بررسی حاکمیت هخامنشیها در باختر و نواحی آن با استناد به منابع کتبی
منابع و ماخذ
1- آذری، علاءالدین (1351)، «روابط ایران و هند در عهد باستان»، مجله بررسی¬های تاریخی، تهران: س 6، ش4.
2- آیک اومستد، آلبرت تن (1383)، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، مترجم: محمد مقدم، چ 3، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
3- باباجان، غفوروف (1365)، اصول و اساسات باستان¬شناسی، کابل: نشرات پوهنتون کابل.
4- بریان، پیر (1378)، تاریخ امپراطوری هخامنشیان از کوروش تا اسکندر، مترجم: مهدی سمسار، ج 1، تهران: انتشارات زریاب.
5- بیانی، شیرین (1396)، تاریخ ایران باستان (2) از ورود آریایی¬ها به ایران تا پایان هخامنشی، چ 11، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه¬ها (سمت).
6- تنویر، محمدحلیم (1387)، تاریخچه مختصر ادبیات افغانستان، زبان دری؛ فارسی قدیم نیست، کابل: ریاست نشرات اکادمی علوم افغانستان.
7- حق¬شناس، شمیم (1395)، «هنر مجسمه¬سازی قبل از اسلام در افغانستان»، پایان¬نامه تیزس ماستری، دانشگاه کابل.
8- خلیق، صالح محمد (1394)، ساحه¬های باستانی و بناهای تاریخی بلخ، تهران.
9- روانپرو (بی¬تا)، اقوام ساکن در گندهارا و ساحات آن، کابل: ریاست نشرات اکادمی علوم افغانستان، مطبعه عدالت.
10- سیدی، محمود (1393)، «بررسی سبک و اسلوب معماری دوره هخامنشیان»، پژوهشنامه تاریخ، س 10، ش7.
11- صدقی، محمد عثمان (1385)، جغرافیای مختصر تاریخی شهرهای آریانا، چ 2، کابل: انتشارات امیری.
12- عثمانی، عصمت¬اله و همکاران (1393)، باستان¬شناسی عمومی افغانستان، کابل: چاپ مطبعه کاروان.
13- عزیزی، نظرمحمد (1391)، معماری و هنرهای ظریفه گندهارا و باختر در عصر کوشانی¬ها، کابل: نشر آکادمی علوم افغانستان.
14- عزیزی، نظرمحمد (1385)، بازشناختی از کتیبه¬های مکشوفه افغانستان، کابل: بنگاه انتشارات و مطبعه میوند.
15- عزیزی، نظرمحمد (1355)، تاریخ امپراطوری کوشانیان، مشتمل بر اوضاع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، ج 1، کابل: نشرات بیقهی.
16- غزنوی، سلطان احمد (1387)، «هجوم اسکندر و اثرات آن در فرهنگ کشور ما»، مجله تحقیقات کوشانی، دوره 3، ش 34.
17- کامبان، پی یر (1390)، پابه پای اسکندر، از بلخ تا آی خانم، افغانستان چهار راه دنیا کهن، ترجمه: معصومه شهناز، لندن: موزه برتیش.
18- کهزاد، احمدعلی (1391)، تاریخ افغانستان، چ 1، کابل: بنگاه انتشارات میوند.
19- کهزاد، احمدعلی (1389)، مجموعه مقالات احمدعلی کهزاد در عرصه باستان¬شناسی، گرد آورند: سیدمحمود راد، کابل: ریاست نشرات بیهقی.
20- کهزاد، احمدعلی (1361)، افغانستان در پرتو تاریخ، کابل: بنگاه انتشارات میوند.
21- مرادی، صاحب نظر (1389)، آریانا و آریائیان، کابل: انتشارات سعید.
22- مرادی، صاحب نظر (1389)، «گندهارا جغرافیایی تاریخی، مکتب هنری یا هر دو»، مجموعه مقالات سیمینار علمی- تحقیقی و منطقوی، دگندهارا حوزه دلرغونی آثار او سیمو حیرنه، کابل: نشرات آکادمی علوم افغانستان، مطبعه عدالت.
23- معیری، هایده (1377)، باختر به روایت تاریخ، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، مطالعات فرهنگی.
24- نریوال، رازقی (1397)، جوزجان تاریخی و ساحات باستانی آن، کابل: ریاست نشرات کتب بهیقی.
25- یمین، محمد حسین (1387)، «نگاهی گذرا بر حوزه تمدنی- تاریخی هلمند»، مجله تحقیقات کوشانی، کابل: ریاست نشرات اکادمی علوم افغانستان، مطبعه شعیب، دوره 3، ش 34.
متن کامل
مقدمه
به گفته تمدنشناسان بزرگ، تاریخ شدن انسان است. در همین راستا مطالعه تمدن¬های گذشته می¬تواند راهگشایی باشد برای از چگونه بودن به چگونه شدن. در این مقاله تلاش شده است تا با یک رویکرد توصیفی از حاکمیت هخامنشی¬ها و قلمرو حاکمیت آنها با اشاره به برخی جنبه¬های فرهنگی آن دوره سخن به میان آید. مدنیت بخدی (باختر) اولین کانون فرهنگ آریایی بوده است که در اثر مقتضیات وقت این کانون بزرگ بشری در سیر تاریخی خود قبل از تمدن هخامنشیان حاکمان زیادی را یکی پی دیگر پشت سر گذاشته است. آریایی¬ها با مسکن¬گزینی در سرزمین آبایی خود دوره درخشان اوستایی و مدنیت و تهذیب را به میان آوردند و اثرات معنوی این مدنیت هم مانند دوره¬های قبلی به خاک¬های بیگانه انتشار پیدا کرده است. این تغییرات در حوالی ۱۰۰۰ ق.م پدید آمده بود (کهزاد، ۱۳۹۱: ۲۲۲). مقارن به این زمان خانواده¬ای در فارس موسوم به هخامنشیها حاکمیت را از مادها به دست گرفتند و موسس این سلاله سیروس یا (کوروش) کبیر است که یکی از نوابغ رجال دنیای قدیم محسوب می¬شود. او در حوالی ۵۵۰ ق.م به سلطنت رسیده است و احفاد وی تا حوالی ۳۳۰ ق.م مدت دوصد سال سلطنت کرده¬اند که در میان آنها چند (داریوش) و ( خشایار شاه) شهرت زیاد دارد (کهزاد، ۱۳۸۹: ۱۷۶). با به قدرت رسیدن، هخامنشیها یک سلسله تحرکات نظامی را آغاز نمودند و اولین امپراتوری آریایی و تاریخی بوجود آمد. بنابراین، هخامنشیها فارس در پایان قرن هفتم قبل از میلاد ظهور نمودند و تدریجاً جانشین «مادها» در پارسوا و مناطق دیگر متصرفه گردید و از هخامنش یا هخامن (700-675) موسس سلاله بزرگ فارس، به حیث دولت هخامنشی نام بردند (مرادی، 1389: 157). بعد از فوت هخامنش پسرش، تیسپس، در ساحه نفوذ پدرش اعلام قدرت نمود و نفوذ عیلامیان را به سراشیب افول کرد، اما زمانیکه وفات کرد وصیتاش آن بود تا دولت¬اش بین دو فرزند او یعنی «آریارامن» و «کوروش» تقسیم گردد، به این ترتیب آریارامن بعنوان شاه بزرگ سرزمین فارس گردید. کوروش اول برادر بزرگ او بود و یک ساحه وسیع را در اختیار داشت (سایکس، 1382: 40). دانشمندان از مدتها به اینسو در تشخیص واقعیتهای مربوط به دوره حکومت آریارامن اختلاف نظر دارند. برخی دیگر از نویسندگان باور داشتند، که آریارامن با در اختیار گرفتن ساحه و قلمرو پدری خود اکتفا کرد و بیشتر ابراز مباهات بود. چنانچه در یک لوحه نقره مکشوفه از تحت قلمرو ایشان گفته شده است که اهورامزدا سرزمین «پرسا- فارس» را به او ارزانی داشته است و اسپهای زیبا و مردمان رزم¬آور در اختیارش نهاده است. او پسرش «ارککو» را به خدمت زمامدار آشور همچو گروگان توصیف کرد. پس از مرگ کوروش پسرش کمبوجیه با اینکه فرمانروایی تحت¬الحمایه بود، بر علاوه پرسوماش بعد از مرگ آریارامن به مقام زمامداری فارس برگزیده شد (مرادی، 1389: 157-158؛ معیری، 1377: 30-29).
1- هخامنشیها در باختر
قبایل آریایی که در هند، ایران و افغانستان پراکنده شده بودند، از شمال مسیر آمو دریا بین سیر دریا و سواحل خزر یکجا زندگی داشتند و سپس از راههای مختلف به مناطق جنوب فرود آمدند. از کوه¬های زاگرس در غرب تا کرانه¬های اباسین در شرق پراکنده شده¬اند و با عناصر غیر آریائی در غرب در کرانه¬های دجله و با سامی¬ها در شرق اندوس یا سند مواجهه گردیدند و جنگ¬های خونین میان ایشان به وقوع پیوست تا اینکه در جبهه غرب اول قبایل آریایی ماد قدرت آشوری¬ها را در هم می¬شکنند و متعاقباً قوم هخامنشی در علاقه فارس در جنوب ایران به تشکیل سلطنت مقتدری موفق میشود. موسس این سلسله کوروش کبیر است که یکی از نوابغ رجال دنیای قدیم محسوب می¬شود که در حوالی ۵۵۰ ق.م به سلطنت رسیده است و احفاد آن تا ۳۳۰ ق.م مدت دو صد سال سلطنت کردند و در میان آنها چند داریوش و خشایار شاه شهرت زیاد دارند (کهزاد، ۱۳۸۹: ۱۷۵- ۱۷۶).
در زمان دولت هخامنشی¬ها در قرن ششم قبل از ميلاد در افغانستان دولت مرکزی و مستقل وجود نداشت، افغانستان توسط حکمرانان محلی اداره ميشد و همين حکمرانان محلی افغانستان هم امور داخلی هر محل و ولايت را کنترل و اداره ميکردند و هم در مقابل حملات خارجی مقاومت و دفاع ميکردند. در آن زمان يعنی در قرن ششم قبل از ميلاد، دولت هخامنشیهای فارس به اوج خود رسيده بود و پادشاهان قوی و مقتدر جهان را سرکوب و کشورهای¬شان را متصرف شده بود. ولايت کاپيسا به حيث يک ولايت محلی افغانستان توسط حکمرانان محلی اداره ميشد. دولت هخامنشی¬ها با همان زور و قدرت خود خواست، که اين ولايت افغانستان وقت را متصرف شود و مانند ديگر نقاط جهان آن را تصرف کند. مگر با وجود اينکه در افغانستان دولت مرکزی وجود نداشت و توسط نيروهای محلی به خصوص مردم کاپيسا نيروهای دولت هخامنشی به سقوط مواجه شد و در اينجا شکست خورد. در مورد اين شکست دولت مقتدر هخامنشیها در قرن ششم قبل از ميلاد در کاپيسا، مورخ مشهور افغانستان، میر غلام محمد غبار در کتاب معروف خود «افغانستان در مسير تاريخ» چنين می¬نگارد: «کوروش هفتمين پادشاه سلسله هخامنشیها در قرن ششم قبل از ميلاد، دولت ماورءالنهر را از بين برداشت و دولت ليدی را در آسيای صغير که از دو قرن به اين طرف موجود و قوی بود از بين برد و متعاقب بلاد يونانی آسيای صغير را، مثل متصرفات دولت ليدی به ايران الحاق نمود. همچنين کوروش دولت کلده جدید را منقرض و سرزمین بین¬النهرین را جزء متصرفات ایران قرار داد (1365).
کورش بعد از یک سلسله پیروزی¬های و موفقیت¬های خویش در بخش¬های لیدی، یونان و بخش شرقی مدیترانه و به دست آوردن امکانات و تقویت نیروی مالی در فکر مرزهای شرقی خویش شد، که این مناطق گاه گاهی با شورش و ناآرامی¬های همراه بود، این مناطق شامل هیرکانیا در کنار دریای خزر که ایالتی حاصل¬خیز و مهم نظامی بود، ایالت دیگر پرثَوَ در جنوب شرقی هیرکانیا، که تحت سلطه گشتاسب یا ویشتاسب بود این فرمانروا از شاهان محلی تابع مادها منسوب به کیانیان اساطیری بود (بیانی، 1396: 106). کوروش در این سفر جنگی تا نزدیکی رود جیحون پیش رفت و نواحی گنداهارا واقع در دره کابل را به دست آورد. این ظفر و پیروزی کوروش ادامه داشت که وی توانست ایالت سغد که مرکز آن شهر مرکنده بود به دست آورد، با این ظفر اقوام ماساژت که در برخی اوقات مرزهای شمال شرقی را ناآرام می¬ساخت زیر فرمان آورد و خوارزم را متصرف شد، سرانجام مرو و باختر (باکتر، بلخ) را هم تصرف کرد، سرزمین باختر شرقی¬ترین مرز قلمرو هخامنشی بود (آیک اومستد، 1383: 63-65). کورش بعد از پیروزی در این جنگ¬ها توانست در امتداد رود سیحون شهرها و قلعه¬های مستحکم بسازد، که نمونه¬های در اطراف باختر به اساس تحقیقات باستان¬شناسان مشخص شده است، مانند دیوارهای اطراف شهر بلخ و آنسوی رود سیحون است، کوروش توانست قلمرو مادی را که تا اینحا ادامه داشت، اما پیوسته در حال جنگ با اقوام گونه گون بودند، امن و آباد سازد، به این اساس ایران ویج سرزمین مادر آریایی¬ها در محدوده قلمرو شاهان هخامنشی قرار گرفت.
کوروش با چنین قدرتی متوجه تسخیر باختریان ثروتمند گردید و از سال 545 تا 539 قبل از میلاد به افغانستان که فاقد دولت مرکزی بود جنگ کرد. مردم افغانستان شش سال در برابر سپاه کوروش جنگیدند، معهذا کوروش ایالات کرمان، پارتیا، باختر، ستاکیدیا «هزارجات» سیستان، بلوچستان وگندهارا را تسخیر و درکاپیسا جنگ¬های سختی نمود، مگر خودش نیز در سال 529 قبل از ميلاد در يکی از اين جنگ¬ها کشته شد (کهزاد، 1361: 161).
با آنکه باختر تحت حاکمیت هخامنشیها بود، اما مردم و حکومت محلی باختر سالانه در حدود ۳۶۰ تلند نقره به صفت مالیه می¬پرداختند و نیز در زمان ضرورت یک تعداد عساکر خویش را بطور کمک در اختیار شاهان هخامنشی قرار می¬دادند (عثمانی، ۱۳۹۳: ۹۴)، نظر به روایات تاریخ زمانی که اسکندر به قدرت رسید، داریوش سوم حاکمیت و تخت هخامنشی¬ها را به دست گرفت و باختر توسط شخصی به نام باگورس اداره می¬گردید. در این زمان، قسمت¬های امپراتوری هخامنشی دچار تحولات شدید گردید و در آن سو اسکندر نیز فکری به سر داشت تا اداره جهان و جهان¬گشایی را به راه اندازد. یگانه مانع این تفکر اسکندر، شاهان هخامنشی و قلمرو حاکمیت هخامشی بود؛ اما اسکندر با هشتاد هزار عسکر و ناوهای جنگی از آبنای انیل گذشت و بر قاره آسیا حمله نمود. داریوش سوم نیز با همین تعداد به سالاری میخن با یونانیان به جنگ پرداخت و در سه جنگ پی هم شکست خورد (غزنوی، 1387: 142). بعد از این شکست داریوش سوم به سوی پارت و خراسان و دامغان حرکت کرد و در همانجا وفات نمود.
با آغاز حملات اسکندر مقدونی به پارس که دولت هخامنشی را در آنجا از بین برد، وی متوجه باختریان شد که این واقعه مصادف است با ۳۳۰ ق.م. اما در باختر حکومت مرکزی وجود نداشت و با آنکه مردم در حالت قبیلوی زندگی می¬کردند و دارای حکومت¬های محلی بودند، ولی اسکندر با مقاومت شدید مردم هریوا (هرات) باختر ( بلخ) روبرو شد (سیدی، ۱۳۹۳: ۱۲۱). قبلاً یادآور شدیم که در کتاب (افغانستان در مسیر تاریخ) آمده است که در اوایل سلطنت سیروس هخامنشی (5 ق.م ) که حتی قبلاً در ساحه بگرام یک قلعه مستحکم و شهر مستحکم موجود بود و باشندگان آن در مقابل هخامنشی مقاومت کرده بودند.
زمانی که هخامنشیها دولت خود را در فارس شکل دادند و نظم اداری را در آنجا تأمین نمودند، متوجه دولت¬های همسایه خود شدند. از جمله در دوره هفتمین پادشاه این سلسله در سال 539 ق.م به باختر حمله نمودند. برای مدت شش سال کوروش در جنگ¬های باختر مصروف بود و ساحاتی مانند کرمان، پارتیا، باختر، ستاگیدیا (افغانستان مرکزی)، سیستان و بلوچستان را در تصرف آورد. پسر کوروش از جمله مقتدرترین شاهان این خانواده بود که به مناطق مفتوحه قناعت نکرد و سلسله فتوحات خویش را تا دامنه¬های سند ادامه داد. او بعداً متوجه غرب فارس شد و مناطق مفتوحه تا اندازه¬ای به فراموشی سپرده شد. از همین سبب بود که مردمان باختر خواهان استقلال شده در فکر ایجاد سلطنت شدند تا اینکه بسوس والی باختر را به صفت حاکم خویش انتخاب کردند (تنویر، 1387: 39-38).
بنابر نوشته داوری: «در یک مدت طولانی و پس از مهاجرتها تا زمانیکه داریوش به قدرت رسید و فتوحات خویش را به سوی شرق (ایران) آغاز نمود و آریانا را نیز در قلمرو خویش شامل ساخت. این دو قوم ارتباط مستقیم با هم نداشتند، بلکه از همدیگر معلومات دقیق نداشتند. زمانیکه هخامنشیها آگاه شدند که اقوام ایشان در شرق تمدن قابل ملاحظه¬ای را به وجود آوردند، از جمله دین زردشت و زبان اوستایی را، بخشهای شرقی آریانا جزء قلمرو سیاسی هخامنشیها قرار گرفت» (مرادی، 1389: 126-127). در این ارتباط سترابو می¬افزاید: «در همین نواحی باختر و اطراف آن و نیز در آمویه سکندر شهری را که خشاریار شاه برانشیدها را مسکون کرده بود، ویران نمود. برانشیدها مردمانی بودند که هنگام تسلیم شدن پرستشگاه آپولون به خشایار شاه، شهنشاه هخامنشی، با وی به رضای خویش رفته بودند و گنجهایی را در دیدیمه که مخصوص وقف خداوند معبد بود، با خود برده بودند؛ اما اسکندر آنها را نسبت به گناه و خیانت اجداد¬شان قتل عام کرد» (مرادی، 1389: 139).
قلمرو باختر یکی از تواناترین بخش¬های شرقی امپراتوری هخامنشیها بود. بخشهای سغد و هند نیز شامل قلمرو باختر بوده است. این سرزمین در هنگام جنگهای داخلی برای به دست آوردن مسند پادشاهی برای هخامنشیها تکیه¬گاه مطمئنی بوده است. در هنگام خشاریار شاه اول (486 ق.م) برادر او آریامن از باختر و در سال 479 برادر دیگرش ماسئیتا سر برداشته بودند (مرادی، 1389: 163). اردشیر زاده باختر بود و در سرچشمه¬های تاریخی چون پدر آرانت، والی ارمنستان، زنی به نام راغونه دختر خشاریار شاه دوم یاد شده است. چنانچه باباجان غفوراف نیز این موضوع را تایید نموده و می¬افزاید که بسیار جنگآوران ماهر و کارآزموده در لشکر هخامنشیها از آسیای میانه (سغد و باختر و تخارستان) بودند (باباجان، 1364).
نظر به یادداشت¬های برخی از محققان و دانشمندان حوزه گندهارا از قرن ششم قبل از میلاد تا قرن یازدهم میلادی را دربر می¬گرفت، این حوزه در اوایل قرن چهارم قبل از میلاد تحت حمکروایی هخامنشی¬ها قرار داشته است، از نوشته کتاب تواریخ اثر هرودت چنین بر می¬آید که گندهارا بهترین منبع جمع¬آوری محصولات و مالیات برای شاهان هخامنشی خصوصاً داریوش بوده است (روانپرور، 1389: 65). مطابق اسناد تاریخی گندهارا و کمبوجیا از زمره هفتمین ستراپی هخامنشی بوده و در عصر داریوش بزرگ پوشکارا ساکتی به حیث شاه و یا حاکم در این منطقه تعیین شده بود و پس معلوم میشود که زمانی گندهارا به پشاور تعلق می¬گرفت و برعکس آن پشاور بر گندهارا تعلق می¬یافت. اما پول پلیوت نظری را در ارتباط گندهارا ارائه کرده است طبق آنکه گندهارا ساحه وسیعی را از دره¬های کابل تا سند در بر می¬گرفت (عزیزی، 1391: 12).
یکی از ساحات باستانی فرغانه تحت نام شورا باشات است که تمدن و فرهنگ آن را مربوط به هخامنشی باختری یاد میکنند. در حالیکه با استیلای هخامنشی¬ها باختری در همسایگی ساکاها که در قرن 6-5 م در این ساحه زیست داشتند. اما گفتن اینکه ساحات فوق مربوط به دوران هخامنشی است بهتر است. شواهد به دست آمده از ساحات فوق بیشتر به مردمان بومی آن سوی آمو ارتباط دارد و از مربوطات باختر زمین به شمار میرود. ساحه کیوزگی- لیر در خوارزم نمایانگر فن معماری متعلق به باختری¬ها و خوارزمیها بوده و ساختمانها و بناهای بزرگی که از این ساحه به دست آمده است، نوع تیپ باختری داشته است. نمونه¬هایی از این نوع فن معماری از کافر قلعه شهروان و قلعه¬های کهن امام صاحب و نیز دشت ارچی کندز توسط سروی هیأت مشترک افغان – فرانسوی به دست آمده است و این را نباید فراموش کرد، که برخی از نمونه¬های تزئینی هنر دوره هخامنشی در آن دیده میشود. از نظر حفر کانال¬های آبیاری و نیز فن آبیاری و تنظیم کانال¬ها که انتقال آب را از دریا کوکچه در همسایگی دریا آمو به طرف زمین¬ها و مناطق مسکونی انجام دادند از شکارهای مردمان باختر نیز بوده است (همان، 31-30).
زمانیکه خشایار شاه امور قدرت را به دست گرفت، در مدت اندکی از قدرت سلب شد، برخی از مورخان زمان قدرت وی را تا چهل و پنج رو یا دو ماه نیز نوشته¬اند، البته کوتاهی قدرت وی نسبت به اختلافات خانوادگی بوده است، زیرا برادر وی سغدیان که از مادرش از همسران غیرعقدی اردشیر بود، شب هنگام که خشاریار شاه در حالت مستی در بستر بود به قتل رسانید، تا پس از آن سغدیان به قدرت برسد، اما اطرافیان و هواداران خشاریار شاه با او مخالفت نمودند، به خصوص برادر دیگر شاه به اٌخٌس که در این هنگام قدرت باختر را به دست داشت میراث¬دار قدرت خود را می¬دانست، سرانجام او با لشکر بزرگ به طرف پایتخت حرکت کرد و نستباً به سادگی توانست بر تخت جلوس کند (بیانی، 1396: 150).
اسکندر در 303 ق.م به تعقیب داریوش از پارس خارج شد، اما داریوش نتوانسته بود که از ماد قوای کافی گردآوری کند، راهی بلخ (باختر) در شرق ایران کنونی شد. زیرا بسوس شاهزاده هخامنشی در حدود سی هزار نفر را برای وی تدارک دیده بود و می¬خواست از شتابزدگی و بی¬برنامه¬گی داریوش در رویارویی با اسکندر جلوگیری کند، اما به باور شیرین بیانی نویسنده تاریخ ایران باستان (2) اگر داریوش نقشه ساتراپ خود را می¬پذیرفت، راه به جایی می¬برد، بسوس که از بلخ به راه افتاده بود در نیمه راه در منطقه دامغان به داریوش رسید، وی را مرد درمانده و آشفته پیدا کرد و نیز داریوش را مخالف نقشه خود یافت و به قتل¬اش رسانید (بیانی، 1396: 171). اما در زمینه قتل داریوش اختلاف¬نظر وجود دارد، برخی از مورخان نوشتند که داریوش توسط یکی از فرماندهان وی زخم شده و از پای درآورده شده است، بسوس وضعیت را که آشفته دید به طرف بلخ حرکت کرد و چون شاهزاده هخامنشی بود به نام اردشیر چهارم خود را شاهنشاه خواند، اسکندر زمان به داریوش رسید که وی جان داده بود، شاه مقدونی به جسد وی احترام نکرده و دستور داد تا به سبک پارسی¬ها مومیایی کرده به پارس منقل نمایند. اسکندر راهی باختر شد تا به مقابله بسوس بپردازد، زیرا به زودی آگاه شد که وی در آن خطه به خود جرأت داده و سمبول شاهی به سر کرده است و برای مقابله با اسکندر نیرو جمع کرده بعنوان شاهنشاه با دشمن استیلاگر مقدونی به مقابله بپردازد (بریان، 1378: 543-538).
2- بازماندههای هخامنشی در بلخ
قبلا در ارتباط به یافتهها و تحقیقات باستانشناسان مشخص گردیده بود، که برخی از بازمانده¬های دوره هخامنشی در سرزمین بلخ شهرهای زیادی ساخته بود، این بازمانده¬ها در جریان حملات اسکندر مقدونی قسماً ویران و یا نابود شده است. چنانچه یکی از این شهرها به نام سیرا نام داشت، که از سوی کورش بزرگ ساخته شده بود و به دست اسکندر مقدونی ویران گردید (خلیق، 1394: 50). شاتراکارتا شهر دیگری بوده که جغرافی¬دان یونانی بطلیموس از آن یاد کرده است. و جای آن در محلی می¬داند که رود آمو از شمال غرب به غرب جریان می¬یابد، این شهر نیز در زمان حمله اسکندر به بلخ¬آباد بود (صدقی، 1385: 93). گاندرایتس یا گاندهر شهری بود در حوالی شهر تاشقرغان که به دست اسکندر افتاد و آثار اندکی آن باقی مانده است. همچنان اورنوس که برخی از مورخان آن را شهر تاشقرغان فعلی را می¬دانند که در زمان هخامنشی شهرآباد بود و اسکندر در آن قلعه نظامی ساخت تا در برابر دشمنان خود استفاده کنند (خلیق، 1394: 50-51).
تعدادی از مجموعه¬های مانند مصلای گوهرشاد بیگم، مدرسه سلطان حسین بایقرا، و مرقد عبداله الولید، که متعلق به سال ۱۴۸۵م است و در 200 متری جنوب غرب دیوارهای شهر هرات قرار دارد در اوایل قرن نوزدهم با یک کشف معجزه آسا که در منشوری با خط میخی که گویا از دوره هخامنشیان است در هرات پیدا شده است.
در کابل شمار زیادی آثار تاریخی چشمگیر بطور تصادفی بدست آمده¬اند، از آن جمله آثار بودایی است که در سال ۱۹۰۵ در زیارت خواجه صفا در شیر دروازه کشف شده¬اند، و قریب به ۱۰۰۰ سکه هخامنشی و یونانی که در سال ۱۹۳۳ توسط کارگران ساختمانی در چمن حضوری مصروف کار بودند بدست آمده است.
گنجینه جیحون شامل ۱۷۰ قلم آثار طلا و نقره، مهم¬ترین میراث به جامانده از دوره امپراطوری هخامنشی¬ها است. این مجموعه از هنر فلزکاری هخامنشی و نیز نماد چند فرهنگی این امپراطوری نمایندگی می¬کند. مجموعه این آثار سکه¬های طلایی و نقره¬ای مشهور به گنجینه جیحون در ساحل شمالی آمودریا به دست آمده است، که برخی این مسکوکات در نواحی کابل نیز کشف شده است. زمانی که پارس¬ها بخش بزرگی از جهان را از مصر و دریای اژه تا باختر و دره سند در اختیار خود داشتند. دریا جیحون پرآب¬ترین رود آسیای میانه است که رود دوم سیر دریا است.
در مدت چهار سال حضوری اسکندر مقدونی در میان سال¬های 334-330 ق.م سه چهارم امپراطوری هخامنشی در نتیجه پیشروی اسکندر از هم پاشید، که در آن اناطولیه، مصر، پارس در این مدت زیر حاکمیت شاه مقدونی قرار گرفت، پرسپولیس پایتخت هخامنشیان پس از می¬گساری شبانه به آتش کشیده شد، اما مدت زیاد به کار بود تا ساتراپ¬های شرقی این امپراطوری یعنی باختر، سغدیانا و گنداهارا که کورش بزرگ در قرن ششم ق.م آن را ضمیمه شاهنشاهی خود نموده بود، بالاخره به دست اسکندر سقوط کرد (کامبان، 1390: 120).
3- راههای مواصلاتی
عصر هخامنشیها یکی از دوره¬های پر افتخار فارس و کشورهای منطقه بوده است که تأثیرات فرهنگی و مدنی آن میراث فرهنگی مشترک این ملل به حساب می¬آید. یکی از افتخارات این دوره وصل راههای سراسری است که از کرانه¬های بحیره روم شرقی، شوش و تخت جمشید را با هم وصل میکرد و از طریق همدان پایتخت قدیم مادها، ری و گرگان به افغانستان میرسید و با گذشت از هرات یا همان هریوا شاخه شمالی آن به طرف مرکز بلخ یا باختر و شاخه جنوبی آن به زرنج یا زرنگا قدیم و سیستان از آنجا به حوزه ارغنداب محتملا به شهر کهنه قندهار وصل میشد و سپس به طرف گندهارا شاپورا و تاکزیلا به حوزه سند وصل میشد (عزیزی، ۱۳۹۰: ۲۱).
قرن پنجم در تاریخ ایران و افغانستان با افتخارات بزرگ مدنی و فرهنگی همراه با داشتن میراث مشترک این دو سرزمین است.
4- حملات و لشکرکشی
زمانی که هخامنشیها دولت خود را در پارس شکل دادند و اداره¬شان نظم گرفت، میان سالهای ۵۴۰ و ۵۴۵ قبل از میلاد متوجه باختریان گردیدند (سیدی، ۱۳۹۳: ۱۲۱)، برای تسخیر این سرزمین ثروتمند لشکرکشی¬ها کردند و مناطقی چون: کرمانیا، پارت، هرایوا، درنگیایا در تصرف هخامنشی¬ها درآمد. بعد از کوروش، داریوش از جمله شاهان مقتدر بود که به مناطق مفتوحه قناعت نکرده و سلسله فتوحات خود را تا دامنه سند ادامه داد. اما بعدها متوجه غرب پارس شدند، که در این وقت اداره کنندگان یا ستراب¬های شرقی¬خواهان استقلال و تأسیس سلطنت¬ها جداگانه شدند و تحرک استقلال¬طلبی را آغاز نمودند که در نتیجه بسوس والی باختریان را پادشاه این سرزمین اعلان کردند.
آنچه از متون تاریخی هویدا می¬شود این است که مردم باختر تا ظهور اسکندر مقدونی در تحت حاکمیت هخامنشیها قرار داشتند ولی باختر از این سلطه سیاسی هخامنشیها متأثر نشدند. فقط سلطه آنان پرداخت خراج و نفوذ نظامی آنان بود. در حالیکه باختر تحت اداره سیاسی هخامنشی قرار داشت اما استقلال داخلی خویش را همیش حفظ می¬نمود. حتی داریوش سوم هنگامیکه از اردوی اسکندر مقدونی شکست خورد و به جانب شرق فراری شد به قول صاحب تاریخ عمومی فارس، بسوس، فرمانروای باختر شهنشاه هخامنشیان را از بین برد و به سوی باختر فرار کرد و در آنجا به نام اردشیر چهارم اعلان استقلال نمود (جعفری، ۱۳۹۳: 8-7).
در قرنهای هفتم و ششم ق.م آریایی¬ها، ماد و پارس¬های غرب ایران برای به قدرت رسیدن و توسعه امپراتوری خود دست به یک سلسله حرکت¬های تهاجمی زدند، قلمرو سلطنت مادها در نیمه غربی ایران کنونی محدود ماند و قلمرو پارس¬ها از خاک ایران کنونی وسیع¬تر گردید و از سیحون، جیجون تا در دریای دانیوب و نیل و قاره آسیا و اروپا و افریقا گسترش پیدا کرد. در مدت دوصد سال حکومت از باختر تا حوزه ارغنداب، حوزه سفلی هیرمند (سیستان و گندهارا) تا حوزه کابل و تاکسیلا را در بر می¬گرفت. در مناطق شمالی و مرکزی افغانستان قلعه¬های بزرگ و برجهای رهایش به سبک معماری هخامنشی با دیوارهای کنگره¬ای که نمونه آن نیز از برخی ساحات تحت حاکمیت هخامنشیان به دست آمده است، با هم شباهت داشته و قابل مقایسه است (حق¬شناس، 1395: 39-40).
نام سرزمینهای تابع، در کتیبه متعلق به داریوش که در نقش رستم می¬باشد، به تفصیل اینگونه آمده است: البته سرزمین¬های تابع در آن زیاد است، اما آنچه را در اینجا ذکر میکنم، ساحاتی است که فعلاً جزء باختر (افغانستان امروزی) و نواحی آن می¬باشد: (هریوا) هرات، (باختر، سغد، خوارزم، زرنگ، آراخوزیا، پنجاب، گندهارا (کابل، پیشاور)، سند، (سکاهوم ورکه) سکاهای ماورای جیحون، سکاهای آن سوی دریا: کریمه، دانیوب، (سکودر) یاد کرد.
5- تمثال و علائم در دوران هخامنشی
آنچه از متون کتاب طلای باختر و نیز موجودیت و انکشاف جواهرسازی آمو دریا نمایان می¬گردد، سبک و روش بعضی از آثار با صنعت هخامنشی از یک طرف و کلکسیون آثار طلاتپه از طرف دیگر ارتباط پیدا می¬کنند. چنانچه گنجینه Sursf و Badulan در پرسپولیس تخت جمشید اسناد خوبی در این زمینه است. صنعت جواهرسازی هخامنشی (باختری) در اواسط هزاره اول ق.م وجود داشته است. آنچه مربوط به آثار طلاتپه است نه تنها این هنر را در حدود هزاره اول ق.م زنده نگهداشت، بلکه اسناد موجودیت جواهرسازی باختر را در تهیه آثار خود محل به اثبات رسانید.
صنعت طلاکوبی و زرکوبی لایههای هخامنشی ویژگی¬های خاص این هنر است، که با مختصات، سمبولها و تمثال¬های در هنر باختری منعکس شده است و نمونه آن کمربند به دست آمده از قبر شماره چهارم طلاتپه است، که مربوط یکی از شاهزادگان محلی باختری دلالت دارد. که در آن رزم¬آزمایی، جنگ و ستیز مشاهده می¬شود. این به معنی جنگ¬آوران محلی باختری که آن معروف بودند. از این نشانه¬ها دانشمندان مانند: سترابون، پلنی و آرین یادآوری کردند (نریوال، 1397: 54-55).
یکی از نمونه¬های دیگر در هنر هخامنشی نقش شیر در آثار و ابزار این دوره است. شیر ممثل ستیز، عظمت و برازندگی هخامنشی چون داریوش و کوروش بوده است و در پادگاهها و پلکان¬های تخت جمشید نقش بسته که رزوم شاه با حیوانات درنده مانند شیر بوده و پیروزی شاه را در برابر شیر تمثیل میدارد. سمبول شیر در هنر گنداهارا و نیز تسلیم شدن شیر به پیش پای بودا و بوسه زدن آن در پیش پای بودا بوده است. صنعت طلاکاری باختر در طلاتپه شهزادگان سوار را نشان میدهد که در بالای شیر با ممیزهها و پیشبندهای فلزی یا زرهی زره و سلاح بالای شیر سوار می¬باشد. اما بعدها باختریان شیر را در اشیا و آثار هنری خویش را بکار بردند.
از ساختار بناها و داشتن تفاوت میان دورههای مختلف دیدگاه و نظریات متفاوت وجود دارد. چنانچه تحقیقات باستان¬شناسی هویدا گردیده است که ساختمان¬های دو سوی آمو دریا که نمونههای قلعه ها، بالاحصارها و منازل رهایشی را نیز در بر می¬گیرد عموماً مربوط به دوره هخامنشی بوده و یکی از دلایل عمده آن را در این میدانند که در وسعتهای بزرگ مانند شهرهای سغدیانه و افراسیاب و باختر در بلخ ساخته شده است. از همین سبب است که وسعت شهر افراسیاب نظر به تحقیقات باستان¬شناسان به 70 ستاد یا (10 کیلومتر) تذکر داده شده است. همچنان قلعه میر در تاجیکستان که مربوط قرن 4- 6 ق.م می¬باشد به همین وسعت ساخته شده است. اما باختر نظر به آنچه که تحقیقات بیشتر و خوب¬تر صورت نگرفته است، وسعت دقیق آن مشخص نگردیده است و نظر به ذکر مورخان وسعت آن این ساحه نیز کمتر از 12 هکتار زمین را احتوا کرده است (عزیزی، 1391: 30-29).
باختر در قدیم در شمار شهرهای مهمی مانند بابل، شوش، اکباتان، پرسپولیس و ساردس شامل بود، بر علاوه باختر با یک سلسله قلعه¬های مستحکم نیز در یک ناحیه وجود داشت، که برخی آن با تحقیقات باستان¬شناسان کشف شده است، وجود بقایای باختر در غرب دولت هخامنشی به همان قدر وابسته به اوضاع و احوال بابل و فینیقی بود به همان اندازه به نیروی ایران ارتباط داشت. در محدوده ایران قدیم سرنوشت فرمان روایی هخامنشیان در نتیجه مبارزه جوامع ماد، پارس و باختر بود که از لحاظ قدرت تقریباً با هم ارتباط داشت. چنانچه هرودوت می¬نویسد برای کوروش تسخیر باختر یکی از اقدامات مهم به شمار می¬رفت.
دوره شاهنشاهی هخامنشی یکی از دوره¬های تاریخی آریانا و بلخی بامی است، دوره هخامنشی در آریانا با آئین مزدایسنا بود. کورش بزرگ با پیروزی در باختر آریانا نظر به اهمیت این سرزمین پسر خود سمردیس یا بردیار را بعنوان ساتراپ آن گماشت، اما بردیا به تدریج در فکر استقلال بلخ شد و به همین اتهام از سوی برادرش کمبوجیه جانشین کوروش بگونه نهانی کشته شد. داریوش بزرگ یکی از شاهنشاهان بزرگ هخامنشی در کتیبه بیستون از کشور باختریش بعنوان یکی از ساتراپ زیر فرمان خود نام برد، در ابتدایی قدرت داریوش در برخی قلمرو وی شورش¬ها آغاز شد، اما حاکم باختر دادار شیش به شاه وفادار بود و به امر داریوش شورش مردم مرغیانه یا مرو را سرکوب کرد تا این حاکم طرف اعتماد شاه قرار گرفت و مردم باختر به صفت وفادارترین بخش امپراطوری داریوش بود (خلیق، 1394: 49-48).
6- فرهنگ و رسمالخط
دوره تاریخی با تاریخ مدون افغانستان با همین دودمان هخامنشی ایران شروع می¬شود؛ زیرا بار اول نامهای نقاط مختلف و اسمای ساکنان آن و حتی اسمای بعضی از رجال این سرزمین در کتیبه¬های میخی این دوره تذکر یافته است. به عبارت دیگر نام¬های اماکن و مردم و رجال برخی مطالب مربوط با قید تحریر در دل تاریخ سپرده شده است. بناً از وسط قرن ششم ق.م آغاز و تاکنون کدام کتیبه و سنگ نوشته¬ای مبنی بر وقایع تاریخی از خاک¬های کشور ما پیدا نشده است و باید این سال و زمانه را شروع دوره تاریخی سرزمین افغانستان قبول کرد (کهزاد، ۱۳۸۹: ۱۷۶). در سال 1802م گروتفند قسمت¬های بالای کتیبه فارسی زمان خشار یار شاه Xersha را که با نوع خط میخی نوشته شده بود، مطالعه نمود که علائم کلی آن به دست آورده نتوانست، اما با در نظر داشت علائم و دست¬نویس عمدتاً در ورای سنگ، پوست، فلز گل¬های پخته خشتهای پخته و نیز ضرب مسکوکات در آن بازگو کننده بود (عزیزی، 1385: 10). جریانهای معین فرهنگ¬شناسی و مدنیت نهایت درخور توجه و اهمیت بوده و این عناصر منجمله کتیبه یگانه وسیله تکامل دوره خویش می¬باشد که روابط کلتوری، اجتماعی، عقیده وی و ... در آن انعکاس پیدا می¬کند.
سقوط هخامنشیها و استقرار دولت¬های یونانی و یونان و باختری تحولات بزرگ را در باختر به وجود آورد. یکی از تحولات چشم¬گیر در این بخش مهاجرت، حرکت¬ها و تهاجمات قبایل بیگانه از خاک¬های همسایه و دور صورت گرفت و نظر به عقیده برخی از دانشمندان و محققان این حوزه خصوصاً پروفسور محمد حسین یمین زبان¬شناس دانشگاه کابل این حرکت¬ها و تهاجمات را مرتبط به قبایل آریایی دانسته و زمینه¬های رشد زبان و گویش¬ها دیگر را مساع ساختند، به همان شکل که بیشتر برای تفکیک این قبایل اعداد را در نظر گرفتند و اعداد را از 3 الی 27 انتخاب کردند و این هریک از اعداد نمایندگی از یک قوم می¬کند. چنانچه نظر به گفته ارانسکی عدد شماره 18 مربوط به گویش یا زبان ایرانی گفته شده است و نیز رقیه بهزاد در زبانهای اقوام آسیای مرکزی عدد 27 را نشان داده بود و نیز به همان شکل که اوستا به زبان ساکنان ایرانی شرقی گفته¬اند و سیر تحولات زبان و گویشهای زبانی در زمان هخامنشی و بعد از هخامنشیها نیز ادامه داشته است (یمین، 1387: 27-28).
با استناد منابع تاریخی و نظریات دانشمندان مبدأ و اساس حکومتها و نژادها، قبایل و گروه¬ها با بس حوادث و رویدادها در مناطق شرق وسطی بیشتر در بین¬النهرین و ایران امروزی، فارس و دورههای مادها، پارتها قدیم و هخامنشیها به وجود آمده است، اما مناطقی مانند کشورهای آسیای مرکزی، جنوب آسیا، قفقاز و غرب کوههای اورال، ساحات مرکزی پامیر، هند و سند را نباید فراموش کرد، زیرا مبدأ خطوط و گویشهای زبانی یا السنه در فاز دوم از محلات شرقی ایران، باختر و گندهارا مورد بحث و مطالعه دانشمندان بوده است (عزیزی، 1355: 30).
در قرن ششم ق.م رسم الخط (خروشتی) که مبدأ الفبای آن (آرامی) بود، توسط سلسله هخامنشیها به شمال و شرق ایران منجمله به باختر و تخارستان آورده شد. این خود عامل مهمی در رشد و انکشاف و آمیزش زبان و خط و ادبیات مردمان باختر زمین و غرب ایران گردید. این رسم¬الخط مثل امروز از راست به چپ نوشته میشد و تا قرن پنجم میلادی مصادف با ختم زمامداری کوشانیها در پهلوی رسم¬الخط یونانی مروج بود، که اکثراً کتیبه¬های سنگی و مسکوکات این دوره به دست آمده است، میتوان از کتیبه¬های خوات وردک، بیماران، درونته، هده جلال¬آباد، بگرام و کاپیسا نام برد.
قسمت¬های وسطی شرق ایران را به نام لوایح و زبانهای گویش هخامنشی، پارت و ساسانی نام نهاده¬اند و مناطق جنوبی اورال تا فرغانه و باختر تا گندهارا را محل گویشهای زبان باختری و بعضاً اوستایی و سانسکریت میدانند، گروه دیگر به زبان فارسی باستان حرف میزنند و الفبایی را که در رسم¬الخط¬شان مورد استفاده قرار میدانند، همان رسم¬الخط میخی بود. بنا به دستور داریوش الفبای برای زبان فارسی تنظیم می¬شد. بدین اساس الفبای فارسی در عهد هخامنشی¬ها خصوصاً در زمان داریوش از الفبای اکدی سومری گرفته شده است که دارای 36 حرف و 2 واژه جدا کننده و 8 علامه بود (عزیزی، 1385: 16). الفبای خط میخی فارسی باستان الی ختم حاکمیت سلسله داریوش هخامنشی ترویج داشت که به این اساس بعضی از فونیم¬ها و کلمات این زبان در زبان باختری هم مروج و معمول بوده که در باختر زمین به واژه و کلمات خروشتی و الفبای یونانی نوشته می¬شد و از جمله Bsgha (BG) اهورامزدا بود.
هخامنشیها با توسعه قلمرو خود به سوی بین و النهرین، سند، تاکزیلا و باختر با آشنایی به فرهنگ، هنر و ملل متفاوت زبان¬های گوناگون را بلدیت پیدا کردند، و ایجاد زبان و رسم¬الخط واحد را در نظر داشتند. بناءً آنان در تمام ایالات مربوطه و مرکز حکومت خود از منشی¬های آرامی کار می¬گرفتند تا کتابت آنان را به رسم¬الخط آرامی انجام دهند (حق¬شناس، 1395: 40). آنچه در مورد گندهارا و ارتباط آن به دوره هخامنشیها ذکر رفته است، گندهارا زمانی تحت قلمرو هخامنشی مربوط به داریوش اول در سال 519 ق.م به شمول باختر یا باکتریا تا تاگوش که در کتیبه بیستون ذکر است. در ذکر گندهارا نیز آمده است که این منطقه به حیث جمع¬آوری مالیات داریوش ذکر شده است و نیز گندهارا و پادشاهان آن به حیث یک اتحاد قوی کوروش علیه پانداواس در جنگ مهابهاراتا بود.
7- دولتداری
دولت هخامنشیها در رسوخ هنر معماری و انسجام بخشیدن به نظم ودقت اداری دولتداری در صفحات باختر از امتیاز خاصی برخوردار بودند. آنان نخستین دولت پارسی آریایی بودند که از بخشهای غربی فلات ایران برخواسته و بر شرق این فلات حضور پیدا کردند. با آمدن هخامنشیها به باختر زمین فرهنگ و تمدن آریایی¬ها با دیگر بهم پیوند خورد و در مسیر انکشاف بعدی افتادند. کشفی مسکوکات از چمن حضوری کابل که در سال 1932 میلادی به دست آمده برخی این مسکومات متعلق به دوره هخامنشی¬ها در افغانستان (بخش شرقی فلات ایران امروزی) را نشان میدهد (غبار، 1365: 41). هخامنشیها طرز شهرنیشنی و خصوصیات مدنیت را آشنا بودند، زیرا آنان طرق آبیاری و فن حاصلات و روش اقتصاد زراعتی آن روز را در باختر مروج کردند، ساتراپهای هخامنشی استقلالیت بهتری داشتند و حتی سکه¬های نقره¬ای ضرب می¬زدند و این سکه¬ها از ساحات باختر به دست آمده است (مرادی، 1388: 164).
ساختار تشکیلاتی و مدیریت سازمانی دوره هخامنشیان چنان دقیق و بنیادین بوده است که نه تنها در بخش امنیت و آرامش سراسر امپراتوری خود نبوده، بلکه عملی کردن پلان¬های فرهنگی و هنری ملل خود را بهم پیوند داده بودند. این نوع عملکرد آنها باعث گردید که تمدن شکوفایی را تا مدتهای طولانی ماندگار ساختند. متحد ساختن تمام اقوام در قلمرو آنها یک اصل مهم بود و دوشادوش حاکمان هخامنشی در جنگ و ستیز، نوآوری¬های مهم در بخش معماری، صنعت و پیشرفت جامعه خویش به آرمغان آوردند (آذری، 1351 :199-120). چنانچه نظر به ذکر منابع تاریخی قوای جنگی هخامنشیها در زمان خشایار شاه همراه با متحدان دیگر مانند هندیان و باختریان پیکار مشترک را با یونانیان انجام دادند که اسلحه آنان لباسهای پنبه¬ای، تیر و کمان از نی و تیرهایی که در نوک آن تیز بوده است. با ختم این جنگ برخی از ستراپهای هخامنشی استقلالیت به دست آورند، اما نفوذ و فرهنگ هخامنشیها چنان در سرزمین¬های مزبور ریشه دوانیده بود و با گذشت ده¬ها قرن اثرات آن مشهود است.
8- اقتصاد و سیاست در دوره هخامنشی
کوروش هخامنشی در دوران زمامداری خود دارای سیاست اقتصادی و اجتماعی خاصی بود که بیشتر بر مصالح ملل تابعه استوار بود. چنانچه او میگفت: «رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد. چنانکه شبان نمی¬تواند از گله¬اش بیش از آنچه به آنها خدمت می¬کند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همانقدر میتواند استفاده کند که آنها را خوشبخت می¬دارد» و نیز از رفتار و سیاست عمومی او پیداست که وی تحکیم و تثبیت قدرت خود را در تأمین سعادت مردم می¬دانست و کمتر در مقام زراندوزی و تحمیل مالیات بر ملت تابع خود بود. او در دوران کشورگشایی نه تنها از قتل و کشتارهای فجیع خودداری کرد، بلکه به معتقدات مردم احترام گذاشت. اما دیدگاه نویسندگان و صاحب¬نظران در این مورد متفاوت است. چنانچه ریچارد نفرای ضمن بحث پیرامون اوضاع اقتصادی دوران هخامنشی مینویسد: «باجها و مالیاتهای حکومت هخامنشی بسیار فراوان بود. حقوق بندر و باج بازار و عوارض دروازه و راه و مرز بگونههای متعدد، و باج چهارپایان و جانوران خانگی که گویا ده درصد بود و همچنان باجهای دیگری، برقرار بود. شاه در نوروز، پیشکش می¬گرفت و هرگاه سفری می¬کرد رنجی بیشتر بر مردم محل تحمیل می-شد. بیشتر این پیشکشها و باجهای گوناگون به صورت پول و یا جنس پرداخته میشد. بیگاری برای ساختن و ترمیم راهها و ساختمانهای مورد استفاده عموم مردم، و مانند آنها به دست شهربانان و شاه بر مردم بفراوانی تحمیل می¬شد».
از قرن شش تا قرن چهار قبل از میلاد، باختر گرچه از نظر سیاست ضعیف بود زیرا دیگر آن دولت توانگر و پر جمعیت را که در قرنهای ۷ و ۸ قبل از میلاد داشت، از دست داده بود، و اینک مرکزیت سیاسی مفقود، و امرای محلی کشور با حفظ منافع شخصی خود تابع سیاست هخامنشیها بودند ولی این منحصر به زندگی سیاسی کشور بود، در حالیکه تکامل تدریجی اجتماعی ادامه یافت افغانستان که پیش از قرن هشتم قبل از میلاد دین زرتشتی را به تمدن¬های همسایه منتقل می¬شد، در قرن ششم قبل از میلاد رسم-الخط خروشتی را که مبداء الفبای آن آرامی بود، از راه غرب باختر پذیرفت و این خود عامل تازه انکشاف در تمدن قدیم کشور گردید.
دولت هخامنشی در هنر و معماری تبارز و در نظم و اداره کشور امتیاز داشت. این دولت در بلخ رسمالخط آرامی را آورد که با آن دوره ثبت شده تاریخ باختر آغاز شد. همچنین فن دفترداری را وارد کرد و هم اصول معماری و حجاری و طرز آبیاری ایشان در باختر تاثیر نمود. همچنین در عهد دولت هخامنشی بود که خط آرامی به هندوستان رسید و بعدها مبداء ایجاد رسم¬الخطهای جدید برهمی و خروشتی گردید. دولت هخامنشی در باختر تشکیلات سیاسی و تقسیمات ملکی را نیز به میان آورده است و در هر ولایت بزرگ از قلمرو خود ساتراپی داشت که با یک نفر سردار نظامی و یک نفر دبیر، امور ولایت را مستقلانه اداره می¬کرد. ساتراپها سکه نقره هم ضرب میزدند و در عین حال از طرف دو نفر مفتش سیار شاه مراقبت میشدند.
نتیجهگیری
در نتیجه می¬توان گفت که دوره هخامنشیان را در باختر و اطراف آن میتوان دوره تبادله عقاید زردشتی، هنر و تجارب فرهنگ و زبان دانست، زیرا بیشتر فتوحات آنها منوط به نشر آئین و فرهنگ بود. در بیشتر مناطق متصرفه هخامنشی چنین دیدگاهی وجود داشته است. هخامنشیها بعد از به قدرت رسیدن دست به یک سلسله تحریکات نظامی زدند که ابتدا به ۲۸ ولایت دست پیدا نمودند که از آن هم تجاوز کرد و پهنه این امپراتوری در حوزه¬های چهار رودخانه بزرگ مانند دانیوب، نیل، سیحون و جیحون انبساط یافت. تمدن آریانا و بخدی نیز از این امر مثتنی نبودند، و اولین امپراتوری آریایی و تاریخی به وجود آمد. بنابراین، هخامنشیها فارس در پایان قرن هفتم قبل از میلاد ظهور نمودند، تدریجاً آنها جانشین «مادها» در پارسوا و مناطق دیگر متصرفه گردیده و از هخامنش موسس سلاله بزرگ فارس به حیث دولت هخامنشی نام بردند. اما بعد از فوت هخامنش پسرش تیسپس در ساحه نفوذ پدرش اعلام قدرت نمود و نفوذ عیلامیان را به سراشیب افول کرد، اما زمانیکه وفات کرد وصیتاش آن بود تا دولت¬اش بین دو فرزند او یعنی «آریارامن» و «کوروش» تقسیم گردد. آریارامن بعنوان شاه بزرگ سرزمین فارس گردید. کوروش اول برادر بزرگ او بود و یک ساحه وسیع را در اختیار داشت. از آنجائیکه باختر و اطراف آن جزء زاویه غربی ایران وقت به شمار می¬رفت، طبق اسناد و منابع تاریخی باختریها پس از سقوط امپراطوری آشور مستقل شدند و تا به قدرت رسیدن کوروش جایگاه خود را در میان تمدنها دیگر حفظ داشتند. بعد از فروپاشی حکومت مادها، در زمان کوروش پارسی تحت یک شرایط یکی از ساتراپی¬های ایران شدند، در طی این مدت تلاش ایشان صرفاً سرنگون ساختن آئین¬های گذشته و تحکیم و همه شمول ساختن آئین زرتشتی در حوزه امپراتوری هخامنشی بود. در نظام اقتصادی این دوره ضمن وجود باج و خراج به برخورداری و سعادت مردم نیز توجه می¬شد و در امر حکومت¬داری نیز از شیوه¬های مدیریتی دقیق و پیچیده استفاده می¬شد.
چکیده
یکی از مهمترین مسأله در تاریخ افغانستان قدیم چگونگی حضور پررونق امپراطوری هخامنشی در باختر و نواحی آن میباشد، در نزد مورخان هنوز به صورت روشنتر این موضوع توضیح نشده است. از سوی دیگر، در این اواخر یافتههای باستانشناسان نیز مسأله را به صورت دقیق به اثبات نرساندند، در همه حال در جریان مطالعات و تحقیقات خویش و گاهی هم در زمان تدریس به این پرسش روبرو میشدم که آیا هخامنشیان در باختر و نواحی آن حاکمیت داشتند؟ و حضور آنان چگونه بوده است؟ از همینرو، این مقاله در جستجو آن است تا نشان دهد که نسبت به مطالعات منابع تاریخی حاکمیت هخامنشیان و توجه آنان به باختر زمین تا چه حد برایشان اهمیت داشته است. اهداف نهفته در این مقاله نشان دهنده روابط میان امپراتوری هخامنشی و باختر میباشد. در نتجیه مشخص گردید که باختر و نواحی آن جزئی از قلمرو هخامنشی بوده و در طول دوران حکومت هخامنشی چندین بار این محل به دست حاکمان آن امپراتوری فتح شده است.