کرد. به این ترتیب عبدالحمید حکومت را متمرکز کرد که نتیجه آن ظهور ترکان جوان بود. آنها که معتقد به ملی¬گرایی عثمانی بودند از گروه¬های و قومیت¬های مختلف عثمانی بودند و «همه آنها علیرغم اختلاف¬نظرها یک هدف داشتند و آن سرنگون کردن حکومت عبدالحمید و برقراری مجدد رژیم مشروطه بود» (عرب¬خانی،1388: 139). از دل همین ترکان جوان «جمعیت اتحاد و ترقی» که عامل و کارگزار اصلی مشروطه دوم بودند، در سال 1889 بیرون آمد. مرکز و شروع فعالیت¬های «جمعیت اتحاد و ترقی» پاریس بود.
«جمعیت اتحاد و ترقی» هدف خود را «رهانیدن وطن از شرایط ناگوار فعلی، نجات ملت گرفتار در پنجه ظلم و اسارت و برخوردار کردن آنها از یک زندگی شرافتمندانه بدون در نظر گرفتن جنس و مذهب است. همچنین این جمعیت تلاش خواهد کرد تا حقوق مقدسه و منافع ملیه عموم افراد عثمانی را بدون تفاوت استحصال نماید» (تونیا، 1998: 53). بعد از چند سال فعالیت مخفیانه پلیس به وجود آنها پی برده و جمعیت از هم متلاشی می¬شود. اما این انحلال ظاهری بود. زیرا عدهای از «جمعیت اتحاد و ترقی» به خارج فرار کردند و از بیرون جمعیت را حمایت می¬کردند و عده¬ای دیگر در داخل خاک عثمانی در مقابل استبداد مقاومت کردند، جلسات متعدد تشکیل می¬دادند و از با انتشار روزنامه طرفداران بسیاری به خود جلب کردند. از طرف دیگر خفقان سلطان بیشتر شده، هر روز بر شمار زندانیان دربار افزوده می¬شد و در سال 1994 کشتار فجیع و شنیع ارامنه اتفاق افتاد که نتیجه این اقدامات قیام¬های مسلحانه علیه رژیم در سالهای 6-1995 و اعدام¬های گسترده مخالفان رژیم توسط درباریان بود.
آتش امواج اعتراض به استبداد سلطان عبدالحمید هر روز برافروخته¬تر می¬شد. در سال1902 اولین کنگره انقلابیون آزادیخواه در پاریس تشکیل شد، «در سال 1903 یک واحد از ارتش عثمانی علیه سلطان دست به اسلحه برد» و در همین سال جمعیت «وطن و آزادی» به رهبری مصطفی کمال شروع به فعالیت کرد. « وطن و آزادی یک جمعیت کاملا نظامی بود و در آن فقط ارتشی¬های ناراضی از سلطنت سلطان عضویت داشتند. اینها همه تعهد کرده بودند که تحت هر شرایطی مبارزه را ادامه دهند تا شر عبدالحمید از سر عثمانی رفع شود ...» (شاملویی، 1385: 356). در نتیجه فعالیت¬های «وطن و آزادی» خیل عظیمی از افسران و سران نظامی به مخالفت با رژیم برخاستند و توانستند با دیگر گروه¬های مخالف رژیم ائتلافی بزرگ را رقم بزنند که در چند سال بعد همین ائتلاف بساط استبداد را برای همیشه از بین برد. این چنین بود که عبدالحمید درسال1908 وادار به تسلیم شد و اعلان مشروطیت، اجرای قانون اساسی و بازگشایی مجلس را به اجبار پذیرفت اگرچه امپراطوری عثمانی تا 15 سال بعد از اعلام مشروطیت دوم دوام آورد.
یکی از مهمترین عامل¬هایی که باعث جلوگیری از تداوم شیرینی پیروزی انقلاب می¬شود اختلاف¬هایی است که بعد از انقلاب پیش می¬آید. گروه¬های مختلف درگیر در فرایند انقلاب برای سهم¬بری از قدرت در اختلاف فرو رفتند. رهبران کمیته اتحاد و ترقی ندای پان¬ترکیسم سر دادند که باعث شد عده زیادی از انقلابیون (غیرترک¬ها و غیرمسلمان¬ها) که از ملت¬های دیگر عثمانی بودند سرخورده بشوند و دست از حمایت رژیم جدید بردارند. در نتیجه مقدمات جنگ دوباره آماده شده که در نتیجه آن بخش¬هایی از بالکان از عثمانی جدا شد. کمال پاشا در این دوره از جنگ¬ها نام نیکی از خود به جا گذاشت و تنها افسری بود که به پیروزی رسیده بود. در سال 1920 مجلس بزرگ ملی تشکیل شد و کمال پاشا را بعنوان رئیس حکومت انتخاب کرد. سال 1923 بعد از لغو خلافت، حکومت جمهوری در ترکیه برقرار و مصطفی کمال پاشا (آتاترک) به پاس اقداماتش به ریاست جمهوری انتخاب شد. او که دست خود را در همه امور آزاد می¬دید کم¬کم بسیاری از افرادی که برای انقلاب زحمت کشیده بودند را از پست¬ها و مقام¬ها حذف کرد. او برای اجرای برنامه¬های خود (مدرن کردن ترکیه) قانون¬های زیادی را اجرا کرد و زبان رسمی را ترکی و دین رسمی را اسلام اعلام کرد. او لازمه مدرن شدن ترکیه را این می¬دانست که ملت ترک از شیوه سنتی زندگی خود دست بردارند. او حتی اقدامات تندروانه¬ای مانند جلوگیری از ریش گذاشتن را در پیش گرفت و در راستای توجیه اقدامات خود به تبلیغات گسترده ¬روی آورد.

5- حوادث بعد از مشروطه در ایران و ترکیه
از این زمان به بعد اکثر نیروها و بازیگران درگیر در نهضت مشروطه با هم دچار ناسازگاری شدهاند و دوره از هم پاشیدگی و نابسامانی را در سطح کشور به وجود آوردهاند. قبل از انقلاب روحانیون، روشنفکران، پیشه¬وران و بازاریان همه دنبال یک هدف و آن کاهش فشار استبداد و طلوع اشعههای حکومت جدید متناسب با نوع دموکراتیک غربی بودند. این جریانها که پیش از انقلاب مشروطه با یکدیگر اشتراك مساعی داشتهاند، پس از آن در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. آن چیزی که قبل از انقلاب تمام گروههای مشروطهخواه، چه سنت¬گرایان چه نوگرایان، را درکنار هم جمع میکرد زمینههاي مشترکی چون گسترش بی¬عدالتیها، ظلم و فساد، سلطه بیگانگان، توسعه و نوسازی و مواجهه با عقب¬ماندگی بود اما پس از رسیدن نسبی به اهداف انقلابی به تدریج تضادها و تعارض¬هایی بین بازیگران مشروطه آشکار شد و بذر اختلاف در بین آنها پاشانده شد. مشروطهخواهان که هرکدام در فرایند انقلاب تصور خاصی از حکومت جدید در ذهن خود میپروراندند بر این باور بودند که از طریق انقلاب و تغییر شیوه اداره حکومت میتوانند حکومت موردنظر خود را پیاده کنند. آنها در این صدد بودند که دولت را برمبنای ایدئولوژی و اهداف خود تجدید بنا کنند و طرحی نو دراندازند.
یکی از ویژگیهای هر انقلابی، اختلافها و تعارضهای پس از انقلاب است. پس از به قدرت رسیدن انقلابیون، مباحث پیرامون دولت و دولت¬سازی یکی از مهمترین پیامدهای ناخواسته انقلاب است. انقلاب مشروطه هم از این قاعده به دور نبود. اختلافها و تعارضهای پس از انقلاب مشروطه بیشتر ریشه در بحث انتخاب بین مدرنیت و دیانت داشته است. این موضوع در بین روحانیون و علما چالش ایجاد کرد و آنها را به دو دسته تقسیم کرد: عده¬ای معتقد بودهاند دولت¬سازی باید براساس موازین و دستورات اسلام گذارده شود و با نوع غربی حکومت که تا اندازهای با مشارکت کامل دین با سیاست در تضاد بود، مخالفت میکردهاند: آنها حفظ دين و اجراي احکام و قوانين مذهب و ايجاد تمدن اسلامي نهايتِ طلب و تمناي خود قرار داده بودند و حتی در ایران عده¬ای از علما خواستار مشروطه مشروعه گردیدند. عده¬ای دیگر از آنها به این تعارض کمتر اعتقاد داشتهاند و برای ترکیب نوع غربی حکومت با موازین اسلامی، نگاه به مشروطيت و آزادي براساس ديانت و تبیین مشروطيت برپايه اصول شريعت اسلام مشکل خاصی نمیدیدند. برای نمونه در اینجا میتوانیم به اختلافات بین شیخ فضل¬اله نوری بعنوان نماینده چالش اول و از آیت¬اله بهبهانی و طباطبایی بعنوان نماینده چالش دوم اشاره کرد. به همین ترتیب، از آنجائیکه روحانیون و علما با مردم نشست و برخاست زیادی داشتهاند، این چالش و اختلاف در بین مردم هم رسوخ کرد. بطورکلی روحانیان و علما «دو جبهه متعارض و مخالف داشتهاند: سنت¬پرستان و مشروطه¬طلبان» (آدمیت،1387: 148). همچنین در ترکیه باید به تضاد نوعثمانیان که «اندیشه¬های تجددخواهی را در قالب آموزه¬های اسلامی مطرح می¬کردند» در مقابل سنت¬گرایان که «دارای فهمی ایستا و متصلب از آموزه-های اسلامی بودند و به هیچ روی ادله اول را برنمی¬تافتند» اشاره کرد (حضرتی،1389: 174-172).
نوع دیگری از چالشها، اختلافات بین مشروطهخواهان در قالب مجلس و قوه قانونگذاری و سلطنت¬طلبان در قالب دربار و دولت بود. آدمیت مینویسد جدال مجلس و دولت با امضای قانون اساسی بر سر مسائلی مانند «مسئولیت دولت در برابر مجلس، اختیار مجلس در عزل هیئت دولت، رابطه مجلس با دستگاه قضایی و رعایت اعتماد مجلس در انتخاب هیأت دولت» (آدمیت،1387: 393) شروع شد. نقطه اوج این اختلافها در ایران به توپ بستن مجلس و در ترکیه انحلال مجلس توسط سلطان بود. شاه و سلطان که هر لحظه حکومت خود را از دست رفته میدیدند، برای نجات کیان حکومت اقدامات زیادی انجام دادند. گاهی با همراهی دین و به بهانه دفاع از دین در مقابل خواستههای مشروطه مقاومت میکردند و گاهی عقب¬نشینی میکردند و از خواستههای مشروطه¬طلبان حمایت می¬کردند، گاهی به ایجاد اختلافها و کشمکش¬های دینی، قومی و گروهی بین اقوام و گروههای مختلف کشور برای نجات اقتدار حکومت دست میزدند و گاهی حتی مجلس را به توپ می¬بستند. همه این اقدامات حاکی از ترس و تردید شاه در از دست دادن حکومت بود. اما سیل حوادث بر وفق مراد سلطنت¬طلبان پیش نرفت زیرا وزش باد مشروطهخواهی آنقدر قوی بود که شدیدترین برخوردها توسط دربار هم نتوانست بید لرزان حکومت را نجات دهد. براین اساس اگرچه چالش و رقابت بین درباریان و مشروطه¬طلبان در مواقعی به نفع درباریان ختم میشد اما فرجام آن پیروزی مردم و مشروطهخواهان و شکست نسبی و موقتی استبدادخواهی بود. نوع دیگری از چالشها، رقابت¬های بین سران ایلات و عشایر کشور بود که منجر به جنگ داخلی، اغتشاشات قبیله¬ای چند ساله شد.
قنبری معتقد است رقابتهای ایلی و طایفه¬ای به قدری در دولت مشروطه زیاد شده بود که حتی ایل بختیاری که دارای موقعیت مناسبی در دولت بودهاند را به دودستگی و رقابت انداخته بود (قنبری، 1385: 157). نیکی کدی در رابطه با این چالشها مینویسد که اگرچه اختلافات قومی و مذهبی از لحاظ سیاسی کم اهمیت بود اما این اختلاف¬ها در کنار شکافهای موجود در درون دسته¬بندیهای اجتماعی دیگر از جمله اختلافات بین ایلات و علما راه را برای مخالفان یکپارچه¬سازی ایران باز کرد (کدی،1387: 111). این اختلاف در ترکیه به صورت رقابت بین مسلمانان و غیرمسلمانان از سویی و رقابت بین ترک¬زبانان و غیرترک¬زبانان از سوی دیگر نمود پیدا کرد و نتیجه آن جدایی بخش¬های زیادی از خاک عثمانی و ظهور ترکیه نوین بود.
به هر حال با انقلاب مشروطه ایران و ترکیه، حاکمیت تمام عیار نظام استبدادی سنتی کم رنگ شد و قانون اساسی روابط دربار با مردم و طبقات جامعه را هماهنگ میکرد. نظام قبل از مشروطه به زور متکی بود ولی در نظام جدید این قانون است که مبنای مشروعیت برای مقامهای سیاسی شد. قانون اساسی، قانونی نبود که تنها بوسیله شاه برقرار گردد بلکه توسط نمایندگان ملت برقرار میشد. حتی در متمم قانون اساسی بر برابر بودن اهالی مملکت در مقابل قانون و مصونیت از تعرض به جان، مال و شرف آنها و آزادی مطبوعات تاکید شد (آبراهامیان، 1387: 114). آگاه شدن مردم به حقوق شهروندی نتیجه گسترش مطبوعات و تاسیس انجمنهایی بود که توسط روشنفکران تاسیس شده بودند. قانون اساسی مشروطه حاکمیت را از آن ملت نموده و همه شهروندان را آزاد و برابر میشناخت (قنبری، 1385: 145). همچنین در قانون اساسی، قدرت در بین قوای مختلف نظام تقسیم می¬شود و از تمرکز قدرت در دست دربار جلوگیری شد. حتی در ایران بخش گسترده¬ای از قدرت مانند حق انتصاب، بازرسی و انفصال نخست وزیر، وزیران و کابینه، قضاوت درباره تخلفات وزرا و تصویب سالانه هزینههای نظامی به قوه مقننه واگذار و از دست شاه خارج شد (آبراهامیان،1387: 114). البته این موارد در مشروطه اول ترکیه کمتر اتفاق افتاد و اکثر امورات سیاسی همچنان در دست سلطان باقی ماند.

جدول 1) مقایسه ویژگی‌های عثمانی و ایران براساس شیوه به وجود آمدن جنبش‌های دموکراتیک
...................................................................................

5-1--برآمدن رضاخان و آتاترک
 در ﻣﻘﻄﻊ زﻣﺎﻧﯽ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً ﻣﺸﺎﺑﻬﯽ ﺗـﻼش ﺑـﺮاي ﭘﺮ ﮐﺮدن ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻋﻘﺐﻣﺎﻧﺪﮔﯽ ﮐﺸﻮرﺷﺎن ﺑﺎ ﮐﺸﻮرﻫﺎي ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪ ﻏﺮﺑﯽ را آﻏﺎز ﮐﺮدﻧـﺪ و ﻣﺴـﯿﺮ اﯾﻦ ﺟﺒﺮان را در ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻦ از ﺑﺎورﻫﺎي ﺳﻨﺘﯽ و دﯾﻨﯽ داﻧﺴﺘﻨﺪ: اﻣﺎ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ اﻗـﺪاﻣﺎت ﺻـﻮرت ﮔﺮﻓﺘــﻪ از ﺳــﻮي اﯾــﻦ دو ﺣــﺎﮐﻢ ﻧﺸــﺎن از ﺗﻔــﺎوت ﭼﺸــﻤﮕﯿﺮي در ﺗﻮاﻧــﺎﯾﯽ وﺻــﻮل ﺑــﻪ ﻧﯿــﺎت و  ﻫﺪفﻫﺎﺳﺖ (نساج، 1392 : 129-128). یکی از مهمترین بخش¬های نظریه جامعه کلنگی «چرخه استبداد- فتنه و آشوب» است. او معتقد است که جامعه در ابتدا با استبداد و خفقان اداره می¬شد که این استبداد به حکومت مشروطه ختم گردید. بعد از آرامش نسبی، ایجاد و تشدید اختلافات بین مشروطه¬خواهان از یکسو و مشروطه¬خواهان با دربار از سویی دیگر زمینه برای ایجاد فتنه و فتنه¬گری فراهم می¬شود و نتیجه آن شورش¬ها و آشوب¬ها در مناطق مختلف بود. کمی بعد از انقلاب مشروطه، دستگاه اداری و سیاسی به شدت ضعیف شد و موقعیت برتر خود را از دست داد. در ناآرامیهای سیاسی، شورشهای ایلی و طایفهای، جنبشهای ملیگرایانه، دخالت¬های خارجی و اشغال خاک کشور از طرف آنها، نابسامانیهای اقتصادی و ناکارآمدیهای سیاسیون و همچنین شروع جنگ جهانی اول به رواج هرج و مرج در ایران و ترکیه دامن بیشتری زد و نارضایتی مردم، روشنفکران و علما را برانگیخت. این شرایط به حدی وخامت¬بار بود که بسیاری از مردم و روشنفکران آرزو حضور یک دولت مقتدر و متمرکز میکردند که بتواند کشور را از نابسامانی و آشوب نجات دهد و اقتدار ملی را برگرداند. در اینباره کاتوزیان معتقد است که بسیاری از رویدادهای که دهههای پس از مشروطه پیش¬ آمده بود ناشی از سه عامل بود: هرج و مرج داخلی گسترده، مداخله خارجی و کشمکش بر سر ترتیب، سرعت و معنای تجدد و نوسازی (کاتوزیان،1391: 86).
در ترکیه و ایران فراز و نشیبها و بغرنجهای پس از مشروطه به حدی بود که احساس هویت مشترک در بین مردم از بین رفته و آوای جدایی و جدایی¬طلبی در چهار سوی کشور سر زده میشد. در گرداب این نابسامانیها فرصت برای فرصتطلبان خائن به وجود آمده و هرکدام ساز جدایی بخشی از کشور را میدادهاند. این وضعیت اسف¬بار سیاسی، بحرانهای مالی، شورشها، جنگها تا سالها قدرت کافی برای ایجاد دولت مرکزی مقتدر و فرمانروایی لایق را از بین برد و آینده را تیره وتار نشان داده تاجائیکه بسیاری از روشنفکران، وطن¬دوستان، علما، نخبگان و مردم عادی، همه و همه، در آرزوی حکومت مرکزی مقتدری بودند که بتواند به اصلاح امور و پایان¬ دادن به آشفتگیها مبادرت ورزد. همه فرمانروایی فرد قدرتمندی را تنها راه برای تشکیل حکومت مقتدر میدانستند. بر همین اساس دو ملت سالهای آغازین قرن20میلادی، بعد از حدود یک دهه آشوب در ایران و سه دهه استبداد در ترکیه کمکم روی آرامش به خود میبیند. این دوره مصادف است با ظهور دو افسر مقتدر به اسم رضاخان در ایران و کمال پاشا در ترکیه.
اینچنین بود که در ایران بنای خانهای که یک نسل از عمر آن نمیگذشت فرو میریزد و از نوع ساخته میشود. رضاخان مانند بنایان گذشته ساختمان ایران هدفی جز کوبیدن و تخریب آن و ساخت بنایی جدید و متفاوت در سر نداشت. او از شرایط این دوره نهایت استفاده را میبرد و کل ساختمان را فرو میریزد و بنایی جدید را بر زمین آن بالا میآورد. او خود را بعنوان یکی از تاثیرگذارترین سیاستمداران دوران معاصر و چه بسا کل دوران ایران تبدیل کرده است. او توانست برای خود مشروعیت دست و پا کند و خود را بعنوان منجی مملکت و جانشینی شایسته برای پادشاه سابق نشان دهد. برمبنای اندیشه کاتوزیان او توانست با قرار گرفتن در رأس امور خود را دارای فره ایزدی و «فیض الهی» کند.
شیوه¬هایی که رضاشاه و آتاترک برای نوسازی جامعه و گذر از جامعه سنتی به جامعه مدرن پیاده کرده¬اند هم مانند بود. در هر دو کشور فرآیند مدرنیته و تجدد به شکل آمرانه از بالا آغاز شد. نتیجه این شیوه تغییر شدید ساختار سیاسی و اقتصادی در هر دو کشور بود. تمرکزگرایی شدید، تأکید بر ناسیونالیسم، تجددگرایی و تلاش برای از بین بردن زبان و فرهنگ قومیت¬ها از خصوصیات مشترک هر دو بود. آتاترک مانند رضاشاه هیچگونه ایدئولوژی اقتصادی و اجتماعی روشنی نداشت. در هر دو مورد هدف تقلید از غرب و پیروی از تجارب اقتصادی و اجتماعی جهان توسعه یافته¬تر بود. هر دو بیشتر دنبال اصلاحات و مدرن کردن جامعه از بالا بودند و اعتقادی به حضور مردم و نیروهای اجتماعی و سیاسی در فرایند مدرن کردن نداشتند و یا بخاطر اینکه حاضر به تقسیم قدرت نبوده¬اند از حضور آنها جلوگیری به عمل می¬آوردند. به تعبیری آنها در فرایند مدرن¬سازی نخست دولت¬سالار بودند، دوماً اصلاحاتی از بالا انجام دادند و سوماً نوسازی را به غربی¬ کردن تقلیل دادند. در این چنین نوسازی¬ دهقانان، کارگران و طبقه ضعیف جامعه و شاید بتوان گفت آحاد مردم هدف این دسته از اصلاحات نبودند و از منافع آنها برخوردار نگشته¬اند.
پیشرفتها و اقدامات آنها آینده سیاسی و اجتماعی هر دو کشور را تحت تاثیر شدید قرار داد. آنها توانسته-اند خود را در بین مردم، روشنفکران و علما جا بندازند و برای خود محبوبیت گستردهای پیدا کنند. آنها که با زیرکی و کاردانی موقعیت خود را تثبیت کرده بودند کم کم تغییر موضع دادند. با حفظ و ادامه نمایشی مجلس، انتخابات، هیأت دولت و مطبوعات ظاهرا آزاد تحت عنوان و در چارچوب حکومت مشروطه، دولتی ظاهرا مترقی، تجددخواه و اصلاح¬طلب تشکیل دادند تا بتواند اهداف سیاسی خود را برآورده و به قدرت کامل برسند. اما دولت به¬ ظاهر مشروطه آنها روح آزادی، مشروطیت و قانون که نتیجه مقابله جوانمردانه بزرگان مشروطه با نظام استبدادی قاجاری و امپراطوری عثمانی بود را برای چندین سال در ایران و ترکیه خشکاند. آنها با این کار خود نه تنها راه مشروطه را ادامه نیافت بلکه با اقدامات نسنجیده خود کشور را به دوران ننگین و ظالمانه سال¬های قبل از مشروطه برگرداندند و روحیه خشن و سنگین استبداد را دوباره در کشور گسترانیدند. این چنین بود که رضاشاه و آتاترک در لفافه مشروطه، اقتدارگرایی و استبداد را به اوج خود رساندند بنحویکه برای حفظ حکومت خود از انجام هیچ کاری از زندانی، تبعید، توقیف روزنامه گرفته تا اعدام و قطع صدای مخالف دریغ نکردند. به¬ تعبیری رضاشاه و آتاترک برای اولین بار به طرز وحشتناکی روح استبداد را وارد تشکیلات بوروکراسی مدرن کردند. آنها زیرلوای عقلانیت و به کمک قوانین دیوانسالاری توانسته¬اند قانونگریزی، تک بعدینگری، خفقان و مشارکتناپذیری را گسترش دهند و پایههای حکومت خود را برای چندین سال استوار سازند.
5-2- مقایسه ایران و ترکیه
با تکیه اولین بر ملاک کاتوزیان یعنی ملاک «مشکل مشروعیت و جانشینی» باید گفت همانطوری که در بالا توضیح داده شده بعد از اینکه حکومت قاجاریه بواسطه انقلاب مشروطه ضعیف و در زمینه¬های مختلف دچار بحران شد رضاشاه بعنوان فردی مقتدر خارج از رجال قاجار حکومت را به دست گرفت در این ایام بزرگان قاجار توانایی حل بحران¬ها و فائق آمدن بر مشکلات را نداشتند و برای خود فره ایزدی به دست بیاورد. بر همین اساس از آنجائیکه حکومت در ایران وابسته به توانایی حاکم در گرفتن و اداره حکومت است رضاخان توانست به راحتی نظر بزرگان، علما، روشنفکران و مردم عادی را به سوی خود جلب کند. پس در اینجا اولین ملاک کاتوزیان به حکومت ایران مطابقت کامل دارد. اما در ترکیه نمی¬توانیم این ملاک را بکار برد زیرا حکومت عثمانی نزدیک به 500 سال بر این کشور حکمرانی کرد. در این دوره اگر خلیفه به دلایل مختلف از حکومت کنار می¬رفت طبق انتظارات جامعه و قوانین حکومتی یکی از فرزندان خلیفه و در صورت نداشتن فرزند نزدیکترین نفر از خاندان او به خلافت می¬رسید. از این نظر باید گفت که در ترکیه عثمانی از نظر جانشینی مشکلی وجود نداشت. یعنی نیازی به فره الهی نبود. در این چنین وضعیتی کسی این توانایی را در خودش نمی¬دید که دست به سرکشی در مقابل سلطان بزند زیرا قاعده جانشینی از پیش مشخص شده بود. حتی در مشروطه اول ترکیه با وجود اینکه توانایی انقراض کامل امپراطوری از طرف انقلابیون وجود داشت چون طبق موازین دین اسلام به خلافت اعتقاد داشتند کوچکترین تعرض به اختیارات خلیفه نشد و مثل سابق او را پدر معنوی جامعه قلمداد می¬کردند. بر این اساس در قانون اساسی هر دو کشور به موروثی بودن جانشینی اشاره شد و قانون مشخص کرد که جانشین سلطان براساس وراثت یعنی پسر بزرگ شاه به سلطنت می¬رسد اما در ایران بعد از مشروطه دایره سیاسی قدرت محدود و قدرت تقسیم شد.
دومین ملاک در اندیشه کاتوزیان مشکل بی¬اعتباری مال و جان است. برطبق اندیشه کاتوزیان در ایران مردم عادی و بزرگان سیاسی هیچگونه تملکی بر ثروت و جان خود نداشتند بطوریکه حتی جان افراد هم در اختیار شاه بود. او این ضرب¬المثل «بنده و هرچه متعلق به اوست، مال ارباب است» را عامل اصلی بی-اعتباری جان و مال می¬داند. او غارت اموال اشراف و بزرگان مملکت نه تنها هنگامی که از حکومت به هر دلیلی بیرون می¬روند بلکه در هر زمانی را نتیجه این می¬داند که جان مال افراد حکومت به صورت امتیازی بود که از طرف رئیس حکومت بعنوان نماینده خدا روی زمین به آنها داده می¬شد. طبق نظر کاتوزیان بعد از به حکومت رسیدن رضاخان و به دیکتاتوری گرویدن او مانند تمام ادوار دیگر تاریخ ایران ثروتمندان و مردان سیاسی در خطر از دست رفتن اموال و موقعیت¬های شغلی خود شدند. اگر کسی از مردم عادی و یا اشراف مورد غضب حکومت قرار می¬گرفت بدون هرگونه دفاعی از بین برده می¬شد. در این دوره اگرچه در ظاهر قانون اساسی، مجلس، انتخابات و نمایندگی وجود داشت ولی در عمل تفاوت آنچنانی با سابق نمی-کرد و هرگونه اقدام و دستوری بدون نظر شاه انجام نمی¬گرفت و در دوره استبداد رضاشاه یعنی بعد از سال 1312 که حکومت از دیکتاتوری به سمت استبدادی رفت، افراد بسیاری از دایره سیاست حذف شدند. در این دوره فاصله بین جامعه و حکومت زیاد می¬شود. طبق قانون اساسی دولت باید نشأت گرفته از مردم می¬بود ولی به راحتی دولت در رأس جامعه و ورای مردم قرار می¬گیرد. وقتی دولت در رأس امور باشد مشروعیت¬اش در بین مردم کمرنگ می¬شود و به استبداد گرویده می¬شود. اگرچه حکومت رضاشاه درون تشکیلات مدرن قرار گرفت اما مثل سابق قانون همان اوامر و احکامی بود که از طرف دولت صادر می¬شد. بر منوال سابق، اگر نسبت به کسی شک و تردیدی به وجود می¬آمد و یا مورد خشم دربار قرار می¬گرفت علیرغم قدرت، ثروت و شایستگی¬هایی که داشت محکوم به نابود شدن می¬شد. کسانی مانند تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری، فروغی، مصدق، مدرس و ... به این سرنوشت دچار شده¬اند. باتوجه به ویژگی دوم ترکیه بعد از مشروطه وضعیت شرایط تفاوت آنچنانی با ایران بعد از مشروطه نکرد. زیرا در امپراتوری عثمانی مثل ایران جان و مال افراد در دست سلطان قرار داشته و هر وقت آنها مورد غضب سلطان قرار می¬گرفتند به راحتی حذف می¬شدند. سلطان عثمانی آنقدر مقتدر بود که چند وقتی از مشروطه اول گذر نکرد که با راحتی طرفدارن مشروطه را کنار گذاشت، آنها را تبعید کرد و دستور انحلال مجلس را داد. اگر شخصی مورد سوءظن قرار می¬گرفت از دایره سیاست خارج می¬گشت. برخورد تندخویانه سلطان عبدالحمید با نوعثمانیان از جمله مدحت پاشا، نامق کمال و علی سوآوی و برخورد آتاترک با جنبش مذهبی شیخ سعید و چهل و شش نفر از پیروان¬اش، جنبش شیخ احمد، جاوید بیک و دکتر ناظم بیک موید این موضوع است. بنابراین هر دو کشور در قیاس با ویژگی دوم نظریه جامعه کلنگی در شرایط برابری نسبی قرار داشتند.
ویژگی سوم، مشکلات انباشت و توسعه-  با ویژگی دوم رابطه دارد. از نظر کاتوزیان توسعه هنگامی به وجود می¬آید که افراد بتوانند بدون هرگونه خطر و با اطمینان به انباشت سرمایه دست بزنند اما وقتی جان و مال افراد در دست رئیس حکومت باشد مردم تمایل به جمع¬آوری ثروت ندارد زیرا هر لحظه احتمال می-دهند که به دلیلی مورد نفرت سلطان قرار بگیرند و ثروت آنها مصادره بشود. وقتی ثبات امنیت وجود نداشته باشد جامعه به توسعه نمی¬رسد در نتیجه همین فقدان توسعه باعث می¬شود که جامعه در مقابل شورش¬ها و سرکشی¬ها توانایی دفاع جامع نداشته و سقوط کند. طبق نظر کاتوزیان ایران نتوانست به توسعه برسد چون جمع¬آوری ثروت در آن راحت نبوده در نتیجه جامعه کوتاه¬مدت می¬شد. بعد از انقلاب مشروطه باز هم مثل سابق قانون اساسی نتوانست امنیت نسبی برای افراد ایجاد کند که آنها بتوانند آزادانه و فارغ از امر و نهی حکومت به انباشت مال و دارایی خود بپردازند. این وضعیت در دوران رضاشاه ادامه پیدا کرد. در این دوره امنیت نسبی برای افراد به وجو آمد ولی این امنیت بیشتر در زمینه جلوگیری از شورش¬ها و دست¬اندازی¬ها و قدرت¬خواهی¬ها بود. هدف رضاشاه از مدرن¬سازی توسعه اقتصادی نبود بلکه هدف او تغییر فرهنگی و سیاسی_ نه الزاما توسعه سیاسی و فرهنگی- بود. در این دوره کسانی ¬که مغضوب می¬شدند مال و منال خود را از دست می¬دادند و در اکثر موارد اموال مصادره شده افراد به اسم دربار پهلوی سند می¬شد.
هم قبل از انقلاب مشروطه و هم بعد از آن کشور عثمانی و ترکیه جدید از ایران پیشرفته¬تر بود. یکی از مهمترین دلایل این پیشرفت نزدیکی و همسایگی عثمانی به مرکز تحولات، اصلاحات و انقلاب¬های صنعتی علمی و تکنولوژیکی هست. در نتیجه آتاترک به علت ارتباط با جوامع اروپایی برخلاف ایران که هرگز به شیوه سرمایه¬داری اداره نشده بود بعد از انحلال امپراطوری رو به ¬سوی نظام شبه¬سرمایه¬داری آورد. این تحرک که نتیجه انباشت سرمایه و  حفظ قدرت زمینداران در گذشته بود آنها را در مسیر توسعه به سبک غربی¬ها قرار داد. حتی دولت آتاترک در مواقع لزوم با اعیان و اشراف توافق می¬کرد تا بتواند به این طریق بخشی از مشکلات جامعه و مناطق روستایی را حل کند (احمد، 1993: 60).
واگرایی‌های نوسازی ایرانی با نوسازی ترکیه عوامل شکست نوسازی در ایران شد. در تجربه ترکیه به فراهم‌ بودن زمینه‌های اجتماعی برای نوسازی، توسعه سیاسی و درون‌زا و از پایین ‌بودن نوسازی تأکید شده است: اما در ایران مهمترین عوامل واگرا براساس ترکیب شروط علّی، درون‌زا نبودن نوسازی، وجود نداشتن توسعه سیاسی و فراهم ‌نبودن و مغایرت زمینه‌ای و محتوای پروژه نوسازی با متن و بافت جامعه ایران بود که سبب شکست این پروژه و وقوع انقلاب اسلامی شد (حسن¬پور و دیگران،1398 : 63).

نتیجه‌گیری
بواسطه همسایگی عثمانی با کشورهای پیشرفته اروپایی اصلاحات در این کشور زودتر از ایران آغاز شد. چارچوب اصلي فكر مشروطه ماخوذ از تحولات سياسي اروپا بود و امپراتوري عثماني هم بعنوان حلقه واسط نقش موثري در انتقال اين انديشهها به ايران ايفا كرد. امپراتوري عثماني كانالي براي ارتباط و پيوند فكري ايرانيان با تحولات دنياي غرب محسوب ميشد. در تدارك مقدمات مشروطهخواهي در ايران، امپراتوري عثماني هم به شیوه¬های مختلف اثرگذار بود و زمينهساز آشنايي ايرانيان با مشروطه، در كنار دولتهاي اروپايي، به شمار ميرود. بررسي دقيق انديشههاي اصلاح¬طلبانه در ايران نشان دهنده تشابه جدي بين دغدغههاي اين اصلاح¬طلبان با خواستهاي اصلاحي در عثماني است.
مهمترین دستاوردهای جنبش دموکراتیک مشروطه تدوین قانون اساسی و استقرار نظام حکومتی برپایه آن بود. بر این اساس برای نخستین بار نهادهای مدرن از قبیل قوه مجریه، مققنه و قوه قضاییه به رسمیت شناخته شد. انقلاب مشروطه تاثیرات شگرفی بر جامعه آن روز گذاشت که میتوان یکی از مهمترین تاثیرات آن را به وجود آمدن جریانهای سیاسی جدید دانست که تا آن زمان سابقه نداشت و بعد از این زمان حیات سیاسی و اجتماعی در درون همین جناح¬بندیهای سیاسی شکل و ادامه مییابد. در دوران مشروطه زمینه رسمی برای بروز و ظهور کشمکش علایق و سلایق مختلف به وجود آمد. انقلابیون به شیوه¬های مختلف میکوشیدند تا از طریق انتخابات میزان حضور بیشتر خود را بالا ببرند و از حضور دیگر بازیگران سیاسی بکاهند و این یکی از ویژگیهای مثبت دموکراسی است که بعد از مشروطه درحیات سیاسی ایران و ترکیه ظهور پیدا کرد. از این نگاه رقابت بین بازیگران سیاسی برای احراز پستها و مقامهای سیاسی یک امتیاز مثبت بود که از انقلاب مشروطه وارد تاریخ روابط سیاسی ایران  و ترکیه شد ولی این رقابت قبل از اینکه به معنای شکست رقیب در عرصي سیاسی از طریق ابزار انتخابات باشد به معنای شکست دادن رقیب، نابودکردن و خارج کردن کامل او از عرصه سیاسی حتی با مرگ بود. نتیجه درازمدت جنبش¬های دموکراسی¬خواهانه مشروطه ایران و ترکیه ظهور حکومت مطلقه رضاشاه و آتاترک بود. در ابتدا آنها در نتیجه اقدامات¬شان که در آن زمان کشور را از ناآرامی¬ها و ناامنی نجات داده بودند، محبوب ملت و روشنفکران شدند و نظر آنها را به خود جلب کردند سپس تونسته¬اند به کمک تشکیلات مدرن نوعی از خودکامگی را در جامعه به وجود بیاورند و برای چندین ساله بر قدرت تکیه کنند.
در این تحقیق هدف بر این بود که جنبش¬های دموکراسی¬خواهانه مشروطه در ایران و ترکیه را براساس نظریه «جامعه کلنگی» مقایسه و چگونگی ظهور استبداد از درون آنها را بررسی کنیم. نظریه «جامعه کلنگی» دارای اصل مشکل مشروعیت و جانشینی، بی¬اعتباری مال و جان و مشکل توسعه و انباشت هست. براساس اصل اول در بحث جانشینی برای ایران تنها معیار «فره ایزدی» هست که هرکسی که آن را به دست می¬آورد به حکومت می¬رسید و مشرعیت می¬یافت ولی برای ترکیه مانند اروپا معیار، اصل نخست زادگی بود یعنی اگر در روند حکومت برای سلطان مشکلی ایجاد می¬شد فوراً یکی از نزدیکان او انتخاب می¬شد. براساس اصل دوم هر دو جامعه دارای شرایط یکسانی بودند. به تعبیری همه مردم و سیاستمداران در برابر شخص شاه هیچگونه اختیار، اراده و امنیتی نداشتند. با تکیه بر اصل سوم در ایران مشکل انباشت ثروت وجود داشته و به این خاطر نتوانسته توسعه لازم را به دست بیاورد ولی ترکیه بواسطه همسایگی با اروپا توانست نظام شبه سرمایه¬داری را برقرار کند و اگر کسی مورد خشم سلطان قرار می¬گرفت ثروت و دارایی او مصادره نمی¬شد.

چکیده

با انقلاب مشروطه در ایران و ترکیه، حاکمیت تمام‌عیار نظام استبدادی سنتی کم رنگ شد و قانون اساسی روابط دربار با مردم و طبقات جامعه را هماهنگ کرد. نظام قبل از مشروطه به زور متکی بود ولی در نظام جدید این قانون است که مبنای مشروعیت حکومت و روابط دولت-ملت را در نظر می‌گیرد. باتوجه به اسناد و مدارک موجود درخصوص جنبش‌های دموکراتیک مشروطه در ایران و ترکیه به بررسی، مقایسه و همچنین چگونگی ظهور حکومت‌های خودکامه از درون این جنبش‌ها پرداخته شده است. بر این اساس نظریه «جامعه کلنگی» یا «جامعه کوتاه‌مدت» کاتوزیان جهت چارچوب نظری مقاله حاضر بکار گرفته شده است. از نظر کاتوزیان با تغییر حکومت، جامعه در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تغیرات زیادی به خود می‌بیند. بر این اساس جامعه به علت تغیرات مداوم و زیاد نمی‌تواند به توسعه برسد. بعد از ناآرامی‌های مقطعی پس از مشروطه، ظهور رضاخان در ایران و آتاترک در ترکیه بمثابه دو نیروی خدادادی بودند که برای نجات مردم از دست شورشیان فرستاده شدند اگرچه مدت زمانی از ریاست آنها نگذشت که هر دو به دو فرد خودرأی و مستبد تبدیل شدند و جامعه مجددا به سمت استبداد گروید. روش تحقیق این مقاله مقایسه‌ای و تطبیقی است به این معنا که برطبق نظریه جامعه کلنگی، عناصر و مولفه‌های جنبش-های مشروطه در ایران و ترکیه را مشخص و سپس درصدد مقایسه هر دو مقوله خواهیم بود.