منابع و ماخذ
فارسی:
1- ابراهيمي، پيمان (1384)، «بزهديده به منزله شاكي خصوصي و حقوق او در مقررات دادرسي کیفری ایران»، مجله حقوقي دادگستري، س69، ش53.
2- اميركافي، مهدي (1375)، «اعتماد اجتماعي و عوامل موثر بر آن»، پاياننامه كارشناسيارشد، دانشگاه بهشتي.
3- بونی. اس. فیشر و استون. پی.لب (1393)، دانشنامه بزهدیدهشناسی و پیشگیری از جرم، تهران: نشر میزان.
4- بیات، بهرام و دیگران (1387)، پیشگیري از جرم با تکیه بر رویکرد اجتماعمحور، تهران:م. اجتماعی ناجا.
5- ترویانوویچ، رابرت و باکوروکس، بانی (1383)، پلیس جامعهمحور، تهران: نشر فرات.
6- رابینز، استیفن (1392)، تئوري سازمان، مترجم: سیدمهدى الوانى و حسن دانائىفرد، تهران: نشر صفار.
7- رحيمينژاد، اسماعيل (1387)، كرامت انساني در حقوق كيفري، چ1، تهران: نشر ميزان.
8- رايجيان اصلي، مهرداد (1384)، «بزهديدگان و نظام عدالت جنايي»، مجله حقوقي دادگستري، س69، ش53.
9- زینالی، حمزه (1381)، «پیشگیري از بزهکاري و مدیریت آن در پرتو قوانین و مقررات جاري ایران»، فصلنامه رفاه اجتماعی، س2، ش6.
10- شايان، علي (1384)، عدالت براي بزهديدگان، اداره كل مواد مخدر و پيشگيري از جرم سازمان ملل متحد، چ1، تهران: نشر سلسبيل.
11- شيري، عباس (1386)، «رفتار كرامتمدار با بزهديدگان»، فصلنامه مطالعات پيشگيري از جرم، س2، ش4.
12- شیری، عباس (1396)، عدالت ترمیمی، چ1، تهران: انتشارات میزان.
13- غلامی، حسین (1387)، تکرار جرم، چ2، تهران: نشر میزان.
14- فرجاد، محمدحسین (1371)، روانشناسی و جامعهشناسی جنایی، چ2، تهران: انتشارات همراه و ویستار.
15- فرجیها، محمد (1388)، طرح تدوین برنامه ملی پیشگیري از جرم، دفتر تحقیقات کاربردي پلیس پیشگیري ناجا.
16- فرجیها، محمد (1389)، «پیشگیری ترمیمی از تکرار جرم و بزهدیدگی»، مجموعه مقالات ارائه شده در نخستین همایش ملی پیشگیری از جرم، تهران: معاونت آموزشی ناجا.
17- قصري، محمد (1392)، «طراح نظام پلیس جامعهمحور با تأکید بر پیشگیري از جرم»، پژوهشنامه نظم و امنیت انتظامی، س6، ش2.
18- قهرمانی، علیاکبر و ابطحی، سیدحسین (1389)، «طراحى الگوى مدیریت پلیس جامعهمحور در جمهورى اسلامى ایران»، فصلنامه مطالعات مدیریت انتظامی دانشکده فرماندهی و ستاد ناجا، س5، ش1.
19- قهرمانی، علیاکبر (1390)، «پلیس جامعهمحور؛ نقش مشارکت مردم در پیشگیري از جرم»، فصلنامه مطالعات پیشگیري از جرم دفتر تحقیقات کاربردي پلیس پیشگیري ناجا، س6، ش18.
20- کارن، ام هس و لیندا، اس میلر (1387)، پلیس در اجتماع، مترجم: محمدرضا کلهر، تهران: معاونت پژوهش دانشگاه علوم انتظامی ناجا.
21- كلمن، جيمز (1370)، بنيادهاي نظريه اجتماعي، مترجم: منوچهر صبوري، چ1، تهران: نشر ني.
22- لیپست، سیمو مارتین (1382)، دایرهالمعارف دموکراسی، مترجم: کامران خانی و نوراله مردانی، تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.
23- مجیدي، عبداله (1385)، «ویژگیهاي سازمانی پلیس جامعهمحور»، مطالعات مدیریت انتظامی، س1، ش1.
24- نجفي ابرندآبادی، علي حسين (1384)، «ميزگرد عدالت براي بزهديدگان»، مجله حقوقي دادگستري، س69، ش53. ال 69،
25- وروایی، اکبر و فاطمی موحد، حمید (1395)، پیمایش جرم، تهران: دانشگاه علوم انتظامی امین.
لاتین:
26- Campbell, A. and A. Revering (1997). Holding kids accountable. Shoming with compassion. Reclaiming children and youth. vol. 6. No. 3.
27- Fielding, N. G. (2005). Concepts and theory in community policing. The Howard journal. Vol. 44. No. 5.
28- Sherman, H (2007). Restorative Justice: The Evidence. London. The Smith Institute.
29- Wilcox, A. & Young, R (2007). How green was thames valley? Policing the image of restorative justice cautions. Policing and Society. Vol.17 (2).
متن کامل
مقدمه
بزهکاري پدیدهاي اجتماعی- انسانی است که همه جوامع بشري از دیرباز با آن روبرو بودهاند. این امر، به خصوص در قرن حاضر و به دنبال تحول پدیدههاي سنتی و ظهور مولفههاي جدید در زیست انسانی، روند رو به رشدي را دنبال کرده است. بدیهی است در چنین وضعیتی، صرف بکارگیري ابزارهاي کیفري (واکنشی) در جهت مقابله و سرکوب بزهکاري، راه به جایی نبرده و به همین دلیل، نظامهاي سیاست جنایی مختلف، به بهره جستن از ابزارهاي پیشگیري غیرکیفري (کنشی) روي آوردهاند. با این وجود، نبود مدیریت متمرکز، خلاءها و ابهامات قانونی، تداخل وظایف نهادهاي دولتی و فقدان راهبرد و برنامه بومی و ملی در حوزه پیشگیري از جرم، موجب اتخاذ سیاستها، تدابیر، پیشبینی راهبردها و اعمال اقدامهاي نامنسجم، نامتجانس و گاه متضاد در این حوزه شده است. یکی از سازمانهای مهم در زمینه پیشگیری و مبارزه با بزهکاری، سازمان پلیس است. پلیس به دلیل برخورد اولیه با بزهکاران در زمینه پیشگیری از بزهکاری میتواند نقش بسزایی ایفا کند. یکی از اقدامات پلیس در این راستا، استفاده از برنامه پلیس ترمیمی است. پلیس ترمیمی برنامهای است که در اختیار پلیس جامعهمحور قرار میگیرد تا از طریق عملکرد خاص خود، بتواند به پیشگیری از تکرار جرائم بپردازد. ظهور عدالت ترمیمی نتیجه یکی از تحولات به وجود آمده در نگرش به عدالت کیفری و تفکر ناظر به جرم در دو دهه گذشته میباشد. عدالت ترمیمی رویکرد متوازن و همهجانبه به شرایط جرم است و تلاش مینماید با ابزارهایی مانند میانجیگری بتواند نه تنها منافع تمام آسیب دیدگان ناشی از جرم را تأمین نماید، بلکه زمینههای بازپذیری و باز اجتماعی شدن مجرم را فراهم آورد.
بررسی الگوی پلیس ترمیمی در راستای تحولات اخیر در سیستمهای عدالت کیفری و مطرح شدن الگوی عدالت ترمیمی در دنیا، انجام گرفته است. الگویی که مورد توجه نهادها و انجمنهای بینالمللی همچون سازمان ملل متحد، شورای اروپا، انجمن بینالمللی حقوق کیفری، جامعه بینالمللی جرمشناسی، جامعه بینالمللی دفاع اجتماعی و سیاست جنایی انسانگرا، بنیاد بینالمللی کیفری و زندان و ... قرار گرفته و همایشهای مختلفی برای بررسی جنبههای آن و نحوه استقبال قانونگذاران مختلف از اصول عدالت ترمیمی در مراحل سهگانه پیش از محاکمه، در جریان محاکمه و پس از محاکمه برگزار شده است. از اینرو باتوجه به نیاز جامعه کنونی ما به استفاده از روشهای نوین در دستگاه عدالت کیفری خود مخصوصاً نیاز به الگوی پلیسی متفاوت با آنچه تاکنون مورد استفاده قرار گرفته است.
همچنین بسياري از پژوهشهای ناظر به ارزيابي برنامههاي ترميمي، حاكي از كاهش نرخ تكرار جرم آن دسته از بزهكاراني است كه مشمول اين برنامهها قرار گرفتهاند. در این راستا اين پرسش قابل طرح است كه چه شاخصها و عواملي در برنامههاي ترميمي وجود دارد كه موجب افزايش تأثير اين برنامهها نسبت به رويكردهاي سزا دهنده و يا بازپرورانه (عدالت كيفري سنتي) ميشود؟ به عبارت ديگر تأثير قابل توجه برنامههاي ترميمي در پيشگيري از تكرار جرم ناظر به چه سازوكار و فرآيندي بوده است؟ در بسياري از پژوهشها، پاسخ به اين پرسش باتوجه به ماهيت برنامههاي ترميمي و از جمله فرآيند توأم با مشاركت، رضايت، گفتگو، پاسخگو كردن بزهكار و دخالت جامعه محلي و .... بعنوان برخي عناصر موثر بر كاهش نرخ تكرار جرم احتمالي بزهكاران ارائه شده است، ليكن در اين پژوهش تأكيد بر عناصر ناشی از اجراي اين برنامهها نسبت به بزهكاران و تأثير آن بر رفتار آتي آنان است. لذا در این مقاله به بررسی الگوی پلیس ترمیمی، بنیانهای پشتیبان این الگو، رویههای ترمیمی آن، فواید اجرای الگوی پلیس ترمیمی و آثار و نتایجی که استفاده از این الگو در پیشگیری از تکرار جرم میتواند داشته باشد پرداخته شده است.
1- مبانی نظری
1-1- پلیس
هر نقش اجتماعي باتوجه به عرف، سنتها، عقايد، رفتارها و نيازهاي اجتماعي شكل ميگيرد. نقش پليس نيز به همين اساس شكل گرفته و البته ويژگي نظاممندي و سازماندهي بدان افزوده است. پليس به حكم وظيفه خود امر جلوگيري از ارتكاب جرائم، دستگيري مجرمان، جلوگيري از امحاي آثار جرم، و حمايتهاي مقدماتي از بزهديدگان را برعهده دارد. اقدامات اين ارگان بيشتر جنبه فيزيكي و محسوس دارد و سالهاست كه مردم با وظايف و نحوه فعاليت آن خو گرفتهاند.
پليس سازمان امنيتي- انتظامي است كه در تمام كشورها، از جمله، وظيفه پيشگيري از جرائم را برعهده دارد و بيشتر اولين نماينده عدالت كيفري است كه با شهروندان در ارتباط ميباشد. به همين دليل نوع برخورد پليس با مردم در شكلگيري طرز تلقي صحيح يا اشتباه از نظام امنيت شهري واجد اهميت سياسي است. اعضاي پليس افراد آموزش ديده و ورزيدهاي هستند كه پيشگيري از جرائم مينمايند. در مقام وظايف، پليس، اقدامات زير را انجام ميدهد كه بطور مستقيم يا غيرمستقيم در پيشگيري از جرائم موثر است.
حمايت از بزهديدگان بالقوه جرائم، ايجاد احساس امنيت عمومي از طريق حضور در سطح شهر و اماكني كه احتمال وقوع جرم در آن وجود دارد، دريافت گزارشهايي راجع به ارتكاب يا احتمال ارتكاب جرائم، حضور در صحنههاي جرم يا محتمل به بزهكاري، ارائه خدمات مشاوره و راهنمايي به شهروندان در زمينههاي امنيتي و پيشگيري از جرائم، ارائه برنامهها و طرحهاي امنسازي محلهها و محيطهاي خاص شهري در مقابل مجرمان حرفهاي، ارائه پيشنهادات علمي و سازنده براي اصلاح ساختارهاي جرمخيز و تصويب قوانين متناسب به مقامات ذيصلاح، تهيه آمار جرائم اعم از شروع به جرم، جرائم تام، عقيم و محال به تقكيك جرائم عليه اشخاص اموال و امنيت. البته در كشورهاي مختلف اختيارات پليس داراي محدوديتهاي معين و گستردهتر از نهاد مشابه آن در ساير كشورها ميباشد. همين امر منجر به آن شده تا تفاسير متعددي از مفهوم پليس ارائه شده و گاه بتوان آن را به مفهوم مجموعه سازماني مقابله و مبارزه با جرائم محسوب داشت كه در اين صورت شامل سازمان قضايي و دادگستري نيز خواهد بود.
از سوی دیگر پلیس جامعهمحور عبارت است از یک راهبرد و خطءمشی، با هدف دستیابی به کنترل موثر و کارآمد جرائم، ارتقای کیفیت زندگی، گسترش خدمات پلیس و مشروعیت فعالیتهای پلیس از طریق تکیه بر منابع و امکانات درون جامعه، که درصدد تغییر شرایط جرمخیزاند. این راهبرد مستلزم مسئولیتپذیری بیشتر پلیس، سهیم شدن فعالتر و بیشتر جامعه در فرآیند تصمیمگیری و توجه بیشتر به حقوق و آزادیهای مردم است. در این الگو پلیس، به جامعه نزدیک بوده، دلواپسیهای آنان را از طریق برخوردهای روزانه میشناسد و در مقابله با آنها در جهت تمایلات جامعه اقدام میکند (Fielding,2005: 460). در تعریفی دیگر پلیس جامعه محور رویکردی انسانی به امر پلیسی کردن و پارادایمی نو در حوزه مسائل انتظامی به شمار میآید که از دهه1990 به راهبردی غالب در بیشتر کشورها مبدل شده است. در این پارادایم جدید، پلیس علاوه بر برخوداری از حمایت قانونی و سیاسی، امنیت را با مشارکت مردم و با هدف بالا بردن احساس آرامش و رضایتمندی آنها تأمین میکند.
2-1- عدالت ترمیمی
عدالت ترمیمی روشی است که در آن با مذاکره و تشکیل جلسات گروهی، ضمن آنکه هزینههای نظام عدالت کیفری کاهش مییابد، نتایج بهتری نیز برای پیشگیری از تکرار جرم حاصل میشود. برنامههای عدالت ترمیمی (میانجیگری) ابتدا با شروع در مورد بزهکاری نوجوانانی استفاده میشد که جرائم خرد و غیرخشونتآمیز انجام میدادند، البته امروزه دامنه آن گسترده شده است و وارد حوزه جرمشناسی و پیشگیری از جرم نیز شده است. حامیان رویکرد عدالت ترمیمی در حوزه پیشگیری با طرح نقدهای گسترده نسبت به عدالت سزاگرایانه و ناکامی این رویکرد در تأمین نیازهای بزهدیده، بزهکار و اجتماع و اینکه موفقیت قابلتوجهی در امر پیشگیری از جرم نداشته است، عدالت ترمیمی را به مثابه یک الگو جایگزین عدالت کیفری معرفی کردهاند. طرفداران رویکرد عدالت ترمیمی معتقدند که تأثیر این اقدام در امر پیشگیری از تکرار جرم بسیار قوی است و بنابراین پرداختن به آن امری شایسته و منطقی خواهد بود. از نظر آنان، وارد شدن ضرر به جامعه بر اثر ارتکاب جرم، امری فرضی است و حقیقت امر آن است که فقط بزهدیده بر اثر ارتکاب جرم متحمل ضرر عینی و واقعی میشود زیرا ضرر ناشی از جرم اعم از جسمی، روحی و مالی بصورت مستقیم فقط بر اشخاص وارد میشود که وجودی حقیقی دارند و نه جامعه که وجودی اعتباری دارد. در مقابل ، نظام عدالت کیفری معتقد است که مجرم با ارتکاب جرم، نظم عمومی جامعه را متزلزل کرده است و عدالت اقتضا میکند که با مجازات او نظم عمومی به جامعه باز گردانده شود (وروایی و فاطمی موحد،1395 :68). اینان معتقدند برای پیشگیری از بزهکاری مجدد و تکرار جرم، باید اقدامات بر افراد اعم از بزهکار و بزهدیده متمرکز شود. عدالت ترمیمی یکی از رویکردهای نوین به عدالت است که برمبنای جبران خسارت بزهدیده و مسئولیتپذیری مرتکب جرم بنیان نهاده شده است و در آن هدف، سرزنش کردن یا تعیین گناهکار نیست بلکه تشویق و گفتگو میان هر دو سو است (بونی. اس،1393: 1406). زیرا با گفتگو میان طرفین پرونده، روابط بین دو طرف تسهیل میشود، سنگینی روابط به سبکی میگراید و کینهها از بین میرود و همینها خود زمینه پرهیز از جرم و تکرار جرم را فراهم میآورد. در این رویکرد، تمرکز بر هدف کاهش تکرار جرم تا اندازهای مجاز است که با نیازها و دغدغههای بزهدیدگان و دیگر کنشگران این حوزه ناسازگار نباشد. از اینرو، به نظر میرسد ایجاد همزیستی میان این اهداف چندگانه به لحاظ نظری امکانپذیر نیست و انعطافپذیری برنامههای ترمیمی این امکان را به وجود میآورد تا منافع تمامی کنشگران بطور همزمان دنبال شود.
3-1- پیشگیري از جرم و انواع آن
پیشگیري از وقوع جرم تدابیري است که با کمک آن وسعت شدت ارتکاب جرم، چه با کاهش فرصتها و موقعیتهاي ارتکاب جرم و چه با تحت تأثیر قرار دادن مجرمان بالقوه و کل جامعه به حداقل میرسد (زینالی، 1381). پیشگیري از جرم عبارت است از پیشبینی، شناسایی و ارزیابی خطر وقوع جرم و اتخاذ تدابیر و اقدامهاي لازم براي از بین بردن یا کاهش آن.
انواع پیشگیري از جرم عبارتند از پیشگیري اولیه، ثانویه، ثالث، کوتاه مدت، بلند مدت، انفعالی، فعال، کیفري، غیرکیفري، قضایی، انتظامی، وضعی، اجتماعی و ... (بیات و همکاران،1387: 50). در مورد انواع پیشگیري، تقسیمبنديهاي متفاوتی از منظرهاي مختلف انجام گرفته است. این تقسیمبنديها فراتر از تقسیمبنديهاي صرفنظري هستند و به جنبههاي متنوع مداخلات پیشگیرانه اشاره دارند. مطابق معیار زمان مداخله، به دوگونه کنشی (قبل از ارتکاب جرم) و واکنشی (پس از ارتکاب جرم)، براساس معیار سطح مداخله به سه دسته نخستین[1](براي همه افراد)، دومین[2] (براي افراد آسیبپذیر) و سومین[3] (براي افرادي که مرتکب جرم شدهاند)، مطابق معیار قلمرو مداخله به دو دسته عمومی (با تمرکز به عوامل عمومی جرم) و اختصاصی (با تمرکز بر علل اختصاصی جرم)، براساس معیار سازمان مداخله کننده به سهگونه اجتماعی (نهادهاي دولتی و غیردولتی فعال در مسائل اجتماعی)، انتظامی (نهاد پلیس) و قضایی (مراجع رسیدگی کننده به جرم) و مطابق نوع مداخله به کیفري[4] (از طریق سازوکارهاي نظام عدالت کیفري) و غیرکیفري[5] (از طریق سازوکارهاي خارج از نظام عدالت کیفري) دستهبندي میشود.
بطورکلی نقطه تمرکز مداخلههاي پیشگیرانه را میتوان در یکی از سه منظر زیر قرار داد: (موقعیت جرمزا، بزهدیده، بزهکار) هر یک از این سه میتوانند نقطه اجراي برنامههاي پیشگیرانه در یکی از سه سطح زیر باشد:
- پیشگیري مرحله اول: پیشگیري عمومی و آگاهیبخشی جامعه نسبت به جرم؛
- پیشگیري مرحله دوم: تمرکز بر افراد در معرض بزه؛
- پیشگیري مرحله سوم: پیشگیري از تکرار بزه (فرجیها،1389: 134).
بنابراین برنامههاي پیشگیرانه در 9 سطح مختلف قابل اجرا هستند. تجربه کشورهاي توسعهیافته نشان میدهد که پلیس امکان مداخله در تمام سطوح را دارد؛ اما متناسب با سطح و نقطه تمرکز انتخابی، حضور پلیس نسبت به سایر نهادها، کمرنگتر یا پررنگتر میشود. براي مثال در پیشگیري مرحله اول، نقش آموزش پررنگتر است و پلیس بعنوان یک بازوي اجرایی در کنار نهادهاي جامعه آموزشی، نقشی مکمل ایفا میکند؛ حال آنکه در برنامههاي پیشگیري مرحله سوم نظیر نظارت بر مجرمان سابقهدار، پلیس عهدهدار نقش اصلی است و سایر نهادها نقش مکمل دارند. بطور کلی میتوان ادعا کرد هرچه از مرحله اول به سمت مرحله سوم پیش میرویم به تدریج نقش پلیس و برنامههاي پیشگیرانه پلیسی پررنگتر میشود.
2- پلیس سنتی و پلیس ترمیمی
مدل ترمیمی عدالت، در راستای جامعهمحوری پلیس و گرایش از سمت پلیس سرکوبگر و دولتی به سمت پلیس مسئله محور و مردمی است. مهمترین تفاوتهای پلیس سنتی، یعنی پلیس قدرتمحور، دولتمحور یا واقعهمحور با پلیس ترمیمی یا خدماتی یا پلیس ارائه کننده خدمات را میتوان به این ترتیب خلاصه کرد:
- پلیس سنتی واکنشگراست، درحالیکه پلیس ترمیمی کنشگر و به اصطلاح پیشگیرانه است.
- پلیس سنتی متمرکز به اجرای قانون است، ولی پلیس ترمیمی مسئلهمحور است.
- پلیس سنتی تا حدودی نظامی مسلک است، درحالیکه پلیس ترمیمی از دل جامعه و با جامعه و با رعایت فرهنگ و آداب و رسوم جامعه عمل میکند.
- پلیس سنتی دارای سلسله مراتب است و خود را در مقابل مافوق و سلسله مراتب خود مسئول میداند، درحالیکه پلیس ترمیمی خود را در مقابل جامعه مسئول میداند.
- - رفتار پلیس سنتی اصولاً مبتنی بر تقبیح و سرزنش است، درحالیکه پلیس ترمیمی اصولاً با تأکید بر رعایت احترام با بزهکاران و بزهدیدگان رفتار میکند.
- پلیس سنتی گذشتهگراست، اما پلیس ترمیمی آیندهگرا است.
- پلیس سنتی فقط ضوابط و مقررات را عمل میکند، درحالیکه پلیس ترمیمی به حقوق بزهدیدگان، شهود و بزهکاران نیز توجه میکند.
- پلیس ترمیمی اولویتها، مسائل و پاسخها را از جامعه و نیازها و ضرورتهای جامعه میگیرد، درحالیکه پلیس دولتمحور چنین اولویتها، مسائل و پاسخگوییها را از دولت دریافت میکند. در نتیجه، پلیس ممکن است در یک جامعه برخی امور را جزء اولویتهای خود قرار بدهد، درحالیکه برای جامعه آن امور جزء اولویتها نیستند یا جزء اولویتهای دسته چندماند. این امر ممکن است حاکی از آن باشد که پلیس آنجا جامعه محور نیست بلکه دولتمحور است. به هر ترتیب، ممکن است برخی از واکنشهای پلیس دولتمحور هیچ تناسبی با نیازهای واقعی و ضرورتهای اجتماعی نداشته باشد و صرفاً در راستای اهداف سیاسی و حاکمیت دولت باشد.
3- عوامل موثر بر پلیس جامعهمحور
موفقیت پلیس جامعهمحور به شدت تحت تأثیر عوامل درون سازمانی و محیط برون سازمانی است. براي اینکه رکن اصلی پلیس جامعهگرا یعنی مشارکت مردم، هم در درون سازمان پلیس و هم در جامعه، نهادینه و عملیاتی شود، مستلزم تبیین و فراهم آمدن سازوکارها و الزامات مشارکت مردم در امور انتظامی براي پیشگیري از وقوع جرم است. یکی از اساسیترین سازوکارها و الزامات در این راستا، کیفیت کارکردهاي پلیس در سطوح مدیران عالی و میانی و نیروهاي خط مقدم، یعنی گشتیهاي پلیس است که در سرمایه اجتماعی پلیس یعنی اعتماد نمایان میشود؛ بنابراین اگر اعتماد مردم به پلیس افزایش و توسعه یابد، اقبال و مشارکت هدفمند مردم در امور انتظامی جامعه نیز رنگ دیگري خواهد گرفت (قهرمانی،1390: 8).
عوامل موثر بر پلیس جامعه محور را میتوان به شرح زیر دستهبندي کرد:
1) عوامل درونسازمانی شامل: منابع انسانی، ساختار سازمانی، فناوري اطلاعات، حرفهاي بودن پلیس، سبک رهبري و مدیریت، توانمنديهاي رهبري و مدیریت، فرهنگ سازمانی؛
2) عوامل برونسازمانی شامل: انتظارهاي مردم از پلیس، انتظارات حاکمیت، مشارکت اجتماعی، نظارت همگانی (قهرمانی و ابطحی، 1389).
در زمینه عناصر تشکیل دهنده نظام پلیس جامعه محور میتوان گفت که منظور از نظام اجزاي به هم پیوسته و مرتبط به هم است که بنحوي تنظیم شدهاند که یک کل مجزا از تک تک اجزا را به وجود میآورند. بطور معمول، نظامها را به نظامهاي باز و بسته طبقهبندي میکنند. نظامهاي بسته با محیط خود رابطه ندارند، ولی نظامهاي باز بطور مداوم با محیط خود در ارتباط هستند (رابینز،1392: 30).
نظام مورد نظر ما در پژوهش نظام باز است. همه نظامها داراي سه عنصر نهاده (ورودي)، فرایند تبدیل و ستاده (خروجی) هستند (همان). وروديها، منابعی هستند که از محیط وارد نظام شده و محرك آن میباشند و نیازهاي عملیاتی آن را برطرف میکنند. میان داد به نوع خاصی از حرکت گفته میشود که گام به گام انجام میشود و هر گام به خروجی تبدیل میشود. به عبارت دیگر، وروديهاي ما در میان داد، با تغییراتی که بر روي آنها انجام میگیرد، به خروجی موردنظر تبدیل میشوند. در نظام موردنظر، میان داد توسط مولفههاي آموزشی خاصی به خروجی مطلوب تغییر شکل مییابد. در واقع در این مرحله، سازمان به هدف از پیش تعیین شده خود میرسد. یکی از ویژگیهاي آشکار یک نظام باز، آگاهی آن از روابط بین خود و محیط است. مرزي وجود دارد که نظام را از محیط خود جدا میکند. نظامها بطور مداوم از محیط خود اطلاعات دریافت میکنند، این دریافت اطلاعات، نظام را در جهت انطباق خود با شرایط کمک کرده و آنها را در پیگیري اقدامات اصلاحی انحرافات حاصله از جریان از پیش تعیین شده، یاري میدهد. این فرایند دریافت اطلاعات محیطی را بازخور مینامیم (قصري،1392: 74). وروديهاي نظام پلیس جامعهمحور با تأکید بر پیشگیري از وقوع جرم شامل مولفههاي ساختاري (ترویانویچ و همکاران،1383 :31)، رویکردی (کارن و لیندا،1382: 47) و فردی (مجیدی،1385: 167) است (قصری،پیشین: 39).
- مولفههاي ساختاري به سلسله مراتب مختلف یا سطوح متفاوت در یک نظام اطلاق میشود. در این تحقیق منظور از ویژگیهاي ساختاري عبارت از؛ تمرکز، سلسله مراتب، تفویض اختیار، وحدت در فرماندهی، خودکفایی در مأموریت، تقسیم کار مشخص، وحدت هدف سازمان، ملموس بودن وظایف پیشگیرانه، غلبه صف بر ستاد و هماهنگی با سایر سازمانها است (ترویانویچ و همکاران،1383: 31).
- مولفههاي رویکردي به تصمیمگیري در مورد چگونگی ارائه یک راهحل، براي رسیدن به هدفی خاص گفته میشود. مهمترین رویکردهاي پلیسی شامل رویکرد سیاسی، رویکرد حرفهاي و رویکرد جامعهمحوري است (لیپست،1382: 446). در پژوهش حاضر از بین رویکردهاي موردنظر، رویکرد پلیس جامعه محور انتخاب شده است.
- منظور از مولفههاي فردي، ویژگیهایی است که باید یک فرد براي ورود به نظامی خاص، حائز آنها باشد. در این تحقیق منظور از ویژگیهاي فردي عبارت است از؛ ایجاد کننده فرصت مشارکت، آموزش دهنده، ظاهر آراسته و قدرت بیان، قدرت تصمیمگیري، تعهد، مثبتاندیشی، تحمل شکست، مستقلاندیش و خود کنترل، داراي قدرت حل مسئله و معتمد بودن، داراي انگیزه، اخلاق و رفتار اسلامی، تیزفهمی و هوش، برنامهریز و پیشبینی کننده آینده، پشتکار قوي، اصالت خانوادگی و سابقه مفید خدمتی، سلامت جسمی و روانی، وسعت نظر، فرصتشناسی، قاطعیت در کار، اعتمادبه نفس و چالشطلبی است (قصري،پیشین: 44).
خروجی فرایند نیز شامل مولفههاي فردي، ساختاري و رویکردي است. گفتنی است که شاخصهاي هریک از مولفههاي حاضر در خروجی، باتوجه به نتایج حاصل از تحقیق و پس از فعالیتهاي انجام شده در میان داد به دست میآید (همان).
4- الزامات بنيادين عدالت ترميمي در پليس
شرايط اجراي برنامههاي ترميمي در سازمان پليس شامل موارد زير است:
1-4- اعتماد بزهديده به پليس
پس از وقوع پديده مجرمانه، ارتباط بزهديده با نظام عدالت كيفري، به ويژه پليس، آغاز ميشود. نظريههاي مختلفي درخصوص اعتماد بيان شده است. براي نمونه ديويد جانسون معتقد است براي ايجاد ارتباط (براي نمونه ارتباط نهادهاي اجراي الگوي عدالت ترميمي) فرد بايد بتواند فضاي آكنده از اعتماد را ايجاد كند كه ترسهاي خود و ديگري را از طرد شدن برهاند و اميد به پذيرش و حمايت و تأييد را ارتقا بخشد. (اميركافي،1375: 88). از نظر كلمن در رابطه مبتني بر اعتماد (براي نمونه مراجعه فرد به پليس) حداقل دو طرف مشاركت دارند. نخست فرد مورد اعتماد و دوم فردي كه اعتماد ميكند و در اين رابطه، هر فرد در پيجويي منافع خود هدفمند است (كلمن،1375: 96). از آنجائيكه مشاركت فعال تمام اعضاي حاضر در فرايند عدالت ترميمي مستلزم وجود اعتماد متقابل به يكديگر از جمله تسهيل كنندگاني مانند پليس در برنامههاي ترميممدار است، ميتوان از ظرفيت مورد اشاره در ماده 30 قانون آئين دادرسي كيفري كه به لزوم مورد اعتماد و آموزش ديده بودن نيروهاي پليس اشاره دارد در فرايندهاي ترميممدار نيز استفاده نمود. مطابق ماده 30 اين قانون «احراز عنوان ضابط دادگستري، علاوه بر وثاقت و مورد اعتماد بودن منوط به فراگيري مهارتهاي لازم با گذراندن دورههاي آموزشي زيرنظر مرجع قضائي مربوط و تحصيل كارت ويژه ضابطان دادگستري است». اعتماد مورد اشاره در اين ماده داراي ابعاد مختلفي است كه از جمله اعتماد بنيادين يا امنيت وجودي، اعتماد بين شخصي و اعتماد نهادي را شامل ميشود.
هرچند لازمه اجراي صحيح عدالت ترميمي اعتماد به پليس است، ولي عدهاي نيز بر تأثير متقابل اجراي برنامههاي ترميممدار در پليس، بر افزايش اعتماد و تغيير در روابط بين پليس و بزهديده سخن گفته و تأكيد كردهاند از اين طريق ميتوان تمام تعريفهاي پيشين در مورد كاركردهاي منفي پليس را تغيير داد (Wilcox,2007: 103). هرچند برخي از محققان به وجود اعتماد نسبي به پليس بين بزهكاران و بزهديدگان در اجراي منصفانه و بيطرفانه عدالت اشاره نمودهاند، ولي در عين حال هشدار دادهاند كه به منظور جلوگيري از كمرنگ شدن اين اعتماد لازم است پليس نسبت به عدالت ترميمي، رويكردي جامع داشته و در سطح كل سازمان در پيش گيرد. در واقع تعميم عدالت ترميمي در سطوح كلان، متوسط و خرد پليس در افزايش اعتماد ميان پليس و مخاطبان عدالت ترميمي نقش بسزايي ايفا خواهد نمود. عوامل مختلفي در افزايش اعتماد به پليس نقش دارند. مهمترين عوامل شامل موارد زير است:
1-1-4- به رسميت شناختن بزهديده
لازمه تحقق الگوي مطلوب حمايت از بزهديده، به رسميت شناختن او در فرآيند كيفري است (ابراهیمی،1384: 293). اين امر صرفاً به معني پذيرش و دريافت شكايت و گزارش براساس آنچه در ماده 37 قانون آئين دادرسي كيفري پيشبيني شده است، نيست، بلكه پليس و نهادهاي مجري قانون بايد به اين باور برسند كه فردي كه در اثر جرم دچار آسيب شده است، نياز به كمك و خدمت فوري دارد و اين نگرش بايد از آغاز تا پايان فرآيند دادرسي نيز مستمر باشد. به عبارت ديگر كاروران حقوق كيفري از جمله پليس بايد خودشان را بعنوان «التيام دهندگان زخمهاي ناشي از بزه» تلقی نمایند و از اين منظر به مراجعه كنندگان بنگرند (شيري،1395: 18).
2-1-4- در دسترس بودن پليس
دسترسي آسان و مطمئن به نهادهاي عدالت كيفري به ويژه پليس نقشي مهم و بسزايي در اعتمادسازي ايفا ميكند. بزهديده بايد بتواند پليس را بعنوان نخستين حامي خود در كوتاهترين زمان در دسترس داشته باشد. حضور فيزيكي پليس در مكانهاي عمومي، اختصاص تلفنهاي شبانهروزي (مانند تلفن 110)، گسترش كلانتريها در مكانهاي پرجمعيت و ايجاد پاسگاههاي سيار و نظاير آن ميتواند دسترسي به نخستين پناهگاه را براي مردم و بزهديدگان آسان سازد. حضور سريع پليس در محل حادثه يا دسترسي آسان به اماكن پليسي كه گاهي با اهداف حمايتي انجام ميگيرد، ميتواند بستر اعتماد بين مردم و نهادهاي مجري عدالت را تقويت كند .در واقع دسترسي علاوه بر امكان دريافت شكايت از بزهديده در هر زمان و به هر نحو، به معني ايجاد امنيت لازم براي بزهديده و نيز فراهم نمودن لوازم دسترسي به نهادهاي عدالت كيفري است (شیری،1386: 24).
ماده 37 قانون آئين دادرسي كيفري نيز ضابطان دادگستري از جمله پليس را موظف كرده است «شكايت كتبي يا شفاهي را همه وقت قبول نمايند. شكايت شفاهي در صورت مجلس قيد و به امضاي شاكي ميرسد، اگر شاكي نتواند امضاء كند يا سواد نداشته باشد، مراتب در صورت مجلس قيد و انطباق شكايت شفاهی با مندرجات صورت مجلس تصديق ميشود. ضابطان دادگستري مكلفاند پس از دريافت شكايت، به شاكي رسيد تحويل دهند و به فوريت پرونده را نزد دادستان ارسال كنند». اين مطلب منطبق با اصل«رفتار منصفانه و دسترسي به عدالت» و براساس «نظام قانوني بودن تعقيب» تفسير ميشود.
3-1-4- حمايت خاص از بزهديدگان بالقوه
حمايت از بزهديده اولين و مهمترين اقدام براي برقراري عدالت از راه جبران خسارت است. فلذا حمايت از وي بايد محور اساسي نظام عدالت باشد، نه اينكه در حاشيه قرار گيرد. به منظور اعتمادسازي و فراهم ساختن بستري كه بزهديدگان به آساني و با اعتماد كامل بتوانند به سازمان پليس مراجعه كنند، برنامهريزي در راستاي حمايت از بزهديدگان بالقوه و خاص كه در معرض آسيب بيشتري قرار دارند، ضروري است. بزهديدگان بالقوه يا بزهديدگان ايدهآل شخص يا گروهي هستند كه در پي ضربه خوردن از جرم، پايگاه كامل و مشروع به بزهديده بودن را به آساني ميپذيرند. نمونه بارز اين افراد، زنان، سالمندان و كودكان بدون دفاعي هستند كه نه تنها شايسته، بلكه نيازمند مراقبت فوري و همدردي هستند.
پيش از ارتكاب جرم، پليس ميتواند از طريق ايمنسازي اهداف و آماج جرم (بزهديدگان ايدهآل) از آسيب ايشان پيشگيري كند و در مرحله بعد از ارتكاب جرم نيز پليس با ارائه خدمات و امكانات خاص و خارج از سيستم طولاني اداري، نقش مهمي را ايفا ميكند. در قانون آئين دادرسي كيفري نيز تشكيل پليسهاي تخصصي باتوجه به اقتضائات موردنياز اين قبيل بزهديدگان مورد توجه قرار گرفته است. لذا ماده 31 به تشكيل پليس تخصصي زنان و كودكان بعنوان مهمترين بزهديدگان بالقوه اشاره و مقرر داشته: «به منظور حسن اجراي وظايف ضابطان در مورد اطفال و نوجوانان، پليس ويژه اطفال و نوجوانان در نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران تشكيل ميشود». افزون بر این، براساس ماده 42، بازجويي و تحقيقات از زنان و افراد نابالغ درصورت امكان بايد توسط ضابطان آموزش ديده زن و با رعايت موازين شرعي انجام شود. با اينحال، به دليل كمتوجهي به تفاوتهاي ماهوي عاطفي و جنسيتي و بالقوهگي بزهديدگي در زنان و اطفال و فقدان منابع انساني آموزشديده و زيرساختهاي آموزشي، استفاده از پليس زن و يا ضابطان آموزش ديده در برخورد با كودكان در سطح كلانتريها نهادينه نگرديده است و اجرايي شدن اين مهم نياز به فراهمسازي امكانات سختافزاري مانند تأمين نيرو؛ و امكانات نرمافزاري مانند آموزش و تدوين و تنقيح قوانين و يا دستورالعملهاي سازماني دارد، هرچند كه زيرساختهاي مكتبي و مذهبي اين موضوع فراهم است.
2-4- رفتار كرامتمدار با بزهديدگان
رفتار كرامتمدار يعني رفتار توأم با احترام، گرامي داشتن و رعايت شأن انساني آنها. رعايت كرامت انساني در قلمرو حقوق كيفري مهمترين معيار مشروعيت قواعد كيفري است (رحيمينژاد،1387: 68). باتوجه به آموزههاي ديني رفتار كرامتمدار با همه افراد بهويژه با بزهديدگان از شاخصههاي عملكرد اسلامي و اعتماد به نهادهاي مجري عدالت محسوب ميشود. براساس قانون اساسي، نظام اسلامي نظامي است كه برپايه ايمان به خدا و كرامت و ارزش والاي انساني بنا شده است و پليسي كه در اين نظام در حال خدمترساني است، بايد با مدنظر قرار دادن بند 4 ماده واحده قانون احترام به آزاديهاي مشروع و حفظ حقوق شهروندي (1383)، با رعايت اخلاق و موازين اسلامي با بزهكار و بزهديده رفتار نمايد. در ماده 7 قانون آئين دادرسي كيفري نيز به لزوم رفتار عادلانه و رعايت حقوق شهروندي در تمام مراحل دادرسي از جمله مراحل اجراي برنامههاي ترميمي تأكيد شده است. اين رويكرد ضمن ارتقاي اعتماد به نهادهاي مجري عدالت، از منظر پليسي و قضايي آثاري دارد:
1-2-4- پيشگيري از بزهديدگي ثانويه
بزهديدگي ثانويه يا فرعي شامل ناملايماتي ميشود كه شاكي يا بزهديده ممكن است در مراجع پليسي، قضايي و اداري و در ارتباط با مطرح نمودن شكايات، متحمل شود (نجفي ابرندآبادي،1384: 23). آگاهي از حقوق و ظرفيتهاي حل تعارض و همچنين مزيتهاي فرايندهاي غيررسمي مانند عدالت ترميمي براي طرفين فرصتي را فراهم ميكند كه زمينه صحيح ترميم و جبران تمام خسارات را براي طرفين فراهم مينمايد. بنابراين قانونگذار با آگاهي از اهميت آگاهي و بهرهمندي از سازوكارهاي موجود از جمله عدالت ترميمي، يكي از وظايف ضابطين را آگاهسازي بزهديدگان و ساير مراجعه كنندگان از حقوق اساسي خود دانسته است. مطابق ماده 6 قانون آئين دادرسي كيفري، متهم، بزهديده، شاهد و ساير افراد ذيربط بايد از حقوق خود در فرآيند دادرسي آگاه شوند و سازوكارهاي رعايت و تضمين اين حقوق فراهم شود. براساس ماده 38 نيز ضابطان دادگستري مكلفاند شاكي را از حق درخواست جبران خسارت و بهرهمندي از خدمات مشاورهاي موجود و ساير معاضدتهاي حقوقي آگاه سازند. افزون بر اين، هرگاه متهم تحتنظر قرار گرفت، ضابطان دادگستري مكلفاند حقوق مندرج در اين قانون در مورد شخص تحتنظر را به متهم تفهيم و به صورت مكتوب در اختيار وي قرار دهند و رسيد دريافت و ضميمه پرونده كنند (ماده 52 قانون آئين دادرسي كيفري).
پژوهشها نشان ميدهد كه بسياري از بزهديدگان اطلاعات كمي درباره فرآيند عدالت جنايي داشتهاند. ايشان در ابتدا ديدگاه مثبتي درباره پاسخ نظام عدالت نسبت به مشكلاتشان دارند، ولي با ادامه روند پرونده به شدت از عملكرد نظام عدالت جنايي انتقاد ميكنند. حس قرباني شدن دومين در مراحل نخستين فرآيند جنايي اغلب از نحوه رفتار نامناسب مراجع پليس با آنان برميخيزد، ولي در مراحل بعد بزهديدگان اغلب حضور در دادگاه را به منزله تهديدي عليه خود يا نوعي سرگرداني تلقي ميكنند (رايجيان اصلي،1384: 98). پس بايد ترتيبي اتخاذ شود كه هزينهاي مضاعف اعم از مادي يا معنوي از طريق دستگاههاي مجري عدالت به بزهديدگان تحميل نگردد. در اين راستا، ماده 62 قانون آئين دادرسي كيفري اشعار داشته است «تحميل هزينههاي ناشي از انجام وظايف ضابطان نسبت به كشف جرم، حفظ آثار و علائم و جمعآوري ادله وقوع جرم، شناسايي و يافتن و جلوگيري از فرار و مخفي شدن متهم، دستگيري وي، حمايت از بزهديده و خانواده او در برابر تهديدات، ابلاغ اوراق و اجراي تصميمات قضایي تحت هر عنوان بر بزهديده ممنوع است». براساس ارزيابيهايي كه تا پايان دهه 1990 انجام شده بود بيش از يك سوم بزهديدگان در جهان، از شيوه رسيدگي پليس به شكايات خود ناراضي بودهاند.
2-2-4- پيشگيري از ايجاد ارقام سياه
حفظ كرامت انساني، به رسميت شناختن بزهديده، تقويت اعتماد ميان پليس و بزهديده، دسترسي آسان به نظام عدالت كيفري و توجه به نيازها و ضروريات بزهديده در فرآيند كيفري (مثلاً حضور پليس يا مشاور خانم در جرائم عليه زنان) موجب تمايل بيشتر بزهديده در اعلام جرم به پليس و مقامات قضایي ميشود. در واقع از علل افزايش رقم سياه بزهكاري، عدم پذيرش مناسب بزهديده و تأمين نكردن نيازهايي از سوي دستگاههاي مجري عدالت است كه مانع مراجعه بزهديده به مبادي ذيربط ميگردد. افزون بر اين، چنانچه بزهديده مورد پذيرش مطلوب نظام عدالت كيفري (به ويژه پليس) قرار گيرد، اميد و خوشبيني وي نسبت به احقاق حقوقاش بيشتر شده و موجب كاهش ظهور دادگستري خصوصي خواهد شد.
3-2-4- تأمين امنيت بزهديده
در اكثر جرائم، ممكن است بزهكار تهديد جدي عليه بزهديده محسوب گردد. در جرائمي كه مرتكب عضو يك باند يا سازمان تبهكار است و يا به دليل روابط كاري، خانوادگي يا محلي، ارتباط بزهكار و بزهديده زياد است، بزهديده از سوي بزهكار يا خانواده وي در معرض خطر مجدد قرار خواهد داشت. در اين موارد بزهديده نيازمند حمايت مضاعف دستگاههاي مجري عدالت به ويژه پليس است. اين جرم تهديدي عليه عدالت قضايي محسوب ميشود و برخورد با آن ضروري است. در واقع «مظنون يا وابستگان او ممكن است درصدد تهديد بزهديده براي بازداشتن وي از توسل به نظام عدالت بوده يا در اقدامي تلافيجويانه بزهديده را به دليل گزارش موضوع به مقامهاي قانوني مورد آزار و اذيت قرار دهند» (شایان،1384: 76). در راستاي تأمين امنيت بزهديده، بازداشت افراد بزهكار يا تهديد كننده، توسط پليس و يا حضور مأموران مراقب جهت حمايت از بزهديده يا انتقال بزهديده به اماكن امن (مثلاً انتقال زن بزهديده به بهزيستي) ميتواند از اقدامات مفيد پليس باشد. پس بايد در نظر داشت لازمه اجراي برنامههاي ترميمي در جرائم شديد، كه احتمال آسيب هريك از عناصر شركت كننده در پديده مجرمانه وجود دارد، ممكن نيست. براساس ماده 82 قانون آئين دادرسي كيفري نيز اجراي برنامههاي ميانجيگري، كه يكي از جلوههاي عدالت ترميمي محسوب ميشود، تنها در تعزيرات درجه شش، هفت و هشت امكان دارد. هرچند در قانون آئين دادرسي كيفري لزوم وجود امنيت تنها در مورد شاهد و خانواده آنان مورد تأكيد قرار گرفته، ليكن در مورد ساير افراد دخيل در فرايند مجرمانه نيز صادق بوده و قابل تعميم است.
5- نقش پلیس ترمیمی در پیشگیری از جرم
عدم توفیق نظام عدالت کیفری در ادغام مجدد بزهکاران به علت تمرکز بیش از حد بر رویکرد سزادهی و گرفتار شدن در قواعد و روشهای رسیدگی، به نوعی که یک طرف برنده و طرف دیگر بازنده باشد، سبب شد تا محققان و علمای حقوق به دنبال شیوهای باشند تا هدف مهم ادغام مجدد بزهکار در جامعه را محقق و از تکرار جرائم پیشگیری نماید. به همین منظور عدالت ترمیمی جایگزین عدالت کیفری شد، تا از طریق گردهم آوردن افراد درگیر در یک جرم خاص، نسبت به حلوفصل مسالمتآمیز اختلافات اقدام نمایند. براین اساس، سازمان پلیس بعنوان متولی و مسئول مستقیم تأمین نظم و امنیت و مبارزه با جرائم میتواند با توسل به برنامههای عدالت ترمیمی با کمترین آسیب، موضوع ارتکاب جرائم را حلوفصل نماید. بدین منظور پلیس در راستای جامعهمحوری و گرایش از سمت پلیس سرکوبگر و دولتى به سمت پلیس مسئلهمحور و مردمی است، تا در این رویکرد نوین، ضمن آنکه هزینههای نظام عدالت کیفری کاهش مییابد، نتایج بهتری نیز برای پیشگیری از تکرار جرم حاصل شود (فرجیها،1388: 19).
الگوی پلیس ترمیمی دیدگاهی نوین درخصوص بزهدیده، بزهکار و جامعه است که در مقابل پلیس دولتمحور، دارای اهدافی از قبیل ترغیب به پاسخگویی، جبران، بازپذیری و التیام، کاهش تکرار جرم، پیشگیری از جرم، ارتقاء سطح زندگی با تغییر رویکردهای واکنش نسبت به جرم، برطرف کردن درگیریهای و حل مسائل پیشرو و کاهش ترس از جرم و بطورکلی تغییر عملکرد پلیس از پلیس قدرتمحور به پلیس ارائه دهنده خدمات میباشد تا با کمک جامعه و سایر بخشهای و نهادهای جامعه به ریشهکنی جرم و ناامنی بپردازد (غلامی،1387: 117). بر این اساس یکی از مسائل موردنظر پلیس ترمیمی، ایجاد شرمساری در بزهکار میباشد که نقش مهمی در بازگشت بزهکار به جامعه و پیشگیری از تکرار جرم ایشان دارد، زیرا که شرمساری نقش کلیدی در بازپذیری بزهکار دارد و بزهکار با مراجعه به خویش و ارزیابی خود، نسبت به ایجاد ارتباط مناسب با اطرافیان و جامعه اقدام نموده و از نقض مکرر ارزشها و هنجارهای اجتماعی، خودداری خواهند کرد. زیرا مردم بیشتر از بیآبرویی و شرمساری و از دست دادن موقعیت، احترام و پیوند با جامعه احساس تهدید میکنند تا از مجازاتهای رسمی، که تحمل مجازاتهای رسمی ممکن است لزوماً منجر به چنین نتایجی نشود (Campbel & Revering,1997: 182).
بدین منظور در راستای پیشگیری از تکرار جرم، یکی از اهداف مهم برنامههای ترمیمی پلیس، ایجاد مسئولیتپذیری در بزهکار و اصلاح و بازپروری وی میباشد که تحقق این هدف، مستلزم رودررو شدن فرد بزهکار با آنچه که انجام داده میباشد. این امر بدان معناست که بزهکار باید تشویق شود تا تأثیر رفتار خویش بر دیگران را درک کند و ترغیب شود که برای اصلاح امور تا جائیکه امکانپذیر است گامهایی را بردارد. البته در نظام عدالت کیفری رایج، نیز پاسخگویی بزهکار در مقابل بزه ارتکابی وجود دارد، اما این پاسخگویی، تنها ابزاری برای رسیدن به هدف کیفر و مجازات و نه وسیلهای برای کمک به بازپروری و یا کمک به بازگشت بزهکار به جامعه میباشد. در سیستم عدالت کیفری، تلاش اندکی برای رسیدن به این هدف که بزهکار را متوجه نتایج عمل خود کند، انجام میشود؛ در این سیستم، بزهکار به قبول مسئولیت خود تشویق نمیشود و وقتی برای پذیرش مسئولیت خود نیز ندارد. لذا در عدالت کیفری اعمال مجازات مسئولیتپذیری و پاسخگویی واقعی نیست، زیرا که بازداشت بزهکار و برچسب مجرمانهای که به وی زده میشود منجر به بدنام کردن میشود که این امر، نقشپذیری افراد برچسب خورده و اثرات منفی این اقدام بر روحیه، شخصیت و زندگی فردی و اجتماعی آنان میتواند قضاوت فرد نسبت به خود و ارزیابی دیگران نسبت به او را دگرگون کند. بطوریکه محققین معتقدند که بزهکار پس از اینکه شخصیت بزهکارانه خود را قبول کرد و آن را از ویژگیهای شخصیتی خود دانست به نقشآفرینی خود بعنوان یک مجرم و به بزهکاری ادامه میدهد. در نتیجه در اثر برخورد سیستم عدالت کیفری، این تعارض و شکاف ایجاد شده بین بزهکار و جامعه، نه تنها بزهکار اصلاح و ترمیم نمیشود، بلکه این فاصله عمیقتر و گستردهتر میگردد. در حقیقت شرمندهسازی بزهکار در عدالت کیفری بعنوان نوعی ابراز عدم تأیید اجتماعی نسبت به رفتاری خاص، برای تحریک و ندامت در شخص بزهکار است. در حالیکه شرمندهسازی در اجرای برنامههای ترمیمی توسط پلیس در بازپذیری و اجتماعی کردن بزهکار نقشی اساسی دارد بدین معنا که از طریق اجرای برنامهها و راهکارهای ترمیمی که توسط پلیس پیشروی بزهکاران قرار میگیرد، فرد بزهکار هویت واقعی خود را بازیافته و شرمسار میگردد و از نقشپذیری منفی به دور نگه داشته میشود که این امر باعث جلوگیری از ارتکاب مجدد جرم خواهد شد.
بر این اساس یکی از معایبی که رسیدگی قضایی دارد این است که با ورود بزهکار به سیستم قضایی برچسب مجرمانه به وی زده میشود که این برچسب آثار و پیامدهای منفی بسیاری دارد از جمله اینکه در نتیجه برچسبزنی، اشخاصی که برچسب منحرف خوردهاند، خود را بریده شده از تعامل اجتماعی طبیعیشان میبینند و در نتیجه مشارکت در جامعه را در خرده فرهنگهای منحرف جستجو میکنند، یعنی جائیکه به موقعیت منحط آنها به دیده یک خصیصه مثبت نگریسته میشود نه منفی (شیری،پیشین: 181) و این برچسبزنی منجر به کاهش یا نابودی عزت نفس، احساس رسوایی و مجرمیت، طرد اجتماعی، تحمیل انواع پیشداوریها و در یک کلام دوری شخص از ساخت اجتماعی میگردد (فرجاد،1371: 51)، که در نهایت منجر به پذیرش هویتی مجرمانه، تکرار جرم، معاشرت با سایر برچسب خوردگان و سرانجام اتخاذ حرفهای مجرمانه میگردد. در حالیکه شرمساری از طریق اجرای برنامههای ترمیمی پلیس منجر میشود که بزهکار از نتایج عمل مجرمانه خود به ویژه خسارتهای روانی -عاطفی که ایجاد کرده است مطلع شود و در رفع و ترمیم آن داوطلبانه شرکت کنند.
بزهدیده از انگیزه عمل بزهکار و تحول فکری وی بعد از جرم آگاهی پیدا میکند و بدین ترتیب، طرفین، حقایق را فارغ از فشار و الزام عدالت کیفری و عواقب آن بیان میکنند و با رسیدن به راهحل ترمیمی مرضیالطرفینی در واقع با هم آشتی میکنند. این مصالحه و سازش در نهایت، زمینه ندامت و اصلاح بزهکار و بازپذیری اجتماعی وی را فراهم میکند. بگونهای که تئوری شرمندهسازی بازپذیرکننده جان برایت ویت نیز بیانگر آن است که بزهکاران باید بطور مثبت و سازنده شرمنده شوند، یعنی شرمندهسازی که شخصیت بزهکاران را لکهدار ننموده و آنان را با جامعه بیگانه نسازد و باعث نفی و طرد آنان از جامعه نشود و بالعکس منجر به تغییر در طرز تفکر بزهکاران و ایجاد احترام بیشتر به نظام کیفری و قانون شود، زیرا هنگامی که بزهکار احساس کند که با وی برخورد منصفانهای از طرف نظام عدالت صورت گرفته است، و آبرو و حیثیتاش خدشهدار نشده است بیشتر احتمال دارد در آینده از قانون طبعیت کنند (Sherman, 2007).
نتیجهگیری
در دهه اخیر سازمانهای پلیس در کشورهای مختلف جهان توجه ویژهای به امر پیشگیری از جرم معطوف داشتهاند. این امر حاکی از آن است که اکثر قریب به اتفاق سازمانهای پلیس در چهارگوشه جهان به نقش بیبدیل پلیس در پیشگیری از جرم پی برده و تلاش دارند با مداخلات پیشگیرانه مانع از گسترش جرم و بینظمی در جوامع شوند. از جمله سیاستها و رویکردهای متفاوت در پس این اقدامات پیشگیرانه عدالت ترمیمی است. عدالت ترمیمی بعنوان الگویی که در کنار الگوی عدالت کیفری سنتی، جایگاه ویژهای در نظامهای مختلف برای خود دست و پا کرده، اهداف چندگانهای از جمله ترمیم خسارت بزهدیده، آشتی بین بزهدیده و بزهکار و بازگرداندن انسجام گسسته شده در اجتماع در نتیجه وقوع جرم را دنبال میکند. تحقق اهداف عدالت ترمیمی مستلزم وجود کنشگرانی است که ضمن آشنایی با مبانی و اهداف عدالت ترمیمی، به اصول آن نیز اعتقاد داشته باشند. بیتردید پلیس بعنوان یکی از مهمترین نهادهای مسئول پاسخدهی به پدیده مجرمانه و بعنوان اولین نهاد مورد رجوع بزهدیدگان پس از وقوع جرم، نقش مهمی در اجرای برنامههای ترمیمی دارد. موفقیت پلیس در این راه مستلزم تغییراتی در ساختار و نیز تغییر نگرش پلیس است. تغییر راهبرد از سیاستهای خشن به سیاستهای جنایی مشارکتمحور و نیز حرکت در مسیر حاکمیت الگوی پلیس اجتماعمحور از جمله این الزامات است. از سوی دیگر، اجرای برنامههای ترمیمی در سازمان پلیس نیازمند اعتماد بزهدیدگان به پلیس و نیز رفتار کرامتمدار با بزهدیدگان است. اجرای راهبرد اخیر، موجب پیشگیری از بزهدیدگی ثانویه شده، رقم سیاه بزهکاری را کاهش داده و امنیت بزهدیده را تأمین خواهد کرد.
در این راستا پیشنهادات ذیل ارائه میگردد: دراجرای برنامههای ترمیمی توسط مأمورین پلیس در صورتی اهداف موردنظر تحقق مییابد که دورههای آموزشی لازم برای مأمورین پلیس در جهت برگزاری روشهای ترمیمی برگزار گردد تا این روشها بطور مناسب اجرا شود نه اینکه بدون آگاهی مأموران و با نتایج معکوس انجام شود. یکی از مشکلات عمده نبود قوانین و مقررات صریح در اجرای برنامههای ترمیمی، شیوههای اجرا، پروندههای مناسب برای اجرا و مسائلی از این قبیل میباشد که پیشنهاد میشود قوانین مناسب در این زمینه تهیه گردد تا از اختلافات و رویههای متفاوت اجتناب گردد.
[1] Primary Prevention
[2] Secondary Prevention
[3] Thertiary Prevention
[4] Penal Prevention
[5] Non Penal Prevention
چکیده
ظهور عدالت ترمیمی نتیجه یکی از تحولات به وجود آمده در نگرش به عدالت کیفری و تفکر ناظر به جرم در دو دهه گذشته میباشد. عدالت ترمیمی رویکرد متوازن و همهجانبه به شرایط جرم است و تلاش مینماید با ابزارهایی مانند میانجیگری بتواند نه تنها منافع تمام آسیبدیدگان ناشی از جرم را تأمین نماید، بلکه زمینههای بازپذیری و باز اجتماعی شدن مجرم را فراهم آورد. تحقق اهداف عدالت ترميمي مستلزم وجود كنشگراني است كه ضمن آشنايي با مباني و اهداف عدالت ترميمي، به اصول آن نيز اعتقاد داشته باشند. بيترديد پليس بعنوان يكي از مهمترين نهادهاي مسئول پاسخدهي به پديده مجرمانه و بعنوان اولين نهاد مورد رجوع بزهديدگان پس از وقوع جرم، نقش مهمي در اجراي برنامههاي ترميمي دارد. در پیشگیري انتظامی جامعهمحور از جرم، پلیس علاوه بر بهرهگیري از ابزارهاي تعریف شده در نظام عدالت کیفري، از همکاري و مشارکت نهادهاي اجتماعی و دولتی براي کنترل عوامل ایجاد کننده جرم استفاده میکند. نتایج بیانگر آن است که نقش میانجیگری پلیس با رویکرد فرآیندمحوری و با استفاده از ظرفیتهای جامعه محلی، با امکان تأثیرگذاری بر شرایط فردی و اجتماعی مجرم، گرایش مجدد وی را در ارتکاب جرائم کاهش خواهد داد و به عبارتی میتوان بیان نمود، هر قدر گرایش پلیس در نقش میانجیگری به سمت فرآیندمحوری باشد، از تکرار بزهکاری مجرم پیشگیری شده و برعکس هر قدر گرایش پلیس در نقش میانجیگری به سمت نتیجه و کاهش تراکم پروندهها متمرکز شود، امکان تکرار بزهکاری مجرم افزایش پیدا خواهد نمود.