جایگاه اطاعت‌پذیری مبتنی بر اختیار و بصیرت در مدیریت اسلامی

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- دکتری تفسیر تطبیقی، مدیر گروه معارف اسلامی، دانشگاه هوایی شهید ستاری
  • 2- کارشناسی‌ارشد حقوق جزاء و جرم‌شناسی
دریافت: ۱۱ مرداد ۱۳۹۸ | انتشار: 1 آبان 1398

منابع و ماخذ

1- قرآن کریم.‏

2- نهج البلاغه.‏

3- ابن­شعبه حرّانی، حسن بن على (1362)،‏ تحف العقول عن آل­الرسول(ص)، چ2، قم‏: موسسه النشر الاسلامى التابعه لجماعه المدرسين بقم‏.

3- ابن­منظور، محمد بن مكرم (1414)، ‏‏لسان­العرب،‏ مترجم: جمال­الدين مير دامادى، چ3، بيروت:‏‏ دارالفكر-دار صادر.

4- امام خمینی، روح­اله (1379)، صحیفه امام، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).

5- بيضاوى، عبداله بن­عمر (1418)، أنوار التنزيل و أسرار التأويل‏، محقق: محمد عبدالرحمن، چ1، بيروت: دارالکفر.

6- راغب اصفهانى، حسين بن محمد (1412)، المفردات في غريب القرآن،‏ محقق: صفوان عدنان داودى، ‏چ1، دمشق بيروت: دارالعلم الدار الشاميه. ‏

7- رضائیان، علی (1393)، مبانی سازمان و مدیریت، چ17، تهران: انتشارات سمت.

8- زمخشرى، محمود (1407)،‏ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ3، بيروت‏: دارالكتاب العربی.‏‏

9- طباطبايى، سيد محمدحسين (‏1417)، الميزان فى­تفسير القرآن‏، چ5، قم‏: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم. ‏

10- طبرسى، فضل بن­حسن (1372)، مجمع­البيان فى­تفسير القرآن، محقق: محمد جواد بلاغى،‏ چ3، تهران‏: انتشارات ناصر خسرو.‏

11- طبرسى، فضل بن­حسن (1377)، جوامع الجامع‏، چ1، تهران: انتشارات دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم.

12- طوسى، محمد بن­حسن (بی­تا)، التبيان فى­تفسير القرآن،‏ بيروت‏: دار احياء التراث العربى.‏

13- عبده، محمد (بی­تا)، ترجمه و شرح نهج­البلاغه، محقق/مصحح: عبدالحميد محمدمحيى الدين، چ1، قاهره‏: مطبعه الاستقامه.‏

14- فخررازى، محمد (1420)، مفاتيح الغيب، چ3، بيروت‏: دار احياء التراث العربى.

15- فيومى، أحمد بن­محمد (1414)، ‏المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، چ2، قم:‏ دارالهجره.‏

16- قرائتى، محسن (1388)‏، تفسير نور،‏ چ1، تهران: مركز فرهنگى درس­هايى از قرآن.‏

17- قرشى، سيد على­اكبر (1371)،‏ قاموس قرآن،‏ چ6، تهران‏: دارالكتب الإسلاميه.‏

18- قمى، على بن ابراهيم (1367)، تفسير قمى، محقق: سيد طيب موسوى جزايرى،‏ چ4، قم: دارالكتاب.

19- كلينى، محمد بن يعقوب (1407)، الكافي (ط - الإسلاميه)، محقق: على­اكبر غفاری و محمد آخوندى، چ4، تهران: دارالكتب الإسلاميه.

20- مدرسى، سيد محمدتقى (1419)، ‏‏من هدى القرآن،‏ چ1، تهران:‏ دار محبى الحسين.‏

21- مراغی، احمدمصطفی (1985)، تفسیر المراغی، چ2، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.

22- مصطفوى، حسن ‏(1368)، ‏التحقيق في­كلمات القرآن الكريم،‏ چ1، تهران:‏ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.‏

23- مفيد، محمد بن­محمد (1372)، الاءرشاد فى­معرفه حجج اله على­العباد، محقق/ مصحح: موسسه آل­البيت (ع)، چ1، قم: الموتمر العالمى لالفيه الشيخ المفيد.

24- مكارم شيرازى، ناصر (1375)، تفسيرنمونه، چ12، تهران: دارالكتب الاسلاميه.

25- نقی­پورفر، ولی­اله (1385)، اصول مدیریت اسلامی و الگوهای آن، چ25، تهران: انتشارات ماه.


متن کامل

مقدمه

مسئله این تحقیق بررسی تحلیلی جایگاه اطاعت‌پذیری مبتنی بر اختیار و بصیرت در مدیریت اسلامی از منظر قرآن است؛ در آموزه‌های قرآن، لزوم پیروی بی‌قید و شرط و تسلیم محض بودن در مقابل مقام عصمت به صراحت بیان شده است که در آیات متعدد و بالاخص در ارتباط با واژه‌هایی از ریشه «طوع- طاعت» و «سلم» این مطلب کاملا هویداست. مانند این آیه قرآن که مومنان را به اطاعت فراخوانده: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ...»[1]: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را نيز اطاعت كنيد ...»؛ و یا در این آیه که مومنان را به داخل شدن در "سلم" فرمان می‌دهد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي‌السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ»[2]: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، همگى به اطاعت خدا درآئيد، و گام‌هاى شيطان را دنبال مكنيد كه او براى شما دشمنى آشكار است»؛ مسئله تسلیم در پیشگاه مقام عصمت آنقدر اهمیت دارد که در نگاه قرآن، عدم تسلیم در مقابل حکم رسول(ص) به منزله عدم ایمان شناخته شده است: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً»[3]: «ولى چنين نيست، به پروردگارت قَسَم كه ايمان نمى‏آورند، مگر آنكه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند سپس از حكمى كه كرده‏اى در دلهايشان احساس ناراحتى و ترديد نكنند، و كاملًا سرِ تسليم فرود آورند»؛ که عقل نیز با عنایت به شأن خدای تعالی و معصومین و از طرف دیگر محدودیت¬های ادراکی خود، با مصباحیت شرع، بر آن مهر تایید می‌زند. ولی سیری در آیات متعدد قرآن کریم و سیره معصومین بیانگر آنست که حتی در مقابل خدای متعال و اولیای معصوم او نیز اطاعت و فرمانبری مشروط به اختیار و بصیرت بوده و اکراه و تحمیق در این راستا جایگاهی ندارد.

از طرف دیگر در سیستم مدیریت نیز بحث اطاعت‌پذیری فرمانبران مطرح و در کتاب‌های مدیریتی اصول متعددی برای مدیریت بر زیردستان نقل شده است. با این حال هر چند در بین نظریه‌پردازان مدیریت به جنبه‌هایی از این دو اصل بر می-خوریم (رضائیان،1393: 53-50).

همانگونه که ملاحظه می‌شود، این نظریه بنحوی در تقابل با نظریه اطاعت مشروط به اختیار و بصیرت است. گذشته از اینکه در برخی از اقسام مدیریت به این دو اصل، اصلا بهایی داده نشده و بلکه اجبار زیردست بدون اقناع و آگاهی او در دستورکار مدیر قرار می‌گیرد. عملا نیز در خیلی موارد در سازمان‌های متعدد حتی در سازمان‌های اسلامی این دو اصل اساسی مورد غفلت واقع می‌شود. در صورتیکه در مدیریت اسلامی که قاعدتا اصول اساسی خود را از قرآن و سیره معصوم می‌گیرد این شیوه مدیریت مورد قبول نیست. وقتی در برابر معصوم اطاعت منوط به اختیار و بصیرت است در برابر غیر معصوم به طریق اولی بایستی به این دو اصل مهم عمل گردد. در منطق قرآن نه تنها مدیر و فرمانده بایستی مختار و بصیر باشد فرمانبر نیز بایستی با اختیار و از روی بصیرت عمل نماید. و برخلاف نظر پی رابینز یک مدیر اسلامی نمی‌تواند با استناد به شرایط و اقتضائات زمانی از این دو اصل اساسی چشم بپوشد. این مطلبی است که هم آیات متعدد قرآنی بر آن تاکید داشته و هم سیره رفتاری معصومین آن را تایید می‌نماید. و مسلما احیای این دو امر تاثیر فوق‌العاده‌ای در تحکیم مبانی انضباطی کارکنان خواهد داشت. و در واقع راز و رمز موفقیت مسلمانان اصیل در طول تاریخ اسلام در عرصه‌های مختلف با وجود کمی عِدّه و عُدّه همین داشتن بصیرت نافذ دینی در کنار احساس حریت و آزادگی آنان بوده است. بنابراین در سیستم مدیریت اسلامی توجه به این دو اصل مهم ضرورت بسیار زیادی دارد، زیرا مدیر و فرمانبر را در چارچوبی قرار می‌دهد که باتوجه به احساس حریت و هدفداری، آنان را به صفات ارزشمند دیگری مانند شجاعت، ایثار، روحیه قوی، انضباط معنوی و مادی، استقامت در برابر مشکلات، طمأنینه و آرامش، متصف می‌گرداند. این موارد بیانگر ضرورت و اهمیت تحقیق پیرامون اطاعت‌پذیری مبتنی بر اختیار و بصیرت است. در این مقاله سعی شده است با استناد به برخی مستندات قرآنی و روایی، لزوم توجه به اختیار و بصیرت در اطاعت‌پذیری و جایگاه آن در مدیریت اسلامی ارائه و تبیین گردد. شایان ذکر است آیات متعددی در قرآن کریم به اطاعت‌پذیری مبتنی بر اختیار و بصیرت اشاره دارند، ولی در این مقاله با محوریت دو آیه (بقره/255؛ یوسف/108) بحث را دنبال خواهیم کرد.


1- معناشناسی

- واژه «طاعت»: از ریشه «طوع، کَره» است (ابن‌منظور،1414: 240)؛ واژه طوع به معنای انقیاد و فرمانبری می‌باشد، و ضد آن کره است. همانگونه که خدای عزوجل فرموده: «ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً»[4]؛ «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي‌السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً»[5]: «با آنكه هر كه در آسمان‌ها و زمين است خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است»؛ "طاعت" نیز مثل آن می‌باشد لکن طاعت بيشتر در فرمانبرى و قبول امر در آنچه كه امر شده و پذیرش کاری که برای او ترسیم شده است، بکار می‌رود (راغب اصفهانی،1412: 529)؛ همینطور گفته شده "الإِطاعَة" یا‏ "الطّاعه" مصدر"أَطَاعَ" به معنای اطاعت كردن است. بنابراین وقتی گفته می‌شود: «أَطَاعَهُ» یعنی فرمانبردار او شد (فیومی،1414: 380). در یک جمع‌بندی کلی گفته شده اصل واحد در ماده "طوع عمل به اقتضای امر و حکم به همراه رغبت و خضوع می‌باشد که برای آن سه تایید هست: رغبت، خضوع، عمل طبق امر؛ که اگر رغبت و میل نباشد، "کره" صدق می‌کند چه با خضوع و عمل طبق امر باشد و چه نباشد (مصطفوی،1368: 137). همانگونه که ملاحظه می‌شود حتی لغت پژوهان در بحث تبیین ریشه اطاعت به منوط بودن اطاعت به اختیار توجه داشته و تذکر داده‌اند.

- واژه «اختیار»: برگزيدن و انتخاب را اختيار گویند زيرا شى‏ء برگزيده نسبت به برگزيننده دلپسند و مرغوب است مانند: «وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى‏ عِلْمٍ عَلَى‌الْعالَمِينَ»[6]: «و قطعاً آنان را دانسته بر مردم جهان ترجيح داديم (و اختیار کردیم)»؛ «وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى»‏[7]: «و من تو را برگزيده‏ام، پس بدانچه وحى مى‏شود گوش فرا ده» (قرشى،1371: 318).

- واژه «بصیرت»: اين واژه برگرفته از ريشه عربى «ب ـ ص‌ـ ر» به معنای حجت و استبصار (طلب بینایی) در چیزی است (ابن‌منظور،1414: 65). همینطور گفته شده به درك قلب، بصيرت و بصر گويند (راغب اصفهانی،پیشین: 127)؛ بَصَر در معانی قوه بينایى، چشم و علم‏ بکار می‌رود و بصيرت به معنى بينائى دل است (قرشی،پیشین: 195)؛ مشتقات اين ماده، در قرآن زیاد بكار رفته ‌است. گفته شده بصیرت در آيه‏: «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي»[8]: «بگو: اين است راه من، كه من و هركس (پيروى‏ام) كرد با بينايى به سوى خدا دعوت مى‏كنيم» به معنای یقین و معرفت و حجت قاطعه و نه بر وجه تقلید می‌باشد (طبرسی،1372: 411)؛ و از اينجا بصيرت را عقل و زيركى هم معنى كرده‏اند. جمع بصيرت، بصائر و ابصار هر دو آمده است: «قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ»[9] که پنج بار در قرآن تكرار شده و بمعنى بصيرت‏ها و دليل‌هاست. گفته شده، بصائر جمع بصيرت از ماده «بصر» به معنى ديدن است، منتها فهمی که در قلب حاصل می‌شود (فخر رازی،1420: 104)؛ و در «إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ»[10] اولی الابصار را به معنای ذوى‌العقول (طبرسی،پیشین: 710) و ذوى‌البصائر (بیضاوی،1418: 8) گفته‌اند (قرشی،پیشین: 196). همانگونه که ملاحظه می‌شود و در کلام بزرگان لغت و تفسیر نیز به آنها اشاره شده ربط وثیق بین عقل و فهم با بصیرت کاملا هویداست و از آنجا که انسان‌ها ذوی العقولند جدا کردن این خصلت از آنها و تحمیق و اجبار آنان نوعی مبارزه با هویت ذاتی آنهاست. اختیار هم بدون بصیرت معنا ندارد زیرا وجود اختیار بدون آگاهی لازم با وجود عوامل گمراه کننده به گمراهی انسان می‌انجامد. خدای متعال نیز هم به بندگان خود اختیار داده و هم با الهام فجور و تقوا به انسان‌ها و همینطور با فرستادن سفرای خود در راستای افزایش بصیرت آنان، عمل نموده است. و در قرآن کریم نیز بحث اطاعت¬پذیری را ملازم با اختیار و بصیرت تذکر داده است، که در ادامه به مستندات آنها اشاره می‌شود.


2- مستندات اطاعت‌پذیری مبتنی بر اختیار و  بصیرت

1-2- پذیرش دین مبتنی بر اختیار

آیات متعددی در قرآن کریم وجود دارد که حاکی از مبتنی بودن اطاعت¬پذیری بر اختیار است[11]. شاخص‌ترین آیه در این زمینه این آیه شریفه است: «لا إِكْراهَ فِي‌الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ...»[12]. در این آیه شریفه ضمن دعوت ضمنی به اطاعت دین خدا، آن را منوط به اختیار نموده است. یعنی در پذیرش دین هیچ اكراه و اجبارى نيست و امور مذهب بر قدرت و اختيار مبتنى است نه بر اجبار (طبرسی،1377: 140).

گفته شده در جمله «لا إِكْراهَ فِي‌الدِّينِ» دو احتمال هست، يكى اينكه جمله خبرى باشد و بخواهد از حال تكوين خبر دهد، و بفرمايد خداوند در دين اكراه قرار نداده و نتيجه‏اش حكم شرعى مى‏شود كه: اكراه در دين نفى شده و اكراه بر دين و اعتقاد جايز نيست و اگر جمله انشايى باشد به این معنا كه نبايد مردم را بر اعتقاد و ايمان مجبور كنيد، در اين صورت نيز نهى مذكور متكى بر يك حقيقت تكوينى است، و آن حقيقت همان بود كه بيان شد، و اكراه هم تنها در مرحله افعال بدنى اثر دارد، نه اعتقادات قلبى (طباطبایی،1417: 343). بنابراین اکراه در دخول در دین نیست زیرا ایمان و یا اعتقاد دینی اذعان و خضوع است و این با اکراه و الزام جور در نمی‌آید بلکه آن با حجت و برهان بدست می‌آید (مراغی،1985: 16). لذا در ادامه با آوردن جمله «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» جمله اول را تعليل می‌کند (طباطبایی،پیشین: 343). یعنی حق و باطل و ایمان و کفر و هدایت از ضلالت به کثرت حجج و آیات دلالت کننده از هم تمییز داده شده‌اند (فخر رازی،1420: 16). 

هرچند در تفسیر این آیه شریفه و در شأن نزول آن به مطالب دیگری نیز اشاره شده (طبرسی،پیشین: 631). ولی موارد مطرح شده که مثلا در مورد عده‌ای از انصار نازل شده عمومیت آیه را تخصیص نمی‌زند و حکم آیه تا ابد باقی است و اینکه گفته شود این آیه به وسيله آيه‏اى كه جهاد و قتال را واجب مى‏كند نسخ شده است، صحیح نمی‌باشد. به تعبیر علامه طباطبایی، يكى از شواهد بر اينكه اين آيه نسخ نشده، تعليلى است كه در خود آيه است، و مى‏فرمايد: «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ‌الْغَيِّ»، "رشد" و "غى" از هم جدا شده‏اند و معقول نيست آيه‏اى كه مى‏خواهد اين آيه را نسخ كند فقط حكم‌اش (حرمت) را نسخ كرده، ولى علت حكم باقى بماند (طباطبایی،پیشین: 344).

اين آيه شريفه يكى از آياتى است كه دلالت مى‏كند بر اينكه دين اسلام مبتنی بر شمشير و خون نيست، و اكراه و زور را تجويز نكرده، برخلاف زعم برخی که گفته‏اند اسلام دين شمشير است، و به مساله جهاد كه يكى از اركان اين دين است، استدلال نموده‏اند. در واقع قتال و جهادى كه اسلام به سوى آن فرا خوانده، قتال و جهاد به منظور احراز تقدم و بسط دین با قدرت و اكراه نیست بلكه برای احیای حق و دفاع از نفيس‏ترين سرمايه‏هاى فطرت يعنى توحيد است، و اما بعد از گسترش توحيد در بين مردم و خضوع آنان به دین نبوت و لو يهود يا نصارا باشد، دیگر محل نزاع و جدال برای مسلمان با هیچ موحد ديگرى نیست، پس اشكال ناشی از عدم تدبر است (همان، 343).

کسی را نمی‌توان به زور وادار به پذیرش معنایی کرد؛ این کار نه شدنی است و نه مطلوب؛ نه سنت خدا بر اجبار متکی است و نه اینکه به زور می‌توان کسی را معتقد به یک معنایی نمود. از تعلیل آیه می‌توان دریافت که حق به اهرمی بیش از تبین حق، نیازی ندارد و زورگویی نوعاً در زمینه عدم تبیین شکل می‌گیرد. این نکته ارتباط وثیق و غیرقابل تفکیک «اصل اختیار» با «اصل بصیرت» را که به مستندات آن نیز اشاره خواهد شد در عمل نشان می‌دهد. اساسا امور قلبی الزام‌بردار و قهرپذیر نیستند بلکه هر معنایی را می‌بایست با میل و رغبت به کسی قبولاند. از طرفی بندگی غیر خدا اگرچه به رغبت صورت گیرد نوعی تحمیل را به همراه دارد. به تعبیر مولای متقیان: «لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا»[13]: «بنده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده است». آزادگی با گوش به فرمان محض بودن منافات دارد. پیامبر اسلام نیز بعنوان مبلغ و مجری احکام الهی حق اجبار و الزام و تحمیل دین بر مردم را ندارد: «فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ. لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ»[14]: «پس تذكر ده كه تو تنها تذكر دهنده‏اى. بر آنان تسلطى ندارى»[15]. تحمیل انسانیت انسان را از او سلب می‌کند و لو در جهت حق باشد زیرا انسانیت انسان به اعمال اراده‌اش بستگی دارد (نقی پورفر،1385: 160-156).

از نكته‏هاى جالبى كه از قرآن کریم استفاده مى‏شود اينکه حتی اطاعت از پيامبر (ص) را مقيد به معروف كرده: «... وَ لا يَعْصِينَكَ فِي‌مَعْرُوف ...»[16] این آیه درباره شروط بیعت زنان با پیامبر(ص) صادر شده است (زمخشری،1407: 520). درباره معروف گفته شده: «هو ما فرض اللّه عليهنّ من الصّلاة و الزّكاة، و ما أمرهنّ به من خير» (قمی،1367: 364): «معروف آنچه که خدا از نماز و زکات و آنچه که از خیر آنان را امر کرده می‌باشد» و اینکه چرا بر معروف قید زده با وجود اینکه پیامبر(ص) جزء به آن امر نمی‌کند هشدار به این قضیه است که تبعیت خلق در معصیت خالق جایز نیست (بیضاوی،پیشین: 207)؛ و گفته شده باتوجه به اینکه پيامبر معصوم است و هرگز امر به منكر نمى‏كند، اين تعبير ممكن است بعنوان الگويى براى تمام اوامرى باشد كه از زمامداران و مدیران اسلامى صادر مى‏شود اين اوامر در صورتى محترم و قابل اجرا است كه با تعليمات قرآن و اصول شريعت اسلام سازگار باشد و مصداق این آیه گردد. و از معارف قرآن چه دورند كسانى كه اوامر زمامداران را هرچه و از هركس كه باشد، واجب الاطاعه مى‏دانند، چيزى كه نه با عقل سازگار است و نه با حكم شرع و قرآن. امير مومنان على در نامه معروفى كه به مردم مصر درباره فرمانروايى مالك اشتر نوشت با تمام توصيف‌هاى والايى كه در مورد مالك دارد، در پايان چنين فرمود: «فاسمعوا له و اطيعوا امره فيما طابق الحق، فانه سيف من سيوف اللَّه» (نهج‌البلاغه/ نامه 38: 544): «سخن‌اش را بشنويد و فرمان‌اش را اطاعت كنيد، در آنچه مطابق حق است، كه او شمشيرى از شمشيرهاى خدا است» (مکارم شیرازی،1375: 50) و همینطور گفته شده شاید بتوان از این آیه اینطور استنباط کرد که ولايت حقيقى براى رهبرى و قيادتى است كه در حدود ولايت خدا واقع شود، پس- از باب جدل- اگر به زنى فرمان داده شود كه غير كار نيك كند پيروى از چنين فرمانى بر او جايز نيست، بلكه نافرمانى او در آن مورد بهتر است، و اين امر در رهبري‌هاى نامعصوم احتمال دارد (مدرسی،1419: 328).

بنابراین وقتی در مقابل دین حقه و شخص خاتم الانبیا که عصمت مطلقه دارد قضیه بدین قرار است در برابر غیر معصوم به طریق اولی بایستی این اصل مراعات گردد. و لذا یک زمامدار و مدیر اسلامی نمی‌تواند دیگران را الزام و مجبور به انجام کاری کند، بلکه بایستی با احیای روحیه حریت و آزادگی فرمانبران که در سایه افزایش بصیرت آنها حاصل می‌شود در چارچوب ارزش‌های اسلام قدم برداشته و آنان را در جهاد اکبر و اصغر یاری نماید. جالب آنکه در سیره هیچ معصومی اجبار به فرمانبری از طرف آنان دیده نمی‌شود و در تمام صحنه‌ها حتی در صحنه‌های جنگ، فرمانبران مختار بوده و ائمه صرفا در افزایش بصیرت آنان کوشیده‌اند تا خود تصمیم بگیرند. بعنوان نمونه وقتى خبر تهاجم سربازان معاويه به شهر انبار در سال 38 هجرى، و سستى مردم به امام علی ابلاغ شد آن حضرت خطبه‌ای ایراد فرموده که کاملا بیانگر درد و رنج شدید آن حضرت از دست یاران سست عنصر است، آنجا که می‌فرماید: «خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون، و سينه‏ام از خشم شما مالامال است! كاسه‏هاى غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد، و با نافرمانى و ذلت‌پذيرى، رأى و تدبير مرا تباه كرديد» (نهج‌البلاغه،خطبه 27: 6). ولی کسی را در این راه مجازات نکرده و صرفا در افزایش بصیرت آنان کوشیده است.

در نظام اسلامی نیز رهبر کبیر انقلاب اسلامی اینگونه می‌فرماید: «ما بنای این نداریم که یک تحمیلی به ملت‌مان بکنیم و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم. ما تابع آرای ملت هستیم ملت ما هرطور رأی داد ما هم از آنها تبعیت می-کنیم ما حق نداریم خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملت‌مان یک چیزی را تحمیل بکنیم» (خمینی،1379: 34).

2-2- بصیرت شاخصه اصلی پیروان پیامبر(ص)

آیات متعددی در قرآن کریم بر بصیرت همگان تحت عناوین: بصیرت خداوند، بصیرت طبیعت، بصیرت کتب آسمانی، بصیرت انسان، اساس دین مبتنی بر تفکر، اتمام حجت بر مردم یکی از اهداف بعثت، نفی تقلید، لزوم بصیرت همگان تاکید دارد[17]. از جمله این آیه شریفه: «قُلْ هذِهِ سَبيلي‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني‏ وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ»[18]: «بگو: اين است راه من، كه من و هركس (پيروى‏ام) كرد با بينايى به سوى خدا دعوت مى‏كنيم، و منزه است خدا، و من از مشركان نيستم.» طبق این آیه شریفه پیامبر(ص) می‌فرماید دعوت من و پیروانم به سوی خدا براساس بصیرت است (طوسی، بی‌تا: 205). اين جمله نشان مى‏دهد كه رهبر بايد داراى بصيرت و بينايى و آگاهى كافى باشد، و گرنه دعوتش به سوى حق نخواهد بود (مکارم شیرازی،پیشین: 94). پيروان پيامبر هم بايد هركدام مبلغى باشند كه با بصيرت و آگاهى مردم را به سوى خدا دعوت كنند. بنابراین مردم را چشم بسته و بدون آگاهى نبايد به انجام كارى ترغيب كرد (قرائتی،1388: 176). لذا این آیه شریفه نیز بطور ضمنی می‌فرماید اگر ما پیرو امر خدائیم و به سوی او فرا می‌خوانیم این کار ما آگاهانه است نه از روی جهل یا تقلید.

 امام علی(ع) درخصوص پرچمداری در جنگ بین اهل قبله می‌فرماید: «... وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْقِبْلَة وَ لَا يَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ [بِمَوَاقِعِ‏] بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ وَ لَا تَعْجَلُوا فِي أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَيَّنُوا» (نهج‌البلاغه،خطبه173: 328): «مردم! هم اكنون آتش جنگ بين شما و اهل قبله شعله‏ور شده است، و اين پرچم مبارزه را جزء افراد آگاه و با استقامت و عالم به جايگاه حق به دوش نمى‏كشند. بنابراين آنچه فرمان دادند انجام دهيد، و از آنچه نهى كردند توقف كنيد، و در هيچ كارى شتاب نكنيد تا روشن و آگاه شوید».

جهاد با مسلمانان منحرف نخستین بار در زمان خلافت امام علی پیش آمد آن حضرت مجبور شد به دلیل بغی و طغیان برخی مدعیان دروغین اسلام با آنان پیکار نماید قبول این امر یعنی جنگ با اهل قبله برای ظاهربینان و کوته‌فکران سنگین می‌آمد لذا آن حضرت می‌فرماید این پرچم را جزء آگاهان با استقامت و کسانی که حق را از باطل به خوبی می‌شناسند کسی دیگر نمی-تواند به دوش بکشد. الان در عصر ما کسان دیگری مانند القاعده، داعش و ... به نام دین در عالم اسلام آشوب به پا کرده‌اند و چون به نام دین به پا خواسته‌اند مبارزه با اینها یک روشن‌بینی خاصی می‌طلبد که بصیرت نافذ دینی مهمترین ابزار در مقابله با آنهاست و بایستی در مدیریت و فرماندهی اسلامی مدنظر قرار گیرد.

حضرت علی در نامه معروف خود به مالک اشتر زمانیکه در مورد چگونگی انتخاب فرماندهان و نظامیان سخن می‌گوید تمام شاخصه‌هایی که مطرح می‌فرماید بنحوی ارتباط مستقیم و یا غیرمستقیم با بصیرت دینی دارد (نهج‌البلاغه،نامه53: 576). از جمله اوصاف و ويژگي‌هایی که حضرت امیر برای انتخاب فرماندهان و نظامیان تحت امر معرفی می‌فرماید عبارتند از: امین بودن نسبت به خدا و پيامبر و پيشوا و رهبر (گفته شده یعنی نسبت به آنها سینه و قلبش طاهر باشد (عبده،بی‌تا: 101). 2- بردبار بودن 3- از خانواده‏هاى شريف و خاندان‌هاى درستكار و خوشنام و خوش سابقه بودن 4- به فکر سربازان بودن و بخشنده بودن نسبت به آنان  5- قدرت بازگرداندن مشکلات پیش آمده به خدا و رسول و فهم حکم آنان و ... این شاخصه‌هایی که حضرت امیر برای متصدیان پست فرماندهی و نظامی‌گری برشمرده آیا غیر از این است که همه‌اش از بصیرت دینی یک شخص می‌تواند متجلی گردد؟ قطعا بدون داشتن بصیرت دینی پیاده کردن موارد فوق از عهده کسی بر نمی‌آید. بصیرت دینی به فرد قدرت تشخیص حق و باطل را می‌دهد. قدرت تحمل مشکلات در راه اجرای عدالت را می‌دهد. قدرت از خود گذشتگی و قانع بودن را می‌دهد. قدرت مراجعه به قول و فعل معصوم و بکارگیری آنها در مسیر اطاعت‌پذیری را می‌دهد. بصيرت  به انسان توانايي درك درست حقايق و تحليل واقعيت‌ها را مي‌دهد. در مقابل عمل از روی ناآگاهی و بی‌بصیرتی به بیراهه رفتن می‌انجامد. به تعبیر امام صادق: «الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَرِيقٍ فَلَا تَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ إِلَّا بُعْدا» (ابن-شعبه،1362: 362): «عمل کننده بدون بصیرت همچون رونده در بیراهه است، سرعت حرکت‌اش زیاد نمی‌شود مگر اینکه از مسیر اصلی دورتر می¬گردد».

2-3- ذوی‌العقول بودن انسان‌ها و مبتنی بودن دین اسلام بر تفکر

مطلب دیگری که مبین مبتنی بودن اطاعت¬پذیری بر اختیار و بصیرت است، اینکه انسان صاحب عقل و اندیشه بوده و اساس دین اسلام نیز مبتنی بر تفکر است. کار اصلی پیامبران این بود که مردم را متفکر بار آورند: «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ...»[19]: «بگو: من فقط به شما يك اندرز مى‏دهم كه: دو دو و به تنهايى براى خدا به پا خيزيد، سپس بينديشيد ...». به فرموده حضرت علی یکی از اهداف بعثت پیامبران این بود که دفینه¬های عقول مردم را فعال نمایند: «...وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ ...» (نهج¬البلاغه،خطبه1: 38).

در آیه¬ای دیگر می¬فرماید: «... وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»[20]: «و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى، و اميد كه آنان بينديشند». طبق این آیه شریفه غرض از تبیین قرآن توسط پیامبر(ص) برای این است که مردم را متفکر بار بیاورد. به تعبیر دیگر وحى به رسول براى آن فرستاده مى‏شود كه سبب تحقق يافتن اين امر شود كه عقل¬هاى مردمان برانگيخته شده و افكار خاموش و راكد ايشان به حركت درآيد، و مستقيما به تحصيل علم بپردازند (مدرسی،پیشین: 62). یعنی نقش اساسی انبیا و معصومین این است که مردم عاقل و متفکر شوند و نتیجه طبیعی عاقل و متفکر شدن تدین مردم است و نتیجه طبیعی تدین اطاعت از امر خدا با اختیار و بصیرت است (نقی پورفر،پیشین: 177).

تعقل و اندیشیدن آنقدر مهم است که خداوند متعال بدترين جنبندگان در نزد خود را کر و لالانی که تعقل نمی¬کنند معرفی فرموده است: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ»[21]: قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا كران و لالانى‏اند كه نمى‏انديشند. در این آیه شریفه که طبق سیاق کلام در آیات قبل و بعد در مورد کفار می¬باشد (طباطبایی،پیشین: 42). خداوند آنها را ابتدا از جنس چهارپايان و سپس از بدترين آنها قرار داده زیرا آنان نسبت به حق گوش شنوا ندارند و آن را نمى‏شنوند و زبان گويا ندارند و به آن اقرار نمى‏كنند. آنها کسانی هستند که تعقل نمی¬کنند (زمخشری،پیشین: 209).

در آیه شریفه دیگری دلیل دوزخی شدن جهنمیان به اعتراف خودشان، نشنیدن و یا نیندیشیدن معرفی شده است. اعترافی که خداوند متعال برآن صحه می¬گذارد: «وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعيرِ. فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعيرِ»[22]: و گويند: «اگر شنيده (و پذيرفته‏) بوديم يا تعقل كرده بوديم در (ميان‏) دوزخيان نبوديم. پس به گناه خود اقرار مى‏كنند. و مرگ باد بر اهل جهنم!» برخورد خدا با این منطق چیست؟ می¬فرماید: پس به تنها گناه¬شان اعتراف کرده¬اند (نه گناهانشان) جمع نمی¬بندد یعنی ریشه تمام گناهان در عدم تعقل است از عدم تعقل این همه مفاسد سر می¬زند. از پیامبر ذیل همین آیه روايت شده كه فرمود: «آدمى هست كه جهاد مي¬كند و نماز خوانده و روزه مي¬گيرد و امر به معروف و نهى از منكر مي-كند. ولى در روز قيامت پاداش داده نمي¬شود مگر به اندازه عقلش» در حدیث دیگری از انس بن مالك روايت شده كه گفت گروهى مردى را در حضور پیامبر تعريف كردند پيامبر «فرمود: عقلش، چطور است». گفتند اى رسول خدا ما شما را از اجتهادش در عبادت، و كارهاى خوبش خبر مي¬دهيم شما از ما از عقل وى مي¬پرسيد. «فرمود: همانا احمق بسبب حماقت¬اش به چيزى مي¬رسد كه از گناه گناهكار بزرگتر است. و بندگان خدا فرداى قيامت از درجات بالا مي¬روند و به مقام قرب پروردگارشان مي¬رسند فقط به اندازه عقل¬شان» (طبرسی،پیشین: 487).

برای درک ارزش و جایگاه «عقل و تعقل» در آموزه¬های اهل بیت نیز کافی است به حدیث امام کاظم به هشام بن حکم نظری بیفکنیم که عظمت عقل و عاقلان را با استناد به آیات قرآن کریم به تصویر کشیده است (کلینی،1407: 19-13). می¬توان گفت دلیل این امر آنست که تعقل و تفکر به انسان بصیرت می¬دهد و در نتیجه انسان قدرت تشخیص حق از باطل را پیدا می¬کند.

این همه تاکید بر تعقل و تفکر در آیات متعدد قرآن کریم و لسان ائمه هدی، بیانگر آن است که انسان¬ها با اختیار و اندیشه صحیح تصمیم بگیرند، و گرنه بدون اختیار و بدون داشتن قدرت فهم، این همه تاکید بی¬معنا بود. و لذا انسانی که قدرت اندیشه دارد، مسلماً در مقابل تحمیل مقاومت خواهد کرد و حداقل از جنبه روحی و عقلی اطاعت¬پذیر نخواهد بود. و این در مواقع حساس، آسیب جدی و جبران¬ناپذیر بر پیکر اجتماع وارد خواهد کرد و لذا در مدیریت اسلامی توجه به این مسئله اهمیت به سزایی دارد.


4- سیره معصومین

سیری در سیره معصومین(ع) نیز، مبین ملازم بودن دو اصل مهم اختیار و بصیرت در کنار هم و از جمله شروط اساسی اطاعت¬پذیری چه در مقابل معصوم و چه در مقابل غیرمعصوم است، بعنوان نمونه به سه مورد اشاره می¬شود:

1-4- عملکرد حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل

خداوند متعال درباره فرازی از زندگی این دو بزرگوار می¬فرماید: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏ ...»[23]. «و وقتى با او به جايگاه «سَعْى» رسيد، گفت: اى پسرك من! من در خواب (چنين‏) مى‏بينم كه تو را سر مى‏بُرَم، پس ببين چه به نظرت مى‏آيد؟» در تفسیر این آیه شریفه آمده است: منظور از رسيدن به حد سعى و كوشش رسيدن به آن حد از عمر است كه آدمى عادتا مى‏تواند براى حوائج زندگى خود كوشش كند و اين همان سن بلوغ است، و معناى آيه اين است كه: وقتى آن فرزند به حد بلوغ رسيد، ابراهيم به او گفت اى پسرم من مکرر در خواب می بینم که تو را ذبحت می¬کنم (تعبير به "انى ارى" دلالت دارد بر اينكه اين صحنه را مكرر در خواب می¬ديده) (طباطبایی،پیشین: 152).

محل بحث ادامه آیه هست که می¬فرماید: «فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏» به تعبیر علامه طباطبایی كلمه "ترى" از ماده "رأى" به معناى اعتقاد است، يعنى در آنچه که گفتم فکر کن ببین چه نظر مى‏دهى (همان، 153)، مى‏خواسته بفرمايد: تو درباره سرنوشت خودت فكر كن و تصميم بگير در این راه اجباری در کار نیست بلکه بایستی با اختیار و بصیرت راه خود را انتخاب کنی. جواب فرزند با بصیرت نیز بسیار شنیدنی است: «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»[24]: «گفت: اى پدر من! آنچه را مأمورى بكن. ان شاء¬اللَّه مرا از شكيبايان خواهى يافت».

و در نهایت نیز دوتایی کاملا آگاهانه و با بصیرت تسلیم امر الهی گشتند: «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ»[25]: «پس وقتى هر دو تن در دادند (و همديگر را بدرود گفتند) و (پسر) را به پيشانى بر خاك افكند».

نظیر چنین اطاعت مختارانه و آگاهانه در مورد حضرت علی¬اکبر نقل شده است به این صورت که در سیر به سمت کربلا امام حسین یک موقع همانطور سوار بر اسب خوابشان گرفته سپس سر بلند کرده و دو یا سه بار می¬فرمایند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» حضرت علی اکبر دلیل را جویا شدند، امام فرمودند: در همان حالت صدای هاتفی را شنیدم که می¬گفت: «الْقَوْمُ يَسِيرُونَ وَ الْمَنَايَا تَصِيرُ إِلَيْهِمْ فَعَلِمْتُ أَنَّهَا أَنْفُسُنَا نُعِيَتْ إِلَيْنَا» یعنی این قوم حرکت می¬کنند ولی مرگ است كه اين قوم را حركت‏ مى‏دهد، اينطور از صداى هاتف فهميدم كه سرنوشت ما مرگ است؛ ما داريم به سوى سرنوشت قطعى مرگ مى‏رويم. جوابی که حضرت علی اکبر می¬دهد خیلی زیباست و نشان از معرفت و بصیرت بالای دینی او دارد: «فَقَالَ لَهُ يَا أَبَتِ لَا أَرَاكَ اللَّهُ سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ قَالَ بَلَى وَ الَّذِي إِلَيْهِ مَرْجِعُ الْعِبَادِ قَالَ فَإِنَّنَا إِذاً لَا نُبَالِي أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّينَ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ ع جَزَاكَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ خَيْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ»: «فرمود پدرم خداوند برای تو بد نمی¬خواهد مگر غیر از اين است كه ما برحقيم؟ امام فرمود قسم به کسی که بازگشت بندگان به سوی اوست ما برحقیم. فرمود: در این صورت هیچ باکی نیست که اینکه بمیریم در حالیکه برحقیم. امام حسین فرمود خداوند بهترین جزای خیر را که از طرف پدر به فرزند می¬دهد به تو بدهد» (مفید،1372: 82). از این دعای آخر امام میزان رضایت از فرزند کاملا هویداست.

2-4- عملکرد موسی و خضر

ماجرای این داستان در سوره کهف آمده[26]، حضرت موسی ماموریت داشت که در خدمت خضر قرار گرفته و او را شاگردی کند ولی با وجود اینکه این معلم بزرگوار از جانب خدا معرفی شده است و حضرت موسی به حکمت و مدیریت خضر کوچکترین شکی ندارد و وعده هم داده که بر کارهای خضر صبوری کند، با این وجود از همراهی و کمک به او خودداری کرده حتی اعتراض هم می¬کند. در واقع آن تعبد محض را که ما از معصوم سراغ داریم در رفتار موسی نمی¬بینیم. ولی در مقابل نه از طرف خدا توبیخی نسبت به حضرت موسی صادر شده و نه از طرف حضرت خضر جز مفارقت با او طبق وعده¬ای که داشتند عکس¬العمل خاصی دیده می¬شود. دلیل عدم تبعیت محض حضرت موسی عدم درک فلسفه و حکمت کارهاست حتی ابتدا فکر می¬کند در این حوزه¬ها خلاف شرعی رخ داده است. مطلبی که خود حضرت خضر نیز پیش¬بینی کرده بود: «قالَ لَهُ مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً. قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً. وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً. قالَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي‏ لَكَ أَمْراً»[27]: «موسى به او گفت: آيا تو را- به شرط اينكه از بينشى كه آموخته شده‏اى به من ياد دهى- پيروى كنم؟ گفت: «تو هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر كنى. و چگونه مى‏توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى؟ گفت: ان شاء اللَّه مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد».

ارتباط و تعامل سازمانی این دو بزرگوار در سطح عصمت الهی مطرح است. با این وجود چون شرعا و عقلا خصوص عملکرد خضر برای موسی روشن نیست به کمک او بر نمی¬خیزد و حتی اعتراض هم می¬کند. از آن طرف خضر هم به او تحمیل نمی¬کند و حتی اعتراض هم نمی¬کند که مگر خدا مرا به معلمی معرفی نکرد؟ مگر من از علم لدنی برخوردار نیستم پس چرا از من تبعیت نمی¬کنی؟ بلکه این مدیر الهی صرفا عدم ظرفیت همراهی در حد نظاره¬گری را اشکال می¬کند. خود خدا هم موسی را مواخذه نکرده هرچند به ایشان دستور داده بود شاگردی خضر را بکند. اینها نشان می¬دهد حتی در عمل یک معصوم با معصوم دیگر تبعیت از روی میل و رغبت صورت می¬گیرد و این میل و رغبت از بصیرت به عمل بر می¬خیزد. وقتی در رابطه با دو معصوم این معنا جاری است مسلما در رابطه غیرمعصوم با غیرمعصوم به طریق اولی مطرح است. بنابراین در نظام مدیریت ولایی و الهی شوق و رغبت و بصیرت دهی مناسب با توجه به نوع مسئولیت افراد، محور اِعمال مدیریت و تحقق تبعیت از نیروهای تحت فرمان است (نقی پور¬فر،پیشین: 164).

3-4- عملکرد امام حسین و یارانش

یکی دیگر از مواردی که در اینباره از سیره معصوم(ع) گزارش شده عملکرد و اذن امام حسین به یاران برای رفتن در شب عاشورا بود. امام سجاد از آن بزرگوار نقل کرده که فرمود: «... من يارانى برتر و بهتر از ياران خويش، و أهل بيتى نيكوكارتر و پرهيزكارتر از اهل بيت خود نمى‏شناسم، خداوند به همه شما جزاى خير عطا كند. آگاه باشيد، گمان مى‏كنم فردا روز (برخورد) ما با اين دشمنان است. آگاه باشيد، نظرم اينست كه شما همگى با آزادى برويد. از ناحيه من عهدى بر گردن شما نيست ...» (مفید،پیشین: 91). با وجودی که امام حسین در قیام¬اش همه را به همراهی طلبیده و یاران چندین روز، بعضی حتی از خود مدینه امام را همراهی کرده¬اند ولی در منطق امام حسین همراهی بالاجبار جایی ندارد بلکه همراهی بایستی از روی اختیار و آگاهانه باشد. و لذا تعدادی از آنان شب عاشورا امام را ترک می¬کنند ولی آنانی که می¬مانند، فرمانبری به همراه بصیرت عمیق دینی مهمترین شاخصه آنان است، نمونه¬اش در اقرارهای آنان بعد از این درخواست امام حسین کاملا هویداست بعنوان نمونه، علاوه از حمایت¬های بنی¬هاشم و شخص حضرت اباالفضل که در لسان امام صادق با عنوان «نافذ البصیره» (ابن¬حیون،1409: 191)، نام برده شده، تعدادی از یاران امام حسین اینگونه پاسخ دادند: مسلم بن عوسجه أسدى گفت: «اگر ما شما را رها كنيم در مورد اداء حق شما چه عذرى پيش خدا بياوريم؟ ...» سعيد بن عبد اله حنفى گفت: «... والله اگر بدانم كشته مى‏شويم سپس زنده گرديده (زنده‏) زنده سوزانده مى‏شوم و سپس تكه تكه مى‏گردم و اين عمل هفتاد بار با من انجام مى‏شود از شما جدا نمى‏شوم تا در كنار شما با مرگم خدا را ملاقات كنم ...» زهير بن قين گفت: «والله دوست داشتم كشته مى‏شدم، سپس دوباره زنده شده بعد كشته مى‏شدم، تا جائیکه هزار بار اينچنين كشته مى‏شدم، تا خداوند بدين وسيله، كشته شدن را از شما و جوانان أهل بيت شما دور مى‏گردانيد!» (مفید،پیشین: 206). این جملات بیان می¬کند، اینکه امام حسین می¬فرماید من یارانی بهتر از شما سراغ ندارم براساس چه انگیزه¬هایی بوده است. آنان با اختیار و بصیرت کامل در این راه قدم گذاشته بودند. و لذا می¬بینیم با وجود کمی عِدّه و عُدّه تاریخ¬ساز شده، و نه تنها در عصر خود بلکه در تمام عصرها سرمشق آزادی¬خواهان جهان شدند. بنابراین یک مدیر اسلامی برای موفقیت در حوزه مدیریتی خویش، بایستی با الگوگیری از سیره معصومان به این دو اصل در کنار دیگر اصول مدیریتی اهتمام ویژه داشته و از آنها غافل نشود که از جمله آثار مهم دنیوی آن تحکیم و نهادینه-سازی انظباط معنوی و مادی در بین کارکنان است.


5- نقش اطاعت اختیاری و با بصیرت در نهادینه‌¬سازی انضباط کارکنان

اگر انضباط را به دو صورت ظاهری و معنوی تقسیم کنیم مسلما آنچه که باعث تثبیت انضباط ظاهری هم می¬شود انضباط معنوی است. زیرا بعنوان اهرمی قوی و بدون دخالت خارجی باعث بوجود آمدن و نهادینه شدن انضباط ظاهری می¬شود. و با توضیحاتی که داده شد داشتن بصیرت و آگاهی در کنار روحیه حریت و آزادگی باعث تبلور انضباط معنوی و به تعبیری تقید دینی می¬شود. این امر براساس مبانی هستی‌شناسی، انسان¬شناسی، معرفت¬شناسی و کشف ابعاد و اصول حاکم بر آنها در آموزه¬های دینی است که خود مقاله مستقلی را می¬طلبد. اجمالا اینکه در بعد هستی¬شناسی، جهان مبدأ و معادی داشته و انسان موجودی مکلف است[28]. در بعد انسان¬شناسی نیز انسان فطرتا ملهم به شناخت فجور و تقوا بوده[29] و در عین حال از جنبه روانی به علت ذی¬العقل بودن از تحمیل گریزان است. از طرف دیگر از بُعد معرفت¬شناسی وحیانی آن چیزی که سختی¬ها را کاهش می¬دهد و به حرکت¬ها جهت می¬دهد ایمان به خدا و جهت¬گیری در راستای خواسته¬های اوست[30] و از آنجا که برمبنای جهان¬بینی توحیدی ارزش¬گذاری اعمال به میزان اتصاف آنها به رنگ و بوی خدایی است این امر در سایه معرفت توأم با اراده حاصل شده و به نوبه خود بستر مناسبی جهت تحکیم و تثبیت انضباط معنوی کارکنان به حساب می¬آید. زیرا عامل درونی ایمان، او را به انضباط و مقید بودن فرا می¬خواند. بنابراین یک مدیر اسلامی بصیر، علی¬الخصوص در نظام-های سیاسی ارزشی، بایستی به این فاکتور-های مهم در مدیریت توجه ویژه نماید.


نتیجه‌گیری

باتوجه به بحث‌های گذشته و با عنایت به بحث‌های لغت‌پژوهی و مستندات قرآنی و روایی ارائه شده، نتایج ذیل بدست می‌آید:

- واژه اطاعت از بُعد لغوی با اختیار- که به نوبه خود با بصیرت رابطه تنگاتنگی دارد - رابطه قوی داشته و لغت¬پژوهان اطاعت بدون رغبت را حتی با وجود مبتنی بودن آن بر خضوع و عمل طبق اوامر صادره، به معنای "کره" که در مقابل اطاعت و بلکه ضد آنست گرفته¬اند. اختیار هم بدون بصیرت معنا ندارد، زیرا وجود اختیار بدون آگاهی لازم با وجود عوامل گمراه کننده به گمراهی انسان می¬انجامد. خدای متعال نیز هم به بندگان خود اختیار داده و هم با الهام فجور و تقوا به آنها و همینطور با فرستادن سفرای خود در راستای افزایش بصیرت آنان، عمل نموده است.

- اطاعت¬پذیری در اسلام مخصوصا در مقابل معصومین اهمیت بالایی داشته بطوریکه داشتن ایمان منوط به تسلیم فکری و عملی در مقابل فرستاده خدا شده است. با این وصف اطاعت¬پذیری مطلق در برابر معصومین مبتنی بر دو اصل مهم اختیار و بصیرت بوده که از آیات متعددی از جمله آیات (بقره/255و یوسف/108) قابل برداشت است. علاوه از آن، از آنجا که انسان-ها ذوی¬العقول هستند، تحمیل و تحمیق را بر نتافته و با هویت ذاتی آنان سازگار نیست. دین مبین اسلام نیز بر تفکر و اندیشه دعوت نموده و  اجبار و جهل را قبول ندارد. سیره رفتاری معصومین نیز چه در برخورد با معصومی دیگر، مانند: عملکرد حضرت ابراهیم و اسماعیل و حضرت خضر و موسی و چه در برخورد با دیگران، مانند عملکرد امام حسین با یاران خود، مبتنی بودن اطاعت¬پذیری به اختیار و بصیرت را تایید می¬کند.

- بنابراین وقتی تسلیم در برابر معصوم چنین حکمی دارد به طریق اولی درباره غیرمعصوم نیز اطاعت¬پذیری منوط به اختیار و بصیرت است. زیرا غیر معصوم از خطا مبرّا نبوده و مسلما پیروی اجباری و جاهلانه از خطاکار نه با عقل جور در می¬آید نه با شرع. و لذا یک زمامدار و مدیر اسلامی نمی¬تواند صرفا با تکیه بر نظریات مدیریتی ارائه شده توسط نظریه-پردازان این رشته، مدیر اسلامی موفقی باشد. در نگاه قرآن، مدیر با بصیرت و موفق اسلامی کسی است که در ارتقای بصیرت زیردستان تلاش نموده و به جای تحمیل نظرات خود، کمک نماید فرمانبران آگاهانه و با اختیار خود تصمیم بگیرند و در واقع این رمز پیروزی مسلمانان در عرصه¬های مختلف با وجود کمی عِدّه و عُدّه بوده است. یکی از آثار مهم این نوع نگرش مدیریتی تحکیم مبانی انضباطی معنوی و ظاهری کارکنان خواهد بود. وگرنه با تحمیق و تحمیل اگر هم چند صباحی موفقیتی حاصل شود در دراز مدت آسیب¬های جدی آن در مجموعه تحت امر آشکار خواهد گردید.




 [1] نساء/59

[2] بقره/208

[3] نساء/65

[4] فصلت/11

[5] آل عمران/83

[6] دخان/32

[7] طه/13

[8] یوسف/108

[9] انعام/104

[10] آل‌عمران/13

[11] انسان/3؛ شوری/6؛ غاشیه/21-22

[12] بقره/256

[13] نهج‌البلاغه/نامه31

[14] غاشیه/21-22

[15] ق/45؛ شوری/6

[16] ممتحنه/12

[17] مجادله/1؛ نور/41؛ انعام/104؛ انسان/2؛ سبأ/46؛ زخرف/22

[18] یوسف/108

[19] سبأ/46

[20] نحل/44

[21] انفال/22

[22] ملک/10و11

[23] صافات/102

[24] صافات/102

[25] صافات/103

[26] کهف/60-82

[27] کهف/69-66

[28] هود/1-4

[29] شمس/8-7

[30] بقره/155-157


چکیده

در آموزه‌­های دینی اطاعت‌پذیری خصوصا در پیشگاه معصومین اهمیت فراوانی داشته، بطوریکه ایمان واقعی منوط به تسلیم فکری و عملی در پیشگاه خدا و پیامبر اسلام می‌باشد. با این وصف حتی در مقابل مقام عصمت تأکید بر آنست که اطاعت، مبتنی بر دو اصل اختیار و بصیرت بوده که جاهلانه و از روی جبر نباشد. ولی در سیستم مدیریت درخصوص فرماندهی و فرمانبرداری بین مافوق و زیردست تئوری‌­های مختلفی از جمله تئوری‌­های اقتضایی مبنی بر اینکه نسخه واحدی بر مدیریت نبوده بلکه تابع اقتضائات است مطرح شده که به نوعی در تقابل با اطاعت مشروط به اختیار و بصیرت است. این مقاله به روش تفسیری و تحلیل محتوای کیفی آیات و روایات، مستندات ابتنای اطاعت‌پذیری به اختیار و بصیرت و الگوهای معصومانه آن را ارائه نموده و در پی ارائه این دیدگاه است که وقتی در حد عصمت تسلیم نمودن جبری و جاهلانه ممنوع است به طریق اولی این ممنوعیت درباره غیرمعصوم جریان داشته و در مدیریت اسلامی بایستی مدنظر قرار گیرد، که از آثار مهم دنیوی آن تثبیت انضباط معنوی و ظاهری کارکنان است.