نقش ادبیات تطبیقی در بیان وجوه مشابهت میان آداب مختلف اسلامی

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- استاد زبان و ادبیات عربی، دانشکده زبان و ادبیات، دانشگاه کابل
دریافت: ۲۰ تیر ۱۳۹۹ | انتشار: 30 آبان 1399

منابع و ماخذ

فارسی:
1- ابراهیم، عبدالحمید (1998)، «المصادر التاریخیه فی مسرحیه مجنون لیلی»، مجله المجلد الثالث، ش 1.
2- ابوالقاسم، الحسن بن محمد النیشابوری (1924)، عقلاء المجانین طبعه القاهره.
3- أبوعلی، القالی (1926)، ذیل الأمالی و النوادر، مصر: طبعه دارالکتب المصریه.
4- الاصفهانی، ابوالفرج (1995)، الأغانی، بیروت: دارالفکر.
5- الأنطاقی (1302)، داود تزیین الأسواق فی أخبار العشاق، قاهره: طبعه القاهره سنه.
6- بهمنی مطلق، یداله (۱۳۸۸)، «کنش‌ها و منش‌ها در خسرو و شیرن و لیلی و مجنون»، ماهنامه کتاب ماه ادبیات.
7- بهمنی مطلق، یداله (۱۳۸۸)، «کنش‌ها و منش‌ها در خسرو و شیرن و لیلی و مجنون»، ماهنامه کتاب ماه ادبیات.
8- ثروتیان، بهروز (۱۳۷۹)، «راز عشق لیلی و مجنون در مثنوی لیلی و مجنون نظامی گنجه‌ای»، فصلنامه هنر.
9- جمعه، بدیع (1980)، دراسات فی الأدب المقارن، بیروت: دار النهضة العربیة للطباعة والنشر.
10- چیر، جاکوب (۱۳۴۷)، «محمد فضولی بغدادی»، فصلنامه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران.
11- حسین، طه (۱۳۸0)، «هویت تاریخی مجنون»، فصلنامه شعر.
12- ختک، سکندرخان (1358)، لیلی او مجنون، افغانستان: طبع أکادمیه علوم أفغانستان عام.
13- دراز، سیزار قاسم (1994)، «الجنون بین أرازموس و النیسابوری»، مجله البلاغه المقارنه.
14- ذوالفقاری، حسن (۱۳۸۸)، «مقایسه چهار روایت لیلی و مجنون نظامی امیر خسرو جامی و مکتب»، فصلنامه پژوهش¬های زبان و ادبیات فارسی.
15- رضایی اردانی، فضل‌اله (۱۳۸۷)، «نقد تحلیلی-تطبیقی منظومه (خسرو و شیرین) و (لیلی و مجنون) نظامی گنجوی»، دوفصلنامه زبان و ادبیات فارسی.
16- ستودیان، مهدی (1387)، «ریشه¬یابی داستان لیلی و مجنون»، فصلنامه ادبیات فارسی.
17- سجادی، ضیاءالدین (۱۳۷۸)، «لیلی و مجنون در قرن ششم ه‍.ق و لیلی و مجنون نظامی»، فصلنامه شعر.
18- سیدغراب، علی‌اصغر (۱۳۸۲)، «مجنون بهانه¬پرداز، نگرشی بر مفهوم (بهانه) در مثنوی (لیلی و مجنون) هاتفی»، فصلنامه نشر دانش.
19- شریفی، احمد (1371)، «مقایسه بین مثنوی کردی و زین احمد خانی و لیلی و مجنون نظامی»، فصلنامه فرهنگ.
20- کفافی، محمد عبدالسلام (1972)، فی الأدب المقارن، دراسات فی نظریه الأدب والشعر القصصی، بیروت: دارالنهضه العربیه.
21- ماناسریان، آرمان (۱۳۸۶)، «مقایسه دو منظومه «آنوش» و «لیلی و مجنون»، فصلنامه ادبیات تطبیقی.
22- موید، حشمت (1371)، «در مدار نظامی: نقدی بر لیلی و مجنون نظامی»، فصلنامه ایران¬شناسی.
23- هلال، محمد غنیمی (1398)، «مجنون لیلی بین الأدب العربی والأدب الفارسی»، مجله فصول، المجلد، الثالث.

لاتین:
24- DE BRUIJN, J. T. P (1986). Mad̲j̲nūn Laylā In Persian, Kurdish and Pashto literature". The Encyclopaedia of Islam. leiden: E. J. Brill. p. 1103-1105. ISBN 9004078193.
25- DE BRUIJN, J. T. P (1986). "Mad̲j̲nūn Laylā in Persian, Kurdish and Pashto literature". The Encyclopaedia of Islam. leiden: E. J. Brill. p. 1103-1105. ISBN 9004078193.
26- FLEMMING, B (1986). Mad̲j̲nūn Laylā In Turkish literature". The Encyclopaedia of Islam. ۵. leiden: E. J. Brill. p. 1105-1106. ISBN 9004078193.
27- HEYWOOD, J. A (1986). Mad̲j̲nūn Laylā In Urdu literature". The Encyclopaedia of Islam. ۵. leiden: E. J. Brill. p. 1106-1107. ISBN 9004078193.

متن کامل

مقدمه
این نوشته برای بیان نمودن حقیقت¬های نهفته در ادبیات تطبیقی هر ملت است که بگونه¬ای واضح موقعیت آن باید آشکار گردد، تا باشد که برای یکی دیگر مفید واقع شوند، و باعث تبادل افکار جهت تأثیر و تأثرپذیری یکی از دیگری و غنامندی و تکمیل در راستای اجناس ادبی گردند، اندیشه¬های فنی و فکری اساس این طرز فکر را بگونه¬ مثمر تشکیل می¬دهد، و به همین برای به کمال رسانیدن هدف تعیین شده که تبیین ادبیات تطبیقی بین ادب عربی، پشتو و فارسی دری است، به تمسک به راه و روش گذشته¬گان عرب و مسلمانان بگونه¬ عام می¬توان به نتیجه¬ مطلوب رسید. محققین نکاتی را از عوامل اساسی جهانی ادب مقارن خوانده¬اند که بگونه¬ای مثال می¬توان نام برد:
جایگاه انسانی که یکی اساسات آن پنداشته می¬شود: معیار اساسی برای وضاحت و آشکار نمودن داشته-های ادبی هر ملت وابسته به طرز فکر، روابط اجتماعی و ایدئولوژیک هر انسان است، که ممکن منطبق به رساله غفران شکسبیر و دیگران داشته باشد.
داشتن ارزش¬های محلی که در آن تمامی رویاها به تصویر کشیده شده باشد: در این موقف بعض از اعمال ادبی وجود دارد که سبب خلود آن به موقف که از طرف انسان¬ها پیش نهاد می¬گردد برنمی¬گردد، بلکه مستقیما به شخصیت انسان از دید قومی اقلیمی و چیزهای دیگر بر می¬گردد، که ممکن منطبق با اعمال ادبی تولوستوی و دیگران باشد.
مهارت¬های فنی یکی از شرایط مهم پنداشته می¬شود: استواری در مهارت¬های ادبی یکی از پیش شرط¬های اعمال ادبی در آداب اسلامی است که وی را جاویدانه می¬سازد؛ و بطور مثال می¬توان به قصه¬ لیلی و مجنون اشاره نمود. روش تحقیق این مقاله مقایسه¬ ادبی میان ادبیات عربی، پشتو و فارسی دری است، که به تصویر کشیدن شخصیت (قیس) بگونه¬های مختلف در آداب مزبور و طرز شخصیت¬پردازی از دید تاریخی و اسطوره¬ای در ادبیات عرب، و ورود آن به ادبیات پشتو و فارسی دری، بعد از بررسی رویدادهای این داستان و به تصویر کشانیدن (قیس) در یک عمل ادبی میان آداب مذکور، از دیدگاه ادبیات صوفیانه پشتو، با وصف اینکه در اشعار عربی فقط حب عذری مدنظر است خلاص، امید است پیرامون وضاحت بیشتر این عمل ادبی اشعار ادبیات عرب، و اشعار ادبیات پشتو و اشعار ادبیات فارسی دری را مورد مداقه قرار داده از جوانب مختلف پیرامونش بحث همه¬جانبه انجام خواهم داد، که چگونه می¬توان این داستان باعث برانگیختن روحی انسان در ادبیات پشتو و فارسی دری گردد. تحقیق این مقاله در بردارنده¬ نشأت قصه در زبان عربی و بیان اجناس ادبی که در چوکات شعر داستان لیلی و مجنون را پیشکش نموده، و طرز انتقال آن از ادبیات عرب به ادبیات فارسی دری و ادبیات پشتو را بگونه¬ تطبیقی بیان خواهیم کرد.

1- لیلی و مجنون در ادبیات عرب
اما محققین و پژوهشگران در حین پژوهش بیتشر مسأله¬ وجود "قیس" مجنون را مطرح می¬سازند، از دید تاریخی که آیا وجود دارد و یا خیر. ولی در مورد اینکه مجنون وجود دارد یا خیر. بنابر روایت راویان بستگی دارد، برخی وجود آن¬ را انکار می¬کند ولی برخی دیگر وجود آن¬ را حتمیت می¬بخشند که وجود داشته است، ولی در برخی اوقات راویان روایات ادبی بگونه¬¬ای است که می¬آورند که غالبا مجنون با تمام حوادث هم¬گام بوده که اعتراف به وجود آن دارد. ولی اخبار وارده در مورد وجود مجنون درست به تعلیل گرفته نشده است، می¬توان گفت با قطع¬نظر از تمامی آنچه که در مورد آن حکایت¬دار تأثیر فروان بالای ادبیات دیگری جهانی گذاشته است، لازم به ذکر است که پیرامون شخصیت قیس طوری که به اشعار ادبیات مزبور وارد شده می¬توان اسناد کرد، بعد از آن در مورد شخصیت داستانی مجنون طوری که در اخبار ذکر آن آمده نیز سخن داشته باشیم، و هم باید بدانیم که چگونه و به چه طرز این شخصیت تاریخی از ادبیاتی به ادبیات دیگری راه یافته است، و اسباب که باعث شده که وی را به یک شخصیت تاریخی در ادبیات اسلامی تمامی ملت¬ها قرارش دهد. و از این انتقال شخصیت تاریخی و داستانی مجنون ادبیات پشتو و فارسی دری نیز بی¬بهره نبوده است، بلکه جایگاه خاص خویش را در ادبیات مزبور نیز باز کرده و مورد عنایت نویسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است. که پیرامون آن مسائل شواهد شعری و ادبی را از ادبیات پشتو و فارسی دری و عربی پیشکش و مورد تحلیل قرار خواهیم داد (ابراهیم، 1998: 341).
قدیمی‌ترین نوشته‌ای که در آن یادی از لیلی و مجنون شده ‌است، کتاب «الشعر و الشعرا» (قرن سوم هجری) است که هیچ جزئیاتی از داستان این دو ارائه نمی‌دهد. پس از آن در کتاب «الاغانی» ابوالفرج اصفهانی (قرن چهارم)، الزهره ابوبکر ابن داوود ظاهری (قرن سوم) و مصارع العشاق ابن سراج (قرن پنجم) ابیاتی منسوب به مجنون یا داستان‌های خیلی کوتاهی از زندگی او گردآوری شده‌ است (هلال، 1398: 321).
به گفته حشمت موید، مجنون لقب شاعری عرب به نام قیس بن ملوح عامری از قبیله عامر از نجد بوده که در نیمه دوم قرن هفتم میلادی می‌زیسته ‌است. بر این اساس مجنون عاشق لیلی، دختری از همان قبیله بوده و اشعاری برای وی می‌سروده‌ است. این اشعار چنان در میان اعراب موثر افتاد که دست‌کم تا دو قرن بعد، هر شعری که نام لیلی در آن بود، به وی منسوب می‌شد. این اشعار و حکایات، طی دویست سال بعد جمع‌آوری شد و در این مدت دست‌کم ۵ کتاب به زبان عربی به حکایت مجنون اشاراتی کردند. به تدریج داستان مجنون دچار تحولات زیادی شده و شاخ و برگ زیادی بر آن افزوده شد (الصبح، 1998: 213).
روایت دیگر آن است که جوانی از بنی‌امیه یا بنی‌مروان عاشق دخترعموی خویش شده و چون این راز فاش شد، اشعاری با نام مستعار مجنون سرود (دراز، 1394: 421). کراچکوفسکی اعتقاد دارد که لیلی و مجنون هویت تاریخی داشته و در اواخر قرن اول هجری در عربستان می‌زیسته‌اند، یک تحقیق دانشگاهی توسط مهدی ستودیان نیز این نظر را تأیید می‌کند (کفافی،1972: 232).
طه حسین ادیب و محقق عرب، وجود واقعی مجنون و شخصی به نام قیس را مورد تردید قرار داده‌ است. به گفته او گروهی از اعراب متعصب گمان می‌کنند که تردید در وجود مجنون، از مجد و عظمت اعراب می‌کاهد. از دید این افراد، «محقق ماهر» کسی است که با هر حیله و روشی تلاش کند تا وجود مجنون را اثبات کرده و به این ترتیب ثابت کند که ادبیات عربی، برترین و ممتازترین است (حسین،1380: 38). به نظر طه حسین مجنون شخصی خیالی است و هیچ نقد و بررسی سنجیده و درست علمی نمی‌تواند وجود او را که حتی در مورد نام و نسب و حوادث زندگی او اتفاق¬نظر وجود ندارد، اثبات کند (حسین، 1380: 39)، به گفته طه حسین اشعار و روایات عربی که به مجنون نسبت داده می‌شود آن اندازه تناقض دارند که براساس آن نمی‌توان یک شخصیت واحد انسانی برای مجنون یا لیلی تصویر نمود (حسین، 1380: 41-42).
اصمعی می¬گوید: «از اعرابی که از بنی عامر بن صعصعه بود در مورد مجنون عامری سوال کردم، برایم گفت، از کدام یک منظورتان است؟ در میان ما جماعت وجود دارد که نسبت جنون در آنها دیده می¬شود، یعنی بیاد روزگار جوانی و تفریح و سرگرمی¬های گذشته همیشه یادی از آن دارند. گفتم عده¬¬ای از آن را برایم بخوان. پس شعر زا مزاحم بن حارث مجنون را برایم به گونه¬ آتی خواند»:

ألا أيها  القلب الذي لجا هائما                                                     بليـــلى وليـــدا لم تقطع تمائمه
أفق قد أفاق العاشقون وقد أنى                                                       لك اليوم أن تلقي صديقا تلائمه
أجدك لاتنسيك ليــلى ملـمة                                                       تلم ولا عهد يطـــول تقـــادمه

گفتم دیگری غیر از این را برایم بخوان. باز برایم به خواندن شعر معاذ بن کلیب مجنون بگونه¬ ذیل آغاز کرد:

ألا طالما لعبت ليـــلى و قـادني                                                        إلى اللهو قلب في الحسان تبوع
وطال امتراء الشوق عيني كلما                                                     نزفت دموعــا تــستجد دمـــوع
فقد طـال امساكي عن الكبد التي                          بها من هوى ليلى الغداة صدوع (اصفهانی، 1924: 6-8).

باز هم گفتم کسی دیگری از این مجموعه باقی مانده که از خواندن اشعارش بهره¬مند شوم، باز برایم گفت: کافی است همین قدر به الله قسم که یکی از آن مجموعه اگر مورد موازنه قرار گیرد برابر با تمامی عقلاء امروزی است (الأصفهانی، 1967: 2/6-8).
خبری که از اصمعی روایت شده مدلول بر این¬ است که جنون نزد صوفی¬ها، اوصاف متفاوتی است که دلالت بر ذم نمی¬کند، بلکه یکی از ویژ¬گی¬های عالی شاعران در وصف مدح¬شان است. زیرا صاحب روایت در روایت گذشته طوری که حکایت کرد، اگر به مقایسه گرفته شود یکی از مجنون¬های آن زمان برابر با تمام عقلاء عصر اصمعی است. پس جنون صوفی یک وصف از اوصاف حکماء زاهد بود. و هم برای عقلاء مجانین نیز اطلاق می¬شد، مردم حکماء را دیوانه¬گان می¬نامیدن زیرا که آنها در تمامی عادت با دیگران یکسان نبودند، چیزهای را انجام می¬دادند که از آن انکار می¬کردند، هیچگاه کارهای نیک را در واقع انجام نمی¬دادند، که سبب انتشار این قصه در مجتمع اسلامی در همان زمان گردید، و این داستان که معنی صوفی را بیشتر از دیگری حمل می¬کرد، باعث این شده بود که به قیس شخصیت تازه¬ صوفی ببخشد و جایگاه جدیدی را برایش در ادبیات باز نماید (ابوالقاسم،1924: 10-9).
ولی آنچه که نظر به روایات و اخبار در مورد قیس رسیده نشان می¬دهد که شخصیت قیس از دید راویان متفاوت¬تر از شخصیت مرموز است که درباره¬ وی ذکر شده است. زیرا که بعضی اوقات یکی به یک گونه و دیگری به دیگر گونه از آن حکایت نموده که تعارض در این روایت¬ها برای همگان شک و تردید در مورد شخصیت قیس را بار آورده است. اگر گزارش تاریخ اینگونه باشد، پس شعراء و اهل بادیه چه تقصیر در اینباره داشته می¬توانند. مثلا شاعری در شعرش مجنون را به تصویر کشیده که گویا یک شخص صادق در عشق بوده و همیشه تلاش صادقانه جهت رسیدن به عشق خویش را دارد. ولی معروف¬ترین اسم مجنون در تمامی آثار ذکر شده قیس است، و همین عنوانی است که ما پیرامونش تحقیق خویش را انجام می¬دهیم (جمعه، 1980: 312).
قیس بن ملوح بن مزاحم بن عدس بن ربیعه بن جعده بن کعب بن ربیعه است، ولی لیلی که به این اسم شهرت کسب کرده؛ لیلی بنت مهدی بن کعب بن ربیعه است (اصفهانی، 1967: 2/3). هر دو شخصیت داستانی در خانواده¬ ثروتمند به دنیا آمده است، طوری که از اشعار و روایات بر می¬آید بین قبیله لیلی و مجنون دشمنی قدیمی وجود داشته، و پدری لیلی رئاست قبیله خود را به عهده داشته است. به شواهد از ابیات ذیل توجه فرمائید:

يقولون ليلى أهل بيت عداوة                                                            بنفسي ليلى من عدو و ماليا
ولو كان في ليلى شذا من خصومة                                                            للويت أعناق المطي الملاويا

قیس از جمله زیبا رویان قوم خود بوده، که شاهد این ادعا کثرت اشعار و روایت¬های فروان است، و همچنان دارای اخلاق نیکو بوده، که در مورد ایشان گفته شده است که با لیلی در هنگام حین چراندن مواشی گاه-ناگاه دیدار داشتند، ولی هنگامی ¬که لیلی بزرگ شد باز محجب می¬شود، ولی به گذشت هر روز آتش عشق میان آنها شعله¬ور می¬گردد، مانند قول شاعر:

تعلقت ليلى وهي ذات ذؤابه                                                       ولم يبد للأتراب من ثديها حجم
صغيرين نرعى البهم يا ليت أننا                         إلى الآن لم نكبر ولم تكبر البهم (امالی، 1926: 1/216).

تمامی حوادث زندگی مجنون و لیلی در محبت آنها انعکاس یافته، که زندگی پر از صداقت و احساسات آنها نمایان¬گراین است، از طرف دیگر حرمان و نرسیدن به یکی دیگر همیشه وی را به یاد صفت و جمال معشوقه¬اش وا می¬دارد، و هم مخالفت پدری لیلی برای ازدواج مانع بود، که سد راه مجنون قرار گرفته، که در نتیجه لیلی را به کسی دیگری به عقد ازدواج در می¬آورد، نتیجه¬ همین ازدواج باعث برانگیختن مجنون و لیلی می¬گردد، که تمامی حوادث زندگی قیس از همین رهگذر آغاز می¬گردد.
صاحب کتاب اغانی در یک روایت خویش چنین روایت دارد، روزی مجنون به یک شتر جوانمرد برخورد، که با خود دو زنبیل از زنبیل¬های شاهان را حمل می¬کرد، با زنی مقابل شد که با آن نیز کریمه گفته می¬شد، و نزد آن یک جماعت از زنان بود، در حالیکه پیرامون لیلی حرف می¬زند، پس متعجب شدن از کمال و جمال او از ایشان دعوت بعمل آورد که پائین شوند و کمی سخن بگویند، سپس وی نیز پذیرفت و پائین آمد و شروع به سخن کرد، و او شتر را سر برید برای آنها، ولی در حال آنها به چیزی اطلاع حاصل نمودند که مجنون را ترک کردند، و مجنون با قهر و غضب از نزد آنها خارج شد، و این چنین می¬سرود:

أعقر من جرا كريمة ناقتي                                                           ووصلي مفروش لوصل منازل
إذا جاء قعقعن الحلى ولم أكن                                                   إذا جئت أرضي صوت تلك الخلاخل
متى ما انتضلنا بالسهام نضلته                                                       وإن نرم رشقا عندهن فهو ناضل

و قیس بر حس هنری خود غلبه کرد، و ابراز عشق کرد، و با لیلا بزرگ شد، و از این جوانی و بیش از او لذت برد و شعرهایش در میان مردم پرواز کرد تا محبوب خود را بزرگ کند. و این چیزی بود که مورد انتقاد عرب¬ها قرار می¬گرفت، و آن را یک رسوایی می¬پنداشتن، برای هر کسی که دخترش را به اینگونه اشخاص به ازدواج در بیاورد حرام است. قیس همیشه در شعرش نسبت به لیلی اظهار عشق می¬کند و زیبایی¬های او را به تصویر می¬کشد. سرچشمه آنجه که میان هر دو فاجعه بار آورد همین بود. زیرا طبیعی بود که پدر مطابق با الزامات سنت زمان خویش و ترس از شرم مردم، از پیشنهاد ازدواج امتناع ورزید، ولی هیچ¬گاه قیس تسلیم این محرومیت نشد، بنابراین غفلت محله آمد و فرصت¬های ملاقات با او را شکار کرد (انطاقی، 1302: 57).
یکی از ترفندهای مجنون برای دیدن لیلی همین بود، که به همان قریه برود، و چاره¬ای برای دیدار جوید ولی در آن دِه (قریه) که لیلی زنده¬گی می¬کرد زنی بود که شوهرش وفات شده بود، ولی او از احوال لیلی آگاهی داشت، بالای آن زن فشار وارد کرد، تا که وی را احوال لیلی آگاه¬اش نماید، وی در نتیجه¬ زجر و فشار وعده سپرد که هرگاه قیس آمد احوالش را بروی برساند، سپس این ابیات را سرود:

أجارتنا إنا غريبان ههنا                                                                وكل غريب للغريب نسيب
فلا تزجريني عنك خيفة كاشح                                                            إذا قال شرا أو أخيف لبيب

مردم اهالی لیلی از دست او به تنگ آمده بودند، که در نتیجه نزد سلطان شکایت کردند، سلطان خون وی را مباح اعلان کرد، اما او به خطرات اهمیتی نمی¬داد، و او محله¬ لیلی را زیر پوشش قرار می¬داد، و می¬گفت: من برای مرگ آماده¬ام، اهالی لیلی از آنجا کوچ کردن و آن منطقه را ترک کردن از آن جا فاصله گرفتند "قیس" شب هنگام آمد دید که محل زیست آنها خالی و بدون زنده جان است، سینه¬ خود را به خانه¬ "لیلی" چسپانید و گونه¬های روی خود را در خاک می¬مالید اینگونه شعر می¬سرود:

أيا حرجات الحي حيث تحملوا                                                              بذي سلم لا جاد كن ربيع
وخيماتك اللاتي بمعرج اللوى                                  بلين بلى لم تبلهن ربوع (اصفانی،1967: 2/62).

وقتی برای لیلی خواستگار نزد خانواده¬شان آمد، فاجعه¬ پیش آمد که بر فقدان او نتوانست صبر کند، لذا غم و اندوه خود را آشکار کرد، که همین باعث بیماری¬اش گردید و بیماری آن به درازا کشید، که خانواده¬اش برای وی مناسک حج انجام دادند و برای او دعا کردن که از این بیماری شفاء یاب شود، در این هنگام مردی از قبیله¬ بنی ثقیف لیلی را دید، و از جمال و زیبایی او متعجب شده بود، و از پدرش درخواست کرد که وی را به عقد نکاح¬اش در بیاورد، در این مورد قیس چنین می¬گوید:

ألا إن ليلى العامرية أصبحت                                                            تقطع إلا من ثقيف حبالها
هم حبسوها محبس البدن وابتغي                                   بها المال أقرام، قل مالها (فرحات، 1999: 129).
رو به صحراء کشیده بود، این امر باعث غمگین خانواده¬اش شده بود، که برخی از آدم¬های چیز فهم به والدین پدر و مادرش نصیحت کردن که بالای او حج انجام دهند، تا باشد که این عمل باعث شفاء وی گردد، و پدرش گفت که به کعبه یک پوش آویزان می¬کند و از اله می¬خواهد که مجنون را از عشق لیلی نجات دهد، ولی در همین هنگام مجنون می¬گفت: یا اله محبت لیلی را در قلبم بیشتر بساز، و به در قلب آن نیز روشن¬اش کند که هرگز یادی از آن را فراموش نکنم، و مردم که دارای احرام بودند را در مکه دید برای پرودگارش دعا می¬کرد و این چنین می¬سرود:

دعا المحرون الله يستغفرونه                                                             بمكة وهنا أن تمحى ذنوبها
وناديت أن يا رب أول سؤلتي                                                           لنفسي ليلى ثم أنت حسيبها
فكم قائل قد قال تب، فعصيته                                                             وتلك لعمري توبة لا أتوبها

مردم¬اش از او خسته شدند وی نیز از مردم¬اش اظهار خستگی می¬کرد، او این را دانست و متأکد شد که دیگر یاری کننده¬ ندارد، و همه از او روگردانیده است، او رفتن به صحراء و بودن در کنار غم¬ها به دور از قوم خویش را برگزید و برتری داد، و از آ¬نها فاصله گرفت. به دور از سروصدا و شنیدن مردم شعر می¬سرود هرچه را می¬توانست، وی به این فکر می¬کرد که تمامی این گوش¬ها و چشم¬های که وی را تماشا می¬کردند با وی رقیب¬اند.
عادتا برخی اوقات در صحراء در نزدیکی خانواده¬اش زندگی می¬کرد، از نحوی زندگی و برخورد آمیان این دنیا خسته شده بود با وحوش و پرندگان می¬خواست روابط خویش را تأمین نماید تمامی روز با بردن طعام و گذاشتن برای آنها که از آن استفاده کنند روز خود را سپری می¬کرد، و به همین گونه طرف کوه تو باد محلی که با لیلی خویش در طفولیت آن گوسفند می¬چراند می¬رفت و سراغ لیلی خویش را جستجو می¬کرد، درحالیکه دنیای از غم و اندوه را با خود حمل می¬کرد، در این صحراء بزرگ دور می¬زد ولی نمی¬دانست که کجاست، به همین گونه زندگی خویش را در صحراء در حال سفر و اقامت سپری کرد، که موهای سر و صورت¬اش خیلی زیاد شده بود، ناخن¬های نیز طولانی شده، که مشابهت به وحوش حاصل کرده بود، فکر می¬کردی که کدام حیوان وحشی است. بنابراین همراه با وحوش یکجا آب می¬نوشید و با آنها بود.
ولی لیلی که پیرامونش سخن رانده شده است، از زیباترین و حسین¬ترین و با شکوه¬ترین زن¬های عصر خویش بود، که هم دارای عقل عالی و هم دارای جسم زیبا بود، نظر به وصف مردی از قبیله¬ بنی مره که در وصف آن می¬گوید: ماهِ را دیدم که دیگر هیچ¬گاه چشمانم مثل آن را ندیده بود، کسی از مجنون درمورد لیلی سوال کرد: چه چیز تو را نسبت به لیلی برانگیخته است؟. پس گفت تمامی آنچه که در لیلی وجود دارد، از طرز سخن، رفتار و کردار، زیبای شأن و شوکت¬اش مرا به تعجب آورده است، هرگز مثل این را ندیده بودم، که هنگام دیدارش در چشمان خودم حس روشنی و به قلبم حس پیوند خوردن با آور را کردم، به تمامی معنی تلاش کردم که چیز جای برای این پیدا کنم که ناپسند باشد را نتوانستم، می¬گوید پس برای ما هم توصیف کن که چگونه است، وی چنین می¬سراید:

 بيضاء خالصة البياض كأنها                                                              قمر توسط جنح ليل مبرد
وترى مدامعها ترقرق مقــلة                                                          سوداء ترغب عن سواد الإثمد
خود إذا كثر الكام تعوذت                                                          بحمى الحياء وإن تكلم تقصد

2- شخصیت قیس در ادبیات عرب
بعد از اینکه معلومات مختصر پیرامون شخصیت قیس را در خلال ابیات شعری پیشکش نمودیم برای تسهیل معرفت و آشنایی کامل آن در تحقیق که مقایسه صورت گرفته است. طرز آشنایی با شخصیت قیس را می¬خواهیم از دو ناحیه مورد بررسی قرار دهیم، ابتداء در مورد شخصیت قیس در اشعار که پیرامونش حکایت شده است مورد عنایت قرار گرفت. در این بخش بیشتر تمرکز بالای جنبه¬ استوار است که تجربه¬های شخصی وی در قالب¬های شعری پر از عاطفه به تصویر کشانیده، که دارای الوان مختلف، و عمق دلالت را با خود دارد، و بعد از اخبار وی را در روشنی این تحلیل بررسی می¬نمایم.
برای شناخت قیس از خلال اشعارش، آنچه مسلم است، این است که جانب عاطفی آن بی¬نهایت قوی و مورد عنایت¬اش قرار دارد، او در جنبه¬ احساسی (عاطفی) خود خیلی صادق بود، از همین¬رو زندگی برایش خیلی راحتی ایجاد می¬کرد، برعلاوه این عده¬ اشعارش شواهد خوبی برای جنبه¬های دیگر زندگی¬اش نیز بود، عاطفه¬ی قیس بهترین کرسی برای به تصویر کشانیدن احساسات¬اش در قالب¬های گوناگون شعری بود.
شخصیت قیس طوری که به ما از رویدادهای تاریخی بدست آمده؛ جای شک نیست که این اخبار منجر به اختلاط گردیده برخی وی را یک اسطوره تاریخی بیان نموده، و دیگری از او تصویر صوفیانه¬ی را به تصویر می¬کشد، که گویا یک صوفی بوده، ولی برعکس عده¬ی دیگر وجود قیس را انکار می¬کنند و می¬گویند که وجود نداشته ولی یک شخص داستانی است. همه¬ اینها بستگی به راویان دارد که داستان را روایت کردند.
با وصف این همه قیس همان کسی است که شهرت به اسم مجنون یافته است، که در اصل معنی بدون تعبیر از استغراق کلمه¬ قیس در عاطفه¬ها وجود دارد، سرکشی این عاطفه از جانب دیگر نیز شخصیت وی را برملا می¬سازد، که خود وی نیز از کلمه¬ جنون در اشعارش یادآوری کرده است:
ما بال قلبك يا مجنون قد هلعا                           في حبِّ من لا تَرى في نَيْلِهِ طَمَعَا (فرحات، 1999: 82).
يسمونني المجنون حين يرونني                                                    نعم بي من هوى ليلى الغداة جنون
ليالي يُزهى بي¬شباب وشــرة                       وإذ بي من خفض المعيشة لين (اصفهانی، 1924: 2/35).

3- لیلی و مجنون در ادبیات فارسی
نظر به قول عبدالحسین زرینکوب صرف¬نظر از واقعی یا تخیلی بودن قهرمان داستان (مجنون)، نام او دست‌کم سه سده پیش از نظامی وجود داشته‌است (رضایی اردانی، 1387: 97). ولی آنچه از اخبار عرب به دوره نظامی رسیده، گزارش‌هایی سست و بی‌پیوند و گاه متناقض از زندگی مجنون بوده، که از میان اشعار منسوب به قیس عامری و حکایات بومیان و شایعات و تعابیر درست و غلط گردآوری شده بود. این ماده خام عشقی بدوی، در اصل نه از عمق معنوی برخوردار بود و نه با تخیلات یک شاعر بزرگ آمیخته بود (موید، 1371: 537).
دیرینه و کهنه¬ترین داستان فارسی مستقل نوشته ‌شده منسوب به مجنون داستان آزاد کردن آهوی اوست که در حدیقه الحقیقه اثر سنایی غزنوی به تفصیل پیرامون آن سخن گفته شده است. در هر حال اصل داستان بسیار ساده بوده و نظامی از تلفیق تمامی روایات مکتوب و شفاهی و با کمک تخیل خود برای اولین بار داستانی نو با عنوان لیلی و مجنون آفریده ‌است (ذوالفقار، 1388: 61). به عبارت دیگر شهرت لیلی و مجنون و مثل، شدن آنان از دولتِ سرِ شاعران ایرانی بوده، این ایرانیان بودند که تکه‌پاره‌هایی را تبدیل به یک داستان منسجم و واحد و با ارزش کردند؛ و حتی اگر ثابت شود که داستان لیلی و مجنون که فعلاً در اختیار ما است، ریشه‌ای عربی دارد، بازهم از تأثیر فرهنگ و ادب ایرانی در تبلور این داستان چیزی کم نمی‌کند. قدیمی‌ترین نوشته‌ای که در آن یادی از لیلی و مجنون شده ‌است، کتاب «الشعر و الشعرا» (قرن سوم هجری) است (ستودیان، 1387: 104-103).
لیلی و مجنون نظامی، سرآغازی برای مثنوی‌های بیشماری شد که در دوره بسیار طولانی به تقلید از آن پرداختند. این سروده‌های تقلیدی تقریباً در تمامی زبان‌هایی که خود را تحت نفوذ فرهنگی زبان و ادبیات فارسی می‌دانستند (مانند ترکی، فارسی دری و پشتو) سروده شدند؛ ولی تنها تعداد کمی از این سروده‌ها ماندگار شدند (DE BRUIJN, 1986: 1104).
اولین مقلد بزرگ منظومه لیلی و مجنون نظامی در زبان فارسی دری، امیرخسرو دهلوی است. بعدها نورالدین عبدالرحمن جامی نیز در هفت پیکر خود منظومه لیلی و مجنون را بازآفرینی کرده ‌است. در دوره تیموری و دوره صفوی نیز شاعران فراوان در این زمینه سروده¬های زیبایی از خود به جامانده¬اند، از جمله: هاتفی خرجردی، میرزا محمدقاسم گنابادی و هلالی جغتایی لیلی و مجنون را بازآفرینی کردند، و این روند بازآفرینی تا دوره قاجار نیز ادامه یافته ‌است (رضای اردانی،1387: 91-92). علاوه بر اینها سلمان ساوجی نیز از شعرایی است که سخت تحت تأثیر لیلی و مجنون نظامی بوده‌، و این تأثیر در فراق‌نامه او مشهود است. سهیلی جغتایی نیز منظومه‌ای با عنوان لیلی و مجنون و به پیروی از نظامی سروده ‌است. تازه‌ترین منظومه‌های لیلی و مجنون از نامی اصفهانی و سرانجام حسن اهتمام است (۱۳۳۵ خورشیدی). درمجموع به گفته حسن ذوالفقاری، ۸۶ نظریه‌پرداز به استقبال لیلی و مجنون نظامی رفته‌اند (ذوالفقار، 1388: 61-59).
امیرخسرو دهلوی در روایتی گفته، عشق لیلی و مجنون جنبه زمینی بیشتری داشته، مجنون و لیلی دست‌کم برای یک شب به مراد دل می‌رسند. در این روایت اشتیاق لیلی بیش از مجنون است. برخلاف دیدگاه نظامی، که در روایت نظامی خبری از ازدواج لیلی نیست؛ ولی در عوض مجنون با خدیجه، دختر رئیس قبیله ازدواج می‌کند؛ ولی طاقت نمی‌آورد و باز سر به بیابان می‌گذارد. به گفته محمدجعفر محجوب، علاوه بر فضل تقدم، روایت نظامی بر روایت امیرخسرو دهلوی برتری انکارناپذیری دارد (ذوالفقار، 1388: 65-64).
جامی روایت متفاوت با این دو را بیان می¬کند. به گفته او مجنون که جوانی عیاش است عاشق لیلی می‌شود، ولی به کام نمی‌رسد. در روایت جامی، مجنون پیش از لیلی می‌میرد. بخش اضافه روایت جامی آن است که مجنون در سلک گدایانی در می‌آید که لیلی به آنان نذری می‌دهد. در این میان لیلی کاسه او را می‌شکند و مجنون از این اتفاق سرمست می‌شود (ذوالفقار، 1388: 67-66).

چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟                                                                اگر با من نبودش هیچ میلی

از مجنونی که در روایت ملاعبدالله هاتفی جامی (خواهرزاده نورالدین عبدالرحمان جامی) به تصویر کشیده شده آشکار می¬گردد، که فردی بهانه‌جو و زیبایی¬طلب است، که از خردسالی جزء در آغوش زیبارویان آرام نمی‌گرفته ‌است (سیدغراب، 1382: 29-27).
بهترین و بالاترین منظومه‌هایی که به نقل روایت لیلی و مجنون پرداخته‌اند، شعرای دیگر فارسی‌زبان با شیوه دیگری به این داستان اشاره کرده‌اند. برخی از آنان مضامین گفته شده در روایت‌های قبلی را در اشعار خود بکار برده‌اند و برخی دیگر بدون روایت کامل داستان، مضامین نویی بر داستان افزوده‌اند یا حوادث فرعی داستان را به ابتکار خود تغییر داده، و بگونه متفاوتی بیان کرده‌اند، و به ذکر حوادثی پرداخته‌اند که در هیچ‌یک از روایات قبلی داستان گفته نشده ‌است. برای نمونه منظومه¬ی عطار نیشابوری از شعرایی است، که اگرچه روایت کاملی از عشق لیلی و مجنون را به نظم نیاورده، ولی حکایات و مضامین فراوانی بر آن افزوده ‌است. برخی از این حکایات حتی با اصل داستان نظامی نیز در تناقض است. برای نمونه عطار، مولوی و وحشی بافقی همگی از روی نازیبای لیلی خبر می‌دهند (ستودیان، 1384: 87-83).
منظومه لیلی و مجنون نظامی به زبان‌های گوناگونی مانند آلمانی، فرانسوی، انگلیسی، روسی و ارمنی ترجمه شده‌ است. در ادبیات ارمنی از دیدگاه مشابهت در جدال میان عشق و آداب و رسوم جامعه، منظومه «آنوش» (۱۸۹۲ میلادی) اثر هوانس تومانیان با لیلی و مجنون مقایسه می‌شود (ماناسریان،1386: 166). در ادبیات کُردی منظومه مثنوی (مه‌م و زین) (قرن ۱۷ میلادی) اثر احمدخانی از نظر فضای ایرانی داستان، با آن قابل مقایسه ‌است (شریفی،1371: 247).
اثر لیلی و مجنون نظامی به زبان ترکی نیز ترجمه شده است. و همچنان در ادبیات ترکی منظومه‌های تقلیدی‌ از لیلی و مجنون سروده شدند که اغلب تحت تأثیر لیلی و مجنون نظامی بوده است، و به داستان اصلی وفاداری نشان داده‌اند (FLEMMING, 1986: 1105). شاعران ترک که مثنوی لیلی و مجنون سروده‌اند عبارت محمد فضولی است. این مثنوی در سال ۹۴۲ قمری سروده شده ‌است. اعتقاد بر این است که این مثنوی تحت نفوذ نظامی سروده شده‌ است؛ ولی یک محقق ترک به نام نهاد تارلان مدعی است که فضولی در سرودن این منظومه تحت تأثیر هیچ‌کس نبوده و این منظومه را زاده قریحه و شخصیت فضولی دانسته‌ است (چیر، 1347: 164).
در زبان اردو نیز، آنچه به تقلید از لیلی و مجنون سروده شده، همگی تأثیر گرفته از زبان فارسی و روایت‌های فارسی لیلی و مجنون بوده ‌است (HEYWOOD, 1986: 1106).
در مورد ورود داستان لیلی و مجنون در ادبیات فارسی نظریه و نقل قول¬های فراوان در دسترس قرار دارد، برخی از آن حکایت از این دارد که از قرن سوم هجری و پیش از نظامی، گاه ‌و بیگاه ردپاهایی از لیلی و مجنون در مثنوی‌ها و اشعار صوفیانه فارسی به چشم می‌خورده است. ولی برخی به این معقتد اند که داستان لیلی و مجنون یک حکایت محلی بوده ‌است. از اشاره‌های قدیمی نسبت به لیلی و مجنون در شعر فارسی دری دیده می‌شود به این نتیجه می¬توان دست یافت که حدود دو قرن پیش از نظامی نیز شواهد شعری قابل دسترس است مانند شعر رابعه قزداری (موید،1371: 530).

مگر چشم مجنون به ابر اندر است                                                      که گل رنگ رخسار لیلی گرفت؟   

و همچنان شواهدی شعری از بابا طرعریان نیز پیش از نظامی وجود دارد، مانند: (موید، 1371: 530).

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت                                                           دل لیلی از آن شوریده‌تر بی

به غیر از کسانی که اسم¬شان را یادآور شدیم دیگرانی نیز وجود دارند که از ایشان در این مورد چیزهای به یادگار مانده است، مانند: ناصرخسرو قبادیانی، منوچهری، مسعود سعد سلمان (سجادی، 1387: 10)، و سنایی غزنوی که همه قبل از نظامی بوده¬اند، (موید، 1371: 530) آنچه را که پیرامون داستان لیلی و مجنون تا حال گفتیم هیچیک روایت کامل از عشق لیلی و مجنون ارائه نمی¬کند (DE BRUIJN, 1986: 1104).

4- نظامی گنجوی و داستان لیلی و مجنون
لیلی و مجنون نظامی در سال ۵۸۴ سروده شده و در سال ۵۸۸ مورد تجدیدنظر قرار گرفته ‌است (رضایی اردانی، 1387: 96). این اثر سومین اثر منظوم از نظامی است و هشت سال پس از خسرو و شیرین سروده شده ‌است (بهمنی، 1388: 82). خود نظامی داستان زاده خود را جدید می‌داند، و می‌گوید: (شاه اخستان از من خواست که  چند بیتی بکر و تازه چون لیلی بکر بر سخن نشانم. یعنی سخنی بگویم که از اندیشه هیچ‌کس دیگری نگذشته باشد، و قلم هیچ‌کس دیگری بر روی کاغذ آن را ننوشته‌ باشد (ثروتیان، 1397: 13).

بدین دلفریبی سخن‌های بکر                                                            به سختی توان زادن از راه فکر
سخن گفتن بکر، جان سفتن است                                                  نه هرکس سزای سخن گفتن است

به هرحال اگر به کمال میل داخل داستان نظامی شوی چیزهای برای آدمی آشکار می¬گردد، که گویا نظامی به یک شتابزده¬گی این مجموعه را سروده که جا جای و یا هم گاه گاهی از دید بعض صحنه¬ها برای خواننده که عمقا آن را بخواند آشکار می¬گردد.

5- لیلی و مجنون در ادبیات پشتو
هدف از این تحقیق ارائه¬ قصه¬ی لیلی و مجنون در ادبیات پشتو افغانستان است، که شواهد شعری ادبی را از شاعران زبان پشتو جهت به اثبات رسانیدن گفته¬های خویش بگونه موجز پیشکش می¬نمایم، که داستان لیلی و مجنون را به تصویر کشیده است. گرچه شاعران و نویسنده¬گان ادبیات زبان پشتو که داستان لیلی و مجنون را بعنوان عمل ادبی خویش انتخاب و پیرامون آن سخنان ارزشمندی ادبی را در ادبیات پشتو به یادگار گذاشته¬اند فروان و غیرقابل حساب به نظر می¬رسد، ولی من به نمونه¬ کامی چندی از شاعران بزرگ اکتفا می¬نمایم زیرا که اگر همه را دنبال کنیم سخن ما به درازا می¬کشد ولی هم هدف از پیشکش این تحقیق هم این نسیت که ما تمامی شاعران و کسانی را که بعنوان لیلی و مجنون عملی ادبی را انجام¬ داده را مورد بررسی قرار دهیم. ولی هدف ما این اینجا بررسی داستان لیلی و مجنون در ادبیات پشتو که مورد عنایت شاعران بزرگ و ادیبان بزرگ زبان پشتو قرار گرفته است را بگونه¬ خلاصه که بیانگر اهداف ما شد را ارائه می¬نمایم.

6- لیلی و مجنون از دید شاعر پشتو زبان سکندرخان ختک
اسم وی سکندر بن خوشحال خان ختک است، شاعر حدود سال (1068هـ) در شهر اکوره ختک کشور پاکستان متولد شده، وی ولین عمل ادبی خود را به اسم (مجنون و لیلی) طی داستانی که در زبان و ادبیات پشتو دیگر قدامت نداشت به تصویر کشیده است، این عمل ادبی خوشحال خان توسط دوست شینواری تصحیح گردیده، و با اهتمام شیرین سنکری در سال (1358هـ ش)، در دسترس قرار گرفته است، و این شاعر بزرگ دارای مجموعه¬ شعری است که توسط دوست محمد کامل در سال (1952هـ ش) در پیشاور پاکستان مورد تحقیق قرار گرفته، اما داستان لیلی و مجنون وی ترجمه شده از کدام زبان دیگر نیست بلکه عمل ادبی است که خودش خلق کرده است، که در قالب شعر سروده و هم در مقدمه کتاب خویش از آن یادآوری کرده است؛ طوری که می¬گوید:
د مجنون اود ليلى احوال می ووی                                                     دا زری خبرې واره کری ما نوی
ما يو تارباريك نظم ورنه ساز کر                                                لاس د فكرمی په وار ورته  دراز کری
په محنت کری ما له هره حايه تولی                     تری می و اخستی آبداری كولى كولى (ختک،1358: 18).

پیرامون بیان احوال مجنون و لیلی از قدیم سخنانی فراوان وجود داشته که شاعر به تجدید آن پرداخته، و دست به تخیل آن زده و از مکان¬های مختلف جمع¬آوری کرده، و مروارید گرانبهای به آن اضافه کرده، و بعنوان یک عمل ادبی دارای جایگاه عالی عرضه نموده است، به نظر می¬رسد که شاعر از روایت¬های عامیانه که در میان مردم آن زمان رواج داشته نیز استفاده کرده، و آن را به نظم درآورده و به آن لباس جدید برای مردم ارائه نموده است، تحقیق ما پیرامون داستانی که شاعر به تصویر کشیده بیشتر تمرکز دارد، که این شاعر توانا توانسته هدف خویش را در قالب شعر که حدود (1084) هزار بیت را احتواء می¬کند به اتمام برساند.
شاعر سخنان خود را به حمد اله متعال آغازگر می¬شود، متصل به آن مناجات¬نامه¬ الهی را به درگاه اله پیشکش می¬نماید، و بعد از آن به حضرت پیامبر صلی¬اله علیه و سلم درود می¬فرستد، و بعد از آن قعطات شعری را که در آن پسر خویش را نصیحت می¬کند می¬آورد، و بعد از آن دو حکایت کوتاه که آن نیز مؤیدی سخنانش برای پسران است را می¬آورد، و بعد از آن نیز قطعات شعری دیگری را بیان می¬کند که ارتباط¬اش به موضوع اصلی را تأمین کند، بخاطری ضیق بودن مکان رسیدن به زیبایی¬های کلامی شاعر به همین اندازه اکتفاء می¬شود، زیرا خواننده بتواند حوادث و رخدادهای اصلی داستان مجنون و لیلی را درک کند، شاعر مزبور بگونه¬ آتی به سرودن شعر داستان مجنون و لیلی آغاز کرده است:

کوینده چید ماضی حکایت کاندي                                                   په قصه کی کوره حی روایت کاندی
چی په ملک کی دعرب خجسته نوم و                                         دی په عقل په دانش هر کوره سلوم و
هم بهتر په قبیله کید عرب و                                                         هم مهتر په قبیله کید عرب¬ و
بیا هم سه قوی نسب، قوی تبار و                                                پست په پست اعلی حسب اعلی وقارو
بی حسابه یی دولت و شمار یه نه و                                                   چی یه نه کیده پسر په کار یه نه و

به روایت روای داستان توجه بفرمائیدکه چگونه این داستان را برای ما تعریف می¬کند، در حالیکه از گذشته حرف می¬زند. پادشاه بزرگی از پادشاهان عرب بود، صاحب عقل، علم و ذکاوت، دانش عالی، و از نژادی اصیل عرب¬ها نیز برخوردار بود، جایگاه عالی نیز در قبیله خود داشت، دارای اعتبار و پول زیادی بود، اما وی پسری نداشت که جانشینی او بشود، او به پول و همه داشته¬هایش اعتبار اهمیتی نمی¬داد، زیرا که ثروت و اندوخته¬های یک شخص از یک به نسل به نسل دیگر توسط اولاد قابل انتقال است، ولی وی از این نعمت برخوردار نبود، به همین سبب همه چیز به نظرش بی¬معنی جلو می¬کرد، و بعد از آن شاعر پیرامون داشتن اولاد و اهمیت آن در خانواده¬های عربی لب به سخن می¬گشاید، و از جایگاه اولاد در خانواده¬ها در حالی اولاد صالح باشد نیز معلومات کافی ارائه می¬دارد، و هم در مورد اولاد ناصالح نیز چیزهای حکایت می¬کند، و بعد از آن به موقعیت می¬رسد که شاه به درگاه الله دعا می¬کند و از الله می¬خواهد که به وی اولاد نصیب کند که در نتیجه الله به وی یک اولاود نصیب می¬کند که مانند بدر درخشان زیباروی است:

لکه کل هسې له پوسته را بیرون شو                                        له هوسه پری کردان اسمان کردون شو
بیا د کلی د محلت سحی هوس یارې                                               په ساتنه د هلک شوې غمکساری
چی ښکاره هغه زمان وچاته زوی شو                                           زیری دا دی چې پیدا افتاب روی شو
په دریمه ورح یه جوره په هلک کره                                              هم دقیس نامه په غوره یو ملک کره
چی هلک موصوف په اسم د خپل نام شو         طلب کرونی په مراد شو په خپل کام شو (ختک، 1358: 44).

مثل گل که از شگوفه¬اش باز شده باشد، که تمامی اسمان را به روشنی¬اش روشن ساخته باشد، زنان اهالی همه گرد هم آمدند و توجه خیلی زیاد در اینباره داشتن، بعد از اینکه یک پسر مثل افتاب به دنیا آمد، این پسر همان مبشر بود که با خبرهای خوشایند فراوان آمده بود، روز سوم به مناسبت تولدش محفل برگزار کردن در اجماع همه او را به اسم (قیس) خواند که اسم یکی از بزرگان قبائل بود.

خوار مجنون چی لیونی دمحبت                                                       ولیونتوب یی و عالم ته هدایت و
لیونی ورته مه وایه زما  وروره                                                        چاچی ووی هغه وسونه بی اوره
دی سالک د عشق په لاره کی کامل و                                         پری کومان د لیونتوب مه کره عاقل و
چی په زره کی یی د عشق دلمبو تاوو                                    په دا جوش یی حکه تل د شون دو کف و
دی سرخیل و د همه و غمنا کا نو                               سر حلقه و د همه سینه چاکانو (ختک، 1358: 85).

مجنون بیچاره که در عشق لیلی حالت جنون برای پیش آمده بود، ولی جنونش به مثابه هدایت¬اش برای همه عالم بود، به اینگونه اشخاص دیوانه خطاب نمی¬گردد، و آنان که ایشان را دیوانه می¬خوانند آتش زدن-شان بدون آتش است، او رونده راه عشق است بطور کامل، او را دیوانه فکر نکنید زیرا او هوشیار است، ولی در قلب¬اش آتش عشق افروخته شده است، اثر این آتش افروخته شده است که نمایان می¬گردد، و رهبری کسانی بود که رنج می¬برد، و استادی بود که درد همه را درک می¬کرد.

7- پیام لیلی برای رد پیام مجنون
چی لیلی ته شو سکاره د خط مضمون                                    په خون خون به یی ژرل دې په چون چون
لکه خط له دیره قهره پیچ وتاب شوه                                            و مجنون وته د خط په داحواب شوه
ستاد زره احوال په خط کی راس کاره شو                                په ژرا می خاطر درست پاره پاره شو
ستا د خط خبری واره دي بی خونده                                             رحم نه کری په ما ولی خود پسنده
هغه در لا هی ح سری نه دي پیل                      هغه شهد لا كوم مکس نه دي لیدلي (ختک، 1358: 105).

هنگامی¬که لیلی به رساله¬ از مجنون دسترسی پیدا می¬کند، از چشمانش خون گریه می¬کند، مثل اینکه پیام با عصبانیت کامل نوشته شده بود، لیلی به جواب پیام مجنون می¬نگارد که من در پیام شما از احول قلب-تان آگاه شدم، که باعث شکستن قلبم به سبب گریه از دوری فراق گردید، آنچه در پیام شما تحریر یافته همه و همه دارای آدم را به شرارت می¬کشاند، چرا به حال من بیچاره رحم نمی¬کنی، خیلی خودخواهانه این مرواریدها را سازماندهی کرده¬ای، این شهدی است که هیچکس طعم آن را نچشیده است.

هغه کل چی ننداره د درست جهان و                                                     آرایش د درسن د کلستان و
شایسته چید بهار ترکالو لا وه                                              بل حوک نه و په جهان کی خو لیلی وه
یوه شپه په زمکه پروته وه بی کته                                                          اوسته دیار له غم سره لت پته
درسته شپه یی فریاد کرد زره له سره                                      دواره سترکی یی کسی نه سوی ترسحره
په صورت کی یی کرمی شوه غالبه                                             وی سه نه وه لا په خوب کی شوه په تبه

گلی که چشم¬انداز همه¬ جهان بود، زیبایی¬اش به مثابه زیبایی بستانِ پر از گل در موسم بهار بود، در دنیا به غیر از لیلی کسی دیگر نبود، یک شب لیلی از سر تخت به زمین افتاد، در فراق معشوق تمام شب را به آه و فریاد به هم خوردن سپری کرد، هیچ¬گاه چشمانش خواب آلوده نشد تا فردای همان شب، تب تمام بدنش را فرا گرفته بود، ولی هیچ¬گاه خواب چشمانش را رها نمی¬کرد که آن تب از بدنش بیرون شود.
ولی لیلی در خانه¬ خود بود، و خولش تن را محبوس ساخته بود، که خبری مریضی¬اش کم کم داشت نشر می¬شد، از زبان به زبان دیگر انتقال پیدا می¬کرد، مانند گلی بود که هنگام صبح گاهی به شگفتن شروع می¬کند، ولی آب¬های از نسیم صحری که بالای آن نشسته است کم کم می¬ریزد، و در طول روز نسبت تابیدن آفتاد دارد کم کم طرف پژمرده شدن می¬رود، مانند شعری مجنون، و در نهایت این خبر به مادرش رسید که این گل تازه شگفته از بستان چیده شد، و شما هم به زودی به او می¬پیوندید (ختک، 1358: 139). همین وقت بود که مجنون از وفات لیلی آگاه شد:

چی مجنون واوریدی دارنکاه خبرې                                    سپیرې خاوری یی په سر لوستی هم سری
مرکه رایشه و ماته نن دی وار دی                                                   بی لیلی زما ژوندون کله په کار دی
چی د چاس کلی اشنا په دنیا نه وي                                           د هغه سری مردن تر ژوندون سه وي
د لیلی په نوم یی و کسی یو حو آهه                                             په دا یاد یی له خولی و خاته ساهه
و منزل ته د آشنا خوش وخرم لار                                                  د لیلی لیلی په نوم د مجنون دم لار

هنگامی¬که مجنون خبر وفات لیلی را از یک خانم پیر که کمرش کوپ شده بود، یعنی منحی شده بود (عجوز المقوسة الظهر)، شنید، به سر وکله¬ خود خاک را باد می¬کرد، و برای خود مرگ می¬خواست، و می-گفت: زندگی بدون لیلی نیاز نیست و نمی¬خواهم، و آنکه محبوبه¬اش در دنیا زنده نباشد، مرگ برای وی بهتر از زندگی است، همین بود که دعای وی قبول در گاه حق شده بود با گفتن لیلی لیلی نفس¬های اخیر خود را کشید جان به جانان افرین تقدیم کرد، این بود خلاصه¬ داستان که در ادبیات زبان پشتو از آن ذکر به میان آمده است.

نتیجه‌گیری
آنچه مهم¬تر از همه جلب توجه می¬نماید این است که شیوه¬ پیشکش نمودن پیام برای مخاطب درتمام فرهنگ¬های دنیا رواج دارد، و از آن به حیث ابراز برای رسیدن به هدف استفاده می¬گردد، که این همان ابزارهای ادبی مثل شعر و داستان و طنز ... و ابزار هنری، کاریکاتور، گرافیک، تیاتر است. که برای القاء یک خواسته به مخاطب و رسیدن به هدف و مقصود از طرف پیام دهنده بلیغ¬ترین و کاراترین شیوه است چراکه اینگونه پیام¬دهی نیازمند شناخت کامل از  مخاطب نیست و هر مخاطب براساس استعداد و درک و فهم خویش مطلب را دریافت می¬کند.
طوری که بگونه¬ همه¬جانبه داستان لیلی و مجنون در ادبیات عربی را پیشکش نمودم به این نتیجه دست یافتم که پیرامون احوال مجنون روایات مختلف وجود دارد، برخی معتقد بر این است که وی وجود نداشته و برخی دیگر به وجود¬اش اعتراف دارند، ولی در مورد چگونکی زیست آن نیز اختلاف¬های فراوان دیده می-شود، به همین گونه در ادبیات فارسی نیز ادعای مبنی بر این وجود دارد که از زبان عربی به زبان فارسی وارد شده ولی شاعران آن را بگونه¬های مختلف روایت کرده¬اند، عده¬ای بر این اند که قبل از نظامی کسانی دیگری نیز مثنوی لیلی و مجنون را سروده و مورد عنایت بوده ولی بعدها که این شاعر توانا قد علم نموده با پیشکش جدید از مثنوی لیلی و مجنون خویش تن را جاویدانه ساخته است، و به همین گونه در ادبیات زبان پشتو نیز شاعران پشتو زبان خدمات چشمگیر انجام داده¬اند که از جمله¬ آنها به اشعار شاعر بزرگ ختک استشهاد شده است، که وی نیز با تعابیر خاص خود زیبایی¬های برای مثنوی لیلی و مجنون در ادبیات پشتو بار آورده است، بگونه¬ خلاصه مقارنه مجنون و لیلی در سه زبان را بگونه¬ ذیل پیشکش می-نمائیم:
قهرمان این داستان در زبان عربی، فارسی دری و پشتو مجنون (قیس) و لیلی می¬باشد.
کلمه مجنون در زبان فارسی و پشتو به کسی اطلاق گردیده که درجه عالی در تصوف رسیده باشد، و یا به اله متعال تقرب جسته باشد؛ اما در زبان عربی این کلمه فقط برای (قیس) اطلاق می¬گردد؛ چون از وی کارهای صادر می¬شد که از دائره عقل بیرون بود.
شخصیت مجنون و لیلی کاملا حقیقی بوده و در عصر عباسی به وقوع پیوسته است، که هر دو شخصیت این داستان شاعران زبردستی بوده¬اند، و کسانی¬که از وجود این دو شخصیت انکار نموده¬اند، دلایل مقنع ندارند، همانگونه که طه حسن از وجود این دو شخص انکار نموده است. شخصیت¬های فرعی در این داستان، در زبان عربی و فارسی از هم متفاوت می¬باشد. در زبان عربی مجنون و لیلی به یک قبیله (عامری) نسبت داده شده¬اند؛ ولی در زبان فارسی به دو قبیله متفاوت منسوب¬اند، مثلا مجنون را از قبیله (عامری) و لیلی را قبیله که اسمی از آن برده نشده است نسبت داده¬اند.
عشق مجنون و لیلی در زبان عربی به (حب عذری) منسوب بوده و در زبان فارسی و پشتو به (حب صوفی) منسوب می¬باشد، و دلیل بر این مدعا به رقص آمدن مجنون از صدای جام¬اش توسط لیلی می¬باشد، همچنان در انتظار ماندن مجنون بخاطر لیلی در صحراء که وی را به درخت شبیه ساخته بود، و مجنون شناختش از لیلی را از دست داده و به محبت محبوب حقیقی¬اش (اله متعال) رسیده بود، که این حالت در نزد تصوف به نام (فناء فی¬اله) یاد می¬شود، ولی در زبان عربی این یک محبت عذری، عفیف و پاک بود، حتی لیلی بعد از وفات مجنون پاکیزه باقی می¬ماند.
بعضی از وقایع در این داستان کاملا در سه زبان عربی، فارسی و پشتو از هم متفاوت می¬باشند. در زبان فارسی مجنون قبل از لیلی وفات می¬نماید؛ ولی در زبان عربی اول لیلی فوت می¬شود، در زبان پشتو نیز اول لیلی وفات می¬نماید. در زبان عربی (حب عذری) باعث به وجود آمدن (حب صوفی) می¬گردد؛ ولی در زبان فارسی و پشتو (حب صوفی) اصل بوده است.
ولی بطورکلی می¬توان اشاره کرد، که جایگاه ادب مقارن در یکپارچه¬سازی ادب اسلامی را به وضاحت در خلال آنچه که ارائه کردیم دید زیرا ادبیات تمام جهان از یک سلسله ویژ¬گی¬های مشترک برخور دارند، که تا حال در محدوده¬ خود فکری همان مرد باقی مانده است، ولی بعد از به میان آمدن ادبیات تطبیقی میان ادبیات ملل و اشتراک داشته¬های ادبی و فکری ملت¬ها می¬توان به این دست یافت که تمام ادبیات جهان در برخی اعمال ادبی یکسانی دارد، می¬توان بعنوان مثال به داستان لیلی و مجنون در سه ادبیات مزبور که پیرامونش سخن¬هایی گفته شد، را در نظر گرفت، و به همین منوال دیگر ادبیات نیز در بعضی نقاط باهم اشتراک دارند، که امید است مقاله¬ پیش¬رو باعث ایجاد انگیزه گردد، تا راه را برای پژوهشگران گرامی باز نماید، که در آینده شاهد تحقیقات گوناگون در راستای یکپارچه¬سازی ادب اسلامی در تمام جهان باشیم.

چکیده

مقاله حاضر پیرامون برجسته‌سازی و ابراز اهمیت ادب مقارن در توحید آداب اسلامی و نزدیکی آن به یک دیگر در تمامی گوشه‌های جهان را به تصویر می‌کشد؛ قبل از همه ادب مقارن به جهانی بودن ادب اسلامی از آغازین روزها اعتراف دارد، و به همین دلیل تأثیرپذیری بعضی از آداب دیگر از آداب عربی نیز گواهی خوبی برای این ادعا است. هدف این مقاله بیان تفاوت‌ها، تشابه و نقش ادب مقارن در توحید آداب اسلامی است، همچنین به تصویر کشیدن داشته‌های ادبی ملت‌های مختلف و نقش‌آفرینی ادب مقارن در توحید می‌باشد. این مقاله سخن پیرامون منشأ و تأثیرپذیری بین آداب عربی، پشتو و فارسی دری در داستان پردازی‌های ادبا ادبیات مزبور را بگونه‌ای همه‌جانبه مورد عنایت قرار داده است که بطور مثال، نمونه ادبی در آداب مذکور داستان لیلی و مجنون انتخاب شده است. ادب قصصی موقوف به یک قوم و گروه نیست بلکه تراوش‌های ذهنی و فکری انسان‌ها در تمام جهان است. یافته‌ها نشان می‌دهد که داستان لیلی و مجنون در آداب عربی، پشتو و فارسی با هم قرابت‌های زیادی در شخصیت قهرمانی داستان دارد، که همان قیس است ولی تفاوت‌های نیز با هم دارند.