نحوه کاربردی استثناء در زبان عربی و فارسی دری

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- استاد گروه زبان و ادبيات عربي، دانشکده ادبيات و علوم بشری، دانشگاه بدخشان، افغانستان
  • 2- استاد گروه زبان و ادبيات عربي، دانشکده ادبيات و علوم بشری، دانشگاه بدخشان، افغانستان
دریافت: ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹ | انتشار: 30 مرداد 1399

منابع و ماخذ

1- ابن¬هشام، جمال¬الدین عبداله بن¬هشام (2007)، شرح قطر النّدی و بلّ الصّدی، بیروت: دارالفکر.
2- أبو البقاء، محب¬الدين (1995)، للباب في علل البناء والإعراب، تحقيق: غازي مختار طليمات، دمشق: دارالفكر.
3- الجامی، عبدالرحمن بن¬أحمد (1430)، الفوائد الضیائیه، چ 1، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
4- الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی (1389)، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، چ 1، قم: دارالمجتبی.
5- الزمخشري، أبي القاسم محمود بن عمر (1993). المفصل في¬صنعة الإعراب، تحقيق: دعلي بوملحم، بيروت: دار و مكتبه الهلال.
6- السامرائی، الدکتور محمد فاضل (2014)، النحو العربی أحکام و معان، بیروت: دارابن کثیر.
7- الشرتونی، رشید (1417)، مبادئ العربیه قسم النحو، چ 1، قم: موسسه دارالذکر.
8- الصبان، محمد بن علی (1419)، حاشیه الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، چ1، بیروت: دارالفکر.
9- المولفات و اقوال الائمه فی¬الکتب المخطوطه و المطبوعه، بیروت: دارالوفاق العربیه.
10- الانباری، کمال¬الدین (1999)، اسرار العربیه، تحقیق: برکات یوسف هبود، لبنان: بیروت.
11- اکبری¬زاده، علی و دیگران (2019)، «نقد ترجمه ساخت اطلاعی نشان‌دار در نمایشنامه شهرزاد توفیق الحکیم»، پژوهش¬های ترجمه در زبان و ادبیات عربی.
12- انوری، حسن و احمدی گیوی، حسن (1390)، دستور زبان فارسی، تهران: انتشارات فاطمی.
13- برکات، ابراهیم (2007)، النحو العربی، مصر: دارالنشر للجامعات.
14- بیتاب، عبدالحق (1333)، دستور زبان فارسی، کابل: نشرات فاکولته ادبیات.
15- تهرانی، سیدهاشمی حسینی (بی¬تا)، علوم العربیه، تهران: انتشارات مفید.
16- تیمورماین، احمد (2002)، اسرار العربیه معجم لغوی نحوی صرفی یحتوی علی ذخائر من اسرار العربیه مستقاه من نوادر.
17- پاشازانوس، احمد (1382)، «نگاهي به كاربرد «حتي» در زبان عربه»، پژوهشنامه علوم انسانی، ش 48.
18- حسن، عباس (بی¬تا)، النحو الوافی، چ 3، مصر: دارالمعارف.
19- عطیه، محسن علی (2006)، الاسالیب النحویه عرض و تطبیق، عمان: دارالمناهج.
20- عطیه، محسن علی (2007)، الواضیح فی¬القواعد النحویه و الابنیه الصرفیه، عمان: دارالمناهج.
21- فرخاری، احمد یاسین (1369)، دستور سخن، کتابخانه الکترونیکی امید ایران.
22- کاکه، رش و آریان، حسین (2018)، «شگردهای حصر و قصر در غزلیات سعدی، معیار سنجش کلام هنری بلاغت فارسی»، متن¬پژوهی ادبی، ش 22.
23- گیوی، انوری و دیگران (1390)، دستور زبان فارسی، چ 4، تهران: انتشارات فاطمی.
24- مدرس افغانی، شیخ محمدعلی (1418)، الکلام المفید، چ 4، قم: موسسه الدارالهجره.
25- مشتاق¬مهر، رحمان و دیگران (2018)، «ساخت‌های نحویِ بیانِ حصر در زبان فارسی (مطالعه موردی: آثار سعدی)»، پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت، ش 7.
26- مغنیه، حبیب (2004)، الوافی فی النحو و الصرف، بیروت: دار ومکتبه الهلال.
27- مهدی، معینیان (1369)، دستور زبان فارسی، تهران: انتشارات معینیان.
28- واحدی، قدرت¬اله (1346)، دستور زبان فارسی، چ 3، تهران، انتشارات آسیا.
29- همایون نفرخ، عبدالرحیم (1364)، دستور جامع زبان فارسی، تهران: موسسه مطبوعاتی علمی.
30- یعقوب، رامیل بدیع (1998)، موسوعه النحو و الصرف و الاعراب، بیروت: دارالوفاق.
31- نگهت سعیدی، محمد نسیم (1392)، دستور معاصر زبان دری، کابل: انشتارات امیری


متن کامل

مقدمه
استثناء (استثناء: مصدر فعل (استثنی) که از ریشه (ثنیت الشیءَ إذا رددته) گرفته شده است که افاده¬ مخالفت حکم ماقبل ادات استثناء از مابعد استثناء را دارد، و در اصطلاح نحویان اسلوب استثناء یکی از شیوه¬های بیانی است که قسمتی از رسالت عظیم را عهده¬دار می¬باشد، این اسلوب، که یکی از قواعد نحوی زبان عربی بشمار می¬رود، باتوجه به لطایف و دقایق و اسرار مترتب بر هریک از ارکان آن، در دستور زبان عربی جایگاه ویژه¬ای را به خود اختصاص داده است، بگونه¬ای که تبیین برخی از نصوص و آثار دستوری زبان عربی بدون آگاهی از این قاعده نحوی و استنباط احکام دستوری و تثبیت جایگاه دستوری استثناء در کلام امکانپذیر نیست، علاوه بر این، آگاهی از وجوه اعرابی مستثنی در ساختارهای مختلف آن، باعث مصونیت از خطا در اعراب می¬شود. ولي همينطور در دستور زبان فارسی دری نیز دارای جایگاهی است، که دستورنویسان و دانشمندان پیرامون موضوع از دیدگاه¬های مختلف نحوی بلاغی برای کشف لایحه¬های حقیقی استثناء در زبان فارسی سخن گفته¬اند که خود نشان دهند¬ه¬ جایگاه دستوری استثناء در زبان فارسی را تبیین می¬نماید که هیچکس از این امر مهم انکار نمی¬تواند، این مقاله به جهت عمق و گستردگی این اسلوب از یکسو و نیز کثرت کاربرد دستوری آن از سوی دیگر بر آن شدم تا نقش دستوری استثناء در زبان-های عربی و فارسی دری در راستای کشف و نمود گوشه¬ای از این اسرار، مورد بررسی قرار دهم.

1- پیشینه تحقیق
استثناء در علم نحو زبان عربی مورد عنایت بوده و از جایگاه برخوردار است، ولی دارای حروف و موقعیت-های اعرابی متفاوت نسبت به استثناء زبان فارسی دری دارد، ولی استثناء بیشتر مورد بحث دستوری زبان عربی بوده، که به اندازه زیاد مورد عنایت بیشتر دانشمندان و مقاله¬نویسان زبان فارسی قرار نگرفته و در زمینه با مقالات علمی پژوهشی که اساتید برجسته به مجلات علمی پژوهشی به نشر رسیده مورد استفاده قرار دادم می¬توان (مشتاق مهر، رحمان، گلی، احمد، محمدی، ساخت‌های نحویِ بیانِ حصر در زبان فارسی. کاکه رش، آریان، حسین. شگردهای حصر و قصر در غزلیات سعدی، معیار سنجش کلام هنری بلاغت فارسی. اکبری¬زاده، حق¬بین، رضایی. نقد ترجمه ساخت اطلاعی نشان‌دار در نمایشنامه شهرزاد توفیق الحکیم. پاشازانوس احمد. نگاهي به كاربرد «حتي» در زبان عربه) نام برد. ولی با آن هم با نوشته¬ای هم مقابل نشدم که از تمامی زوایا استثناء در زبان عربی و فارسی دری را مورد بحث قرار داده باشد، از این¬رو برای بیان همین موضوع سعیم را مبذول داشتم امید که در زمینه پژوهش¬های استثناء در زبان عربی و فارسی دری کاری مقدماتی باشد، تا باعث جلب توجه نویسندگان گردد، که در زمینه تحقیقات گسترده انجام دهند.
این مقاله بگونه‌ علمی و تحقیقی استثناء و راه¬های تشخیص آن در علم نحو زبان عربی و زبان فارسی دری را مورد بررسی و کاوش قرار داده و نکاتی را نیز در مورد ویژگی‌های استثناء نحوی زبان عربی و فارسی دری بیان کرده است که خود راهگشای بهتر برای فهم استثناء زبان¬های‌ مذکور می‌باشد.
هدف از تحقیق استثناء در زبان‏ عربی آشنایی و توضیح بیشتر برای مبتدیان علم نحو و آشکار نمودن استثناء و راه¬های فهم در ادبیات زبان عربی می¬باشد.
- ارائه علمی گونه‌های استثناء از زبان عربی؛
- هدف از تحقیق استثناء در زبان عربی یافت روابط و همگامی مسائل دستوری نحوی و ادبی و غنامندی زبان فارسی دری بوده که به فضل¬اله انجام شد، تا هر دانشجو، پژوهنده، محصل بتواند بگونه‎ ساده درک کند که استثناء یکی از فنون استثناء زبان عربی است.
این مقاله به دنبال پاسخ دادن به این سوالات است که؛ استثناء در زبان عربی چگونه است؟ و آیا نحوه‏ کاربرد استثناء در آیات و روایات قدیمی زبان عربی دارای جایگاهی است؟ و آیا منشأ استثناء از نحو زبان عربی بوده و یا هم از کدام زبان دیگر بگونه وام گرفته شده است؟

2- تعریف استثناء در لغت و اصطلاح
1-2- معنی لغوی

واژه (استثنا) در لغت، به معنای (جدا کردن) بکار رفته است. ابن منظور در اینباره می¬گوید: (استثینت الشیءَ من الشیء؛ یعنی آن چیز را از دیگر چیز جدا و استثنا کردم) (لسان¬العرب، ذیل ماده: ثنی).
این واژه، مصدر باب استفعال بوده و از ثنی یثنی) بر وزن (رمی یرمی)، به معنای (توجه کردن یا برگرداندن و یا تکرار دوباره شیء) مأخوذ است.
(صبّان) در تفسیر این واژه آورده است:
الاستثناء هو من الثنی بمعنی العطف لأن المستثنی معطوف علیه باخراجه من حکم المستثنی منه او بمعنی الصرف لانه مصروف من حکم المستثنی منه.
(استثناء) از (ثنی) به معنی (توجه کردن) گرفته شده، زیرا مستثنی بواسطه خراج از حکم مستثنی منه، مورد توجه و عنایت خاص قرار گرفته است. و یا از (ثنی) به معنی (برگرداندن) مأخوذ است، زیرا مسیتثنی از اینکه حکم مستثنی منه شامل آن شود، برگردانده شده است.
(احمد بن فارس) به ریشه¬یابی این واژه پرداخته و نوشته است:
(استثنا) از (ثنی الشیء ثنیا) به معنی (آن چیز را دوباره تکرار کرد)، گرفته شده است، زیرا در یک جمله استثنائیه، مستثنی یکبار به صورت مجمل و بار دیگر به صورت تفصیل بیان می¬شود. بعنوان مثال هنگامی که هنگامی که گفته می¬شود: (خرج الناس) کلمه (الناس) بطور ضمنی مشتمل بر (زید) و (عمرو) و دیگران است. حال اگر متعاقبا گفته شود: (إلا زیداً)، لفظ (زید) برای دومین بار به صورت آشکار ذکر می-شود.
2-2- معنای اصطلاحی
استثنا در اصطلاح عبارت است از: (خارج کردن چیزی بواسطه (إلا) یا یکی از نظایر آن، از حکم اسم ماقبل مانند: (جاء الطلاب إلا علیّاً).
چنانکه ملاحظه می¬شود، در مثال بالا (علی) بواسطه (إلا) از حکم (مجیء) که (الطلاب) در آن داخل می-باشند، خارج شده است (تهرانی، بی¬تا: 421).

3- ارکان الاستثناء
ارکان اسلوب اسثتناء عبارتند از:
مستثنی منه: عبارت از اسمی است که اختصاص به حکمی دارد که ادات استثناء به آن لفظا و یا مقدر از دید سیاق سبقت گرفته باشد، که اسلوب استثناء از جهت مستثنی منه به دوگونه تقسیم شده است:
استثناء تام؛ هرگاه مستثنی منه در کلام موجود باشد.
استثناء ناقص؛ هرگاه مستثنی منه در کلام موجود نباشد.
حکم مستثنی: و آن همان معنای است که اختصاص به مستثنی منه دارد، مانند: کلمه قراءة در مثال: ماقرأتُ إلا درساً. و یا هم مانند: کلمه فهم در مثال: فهمت کلَّ ما قیلَ إلا الفکرة الأولی، طوری که حکم مابعد ادات استثناء مخالف حکم ماقبل آن باشد، استثناء را برای همین استثناء نامیده¬اند.
حکم نیاز به محکوم علیه دارد و محکوم علیه همان مستثنی منه است، درهرحالیکه باشد چه ملفوظ و چه هم ملحوظ در کلام، و همچنان مستثنی مذکور بعد از ادات استثناء باشد (الانباری، 1999: 421).
3) أدوات استثناء: عبارت از واسطه¬ای است میان مستثنی و مستثنی¬منه روابط برقرار می¬سازد، این ارتباط بوسیله¬ علاقه¬ معنوی محدد می¬گردد، که همان معانی مخالف در حکم است. برای همین است که افاده¬ نفی دارد. أدوات استثناء در جملات زبان عربی از حیث کاربرد صرفی و هم از حیث اقسام کلمه به چهارگونه است:
- حرف: (إلا) حرفی است که مخصوص جملات زبان عربی¬اند، برای همین شهرت به باب استثناء هم دارد، که همراه با مستثنی هردو به مثابه یک اسم است. برای همین اسم¬ها در استثناء اعراب اسم¬های بعد از ادوات استثناء (إلا) را بخود می¬گیرند.
- اسم: عبارتند از: غیر وسوی: این دو از جمله اسم¬های ملازم اضافه¬اند که افاده¬ معانی استثناء را دارند.
- فعل: عبارتند از: ماخلا، ماعدا، و لیس: در دو ادات خلا وعدا شرط است که باید با مای مصدری که موول به مصدر اند استعمال شود.
- ادات که بین فعلیت و حرفیت قرار دارند: همان عدا، خلا، حاشا، که دراز آن¬ها حاش وحشا شنیده است، که آنها افعال پنداشته می¬شوند، آن طوری که حروف جاره نیز پنداشته می¬شود.
- مستثنی
عبارت از اسمی است که بعد از ادات استثناء ذکر می¬گردد ولی از اسم ماقبل آن در حکم مخالفت می¬کند، که این مخالف در مدار نفی و اثبات می¬چرخد، زیرا که مخالفت بین حکم مستثنی و مستثنی منه همیشه برقرار می¬باشد، بخاطر اینکه رتبه هم همراه این حکم محفوظ است. اگر گفته شود: کتبت الصفحة إلا سطرین، پس معنی قابل درک است که إثبات کتابت است قبل از إلا که همان یک صفحه است. و نفی آن بعد از ذکر (سطرین) که آنرا مورد نفی قرار داده یعنی دو صفحه نوشته نشده است (عطیه، 2007: 512).
استثناء به اعتبار مستثنی به دوگونه تقسیم شده است: استثناء متصل و منقطع.
- استثنای متصل و منقطع
استثنای متصل: استثنایی است که مستثنی در آن بعضی از مستثنی منه است. مانند: (جاء التلامیذ إلا مجیداً) این نوع استثنا در جمله، به دوگونه می¬تواند تحقق یابد: یکی آنکه مستثنی منه بیانگر تعدد افراد بوده و مستثنی یکی از آن افراد باشد، مانند مثال یاد شده و دیگر آنکه مستثنی منه لفظ مفرد دارای اجزا بوده و مستثنی جزئی از مستثنی منه باشد. مانند: (غطّیت الجسم إلا الوجهَ).
استثنای منقطع: استثنایی است که مستثنی درآن بعضی از مستثنی منه نیست. مانند: (خرج القومُ إلا بعیراَ)؛ (جاء بنوک إلا ابن زید)؛ (جاء القوم إلا زیداً) به این معنی که مراد از (قوم) جماعت خالی از (زید) باشد (مغینه، 2014: 321).
علاقات دلالی که بین مستثنی و مستثنی منه:
1) نکره مجهول نزد سامع مورد استثناء قرار نمی¬گیرد هرچند که از نکرات عام هم باشد، نه بگونه¬ استثناء متصل و نه هم بگونه¬ استثناء منقطع، مگر در صورتی که تخصیص و یا عمومیت حاصل کند، بگونه¬ تخصیص: «قام رجالٌ کانوا فی دارکِ إلا رجلاً منهم؛ اگر نکره در حالت تعمیم قرار گیرد استثناء آن جواز دارد»، مانند: ما جاءنی أحدُ إلا رجلاً.
2) معرفه برای نکره غیرعامه و غیرمخصصه استثناء واقع نمی¬شود، مانند: قام رجالً کانوا عندک إلا زیداً.
3) انقطاع در استثناء عبارت از این است که مستثنی بعضی از مستثنی منه نباشد حقیقتا و مجازا که در بردارنده موارد ذیل است:
- مستثنی از جنس مستثنی منه نباشد، مانند: جاء القومُ إلا حماراً.
- مستثنی در تحت افراد مستثنی منه داخل نباشد، مانند: جاء أبناؤک إلا ابنَ أخیک (یعقوب، 1998: 452).

4- أدوات استثناء و ترکیب آن
در این بخش ما پیرامون أدوات استثناء از حیث احکام آن در ترکیب جملات استثنائی، و خصائص هریک از آنها و یا هم هنگامی¬که یکی آنها از خصائص و ترکیب استثنائی به خصوصیات دیگری خارج می¬شود را همراه با احکام اعرابی آن به که تعلق به خصوصیات آنها می¬گیرد، سخن به میان خواهیم آورد (عطیه، 2006: 432).
در ترکیب استثناء به إلا موارد آتی باید در نظر گرفته شود:
- إلا حرف است، بدین لحاظ ما بعد آن به قول ارجح تأثیر اعرابی از ماقبل آن ندارد؛
- یک نوع کلام است که بین نفی، إثبات و ایجاب قرار دارد (السامرائی، 2014: 16)؛
- ماقبل (إلا) و نوع آن از حیث تفرغ و عدم تفرغ، که منظور از تفرغ طلب ما قبل (إلا) بگونه¬ مرفوع، منصوب، و مجرور که در ماقبل آن دیده نشود، که از مابعدش متفرغ بیاید. و عدم تفرغ نیز عبارت از طلب ماقبل (إلا) برای یکی از امور مزبور طوری که وجود آن در ماقبلش. ولی تفرغ و عدم تفرغ با انعدام مستثنی منه و وجود آن در کلام به ترتیب آتی است.
کلام مفرغ، یعنی عبارت از کلامی است که مستثنی منه در آن کلام ناقص باشد، که دیگرش را تام می-نامند.
مطابق به آنچه که گفتیم اعراب مستثنی به (إلا) بگونه¬ آتی می¬آید:
1-4- هرگاه کلام تام و مثبت باشد
یعنی مفرغ و منفی نباشد، یعنی در کلام مستثنی منه وجود داشته باشد، و ادات نفی در آن نباشد، و مستثنی موخر ذکر شده باشد، که ما بعد (إلا) منصوب به استثناء می¬آید، برابر است که استثناء متصل باشد و یا هم منقطع.
نمونه¬ از متصل: حضر الطلابُ إلا طالبین، جاء القومُ إلا آلَ یوسفَ. هریک از (طالبین وآلَ) مستثنی و منصوب است، زیرا که مسثتنی منه (الطلاب، والقوم) هستند در کلام موجود است، ولی ادات نفی هم وجود ندارد، بنابراین اینگونه استثناء را استثنای متصل می¬خوانند، برای اینکه مابعد إلا به معنی ماقبل إلا داخل است. یعنی درست است که مستثنی جزء از مستثنی منه باشد، مانند آیه مبارک: (فشَرِبُوا منهُ إلّا قلیلا منهم) (سوره بقره، 249). آنطوریکه مستثنی (قلیلا) را منصوب کرده است. زیراکه کلام تام و موجب است بناء استثناء متصل می¬باشد، و به این نوع استثناء غیرمفرغ مثبت متصل نیز گویند.
و یا هم مانند آیه مبارک: (کُلُّ الطعامٍ کان حِلاًّ لبنی إسرائیل إلاَّ ما حرَّمَ إسرائیلُ علی نفسِهَ) (آل¬عمران، 93). (ما حَرَّم) مستثنی از اسم (کان) که در آن ضمیر مستتر است، و یا هم مستثنی از ضمیر مستتر که در (حلاً) است، نباء استثناء تام مثبت غیرمفرغ، بنابه رأی ارجح متصل می¬باشد، و درست است که اسم موصول (ما) را مستثنی در محل نصب بنا بر استثنائیت دانست.
و یا هم مانند آیه مبارک: (لئن أخَرتَنِ إلی یومِ القیامة لأحتَنِکَنَّ ذُریّتَهُ إلا قلیلاً) (سوره إسراء: 62). استثناء تام موجب و متصل غیرمفرغ است، که ما بعد (إلا) کلمه¬ (قلیلا) منصوب به استثناء کلمه (ذریه) ذکر شده است.
و یا هم مانند آیه مبارک: (یا أیها الذین آمنوا أوفُوا بالعقود أحلّت لکم بهیمة الأنعام إلا ما یتلی علیکم غیر محلي الصید و أنتم حرُمٌ) (سوره مائده:1). (إلا ما یتلی علیکم) استثناء متصل مثبت موجب، پس لازم است که اسم موصول (ما) در محل نصب بنابر استثنائیت باشد، ولی لغویین در مورد محل اعرابی (ما) دارای آراء مختلف هستند.
أما (غیر) استثناء بعد از استثناء است، ولی جمهور بر این باورند که حالی ضمیر (لکم) است. درحالیکه نظریات دیگری هم پیرامونش ارائه شده است.
مثال استثناء منقطع موجب: جاء أولادُک إلا أولادَ أخیک، آن طوری که کلمه (أولاد) دومی منصوب بنابر استثنائیت است، بخاطر اینکه کلام مشتمل بر مستثنی منه کلمه (أولاد) ول است. یعنی استثناء غیرمفرغ، موجب بخاطر انعدام وجود نفی در کلام است، زیرا که مابعد إلا از حیث معنی در ماقبل إلا داخل نیست، پس اینگونه استثناء منقطع است.
آنطوری ما بعد إلا بگونه¬ مطلقا منصوب می¬آید هرگاه مستثنی بر مستثنی منه مقدم شود، مانند: ینقص إلا العلمَ کلُّ شیء بالإنفاق. طوری که مستثنی (العلم) بر مستثنی منه (کلُّ) مقدم شده است، پس نصب مستثنی واجب است، کلام در این حالت تام مثبت متصل، غیرمفرغ است. و یا هم مانند: حضر إلا محمداً وعلیاً کلُّ الطلاب، قرأت إلا الموضوعَ الرابع جمیع الموضوعات.
2-4- هرگاه کلام تام منفی متصل باشد، و مستثنی منه بر مستثنی مقدم بیاید
در اسم مابعد (إلا) دو وجه جواز دارد:
1) اتباع بنابر بدل بودنشان: یعنی مستثنی بدل مستثنی منه می¬باشد، بعض از کل، بنابر رأی بصریین، نسبت به رأی کوفیین عطف نسق خوانده شده است، زیراکه آنها (إلا) را به مثابه حرف عطف (لا) نافیه دانسته¬اند، که ما بعد آن مخالف ماقبل آن است، این نظر به ارجح است.
2) نصب بنابراستثنائیت، که رأی مرجوح است، مانند آیه مبارک: (ولو أنّا کتبنا علیهم أن اقتلوا أنفسکم أو اخرجوا من دیارکم مّا فعلوهُ إلا قلیلٌ منهم) (سوره نساء، 66). در آیه مذکور (ما فعلوه إلا قلیلٌ منهم) (قلیلٌ) مرفوع و منصوب خوانده می¬شود، اگر مرفوع خوانده شود بنابر بدلیت است که بدل واو جماعت (بدل جزء از کل) در (فعلوه) می¬باشد، و محل آن رفع است. و اما اگر منصوب خوانده شود بنابر استثنائیت است، بخاطری که کلام تام به وجود مستثنی منه (واو جماعت) می¬باشد، پس این غیرمفرغ است؛ منفی به وجود أدات نفی (ما) است، زیراکه مستثنی منه بر مستثنی مقدم شده است.
و یا هم مانند آیه مبارک: (و من یرغب عن ملة إبراهیم إلا من سفهَ نفسَهُ) (سوره بقره،130). استثناء تام منفی متصل غیرمفرغ است، و آن منفی است زیراکه استفهام در بردانده¬ معنای منفی است، و آن استفهام به ¬معنی انکار می¬باشد، بنابراین موقعیت اعرابی (مَن) دارای دو وجه است: 1- که آن در محل رفع بنابر بدلیت از فاعل که ضمیر مستتر در (یرغب) است واقع شده، ولی کوفی¬ها این عطف می¬دانند. 2- در محل نصب بنابر استثنائیت واقع شده است (برکات،2007: 158).
اما جمله فعلیه که بعد از واقع شده نیز دارای دو وجه می¬باشد:
ا1) من اسم موصول است ولی جمله (سفه) صله¬ موصول است که محل اعرابی ندارد.
2) من نکره موصوفه است، و جمله (سفه) در محل رفع صفت آن است، ولی اگر من را در محل رفع بنابر بدلیت بدانیم و جمله (سفه) را در محل نصب قرار دهیم که صفت برای من واقع می¬شود که در این صورت مستثنی است (همان، 164).
3-4- نگاهی به اشارات ترکیب که بوسیله (إلا) استثناء می‌شود
1) می¬توان جملات را به وسیله إلا استثناء کرد: با آوردن إلا در کلام می¬توان جمله را با تمامی انواع آن مورد استثناء قرار داد، آنطوریکه جواز فعل مضارع منفی را نیز بدون شرط به وسیله إلا مورد استثناء قرار دارد، و همینطور فعل ماضی مسبوق به فعل قبل از (إلا) و مسبوق بقد باشد، مانند: ماجاء محمد إلا یبطئ فی مشیه. ماسمع علیٌّ الدرسَ إلا کان ینصتُ باهتمام. ماقلت ذلک إلا قد تأکدت منه.
2) حذف موصوف إلا جواز ندارد، طوری که حذف موصوف غیرجایز است. مانند: جاءنی غیرُمحمد، جواز ندارد که بگوییم: جاءنی إلا محمد.
3) اعمال ماقبل و ما بعد إلا: مابعد إلا در ماقبل إلا بطور مطلقا عمل نمی¬کند، آنطوریکه ماقبل آن به مابعد آن نیز عمل کرده نمی¬تواند، مگر در صورتی که مستثنی منه تابع مستثنی باشد.
4) ادات استثناء در دو چیز عمل انجام داده نمی¬تواند: به یک ادات استثناء دو چیز هم¬زمان مستثنا ساخته نمی¬شود، اون هم بدون عطف، مانند: ماضرب أحدٌ أحداً إلا زیدٌ عمراً.
5) عمل لفظی و معنوی إلا: إلا لفظا و معنی عمل انجام می¬دهد، که مستثنا را منصوب می¬سازد، معناً عمل می¬کند درصورتی که فقط استثناء بسازید بدون در نظر داشت عمل نصب.
6) استثناء از نکره موجب: نکره موجب استثناء ساخته نمی¬شود مگر درصورتی که دارای افاده باشد.
7) ضمیر بعد از إلا: هرگاه ضمیر بعد از إلا بیاید آن ضمیر فقط باید منفصل باشد.
غیر و سوی: غیر و سوی در ترکیب دارای دلالات مختلف از خود است، در بین این دلالات¬ها از حیث قوانین ترکیب مختلف از دید دلالت و موقع اعرابی و یا علامت اعرابی و یا هم اضافت ظاهری و مقدری باعث اختلاف¬نظرها نیز شده است (الزمخشری، 1993: 345).
غیر و سوی در استثناء: در ترکیب استثناء همراه به غیر و سوی دو چیز ملاحظه می¬گردد:
1) که آنها از جمله اسم¬های ملازم اضافت¬اند. از این¬رو این دو در ما بعدشان خفض به میان می¬آورند، مستثنا به این دو اسم مجرور به اضافت است.
2) برای اینکه هر دو اسم¬اند دارای موقع اعرابی هم هستند، دائما اعراب اسم بعد از إلا را به خود می¬گیرند، مانند اینکه به مثابه إلا باشند.
إعراب غیر و سوی: آنچه که در اعراب إلا ملاحظه گردید همان نیز در اعراب غیر و سوی نیز قابل اجراء است:
- نوع کلام و یا اسلوب بین نفی و اثبات.
- ماقبل غیر و سوی از حیث وجود مستثنی منه و عدم وجود مستثنی منه به استثناء تام و نقصان تقسیم شده است (تیمورماین، 2002: 421).
4-4- هرگاه کلام ناقص و منفی باشد
درآن کلام مستثنی وجود نداشته باشد، ولی ادات نفی در آن باشد، و یا هم آنچه که در معنی به نفی دلالت کند در کلام باشد، در این حالت نیز مفرغ است، طوری که ما قبل (إلا) به ما بعد آن از دید اعرابی رفع، نصب و جر احتیاج دارد، پس ما بعد (إلا) حسب موقعیت اعرابی در کلام اعراب می¬پذیرد؛ زیراکه اسم در استثناء مفرغ برحسب موقعیت اعرابی ما قبل (إلا) مرفوع، منصوب و مجرور می¬گردد.

5- استثنای متصل و منقطع به (إلا) از دیدگاه بلاغی
یکی از ویژگی¬های هنری اسلوب استثنای متصل و منقطع به (إلا) جنبة تأکیدی آن است و روشن است که تأکید در مقام خود تا چه اندازه بر رونق کلام و فهم معنای مقصود می¬افزاید (زجاج) در اینباره می¬گوید: تأکید جمله بر دوگونه است: تأکید تمام آن، که در این صورت از ادات تأکید استفاده می¬شود. چنانکه می-گوئیم: (جاءني إخوتک کلهم) تأکید درکم کردن آن، که در این هنگام از اسلوب استثنا استفاده می¬شود. مانند: (جاءنی إخوتک إلا زیداً) (ابوالبقاء، 1995: 432).
وجوب نصب: وجوب نصب؛ مانند: (قاموا غیرَ زیدٍ)؛ در این مثال استثناء، تامّ و موجب واقع شده و (غیر) منصوب بنابر استثناء‌ است. (در وجه نصب (غیر)، نظرات دیگری وجود دارد همچون حال مؤول به معنای (مغایر) و همچنین منصوب بنابر تشبیه به ظرف مکان در ابهام).
 جواز نصب: رجحان بدلیّت از مستثنی‌منه و جواز نصب: مانند: «ما أسرع المتسابقون غیرسعیدٍ»؛ در این مثال استثناء، تامّ و غیرموجب واقع شده است؛ از این¬رو (غیر) می‌تواند منصوب، بنابر استثناء و یا مرفوع بنابر بدلیّت از مستثنی‌منه (المتسابقون) باشد اگرچه رفع آن بنابر بدلیّت، رجحان دارد.
مفعول‌به برای عامل قبل: به اقتضای‌ عامل قبل از (غیر)؛ مانند: (ما رأیت غیرَ سعیدٍ)؛ در این مثال استثناء، مفرّغ و (غیر) مفعول‌به برای عامل قبل (رأیت) واقع شده است.
مستثنای به "سوی": (سوی) از ادات اسمی استثناء و به چهارگونه‌ی (سِوی)، (سُوی)، (سِواء) و (سَواء) بکار می‌رو.  مستثنای به (سوی) به سبب اضافه‌ (سوی) به آن دائما مجرور است اما در اعراب (سوی) دو رویکرد در میان عالمان نحو مشاهده می‌شود؛ بعضی (ابن¬هشام، 1428: 1/122)، آن را در معنا و اعراب همانند (غیر) دانسته و در مقابل بعضی (الرضی، 1389: 2/107). قائل به ظرف بودن و نصب آن شده‌اند.
مستثنای به "بَیْدَ": (بَیْدَ) به معنای (غیر) بوده و از ادات اسمی استثناء به حساب می‌آید. (بید) در استثناء منقطع بکار رفته و دائما اضافه به مصدر مؤوّل از (أنّ) و دو معمول آن، می‌شود؛ مانند: (زیدٌ فقیرٌ بَیْدَ أنّه عزیزُ النفس)؛ در این مثال (بید) از ادات استثناء و منصوب بنابر استثناء و یا حال مؤوّل به معنای (مغایر) واقع شده است.
مستثنای به "لمّا": (لمّا) بر سه قسم (نافیه)، (شرطیه) و (استثنائیه) بکار می‌رود (الرضی، 1389: 2/107). که در صورت استثنائیه، در حرف بودن و دلالت بر استثناء همانند (الاّ) بوده و بر جمله داخل می‌شود؛ مانند: (إنْ کلُّ نفسٍ لمّا علیها حافظٌ). (هرکس مراقب و محافظی دارد) (سوره طارق، آیه4).
مستثنای به (لیس  و  لایکون): استثناء به این دو فعل به ندرت اتفاق افتاده و مستثنا در این دو دائما منصوب و خبر واقع می‌شود و اسم آن دو، ضمیر مستتر (هو) و مرجع آن (بعض) است که از (کل) سابق فهمیده می‌شود (الصبان، 1419: 2/704).
مانند: (قام القومُ لیس زیداً)؛ در این مثال (زیداً) مستثنا، خبر و منصوب واقع شده و مرجع ضمیر مستتر (هو) در (لیس، بعض) است که از (کل) سابق (القوم) فهمیده می‌شود. تقدیر عبارت (لیس بعضُهم زیداً) بوده است.
مستثنای به عدا، خلا  و حاشا: مستثنای به عدا، خلا و حاشا (حاشا) در منزه بودن مستثنا از مشارکت با مستثنی‌منه در حکم آن، بکار می‌رود). این سه لفظ از ادات استثناء بوده و بر سه¬گونه بکار می‌روند:
حرف جرّ: در این کابرد مستثنا، مجرور و حرف جرّ متعلق به فعل یا شبیه آن در سابق است؛ (اگرچه بعضی آن را حرف جرّ شبه زائد دانسته که نیازمند متعلق نیست) مانند: جاء القومُ خلا زیدٍ.
فعل بدون "ما"‌ی مصدری: در این کاربرد، افعال مذکور به معنای (جاوز) بوده و مستثنا، مفعول و منصوب واقع شده است؛ مانند: (جاء القومُ خلا زیداً)؛ در این مثال (خلا) فعل استثناء و فاعل آن ضمیر مستتر (هو) و مرجع آن بعض است که از  کل سابق (القوم) فهمیده می‌شود. تقدیر عبارت خلا بعضٌ منهم زیداً بوده و این جمله، حال و در محل نصب است (مدرس افغانی، 1418: 137).
فعل با "ما"‌ی مصدری: فعل با ما ‌ی مصدری (تقدّم ما ‌ی مصدری بر حاشا، کم واقع شده و حتی بعضی آن را ممنوع داشته‌اند). در این صورت این الفاظ تنها فعل می‌باشند و نصب مستثنا بنابر مفعول‌ به واجب است؛ مانند: (جاء القومُ ما خلا زیداً)؛ ما ی مصدری و جمله‌ بعد از آن به تأویل مصدر رفته و در محل نصب می‌باشد اگرچه در نقش آن در جمله اختلاف شده و بعضی آن را حال و به تقدیر مجاوزین زیداً گرفته‌اند و بعضی دیگر آن را ظرف و تقدیر را وقتَ مجاوزتهم زیداً  دانسته‌اند (الصبان، 1419: 2/708-707).
حتی به معنای استثناء: حتی به معنی استثناء بکار می¬رود که در این صورت (حتی) مترادف با (إلا) می-باشد، البته به شرطی که (حتی) به معنای غایه و به معنای تعلیل نباشد. مانند: این مثال: (لا یَصلحُ الوالی للحُکم حتی یلتزم العدل) که تقدیر آن چنین است (لا یصلحُ الوالی للحکم إلا أن یلتزم العدل) و (حتی) در این عبارت به معنای (إلا) می¬باشد. و ظهور (أن) فقط در تقدیر به خاطر توضیح دادن مسأله است و در غیر این مورد صحیح نمی¬باشد. و مانند این شعر مُقنّع کندی از شعرای دورره اموی:
لیس العطاءُ من الفضولِ سماحةَ                              حتی تجودَ و ما لدیک قلیل  (السیوطی، 1996: 327).
معنای بیت: (بخشش از زیادی¬های اموال، جود و کرم به حساب نمی¬آید مگر اینکه این بخشش زمانی صورت پذیرد که اموال کمی که در اختیار تو می¬باشد، جود کنی).
و حتی در مثال و شعر نه غایه است و نه تعلیلیه، چه اگر (حتی) به معنای غایه می¬بود، وجوب پیدا می¬کرد که ما قبل آن از لحاظ معنایی، امری تدریجی باشد، که اندک اندک صورت می¬پذیرد، همانطوری که گذشت، و همانطور که می¬دانم نفی، از جمله معانی است که به صورت دفعی تحقق می¬یابد، و (حتی) در مثال و شعر تعلیلیه نیز نمی¬باشد چه اگر تعلیلیه می¬بود، این لزوم پیدا می¬شد که ما قبل سبب و علت برای ما بعد (حتی) باشد و این معنا در اینجا صحیح نیست به دلیل اینکه عدم صلاحیت والی برای حکومت سبب التزامش به عدالت نیست. و باید گفت که (حتی) از لحاظ اعرابی، حرف جز و با مجرورش متعلق به فعل یاشبه فعل ما قبل ولی از نظر معنایی استثناء و مترادف (إلا) است و نوع استثناء را نیز استثنای منقطع می¬دانند که به معنای (لکن) است (پاشازانوس، 1382: 19).


6- استثناء در زبان فارسی دری
1-6- حروف استثنا

این حرف را بیشتر نحو نویسان حرف عطف تفریقی نامیده¬اند: زیرا همیشه حکم می¬کند میان دو ظرف خواه بنفی یا اثبات و خواه به سلب و ایجاب و ثبوت می¬نماید یا اسناد می¬دهد و یا قضاوت می¬کند میان دو کسی یا دو شیء یا دو مطلب را و یکی را رد و دیگری را اختیار می¬کند صرف¬نظر از آنکه دوطرف یکی مفرد باشد و دیگری جمع با هر دو مفرد باشد و یا هر دو جمع یعنی این اختیار و یا تفریق و یا استثناء میان دو طرف تفاوت ندارد که یک طرف جمع باشد و دیگری مفرد یا هر دو جمع باشند یا آنکه هر دو مفرد مانند: این کتاب یا مال من است یا مال او، یا من باید اینجا بمانم یا آنها – یا ما باید برویم یا آنها، در زبان فارسی این حرف بیشتر در جمله تکرار شود یعنی یکی در جلو رد شده و یا استثنا شده درآید و یکی در جلو قبول شده و اختیار شده و بنابراین در اینگونه موارد جزء و حروف جفتی یا دو¬گانه شمرده شود.
یا مکن با بیلبان نان دوستی                                  یا بنا کن خانه¬ای در خورد بیل (واحدی،1346: 321).
یا وفا خود بنود در عالم                                                               یا کسی اندرین زمانه نکرد (سعدی)
و ممکن است میانه بیش از دوکس یا چیزی بیان تفریق و استثنا نماید، مانند:
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرک رقیب                 بازی چرخ از این یک دوسه کاری بکند (گیوی،1390: 341).
در زبان فارسی نیز حرف (إلا) برای استثناء بکار گرفته شده است؛ مانند:
بی¬حسرت از جهان نرود کس به در                    الّا شهید عشق به تیر از کمان دوست (بیتاب،1333: 234).
ادات استثناء به منظور حصر
ادبیات که عرصه فراهنجاری¬ها و گریز از هنجارهاست، سخن¬شناسان و استادان ادب، حتی از این الگو نیز به شیوه¬ای بهره گرفته¬اند که از لطف کلام کاسته نشده است و بیان همچنان بدیع می¬نماید:
دلی چون شمع می¬باشد که برحالم ببخشاید       که جزء وی کس نمی¬بینم که می¬سوزد به بالینم (سعدی شیرازی، 1385: 65).
در هریک از نمونه¬های مذکور، شاعر در کنار استفاده از واژه¬های حصرآفرین، از امکانات دیگر زبانی، اعم از امکانات لفظی و معنایی مانند تکرار، تضاد، استثنای منقطع، جابجایی ارکان یا تصویر¬آفرینی بهره گرفته، حصر را از حالت عادی فراتر برده¬ است و به آن صورت هنری بخشیده است. اما بطورکلی، استفاده از واژه-های حصرآفرین مانند (جزء (به جزء)، (الا)، (مگر)، (غیر (به¬غیر) دیده شده است.
2-6- جزء و به جزء
از میان واژه¬های حصرآفرین، جزء و به جزء بیتشر بکار گرفته شده است:
گویند تمنایی از دوست بکن سعدی                      جزء دوست نخواهم کرد از دوست تمنّایی (سعدی شیرازی، 1385: 58).
به جان دوست که در اعتقاد سعدی نیست    که در جهان به ¬جزء از کوی دوست جایی هست (همان، 50).
مگر: ندارد با تو بازاری، مگر شوریده اسراری             که مهرش در میان و مُهرش بر زبان باشد (همان، 179).
الا: روز همه سر برکرد، از کوه و شب ما را                        سر برنکند خورشید، الا زگریبانت (همان، 132).
گویی جمال او که بیند چنان که اوست                                الا به راه دیده سعدی نظر کند (همان، 97).
غیر (غیر از و به ¬غیر)
ما از تو به غیر تو نداریم تمنا                                حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است (همان، 41).
درون خاطر سعدی مجال غیر تو نیست                      خوش بود به تو از هرکه در جهان مشغول (کاکه رش، آریان، 2018: 120).
3-6- ساخت استثناء
هرگاه چیزی از حکم قبلی مستثنی شود، کلام افاده حصر می¬کند. در واقع، یکی از ساخت¬های نحوی برای بیان مفهوم حصر، همین ساخت استثناست. وقتی سعدی می¬گوید:
بی حاص است یارا، اوقات زندگانی            الاّ دمی که یاری، با همدمی برآرد (سعدی، شیرازی، پیشین: 43).
هدف از این استثنا، حصر (حاصل اوقات زندگانی) در (دم) موردنظر گوینده است.
آنچه لازم است که درباره این ساخت نحوی بدان آگاهی یابیم، این است که ظرفیت تغییر و تبدیل در این ساخت چگونه است؛ یعنی با چه ساخت یا ساخت¬هایی می¬تواند فرایند تبدیلی داشته باشد، نمونه¬های ساخت استثنا را می¬توان به ساخت¬های نحوی دیگر که همان معنای حصر را دارند و از نظر معنایی یکسان هستند، تبدیل کرد؛ برای مثال می¬توان با تغییر چند از ساخت استثنا خارج و به ساخت دیگری تبدیل کرد: (أن دم از اوقات زندگانی با حاصل است که یاری با همدمی برآرد) یا (حاصل اوقات زندگانی آن دم است که یاری باهمدمی برآرد). باتوجه به اینکه تمام موارد مربوط به ساخت استثنا، امکان تبدیل به یک ساخت نحوی یکسان را ندارند، باید بین مواردی که این ساخت را دارند، تقسیم¬بندی ایجاد کرد تا تفاوت¬ها نمایان شود. وضعیت مستثنی، اینکه اسم صریح باشد یا نه، در تبدیل ساخت استثنا به ساخت هم¬معنای دیگر تأثیرگذار است. بنابراین، می¬توان از این منظر، موارد ساخت استثنا را به دو دسته تقسیم¬بندی کرد:
1) مواردی که در آنها مستثنی جمله وصفی دارد؛ یعنی اسم عام یا مبهم است که به وسیله جمله وصفی مشخص می¬شود و تعیین می¬یابد. 2) موارد که مستثنی، اسم صریح و معین است.
چنانچه مستثنی جمله وصفی داشته باشد، ساخت نحوی آن قابل تبدیل به ساخت زیر است: (اسم (مقصور)+ جمله اصلی (مقصورٌ علیه) + جمله وصفی). این درحالی است که اگر مستثنی، اسم صریح باشد، به این ساخت تبدیل نمی¬شود، بلکه تبدیل آن به شکل و ساخت دیگری است که در ادامه بدان اشاره می-شود. دو نمونه زیر به خوبی نشان می¬دهند که هر دوی آنها با وجود اینکه ساخت استثنا دارند، به ساخت واحد تبدیل نمی¬شود: (کام از او برنگرفته است مگر باد بهار) (سعدی شیرازی، 1394: 22).
مسلمش نبود عشق یار آتش¬روی                              مگر کسی که چو پروانه سوزد و سازد  (همان، 186).
ساخت نمونه دوم به ساختی که در بالا بدان شاره شد، قابل تبدیل است: (کسی را عشق یار آتش¬روی مسلم است که چو پروانه سوزد و سازد). اما برای ساخت اول این امکان وجود ندارد.
ساخت استثنا در موقعیتی بکار می¬رود که عقیده خلاف مفهوم مستثنی¬منه وجود داشته باشد و مخاطب نیز بر آن نظر مخالف باشد، وقتی شاعر می¬گوید:
حلال نیست محبت مگر کسانی را                               که دوستی به قیامت برند سعدی¬وار (همان، 723).
بر این موضوع دلالت دارد که مخاطب معتقد است که محبت برای همگان حلال است؛ بنابراین این ساخت در مقابل باور نادرست مخاطب بکار می¬رود؛ اما ساخت دیگر (جدایی جمله وصفی از موصوف) زمانی بکار برده می¬شود که مخاطب نسبت به موضوع آگاهی و باور خاصی ندارد و دقیقا نمی¬داند که محبت برای چه کسانی حلال است؛ در واقع این ساخت در قبال پرسش، شک و تردید مخاطب بکار می¬رود. علاوه بر این مسئله، شدت قطعیت و یقین در ساخت استثنا بیشتر است. وقتی حکمی نخست بطورکلی نفی می¬شود. سپس از آن استثنایی صورت می¬گیرد، جلوی هر نوع شک و تردیدی نسبت به موضوع مورد ادعا گرفته می¬شود، اما در ساخت دیگر این امکان وجود دارد که موضوع، مورد شک و انکار قرار گیرد.
در استثناهایی که مستثنی، اسم صریح و معین است، ساختی که با تبدیل به¬ دست می¬آید با قید بیان حصر همراه است: (نبرد از جهان دولت الافقیر) (سعدی، 1384: 55)، صورت قیددار: (فقط از جهان دولت برد). تأکید و مبالغه ساخت استثنا، صورت موکد آن است که بیان عادی قضیه است. البته نسبت به وضع مخاطب و باور او، این دو ساخت با هم تفاوت دارند. ساخت قیدار بیانگر این است که مخاطب، نظری مخالف نظر گوینده دارد. در نتیجه این نوع ساخت، قصر قلب محسوب می¬شود (مشتاق، 2018: 172).

7- استثنای منقطع و تأکید بر گزاره ادبی
لازم به یادآوری است که استثناء در اصل یک بحث نحوی و دستوری است که در دستور زبان عربی شایسته توجه است و آن خارج کردن اسمی با یکی از ادات استثناء از حکمی کلی است. استثناء به اعتبار ارتباط مستثنی¬منه با مستثنی، گاهی منقطع است و هرگاه مستثنی از جنس مستثنی¬منه باشد، آن را استثنای متصل گویند؛ مانند: جاء الطلاب إلا أحمداً که احمد از جنس (طلاب) است. اما اگر مستثنی از جنس مستثنی منه نباشد، آن را استثنای منقطع گویند؛ مانند: جاء الطلاب إلا مریما که مریم از جنس طلاب نیست. شفیعی کدکنی در کتاب موسیقی شعر، بحثی مفصل به نام آشنایی¬زدایی در حوزه نحو زبان دارد، و از جنبه¬های نحوی کلام سعدی، بدون اشاره به استثنای بدیعی، شاهدی گویا در شعر فارسی می-آورد. وی می¬گوید: در کتاب¬های نحوی، بحث¬های درازدامنی در باب استثنای منقطع دارند، اما شعرای فارسی زبان هم بعضی شواهد شعری را در ابیات شعری شان آورده¬اند مانند سعدی:
هرگز حسد نبردم، بر منصبی و مالی             الا بر آنکه دارد، با دلبری وصالی (سعدی شیرازی،1385: 184).
استثنای منقطع معمولا در گزاره¬های ادبی کاربرد می¬یابد. حصری که با استثنای منقطع به وجود می¬آید، ارزش هنری بیشتری پیدامی¬کند (کاکه رش، آریان، پیشین: 135).
1-7- إلا استثنا و حصر جمله
حصر به حرف إلا در جایی بکار می¬رود که مخاطب تلاش می¬کند مطلبی را انکار کند و گاه بر انکار اصرار دارد، بنابراین، معنای تأکیدی جمله در تقابل با تفکر مخاطب است (اکبری¬زاده و دیگران، 2019: 163).
2-7- حالت استثنائی
هرگاه کلماتی نظیر: جزء، غیر از، مگر والا بین دو اسم قرار گیرند اسم دوم از لحاظ داشتن صفت یا انجام عمل، از کلمه قبل از خود مستثنی شود دارای حالت استثنایی است و این عمل معمولا، با کلماتی استثناء انجام می¬پذیرد، مانند: همه آمدند جزء علی "همه"، فاعل است و علی در حالت استثنائی واقع شده یا مستثنی است. همه بچه¬ها سالم هستند مگر احمد. بچه¬ها مسندالیه و احمد مستثنی است. باید توجه داشت که کلماتی که دارای حالت استثنایی هستند، در ترکیب متمم نیز می¬باشند زیرا کلمات: مانند: الا، مگر و غیر از، که قبل از آنها می¬آیند حرف اضافه هستند. مانند: همه در جنگ شرکت کردند غیر از خسرو که مثل پیرزنها در خانه مانده¬ است (انوری،1390: 97).
مگر: این حرف مشترک¬ است میان حرف پیشین (حرف عطف" استثنایی و تباینی، هرگاه حرف عطف باشد دو معنی مختلف دارد که برای هر دو در فصل دوم ابن¬باب گفته شاهد آورده¬ایم: هرگاه حرف پیشین باشد معنی می¬دهد جزء بجز غیر از سوای و افاده انحصار کند و همیشه در پیش کلمه محکوم خود درآید و بدون کسره آخر است: چوه (یکی از ملوک خراسان محمود سبکتکین را بخواب دید بعد از وفات او به صد ¬سال که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چمشخانه همی گردید و نظر همیکرد و همه حکما از تعبیر آن فوماندند مگر درویشی که بجای آورد و گفت:
هنوزش نگران است که ملکش بادگران است؟
نبیند کسی در ساعت خوشی         مگر وقت رفتن که دم درکشی  (از گلستان سعدی) (مهدی،1396: 251)
این حرف مشترک است میان حرف پیشین و بند و بست برای مواردی که حرف پیشین است و خاصیت آن انحصار باشد و معنی آن (جزء، بجزء، غیر از) است، گفته شد با شاهد.
اما چون بند و بست باشد جزء دو گروه محسوب گردد یکی جزء حروف عطف باشد برای تردید معنی آن نزدیک به شاید بلکه وگویا باشد مانند:
زفرخنده خوبی نخوردی بگاه                                                                     مگر بینوایی درآید زراء
یا وفا خود بنود درعالم                                                                    یا مگر کسی در این زمانه نکرد   
تا مگر جرعه فشاند لب جانان برمن                                              سالها شد که منم بر در میخانه مقیم  
یکی از دوستان مخلص را                                                                      مگر آواز من رسید بگوش
مگر صاحبدلی روزی برحمت                                                               کند در حق درویشان دعایی
جواب داد ندانم چه بود رویم را                            مگر بماتم حسنم سیاهپو شیدست (نگهت،1392: 823).
3-7- بند و بست استفهام است
بند و بست استفهام است و معنی آن نزدیک به آیا می¬باشد، مانند:
از چه ای کل باکلان آمیختی                                                               تو مگر از شیشه روغن ریختی
مرد مرا کس در کنار آرد مگر                                                                کاو ندارد از جهان جان خبر
سر می¬نهند پیش خطت عارفان فارس               شعری مگر زکفته سعدی شنیده¬ای؟ (فرخاری،1369: 876).
جزء، بجزء: این کلمه که هم بدون (ب) و هم با (ب) هر دو استعمال می¬شود معنی سوای¬ دهد، و کلمه مدخول خود را نفی کند: مشترک است بین حرف ربط و حرف پیشین عملش یکی است و فرق آن است که وقتی¬که حرف پیشین است یک کلمه را نفی یا مستثنی می¬کند و وقتی¬که حرف ربط است یک جمله ¬را استثنا و نفی می¬کند، بیشتر مانند حرف ربط استعمال شود و کمتر مانند حرف پیشین. مثال:
چون بنده خدای خویش خواند                                                                     باید که بجز خدا نداند
زمین کوه تاکوه جز خون نبود                          زیرش تو گویی که هامون نبود (همایون فرّخ،1346: 746).

نتیجه‌گیری
نحو یکی از علوم اساسی در زبان عربی و برای بهتر فهمیدن زبان عربی باید با علم نحو که مشتمل بر مباحث عمده و فضله یعنی مباحث مرفوعات منصوبات و مجرورات است باید آشنایی کامل پیدا کرد تا بتوان ادبیات و آثار گران¬سنگ زبان عربی را دانست. ادبیات هر زبان برای فهم متون اشعار شاعران و حفظ داشته¬های ادبی نیاز به تلاش و زحمات جهت حفاظت از او و غنامندی¬سازی داشته¬های ادبی دارد، بناء زبان عربی که خود نیز یکی از زبان¬های زنده¬ دنیا بوده برای ارج¬گذاری به اینگونه ارزش¬ها باید تلاش کرد، که این تلاش خود راه¬گشای بهتر برای غنامندی¬سازی زبان فارسی نیز هست. زیراکه ادب هر زبان استوار به دستور زبان (صرف و نحو) همان زبان می¬باشد، عدم فهم مسائل نحو یعنی اسلوب استثناء در کلام باعث عدم تشخیص داشته¬های دستور از دیدگاه نحوی می¬گردد. شناخت متون درک اساسی اسالیب دستوری زبان باعث شناخت، ادبیان و نویسنده¬گان گران‌سنگ زبان¬های مذکور وقتی فراهم می‏شود که میزان تشخیص مسائل نحوی در زبان را بلد باشیم تا خوب و بد را بفهمیم و از آن آگاهی داشته باشیم. بناء استثناء در زبان عربی و فارسی دری بطور یکسان نبوده بلکه خصوصیات¬های کلامی را در هر دو ادبیات دارا است. بطور خلاصه می¬توان اشارات داشت: تذییل استثناء در زبان عربی یکی از جمله اسالیب نحوی است که جمله¬ ماقبل خود را از جمله ما بعد خود مستثنا می¬سازد. ولی دارای انواع مخصوص به¬ خود است که ابتداء به منقطع و متصل و مفرغ و غیر مفرغ تقسیم گردیده است، ولی استثناء در دستور زبان فارسی دری نیز مورد عنایت دستورنویسان قرار گرفته در دستورهای مختلف تحت عناوین مختلف حالت استثنائی، بند و بست استفهام و حروف استفهام مورد کاوش قرار گرفته است، که پیرامونش بحث صورت گرفته است.

چکیده

استثناء در زبان‎ عربی، کاربردهای ویژه‎ و خصوصیات مختص به‎ خود را داراست. مانع اصلی یادگیری، عدم توانایی دانش‌آموزان و عدم توانایی در درک و تعمیم مفاهیم و خلط مبحث با مباحث در دستور زبان‌های عربی و فارسی دری برخی اوقات منجر به ضعف دانش‌آموزان می‌گردد. استثناء در دستور زبان‌های عربی و فارسی دری از جمله مباحثی است که مورد عنایت نویسنده‌های فروان در فراوردهای ذهنی‌شان قرار گرفته است، ولی پیرامون این موضوع مقالات تحقیقی یافت نشد که شمول پیرامون استثناء در زبان عربی و فارسی دری کار شده باشد، بدین ملحوظ هدف این مقاله تسهیل در امر آموزش استثناء و راه‌های تشخیص آن در زبان‌های مزبور است. همچنین در دستور زبان عربی مخصوصا در بخش نحو زبان عربی کاربرد خاص دارد، از همین‌رو داشمندان علم نحو و دستورنگاران زبان عربی لازم دیده‌اند که به بحث درباره این قاعده نحوی بپردازند. و این نشانگر نقش مهم و ارزنده اسلوب استثناء در زبان عربی است. در این خصوص، یافته‌ها و نتایج دربردارنده مواردی است: استثناء در زبان عربی تحت اسلوب مورد کاوش قرار گرفته که شامل حروف انواع و حکم اعربی آن می‌گردد، ولی برعکس در زبان فارسی نیز حروف استثناء نه تنها به غرض استثناء بلکه به اهداف دیگری نیز مورد بررسی قرار گرفته است.