دونالد ترامپ و بازگشت ریگانیسم جکسونی به سیاست خارجی آمریکا

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- کارشناسی‌ارشد روابط بین‌الملل، دانشگاه اصفهان
  • 2- کارشناسی پژوهشگری علوم اجتماعی، دانشگاه پیام نور، واحد آران و بیدگل کاشان
  • 3- کارشناسی‌ارشد روابط بین‌الملل، دانشگاه اصفهان
دریافت: ۶ تیر ۱۳۹۹ | انتشار: 30 مرداد 1399

منابع و ماخذ

فارسی:
1- برژینسکی، زبیگنیو (1392)، چشم¬انداز استراتژیک: آمریکا و بحران قدرت جهانی، مترجم: سعید، حاجی ناصری و فریدالدین حسینی، تهران: نشر میزان.
2- بوزان، بری (1390)، ایالات متحده و قدرت¬های بزرگ، سیاست¬های جهانی در قرن 21، مترجم: عبدالمجید، حیدری. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
3- چامسکی، نوام (1378)، دیدگاه¬های متعارض در مورد نظام جهانی، مترجم: ناصر، بلیغ، اداره کل تحقیق و توسعه صدا.
4- خلف رضایی، محمود (1390)، «مقدمه¬ای بر تأثیر انگاره¬های اعتقادی در سیاست خارجی آمریکا»، فصلنامه سیاست خارجی، ش 96.
5- دارابی، گلتاب (1391)، «نقش باورهای فکری دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه در سیاست خارجی آمریکا»، فصلنامه مطالعات منطقه¬ای، س 13، ش 4.
6- دهشیار، حسین (1388)، «آمریکای باراک اوباما، در هم فروریزی اسطوره¬های سه¬گانه»، فصلنامه مطالعات منطقه، ش 34.
7- سجادپور، محمد کاظم (1391)، سیاست خارجی و دنیای پرتلاطم، تهران: انتشارات اطلاعات.
8- کاگان، رابرت (1382)، بهشت و قدرت، مترجم: محمد، عبداله¬زاده، تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگی.
9- کلارک، شان و سابرینا، هوک (1393)، جهان پیش¬رو، مترجم: علیرضا، طیب، تهران: نشر نی.
10-کیوان حسینی، اصغر (1381)، «مقابله با تروریسم؛ سامان¬بخشی بر سیاست خارجی آمریکا»، مجله سیاست دفاعی، ش 40.
11- نیزبیت، جان (1385)، آسیا به کجا می¬رورد؟، مترجم: ناصر، موفقیان، تهران: موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.

لاتین:
12- Bobo, L. D. (2017). Racism in Trump's America: reflections on culture, sociology, and the 2016 US presidential election. The British journal of sociology, 68(S1).
13- Cain, A. (2017). Donald Trump is a big Andrew Jackson fan — here's how the 7th president of the United States ran the country. Available at: https://www.businessinsider.com/andrew-jackson-leadership-2017-5
14- Chapman, S. (2018). Is Trump scared of Putin?. Available at: https//www.chicagotribune.com
15- Dempsey, G. M. E. (2015). The National Military Strategy of the United States of America 2015. Department of Defense-Joint Staff of Chiefs, Washington, CZERWIEC.
16- Drezner, D. W. (2011). Does Obama Have a Grand Strategy: Why We Need Doctrines in Uncertain Times. Foreign Affairs, 90, 57.
17- D.S.O.R. (2018). Donald Trump’s huge Iran gamble. Available at:
https://www.economist.com/democracy-in-america/2018/05/08/donald-trumps-huge-iran-gamble
18-Feller, D. (2018). Andrew Jackson: The American Franchise. Available at: https://millercenter.org/president/jackson.
19- Freeman, J. (1986). The political culture of the Democratic and Republican parties. Political Science Quarterly, 101(3), 327-356.
20- Finnegan. C and Mclaughlin. E. (2018). How Trump's foreign policy has affected global relations since assuming office. Available at: https://abcnews.go.com/International/analysis-trumps-foreign-policy-impacted-globalrelations-assuming/story?id=48734071
21- Gonzalez, C (2017). Trumpslation: Toward a Strategy of Translating Donald Trump’s Spontaneous Speech. Available at: https://www.researchgate.net/publication/316439067
22- Johnson. j. (2017). Beijing says one- China’ policy can’t be bargaining chip after Trump calls principle negotiable. Available at: https://www.japantimes.co.jp/news/2017/01/15/asia-pacific/politics-diplomacy-asia pacific/beijing-says-one-china-policy-cant-bargaining-chip-trump-calls-principle-negotiable/#.XuYjpaYVQdU
23- Kagan, R. (2016). This is how fascism comes to America. The Washington Post, 18.
24- Keefe, W. J. (1988). Congress and the American people. Prentice Hall.
25- Liow, J. C. (2017). The Rise of Trump and Its Global Implications: Trump's Asia Policy, Two Months On.
26-Mead, W. R. (2014). History Isn’t Dead Yet: Asia and the Return of Geopolitics. Global Asia, 9(3), 20-23.
27- Mead, W. R. (2013). Grand Strategy: The End of History Ends. The American Interest, 2. Available at: https://www.the-american-interest.com/2013/12/02/2013-the-end-of-history-ends-2/
28-NSF. Gov. (2018), Latest report on state of U.S. science enterprise shows America leads as China rapidly advances global position in S&T. Available at: https://www.nsf.gov/news/news_summ.jsp?org=NSF&cntn_id=244252&preview=false
29- Abu, Arshid, O.  )2014),  The Obama Administration’s Foreign Policy: Balancing Isolationist Tendencies and Pressures for External Intervention. Available at: https://www.dohainstitute.org/en/lists/ACRPSPDFDocumentLibrary/Policy_Analysis_Obamas_Foreign_Policy_Competing_Pressures_for_Intervention_and_Isolation.pdf
30- Republican-Party (2018). The Editors of Encyclopaedia Britannica. Available at:
https://www.britannica.com.
31- Smith, N. R. (2017). Assessing the trajectory of West-Russia relations in Eastern Europe: Gauging three potential scenarios. Available at: https://mpra.ub.uni-muenchen.de/84684/
32- Soufi, Kashmiri (2018). "Isolation of America in international arena.  Available at:
https://www.tehrantimes.com/news/419899/Isolation-of-America-in-international-arena
33- Sullivan, J. (2018). Trump’s Only Iran Strategy Is to Punish Iran. Available at:
https://www.theatlantic.com/international/archive/2018/05/trump-iran-jcpoa/560759/
34- Ushistory (2018). Jacksonian Democracy and Modern America. Available at: https://www.ushistory.org/us/23f.asp
35- Varrall, Merriden (2015). Chinese worldviews and China’s foreign policy, Lowy  
Institute for International Policy. Available at:
https://www.lowyinstitute.org/publications/chinese-worldviews-and-china-s-foreign-policy
36- Whitehouse.gov (2017). Remarks by President Trump in Joint Address to Congress. Available at: https://www.Whitehouse.gov./the-press-office2017/02/28

متن کامل

مقدمه
از پایان جنگ جهانی دوم به بعد، ایالات متحده آمریکا بعنوان تأثیرگذارترین کشور در سیستم نظام بین-الملل شناخته می¬شود که راهبردهای سیاست خارجی آن با پدیده¬ها و روندهای جهانی پیوند خورده است. این پیوند و درهم تنیدگی نیز به حدی است که حتی انتخابات ریاست جمهوری این کشور علاوه بر داخل، بسیاری از کشورهای جهان را با خود درگیر می‌کند. بگونه¬ای که علاوه بر مردم آمریکا، رهبران و مردم بسیاری از کشورها نیز روند انتخابات آمریکا را از آغاز تا انتها رصد می¬کنند. مسئله¬ای که در انتخابات ریاست جمهوری 2016 آمریکا نیز بسیار نمایان بود. رقابت دو نامزد جمهوری¬خواه و دموکرات برای راه-یابی به کاخ سفید بیش از یک سال بسیاری از کشورها را درگیر خود ساخته بود. رقابتی که در نهایت نیز منجر به پیروزی دونالد ترامپ در برابر هیلاری کلینتون از حزب دموکرات گردید و منجر به آن شد که چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا از سوی حزب جمهوری¬خواه وارد کاخ سفید گردد. مسئله انتخاب یک کاندیدای جمهوری‌خواه برای ریاست جمهوری آمریکا بسیاری را به یاد دوران بزرگنمایی رونالد ریگان در دهه 1980 میلادی با شعار معروف «بیایید آمریکا را دوباره بزرگ کنیم»  و یکجانبه¬گرایی مداخله-گرایانه بوش پسر در دهه آغازین قرن 21 و لشکرکشی¬های فراقانونی دولت نومحافظه¬کار وی پس از حوادث 11 سپتامبر انداخت که در پس زمینه این عملیات¬ها، پروژه نظم نوین جهانی و استقرار رهبری بلامنازع آمریکا در حال اجرا بود. حال با انتخاب دونالد ترامپ و حمایت نومحافظه¬کاران از ریاست جمهوری وی، به نظر می¬رسد که پس از هشت سال ریاست جمهوری باراک اوباما با شعار تغییر و حمایت آن از چندجانبه¬گرایی برای حل¬وفصل مسائل بین¬المللی که درنهایت منجر به ظهور قدرت¬های جدید گردید، عرصه سیاست بین¬الملل یکبار دیگر شاهد روند یکجانبه¬گرایی و فراقانونی عمل کردن سیاست¬ خارجی آمریکا در حوزه جهانی خواهد بود. آنهم در دورانی که به عقیده فرید زکریا آمریکا تنها قدرت امر و نهی کرده خود را از دست داده و نه پتانسیل¬های رهبری را. بدین ترتیب و با پیش در نظر گرفتن گزاره-های فوق پرسش اصلی مقاله این است که جهان¬بینی سیاسی دونالد ترامپ که برپایه روح سلحشورانه جکسونی و بزرگنمایی ریگانی شکل گرفته است چیست؟ فرض اصلی مقاله آن است که دونالد ترامپ با تکیه بر سیاست مقابله با محور ضد هژمون (روسیه، چین و ایران) یکبار دیگر جهان را به دوران پیش از فروپاشی دیوار برلین خواهد کشاند و در پی تقویت قدرت امر و نهی کردن آمریکا در جهان خواهد رفت.

1- حزب جمهوری‌خواه
بنا و پایه اصلی نظام دو حزبی در آمریکا از همان دوران استقلال این کشور از انگلستان و ریاست جمهوری جرج واشنگتن  گذاشته شد. اگرچه ایالات متحده آمریکا در مقایسه با بسیاری از کشورها بعنوان کشوری جوان شناخته می¬شود، اما ساختار نظام دو حزبی در رویکرد داخلی و خارجی این کشور ریشه و تأثیر بسزایی دارد و هرکدام از دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات در برهه¬های زمانی مختلف تأثیرات بسیاری بر روند داخلی و خارجی این کشور گذاشته¬اند. حزب دموکرات بعنوان قدیمی¬ترین حزب آمریکا شناخته می-شود که همزمان با ریاست جمهوری جرج واشنگتن شکل گرفت. این حزب تا دهه 1860 قدرت را در آمریکا در دست داشت؛ اما انحراف این حزب از آرمان جفرسون  و عدم پاسخگویی این حزب به مشکلات آمریکا باعث گردید که عده¬ای از ویک¬ها (جمهوری¬خواهان ملی) به ایجاد یک حزب جدید به نام حزب جمهوری¬خواه بیندیشند که در درجه اول به منافع کشور توجه کرده و انسجام درونی را افزایش می¬دهد (دارابی،154:1391). آنچه از فلسفه فکری جمهوری¬خواهان از ابتدا تاکنون بدست می¬آید آن است که جمهوری‌خواهان در عمل وحدت¬گرا و مقابله¬جو هستند و در بًعد امنیتی نیز بیشتر به تهدیدات خارجی توجه می¬کنند (Keefe,1988:189). در بٌعد فکری نیز جمهوری¬خواهان به مراتب بیش از دموکرات¬ها پایبند ایدئولوژی و انسجام هستند (Freeman,1986:331). بطورکلی امروزه حزب جمهوری¬خواه بعنوان پیرو فلسفه محافظه¬کاری و نماد تفکر منتسب به راست و طبقه مرفه به حساب می¬آید که در نگرش نسبت به مخالفان بیشتر بر مقابله¬جویی تا آشتی¬جویی تأکید دارد. در حوزه سیاست خارجی جمهوری‌خواهان برای تثبیت و دفاع رهبری جهانی آمریکا در جهان چندین راهبرد ارائه داده¬اند که در زیر به مرور برخی از آنها می¬پردازیم:
- ایالات متحده آمریکا باید همچنان متعهد به ایفای نقش رهبری در اقتصاد جهانی باشد؛
- نفت و سیاست خارجی ایالات متحده به هم پیوند خورده است. بنابراین در هر مکانی که نفت وجود داشته باشد (مانند خلیج فارس) حضور فیزیکی آمریکا برای محافظت از جریان نفت جهانی الزامی است؛
- اگرچه ایالات متحده برای اعمال رهبری خود به سازمان¬های بین¬المللی احتیاج دارد، اما این سازمان¬ها نباید مانع از تلاش آمریکا برای انجام نقش رهبری جهانی خود شوند؛
- دیپلماسی عمومی بعنوان ابزاری مهم در تأمین منافع ملی آمریکا شناخته می¬شود و تقویت آن امری ضروری است. فروپاشی نظام کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی که با سیاست¬های رونالد ریگان از حزب جمهوری¬خواه در دهه 1980 میلادی و در زمان ریاست جمهوری هم¬حزبی و معاون پیشین او بوش پدر بدست آمد، بر اعتماد به نفس سیاسی و مشیء اقتدارگرایانه اعضای این حزب در برابر دموکرات¬ها افزود. تمایل به دفاع ملی قدرتمندانه از منافع جهانی آمریکا حتی در برابر شکستن منشور اتحاد¬های سنتی با متحدان قدیمی و مخالفت با جامعه بین¬المللی سیاست سنتی این حزب بشمار می¬رود که به نظر می¬رسد دونالد ترامپ (جدیدترین رئیس جمهور جمهوری¬خواه آمریکا) نیز به آن پایبند است و این موضوع را می-توان در سیاست¬های نژادپرستانه، راست افراطی و تحقیر دوران اوباما به خوبی مشاهده کرد (Republican Party,2018). لاورنس باب  در مقاله¬ای تحت عنوان «نژادپرستی در آمریکای ترامپ» به این موضوع اشاره می‌کند که علت اصلی پیروزی ترامپ در انتخابات 2016 توجه فوق¬العاده او به سفیدپوستان آمریکا و علاقه وافر آنها به بزرگ بودن و اول بودن آمریکا در هر زمینه¬ای بود. موضوعی که در دوران اوباما به آنها پرداخته نمی¬شد و به عقیده مردم آمریکا، بین¬الملل¬گرایی اوباما جزء تصویری کاریکاتوری از «رویای آمریکایی» چیز دیگری باقی نگذاشته بود (Bobo,2017:99).

2- باراک اوباما
در یک نگاه کلی سیاست خارجی باراک اوباما بعنوان چهل و چهارمین رئیس جمهور و میراث¬دار سیاست خارجی آمریکا پس از نومحافظه¬کاران بر دو پایه اصلی استوار گردید؛ نخست، سکوت نظامی آمریکا بعنوان کشوری که بیشترین مداخله¬گرایی¬ها را در سیاست خارجی خود انجام داده است و دوم ایجاد فضای گفتگو و دیپلماسی با دشمنان و مخالفان قدیمی همچون ایران و کوبا (Drezner,2011:29). در زمینه سکوت نیروهای نظامی آمریکا در دوران باراک اوباما، جنگ 2008 روسیه و گرجستان و بحران 2014 اوکراین بهترین مثال در این خصوص می¬باشد که آمریکا در هر دو مورد پیروزی و نفوذ روسیه را پذیرفت. وی در پاسخ به کسانی که معتقد بودند ایالات متحده آمریکا در دوران او از اِعمال دیسیپلین رهبری خود باز مانده است، این موضوع را عنوان کرد که در دوران بوش آمریکا به سمت انزواگرایی پیش می¬رفت و این به معنای کاهش قدرت این کشور بود. جهت¬گیری سیاست خارجی اوباما به سمت چندجانبه¬گرایی در حالی بود که متحدان این کشور معتقد بودند واشنگتن اعتماد به نفس خود را از دست داده و از اعتبار و قدرت آن کاسته شده است. به اعتقاد متحدان قدیمی این کشور حوادث اوکراین، سوریه، نیجریه، کره شمالی و ایران نشان از خستگی این کشور پس از جنگ عراق و دست کشیدن آن از رهبری جهانی داشت (Abu Arshid,2014:1).
 باراک اوباما را می¬توان نماد رهبران روشنفکر آمریکایی دانست که می¬تواند در لحظه¬های بحرانی با دور شدن از آرمان¬گرایی مطلق آمریکایی که خود را استثنای از دیگران می¬داند، سیاست¬ همکاری با سایر قدرت¬ها را در پیش بگیرد. اوباما را می¬توان از جمله روسای جمهور دگرگون کننده آمریکا دانست؛ صفتی که در طول تاریخ این کشور توسط افرادی همچون جرج واشنگتن، آبراهام لینکلن، فرانکلین روزولت و رونالد ریگان یدک کشیده می¬شود (دهشیار، 27:1388). ¬اما به عقیده بسیاری از نظریه¬پردازان سیاسی آمریکا، سیاست¬های تعدیل کننده باراک اوباما نه تنها اعتبار گذشته این کشور را بازنگرداند، بلکه بسیاری از متحدان این کشور را نگران آینده رهبری واشنگتن و تفوق آن بر عرصه جهانی کرد. موفقیت عملیات طوفان صحرا بر علیه عراق در دهه1990، اشتیاق رهبران آمریکا برای مدیریت خاص و منحصر به فرد سیاست جهانی و حل¬وفصل مسائل بین¬المللی براساس فرهنگ استراتژیک آمریکایی را افزایش داده بود، اما در دوران اوباما ایالات متحده مجبور به تعریف یک نقش جدید برای دیگر قدرت¬ها همچون روسیه و چین بود و این مسئله به معنای آن بود که آمریکا دیگر در مرکزیت چرخه سیکل قدرت قرار نخواهد داشت. موضوعی که والتر راسل مید  در مقاله «پایان تاریخ پایان می¬یابد » به خوبی به آن اشاره می‌کند. به عقیده راسل مید، باراک اوباما با تکیه بر بٌعد دیپلماسی آمریکا و پرهیز از بکارگیری دیگر عناصر قدرت این کشور، عادت نسل¬های گذشته این کشور مبنی بر برتری بلامنازع آمریکا در سطح جهانی را کنار گذاشت. به عقیده راسل مید، موضع و قدرت آمریکا در آسیا به نفع چین در حال افول است و چین امروز در حال طرح¬ریزی آجر به آجر یک پادشاهی هژمونیک در قاره آسیا می¬باشد و عامل اصلی تحریک کننده پکن نیز ناتوانی دولت اوباما در جلوگیری از آن بود. مید در پایان به این نکته اشاره می¬کند که سیاست خارجی منفعلانه باراک اوباما دولت¬هایی مانند روسیه، چین و ایران را برای طرح¬ریزی یک قدرت¬ هژمونیک در مناطق خود جسورتر کرده است و باتوجه به مخالفت هرکدام از این قدرت¬های نوظهور با هژمونی جهانی آمریکا، سیاست خارجی بیمار اوباما زمینه را برای تشکیل یک محور ضدهژمون فراهم کرده است Russell Mead,2013:4)). در موضوع بحران 2014 اوکراین، مسکو توانست با بهره¬برداری از ضعف قدرت آمریکا و عدم حمایت آن از اتحادیه اروپا، شبه جزیره کریمه را پس از دهه¬ها به خاک خود ضمیمه کند و با شرکت فعال در بحران سوریه و تشکیل یک محور ضد تروریسم فعال در منطقه، در واقع بازگشت خود پس از دو دهه به صحنه اول قدرت¬های جهانی را اعلام نماید و این موضوعی بود که در دوران دیپلماسی مدارای اوباما رخ داده بود. راسل مید در یادداشتی دیگر در سال 2014 این موضوع را عنوان می¬کند که چین در مناطق مجاور ساحل خود، روسیه در اوراسیا و ایران در شرق میانه هرکدام به دنبال تجدیدنظر در جغرافیای سیاسی دوران پس از جنگ سرد می¬باشند و این مسئله¬ای است که با نظم نوین جهانی آمریکا و حضور فعال این کشور در مناطق مختلف جهان در تضاد خواهد بود. مید معتقد است که پس از فروپاشی شوروی بسیاری معتقد بودند که دوران رقابت¬های ژئوپلیتیکی پایان یافته است و با قرار گرفتن ایالات متحده آمریکا در رأس هرم قدرت جهانی مسائل دیگری همچون تغییرات آب و هوایی، حقوق بشر، ابداع راه¬حل برای پایان دادن به فقر جهانی، آموزش زنان و مسائلی دیگر از این دست در صدر موضوعات مهم جهانی قرار خواهد گرفت. اما کسانی که اینگونه فکر می¬کردند در اشتباه بودند. وی در ادامه این موضوع را عنوان می‌کند که نظم لیبرال مدرن آمریکا همچنان در عرصه ژئوپلیتیک جهانی از رقبای جدی برخوردار است و کار اصلی دولت بعدی آمریکا مقابله جدی با این قدرت¬های نوظهور در مناطق مختلف می¬باشد (Russell Mead, 2014:1). در تاریخ سیاسی آمریکا از روسای جمهوری همچون جیمی کارتر و بیل کلینتون بعنوان رهبرانی یاد می¬شود که در دوران خود هرگز نتوانستند دیسیپلین رهبری آمریکا در عرصه جهانی را اِعمال نمایند. بعنوان مثال بسیاری از اندیشمندان سیاسی محافظه¬کار آمریکا از دوران بیل کلینتون با تعبیر دوران «تعطیلات آمریکا» یاد می¬کنند (کیوان حسینی،13:1381). آمریکا در دوران جیمی کارتر نیز نه تنها تحقیر شده بود، بلکه در صحنه داخلی نیز ناتوان از حل¬وفصل مشکلاتی همچون بیکاری و تورم بود. این ضعف¬ها در حالی بود که رؤسای جمهوری که پس از جیمی کارتر و بیل کلینتون به کاخ سفید راه پیدا کردند، هرکدام بعنوان سمبل و نماد قدرت آمریکا در صحنه جهانی شناخته می-شوند. به قدرت رسیدن رونالد ریگان در دهه 80 میلادی و ورود بوش پسر در سال¬های آغازین دهه 2000 میلادی به کاخ سفید زمینه¬ساز یک آمریکای متفاوت و پر افتخار در عرصه جهانی بود. ریگان در دوران ریاست جمهوری خود به خوبی توانسته بود مردم آمریکا را تشنه ظهور رهبری ایده¬آل¬گرای این کشور نماید. ریگان و بوش پسر در دوران ریاست جمهوری خود هرکدام به سمبل تاریخ سلحشوری و جکسونی آمریکا تبدیل شده بودند (دهشیار،24:1388). به عقیده بسیاری دوران باراک اوباما نیز بی-شباهت به دوران کارتر و کلینتون نمی¬باشد. بخصوص که بزرگترین نتیجه شعار تغییر اوباما را می¬توان ظهور قدرت¬های جدید در سطح جهانی و در مناطق مختلف دانست که این مسئله تا حد زیادی قدرت دسترسی جهانی آمریکا را کاهش داده است. ادعایی که از سوی نومحافظه¬کاران درخصوص دیپلماسی ضعیف کلینتون نیز مطرح گردیده بود. بنابراین اگر سیر تحول روسای جمهور آمریکا از دوران کارتر تا اوباما را از دهه 1980 میلادی به این¬سو یک سیر تکراری و چرخشی میان دموکرات¬های آرام و کم¬تحرک از یک طرف و جمهوری‌خواهان فعال ایده¬آل¬گرا از سوی دیگر در نظر بگیریم، به این نتیجه خواهیم رسید که انتخاب دونالد ترامپ در سال 2016  نه تنها مسئله غیراتفاقی نبوده، بلکه بیش از هر چیز به معنای بازگشت آمریکائیان به دوران سلحشوری جکسونی و بزرگنمایی ریگانی خواهد بود که این مسئله تنها در تمایل آمریکائیان برای ایفای نقش هدایت¬گری در جهان و فانوس راه آینده بودن قابل تفسیر می¬باشد.

3- دونالد ترامپ
زمانی اندرو جکسون  هفتمین رئیس جمهور آمریکا خطاب به ملت خود عنوان کرده بود «کتاب آسمانی انجیل همانند تخته سنگی است که ایالات متحده آمریکا بر روی آن قرار گرفته است» (خلف رضایی،56:1390). این سخن جکسون به معنای آن بود که کشور آمریکا دارای یک رسالت الهی می¬باشد. اندرو جکسون بعنوان هفتمین رئیس جمهور آمریکا خود را «قهرمان انسان¬¬های عادی» مورد خطاب قرار داده بود. دموکراسی جکسونی بسیار متفاوت از آن ارزش¬هایی بود که افرادی همانند جورج واشنگتن و توماس جفرسون بنیان¬های اولیه آمریکا را برپایه آن استوار کردند. نژادپرستی مردسالارانه و حمایت قاطع از سفیدپوستان در برابر دیگران الگوی دموکراسی بود که جکسون از آن حمایت می¬کرد و ارزش¬های آمریکایی قبل از خود را به چالش می¬کشید (Ushistory:2018). استاندارد دوگانه اندرو جکسون در دفاع از دموکراسی در عصر خودش مهم¬ترین ویژگی¬ دوران ریاست جمهوری او از منظر تاریخ¬نویسان آمریکایی است. دفاع قهرمانانه او از مردم عادی در برابر ثروتمندان در دوران مبارزات انتخابات و در عین حال محدود کردن  دایره دموکراسی به سفیدپوستان آمریکا و تحت فشار قراردادن سرخ¬پوستان این کشور برای واگذاری زمین¬هایشان به دولت مرکزی و تبدیل آنها به دشمنان واقعی آمریکا از ویژگی¬های اساسی دوران ریاست جمهوری جکسون در آمریکا می¬باشد (Feller:2018). تفکر جکسونی بر این پایه استوار است که آمریکا باید از تمام جنبه¬های قدرت خود برای نابودی دشمن بهره ببرد و این رسالتی است که انجیل بر دوش این کشور نهاده است. این تفکر در دوران ریگان و بوش پسر به جایگاه ویژه¬ای در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا رسید و توانست جهان را به دو دسته سیاه و سفید تقسیم نماید و با تکیه بر همین رسالت شوروی را یک شیطان و عراق را محور شرارت معرفی کرد. لذا دور از ذهن نبود که پس از دوران اوباما شاهد ظهور یک رئیس جمهور ایده¬آل¬گرای دیگر در اندازه¬های کسانی مانند ریگان و بوش پسر باشیم.
در انتخابات 2016 شاید کمتر کسی تصور می¬کرد که شخصیتی اقتصادی و تجاری همچون دونالد ترامپ که تا قبل از آن تنها بعنوان کارآفرین در صفحه تلویزیون ظاهر می¬شد، بتواند بزرگترین نخبگان سیاسی آمریکا را کنار گذاشته و بعنوان رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا توجه جهانیان را به خود جلب نماید. بسیاری از تحلیل¬گران سیاسی آمریکا علت اصلی موفقیت ترامپ در انتخابات 2016 را مهارت فوق¬العاده وی در بکارگیری سخنان دروغ و دور از ذهن می¬دانند (Gonzalez, 2017:2). اظهار علاقه دونالد ترامپ به اندرو جکسون و توصیف او بعنوان «مردی سخت با قلبی بزرگ» در حالی است که بسیاری در آمریکا از اندرو جکسون بعنوان رئیس جمهوری خشونت¬گرا که علاقه فراوانی به دوئل با رقیبان خود داشت و بزرگترین دستاوردش تحت فشار قرار دادن سرخ¬پوستان آمریکایی بود، یاد می¬کنند. پوپولیست¬گرایی و علاقه شدید جکسون به بحث¬های عوام¬فریبانه از دیگر مسائلی است که در توصیف دوران ریاست جمهوری او در آمریکا (1837-1829) که زمانی لقب «سزار آمریکایی » را داشت، مطرح می¬گردد (Cain, 2017). حال به نظر می¬رسد که گفتمان دونالد ترامپ و جهان¬بینی سیاسی او بیش از هرکس دیگری به آراء و نظریات جکسونی نزدیک باشد که در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان در دهه1980 کاملاً دنبال می¬گردید. رابرت کاگان  در مقاله¬ای تحت عنوان «این فاشیسم است که به آمریکا می¬آید» در روزنامه واشنگتن پست، پایه اصلی گفتمان عمومی ترامپ و کلید واژه سخنان او در دوران انتخابات را واژه «حذف دیگران» می¬داند. به عقیده کاگان  نظرات او درخصوص مسلمانان و سیاهپوستان گرفته تا مسئله مکزیک، اعراب، اروپایی¬ها و موضوع مهاجرت و پناهندگان تنها بر این نکته تأکید می‌کند که ترامپ با هر غیرآمریکایی و به باور خود «خارجی» برخورد خواهد کرد. کاگان در ادامه بیان می¬کند که قطعا ترامپ در دوران ریاست جمهوری خود به مراتب خطرناک¬تر از آن چیزی خواهد بود که در دوران انتخابات از خود نشان داده است. به عقیده این دانشمند برجسته امور بین¬الملل، آنچه مردم آمریکا در دوران ترامپ تجربه خواهند نمود، یک دموکراسی هیجان زده، عصبانی و بدون محدودیت خواهد بود و در این شرایط نهادها و موسسات آمریکایی به سختی از آزادی خود دفاع خواهند کرد. به عقیده او دولت ترامپ همان ویژگی¬هایی را خواهد داشت که دولت¬های فاشیستی قرن 20 در اروپا از آن برخوردار بودند، رهبران فاشیسم در اروپا مدعی بودند که هر تهدید داخلی و خارجی را می¬توانند از بین ببرند بدون آنکه چگونگی آن را توضیح دهند (Kagan, 2016:2).
انگیزه ایفای نقشی بزرگ در عرصه جهانی عمیقاً در تاریخ و شخصیت آمریکائیان ریشه دارد. به عقیده رهبران اولیه آمریکا همانند جفرسون، جکسون و هامیلتون، ایالات متحده حتی در دوران اولیه استقلال خود نیز «یک هرکول در گهواره» و «نطفه یک امپراتوری بزرگ» بود که روزی جایگاه ابرقدرت جهانی را به دست خواهد آورد (کاگان،107:1382). باتوجه به علاقه وافر مردم آمریکا به ایفای نقش برتر کشورشان در سیاست جهانی به نظر می¬رسد که ترامپ نمی¬تواند نسبت به این موضوع بی¬تفاوت بوده و ایالات متحده همچنان باید در رقابت¬های ژئوپلیتیکی با دیگر قدرت¬ها در مناطق مختلف حاضر شود. شعار انتخاباتی دونالد ترامپ مبنی بر «ایجاد دوباره یک آمریکای بزرگ » که تلاشی آشکار برای شبیه¬سازی نوستالژیک دوران ریگان بود و استقبال مردم این کشور از این شعار تبلیغاتی، بیش از هر چیز بیانگر علاقه مجدد مردم و نخبگان آمریکا برای بازگشت به دوران سلحشوری ریگان برپایه نگاه جکسونی به جهان پس از دوران مدارای اوباما می¬باشد. هرچند این مسئله ممکن است به انزوای جهانی آمریکا بیانجامد، اما به نظر می¬رسد که دولت ترامپ با استقبال از این انزوای جدید به دنبال تقویت آن اِلمان¬ها و گزاره¬هایی برود که روزی دلیل جذبه طولانی مدت آمریکا برای مردم جهان بود. برمبنای سیاست انزواگرایی جدید دولت ترامپ، همانگونه که باری بوزان معتقد است «قدرت¬های بزرگ تمایل کمتری به چندجانبه¬گرایی خواهند داشت زیرا آنها چیزهای بیشتری برای از دست دادن دارند و نمی¬خواهند مجبور به اعطای امتیاز سواری مجانی به دیگران شوند» (بوزان،208:1390). ایالات متحده به تنهایی و آنهم به صورت گزینشی در محیط بین-الملل بازی خواهد کرد و به شدت از دوران بین¬الملل¬گرایی اوباما دور خواهد شد. راهبرد انزواگرایی جدید ترامپ یک راهبرد خودمدار است که می¬کوشد برخلاف دوران اوباما که تلاش ¬می¬کرد از طریق دیپلماسی نقش گسترده¬ای برای آمریکا در شکل¬دهی به چهره جهان تعریف کند، تنها بر منافع و دشمنان و عوامل تهدید قدرت آمریکا متمرکز شود و در این راه از تمامی جنبه¬های قدرت آمریکا همانند دیپلماسی، قدرت نرم و قدرت سخت بهره می¬گیرد. محور ضد هژمون یکی از این عوامل تهدیدزا می¬باشد.

4- ترامپ و محور ضدهژمون
آنچه آمریکای امروز را نسبت به آینده توزیع قدرت در عرصه بین¬الملل نگران کرده آن است که قدرت¬های نوظهور امروز جملگی خارج از چهارچوب غرب و فرهنگ آن می¬باشند. ایالات متحده در حال از دست دادن نمادهایی است که روزی تنها به این کشور تعلق داشت. اکنون بلندترین سازه دست بشر در جهان در امارات می¬باشد، دفتر مرکزی بزرگترین شرکت حمل و نقل دریایی جهان در کپنهاک دانمارک قرار دارد، بزرگترین حساب ذخیره ارزی جهان متعلق به کشور چین است. بیشترین مقالات علمی منتشر شده در جهان طبق آمار بنیاد ملی علم ایالات متحده  متعلق به چین بوده و اکنون قاره آسیا دارای بیشترین مقالات داوری شده در جهان است (NSF.GOV: 2018). این مسائل در حالی است که تا ده سال قبل ایالات متحده تقریبا در تمامی این مسائل با فاصله بسیاری از دیگران سرآمد بود. این تغییرات جزئی، آینه¬دار تغییری زلزله¬وار در قدرت و نگرش¬¬ها است. به عقیده فرید زکریا جهان امروز در حال از سرگذراندن سومین جابجایی بزرگ قدرت در تاریخ دوران مدرن می¬باشد. نخستین جابجایی قدرت، قد افراشتن غرب در سده پانزدهم میلادی بود که انقلاب صنعتی و کشاورزی و رشد علوم و فناوری و توسعه سرمایه از ویژگی¬های بارز آن بود. دومین جابجایی قدرت که در سال¬های پایانی سده نوزدهم میلادی رخ داد، قد افراشتن ایالات متحده بود که توانست به آن درجه از قدرت در همه زمینه¬ها دست یابد که از 2000 سال پیش و امپراتوری روم تاکنون کسی نظیر آن را در تاریخ  ندیده است. سومین مرحله از جابجایی قدرت در دوران نو را می¬توان قد برافراشتن دیگران بعنوان قدرت¬های نوظهور در جهان غیرغربی دانست که اتفاقاً به جهان پس از آمریکا اعتقاد دارند (کلارک و هوگ،51:1393). در مجموع سه شاخصه اصلی ویژگی¬های یک قدرت نوظهور را ترسیم ¬می¬نماید: 1) اهمیت یافتن ظرفیت بویژه در قالب صادرات و امکان دسترسی قابل ملاحضه به بازارهای بین¬المللی، 2) اهمیت یافتن سیاسی و کسب توجه بین¬المللی، 3) تأکید بر سهم¬خواهی در اثرگذاری استراتژیک در نظام بین¬المللی معاصر (سجادپور،59:1391). شاخصه¬هایی که در محیط بین¬الملل امروز برای بسیاری از کشورها از جمله چین، روسیه و ایران کاملا متصور می¬باشد. برطبق سند استراتژی نظامی آمریکا که در سال 2015 منتشر گردید، به¬رغم تلاش¬هایی که ایالات متحده و شرکای آن برای استقرار دموکراسی و حمایت از حقوق بشر و پیشرفت فناوری انجام می¬دهند، برخی دولت¬ها در پی تجدیدنظر در جنبه¬های کلیدی نظام بین¬المللی می¬باشند، آنهم بگونه¬ای که امنیت ملی آمریکا را تهدید خواهد کرد. از جمله این کشورها می¬توان به سه کشور روسیه، چین و ایران اشاره نمود که باتوجه به انتقادات و دیدگاه¬های مشترکی که هرکدام از آنها درباره وضعیت توزیع قدرت در سطح جهانی دارند، بسیاری معتقدند که محور ضدهژمون به مرکزیت این سه کشور در برابر قدرت برتر آمریکا در حال شکل¬گیری است و جهان تک¬قطبی بعد از گذار از یک دوره طولانی به سمت جهان چندقطبی حرکت خواهد نمود. برطبق این سند منتشر شده روسیه بعنوان کشوری شناخته شده است که هیچگاه به حق حاکمیت همسایگان خود احترام نمی¬گذارد و همواره مایل به استفاده از زور برای پیشبرد اهداف سیاسی خود می¬باشد. در این سند پس از کشور روسیه از جمهوری اسلامی ایران بعنوان دولتی یاد می¬شود که ثبات سیاسی در بسیاری از کشورهای منطقه خاورمیانه را تضعیف نموده و همواره از تروریسم حمایت می¬کند. همچنین کشور چین با اقدامات خود در سال¬های اخیر زمینه¬¬ساز افزایش نا آرامی¬ها در آسیا و اقیانوس آرام گردیده است. برطبق این سند ادعاهای چین درباره دریای جنوبی مغایر با قوانین بین¬المللی می¬باشد. در پایان این سند، هرکدام از این کشورها و حتی ائتلاف آنها بعنوان یکی از نگرانی-های امنیتی آمریکا در نظر گرفته شده است که رئیس جمهور بعدی را ملزم به برخورد و مقابله جدی با آن می¬نماید (Dempsey, 2015: 3-4). با این تفاسیر به نظر می¬رسد که اساس و مرکزیت سیاست خارجی آمریکا در دوران دونالد ترامپ بر مرکزیت مقابله با تشکیل رسمی محور ضدهژمون و ائتلاف سه کشور روسیه، چین و ایران برای شکل¬دهی به یک نظام چندقطبی قرار گیرد. بویژه که ایالات متحده از جنگ جهانی دوم به بعد همواره برمبنای وجود یک دشمن خارجی و در برابر «دگری» توانسته بود رهبری خود را اِعمال نماید. موضوعی که تا قبل از فروپاشی جنگ سرد توسط شوروی و در ابتدای قرن جدید توسط گروه¬های تندروی اسلامی این نیاز استراتژیک را برطرف می¬ساخت. اما به نظر می¬رسد که در دوران دونالد ترامپ تمرکز دستگاه سیاست خارجی بر محور ضدهژمون و مقابله با آن این خلأ مهم را رفع نماید.
1-4- ترامپ و روسیه
ترامپ در دوران انتخابات از شخصیت پوتین بعنوان یک رهبر قوی یاد کرد و نسبت به رویکرد سخت-گیرانه هیلاری کلینتون نسبت به روسیه اعتراض داشت. این رویکرد بسیار متفاوت از جمهوری‌خواهان قبلی بود که روسیه را همواره بعنوان یک رقیب خطرناک و اگر نه دشمن در نظر می¬گرفتند (Chapman,2018). اما باتوجه به نیاز آمریکا برای حضور در منطقه اوراسیا بعنوان ابرقاره محوری، به نظر می¬رسد که برخورد دو قدرت در حیاط خلوت روسیه همچنان ادامه یابد و واشنگتن هرگز حاکمیت مسکو را بر جمهوری¬های جدا شده از شوروی سابق نپذیرد. به عقیده برژینسکی (نظریه¬پرداز مشهور آمریکایی) «هم مستقیم¬ترین تهدیدات خارجی متوجه جایگاه جهانی آمریکا و هم چالش¬های دراز مدت متوجه ثبات ژئوپلیتیک جهان، مربوط به منطقه اوراسیا است که بخش وسیعی از آن مربوط به روسیه است» (برژینسکی،135:1392).  این در حالی است که برای روسیه، قدرت بزرگ اوراسیا بودن بعنوان منبع تأیید هویت این کشور بعنوان یک کشور تأثیرگذار در عرصه بین¬الملل در برابر دیگران است. از دید مسکو طرح تفوق هژمونی اوراسیایی روسیه چیزی بیش از حفظ هویت چندین هزارساله آنها در شرق نیم کره نیست و حق حفاظت از قلب سیاست خارجی روسیه همواره برای کرملین محفوظ می¬باشد (Smith, 2017:7). اما واشنگتن نفوذ و قدرت¬یابی دوباره روسیه در اوراسیا بویژه در منطقه قفقاز و کشورهای نسبتاً جدید آسیای مرکزی را به معنای کاهش نفوذ و دسترسی آمریکا به یک ابر قاره مهم می¬داند که این مسئله پیگیری نظم سیاسی موردنظر توسط آمریکا را سخت می¬نماید. رهبران آمریکا از دهه 1990 از بیش¬ترین انگیزه برای حضور در اوراسیا برخوردار بودند و علت اصلی آن نیز موقعیت ژئوپلیتیکی خاص این منطقه بود که تسلط بر آن بستر را برای پیشبرد نظم نوین جهانی فراهم می¬کرد. با این تفاسیر و به دلیل اهمیتی که منطقه اوراسیا برای آمریکا دارد به نظر می¬رسد که دونالد ترامپ نیز همچنان از سیاست تفوق بر قدرت¬های رقیب در سطح بین¬المللی و منطقه¬ای پیروی کند و این مسئله زمینه تنش میان واشنگتن و مسکو را افزایش خواهد داد. بخصوص در سوریه که در حال حاضر سخت¬ترین منطقه¬ای است که آمریکا در آن با روسیه کار می¬کند و متحدان آمریکا تصور می¬کنند که دونالد ترامپ بازرگانی است که سال¬ها هدر رفتن بودجه¬های نظامی در افغانستان و عراق را فراموش کرده و آماده است تا یکبار دیگر نقش پلیس جهانی را ایفا نماید. ترامپ در اولین کنفرانس مطبوعاتی خود در باغ گل رز (در محوطه کاخ سفید) عنوان کرده بود که «من در حال حاضر مسئولیت دارم، و من مسئولیت آن را برعهده خواهم گرفت و آن را بسیار با افتخار انجام خواهم داد» (Finnegan & McLaughlin,2017). این دیدگاه سلحشورانه و قهرمانانه ترامپ به ریاست جمهوری خود موضوعی است که کرملین هرگز آن را نمی¬پذیرد و به نظر می-رسد در دوران ترامپ نیز کفه واگرایی روابط مابین دوکشور بر کفه همگرایی آن سنگینی کند. فرید زکریا روسیه را بعنوان تهاجمی¬ترین و تلافی¬جو¬ترین قدرت بزرگ امروز معرفی می¬کند. به عقیده زکریا روس¬ها مدت¬هاست از روایت کشور¬های غربی درباره جنگ جهانی دوم عصبانی هستند. طبق روایت آمریکا، ایالات متحده و انگلستان قهرمانانه نیروهای فاشیست را شکست داده¬اند و پیاده شدن نیروهای غربی در نورماندی آغاز پایان جنگ است. در حالیکه روس¬ها معتقدند که سه چهارم آلمانی¬ها در جبهه شرق حضور داشتند و 70 درصد تلفات آنها در این منطقه بوده است. بنابراین ایالات متحده هیچ کجا قهرمان هیچ چیزی نبوده است (کلارک و هوگ،60:1393). هرچند شناخت مقیاس چالش میان آمریکا و روسیه کار آسانی نیست، اما به نظر می¬رسد با وجود برخی همکاری¬ها و همراهی¬های دو کشور با یکدیگر در دوره¬های مختلف مانند حمایت ترامپ از پیوستن روسیه به گروه هفت کشور بزرگ صنعتی (G7)، این دو رقیب سنتی سیاست قدرت نتوانند در درازمدت پیوند استراتژیکی منسجم و پایداری مابین یکدیگر برقرار کنند و به درک متقابلی از یکدیگر برسند. زیرا مسیر روسیه و آمریکا در معماری مدل جدید سیاست جهانی متفاوت و حتی مخالف با یکدیگر می¬باشد.
2-4- ترامپ و چین
کشور چین از دهه 1980 بواسطه بکارگیری سیاست درهای باز و استفاده از سیاست اقتصاد آزاد حاکم بر عرصه بین¬الملل توانست به یکی از قدرت¬های بزرگ اقتصادی در سطح جهان تبدیل شود. تا جائیکه بسیاری باتوجه به تکیه چین بر قدرت اقتصادی خود بازی در سطح اول بین¬المللی و استقبال بسیاری از کشورها از کمک¬های پکن، قرن 21 را به نام قرن آسیا ثبت کردند (نیزبیت،350:1385-349). فرید زکریا در کتاب جهان پس از آمریکا کشور چین را اینگونه توصیف می‌کند: «بزرگترین کشور، سریع-الرشدترین اقتصاد، بزرگترین تولید کننده صنعتی، دومین مصرف کننده بزرگ، بزرگترین پس¬انداز کننده و به یقین بزرگترین هزینه کننده» (کلارک و هوگ،176:1393). قدرت¬یابی چین و رشد چشمگیر این کشور حتی بسیاری را بر آن داشته که از این کشور بعنوان جایگزین احتمالی آمریکا در رأس هرم قدرت جهانی در دهه¬های بعدی سخن بگویند. بویژه که در سال¬های اخیر با رشد احساسات ناسیونالیستی در بین مردم چین موضوعاتی همچون بازگشت تایوان به خاک اصلی چین و ایجاد یک حاشیه امنیتی در دریای جنوبی چین با جدیت بیشتری توسط پکن دنبال می¬شود که این مسئله در صورت تحقق به معنای از دست دادن یک منطقه نفوذ استراتژیک و حساس برای ایالات متحده می¬باشد. به عقیده برخی از پژوهشگران سیاسی هدف نهایی پکن در دریای جنوبی چین تبدیل آن به یک پایگاه و جزیره چینی است تا بعنوان یک سنگر از آن حفاظت کند که این مسئله رشد حس عمل¬گرایی آنان را نشان می¬دهد (Varrall, 2015:14). به نظر می¬رسد که دولت ترامپ به مراتب سیاست¬های سخت¬گیرانه¬¬تری در برابر چین نسبت به روسیه اتخاذ کند و دلیل آن نیز در فاصله بسیار قدرت چین و روسیه از یکدیگر قابل تحلیل می¬باشد. در حال حاضر چین سیاست خارجی خود را برپایه نفوذ و حضور در مناطق استراتژیک جهانی قرار داده است و این موضوع را از طریق اعطای کمک¬های اقتصادی به کشورهای جهان سوم در آسیا و آفریقا دنبال می¬کند.
پکن امروز به خوبی توانسته مدیریت آسیای جنوب شرقی را به دست بگیرد و دریای جنوبی چین را به یک سنگر امن برای حفاظت از جزایر مورد ادعای خود تبدیل نماید. اما تماس تلفنی دونالد ترامپ با رئیس جمهور تایوان بعنوان اولین تماس تلفنی رئیس جمهور آمریکا و رئیس جمهور منتخب تایوان، این موضوع را نشان داده است که وی برخلاف سیاست قبلی روسای جمهور گذشته آمریکا مبنی بر احترام به مسئله چین واحد، اعتباری برای این سیاست قائل نبوده و تمایل وی در بکارگیری اهرم¬¬های مختلف فشار در برابر قدرت¬طلبی چین در منطقه می¬باشد. این در حالیست که پکن همواره از سیاست چین واحد بعنوان یک اصل غیرقابل مذاکره یاد کرده است. ایالات متحده آمریکا از دهه1970 اصل یک چین واحد را به رسمیت شناخته است، اما همچنان روابط غیررسمی خود با تایوان را حفظ نمود که مهمترین نمونه از آن را می¬توان اجازه فروش اسلحه به تایوان در سال 2015 توسط کنگره آمریکا و با موافقت باراک اوباما دانست (Johnson,2017). در نگاه پکن، تایوان همچنان بعنوان استانی شناخته می¬شود که از خانه دور مانده و راهی جزء بازگشت به خانه ندارد و این یکی از خطوط قرمز غیرقابل مذاکره چین می¬باشد.
 از آنجا که بسیاری قرن حاضر را قرن آسیا و بطور تلویحی قرن چین می¬دانند، بنابراین ¬تلاش دولت آمریکا در دوران ترامپ بر بازیابی قدرت دلار در برابر یوان چین خواهد بود تا از این طریق دست برتر خود را در عرصه اقتصادی و بسیاری از سازمان¬های بین¬المللی نیز همچنان حفظ نماید. وضع تعرفه¬های جدید در آمریکا برای کالاهای چینی که بسیاری از مشاوران ترامپ آن را مطرح می¬کنند می¬تواند پکن را تا حدود زیادی از بازارهای آمریکا محروم نماید و این مسئله می¬تواند آغاز سراشیبی سقوط نرخ رشد اقتصادی چین در سال¬های آینده باشد. این مسئله بیشتر به شروع یک جنگ سرد تجاری تمام¬عیار میان واشنگتن و پکن دلالت دارد و نشان دهنده مخالفت شدید ترامپ با سیاست¬های بین¬الملل¬گرایانه اوباما بویژه در حوزه اقتصادی است که در آنها شعار «اول آمریکا» جایگاهی نداشت. ترامپ در یک سخنرانی خود در کنگره آمریکا اظهار داشت: «وظیفه من نمایندگی دنیا نیست، من وظیفه دارم نماینده آمریکا باشم» (With house:2017).
دونالد ترامپ در حال حاضر به دنبال از هم گسیختن آن نقشه¬های راهبردی در روابط چین و آمریکا می-باشد که از دوران نیکسون روابط این دو کشور را بیمه کرده بود. ترامپ بارها بر این نکته تأکید داشته که رفتار اوباما با پکن بیش از حد، نرمال بوده است و او در سیاست¬ بین¬الملل¬گرایانه خود جایگاه آمریکا را در نظر نگرفته است و همه کشورها از جمله چین توانسته¬اند از اصل سواری مجانی دوران او نهایت بهره را ببرند (Liow,2017:5). اما از طرف دیگر مسئله اساسی آن است که چین تاکنون تعصبات ایدئولوژیک خود را بروز نداده است و اگر فعالیت¬های آمریکا در دریای جنوبی چین افزایش یابد و جنگ سرد تجاری تبدیل به یک جنگ واقعی اقتصادی میان دو طرف شود، به نظر می¬رسد که چین نیز از منازعه ایدئولوژیک با آمریکا استقبال کرده و حتی می¬تواند خود را بعنوان رهبر آن دسته از کشورهایی که نظام تک¬قطبی آمریکا را در سراسر جهان برنمی¬تابند، معرفی نماید. نکته¬ای که به نظر می¬رسد دولت ترامپ درخصوص جایگاه و عمق نفوذ استراتژیک چین و روحیه بیش از حد مطمئن آنها از خود فراموش کرده است.
3-4- ترامپ و ایران
پویایی و تهاجم¬گرایی سیاست خارجی دونالد ترامپ در برابر نفوذ منطقه¬ای ¬ایران در غرب و جنوب غربی آسیا نیز به نوعی منحصر به فرد می¬باشد. تصمیم ترامپ برای انتقال سفارت آمریکا در اسرائیل (مهم¬ترین دشمن منطقه¬ای ایران) از تل¬آویو به اورشیلم آن هم در شرایطی که هیچ¬یک از قدرت¬های بزرگ از این تصمیم او حمایت نمی¬کردند که به تکان خوردن اتحاد¬های سنتی در عرصه بین¬المللی منجر شد، حاکی از عزم جدی دولت او در برخورد با نفوذ منطقه¬ای ایران حتی به قیمت بالا می¬باشد (Soufi & Kashmiri, 2018). عدم حمایت متحدان درجه دومی همچون هند نیز از این رفتار و تصمیم ترامپ در زمینه انتقال سفارت و بی¬توجهی کاخ سفید به این نارضایتی¬ها، بازگو کننده تمایل واشنگتن برای بازگشت به سیاست انزوای جدید می¬باشد که بر محور آن دولت آمریکا بدون توجه به منافع دیگران و تنها با تکیه بر قدرت بلامنازع خود در عرصه بین¬الملل رفتار خواهد کرد. تفاوت استراتژی دولت ترامپ در زمینه توافق¬نامه هسته¬ای با ایران بعنوان احمقانه¬ترین توافق¬نامه تمام دوران (تعبیری که دولت او درخصوص این توافق¬نامه بکار می¬برد) که مسیری غیر از مسیر اتحادیه اروپا، روسیه و چین را در پیش گرفت نیز حکایت از تمایل او به بازی انفرادی در عرصه بین¬المللی دارد. استراتژی «مجازات ایران برای تغییر رفتار این کشور» سیاست جدید ایالات متحده در برابر ایران و نفوذ منطقه¬ای آن می¬باشد. در تئوری¬ها هر تحریمی باید برای هدف خاصی صورت گیرد و در واقع آنها با هدف تغییر رفتار¬های خاص یک بازیگر تدوین و اعمال می¬گردند و در صورت مشاهده تغییرات از بین می¬روند. به عبارت دیگر تحریم¬ها باعث ایجاد نفوذ می¬شود و این نفوذ به میز مذاکره ختم خواهد شد. چنانچه در دوران اوباما نیز همین سیاست در برخورد با برنامه هسته¬ای ایران پیش رفت. این همان چیزی است که طرفداران سیاست تهاجمی آمریکا درباره ایران به دنبال آن هستند. بعنوان مثال جان بولتون در اظهارنظری عنوان کرده بود: «اقتصاد ایران شکننده است و اثر تحریم¬های اقتصادی می¬تواند چشمگیر باشد» Sullivan,2018)). البته به نظر می¬رسد که دولت ترامپ نیز به دنبال یک برخورد نظامی با ایران و بمب باران تأسیسات هسته¬ای این کشور نخواهد بود که همانگونه که برژینسکی عنوان کرده بود: «این اقدامات صرفاً احساسات ملی¬گرایانه ایرانیان را با بنیادگرایی ستیزه¬جوی موجود در این کشور درهم خواهد آمیخت و باعث ایجاد مناقشاتی طولانی خواهد شد که پیامد آن بی¬ثبات شدن فوق¬العاده رژیم¬های عربی واقع در خاورمیانه است که هنوز طرفدار غرب می¬باشند. بنابراین تنها راه-حل آن است که ایران در درازمدت تحت فشار قرار گرفته و جذب روندساز منطقه شود» (برژینسکی،136:1392).
برای بسیاری از تحلیل¬گران آمریکایی، دونالد ترامپ بیشتر یک «قهرمان نابالغ» شناخته ¬می¬شود. رئیس جمهوری که وعده داده بود «اوضاع را به خطر می¬اندازد در حالیکه آمریکا را امن¬تر خواهد کرد». به عقیده او زمانی که می¬بینیم پایه¬های ساختمانی معیوب است، باید کل ساختمان را ویران کرد و این اظهارنظر بیانگر عدم رضایت دولت ترامپ از توزیع قدرت در عرصه بین¬المللی است که بویژه در دوران اوباما تقویت گردید. به عقیده ترامپ، نگاه بیمار، سرماخورده و بی¬رمق اوباما به سیاست خارجی باعث گردید که افرادی که از جنگ خسته شده بودند به دولت تعامل¬گرای وی رأی بدهند  .(D.S.O.R, 2018)اما به نظر می-رسد دولت او به دنبال احیای نظریه «مرد دیوانه» باشد که در دهه 1970 میلادی توسط نیکسون (سی و هفتمین رئیس جمهور آمریکا) در برابر شوروی بکار برده می¬شد. برطبق این نظریه نیکسون تلاش می¬کرد این باور را در میان رهبران شوروی بوجود آورد که رفتار آمریکا در هر لحظه ممکن است غیرمنطقی بوده و تغییرات در آن زیاد باشد. در این صورت رهبران شوروی از بیم مقابله، اقدام به تحریک کشوری که در جنگ سرد با آن به سر می¬بردند، نمی¬زدند (چامسکی،9:1378). بنابراین غیرقابل پیش¬بینی بودن و در لحظه اقدام کردن دولت ترامپ چندان غیرمنطقی به نظر نمی¬رسد و انتظار می¬رود این طرز رفتار او تا اتمام دوران ریاست جمهوری وی نیز ادامه داشته باشد.

نتیجه‌گیری
بطورکلی اهداف سیاست خارجی دونالد ترامپ را می¬توان در چند دسته عنوان کرد که عبارتند از: 1) تمرکز بر امنیت، 2) مبارزه با تروریست¬ها در خارج از کشور، 3) کنترل مهاجرت، 4) تقویت دفاع مرزی، 5) اتخاذ رویکرد «اول آمریکا» بخصوص در زمینه تجارت و 6) تقویت دیپلماسی که به موجب آن دشمنان قدیمی دوست می¬شوند. با روی کار آمدن دونالد ترامپ به نظر می¬رسد ایالات متحده یکبار دیگر شانس خود را برای تحقق نظم نوین جهانی که همانا برمبنای رهبری هژمونیک آمریکا بر سیستم بین¬المللی شکل می¬گرفت، امتحان کند. اما با این تفاوت که در حال حاضر قدرت¬های نوظهور در مناطق مختلف و استراتژیک جهان مانند چین در آسیای جنوب شرقی، روسیه در حوزه بالتیک و خاورمیانه و ایران در جنوب غربی آسیا بعنوان بکرترین منطقه جهان شرایط را برای تحقق رویای آمریکایی سخت کرده است. شاید تفاوت¬های بسیاری میان دولت دونالد ترامپ با دولت رونالد ریگان در دهه 1980 میلادی وجود داشته باشد، اما نقطه اشتراک هر دو دولت را می¬توان طرفداری آنها از سیاست «صلح از طریق قدرت» دانست که بواسطه بکارگیری سیاست قدرت توسط هر دو دولت بکار برده شده است. به نظر می¬رسد که تقابل دولت ترامپ با محور ضدهژمون برمبنای همان سیاست¬های تهاجمی و قدرت¬طلبانه¬ای شکل بگیرد که دولت رونالد ریگان درخصوص مهار «امپراتوری شیطان» اتحاد جماهیر شوروی بکار گرفت. به هر حال ایمان به استثناگرایی آمریکایی که برگرفته از اندیشه جکسونی در این کشور است، هم در دولت ریگان، دولت بوش پسر و در دولت دونالد ترامپ به شدت دنبال می¬شود. به بیان دیگر دولت ترامپ نیز همانند دولت¬های ریگان و بوش پسر معتقد است که همه مسائل را به تنهایی می¬تواند حل کند و سیاست خارجی خود را برپایه دو راهبرد «نخست آمریکا» و «احیای مجدد آمریکا» مفصل¬بندی کرده است. تکرار شعار «بیایید آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» رونالد ریگان توسط دونالد ترامپ با عنوان «دوباره آمریکا را بزرگ کنید» جهان را با این واقعیت روبرو کرده است که ایالات متحده پس از پشت سر گذاشتن دوران مدارای باراک اوباما یکبار دیگر به بازی سیاست قدرت و یکجانبه¬گرایی متمایل شده است و انتظار می¬رود محیط بین¬الملل بیش از پیش شاهد برخورد قطب¬های قدرت برای بازتعریف نظام توزیع قدرت در آن باشد؛ زیرا برخلاف آنچه فرید زکریا به رهبران آمریکا توصیه می¬کند، دونالد ترامپ به پدیده قد افراشتن دیگران رضایت نخواهد داد. این نکته را نیز نباید از یاد برد که روی¬آوردن آمریکا در قرن 19 به سیاست انزواگرایی با ضعف داخلی و بین¬المللی این کشور کاملا مرتبط بود و تا قبل ورود آمریکا به جنگ جهانی اول نیز ادامه داشت. همانند دوره جدید که تصور می¬شود ایالات متحده آن نمادهای جذاب خود برای دیگران را در راستای ایفای نقش گسترده به همراه دیگران در جهان از دست داده و سیاست انزواگرایی جدید ترامپ برای بازیابی مجدد این نمادها می¬باشد.


چکیده

دونالد ترامپ از حزب جمهوری‌خواه در ۸ نوامبر ۲۰۱۶ با کسب ۳۰۶ رأی الکترال در برابر ۲۳۲ رأی هیلاری کلینتون از حزب دموکرات پیروز شد و بعنوان چهل و پنجمین رئیس‌جمهور آمریکا وارد کاخ سفید گردید. اظهارنظر‌های انتخاباتی ترامپ در زمینه افزایش بودجه نظامی، تأکید بر کاستن هزینه کردهای آمریکا در ناتو و منطقه اقیانوس آرام و حتی طرح خروج از ناتو، در کنار حمایت کامل از اسرائیل و اصلاح توافقنامه هسته‌ای با ایران و نفی بین‌الملل‌گرایی دوران اوباما ترسیم کننده یک جهان‌بینی سیاسی انزواگرایانه و در عین حال سلحشورانه برای آینده آمریکاست که تنها در جهت تحکیم قدرت امر و نهی این کشور حرکت خواهد کرد. سیاستی که بیشتر ریشه در جهان‌بینی سیاسی- میهنی اندرو جکسون (هفتمین رئیس‌جمهور آمریکا) داشته و در تاریخ آمریکا بارها از سوی روسای جمهوری نظیر رونالد ریگان مورد استفاده قرار گرفته است. حال سوال اصلی مقاله آن است که جهان‌بینی سیاسی دونالد ترامپ بخصوص در زمینه سیاست خارجی که برپایه اندیشه‌های اندرو جکسون شکل گرفته است چیست؟ فرض اصلی مقاله آن است که مرکزیت سیاست خارجی ترامپ برپایه مقابله با ظهور قدرت‌های جدید همچون روسیه، چین و ایران و به اصطلاح محور ضد هژمون بعنوان «دیگری» جدید آمریکا قرار خواهد گرفت و دولت او نیز به دنبال تحقق آنچه جکسون «رویای آمریکایی» می‌خواند، خواهد بود.