بررسي نقش جامعه روحانيت مبارز با مجمع روحانيون مبارز در عرصه سياست ايران تا سال 1388

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- دانشجوي دکتري علوم سياسي، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکز
دریافت: ۸ فروردین ۱۳۹۹ | انتشار: 30 تیر 1399

منابع و ماخذ

1- اکبري، ‌کمال (1388)، «نقش احزاب در سياست پس از انقلاب»،‌ مجله علوم سياسي، س 12، ش 47.
2- امام جمعه‌زاده، سيدجواد (1391)، «روحانيت شيعه و مقايسه سه دهه نقش آن پس از مشروطه و پس از انقلاب اسلامي»، فصلنامه شيعه‌شناسي، س 10، ش 39.
3- برزين، سعيد (1377)، جناح‌بندي سياسي در ايران از دهه 1360 تا دوم خرداد 1376، تهران: نشر مرکز.
4- بشيريه، حسين (1385)، ديباچه‌اي بر جامعه‌شناسي ايران، تهران: نشر نگاه معاصر.
5- پناهي، محمدحسين (1392)، «تبيين جامعه‌شناختي تحول گفتمان مجمع روحانيون مبارز طي دو دهه 1368 و 1388»، مجله جامعه‌شناسي ايران، دوره 14، ش 3.  
6- خلجي، عباس (1392)، «کندوکاوي روش‌شناختي در کتاب جريان‌شناسي سياسي در ايران»، پژوهشنامه انتقادي متون و برنامه علوم انساني، س 13، ش 2.
7- خلجي، محمدمهدي (1378)، «جمهوري اسلامي و نظم نوين روحانيت»،‌ فصلنامه ايران نامه، س 24، ش 3.
8- فوران، جان (1382)، نظريه‌پردازي انقلاب‌ها، مترجم: اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران: نشر ني.
9- دارابي، علي (1379)، اهل فيضيه؛ سياستمداران (بررسي، نقد، پيشينه و عملکرد جامعه روحانيت مبارز)، تهران: انتشارات سياست.
10- دارابي، علي (1388)، جريان‌شناسي سياسي در ايران، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
11- روزنامه جمهوري اسلامي، 11/03/1366.
12- سهرابلو، پدرام (1390)، «تولد چپ و راست»، ماهنامه نسيم بيداري، س 2، ش 17.
13- شادلو، عباس (1379)، احزاب و جناح‌هاي سياسي ايران امروز، تهران: نشر گستره.
14- شادلو، عباس (1381)، تکثرگرايي در جريان اسلامي، تهران: نشر وزراء.
15- روزنامه شرق، سه دهه فعاليت روحانيون بر مدار چپ (از ابتدا تا حال مجمع روحانيون مبارز)، 18 شهريور 1394.
16- شفيعي‌فر، محمد (1378)، درآمدي بر ميان فکري انقلاب اسلامي، قم: نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه‌ها.
17- غفاري، غلامرضا و اميدي، رضا (1378)، کيفيت زندگي شاخص توسعه اجتماعي، تهران: نشر شيرازه.
18- فوزي تويسرکاني، يحيي (1384)، تحولات سياسي اقتصادي پس از انقلاب اسلامي، تهران: چاپ و نشر عروج.  
19- کردي، علي (1386)، جامعه روحانيت مبارز تهران از شکل‌گيري تا انشعاب، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
20- مارش، ديويد و استوکر، جري (1393)، روش و نظريه در علوم سياسي، مترجم: اميرمحمد حاجي يوسفي، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردي، چ 8.
21- منوچهري، عباس (1390)، رهيافت و روش در علوم سياسي، تهران: انتشارات سمت.
22- موسوي خميني، سيد روح‌اله (1378)، صحيفه نور، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره).

متن کامل

مقدمه
بي‌ترديد شناخت دقيق و عميق ماهيت و محتواي نهضت¬ها و انقلاب¬ها تا حد زيادي به بررسي نقش و تاثير گروه¬ها و نيروهاي اجتماعي تاثيرگذار در روند آنها بستگي دارد. روحانيون به مثابه يک نهاد اجتماعي از اهميت بسزايي برخوردارند. روحانيت شيعه – دست¬کم از دوره صفويه – از جمله نيروهاي مقتدر اجتماعي و يکي از ارکان مهم جامعه مدني به شمار مي¬آمده است. آنان همچون ساير نيروها و گروه¬هاي اجتماعي، در تعامل با قدرت سياسي حاکم بر جامعه، عهده¬دار نقش¬هاي متفاوتي بوده¬اند. ايفاي نقش مشارکت و نفوذ، انزوا و انفعال سياسي و يا اپوزيسيون داخلي در اين زمينه قابل توجه است (قنبري، 1381: 27). استقلال مالي روحانيت شيعه، دارا بودن ساختار شبه حزبي در کنار ساير ويژگي¬ها، اين گروه را بعنوان يک جامعه ويژه سياسي و يک دولت بالقوه يا آلترناتيو در ادوار گذشته نمايانده است. جامعه کوچکي که تمامي وجوه سياسي، اقتصادي و اجتماعي يک جامعه ملي را در خود مستتر داشته و دولت بالقوه¬اي که با پيروزي انقلاب اسلامي  در بهمن 1357 به دولت بالفعل تبديل شده است. آنان علاوه بر ايفاي "نقش روحاني" کارويژه حکومتي را نيز پذيرفته¬اند و در همه ارکان قدرت و دستگاه¬هاي دولتي، حضوري چشمگير و تاثيرگذار دارند و به همين دليل نمي¬توان فضاي سياسي دوران بعد از انقلاب را بدون نقش-آفريني روحانيت تعريف کرد (امام جمعه¬زاده، 1391: 156).
روحانيت در سال¬هاي نخست انقلاب و پس از جنگ و جدال¬هاي فراوان توانست گروه¬ها و احزاب مختلف (ليبرال، راديکال اسلام¬گرا، چپ و ملي¬گرا) را از سر راه بردارد و خود زمام امور نظام جديد را به دست گيرد؛ آنچه را که در ابتداي امر از ديد بسياري از گروه¬ها به دليل عدم تجربه سياسي و مديريتي روحانيت غيرممکن مي¬نمود. روحانيت در دهه دوم و سوم انقلاب نيز توانست جريانات برخاسته از روشنفکري ديني را از صحنه رقابت سياسي طرد کند و آنها را به حاشيه براند. جريان سياسي اسلام¬گرا که از سال¬هاي آغازين انقلاب تاکنون در کشور حاکم بوده،‌ در پرتو رهبري و هدايت روحانيت بوده است. اگر دهه اول انقلاب دهه حاکميت چپ ناميده شود، اين مهم مرهون نقش¬آفريني مجمع روحانيون مبارز بوده است و اگر دهه دوم انقلاب حاکميت ائتلافي راست و چپ مدرن دانسته شود؛ باز به نقش روحانيت مبارز تهران و چهره¬هاي شاخص روحاني آن بر مي¬گردد.
به دليل آنکه جامعه¬شناسي عهده¬دار مطالعه و بررسي ساختار و کارکرد نهادها، گروه¬ها، احزاب و سازمان-هاي اجتماعي و تجزيه و تحليل روابط متقابل بين قدرت سياسي و قدرت اجتماعي است، اين پژوهش تلاش دارد تا به مقايسه نقش و تاثير روحانيت مبارز با مجمع روحانيون مبارز در عرصه سياست ايران تا سال 1388 بپردازد و در اين راه، به نظر روش مقايسه ¬اي، ممکن¬ترين رهيافت به شمار مي¬آيد. روش مقايسه¬اي يکي از قديمي¬ترين روش¬هاي تحقيق در علوم سياسي به شمار مي¬آيد. روش مقايسه¬اي راهي براي استنباط علمي از طريق مقايسه نظامند شباهت¬ها و تفاوت¬هاي پديده¬هاي اجتماعي با يکديگر است (منوچهري، 1390: 255). همانگونه که مارش و استوکر معتقدند روش مقايسه¬اي راهي است براي مطالعه تنوع و مطالعه تنوع يعني مطالعه الگوي شباهت¬ها و تفاوت¬ها در درون مجموعه¬اي معين از موارد (مارش و استوکر، 1393: 281 -326). براي توجه به وجوه افتراق و اشتراک نقش روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز در عرصه سياست ايران تلاش شده مولفه¬ها و شاخص¬هاي تطبيقي جهت پژوهش تعريف و موضوع پژوهش بر آن اساس مورد مداقه قرار گيرد.

1- جريان‌هاي سياسي در آستانه پيروزي انقلاب
پس از انقلاب، احزاب و گروه¬هاي سياسي بطور نامنظم و در عين حال با رويکردهاي افراطي در طيف¬هاي مختلف به وجود آمدند و به دليل نبود ابزارهاي قانونمندسازي فعاليت¬ها، عمدتا از فعاليت¬هاي راديکال و گاهي خشن بهره مي¬بردند. برخي از جامعه¬شناسان سياسي جريان¬ها و آرايش نيروهاي سياسي ايران را در آستانه پيروزي انقلاب به چهار بلوک قدرت   روحانيون، روشنفکران ديني، سوسياليست¬ها و ليبرال¬ها تقسيم¬بندي مي¬کنند (بشيريه، 1381: 59). اما بطور عمده مي¬توان در اين دوره چهار طيف گسترده اشاره داشت که عبارتند از:
1) احزاب ليبرال؛ كه شامل گروه¬ها و احزابي مثل حزب ايران، حزب مردم ايـران، انجمـن حقوقدانان ايران، نهضت آزادي، حزب جمهوري¬خواه خلق مسلمان بود. مهمترين فصل مشترك در تفكرات و اقدامات اين طيـف، علاقـه¬منـدي بـه غـرب و تفكرات غربي و هواداري از قانون اساسي سكولار و طرفداري از حكومـت غيـرمـذهبي بود. اين طيف در ابتداي پيروزي انقلاب به دليل مشي خاص و حـضور برخـي تكنوكرات¬هاي متدين در ميانشان توانستند مسئوليت دولت موقت را از سوي رهبـر فقيـد انقلاب اسلامي عهده¬دار شوند؛ از اين¬رو موقعيت خوبي را در جريـان سياسـي بـه دسـت آورند.
اين طيف، تلاش¬هاي وسيعي را جهت تبيين حضور و قدرت خود در عرصه سياسي بـكار بست و نيروهاي ليبرال، عمده مسئوليت¬هاي اجرايي را برعهده گرفتند و به دنبال اخذ جايگاه لازم در عرصه سياسي و در قانون اساسي آينده بودند و در بحث رفراندوم تعيين نوع نظـام از نظام غيرمذهبي حمايت كردند؛ مثلاً نهضت آزادي "جمهوري دموكراتيك اسلامي" و كانون نويسندگان گروه نزديك به اين طيف به تشكيل "جمهوري دموكراتيك ايران" تأكيد داشتند (برزین، 1377: 56). اين جريان در طي مباحث مربوط به قانون اساسـي و تـدوين و تصويب آن، تلاش گسترده¬اي بكار برد تا در قانون اساسي بر حكومت دينـي تأكيـد نشود. اولين دوره انتخابات رياست جمهوري، فرصت مناسبي را براي ليبرال¬ها فراهم كـرد؛ چون قبل از رقابت¬هاي انتخاباتي، بسياري از رقباي اصلي حذف شدند؛ چراكـه بـه دليـل اعلام عدم رضايت امام از رئيس جمهور شدن شخصيت¬هاي روحاني، سرشناس¬ترين فـرد روحاني و مورد حمايت حزب جمهوري اسلامي، يعني شهيد بهشتي  از نامزدي منـصرف شد و رقيبي چون جلال¬الدين فارسي به دليل ايراني الاصل نبودن کنار رفت و از اين¬رو بين نيروهاي مذهبي، انفكاك ايجاد شد و جامعه روحانيت مبارز تهران ـ كه وزن مناسـبي در جريانـات سياسي داشت ـ از كانديداتوري بني صدر حمايت كـرد. بنـي¬صـدر كـه در دولـت موقـت، سرپرستي دو وزارتخانه مهم خارجه و اقتصاد و دارايي را عهده¬دار بود، شانس خوبي بـراي پيروزي داشت و توانست انتخابات را به نفع خود به پايان برد. انتخابات اولين دوره مجلس و ناكامي ليبرال¬ها در كسب پيروزي، زمينه شكست¬هاي بعدي آنها و تا كنار رفتن از قدرت بطور كامل در اول تيرماه 1360 را فراهم كرد.
2) احزاب و گروه¬هاي راديكال اسلام¬گرا؛ كـه شامل جنبش مسلمانان مبارز، سازمان مجاهدين خلق ايران، جنبش انقلابي مردم مسلمان، و سازمان اسلامي شورا بود. اين عده به دليل نظرات و اقدامات تند و همچنين نداشتن پايگاه علمي فقهي و فقدان پايگاه مردمي به نيروهاي معارض انقلاب تبديل شدند و بدون ايفاي نقش اساسي در سياست كنار رفتند (خلجی، 1392: 61).
3) احزاب و گروه¬هاي چپ؛ اين طيف شامل سازمان فدائيان خلق، سازمان پيكار، سازمان طوفان، سازمان حكومت كمونيستي، حزب كمونيست كارگران و دهقانان ايران، سازمان انقلابي، حزب كارگران سوسياليست، سازمان كارگران مبارز، كميته ماركسيست¬هاي لنينيست، سازمان جوانان انقلابي و حزب توده بود. عمده فعالان ايـن طيف از ايده¬هاي سوسياليستي پيروي مي¬كردند و الگوي آنها تحولات شوروي سابق بود. اين گروه به دليل نداشتن پايگاه اجتماعي گسترده و رهبري قوي، امكان استمرار فعاليت نداشتند. طيف چپ در تحولات انقلاب اسلامي از يك روش در عرصه سياسي پيروي نكردند؛ مثلاً حزب توده با نيروهاي مذهبي همنوايي كرد و در رفراندوم نظام سياسي به جمهوري اسلامي رأي داد و برخي از گروه¬هاي اين طيف نيز مثل سازمان چريك¬هاي فدايي خلق دچار شكاف دروني شد و هرگونه ابتكار عمل در عرصه سياسي را از دست داد و برخـي نيروهاي آن گروه دست بـه اقدامات خشن در سال¬هاي بعد زدند و دسته¬هاي جوانتر نيز به نيروهاي التقاطي تبديل شدند.
4) نيروهاي مذهبي؛ اين طيف شامل حزب جمهوري اسلامي، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، جامعه روحانيت مبارز تهران، سازمان فجر اسلام، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، حزب توحيد و حزب¬اله بود. عمده¬ترين مشخصه اين طيف، اطاعت از فرامين بنيانگذار انقلاب اسلامي و طرفداري از حاكميت دين در جامعه بود. به دليل گستره فعاليت، مقبوليت عمومي و توان رهبري قوي، اصلي¬ترين طيف كشور پس از انقلاب محسوب مي¬شدند كـه تأييد اين نكته، پيروزي¬¬هاي مكرر آنها در صحنه¬هاي رقابت انتخابـاتي در سال¬هاي بعد بود؛ بگونه¬اي كه به طيف مسلط تبديل شدند و مهمترين نقش را در عرصه سياسي سال¬هاي پس از انقلاب ايفا كردند (اکبري، 1388: 61-60).
اين طيف با دارا بودن گستره وسيعي از افراد تأثيرگذار و اطاعت و حمايت از رهبري انقلاب توانست در عرصه سياسي كشور بعنوان تأثيرگذارترين گروه سياسي ظهور يابد و توانست در انتخابات مهم، نقش مناسبي ايفا كند. اين طيف ـ كه شاخص¬ترين گروه¬اش حزب جمهوري اسلامي بود ـ بـا داشتن كادر قوي و رهبري فوق¬العاده، در رفراندوم تعيين نوع نظام، نقش مهمي ايفا كرد و در طرفداري از نظريه امام خميني مبني بر «جمهوري اسلامي» تأكيد ورزيد كه رأي اكثريت قاطع مردم را به دنبال داشت. عرصه ديگر ايفاي نقش، تدوين و تصويب قانون اساسي بود كه اين طيف به آن اهميت اساسي داد و بلافاصله پس از تعيين نوع نظام براي بررسي آن مبادرت كرد. نيروهاي مذهبي در اين دوره كه در شوراي انقلاب، اكثريت را داشتند، با پيگيري¬هاي لازم، در پيش¬نويس قانون اساسي نقش ايفا كردند و در مسئله اختلاف طيف¬ها بر سر بررسي و تصويب قانون اساسي، تشكيل يا عدم تشكيل مجلس موسسان نقش مناسبي در جلوگيري از دفع الوقت گروه¬هاي ليبرال و چپ كه در انتخابات قبلـي شكست خورده بودند، ايفا كرد و در آماده كردن قانون اساسي براي اعلام نظر مردم اقدام نمود. پس از اين مسئله انتخابات رياست جمهوري بود كه نيروهاي مذهبي پس از منصرف شدن شهيد بهشتي و ديگر روحانيون مطرح از كانديدا شدن، فرد شاخصي را بطور اجماعي انتخاب نكردند و هركدام از گروه¬هاي مذهبي از كانديدايي حمايت كردند كـه در نهايت، پيروزي كانديداي ليبرال¬ها  را - كه حزب جمهوري اسلامي نيز از آن حمايت كرده بود ـ در پي داشت. احزاب مذهبي با جريان غيرمذهبي وارد مبارزات اساسي در اين سال¬هـا شـده بـود تـا اينكه با كسب پيروزي گسترده در انتخابات مجلس اول، زمينه حذف جناح غيرمذهبي را فراهم كرد (خلجی، 1378: 38).
 در مبارزه قدرت سياسي بين طرفداران حكومت اسلامي و طيف¬هاي مذهبي از يك¬سو و مخالفان حكومت اسلامي و احزاب ليبرال و غيرمذهبي و چپ از طرف ديگر، احزاب اسلامي پيروز شدند و با قاطعيت تمام از طريق انتخابات متعدد، جريان ليبرال و چـپ را از قدرت كنار گذاشتند.

2- جناح مذهبي يا جريان اسلام‌گرا
در راس جناح مذهبي حزب جمهوري اسلامي بود که يکي از فراگيرترين تشکل¬هاي سياسي اين دوره بود. شروع بکار اين حزب بطور رسمي از 29 بهمن 57 بود. موسسين اين حزب يعني آيت¬اله بهشتي، آيت¬اله موسوي اردبيلي، آيت¬اله خامنه¬اي و حجت¬الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني و حجت¬الاسلام و المسلمين باهنر بودند. اگرچه حزب جمهوري اسلامي حزبي فراگير محسوب مي¬شد ولي مجموعه منسجم فکري نبود، بلکه طيفي از نيروهاي اسلام¬گرا را در خود جاي داده بود که همه آنها در حمايت از انقلاب اسلامي و آرمان¬هاي امام خميني (ره) و تلاش براي برقراري حکومت اسلامي و اجراي قوانين اسلامي پاي مي¬فشردند، ولي پس از سيطره بر صحنه سياسي کشور، اختلاف بين آنها شروع شد. در 11 خرداد 1366 امام خميني (ره) در پاسخ به نامه آيت¬اله خامنه¬اي و حجت¬الاسلام هاشمي رفسنجاني دستور توقف فعاليت¬هاي حزب را صادر کرد. در اين نامه پس از اشاره به فعاليت موثر حزب در تثبيت نظام، اضافه شده است که مراحل تثبيت نظام فرارسيده است، از اين¬رو وجود حزب جمهوري اسلامي با کارکردهاي گسترده-اي که پيدا کرده، ضرورت خود را از دست داده است و چون مشکلي داخلي جدي نيست، ممکن است ادامه حيات حزب به دو دستگي و افتراق بيشتر حزب بيانجامد و احساس مي¬شود وجود حزب ديگر آن منافع و فوايد آغاز را نداشته باشد و برعکس، تحزب ممکن است در شرايط کنوني بهانه¬اي براي ايجاد اختلاف و دودستگي و موجب خدشه در وحدت و انسجام ملت مي¬گردد و حتي نيروها را صرف مقابله با يکديگر خنثي¬سازي کند (روزنامه جمهوري اسلامي، 11/03/1366).
پس از توقف فعاليت¬هاي حزب جمهوري اسلامي که بيانگر اختلاف ديدگاه¬ها در کشور بود، رقابت سياسي در کشور از حالت جناح¬بندي خارج و از وضوح بيشتري برخوردار مي¬شود. نشانه¬هاي پيدايش چنين تحولي (وضوح بيشتر اختلاف¬ها) خود را در انشعاب مجمع روحانيون مبارز از جامعه روحانيت مبارز نشان داد. نيروهاي جدا شده از جامعه روحانيت در اواخر سال 1366 با تاييد حضرت امام خميني (ره) تشکل جداگانه¬اي با نام مجمع روحانيون مبارز را تشکيل دادند که از آن پس در کنار جامعه روحانيت مبارز دو گفتمان موثر را در فضاي سياسي جامعه ايران شکل دادند و به عبارت ديگر دو قطب راست و چپ با زير مجموعه¬هاي خود اساس نگرش¬هاي اقتصاد و سياسي و فرهنگي را در کشور شکل مي¬دادند (پناهي، 1391).

3- جامعه روحانيت مبارز
پس از توقف فعاليت حزب جمهوري اسلامي، جامعه روحانيت حضور گسترده¬تري در عرصه سياست و حکومت پيدا کرد. در پي حوادث و اتفاقاتی که در سال 56 به وجود آمد، روحانیون طرفدار امام در تهران در میان خود تشکلی به نام «جامعه روحانیت مبارز تهران» به وجود آوردند، که افرادی همچون: استاد مطهری، آیت¬اله خامنه‌ای، شهید بهشتی، شهید مفتح، شهید باهنر، آیت¬اله موسوی اردبیلی، آیت¬اله امامی کاشانی، آیت¬اله جنتی، آیت¬اله مشکینی و ... در آن به فعالیت پرداختند (دارابي، 1379: 139).
اساسنامه این گروه در سال 57 نگاشته شد و برای تأیید نزد امام خمینی ارسال گردید. همچنین در زندان، برخی از روحانیون مبارز دیگر همچون آیت¬اله منتظری و هاشمی رفسنجانی آن را تأیید کردند (شادلو، 1379: 39). جامعه روحانیت مبارز نقش مهمی در تحکیم رهبری روحانیت در جریان گسترش انقلاب ایفا نمود. این تشکیلات که مرتباً از طریق استاد مطهری و شهید بهشتی با امام خمینی در ارتباط بود، علاوه بر مشاوره با امام، نقش بازوی اجرایی انقلاب را نیز برعهده داشت. برپایی تظاهرات و راهپیمایی، برگزاری مجالس یادبود و گرامی‌داشت شهدا، اعلام عزای ملی، دعوت به میتینگ¬ها، تعطیل عمومی، ایجاد و برنامه‌ریزی کمیته تنظیم اعتصابات، کمیته استقلال از امام خمینی (ره)، بخشی از فعالیت‌های جامعه روحانیت مبارز بود.
جامعه روحانیت مبارز همچنین نقش بسیار مهمی را در شورای انقلاب ایفا کرد. این شورا که 22 دی ماه 57 اعلام موجودیت کرد، مرکب از افراد مورد تأیید امام خمینی بود که اکثر آنها از جامعه روحانیت مبارز بود. این شورا دو وظیفه اصلی را برعهده داشت: یکی تصویب قوانین مورد نیاز کشور و دیگری اجرای آن (فوزي، 1384: 389).
هدف از تشکیل این گرایش سیاسی حمایت و دفاع همه¬جانبه از انقلاب اسلامی، التزام به اصل ولایت فقیه، حمایت و دفاع از نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی و ارکان آن، حفاظت از اصول و موازین شرع مقدس اسلام عنوان شده است. این اهداف همگی در راستای نقش رهبری روحانیت و با تأکید بر اصل همراهی دین و سیاست در نظام سیاسی ایران قرار دارد.
جامعه روحانیت مبارز بعد از انقلاب نیز حضوری فعال داشت. در رفراندوم جمهوری اسلامی و مجلس خبرگان قانون اساسی حضور فعال داشت. در سال 58 در انتخابات اولین رئیس جمهوری، از نامزدی ابوالحسن بنی¬صدر حمایت نمود که وی با اکثریت قاطع آراء به پیروزی رسید، که این نشان دهنده میزان اعتماد مردم به جامعه روحانیت مبارز بود.
این تشکل تا امروز در مقاطع مختلف مناصب مهم حکومتی را در اختيار و  در اکثر مجالس حضور فعال داشته و توانسته است در کابینه‌های مختلف چندین وزیر داشته باشد و بتواند در شورای نگهبان، سپاه و سایر نهادهای دیگر نفوذ پیدا کند و بخش عمده حاکمیت کشور را برعهده داشته باشد (سهرابلو، 1390: 81).
 درخصوص مواضع و دیدگاه¬های جامعه روحانیت مبارز بايد گفت اين تشکل، ولایت فقیه را بعنوان یک عنصر مهم تلقی می‌کند و آن را محور نظام و ستون انقلاب می‌داند. از لحاظ اقتصادی، به بخش خصوصی و مشارکت مردم و کاهش نقش دولت توجه ویژه‌ای دارد. از لحاظ فرهنگی، یک گرایش سنتی قوی را تجویز می‌کند و بر حفظ ارزش‌های معنوی انقلاب تاکید دارد. در سیاست خارجی، نگرشی باز دارد. اسرائیل را رژیمی نامشروع می‌داند و ارتباط با امریکا را نیز در حال حاضر و پیش از اجرای شروط امام خمینی (ره) نفی می‌کند. و همچنین معتقد به برقراری ارتباط براساس عزت و اقتدار است (شادلو، پیشین: 65-48).
جامعه روحانیت مبارز همواره در این سال‌ها، با جامعه مدرسين حوزه علمیه قم و جمعیت موتلفه اسلامی در اکثر زمینه‌ها همسو و از موضع پدری نسبت به گروه¬های سیاسی همفکر دیگر برخوردار بوده و این همسویی تا مدتی ادامه داشت تا آنکه با بروز بعضی اختلافات بر سر نوع نگاه به مسائل اقتصادی و ولایت فقیه باعث شد تا یک انشعاب درون گروهی در اواخر سال 1366 در این تشکل روی دهد و جامعه روحانیت مبارز به دو گروه «جامعه روحانیت مبارز» و «مجمع روحانیون مبارز» منشعب شود.

4- مجمع روحانيون مبارز
انشعاب در مهمترين تشکل روحانيت در سال 66 و در اواخر دوره مجلس دوم و در آستانه آمادگي گروه-هاي سياسي براي انتخابات مجلس سوم رخ داد. ريشه¬هاي اين انشعاب را بايد در مجلس اول و دوم و در اختلاف نگرش¬هاي مختلف روحانيون درباره مسائلي از قبيل ميزان نقش دولت در اقتصاد، بحث فقه پويا و فقه سنتي، نحوه نگرش به ولايت فقيه و اختيارات وي، اختلاف درخصوص لوايح و قوانيني همچون ماليات، اصلاحات ارضي، تعاوني¬ها و قانون کار، تجارت خارجي و سياست¬هاي اقتصادي دولت موسوي جستجو کرد. اين اختلاف¬نظرها به تدريج در مجلس دوم، دو جريان را در داخل مهمترين تشکل روحانيت که با عنوان جامعه روحانيت فعاليت مي¬کرد، به وجود آورد (فوزي تويسرکاني، 1384: 111). اين دسته¬بندي مورد تاييد امام خميني (ره) بود و ايشان انشعاب تشکيلاتي و اظهار عقيده را به معناي اختلاف ندانست و خواستار توفيق آنها شد (امام خميني، 1378: 21). پذيرش اين امر از سوي امام به معناي پذيرش مقوله جناح¬بندي در جمهوري اسلامي و جايگاه آن در شفافيت ديدگاه و بروز نظرات بود.
از جمله دلائلی که باعث انشعاب در جامعه روحانیت مبارز و شکل¬گیری مجمع روحانیون شد، عبارت است از: فروکش کردن هیجانات انقلاب و کاهش خطر دشمن مشترک؛ شهادت شخصیت‌های طراز اول و وحدت¬بخش جامعه روحانیت مبارز همچون شهید مطهری و بهشتی؛ نارضایتی برخی از اعضای جامعه روحانیت مبارز از عملکرد انتخاباتی آن؛ بروز اختلاف¬نظر پس از عینی شدن عرصه‌های اعمال حاکمیت، همچون: اختلاف¬نظر پیرامون اصلاحات ارضی و قانون کار؛ اختلاف¬نظر پیرامون حدود اختیارات رهبری؛ اختلاف¬نظر پیرامون حدود تبعیت از امام (ره)؛ اختلاف¬نظر پیرامون نوع مشارکت سیاسی مردم و اختلاف دیدگاه اقتصادی (کردي، 1386: 19).
درخصوص ديدگاه¬ها و مواضع روحانيون مبارز نيز مي¬توان گفت اين تشکل معتقد به آزادي براي ابراز عقيده و حق انتخاب مردم است و از طرفي در عرصه اقتصادي خواستار دخالت بيشتر دولت و رسيدگي بيشتر به قشرهاي کم درآمد جامعه مي-باشد. اين گروه از ديدگاه¬هاي اقتصادي چپ¬گرايانه حمايت مي-کرد. يکي از عمده¬ترين شعارهاي مجمع روحانيون مبارز همواره ايجاد عدالت اجتماعي و مبارزه با فقر و حاکم کردن اسلام پابرهنگان در مقابل اسلام سرمايه¬داري و يا اسلام مرفهين بي¬درد بوده است. در بحث فرهنگي هم مجمع روحانيون از فضاي باز فرهنگي در جامعه حمايت مي¬کردند. باتوجه به تقارن این انشعاب با انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی فرصت تبلیغاتی وسیعی در اختیار این تشکل جدید قرار گرفت؛ از سوی دیگر جامعه روحانیت مبارز تهران سکوت قابل توجهی را پیشه کرده بود و صحبتی درباره انشعاب نداشت؛ بدین¬سان از فهرست 30 نفره نمایندگان تهران، تنها شش نفر از کاندیداهای جامعه روحانیت به مجلس راه یافتند که 2 تن از آنها هم از لیست مشترک بودند. مجمع روحانيون مبارز  پس از کسب اکثریت کرسی‌های تهران در مجلس سوم، مهدی کروبی دبيرکل خود را بعنوان رئیس مجلس برگزید و مجمع روحانیون بر مجلس حاکم شدند. همانگونه که در تحليل¬هاي جامعه¬شناسي آمده است از مهمترين خصائص جامعه بعد از انقلاب انشعاب نيروها و تحول فضاي ايدئولوژيکي جامعه است. جامعه ايران هم از اين قاعده مستثني نبوده است و پس از انقلاب و تثبيت آن گفتمان¬هاي متعددي درون گفتمان انقلاب اسلامي پديد آمدند و نخستين مورد آن را در قضيه جامعه روحانيت مبارز و  مجمع روحانيون مبارز مي¬توان ديد.

5- گذار تاريخي دو تشکل (1388-1368)
در اين بخش سعي شده تا جهت¬گيري¬ها و فراز و فرودهاي جامعه روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز را در دولت¬هاي هاشمي رفسنجاني، خاتمي و دوره اول دولت احمدي¬نژاد بررسي كنيم. در اواخر دهه 60 و با پايان دهه اول انقلاب شرايط تغيير كرد. در سال 67 و 68 دو واقعه مهم رخ داد كه در تحول نظام اجتماعي – سياسي ايران نقش اساسي بازي كرد. يكي پايان يافتن جنگ ايران و عراق و ديگري رحلت امام خميني (ره) بود. قبول قطعنامه و آغاز دوران سازندگي، رحلت بنيانگذار انقلاب اسلامي، انجام اصلاحات در قانون اساسي و اعطاي اختيارات بيشتر به رئيس جمهور و حذف پست نخست وزيري، مخالفت جريان چپ با برنامه توسعه اقتصادي هاشمي رفسنجاني، همه و همه در تغيير فصل سياسي در ايران موثر افتاد.
1-5- دولت سازندگي (68 تا 76)
آغاز اين دوره با رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني - عضو جامعه روحانيت مبارز - بود. دولت هاشمي با همه نواقص خود در اجراي طرح¬هاي زيربنايي به موفقيت¬هاي چشمگيري دست پيدا كرد و كار ساخت روبناي اقتصاد كشور را سهل نمود. در اين دوره با رد صلاحيت¬هاي انتخابات مجلس چهارم سبب شد برخي چهره¬هاي اصلي مجمع روحانيون و گروه¬هاي خط امامي همسو با آن، نتوانند در انتخابات شركت كنند و اين امر سكوت و انزواي اين تشكل روحاني محور جناح چپ را  بدنبال داشت. كروبي دبيركل مجمع روحانيون مبارز و رئيس سومين دوره مجلس شوراي اسلامي نه تنها به مجلس راه پيدا نكرد، حتي رتبه¬اي بهتر از سي هفتم را در بين نامزدهاي تهران كسب نكرد (فوران، 1382).
در انتخابات مجلس چهارم ، جناح راست که با شعار حمايت از دولت هاشمي رفسنجاني به ميدان آمده بود توانست اکثريت را از آن خود کند. تمامي كانديداهاي جامعه روحانيت مبارز به مجلس راه يافتند و ناطق نوري عضو شوراي مركزي جامعه روحانيت مبارز به رياست مجلس چهارم رسيد و مجلس يكدست از نمايندگان جناح راست و غالبا سنت¬گرايان جناح راست تشكيل شد (شادلو، 1381: 378). در اين دوره رياست قوه قضائيه هم به آیت¬اله محمد يزدي عضو جامعه مدرسين حوزه عليمه قم (68 تا 1378) از نهادهاي همسو با جامعه روحانيت رسيد و بدين ترتيب سيطره جناح راست بر اركان حكومتي كشور فراهم آمد. انتخابات مجلس پنجم با پيروزي نسبي و تاحدودي ظاهري جناح راست همراه بود. با راهيابي اقليتي از چهره¬هاي كارگزاران و جريان چپ عملا دو فراكسيون اكثريت و اقليت در مجلس پنجم ايجاد شد و دوران يك صدايي در مجلس به پايان رسيد و دوران شفاف¬سازي مواضع دوجناح در مجلس آغاز شد. همكاري كارگزاران سازندگي با جناح چپ در مجلس با وجود اختلاف نظرهاي بسيار عميق، در حال رشد و تكامل بود، اما هنوز جناح چپ در صحنه سياسي منزوي بود و آنچه بيشتر مورد اقبال افكار عمومي بود راست¬هاي مدرن (كارگزاران) بودند.
پروسه آزادسازي در تمام زمينه¬هاي اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و حتي سياسي روز به روز چهره جامعه را تغيير مي¬داد و اين مسئله سنت¬گرايان و محافظه¬كاران را سخت به وحشت انداخته بود. آثار اين هراس در درگيري¬هاي مقطعي و كوتاه مدت در نقاط مختلف كشور و درگيرهاي محدود بين جناح¬هاي مختلف دانشجويان در دانشگاه¬هاي سراسر كشور نمود پيدا كرد. در پايان دوره هشت ساله رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني دقيقا همانند ابتداي دوره رياست جمهوري وي مردم طالب رفرم جديد براي دستيابي به آزادي بيشتر بودند. در دوره رفسنجاني آزادي¬هاي مردم به صورت تدريجي و كند و تحت تاثير نفوذ محافظه¬كاران سنت¬گراي جناح راست در حال افزايش بود. اما اين مسئله مردم را راضي نكرده بود و اينك توده مردم دستيابي به تمام اميدهاي خود را منوط به قدرت يافتن راست¬هاي مدرن مي¬دانستند (همان، 381).
اين دوره جريان¬هاي سياسي عمده كشور به چهار دسته كلي تقسيم مي¬شدند: 1- جريان راست سنتي؛ اين جناح براي آزادي سياسي احترامي قائل نيست، مشاركت عامه و راي جمهوري را در اداره كشور و نظام-پذيرا نيست. 2- راست مدرن؛ از دين دركي هماهنگ با معارف دوران را دارد. پذيراي اقتصاد و سرمايه-داري مدرن است. در روابط خارجي معتقد به تنش¬زدايي و نزديك شدن به قطب¬هاي سرمايه¬داري جهاني است و از لحاظ فرهنگي به نوآوري و آزادي¬هاي گسترده و تبادل گسترده فرهنگي تاكيد مي¬كند. 3- چپ مدرن؛ آنها از دين تلفيقي سنت¬گرايانه و نوآورانه و گزينشي دارند. آرمان¬گرايي و اصول¬گرايي ايدئولوژي انقلاب دائم براي جلوگيري از انحراف، پذيرش نوعي آنارشيسم براي جلوگيري از نهادينه شدن انقلاب و تبديل آن به نظام و توجه به ويژه به تئوري در تبيين مسائل و مشكلات از ويژگي¬هاي فكري اين جريان است. 4- چپ سنتي؛ مدعي پيروي از خط امام راحل، استقلال آزادي و عدالت اجتماعي است. بر نقش نوآوري و عقل دوره¬اي بر فهم دين معتقد است. از نظر اقتصادي به استقلال توام با ارتباطات خارجي، عدالت اجتماعي و همچنين توسعه در سايه استقلال و عدالت اعتقاد دارد. قانون¬گرا و معتقد به آزادي¬هاي سياسي و مشاركت مردم است. خواهان ايستادگي در برابر استكبار به ويژه امريكا است و در پي توانمندي و استقلال و هويت فرهنگي خودي است (همان، 382).
2-5- دولت اصلاحات (1384-1376)
در آغاز دهه هفتاد شمسي چپ¬گرايان اسلامي (مجمع روحانيون مبارز، مجاهدين انقلاب اسلامي و دفتر تحکيم وحدت) به تدريج به اين نتيجه رسيدند که بايد با تجديدنظر در مواضع ايدئولوژيک خود آهسته آهسته پذيراي برخي گفتارهاي نوگرايانه ديني و برخي ملاحظات آزاديخواهانه و دموکراتيک شوند. حاشيه¬نشين آنها در سياست رسمي و عدم حضور آنها در مسئوليت¬هاي سنگين اجرايي در دولت هاشمي زمينه را براي بازسازي و بازانديشي در حوزه فکري فراهم کرد (پناهي، پیشین: 158).
عملكرد دولت هاشمي رفسنجاني هم در عرصه سياسي، اجتماعي و فرهنگي تاثير فراوان بر دوره بعد از وي يعني دوره اصلاحات گذاشت. جريان چپ كه در دوران هاشمي رفسنجاني بعنوان اپوزيسيون درون حاكميت يعني منتقد قانوني عمل مي¬كرد، طي سال¬هاي انزوا كم كم از ديدگاه¬هاي راديكالي و تندروانه خود فاصله گرفته و در آستانه انتخابات هفتيمن دوره رياست جمهوري از انزوا خارج شد و بعنوان يك نيروي سياسي قدرتمند رخ نمود. جريان چپ در انتقاد از سياست تعديل اقتصادي دولت رفسنجاني و عملكرد اقتصادي و وعده¬هاي عمل نشده دولت، نهايت سود را برد. جريان چپ/ اصلاح¬طلب پس از سال 76 جريان راست سنتي و دولت هاشمي رفسنجاني را به نقض گسترده حقوق اساسي مردم، دستگيري روزنامه¬نگاران و روشنفكران، خفقان و استبداد راي برخورد تند با مردم، گسترش فقر، افزايش فاصله طبقاتي، محدود كردن انتخاب آزادانه مردم و اعمال نادرست نظارت استصوابي، ايجاد و تقويت گروه¬هاي فشار و ... متهم مي¬ساخت (شادلو، پیشین: 608). انتخابات رياست جمهوري هفتم، انصراف رسمي مهندس موسوي – نامزد مورد حمايت مجمع روحانيون مبارز – از حضور در انتخابات و اجماع روي سيد محمد خاتمي از اعضاي شوراي مركزي مجمع روحانيون مبارز، آغاز دوراني بود كه در دو مقطع خرداد 76 و80 در آوردگاه رياست جمهوري، انتخابات شوراي¬هاي اول در سال 77 و مجلس ششم در سال 78، بازيگري مجمع روحانيون مبارز و جناح چپ را به عرصه رسمي سياست آورد و دو عضو شاخص مجمع رياست دو قوه - مجريه و مقننه -  كشور را در دست گرفتند.
جناح جامعه روحانيت مبارز و به عبارتي ديگر راست سنتي در انتخابات هفتم رياست جمهوري از ناطق نوري از اعضاي شوراي مركزي خود حمايت كرد كه رقابت را به كانديداي مجمع روحانيون مبارز واگذار كرد. جناح راست همچنين در انتخابات مجلس ششم در 29 بهمن 78 هم شكست خورد و بدين ترتيب كنترل دولت و مجلس يعني دو قوه از سه قوه را از دست داد، اما پس از آن سعي خود را بكار برد تا موقعيت خود را در نهادهاي غيرانتخابي نظير قوه قضائيه، شوراي نگهبان، مجمع تشخيص مصلحت نظام و صدا و سيما حفظ كند. سيد محمد خاتمي انتخابات رياست جمهوري هشتم  را با افزايش آرا پشت سر گذاشت و اين روند تا پايان رياست جمهوري وي ادامه داشت. در دوره دولت خاتمی مشی و منش فرهنگی دولت با رویکرد ایجاد جامعه مدنی، رهنمودهایی چون ارتقاء فرهنگ مشارکت اجتماعی، نهادینه کردن آزادی¬ها و حقوق مصرح در قانون اساسی، گسترش مشارکت مردم و اعمال نظارت عمومی به امور مختلف کشور از طریق گسترش نهادهای مدنی در قالب احزاب، گروه¬ها، تشکل¬های صنفی و تخصصی و ... در عرصه عمومی به میان آمد (غفاري و اميدي، 1387: 183).
3-5- دولت عدالت‌محور (1384 تا 1388)
از سال 1378، کم¬کم فضا برای طرح گفتماني با عنوان اصول¬گرایی فراهم شد و در انتخابات مجلس هفتم و به خصوص در نهمین دوره ریاست جمهوری، رقابت در قالب اصول¬گرا و اصلاح¬طلب (راست و چپ) شکل تازه¬ای به خود گرفت. از سال 1378 و با تحولات جامعه و تنش¬های ناشی از افراط¬گرایی اصلاح¬طلبان و سیاست تساهل و تسامح آنان، که به تضعیف و تخطئه ارزش¬ها و اصول انقلاب منجر شده بود، گروهی از نیروهای انقلابی و ارزشی همراه احزاب، گروه¬ها و جمعیت¬های  همسو با جامعه روحانیت مبارز در قالب شورای هماهنگی نیروهای انقلاب به تجدید سازماندهی اقدام کردند و در مبارزات سیاسی و انتخاباتی خود از سال 1380 به بعد این عنوان را برای معرفی خود در مقابل اصلاح¬طلبان بکار بردند. تفاوت این اصول-گرایان با گروه جامعه روحانیت مبارز، که جناح راست یا راست سنتی نامیده شدند در این بود که رهبری و مدیریت فکری و عملیاتی¬شان با نیروهای نسل دوم و سوم انقلاب که غالبا تحصیل کرده نوگرا و دارای سوابق فعالیت در دفاع مقدس بودند. نسل جوان¬تر این جریان تحت تاثیر شکست¬های پیاپی (از دوم خرداد 76 تا خرداد 80) هویت و اندیشه خویش را بازسازی و بازتعریف نمود و خود را اصول¬گر نامید که وجه تسمیه آن اعتقاد و التزام عملی به جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی، آموزه¬های امام خمینی و وفاداری به مقام معظم رهبری و در تقابل با زیر سوال بردن نظام، آرمان¬های انقلاب و امام خمینی از سوی جبهه دوم خرداد بود. اعتقاد به ولایت فقیه مطلقه، عدالت¬خواهی، تجلیل از دفاع مقدس و عوامل آن حمایت از فقرا و قشرهای پایین جامعه، مخالفت با تجملات، مصرف¬گرایی و انباشت ثروت، طرفداری از باز توزیع ثروت و ... ذیل همین گفتمان قرار می¬گرفت که در تقابل با سیاست¬ها و اندیشه¬های دوره اصلاحات و حتی دوره سازندگی بود (شفیعی¬فر، 1378:  36). ضمن اینکه نیروهای با سابقه جناح راست موسوم به راست سنتی به شکل¬گیری این جریان کمک کردند. و بدین ترتیب این جریان که در گذشته با نام راست سنتی و محافظه¬کار معروف بود، معنا و مفهوم تازه¬ای پیدا کرد.
شرایط جامعه و مجموعه عملکرد جناح چپ در قوه مجریه، شوراها و مجلس ششم سبب شد تا اصول-گرایان در گام اول به صورت کاملا چراغ خاموش با تابلوی آبادگران و شعارهای غیرسیاسی و تاکید بر رویکرد عمرانی و خدمت¬رسانی، برنده انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا و در گام دوم به صورت آشکار برنده انتخاب مجلس شوند و طبق برنامه حساب شده به ریاست جمهوری دوره نهم هم رسیدند. این جریان در انتخابات مختلف از سال 1381 به بعد پیگیری آرمان¬های انقلاب همچون عدالت¬خواهی، آزادی-خواهی، مبارزه با ظلم و تزویر، فقر و فساد و تبعیض را سرلوحه شعارهای خود قرار دادند و به خصوص در انتخابات ریاست جمهوری نهم بر لزوم توجه رئیس جمهور آینده به ولایت¬مداری، قانون اساسی و عدالت تاکید بیشتری کردند (دارابي، 1388: 132-131).
در مقابل جناح چپ در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری در سال 1384 دچار تشـت و تزلزل آراء شد. در این دوره به خاطر برخی اختلاف نظرها بین اعضا و دبیرکل و عدم حمایت از کاندیداتوری کروبی، استعفاي وي را از دبیرکلی مجمع  روحانیون مبارز و تاسیس حزب اعتماد ملی را بدنبال داشت. مجمع روحانیون از اواسط دهه 80 شمسی از لحاظ ساختاری دچار تغییراتی شد و شورای سیاستگذاری، خاتمی را بعنوان رئیس شورای مرکزی و آیت¬اله موسوی خوئینی¬ها را بعنوان دبیرکل برگزید. شیوخ و سادات روحانی این تشکل با سابقه جناح چپ، همچنان از محوری¬ترین نیروها جناح اصلاح¬طلب ایران شناخته شده و سیاست¬ورزی در چارچوب قانون اساسی و خط امام را دنبال می¬کنند (روزنامه شرق، 1394).

نتيجه‌گيري
بخش عمده حاکيت يا بهتر بگوئيم تمام حاکميت سياسي کشور متعلق به دو جناح سياسي عمده است و ناگزير جابجايي قدرت به حاکميت يکي از اين دو جناح منجر مي¬شود. يک جناح به جناح راست و ديگري به جناح چپ معروف است. برخي جناح راست را به جناح محافظه¬کار / سنت¬گرا و يا اصول¬گرا و برخي جناح چپ را اصلاح¬طلب يا نوگرا مي¬خوانند. مقايسه آنچه از اين دو جريان گفته شده، نشان مي¬دهد ويژگي فکري جريان سياسي موسوم به راست، وفاداري و پايبندي به حکومت ديني، نظام جمهوري اسلامي و ولايت فقيه، جانبداري از دين حداکثري، دولت حداقلي، اقتصاد بازار آزاد و واگذاري برخي امور به مردم است. پذيرش قرائت رسمي نظام از ويژگي¬هاي مهم آن است. آزادي، مردم¬سالاري و حق راي مردم قابل احترام است، اما از برتري جمهوريت بر اسلاميت نظام نگران است. حکومت اسلامي، وجوب تشکيل آن و نقش روحانيت، سه مولفه ساختاري مهم در انديشه و عمل جريان راست سياسي است و ولي مطلقه فقيه با پذيرش اين مسئوليت نقش اساسي در حکومت اسلامي ايفا مي¬کند. از ديدگاه جريان راست، مشارکت سياسي مردم نه از زاويه استيفاي حقوق  شهروندي که براي تکليف شرعي و وظيفه ديني قلمداد و به مثابه اعمال واجب تلقي مي¬گردد. بيگانه سيتزي يک اصل مهم و اساسي در ديپلماسي اين جريان است. بدين¬سان جريان راست، اصول¬گرا و ارزشي، حفظ ارزش¬ها اسلامي را بر هر امر ديگري مقدم دانسته و عدالت را بر توسعه ترجيح مي¬دهد.
در مقابل مباني فکري و ويژگي¬هاي عمومي جريان موسوم به چپ در مولفه¬هايی چون دفاع از آزادي و عدالت، حمايت از محرومان، مقابله با سرمايه¬داري و خصوصي¬سازي، مخالفت با ثروت¬اندوزي و انباشت سرمايه، دفاع از حقوق کارگران در برابر کارفرمايان، مخالفت و ضديت با سلطه¬جويي و امپرياليسم، حمايت از دولت حداکثري و دخالت همه¬جانبه و روزافزون دولت در عرصه عمومي خلاصه شده است. جريان چپ بنابه دلايلي چون فقدان پيشينه تاريخي، عدم انسجام نظري و هماهنگي فکري در ميان بنيانگذاران آن، تاثيرپذيري از جريان روشنفکري تنوع افکار مخالف و متضاد، دچار تحول نظري و دگرديسي فکري در راهبرد، رويکرد و مواضع شده است. جريان چپ روزگاري سردمدار دفاع از ولايت مطلقه فقيه بود، اکنون از وکالت مطلقه فقيه و ولايت مقيده دفاع مي¬کند و گروهي از نيروهاي آن اعتقادي به ولايت فقيه ندارند. امروزه دغدغه جمهوريت و تقدم راي مردم بر اسلاميت نظام از ويژگي¬هاي اصلي جريان چپ محسوب مي-شود.
جريان چپ که روزگاري استبکار جهاني را به سرکردگي آمريکا ام¬الفساد مي¬ناميد و از سردمداران تسخير سفارت امريکا در ايران بودند، امروزه بر اين باورند که بايد با آمريکا به مذاکره پرداخت و رابطه برقرار کرد.
آنچه که از  مقايسه تحولات فکري و فراز و فرود جامعه روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز در عرصه سياست ايران تا سال 1388 مي¬توان بيان کرد، عبارتند از:
1) ابتدا اينکه رابطه معناداري ميان تحولات کشور با فراز و فرود جريان¬هاي سياسي وجود دارد. گفتمان-سازي و جريان¬سازي هريک از جريان¬ها، گوياي تاثيرپذيري روند اداره کشور از فعل و انفعالات جریان¬هاي سياسي بوده است. دولت سالاري، منع خصوصي¬سازي، حمايت از محرومان و حاکميت جريان چپ، راهبردي هشت ساله دولت موسوي بوده است. در مقابل، سياست تعديل و خصوصي¬سازي، ايدئولوژي توسعه اقتصادي در دولت هاشمي رفسنجاني مبناي ادراه امور بود. توسعه سياسي، جامعه مدني و گفتگوي تمدن¬ها مبناي دوره خاتمي بود. اما در دولت احمدي¬نژاد عدالت¬خواهي، مبارزه با فساد و تمرکززاديي سرلوحه امور کشور واقع شده بود. بطورکلي با وجود برنامه¬هاي توسعه و چشم¬انداز 20 ساله که تصوير و افق توسعه کلان کشور را ترسيم مي¬کند و در بالاترين سطح مقامات کشور به تصويب رسيده است، اما باز همواره جريان¬هاي سياسي گفتمان خود را بر روند اداره کشور تحميل کرده¬اند.
2) در مقايسه بين جامعه روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز مي¬توان گفت اين است که جامعه روحانيت مبارز تهران با دبيرکلي آيت¬اله محمدرضا مهدوي کني از ثبات فکري و تصميم¬گيري برخوردار بوده است و هرگز از اصول و مباني نظام جمهوري اسلامي ايران عدول نکرده و ثابت قدم در اين ميان از ديدگاه¬هاي خود دفاع نموده است، اما طرف مقابل مجمع روحانيون مبارز تهران با دبيرکلي مهدي کروبي عليرغم موضع¬گيري¬هاي اصولي و مناسب در برخي مواقع دچار اصطحاک¬هايي با نظام شده است.
3) موضوع ديگر اينکه جريان چپ در اين سال¬ها دچار دگرديسي و تغييرات اساسي در راهبردهاي خود شده است و پيوسته در حال تحول و تکامل بود. گفتمان مجمع روحانيون مبارز در مسير تطور خود در گذار از عدالت به آزادي از عوامل متعددي تاثير پذيرفته است. نخست تاثير از تحول گفتمان روشنفکري در ايران پس از انقلاب است. روشنفکراني که در آستانه انقلاب و اوايل آن بينش¬ها و روش¬هاي آزادي¬گرايانه را نمي¬پذيرفتند و بر مبارزه با امپرياليسم و بر آرمان برابري و عدالت تاکيد مي¬کردند و رويکردي انتقادآميز به مدرنيته غربي، آموزه¬ها و مبادي آن داشتند، به تدريج تغيير مواضع دادند و با آغاز دهه 70 سرمشق-هاي آزادي¬گرايانه و اصلاح¬طلبانه را به جاي چپ¬گرايي و انقلابي¬گري برگزيدند. در مقابل جناح راست کمترين تحول فکري را داشته است و حتي مي¬توان گفت تاکيد بيشتري بر اصول و راهبردهاي خود داشته است.
4) مقوله مهم ديگر عدم ثبات تصميم¬گيري و اختلافات بسيار ميان اعضاء هر دو تشکل به ويژه در هنگامه برگزاري انتخابات  ميان اين دو نهاد است که از عمده¬ترين ضعف¬هاي آنان مي¬توان برشمرد و مي¬توان گفت انشعاب¬هاي درون هر دو تشکل به هنگام انتخابات روي داده است.
 نکته پاياني اينکه جريان سياسي اسلام¬گرا اعم از جريان راست و چپ آن در اين سال¬ها در پرتو رهبري روحانيت حاکميت داشته است. حاکميت چپ مرهون نقش¬آفريني مجمع روحانيون مبارز و حاکميت راست مديون نقش¬آفريني روحانيت مبارز است.

چکیده

شناخت دقيق و عميق ماهيت و محتواي عرصه سياسي کشورها تا حد زيادي به بررسي نقش و تاثير گروه‌ها و نيروهاي اجتماعي تاثيرگذار در روند آنها بستگي دارد. در ايران، روحانيت شيعه از گذشته دور از جمله نيروهاي مقتدر اجتماعي و يکي از ارکان مهم جامعه مدني به شمار آمده است. استقلال مالي روحانيت شيعه، دارا بودن ساختار شبه حزبي در کنار ساير ويژگي‌ها، اين گروه را بعنوان يک جامعه ويژه سياسي و يک دولت بالقوه يا آلترناتيو در ادوار گذشته مبدل ساخته است. دولت بالقوه‌اي که با پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 1357 به دولت بالفعل تبديل شده است. جريان سياسي اسلام‌گرا که از سال‌هاي آغازين انقلاب تاکنون در کشور حاکم  بوده،‌ در پرتو رهبري و هدايت روحانيت بوده است. در اين ميان دو تشکل روحاني جامعه روحانيت مبارز  و مجمع روحانيون مبارز نقش‌آفريني بسيار مهمي داشته‌اند. اين پژوهش  تلاش دارد با استفاده از رهيافت مقايسه‌اي به بررسی نقش و تاثير روحانيت مبارز با مجمع روحانيون مبارز در عرصه سياست ايران تا سال 1388 بپردازد. مطالعه تاريخ انقلاب اسلامي -جريان‌هاي سياسي- دورنمايي شفاف و واضح به علاقمندان مسائل تاريخ سياسي معاصر کشور عرضه خواهد داشت تا با دقت بيشتري به تجزيه و تحليل اوضاع و مواضع  دو جناح در گذشته و حال پرداخته و موارد تغيير در مواضع يا ميزان پايبندي هريک بر مواضع گذشته خويش را به روشني دريابند.