نحوه کاربردی استفهام در زبان عربی و فارسی دری

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- عضو گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه بدخشان افغانستان
  • 2- عضو گروه زبان و ادبیات فارسی دری، دانشگاه بدخشان افغانستان
  • 3- عضو گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه بدخشان افغانستان
دریافت: ۱ شهریور ۱۳۹۹ | انتشار: 30 دی 1399

منابع و ماخذ

فارسی:
1- انوری، حسن (1369)، دستور زبان فارسی، تهران: انتشارات فاطمی.
2- انوری، حسن (1381)، فرهنگ بزرگ سخن/ به سرپرستی حسن انوری، تهران: انتشارات سخن.
3- بهروز، اکبر (1383)، ادوات و اغراض استفهام در زبان فارسی، تهران: انتشارات سمت.
4- خانلری، پرویز ناتل (1352)، دستور زبان فارسی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
5- خطیب رهبر، خلیل (1381)، دستور زبان فارسی: برای پژوهش¬ دانش¬جویان و ادب دوستان در اثار شاعران و نویسندگان بزرگ ایران، تهران: انتشارات مهتاب.
6- رضانژاد، غلامحسین (1367)، اصول علم بلاغت در زبان فارسی، تهران: انتشارات الزهراء.
7- ساعدی، غلامحسین (1339)، واهمه¬های بی¬نام و نشان، تهران: انتشارات الزهرا.
8- سورآبادی، ابوبکر عتیق (1380)، تفسیر سورآبادی، به تصحیح علی‌اکبر سعیدی‌سیرجانی، تهران: فرهنگ نشر نو.
9- سیوطی، جلال¬الدین عبدالرحمن (1363)، الإتقان فی علوم القران، ترجمه: سیدمهدی حائری قزوینی، چ2، تهران: انتشارات امیرکبیر.
10- شریعت، محمد جواد (1372)، دستور زبان فارسی، تهران: انتشارات اساطیر.
11- شهابی، علی¬اکبر (1346)، اصول النحو، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
12- شیمسا، سیروس (1373)، معانی، چ2، تهران: انتشارات میترا.
13- صادقیان، محمد علی (1382)، طراز سخن در معانی و بیان، یزد: انتشارات ریحانه الرسول.
14- علوی مقدم، محمد و اشرف¬زاده، رضا (1376)، معانی و بیان، تهران: انتشارات سمت.
15- فرخاری، احمد یاسین (1369)، دستور سخن، تهران: کتابخانه الکترونیکی امید ایران.
16- فرشیدورد، خسرو (1382)، دستور مفصل امروز با پایه زبانشناسی جدید، تهران: انتشارات گرنگ یکتا.
17- گودرزی، محمود (1379)، حافظ از دیدگاه فنون بلاغی، قم: انتشارات ظفر.
18- گیوی، انوری و دیگران (1390)، دستور زبان فارسی، چ 4، تهران: انتشارات فاطمی.
19- معینیان، مهدی (1369)، دستور زبان فارسی، تهران: انتشارات معینیان.

عربی:
20- أبوالبقاء، محب¬الدين (1995)، للباب في علل البناء والإعراب، تحقيق: غازي مختار طليمات، دمشق: دارالفكر ابن¬عقیل.
21- ابن¬کمال باشا، شمس الدین احمد بن سلیمان (2002)، أسرار النحو، تحقیق: احمد حسن حامد، دمشق: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع.
22- ابن¬هشام، جمال¬الدین (1437)، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، تحقیق: ابوالقاسم علی دوست، انتشارات مرکز مدیریت حوزهای علمیه.
23- استرابادی، رضی¬الدین (1982)، شرح شافیه ابن حاجب مع شرح شواهده، لبنان: دارالکتب العلمیه.
24- الانباری، کمال¬الدین (1999)، اسرارالعربیه، تحقیق: برکات یوسف هبود، لبنان: انتشارات بیروت.
25- بوخدود، الدکتور بهاء¬الدین (1987)، المدخل النحوی تطبیق و تدریب فی¬النحو العربی، بیروت: الموسسه الجامعیة للدراسات و النشر و التوزیع.
26- بوخدود، الدکتور علی بهاء¬الدین (1987)، المدخل النحوی تطبیق و تدریب فی¬النحو العربی، بیروت: الموسسه الجامعیة للدراسات و النشر و التوزیع.
27- تیمورماین، احمد (2002)، اسرار العربیه معجم لغوی نحوی صرفی یحتوی علی ذخائر من اسرار العربیه مستقاه من نوادر المولفات و اقوال الائمه فی الکتب المخطوطه و المطبوعه، بیروت: دارالوفاق العربیه.
28- جمعه، عماد علی (2006)، قواعد اللغه العربیه (النحو و الصرف المیسر) زبده شرح ابن عقیل، و اوضح المسالک لابن هشام، و شذالعرف، السعودیه: مکبته الملک فهد الوطنیه اثناء النشر.
29- زمخشري، أبي القاسم محمود بن عمر (1993)، المفصل في صنعة الإعراب، تحقيق: علي بو ملحم، بيروت: دار و مكتبة الهلال.
30- ضیف، شوقی (2013)، تجدید النحو، القاهره: دارالمعارف.
31- عباس، حسن (1998)، خصائص الحروف العربیه و معانیها، لبنان: منشورات اتحاد الکتاب العرب.
32- عطیه، محسن علی (2006)، الاسالیب النحویه عرض و تطبیق، عمان: دارالمناهج.
33- عطیه، محسن علی (2007)، الواضیح فی القواعد النحویه و الابنیه الصرفیه، عمان: دارالمناهج.
34- مغالسة، محمود (1997)، النحو الشافي، بیروت: مؤسسة الرسالة.
35- همایونفرخ، عبدالرحیم (1364)، دستور زبان جامع، کوشش: رکن¬الدین همایونفرخ، علی اکبر علمی.
36- یعقوب، رامیل بدیع (1998)، موسوعه النحو و الصرف و الاعراب، بیروت: دارالوفاق.

متن کامل

مقدمه
در زبان‌ عربی‌ به‌ دو طریق‌ می‌توان‌ جمله‌ را به‌ صورت‌ پرسشی‌ درآورد:۱- با تغییر آهنگ‌ کلام‌، ۲- با آوردن‌ یکی‌ از ابزارهای‌ استفهام‌ در جمله خبری‌، که‌ در این‌ حالت‌ نیز ترتیب‌ جمله‌ حفظ خواهد شد برای‌ جملات‌ پرسشی‌ در زبان‌ فارسی‌، پرسش‌ ممکن‌ است‌ درباره یک‌ گزارش‌، یا یکی‌ از ارکان‌ کلام‌، یا یکی‌ از قیود جمله‌ باشد. با این‌حال‌ جمله‌های‌ پرسشی‌ فراوانی‌ وجود دارند که‌ هدف‌ آنها به‌ راستی‌ پرسش‌ نیست‌، بلکه‌ آن‌ جمله‌ها برای‌ بیان‌ شگفتی‌، تحسین‌، یا تکیه‌ و تأکید بر منظوری‌ خاص‌ بکار می‌روند. این‌ موضوع‌ را دانشمندان‌ علم‌ بلاغت‌ ضمن‌ بیان‌ معانی‌ مجازی‌ جملات‌ انشایی‌ عرضه‌ داشته‌اند. استفهام علاوه بر داشتن مشخصات فروان که هرکدام ¬آن لازمه بحث و تحقیق فروان را در پی دارد؛ ما پیرامون اسلوب استفهام، انواع و نقش¬آفرینی آن در جملات عربی و فارسی دری می¬پردازیم. استفهام از نگاه دستورهای زبان فارسی و عربی دارای انواع و اقسام¬اند که بگونه¬ آتی بیان می¬گردد:
استفهام تصدیقی و استفهام تصوری، مشترک میان تصوری و تصدیقی، استفهام انکاری، توبیخی است، و هم اعداد به اعتبار نوع به سه گونه تقسیم شده است، معانی بلاغی استفهام، استفهام نحوی:
نحوه کاربرد استفهام در دستور زبان فارسی دری: ادات استفهام و تعریف ادات استفهام، کلامی استفهامی، جمله پرسشی، ضمیر پرسشی و صفت پرسشی، اغراص استفهام در زبان فارسی مورد کاوش قرار گرفته پیرامون هریک بگونه¬ مفصل معلومات ارائه گردیده است. از حروف بنائی کلمه بوده که ضمن ترکیب کلمات به معانی مخصوص هنگامی اتصال¬اش به جمله و موقعیت¬های اعرابی به واو عاطفه و واو حالیه که بالای جمله اسمیه داخل می¬شود، و هم برای جمع، معیت، و بر فعل مضارع منصوب داخل می¬شود، واو قسم، واو رب، واو ضمیر، واو علامت مذکر، واو فصل و واو زائد می¬آیند که به ترتیب بیان خواهد شد.
هنگام تدریس دستور زبان عربی در بخش¬های فارسی دری و زبان پشتو به این مسئله بر می¬خوریم که نحوه کاربرد اسلوب استفهام زبان عربی با روش¬های کاربردی استفهام در زبان فارسی دری چه قرابت و همسویی باهم دارند، و یا هم از نگاه دستوری تا چه اندازه از هم متفاوت¬اند، خیلی¬ها پیرامون این موضوع جستجو شد؛ با یک عده از نوشته¬ها روبرو شدیم که به نظرم به حد کافی پیرامون حرف استفهام و انواع آن بحث همه¬جانبه را انجام نداده بودند، بناء من با مراجعه به دستور¬های مختلف زبان فارسی دری و کتاب-های نحوی، صرفی و بلاغی زبان عربی موضوع را پیگیری کردیم و باعث تشویق¬¬مان شد که به این موضوع بعنوان یک طرح تحقیق بنگرم و تا حد توان تلاش نمایم که یک مقاله¬ علمی تحقیقی را ارائه نمایم. این مقاله به دنبال پاسخ دادن به این پرسش¬ها است: نحوه کاربرد استفهام در زبان عربی و فارسی دری با هم چه تفاوت¬هایی دارد؟ و آیا نحوه‏ کاربرد استفهام در زبان عربی و زبان فارسی دری یکسان است یا خیر؟.

1- اهداف و ضرورت تحقیق
این مقاله بگونه‌ علمی و تحقیقی نحوه کاربرد اسلوب استفهام در دو زبان (عربی و فارسی دری) را مورد بررسی و کاوش قرار داده و نکاتی را نیز در مورد ویژگی‌های استفهام هر دو زبان بیان کرده است که خود راهگشای بهتر برای فهم جایگاه استفهام در دستور زبان‌های مذکور می‌باشد.
- هدف از  تحقیق نحوه کاربرد استفهام در زبان‏های مذکور آشنایی و توضیح بیشتر برای پژوهندگان و دانشجویان؛ و آشکار نمودن پیوند دستوری زبان عربی و فارسی دری است.
- ارائه علمی گونه‌هایی از نحوه کاربرد استفهام در دو زبان عربی و پارسی دری است.
- هدف از تحقیق نحوه کاربرد اسنفهام و انواع در دو زبان یافت روابط و همگامی دستوری در زبان عربی و زبان فارسی دری بوده که به فضل¬اله انجام شد، تا هر دانشجو، پژوهنده، محصل بتواند بگونه‎ ساده درک کنند که استفهام در دو زبان مذکور از لحاظ کاربرد و ویژه‎گی‎ها به هم قرابت و نزدیکی دارد.

2- پيشينه تحقیق
درباره نحوه کاربرد استفهام و انواع آن در دستور دو زبان فارسی و عربی، کتاب‌ها و نوشت‏های فروانی در دسترس قرار دارد. اما نوشته سیدمحمدرضا ابن¬الرسول، مرضیه قربان¬خانی و احسان گل¬احمر را که تحت عنوان معانی غیرمستقیم جملات پرسشی از دیدگاه کاربردشناسی زبان و بلاغت عربی و هم از اکبر بهروز را تحت عنوان: ادوات و اغراض استفهام در زبان فارسی و هم بحثی در باب برخی از نشانه¬های استفهام در فارسی کهن از اکرام¬السادات حاجی سید آقایی را نیز مطالعه نمودم که ایشان موارد از نشانه¬های استفهام را بررسی نموده¬اند، ولی در ضمن این همه ما بیشتر به مطالعه و تحقیق این مقاله اتکاء به کتاب¬های دستوری زبان عربی و فارسی دری نموده¬ایم که بیشترین اوقات¬مان را صرف جستجو استفهام، انواع و کاربرد آن در دستورهای متفاوت از نویسنده¬های مختلف نموده¬ایم، که توانسته¬ایم از این امر مهم بدرآیم. اما با مقاله و کتابی که درباره استفاهم در هر دو زبان عربی و فارسی دری بگونه‌ مقایسه¬ای باشد، برنخوردم. لذا بر آن شدم که به نگارش مقاله درباره استفهام، انواع و کاربرد آن زبان پارسی دری و عربی دست بزنیم.

3- نحوه کاربرد استفهام در زبان عربی و فارسی دری
 1) معنای لغوی
«استفهام» مصدر باب «استفعال» از ماده‌ «فهم» و در لغت به معنای پرسیدن به جهت شناختن و فهمیدن است (ابن¬منظور، بی¬تا: 343).
 2) معنای اصطلاحی
«استفهام» در اصطلاح نحو عبارت است از: طلب و درخواست فهمیدن به کمک ادات مخصوص (صفایی بوشهری، : 300).
3) ادات استفهام
ادات استفهام اسم‌ها و حروفی هستند که بر این معنا دلالت داشته و عبارتند از: «همزه» (أ)، «هل»، «أیّ»، «مَن»، «ما»، «ماذا»، «أین»، «متی»، «أیّان»، «کم»، «کیف» و «أنّی».
4) وجه نام‌گذاری
معنای لغوی استفهام (پرسیدن و طلب فهمیدن) در معنای اصطلاحی آن لحاظ شده است؛ به این بیان که متکلم با ذکر ادات مخصوص خواهان فهمیدن مطلبی است. البته باید دقت داشت که باتوجه به قید «ادات مخصوص» در تعریف اصطلاحی، معنای لغوی اعم از معنای اصطلاحی بوده و شامل سوال کردن به غیر ادات مخصوص نیز می‌شود (سیوطی، : ۲۶۷).  
5) جایگاه «ادات استفهام»
عالمان نحو در تبیین مباحث «ادات استفهام» روش یکسانی ندارند؛ بعضی باتوجه به معانی دیگر برخی از این ادات، در ضمن بررسی دیگر کاربردهایشان در مباحثی همچون «موصولات»، «ظروف» و «کنایات» به کاربرد استفهامی این ادات نیز اشاره کرده‌اند. بعضی نیز ادات استفهام را در ضمن عنوان کلی «ادات» در کنار سایر ادات، مورد بررسی قرار داده‌اند (همچون صاحب «الکفایة» و صاحب «النحو الوافی»).
ذکر این نکته قابل توجه است که ابن¬هشام در «مغنی اللبیب» در ضمن بررسی مفردات، بیشتر ادات استفهام را به صورت جداگانه بیان کرده و به کاربرد آنها در استفهام اشاره می‌کند (ابن¬هشام در مغنی اللبیب «أین»، «أنّی» و «أیّان» را مورد بررسی قرار نداده است).
6) اقسام «استفهام»
استفهام به اعتبار سوال از نسبت موجود در کلام و غیر آن بر دوگونه است: (صفایی بوشهری، : 300).
- استفهام تصدیقی
در این نوع از استفهام متکلم از نسبت موجود در کلام سوال می‌کند و استفهام به «لا»، «نعم» و مانند این دو پاسخ داده می‌شود؛ مانند: «هل قام زید؟»؛ در این مثال متکلم از نسبت موجود در کلام (نسبت قیام به زید) سوال کرده و مخاطب در جواب در صورت تایید نسبت مذکور از حرف جواب «نعم» و در صورت نفی آن از حرف جواب «لا» استفاده می‌کند (الموسی، بی¬تا: 321).
- استفهام تصوری
در این نوع از استفهام، متکلم از امری غیر از نسبت موجود در کلام سوال می‌کند و مخاطب با تعیین «مستفهم عنه» (آنچه از او سوال شده) پاسخ می‌دهد؛ مانند: «ما رأیتَ؟» در این مثال متکلم از امری غیر از نسبت (آنچه مخاطب دیده) سوال می‌کند و مخاطب در جواب با تعیین آنچه مشاهده کرده پاسخ می‌دهد.
7) اقسام «ادات استفهام»
ادات استفهام به دو اعتبار اقسام متعددی دارد:
- به اعتبار نوع آن از جهت تصدیقی یا تصوری بودن: ادات استفهام به اعتبار نوع استفهام از جهت تصدیقی یا تصوری بودن به سه قسم تقسیم می‌شود (سیوطی، 1363: ۵۵).
الف) مشترک میان استفهام تصوری و تصدیقی: از میان ادات استفهام حرف «همزه» در دو نوع استفهام (تصوری و تصدیقی) بکار می‌رود. مانند: «أ زیدٌ قائمٌ؟» و «أ زیدٌ قام أم عمرو؟»؛ همزه استفهام در مثال اول در استفهام تصدیقی و سوال از نسبت قیام به زید، بکار رفته و در مثال دوم در استفهام تصوری و سوال از امری غیر از نسبت موجود در کلام (شخص قیام کننده) بکار رفته است که مخاطب با تعیین آن پاسخ می‌دهد.
ب) مختص به استفهام تصدیقی: از میان ادات استفهام حرف «هل» به استفهام تصدیقی اختصاص دارد. مانند: «فَهَل وَجَدتُم مَا وَعَدَ ربُّکُم حَقَّا»؛ «آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود، حق یافتید»؟ (سوره اعراف/۷، آیه ۴۴). در این آیه شریفه با استفاده از حرف «هل» از نسبت موجود در کلام (حق یافتن وعده‌ پرودگار) سوال شده است.
ج) مختص به استفهام تصوری: تمام اسم‌های استفهام، به استفهام تصوری اختصاص دارند؛ مانند: «من جاء؟»؛ در این مثال «من»، اسم استفهام است و متکلم از امری غیر از نسبت (کسی که آمده) سوال کرده و مخاطب با تعیین آن پاسخ می‌دهد (ابن¬هشام، 1437: 421).
- به اعتبار نوع آن
ادات استفهام؛ به اعتبار نوع آن بر دو¬گونه است:
الف) ادات استفهام حرفی: این قسم شامل دو حرف همزه (أ) و «هل» می‌شود.
ب) ادات استفهام اسمی: این قسم به اعتبار اعراب و بناء بر دوگونه است:
 - معرب؛ «أیّ» تنها اسم استفهام معرب است.
- مبنی؛ این قسم شامل اسم‌های «مَن»، «ما»، «ماذا»، «أین»، «متی»، «أیّان»، «کم»، «کیف» و «أنّی» می‌شود.

2- حروف الاستفهام
همزه و هل نیز از جمله حروف استفهام است، این دو حرف برای طلب فهم وضع شده است، بدین لحاظ وی را حروف استفهام می¬خوانند، زیرا که دارای صدارت کلام هستند، و این صدارت دلالت به یکی از انواع کلام دارد، که همیشه مستحق تقدیم است و در موجودیت آن کلام دیگر مقدم نمی¬شود؛ که همزه اصل است در استفهام، به خلاف هل که در اصل به معنای قد نیز مورد استعمال قرار می¬گیرد؛ مانند: آیه مبارک: (هل أتی علی الإنسان) یعنی قد أتی که اصل در هل ضربت زیداً، أهل ضربت زیداً؛ هرگاه استعمال هل در استفهام کثرت پیدا کند همزه حذف می¬گردد، و در عوض آن همزه جایگزین می¬شود. از این¬رو همزه نسبت به از لحاظ استعمال نبست به هل عمومیت دارد، که دارای کاربرد وسیع مانند: إنکار، استبطاء، تقریر، تعجب، تهکم، توسیه، توبیخ، تحضیض، وعید وهم برای توبیخ و تعجب بگونه جمعی بکار می¬رود. تمامی آنچه را که ذکر کردیم اختصاص به همزه دارد نه هل.
حذف همزه در هنگام وجود قرینه جواز دارد، برخلاف هل، و همچنان دخولش بالای حرف عطف نیز جواز دارد، ولی از هل جواز ندارد؛ مانند: (أثُمَّ إذا ما وقع آمنتم به)؛ (سوره یونس/51)، وأمن کان، وأقمن که با ادخال همزه بالای ثم/ و واو و فاء که از جمله حروف عطف¬اند، بخلاف هل که از جمله فروعات همزه است، مثل همزه دارای تصاریف همگانی نیست، بدین لحاظ دخول همزه بالای جمله فعلیه که مفعول آن مقدم بر فعل شده باشد، نیز جواز دارد؛ مانند: أزیداً ضربتَ، و دخول هل بالای اینگونه جمله جواز ندارد؛ مانند: هل زیداً ضربتَ، و هم بالای جمله اسمیه¬یی که جزء آخر آن فعل باشد، مانند: أزیدٌ قامَ، و هم دخول هل بالای اینگونه جمله درست نیست.
هل بالای جمله اسمی داخل می¬شود که خبر آن اسم باشد، مانند: هل زیدٌ قائمٌ، و هم جمله فعلیه که فعل آن مقدم باشد بر مفعول؛ مانند: هل رأیت زیداً. ولی همزه در تمامی حالات بالای جملات داخل شده می-تواند (بوخدود، 1987: 342).

3- گونه‌های همزه استفهام
1) استفهام انکاری: انکاری ابطالی یا تکذیبی
مقصود متکلم از این نوع استفهام، انکار باور مخاطب و ابطال سخن اوست. لازمه چنین استفهامی، آن است که ما بعد ادوات استفهام در خارج به وقوع نپیوسته یا نخواهد پیوست و مخاطبی که مدعی وقوع آن است، دروغ گفته باشد (ابن¬هشام، 1:1421/15). آیات ذیل نمونه¬ای از کاربست اینگونه استفهام در قرآنند: (أیحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه)، ترجمه ... خداوند با استفهام بالا، این مدعای باطل را تکذیب و انکار می¬کند.
2) انکاری توبیخی
متکلم در اینگونه استفهام، بر آن است تا مخاطب را نکوهش کند؛ زیرا کاری را انجام داده یا می¬دهد که وقوع آن از دیدگاه متکلم سزاوار و شایسته نبوده و نیست. انکار وقوع نیز خوانده شده است، به آن استفهام اطلاق می¬شود که ما بعد ادوات استفهام به واقعیت پیوسته و فاعل آن معلوم باشد، مانند آیه مبارک: (أغیرالله تدعون)(سوره الأنعام/40) (ابن¬کمال، 2002 :301).
استفهام استبطائی: استبطاء شکایت از بط و نهی از تأخیر ایجاد فعل است، مانند آیه مبارک: (ألم یأن للذین آمنوا أن تخشع قلوبهم لذکراله) (سوره حدید 16). مثل این است که گویند ألم یقرب أن تخشع قلوبهم لذکراله.
استفهام تقریری: عبارت از وادار کردن مخاطب به اقرار و اعتراف به امری است، که تأکید به ثبوت¬اش دارد، غالبا این معانی بعد از استفهام منفی افاده می¬شود، جوابش به کلمه¬ (بلی) که افاده¬ اثبات می¬کند داده می-شود. مانند آیه مبارک: ألیس اله بأحکم الحاکمین (سوره التین، 8).
3) معانی بلاغی استفهام
معنی اساسی استفهام عبارت از طلب معرفت چیزی است که قبلا با آن آشنایی نداشته باشند، و این معانی حقیقی استفهام است. بگونه¬¬های مثال از زندگی روزانه می¬توان به موارد آتی اشاره نمود:
در دانشگاه به دوست¬تان اگر بگوئید: ما اسمک؟ و یا هم: من هذا الأستاذ؟. و یا: کیف وصلت إلی الجامعة؟. و یا هم. من أین اشتریت هذا الکتاب؟. و به همین گونه سوالات فراوان وجود دارد، ده¬ها و صدها، ولی معنای استفهام تنها همین نیست که در خلال جملات گذشته پیشکش گردید، بلکه سرزبان¬های مردم جملات استفهامی وجود دارد، که معانی حقیقی استفهام از آنها منظور نیست؛ بلکه معانی را در خلال نغمه¬های أصوات و ترکیب کلام جا می¬گزینند و اراده¬ خویش را بیان می¬کنند، اگر به سخن¬های روزانه¬ مردم در هنگام شنیدن توجه صورت گیرد، روش¬های متفاوت از استفهام را در می¬یابد که معانی حقیقی آن مدنظر نیست.
تسویه: عبارت از کلامی است، که استواء حکم در بین دو چیز متقابل را داشته باشد، که نتیجه یک امر واحد باشد، و یا هم اختلاف در حکم و موقف هریک داشته باشد؛ مانند: ستفتح المکتبة أبوابها سواء أعطلت الدوائر أم داومت.
سواء أستغفرت لهم أم لم تستغفر لهم لن یغفراله لهم، إن اله لایهدی القوم الفاسقین (سوره المنافقین، 6).
در روشی که افاده¬ تسویه دارد، الزاما باید همزه قبل از کلمه سواء قرار گیرد، که به اسم همزه تسویه خوانده می¬شود، و همین خود همزه استفهامی است که افاده¬ تصور دارد، یعنی طلب تعیین یکی یکسان¬سازی دو طرف، ولی منظورش خبر از استواء درحکم می¬باشد.
- مشارکت ¬دادن مخاطب در موضوع گفتگو (علوی مقدم، 1376: 9)؛
- الإنکار: عبارت از جاهل بودن به چیزی، و یا هم انکار امری که بعد از ذکر استفهام می¬آید را گویند؛ مانند: أیخذلنی و قد ساعدته مرا کثیرة.
- بیان مراد به بهترین وجه: با استفهام متکلم، خود را در مورد چیزی مردد نشان می¬دهد و گمان این نمی-رود که می¬خواهد نظری را به دیگران القاء کند که در موضوع انکار آنان قرار بگیرد (معانی فرعی، 9).
- توبیخ: سرزنش کردن را گویند؛ سرزنش مخاطب بی¬نهایت زیاد از حد بنابر انجام عملی که سزاوار و شایسته¬اش است؛ مانند: أتسوقُ السیارة بهذه السرعة الجنونیة؟. و یا هم مانند آیه مبارک: أتعبدونن ما تنحتون واله خلقکم و ماتعملون (الصافات، 95-96).
- اشاره به وضوح امر: متکلم گاه با بکار بردن استفهام در مورد امری واضح، بطور ضمنی به وضوح آن امر اشاره می¬کند؛ مثلاً جمله (به کجا می¬روید؟) (معانی فرعی، 9).
- تقریر: وادار کردن مخاطب به اقرار و اعتراف امری که اراده¬ ثبوت¬اش را دارد، غالبا این معنا بعد از استفهام منفی بدست می¬آید، که باید در جوابش کلمه¬ (بلی) گفته شود. زیرا که افاده¬ اثبات دارد؛ مانند: ألیس¬اله بأحکم الحاکمین (سوره التین، 8).
- تهکم: عبارت از استهزاء و مسخره با طرز فکر و یا با شخصی که سوال مواجه آن است، و یا هم طرد و ترک طرز فکر که با آن شخص باشد را گویند. مانند: کسی که زیاد خطاء در زبان عربی را داشته باشد؛ مانند: أتخصصک فی¬العلوم یغفر لک هذا الجهل بقواعد اللغة؟.
- امر: عبارتند از دستوری است که سوال را باید مخاطب انجام¬اش دهد، و یا هم از آن فمیده شود؛ مانند آیه مبارک: و قل للذین أوتوا الکتاب و الأمیین: أأسلمتم (آل¬عمران، 20).
تعجب: انفعال نفس از آنچه سبب¬اش پوشیده باشد، و یا هم انفعالی¬ است نفس را گاه شعور به امری که سبب آن پوشیده بود و چون سبب ظاهر شود تعجب برطرف گردد، و یا هم اظهار انفعالی ¬است که از معنای سوال برمی¬آید، و این انفعال در بردارند¬ه تعجب، دهشت، اکهار، و یا تنبیه است. از این¬رو تعبیر هر کتاب از کتاب دیگر و هر نویسنده از نویسده دیگر فرق دارد؛ مانند: أرأیت کیف لعب الفریق الفائز؟.
و یا هم مانند آیه مبارک: ألم تر إلی ربک کیف مدّ الظل، ولو شاء لجعله ساکنا (الفرقان، 45).
- حث و عرض: برخی برای حث و عرض دو معنا در نظر گرفته¬اند، در حالیکه هر معانی آن افاده¬ی طلب بر فق ولین و موده دارد، ولی حث: بر افزودن بر کاری را گویند، یعنی مخاطب از سوال سائل رغبت در انجام کار را حس کند، مانند: أن تقول لصدیقک: أما آن لک أن تترک ما أنت فیه؟ یا هم مانند: أتحب أن ترافقني فی هذه الرحلة؟.
- وعید و تهدید: عبارت از کلامی است که مخاطب از نص سوال برداشت خوف از عواقب انجام کار را دریافت نماید، مانند آیه مبارک: ألم نهلک الأولین؛ ثم نتبعهم الآخرین؛ کذلک نفعل بالمجرمین (المرسلات، 18-16).
- تحضیض: طلبیدن چیزی است به تحریک و طلب شدید، بگونه¬ای الزامی، مانند: از دوستت بپرسی درحالیکه از مریض بودن پدرش آگاه باشی (أن تسأل صدیقک و قد علمت أن أباه مریض): هلا زرت والدک و طمأننت علیه. و یا هم مانند آیه مبارک: ألا تقاتلون قوماً نکثوا أیمانهم (توبه، 13).
- نهی: امر به کف و خویشتن¬داری کردن از انجام عمل کاری. و مثاله أن تقول لصاحبک: اتستمر فی هذا السلوک؟.
- دعاء: درخواست از درگاه خدا، و یا هم از بالا به پائین، درخواست به صیغه¬ سوال انجام می¬پذیرد، مانند آیه مبارک: قالو رب لو شئت أهلکتهم من قبل و إیای، أتهلکنا بما فعل السفهاء منا (اعراف، 155). که معنای آن: ربنا لا تهلکنا بما فعل السفهاء منا؛ است.
- تحقیر: سائل مخاطب را بدون وزن بانگارد، این روش سوال و عبارت خاصی را در پی دارد که در هنگام ارائه¬ آن از طرز گفتار سائل درک می¬شود، بگونه¬ مثال به کسی که به مالش مغرور است گفته شود، أتمن عليّ بمالک وجاهک؟.
- نفی: از متن سوال قابل درک است که سائل عدم حصول فعل را از مخاطب می¬خواهد، و غالبا اینگونه نفی در روش حصر قابل فهم است. مانند آیه مبارک: هل جزاء الإحسان إلا الإحسان (الرحمن، 60). یعنی: ما جزاء الإحسان إلا الإحسان، است.
- تشویق: به شوق آوردن کسی را گویند، و یا هم تحسین فعل و تشویق مخاطب را نیز گویند، که برای دفع انجام آن فعل به روش¬های خاص را در برمی¬گیرد. مثلا: أن تقول لصاحبک: ألا أدلک علی مکتبة تبیع الکتب بأسعار رخیصة؟.
و علیه قول اله عزوجل: یا أیها الذین آمنوا هل أدلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب ألیم (صف، 10).
- تمنی: درخواست چیزی که حصول آن مستحیل باشد، و اما نفس به شدت در حصول آن رغبت داشته باشد، مانند: هل یعود الشباب یوماً؟.
- تهویل: (ترسانیدن)؛ پرسان از عواقب امری بزرگی که وقایع شدید را متوجه مردم بسازد، و اثر بزرگ در فهم داشته باشد، مانند آیه مبارک: الحاقة، ما الحاقة، و ما أدراک ما الحاقة، سوره الحاقه. و یا هم: و ما أدراک ما یوم¬الدین، ثم ما أدراک ما یوم¬الدین (انفطار، 18-17).
- تحقیق: به کنه مطلب رسیدن و واقع چیزی را بدست آوردن، و یا هم اثبات حصول فعل و تأکید آن را نیز گویند، مانند: هل انتهی الوقت؟ به معنای قد انتهی الوقت. و یا هم مانند آیه مبارک: هل أتی علی الإنسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا (انسان، 1). معنی هل در آنجا قد است، یعنی افاده تحقیق دارد (الموسی، : 337).
4) استفهام نحوی  
أدوات استفهام به دوگونه است:
حروف (همزه و هل) است، دارای محل اعرابی نیستند.
اسماء (من، ما، کیف، کم، أي، متی، أین، أیّان و أنی) است. این اسم¬ها حسب موقعیت در جمله اعراب می-گردند.
من: برای عاقل استعمال می¬شود، و مبنی بر سکون است؛ مانند: من وصل الی نهایة السباق؟ مبتدأ است.
من شاهدت فی سباق الخیل؟ مفعول به است.
مع من ذهبت؟ اسم مجرور است.
ما: مبنی بر سکون (برای غیرعاقل استعمال می¬شود)، مانند: مااسمک؟ مبتدأ.
ماقرأت؟ مفعول به. بما فکرت؟. اسم مجرور. الف آن حذف می¬گردد هرگاه حرف جربالایش داخل شود (علام أیلام).
کیف: مبنی برفتح بگونه¬ای آتی اعراب می¬گردد: خبر مقدم، هرگاه بعد از آن فعل ناقص و یا هم معرفه بیاید، مانند: کیف أمسیت؟؛ خبرمقدم. کیف صحتک؟ خبر مقدم. و مفعول به دوم به افعال ظن و اخوات آن واقع می¬شود، مانند: کیف تظن زهیراً؟ (مفعول به). مفعول مطلق، مانند: ألم ترکیف فعل المعلم بالغائبین؟ (مفعول مطلق).
حال، هرگاه بعد از آن فعل تام بیاید، مانند: کیف قرأسمیر؟ (حال) است.
کم: مبنی بر سکون حسب موقعیت اعراب آتی اعراب می¬گردند: مبتدأ، هرگاه بعد از آن فعل لازم و یا فعل متعدی که مفعول¬اش همراه¬¬اش ذکر شده باشد بیاید، مانند: کم طالبا جاء؟؛ مبتدأ. وکم متبادر بارزک الیوم؟؛ مبتدأ.
خبر می¬آید هرگاه بعد از آن اسم مرفوع بیاید، مانند: کم علامتک فی¬الامتحان؟؛ خبر.
و مفعول به واقع می¬شود، هرگاه بعد از آن فعل متعد که دارای مفعول نباشد بیاید، مانند: کم متبار بارزت؟؛ مفعول به است.
مفعول مطلق نیز می¬آید، مانند: کم دوره دارت سفینة الفضاء؟؛ مفعول مطلق.
مفعول فیه، مانند: کم ساعة نمت؟؛ مفعول فیه (ظرف زمان).
مجرور می¬آید، مانند: بکم اشتریت الکتاب؟؛ اسم مجرور.
أی: معرب است، بگونه¬های آتی حسب موقعیت اعرابی در جمله اعراب می¬پذیرد:
أیُّ القضاة أجرأ؛ مبتدأ. أیُّ البلاد زرت؟؛ مفعول به. وسیعلم الذین ظلموا أیَّ منقلب ینقلبون؟؛ مفعول مطلق. و ما تدري نفس بأيٍّ أرض تموت؟؛ اسم مجرور.
ولی اسم¬های: متی، أین، أیّان، أنّی، مبنی در محل نصب بنابر ظرفیت اعراب می¬گردند؛ مانند: متی النتیجة؟ متی توزع الجوائز؟. أین المعلم؟. أین ذهبت؟. أيان یوم الحساب؟ یا مریم أنّی لک هذ؟ (بوخدود،1987:  48).
أیّان: بوسیله این ادات استفهام از زمان صورت می¬گیرد، مانند آیه مبارک: (یسألونک عن الساعة أیّان مرساها) (اعراف، 187). خبر مقدم در محل رفع وجوبا.
أین: به استفهام از ظرف مکان بکار می¬رود، مانند: فأین تذهبون (تکویر، 26)، در محل نصب ظرف مکان.
أنّی: همچنان برای استفهام ظرف مکان بکار می¬رود و مبنی بر سکون در محل رفع خبر مقدم واجبی است (مغالسه، 1997: 128).

4- استفهام فارسی
غرض اصلی از پرسش دانستن چیزی است که قبلا معلوم نبوده، یا به عبارت منطقی از نظر تصور یا تصدیق برای متکلم مجهول بوده است. در زبان فارسی ساختمان و فورم ظاهری جمله غیراستفهامی ندارد منتها برای ساختن جمله استفهامی از ادواتی استفاده می¬کنند که برای استفهام و پرسش وضع شده¬اند. ادوات اسفهام کلماتی را گویند، که برای پرسیدن بکار می¬رود؛ مانند: آیا، برای چه، برای چی، چرا، چطور، چقدر، چگونه، چند، چون، چه، چه وقت، چی، چیست، چیه، کجا، کدام، کدامی، کدام¬یک، کدامین، کو، که، کی، کیست، کیه، مگر، هیچ، یعنی چه.
1) برخی از نشانه¬های نادر استفهام در فارسی
علاوه بر ادوات استفهام که در بالا به گذشت به نشانه¬های نادری برمی¬خوریم که بعدها فراموش شده¬اند و در جائی بکار نرفته¬اند نظیر: آذا، آری، ای، او، و، یا، باش، درنگر، بشنو، و چون در مآخذ و موارد استعمال این نشانه¬ها دو مقاله بوسیله جلال متینی در مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد نوشته شده است برای پرهیز از اطاله کلام می¬توانند به مقاله¬ مذکور رجوع کنند.
2) ادوات استفهام
آیا: مترادف (أ) و (هل) عربی است و برای طلب تصور یا تصدیق بکار می¬رود؛ مانند:
آنانکه خاک را بنظر کیمیا کنند                                          آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند (حافظ).
برای چه: مترادف (بم) و (لم) عربی است با آن از علت و سبب حادثه و کار پرسیده می¬شود؛ مانند: برای چه به تهران می¬روی؟. خدا پدرت را بیامرزد، پس ما برای چه اینجا آمده¬ایم؟ (طلب آمرزش، به نقل از دریای گوهر، 428).
برای چی: برای چه (عامیانه)، و با آن از علت و سبب حادثه و کار پرسیده می¬شود، مانند: این عقل را برای چی تو کله آدم گذاشته¬اند) (علوی مقدم، 1376: 126).
چرا:  مترادف (بم) و (لم) عربی است و با آن از علت و سبب حادثه و کار پرسیده می¬شود، مانند:
عمر چون باد بهاری دامن افشان می¬رود                     در میان خار و خس چون گل نخندیدن چرا؟ (صائب).
چطور: مترادف (کیف) عربی است و با آن از چگونگی و چستانی پرسیده می¬شود، مانند: می¬گفتند دین رفت معطل شدم که چطور دین رفت؟ (چرند و پرند، 16).
چقدر: مترادف (کم) عربی است و با آن از مقدار و اندازه نامعلوم چیزی پرسیده می¬شود، مانند: اما خودت می¬دانی که بخود آدم چقدر تلخ می¬گذرد؟.
چگونه: مترادف (کیف) عربی است و با آن از کیفیت و نوع و وضع چیزی پرسیده می¬شود، مانند:
نور موسی چگونه بیند کور؟                                                                 نطق عیسی چگونه داند مور؟
چند: مترادف (کم) و (کیف) و (متی) عربی است و با آن از مقدار و زمان و چگونگی سوال می¬شود مانند:
- به معنی چقدر: چندگویی که بداندیش و حسود                             عیب¬جویان من مسکین¬اند؟  (سعدی).
- به معنی چگونه:
 بتردستی نگردد راست چون دیوار مایل                             عمارت چند خواهی کرد این فرسوده قالب را؟
- به معنی تاکی:
ای دل باز شکل من، جانب دست عشق او                                       با پرعشق او بپر: چند بپر خود پرس؟
چون: مترادف (کیف) عربی است و با آن از چگونگی چسانی و چطوری سوال می¬شود، مانند:
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن    چون صبر توان کرد؟ که مقدور نمانده¬ ست(حافظ)(بهروز، 1383: 104).
چه: که مترادف (ما)¬ی عربی است و با آن از حقیقت یک مفهوم پوشیده پرسیده می¬شود، مانند:
- به معنی چه چیز: گفت هی مستی چه خوردستی؟ بگو      گفت ازین خوردم که هست اندرسبو (مثنوی)
- گاهی با آن از سبب و علت می¬پرسند به معنی (چرا) مانند:
چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز ترا                                     نی چنان سرو نماید به مثل سرو چونی.
- به معنی چه¬کار: چه کند بنده که گردن ننهد فرمانرا؟         چه کند گوی که عاجز نشود چوگانرا؟   (سعدی).
- به معنی (چقدر) هم می¬آید:
 بحر کرم چه کم شود گر بخورند جرعه¬ای؟                                  فضل خدا چه کم شود گربرسد بکافری؟
چه وقت: مترادف (متی) عربی است و با آن از زمان پرسیده می¬شود، مانند: (چه وقت به تهران می¬روی؟).
چی؛ چه (عامیانه): با آن از حقیقت اشیاء پرسیده می¬شود، مانند: برادر برزگ گفت: (که چی بشه؟) (واهمه¬ها، 22).
دائی کوچکم گفت: راستشو بگو، دنبال چی می¬گردی؟ (بهروز، 1383: 106).
چیست: جمله استفهامی چه است، چه هست، مترادف (ما)¬ی عربی است و در مورد سوال از غیر ذوی¬العقول بکار می¬رود، مانند:
دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن                                در کوی او گدائی بر خسروی گزیدن (حافظ).
چیه چیست (عامیانه)، در مورد سوال از غیر ذوی¬العقول بکار می¬رود، مانند: اینها برای چیه؟ (بهروز،1383: 126).
کجا : مترادف (انی) و (این) عربی است و با آن از مکان و جای پرسیده می¬شود، مانند:
کجا جویم ترا ای ماه تابان                                    به طارم یا به گلشن یا به ایوان؟ (بهروز، 1383: 107).
کدام: مترادف (ای) عربی است و به معانی زیر بکار می¬رود، مانند: 1- تردید را می¬رساند، به معنی چه، چه¬ چیز، کدام چیز بکار می¬رود، و یا هم به معنی که، کدام¬کس نیز آمده است.
کدامی: مترادف (ای) عربی است و به معنی (کدامین) در مورد تردید ¬بکار می¬رود. صفت تعیین عددی یعنی چندمی و این صفت را در صورتی که چند چیز و یا چند کس موجود باشد و مقصود غیر معلوم بود بطور استفهام بکار برند.
کدام یک: هرگاه چند چیز یا چند شخص بود که مقصود معلوم نباشد، این کلمه را بکار می¬برند: کدام یک از این کتاب¬ها مفید¬تر است؟).
کدامین: مترادف (ای) عربی است و در مورد تردید به می¬رود، مانند:
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است            یارب این تاثیر دولت از کدامین کوکب است (حافظ).
کو: مترادف (این) و (من) عربی است و برای پرسش از جای چیزی و کس بکار می¬رود، مانند:
در میان قوم موسی چند کس                                                  بی¬ادب گفتا که کو سیر وعدس (مولوی).
که مترادف (من) عربی است و با آن از ذوی¬القعول پرسیده می¬شود، مانند:
که گفت برو دست رستم ببند؟                                                    نبندد مرا دست چرخ بلند  (فردوسی).
کی: مترادف (متی)¬ عربی است به معنی چه وقت، و با آن از وقت و زمان چیز پرسیده می¬شود، مانند:
کی رفته ¬ای ز دل که تمنا کنم ترا                            پنهان نگشته¬ای که هویدا کنم ترا  (فروغی بسطامی).
که: و با آن از ذوی¬العقعول پرسیده می¬شود، مانند:
با کی حریف بوده¬ای؟ بوسه زکی ربوده¬ای                         مست وخراب می¬روی خانه بخانه کوبکو  (مولوی).
کیست: که است، چه کسی است؟ مترادف (من) (من ذا) ¬ی عربی است و همانند (که) با آن از ذوی¬العقول پرسیده می¬شود، مانند:
سیاه مستی چشم از شرابخانة کیست                              عقیق چهره ولعل لب از خزانة کیست؟ (صائب).
کیه: کیست، که است؟ (عامیانه)، با آن از ذوی¬العقول پرسیده می¬شود، مانند: برادر بزرگ گفت: مال خانم بالائیه. برادر کوچک گفت: خانم بالائی کیه؟. (شمیسا، 1372: 34).
مگر: مترادف (أ) و (هل) عربی است و به معنی (آیا) بکار می¬رود: گاهی در مقام انکار و نفی از آن استفاده می¬شود، مانند: مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی؟      که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت (بهروز، 1383: 112).
کلمه¬ (هیچ) وقتی جزء ادوات استفهام است، که برای پرسش و انکار بکار رود؛ مانند: (هیچ) در بیت گذشته؛ اما اگر برای نشان دادن چیزی مبهم بکار رود، از مبهمات است؛ مانند: هیچ عاقل ندیدم، که یافته به نایافته دهد (واحدی، : 23).
ادات پرسشی (آیا) که در آغاز برخی از جمله¬های پرسشی استعمال می¬شود (نگهت سعیدی،1392: 159).
استفهام انکاری: گاهی سخن منفی موکد را بصورت استفهام می¬آورند و آن را استفهام انکاری می¬گویند، مثل:
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد                                               چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا.
یعنی هرگز چراغ مرده مثل آفتاب نیست.
استفهام انکاری از نفی تأکیدش بسیار بیشتراست بنابراین یکی از راه¬های موثرتأکید جمله منفی آنست که آنرا به صورت استفهام انکاری بیاوریم.
عفاک اله و غیره بیاید موکدتر می¬شود و تأکید کلام به اوج خود می¬رسد:
مهر ازتو توان برید هیهات                                    کس برتو توان گزید حاشاک   (کلیات سعدی، 639).
یکی گفتش آخر جه خسبی چو زن                              بسر پنجه¬ی آهنینش بزن (کلیات سعدی، 230).
گاهی استفهام انکاری با (باید) تأکید می¬شود:
ترا دایه گرمرغ باشد همی                                            پس این پهلوانی په باید همی (شاهنامه، 136).
گاهی استفهام انکاری معادل نهی است و در این صورت تأکیدی آن بیشتر است از این¬رو با فعل امر یا نهی دیگر هم¬نشین می¬گردد.
مبین بسیب زنخدان که چاه در راهست                               کجاهمی روی ایدل بدین شتاب کجا (حافظ).
یعنی (هیچگاه با این شتاب مرو) (فرشیدورد،1382: 569).

5- نشانه‌های استفهام در فارسی کهن
نشانه¬های استفهامی در فارسی کهن را می¬توان بیشتر در ترجمه¬های قران کریم سراغ کرد، در زمان¬های قدیم با واژه¬های ناب فارسی در حین برابرگزینی واژه¬های عربی دقت فراوان بکار رفته است. که بررسی آنها نیز از نظر تاریخ زبان فارسی دارای فوائدی زیادی است. کاربرد واژه¬هایی در نقش دستوری قید و ادات استفهام است که امروزه شماری از آنها معنای استفهامی خود را از دست داده¬اند. برای برخی از این واژه¬ها معنی استفهامی در فرهنگ¬های فارسی ثبت نشده است (بحثی در باب برخی از نشانه¬های استفهام در فارسی کهن 1)، نشانه¬های استفهام مطرح شده در مقاله متینی با آوردن مثال¬های کافی برای هریک ادات استفهام و اقسام آن را خیلی خوب مورد کاوش قرارداده است، که این نشانه¬¬ها عبارتند از: آذا، آیا، ا، او، ای، باش، بشنو، درنگر، و، هرگز، هیچ و یاست. نشانه¬های را که تذکر داده¬اند بیشتر در ترجمه (همزه استفهام) یا هل بکار رفته، این، تا، چ، چی، که، کی، هست، هم، همی، و هی است. این نشانه¬ها را به دو دسته تقسیم کرده¬اند:
دسته اول، شامل این، تا، جیز، هست، هم، همی، و هی، واژه¬هایی هستند که دستورنویسان و فرهنگ¬نویسان متذکر معنی استفامی آنها نشده¬اند، که با ذکر شواهد (بحثی در باب برخی از نشانه¬های استفهام بیان شده است). و دسته دوم، شامل جه، چی، که و کی، واژه¬هایی هستند که در کتب دستور بعنوان صفت پرسشی یا ضمیر پرسشی ثبت شده¬اند. و در فرهنگ¬ها حداقل یک معنای استفهای (غیر از معنای استفامی مورد نظرما) برای آنها آورده داشته است (بحثی در باب برخی از نشانه¬های استفهام.
نشانه¬هایی که معنی استفهامی آنها در کتاب¬های دستور و فرهنگ ثبت نشده است: این: مغیره بن شُعبه روایت کند که پیغمبر (ص)، نماز کردی تا پای¬های وی بیاماسید، پس گفتند وی را: یا رسول اله، این نه خدای بیامرزیده است (صادقیان،1382: 1372).
ای: تو نداسته¬ای که خدای است که او راست پادشاهی آسمان¬ها و زمین؟ (سورآبادی، 1380: 110).
تا: یعقوب برو سوگند نهاد که مرا آگاه کنی که تا جان یوسف من ستدی یانه؟.
چیز: آمد به تو خبر پوشیده؟ (متنی پارسی از قرن چهارم هجری؟، 100).
دسته دوم نشانه¬هایی که کتاب¬های دستور و لغت آنها را ادات استفهام دانسته¬اند اما معنی (آیا) برای آنها ذکر نشده است. مانند؛ چه، که، کی، بدرستی، بدرستی¬که، پس، چنین، خود، هان (علوی مقدم، 1376: 166).

6- کلامی استفهامی
کلامی استفهامی ساخته ¬می¬شود با اضافه کردن کلمه آیا در آغاز جمله یا آوردن کلمه¬های کی، کجا، چه زمان، چه وقت، چه¬قدر، چند و این¬گونه ادوات پرسش درکلام و پس¬ و پیش آوردن کلمات کلام اخباری و یا تنها بوسیله آهنک¬پرسش؛ مانند: آیا برادرتان ¬را دیدید؟. کتاب ¬شاهنامه کجاست؟ کی ببازار خواهید رفت؟. و چه وقت وارد تهران ¬شدید؟. مدرسه می¬روید؟. نهار را خورده¬اید؟.
با آهنگ پرسش
هزار را مخالف¬زده است پرده چرخ     کسی شنیده که از من برآمده ¬است آواز؟ (همایونفرخ، 1364: 984).
1) علامت استفهام
این علامت در آخر جمله سوالی گذاشته می¬شود؛ مثال: درباره کتاب اخیر من چه می¬گویند؟.
سوال غیرمستقیم علامت استفهام نمی¬خواهد؛ مثال: از او پرسید آیا تاکنون به ¬اصفهان رفته است.
برای گذاشتن علامت سوال در داخل یا خارج پرانتز و علامت نقل باید همان ترتیبی که در مورد نقطه لازم است مراعات شود؛ مثال: بیائید در این مسأله بحث کنیم که (وضع کنونی جهان از چه قرار است؟). آیا در آن گیرودار ممکن بود کسی بداند که (مسئول خرابکاری کیست)؟ (شریعت،1372: 408).
2) پرسشی کردن جمله
جزء جمله¬ امری همه¬ جمله¬ها را می¬توان پرسشی کرد. پرسشی کردن جمله دوگونه صورت می¬گیرد: 1- همراه واژه¬های پرسشی: چون: آیا، چرا، چگونه، کی. 2- با آهنگ صدا، که پاسخ اینگونه جمله¬ها اغلب آری یا نه است: آرش را دیدی؟ - آری (نه) (گیوی،1390: 217).
3) جمله پرسشی چهارگونه است:
1) جمله پرسشی درست مانند جمله خبری است و تفاوت آن دو را از آهنگ جمله می¬توان دریافت.
2) در اول جمه (آیا) می¬آید.
3) یکی از کلمات پرسش در جمله بکار می¬رود.
4) کلمه (آیا) در اول و کلمه پرسش در ضمن جمله با هم می¬آید (خانلری،1352: 107).
4) جمله پرسشی
سوال و پرسش مستقیم را درباره¬ کسی یا چیزی، در بردارد و مقتضی جواب و پاسخ است. مشخصه¬ برجسته¬ جمله¬ پرسشی، آهنگ خاص آن¬هاست که این آهنگ متشکل از فشار شدید کلمه، شدت و ارتفاع صوت می¬باشد. و در نوشته با علامت (؟) نشان داده می¬شود. برخی از جمله¬های پرسشی، از جمله¬های اخباری و تعجبی، از رهگذر انتخاب کلمه¬ فرق ندارد و اختلاف آنها صرف از نگاه آهنگ است: او رهبری آرکستر است. او رهبر آرکستر است! او رهبری آرکستر است؟.
در جمله¬های پرسشی با کلمه¬های (مگر، هیچ)، پرسنده منتظر شیندن پاسخ نیست؛ زیرا که جواب آشکار است و پرسش به غرض تأکید صورت می¬گیرد. مگر عقلت زایل شده است؟ هیچ نمی¬دانی که این وضع تو پسندیده نیست؟ (نهگت،1390: 192).
جمله پرسشی غالبا محتاج پاسخ است.
هرگاه پاسخ نزد گوینده و شنونده آشکار باشد، غرض گوینده دریافت پاسخ نیست، بلکه تأکید مفهومی است که باید در جواب گفته شود. اینگونه جمله¬ها (پرسش تأکیدی) خوانده می¬شود (خانلری،1352: 115).
5) ضمیر پرسشی و صفت پرسشی
کلمه پرسش گاهی ضمیر است و گاهی صفت.
ضمیر پرسشی آن است که جانشین اسم می¬شود.
اسمی که ضمیر پرسشی جای آن را گرفته است ممکن است در جمله فاعل، یا مفعول، یا مضاف الیه (متمم اسم) یا قید، یا متمم فعل باشد.
کلمه¬های: کدام، چه، چند، چندمین، چگونه، چه نوع، چه جور، چقدر، هرگاه قبل از اسمی¬ بکار روند و سوالی را مطرح کنند، صفت پرسشی نامیده می¬شوند (فرشیدورد،1382: 209)
صفت پرسشی آن است که همیشه همراه اسم ¬می¬آید و از چگونگی، یا مقدار، یا جنس، یا زمان، یا مکان، یا نسبت اسم پرسش می¬کند (خانلری،1352: 116).
6) اغراض استفهام
- مشارکت¬ دادن مخاطب در موضوع گفتگو؛
- اختصار: مثلا جمله (مگر نمی¬دانی که دست دزد را قطع می¬کنند؟)؛ خطاب به یک دزد، مختصرتر از این است که بگوییم: (دزدی نکن، اصلاح شو، و گرنه همانطور که دست دزد را می¬برند دست تو را هم می¬برند).
- بیان مراد به بهترین وجه: با استفهام متکلم، خود را در مورد چیزی مردد نشان می¬دهد و گمان این نمی-رود که می¬خواهد نظری را به دیگران القاء کند که در موضع انکار آنان قرار بگیرد.
- اشاره به وضوح امر: متکلم گاه با بکار بردن استفهام در مورد امری واضح، بطور ضمنی به وضوح آن امر اشاره می¬کند؛ مثلا جمله (به کجا می¬روید؟) خطاب به گمراهان روشن می¬کند که آنان با اندک دقتی می-توانند بفهمند که راهشان اشتباه است.
- همسانی با عواطف: از آنجا که خاستگاه انشا و استفهام، احساسات و عواطف است و عواطف در قالب¬های محدود نمی¬گنجد، معانی فرعی استفهام نیز به موارد خاص محدود نمی¬شود و به همان اندازه نامحدود است (فاضلی،117:1365).
- إخبار: خبردادن، آیا نمی¬شود این شعر را اینطور هم معنی کرد؟ (یعنی می¬شود و به نظر من اینطور درست است) (شمیسا، 111:1373). لازم به ذکر است که شمیسا این مثال را ذیل عنوان (اخبار به طریق غیرمستقیم و مؤدبانه) آورده است.
- استبطاء (دیر انگاشتن و کند شمردن): گوینده با سوال اشاره می¬کند که مورد سوال دیر اتفاق می¬¬افتد.
آخر ای سنگدل سیم زنخدان تاچند؟                                            تو زما فارغ وما از تو پریشان تا چند؟
- استبعاد (بعید دانستن و دور شمردن): یعنی بیعد است مورد سوال رخ بدهد. مانند:
صلاح کار کجا و من خراب کجا؟                      ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ (شمیسا،118:1373).
تفاوت استبعاد و استبطاء: در استبعاد گوینده می¬خواهد نشان دهد تحقق فعل مورد استفهام بعید یا حتی ناممکن است، اما در استبطاء گوینده از کندی فرآیند تحقق و وقوع فعل شکوه¬ دارد.
- افتخار: مانند اکتفا و بسنده¬ کردن: مانند
- امر: هدف از سوال دستور دادن و امر دستوری است که از جانب ما فوق به مادون داده می¬شود. مانند:
آیا بهتر نیست که برویم؟ (شمیسا، 111:1373). یعنی لازم به ذکر است شمیسا این مثال را ذیل عنوان (امر به طریق غیرمستقیم و مؤدبانه) آورده است.
امر مستقیم با استفهام به معنی امر تفاوت دارد؛ امر مستقیم از مقام بالا به پایین است، در حالیکه در استفهام الزاماً همیشه اینطور نیست و امر مؤدبانه¬تر است و باتوجه به قرائن باید به معنی امر پی برد.
در زبان¬شناسی، لاینز معتقد است که گاه می¬توان در قالب آنچه به گفتار غیرمستقیم مرسوم است، جملات پرسشی را برای خواهش کردن استعمال کرد (لاینز،67:1383). همانطور که واضح است خواهش نیز نوعی ام مؤدبانه است.
- انکار: برخی آن را به دو نوع تقسیم کرده¬اند؛ یکی انکار تکذیبی (ابطالی)است، به این معنی که چنین چیزی هرگز نبوده و در آینده هم نخواهد بود؛ و دیگر انکار توبیخی (توبیخ) است، به این معنی که چنین چیزی در گذشته یا حال وقوع پیوسته اما محل انکار است، مانند: (أعصیتَ ربک؟) آیا پروردگارت را نافرمانی کردی؟ یعنی کار نامعقولی انجام دادی، مانند:
به کام آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل       چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم؟ (حافظ) (بهروز، 1383: 117).
توکی به دولت ایشان رسی که نتوانی؟           جز این دو رکعت وآن¬هم به صد پریشانی  (صادقیا،104:1382)
- به جای فحش و ناسزا
گاهی می¬خواهند کسی را به باد فحش و ناسزا بگیرند اما برای آنکه از الفاظ بد و رکیک استفاده کنند نیت خود را به طریق استفهام بیان می¬دارند، مانند:
 برو بکار خود ای واعظ این چه فریاد است؟                                       مرا فتاده دل از ره ترا چه افتادست؟
- برای اینکه خطا کار متوجه خطا بشود و رویش باز نشود
گاهی کاری ناشایست اتفاق می¬افتد و سوال کننده می¬داند که آن عمل از چه کسی سر زده ولی برای اینکه هم خطا کار تنبیه شود و هم رویش باز نشود جمله را به صورت استفهامی ادا می¬کند. مثلا بچه در خانه خطایی می¬کند و ظرفی یا شیشه¬ای را می¬شکند مادرش برای اینکه هم بچه را متوجه گناهش بکند و هم رویش را باز نکند می¬پرسد: کی این شیشه را شکسته؟.
- تأکید تکرار: تأکید معنی ادات استفهامی که پیش از آن ذکر شده؛ مثل (أفمن حق علیه کلمة العذاب أفأنت تُنقذُ من فی النّارِ؟ زمر، 19)، استفهام تصوری؛ یعنی کسی که کلمه عذاب بر او حتمی شد پس تو او را خلاص نکنی. بنابراین (من) برای شرط، (فاء) جواب شرط و همزه در (أفأنت) اعاده شده و تأکید کرده به جهت اینکه سخن طولانی شده است (سیوطی، 256:1363).
- تأکید معنوی: این نوع جمله پرسشی برای تأکید و اصرار بر انجام دادن یا ندادن کاری است، مانند: چرا گریه نکنم؟ (رضایی، 70:1382). یعنی باید گریه کنم. مانند (مالی لا أبکی؟).
- تجاهل: خود را به نادانی زدن. مانند:
آن ماه دو هفته در نقاب است                                                           یا حوری دست در خضاب است؟
- تحسر: یعنی حسرت خوردن بر آنچه از دست رفته است. مانند:
کجایید ای شهیدان خدایی؟                          بلا جویان دشت کربلایی (علوم مقدم و اشرف¬زاده، 66:1376).
- تحضیض: درخواست توأم با تندی.
- تحقیر: برای کوچک¬ کردن شأن چیزی یا کسی بکار می¬رود. مانند:
تویی آنکه گفتی که رویین تنم؟                                                              بلند آسمان بر زمین افکنم!
- تخفیف و تسهیل (ساده گرفتن): مانند:
چه شود که به چهره زردن من نظری زبرای خداکنی؟    که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دواکنی (رضانژاد، 331:1367).
شاعر به معشوقه خود می¬گوید نگاه کردن تو به من¬ کاری است که به راحتی قابل انجام است.
- ترساندن و تهویل (هول انگیختن): برعکس مورد 14 است و هدف از پرسش، ایجاد رعب و هراس است. مانند:
- ترغیب: تشویق مخاطب به انجام کار یا شنیدن ادامه مطلب. مانند:
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟        ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست (شمیسا، 111:1373).
- تسویه (یکسان بودن): این استفهام بر سر جملاتی می¬آید که در آنها می¬توان فعل را حذف کرد و مصدر را به جای آن آورد، بدون اینکه در معنی تغییر رخ دهد:
- تعارف: (گاهی جمله پرسشی برای تعارف بکار می¬رود؛ مانند چای میل دارید؟ (رضایی، 68:1382).
- تعجب یا تعجیب (به تعجب واداشتن): هدف از استفهام ابراز شگفتی است. مانند:
چه شد که بار دگر یاد آشناکردی؟                  چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی؟ (صادقیان، 104:1382).
- تعجیز: در این نوع استفهام مراد از پرسش نشان دادن ناتوانی مخاطب در انجام امری است که از آن پرسش شده است. مانند:
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز؟          چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز؟ (صادقیان، 105:1382)
گاه معانی انکار و استبعاد و تعجیز در یک جمله با یکدیگر همپوشی دارند که در تفاوت آن باید گفت در تعجیز مخاطب استفهام باید واقعا مخاطب یا غایب باشد نه خود گوینده، ولی انجام امری که از نظر گوینده، بعید به نظر می¬رسد (استبعاد) در عین حال می¬توان غیرمعقول نیز باشد (انکار)، مانند مثال زیر: چگونه چاک زنم جیب آرزو؟ که مرا                                زدست تا به گریبان هزار فرسنگ است (رضانژاد، 341:1367).
یعنی این کار معقول نیست و بعید است و من از انجام آن عاجزم.
- تعظیم: با سوال قصد داریم عظمت چیزی را نشان بدهیم. مانند:
باز این چه شورش است که در خلق آدم است؟       باز این¬چه نوحه و چه عزاو چه ماتم است؟ (علوی مقدم و اشرف¬زاده، 65:1376).
تفخیم (بزرگ شمردن): با سوال قصد داریم به بزرگی آنچه از آن سوال کرده¬ایم، اشاره کنیم. مانند:
تفاوت افتخار و تعظیم و تفخیم: در تفخیم و افتخار الزاما تعظیم هم وجود دارد، چون تاکسی یا چیزی را بزرگ جلوه ندهیم، نمی¬توانیم دیگران را به سر فرود آوردن در برابر وی وا داریم و نمی¬توانیم بدان ببالیم و افتخار کنیم، اما در تعظیم الزاما تفخیم و افتخار وجود ندارد (عموم و خصوص مطلق) و فقط قصد بزرگ -شمردن چیزی را داریم. انگیزه تفخیم، ایجاد رعب و وحشت در وجود مخاطب است، اما در تعظیم چنین انگیزه¬ای وجود ندارد. در افتخار نیز هرچند می¬توان در بعضی موارد ایجاد رعب و وحشت را در نظر داشت، اما در همه موارد چنین نیست و بیشتر با انگیزه اظهار فخر صورت می¬پذیرد که در تفخیم و تعظیم الزاما چنین انگیزه¬ای وجود ندارد.
- تقریر: واداشتن مخاطب بر اقرار و اعتراف به امری است که نزد او ثابت است. جمله، همراه با معنی تقریر، مثبت به شمار می¬آید، به همین دلیل جمله مثبت صریح، معطوف و معطوف علیه آن واقع می¬شود،
مانند:
نگفتمت که حذر کن ز زلف او ای دل؟            که می¬کشند دراین حلقه باد در زنجیر  (گودرزی، 133:1379).
- تکثیر (بسیار نمودن و نشان دادن کثرت): مانند:
چند پوید به هوای تو زهر سو حافظ؟                          یسر الله طریقا بک یا ملتمسی (شمیسا، 115:1373).
- تمنی: آروز محال یا ممکن؛ مانند:
کی باشد کاین قفس چمن گردد؟                              اندر خور کار وکام من گردد  (شمیسا، 114:1373).
- تنبیه و توجه ¬دادن: هدف از این استفهام توجه ¬دادن مخاطب به کاری است. مانند:
مبین بسیب زنخدان که چاه در راه است       کجا همی روی¬ای دل بدین شتاب، کجا؟   (رجائی، 143:1359).
- تواضع: در این نوع جملات اگر مخاطب خود گوینده باشد، می¬توان آن را نوعی تواضع به شمار آورد. مانند:
کیم من و چه بود رزق همچو من موری؟       که بار خاطر این هفت آسمان شده¬ام     (رضانژاد، 331:1367).
- توبیخ: بعضی توبیخ را از مجموعه انکار به ¬شمار می¬آورند، با این تفاوت که انکار را انکار ابطال و توبیخ را انکار توبیخ می¬نامند. در تفاوت این دو باید گفت در توبیخ، فعلی که بعد از ادات  استفهام می¬آید، صورت پذیرفته، درحالیکه از نظر متکلم نباید انجام می¬شد؛ به همین دلیل مخاطب را به سبب انجام عمل توبیخ می¬¬¬کند و در عین حال بطور ضمنی و غیرصریح آن عمل را نفی می¬کند، اما در انکار ابطال هدف متکلم نفی علم بطور صریح است، توبیخ را تقریع نیز نامیده¬اند؛ مانند:
که گفتت برو دست رستم ببند؟                                   نبندد مرا دست، چرخ بلند   (شمیسا، 112:1373).
- تهدید و وعید: تهدید فاعل به سوء عاقبت و نتجیة فعلش. مانند:
فارسی: بروم بگویم؟ مثلا خطاب به کودکی که کار زشتی کرده است) (شمیسا، 119:1373).
- برای رعایت ادب
گاهی گوینده مخاطب را آنقدر محترم می¬داند که نمی¬خواهد درخواست خود را مستقیما بیان دارد تا مبادا ظاهر سخن رنگ آمرانه نداشته باشد بنابراین نیت خود را با جمله استفهامی می¬گوید و بدین ترتیب در واقع ادب را رعایت می¬کند مثلا به جای اینکه بگوید (بفرمایید چای بخورید، می¬گوید: می¬فرمایید چایی بخوریم؟)

نتیجه‌گیری
از آنجا که اسلوب استفهام در دستور زبان عربی دارای جایگاه وسیع بوده از کاربردی فروان برخور داراست در حین وقت دستور زبان فارسی دری نیز این کاربرد را بگونه¬ در خود جا داده است که می¬توان مخاطبان خویش را بگونه¬های متفاوت به پرسش و پاسخ وادارد، به همین استفهام  از لحاظ کاربردی در دستور زبان عربی دارای نقشی مهمی دستور پنداشته می¬شود؛ که در دستور زبان عربی بگونه¬¬ای آتی: ادات استفهام، وجه نام¬گذاری آن، جایگاه ادات استفهام، اقسام استفهام، استفهام تصدیقی، تصویری، اقسام ادات استفهام، اقسام استفهام به اعتبار نوع آن، تقسیم ادات استفهام با عتبار اعراب و بناء، گونه¬های همزه استفهام، انکاری توبیخی، استفهام تقریری، معانی بلاغی استفهام، استفهام نحوی، ولی همچنان استفهام در زبان فارسی دری از تعریف ادات استفهام، برخی از نشانه¬های نادر استفهام در فارسی، ادات استفهام، نشانه¬های استفهام در فارسی کهن، کلامی استفهامی، علامت استفهام، اقسام جمله پرسشی، ضمیر پرسشی و صفت پرسشی، اغراض استفهام آغاز گردیده الی انتهاء پیرامونش توضیحات لازم ارائه شده است.
در زبان عربی استفهام به تصوری و تصدیقی تقسیم گریده است، و به همینگونه ادات استفهام نیز در زبان عربی از لحاظ مختلف تقسیم¬بندی شده است، یعنی به اعتبار نوع آن از جهت تصدیقی یا تصوری بودن، ادات استفهام، به اعتبار نوع آن بر دوگونه است، حرفی، اسمی؛ و همچنان در زبان دستور زبان فارسی کهن نیز نشانه¬های از استفهام آورده شده است که این نشانه¬ها را به دو دسته تقسیم¬بندی نموده¬اند، دسته اول آن مانند: تا، چیز، هست، هم، همی، و هی؛ دسته دوم نشانه¬هایی که کتاب¬های دستور و لغت آنها را ادات استفهام دانسته¬اند اما معنی (آیا) برای آنها ذکر نشده است. مانند؛ چه، که، کی، بدرستی، بدرستی¬که، پس، چنین، خود، هان، کلامی استفهامی ساخته¬ می¬شود با اضافه کردن کلمه آیا در آغاز جمله یا آوردن کلمه-های کی، کجا، چه زمان، چه وقت، چه¬قدر، چند و اینگونه ادوات پرسش درکلام و پس¬ و پیش آوردن کلمات کلام اخباری و یا تنها بوسیله آهنگ¬ پرسش، علامت در آخر جمله سوالی گذاشته می¬شود؛ مثال: درباره کتاب اخیر من چه می¬گویند؟. استفهام در زبان فارسی دری به اغراض فروان بکار رفته است که پیرامون تمامی آن با شواهد از اشعار و نثر قدیمی در دستور زبان فارسی پیشکش گردیده است.
ولی از لحاظ کاربردی استفهام در دستور زبان عربی و فارسی دری تفاوت¬های دارند که مختص به هر دستور زبان می¬باشد، با آن هم از مشابهت¬های نیز برخور دارند، که نشان دهنده¬ پیوند دستوری هر دو زبان مزبور و قرابت¬های آنها می¬باشد.

چکیده

دستور زبان‎های عربی و فارسی ‌دری، کاربردهای ویژه‎ و خصوصیات مختص به‎ خود را داراست. علم نحو در میان زبان‎های عربی و فارسی‌ دری، کاربردهای ویژه‎ای دارد و خصوصیات مختص به‎ خود را دارا است. نحو، یک اصطلاح قدیمی است که با قواعد دستوری زبان از آغاز سخنوری و دستور نگارش زبان‌ها با هم ارتباط تنگاتنگ داشته که در ابیات نثری و شعری هم قابل درک است. هرگاه به کلمات و یا جملات عربی و فارسی از دید دستوری نگریسته شود، ارزشیابی آن توسط علم صرف واژه‌شناسی و علم نحو ترکیب آن بدست می‌آید. استفهام اسلوبی است که در ترکیب جملات از دیدگاه دستوری در زبان عربی نقش‌آفرینی می‌نماید، و هم دارای کاربرد وسیعی است. استفهام در هر دو زبان کاربردهایی دارد، که باعث نقش‌آفرینی واژه‌هایی در موقعیت‌های گوناگون دستوری می‌گردد. که همین باعث زیبایی و متین کلام می‌گردد؛ و همچنان فرق در کاربرد استفهام در دستور زبان عربی و زبان فارسی دری وجود دارد. همچنین شباهت‌های بسیاری نیز بین این دو، وجود دارد. از آنجائیکه در دستور زبان عربی در علوم مختلف نحو، صرف، و بلاغت مورد عنایت بوده و هم کاربرد وسیع دارد. بر آن شدیم تا به بررسی انواع استفهام و کاربرد آن در دو زبان فارسی دری و عربی بپردازیم. که در این نوشته از روش‌ کتابخانه‌ا‌ی استفاده شده است.