بررسی علل و عوامل طلاق در جامعه و تأثیر مخرب آن بر بانوان

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- دانشجوی کارشناسی‌ارشد روابط بین‌الملل دانشگاه علوم و تحقیقات
دریافت: ۱۸ مهر ۱۳۹۴ | انتشار: 1 دی 1394

منابع و ماخذ

1 – بی نا، طلاق و انواع آن، 25/04/1392.www.tebyan.net                                           

2 - پور زکی – مریم، آسیب شناسی طلاق بانوان – پیامدها و راهکارها، 16/08/1389.www.iranzanan.com

3 - حسینی بهشتی – محمد (بی‌تا)،  شناخت اسلام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

4 – ساروخانی – باقر (1377)، طلاق: پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن، تهران: نشر دانشگاه تهران، چاپ دوم.

5– صفایی – حسین، امامی – اسداله (1384)، مختصر حقوق خانواده، تهران: انتشارات میزان، چاپ هشتم.

6 - صفایی – مسعود (1372)، ریشه های طلاق و درس های خوشبختی، بی جا.

7– طاهری – حبیب اله (1418ق)، حقوق مدنی، جلد سوم، قم: دفتر انتشارات اسلامی.

8 – طالبی – علی، ابعاد و آثار آن، 27/10/1391. www.azimi4.blogfa.com 

9 - کاوه – محمد (1353)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی، تهران: چاپ اول.

10 – علیایی – مرضیه، مسأله طلاق علل و عوامل آن، 27/01/1388.www.rasekhoon.net           

11 – محسنی – منوچهر (1369)، مقدمات جامعه شناسی، تهران: چاپ ششم.

12 – مطهری – مرتضی (1359)، نظام حقوق زن در اسلام، تهران: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ نهم.

13 – منصوری – امیر علی، پیامدهای طلاق، 11/01/1389.www.psyohoalachigh.com        

14 – وسائل الشیعه، جلد 15 و 14.

متن کامل

مقدمه 

بالارفتن ميزان طلاق در دوره ما سبب شده است که مسئله طلاق مورد توجه گروه زيادي از کارشناسان قرار گيرد. در خيلي از موارد حتي گروهي آن را به عنوان نشانه‌اي بر از ميان رفتن خانواده در سالهاي آينده تلقي کرده‌اند. غالباً گفته مي‌شود که امروزه مردم با غم و تشويش کمتري در مقايسه با گذشته به ازدواج روي مي‌آورند، چرا که طلاق براي آنان در حکم بيمه‌اي تلقي مي‌شود و در صورتي که ازدواج ايجاد مشکل کرده و يا حالت موفقيت‌آميز و خشنودکننده‌اي براي آنها نداشت مي‌توانند آن را رها کنند.

طلاق همواره یکی از چالش برانگیزترین مسائل پیش‌روی جوامع بشری بوده است. چرا که آثار مستقیم و غیرمستقیم آن نه تنها بر تعادل روانی زوجین، فرزندان و ... بر جای می‌ماند؛ بلکه آثار منفی آن بر نظام اقتصادی و نظام فرهنگی غیرقابل انکار است. بنابراین شناخت علل و عوامل و جنبه‌های مختلف آن و آثاری که بر فرد و جامعه بر جای می‌گذارد، بسیار حائز اهمیت است. طلاق به عنوان پدیده‌ای که باعث جدایی میان دو نفر می‌شود، امری مشترک در همه جوامع است؛ اما شناخت آن از پیچیدگی‌های بسیار برخوردار است و همین پیچیدگی‌ها، مطالعه آن را دشوار ساخته است. از آنجا که ارتباط زن و شوهر غنی‌ترین و چند بعدی‌ترین ارتباط انسانی است، شناخت و درک علل واقعی طلاق، نیازمند ابزاری بس دقیق و پیچیده است.


ماهیت و مفهوم طلاق

 طلاق از نظر لغوی به معنی رها شدن می‌باشد و در اصطلاح عبارت از پایان دادن زناشویی به وسیله زن و شوهر می‌باشد. همچنین طلاق را می‌توان انحلال رابطه همسري در ازدواج دائمي را که بعد از آن از نظر رعايت حقوق و تکاليف مربوط به زناشويي مسئوليتي براي دو همسر نخواهد بود، تعریف کرد. طلاق را اغلب راه‌حل رایج و قانونی عدم سازش زن و شوهر، فروریختن ساختار زندگی خانوادگی، قطع پیوند زناشویی و اختلال ارتباط والدین با فرزندان تعریف کرده‌اند. در حقیقت همانگونه که پیوند بین افراد طبق آیین و قراردادهای رسمی و اجتماعی برقرار می‌شود. چنانچه طرفین نتوانند به دلایل گوناگون شخصیتی، محیطی، اجتماعی و ... با یکدیگر زندگی کنند به ناچار طبق مقررات و ضوابطی از هم جدا می‌شوند. از این نظر خانواده همچون عمارتی است که زن و شوهر ستون‌های آن را تشکیل می‌دهند و فروریختن هرستون استحکام و استواری عمارت را دچار تزلزل و گسستگی می‌کند. طلاق با این دید، یکی از غامض‌ترین پدیده‌های اجتماعی، ارکان خانواده را در هم ریخته و بیشتر اثرات مخرب خود را بر روی فرزندان برجای می‌گذارد. طلاق گسستن و فروپاشیدن کانون گرم و آرام‌بخش زندگی است که اثرات جبران‌ناپذیری بر اعضاء خانواده می‌گذارد.

در تحقیقاتی که در زمینه طلاق صورت گرفته، مشخص گردید ازدواج‌هایی که به طلاق منجر شده‌اند، کاهش شدیدی در اعتماد به نفس اعضاء خانواده به وجود می‌آورد. چنین کمبودی می‌تواند ماهیتی اجتماعی، روانی یا جسمی باشد. کاهش اعتماد به نفس در نتیجه طلاق منشأ مهم اختلالات اعضاء خانواده در حین و بعد از طلاق می‌باشد. در این تحقیق همچنین مشخص شد نه تنها طلاق سطح اعتماد اعضاء ‌خانواده را کاهش می‌دهد بلکه باعث می‌گردد یکی از زوج‌ها یا هر دو به طور قابل ملاحظه‌ای احساس پوچی کنند. این تحقیق مدلی را نشان می‌دهد که در آن افراد از هم جدا شده به علت کاهش اعتماد محتاج همیاری و کمک هستند. گذشته از این، طلاق پدیده‌ای است که بر تمامی جوانب جمعیت یک جامعه اثر می‌گذارد، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثر می‌نهد،‌ یعنی واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از هم می‌پاشد، از طرف دیگر بر کیفیت جمعیت نیز اثر می‌گذارد، زیرا موجب می‌شود فرزندانی محروم از نعمت‌های خانواده تحویل جامعه گردند که احتمالاً فاقد سلامت کافی روانی در احراز مقام شهروندی یک جامعه‌اند. بنابراین آسیب اجتماعی ناشی از این اقدام نه تنها متوجه اعضاء خانواده، بلکه متوجه کل جامعه و نسل آینده نیز می‌باشد. 


انواع طلاق

در تقسیم‌بندی انواع طلاق باید بدانیم که بعضی از طلاق‌ها حرام هستند. بنابراین دسته‌بندی اول تقسیم طلاق به طلاق بدعی و سنی به معنای بدعت حرام و سنت مشروعه است. منظور ما از طلاق بدعی آن دسته طلاق‌هایی است كه برخلاف احکام شریعت باشد. طبیعی است که اگر این نوع طلاق واقع شود باطل است.

اما طلاق سنی به آن دسته طلاق‌هایی گفته می‌شود كه مطابق مقررات و با رعایت كامل شرایط شرعی انجام شده باشد و خود بر دو نوع است:

طلاق باین: كه مرد در آن حق رجوع ندارد. بنابراین اگرکسی همسر خود را با طلاق باین مطلقه کرد حق رجوع نخواهد داشت و برای رجوع نیاز به عقد مجددی هست؛ طلاق خُلع، مبارات و زنى كه سه طلاقه شده است از نوع طلاق بائن است. طلاق خُلع به طلاقی می‌گویند که در آن زن، به واسطه كراهت و نفرتی كه از شوهر خود دارد، مالی را به شوهر خود می‌بخشد و در قبال آن از او طلاق می‌گیرد. بنابراین در این نوع طلاق نفرت از سوی زن است. اما اگر این نفرت طرفینی باشد؛ یعنی شوهر هم مانند زن علاقه‌ای به زندگی مشترک نداشته باشد، با توافق از هم طلاق می‌گیرند؛ که درفقه به آن طلاق مبارات می‌گویند. در مورد سه طلاقه نیز باید گفت: پس از اینكه مرد دو بار زنش را طلاق داد و رجوع كرد، اگر برای بار سوم او را طلاق دهد، دیگر حق رجوع مجدد ندارد؛ مگر اینكه زن، همسر دیگری را انتخاب کند.

طلاق رجعی: كه مرد در آن حق رجوع در زمان عده را دارد. بنابراین اگر شخصى زن خود را با طلاق رجعی مطلقه کرد، پس از آن اختیار دارد در زمان عده زن، بدون عقد جدید به همسرش رجوع کند و دوباره او را عیال خود کند. بنابراین همانطور که از نام این نوع طلاق معلوم است، طلاق رجعی، طلاقی است كه در آن مرد حق رجوع دارد؛ خواه رجوع بكند یا نكند.


علل و عوامل طلاق در جامعه

به گفته کارشناسان ازدواج‌هايي که در آنها هماهنگي بيشتري ميان زوجين وجود دارد موفق‌ترند و کمتر به طلاق مي‌انجامند. تشابهاتي مانند طبقه اجتماعي، سطح تحصيلات، سطح هوش، هم نژاد بودن، دين مشابه داشتن، هم زبان بودن و...  يک ازدواج موفق را رقم مي‌زند. ازدواجي که با تشابه نژادي، زباني، رواني و اجتماعي صورت بگيرد ازدواجي موفقيت آميز است. تفاوت طبقاتي يکي از عواملي است که با امکانات اجتماعي معمولاً ديدگاههاي مختلفي را به وجود مي‌آورد البته اگر دو نفر آن به اندازه از آگاهي لازم برخوردار باشند که اين تفاوتها را به رسميت بشناسند ازدواجشان منعي ندارد. در اصل مهمترين دلايل طلاق توقعات نادرستي است که طرفين از يکديگر دارند. طلاق دلايل گوناگوني دارد. اين دلايل متناسب با موقعيت، طبقه و جايگاه اجتماعي زوجين متفاوت است. شناخت عوامل موثر در شکل‌گيري اين پديده در کنترل و کاهش آن نقش بسزايي خواهد داشت. برخي از عوامل طلاق در جامعه ما به شرح ذيل مي‌باشند:  

1) عوامل قانونی 

از جمله عواملي كه در حال حاضر به شدت طلاق‌ها را در جامعه ما متأثر مي‌سازد وجود و تصويب برخي از قوانين مربوط به ازدواج و طلاق است. مثلاً قوانين مربوط به مهريه نه تنها نتوانسته مانع طلاق دادن زنان توسط مردها شود بلكه منجر به جنگ و جدال بسياري بين زوجين شده است. قانوني كه مبني بر حق حبس مرد براي عدم توانايي پرداخت مهريه توسط زن به تصويب رسيده و بر اساس ماده ۱۰۸۵ قانون مدني كه مي‌گويد: زن مي‌تواند تا مهريه به او تسليم نشده از ايفاي وظايفي كه در مقابل شوهر دارد امتناع كند. در هنگام برخي از اختلافات زنان را تجهيز به سلاحي كرده كه مي‌توانند به وسيله آن مرد را تهديد كرده و مشكلاتي از قبيل اين كه وقتي كه زن بخواهد اقدام به چنين شكايتي بكند مرد از هراس به حبس رفتن و يا بعد از به حبس رفتن بر دامنه مشاجرات بيافزايد و يا اين كه سريعتر اقدام به طلاق نمايد، را ايجاد نموده است. در اين راستا مهريه وسيله‌اي شده كه زنان به خاطر اين كه از حالات احساسي و هيجاني بيشتري برخوردارند سريعتر تحريك شده و دست به اقداماتي كه در كل به ضرر خود و همسرش و در نهايت زندگي مشترك آنان است، بزنند. از سويي ديگر مهريه مي‌تواند دستاويزي براي برخي زنان سوء استفاده كننده باشد كه اصولاً قصد زندگي مشترك ندارند و به خاطر دريافت مهريه اقدام به ازدواج مي‌نمايند و بعد از مدتي با دلايل واهي سعي مي‌كنند با دريافت تمامي مهريه يا قسمتي از آن با عاصي كردن مرد طلاق خود را بگيرند و اين عمل خود را بارها مي‌توانند تكرار كنند. به نظر مي‌رسد براي برطرف كردن معايب قانوني مربوط به مهريه از جمله حذف حق حبس زنان با توجه به بررسي‌هاي كارشناسانه دقيقتر بايد اصلاحاتي صورت پذيرد تا كمترين عوارض را دربرداشته باشد. البته مسائل قانوني فقط به مسائل مطرح شده ختم نمي‌شود بلكه مسائل ديگري نيز وجود دارد كه بايد مورد بررسي و بازبيني قرار گيرند و بر اساس زمان حاضر تغييرات لازم در آنها انجام پذيرد.

2) عوامل روانشناختی 

عوامل روانشناختي دخيل در طلاق ابعاد گسترده‌اي را در بر مي‌گيرد كه با بيان مختصر نمي‌توان به توصيف گسترده آن پرداخت ولي از جمله مواردي كه مي‌توان به آنها اشاره كرد به شرح ذيل است: عدم تفاهم و سازگاري رواني در برخي از موارد طلاق، وقتي از زوجين درباره علل طلاق سؤال مي‌شود راحت‌ترين و در دسترس‌ترين پاسخي كه خواهند داد اين است كه مي‌گويند ما با هم سازش يا تفاهم نداريم. وقتي سؤال دقيق‌تر مي‌شود كه منظور از تفاهم نداشتن چيست؟ در پاسخ بسياري از آنها مشاهده مي‌شود كه دليل يا جواب مستدلي براي آن ندارند. از مفاهيمي مثل اين كه او مرا درك نمي‌كند، ما با هم هيچ شباهتي نداريم، او مرا دوست ندارد، به خانواده‌اش وابسته است و مسائلي از اين قبيل كه بسيارند مطرح مي‌شود. اين شكايات و گله‌مندي‌ها گاهي دوطرفه است يعني هر دو زوج متقابلاً از همديگر شكايت مي‌كنند، ولي در خيلي مواقع نيز يكطرفه است يعني يكي از زوجين عاشق و دوستدار همسر خود است و تمام و كمال حاضر به زندگي مشترك با طرف مقابل خود است ولي ديگري عليرغم ابراز احساسات همسرش، حالتي تنفرآميز نسبت به او پيدا مي‌كند. در اين حالت است كه تقريباً آن زندگي به نقطه پايان خود نزديك شده و ديري نخواهد پاييد كه طلاق و متاركه زوجين نتيجه بلافصل آن خواهد شد.

 پديده ذكر شده به وفور در جلسات مشاوره زوجيني كه با هم اختلاف دارند ديده مي‌شود. در چنين موقعيت‌هايي با توجه به پديده رخ داده شده هر عملي، سخني، شيوه‌اي به عنوان بهانه‌اي از طرف فرد بي‌علاقه در نظر گرفته مي‌شود كه اين بهانه گيري‌ها پاياني نخواهد داشت. بهانه‌هايي كه اگر هر كدام برآورده گردد ديگري سر برمي‌آورد و اينها مي‌توانند پاياني بر زندگي مشترك با برچسب نداشتن تفاهم باشد. حال بايد بپرسيم چرا چنين اتفاقاتي رخ مي‌دهد؟ چنين سؤالي قطعاً پاسخهاي متعددي از منظرها و با توجه به افراد مختلف دارد. از جمله پاسخ هايي كه مي‌توان به آنها اشاره كرد عبارتند از:

الف - ناپختگي و عدم بلوغ اجتماعي

برخي از ازدواج‌ها عليرغم اينكه به صورت خواسته  و حتي با عشق و علاقه طرفين براي ازدواج همراه بوده ولي بعد از مدتي شاهد از هم پاشيدگي آنها هستيم. در اين نوع طلاق‌ها ما شاهد اين خواهيم بود كه دختر يا پسر و يا هر دوي آنها به نوعي هنوز به درجه‌اي از رشد اجتماعي و عقلاني نرسيده‌اند كه بتوانند يك زندگي مشترك را اداره كنند، تشكيل يك زندگي مشترك مستلزم شناختها و پيش آگهي‌هايي است. دختر و پسري كه با هم ازدواج مي‌كنند بايد خودشان را آماده پذيرش مسئوليتهايي كنند. خود را شريك زندگي و سازندگي آن بدانند، از طرف مقابل خود صرفاً بستانكار نباشند بلكه خود را بدهكار نيز بدانند. هر كدام از آنها بايد خود را مسئول ساختن زندگي تلقي كنند نه اينكه يك زندگي ساخته شده را بخواهند. كساني كه قصد ازدواج دارند بايد به اين امر آگاهي داشته باشند كه ازدواج پايان بخشيدن به تمام سختي‌ها و مشكلات نيست بلكه به نوعي درگير شدن با مشكلات ديگري و شايد بيشتري است كه اگر به ديده درست به آن نگريسته شود زيبايي زندگي در همين حل كردن مشكلات بيشتري است كه اگر به شكلي آرماني به آن نگريسته شود چيزي جز طلاق نتيجه‌اش نخواهد بود.

ب - توقعات بي‌جا و چشم و هم چشمی

امروزه زرق و برق‌هاي بسيار زياد و متنوع مانند سمي كه بر اختلافات خانوادگي دامن زده گريبانگير جامعه ما گشته و وضعيت بحراني را در كانون خانواده به وجود آورده است. در اينجا بحث بر سر وجود چنين زرق و برقهايي نيست، بلكه بحث بر سر تأثيرات و برداشتهايي كه از آنها مي‌شود، است. در چنين وضعيت‌هايي زوجين غرق در چنين اوضاعي مي‌شوند و خود و زندگيشان را فراموش مي‌كنند. به طور خودآگاه يا ناخودآگاه با متأثر شدن از چنين وضعي و فكر نكردن درباره تداوم زندگيشان به دامن شديد اختلافات مي‌افتند. كما اينكه در بسياري از مواقع اين صورتهاي زيبا عامل خوشبختي در زندگي نيستند. اين افراد با نديدن جنبه‌هاي مثبت زندگي خود و ديدن جنبه‌هاي به ظاهر مثبت و يا به واقع مثبت ديگران دچار كشمكش‌هاي فراوان مي‌شوند و وقتي زندگي خود را از دست مي‌دهند تازه مي‌فهمند كه چه بر سرشان آمده است. مقايسه زندگي‌ها با همديگر، امروزه بلايي است كه مي‌تواند هر زندگي خوب و زيبا را از هم متلاشي كند. اگر زوجين گرفتار چنين حالتي شوند تحت هر شرايطي و امكاناتي هرگز به آرامش و رضايت نخواهند رسيد. اين وضعيت حالتي رواني را در افراد به وجود خواهد آورد كه با به دست آوردن هر چيزي به موضوع ديگري فكر خواهند كرد كه هرگز تمامي نخواهد داشت. پس بايد خود و شرايط خودمان را بپذيريم و با تلاش و پذيرش خود گام به سوي آينده برداريم كه در اين صورت احساس خوشبختي خواهيم كرد.

ج- ابتلا به اختلالات عاطفي و رواني

ابتلاي يكي از زوجين و يا هر دو نفر آنها به اختلالات رواني مي‌تواند موجب از هم پاشيدگي يك زندگي مشترك گردد. اختلالات رواني مورد بحث مي‌تواند طيف گسترده‌اي از شدت و ضعف و همچنين مشهود و غيرمشهود را دربرگيرد. مثلاً ابتلا به افسردگي از حالت خفيف آن تا حالت شديد آن كه به افسردگي اساسي معروف است مي‌تواند موجب اختلال در روابط زناشويي گردد كه اين حالتي مشهود از اختلالات رواني است. ولي گاهي اختلالاتي مانند اختلالات شخصيت كه به طور مشهود در مبتلايان آن ديده نمي‌شود از عوامل ناسازگاري و تنشهاي زندگي زناشويي خواهد شد. ازجمله اين اختلالات مي‌توان از اختلال شخصيت هيستريونيك (نمايشي) و خود شيفته نام برد. به عنوان مثال در اختلال شخصيت هيستريونيك فرد مبتلا نياز مفرط به توجه از سوي همسرش را دارد و در صورت كمترين بي توجهي آشفتگي زيادي بر وي مستولي خواهد شد. در اين حالت فرد مقابلش به هر اندازه به او توجه نشان دهد او ارضا نشده و هميشه شاكي خواهد بود. اين در حالي است كه خودش در مقابل اين همه توجه طلبي كمترين توجه را به همسرش مي‌نمايد ولي فكر مي‌كند كه بي نهايت اين كار را انجام داده است. رفته رفته اين موضوع موجب خستگي طرف مقابلش شده و بعد از مدتي به مشاجره و درنهايت تنفر زياد از همديگر و طلاق و متاركه مي‌انجامد.

3) عوامل اقتصادی 

مسائل مالي و اقتصادي از ديگر عواملي است كه مي‌تواند منجر به متاركه زوجين شود. از مصاديق اين عوامل مي‌توان به فقر، بيكاري، بيماري و غيره اشاره كرد. از نظر بسياري از مردم بد بودن وضعيت اقتصادي بزرگترين عامل طلاق تلقي مي‌شود. در اينجا بايد به اين نكته اشاره كرد كه درست است عوامل اقتصادي نقش مهمي در امور زندگي مشترك دارد ولي خود اين مسائل في نفسه مهمترين عامل فروپاشي نمي‌باشد. در يك زندگي زناشويي زوجين اگر همديگر را دوست داشته باشند و منطقي فكر كنند مي‌توانند با داشتن حداقل امكانات زندگي با همديگر سازگار بوده و زندگي كنند. كما اينكه در غير اين صورت با بالاترين امكانات مادي هم با يكديگر به سر نخواهند برد. پس قناعت و پذيرش موقعيتها و وضعيت طرفين بعد از ازدواج مي‌تواند اين عامل را خنثي كند كه متأسفانه بايد اذعان كرد در جامعه كنوني ما برخي از زوجين بدون نگاه به خود و فرد مقابلش توقعات آرماني را براي زندگي زناشويي تصور مي‌كنند كه به عمل رساندن آن غيرممكن بوده و با گذشت مدتي از زندگي مشترك به راهي جز راه طلاق و متاركه نمي‌انجامد. نكته ديگري كه در اين زمينه مي‌توان عنوان كرد اين است كه به نظر مي‌رسد علت طلاق در طبقات پائين اقتصادي اجتماعي (مخصوصاً در شهرهاي بزرگ) مسائل اقتصادي (فقر و بيكاري) باشد ولي در طبقات بالاتر اجتماعي (تحصيلكرده‌ها) عدم تفاهم و سازش اخلاقي باشد.

4) عوامل ارتباطی

عوامل ارتباطي مشتمل است بر ارتباط و رفت و آمد با خانواده همسر (والدين، برادر، خواهر و بستگان) و نگاه و نگرش متقابلي كه اين دو نسبت به هم دارند. شايد بتوان گفت عوامل ارتباطي كه ذكر شد در جامعه ما از بزرگترين مسائل اختلاف برانگيز در مسائل زناشويي و خانوادگي است. جايي كه خود زوجين چندان اختلافي با همديگر ندارند و مسائل فرعي ديگر مثل ارتباط با خانواده‌هاي طرفين برانگيزاننده مشكلات عديده‌اي مي‌شود. در اينجا مي‌توان به روابط بين مادرشوهر، عروس- خواهرشوهر، عروس- مادرزن داماد اشاره كرد كه اغلب از ديدگاه خوبي نسبت به هم برخوردار نبوده و به نظر مي‌رسد در فرهنگ ما از تاريخچه‌اي بس طولاني برخوردار است.


جنبه‌های مختلف طلاق

فرآیند طلاق خودش در طی زمان و در قالب مراحل خاصی اتفاق می‌افتد و به احتمال زیاد ویژگی آن عبارت است از فشار روانی فراوان، دوسوگرایی، دودلی، تردید به خود، و عدم یقین، حتی زمانی که طرفین قبول دارند که این رابطه را نمی‌توان نگه داشت. کرسل در سال 1985 فرآیند طلاق را به عنوان یکی از شاقترین تکالیفی می‌داند که از فردی عاقل انتظار می‌رود آن را انجام دهد. وقتی ازدواج از هم می‌پاشد در اثر آن چندین نوع طلاق ایجاد می‌شود (اما ممکن است تا بعد از حکم طلاق ادامه یابد) پس مسائل مربوط به طلاق قانونی مطرح می‌شود که غالباً همراه با خشونت و تندخویی است و همراه با طلاق هم والدی است که در ارتباط با نگهداری و سرپرستی از فرزند خانواده‌های تک والدی یا حق ملاقات با فرزندان می‌باشد. که در مرحله بعد طلاق اجتماعی روی می‌دهد که در زمینه تغییر روابط با جمع دوستان همسر رخ می‌دهد و هریک باید جایگاه مجزای خود را در جامعه و در قالب انسانی مجرد و مستقل تعریف کند و بالاخره طلاق روانی که در خصوص مسائل مربوط به بازیابی  خود، پیروی فردی و مشکلات مربوط به فکر کردن بر اساس ضمیر من و نه ماست. به استثنای طلاق قانونی کامل شدن سایر ابعاد ممکن است سالها به طول بینجامد به ویژه هنگامی که مسئولیت‌های مربوط به فرزندان یا سایر تعهدات باعث گردند که طرفین در ارتباط با یکدیگر باشند.


پیامدهای طلاق بانوان

طلاق و از هم پاشیدگی کانون خانواده معضل اجتماعی است که پیامدهای آن از مشکلات بزرگ جوامع کنونی به شمار می‌رود ولی در شرایط حاضر به صورت متداولترین راه حل یک ازدواج ناموفق درآمده است. غالباً پیامدهاى طلاق زنان در ابعاد فردى، خانوادگى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادی مشاهده شده است.

1) پیامدهای فردی

 زن پس از طلاق، متحمل پس لرزه‌های روحی و فشارهای روانی آن می‌شود. وقتی زنی می‌بیند زندگی‌ای که با هزار امید و آرزو شروع کرده بوده از هم پاشیده است، یاس و ناامیدی در دلش ریشه می‌کند و این ریشه‌ها، هر روز گسترده‌تر می‌شوند و زن را گاه تا مرز افسردگی کامل و حتی جنون می‌کشانند. زن بیشتر از مرد احساس شکست می‌کند و خود را بازنده‌ای می‌داند که نتوانسته انتخاب درستی در زندگی‌اش داشته باشد و یا با وجود انتخاب درست، در ادامه زندگی نتوانسته درست با مشکلاتش کنار بیاید و با آنها دست و پنجه نرم کند. از سویی زن، مأمنی برای تسکین روحی و کاهش اضطراب و نگرانی‌هایش ندارد و از سویی دیگر، همه سعی دارند برای او نسخه‌های جدید بپیچند و یا سرزنشش کنند. یادآوری کشمکش‌ها و جنجال‌های پیش از طلاق و هنگام دادرسی نیز خود عامل فشارهای روحی مضاعفی است که پس از طلاق علاوه بر دیگر مسائل، روحیه زن را آزرده می‌کند.

برخی زنان که در پیگیری طلاق خود را مقصر می‌دانند، قطعاً در آینده با عذاب وجدان روبرو گشته و آسیبهای جدی را تجربه خواهند نمود که تبعات منفی زیانباری را برای ایشان به همراه خواهد آورد. ترس و تنهایی، افسردگی، سرخوردگی، انزوا، کاهش رضایت از زندگی، خودکشی، پذیرش نقشهای چندگانه و تعدد نقش‌ها و به دوش کشیدن مشکلات تربیتی کودکان (در صورت حضانت فرزندان)، مشکلات ناشی از عدم حضانت فرزندان، دلتنگی، سردرد، برونشیت، آسم، افزایش فشارخون، بی‌قراری در خواب، احساس عدم سلامتی، اختلال حواس، مشکلات جنسی، پناه بردن به الکل، مواد مخدر و سیگار و نگرانی بیش از حد از ازدواج بعدی از عوارض فردی طلاق برای زنان است.

2) پیامدهای خانوادگى

معمولاً بیشترین آسیب‌ها را متوجه فرزندان طلاق دانسته‌اند. افسردگى و دلتنگى، ترس، کج خلقی و منفی‌بافی از آثار رایج طلاق بر فرزندان است. به دلیل آنکه طلاق غالباً در پس مشاجرات و اختلافات علنی است و کودکان نه انتظار چنین اختلافی و نه تصویری روشن از آینده دارند، بنابراین فشارهای روانی زیادی را تجربه می‌کنند. جدا شدن از هر یک از والدین آن‌ها را آسیب‌پذیر می‌کند. از آنجا که کودکان نقاط اتکای خود را از دست می‌دهند، احتمال بیشتری وجود دارد که به خانه گریزی روی آورند. از سوی دیگر، با وجود تغییرات اجتماعى و فرهنگى در دهه‌هاى اخیر، طلاق در جامعه‌ی ما هنوز مسئله‌ای عادی قلمداد نمی‌شود و فرزندان طلاق در میان بستگان و محله انگشت‌نما و تحقیر می‌‌شوند. این موضوع به دختران فشار بیشتری را تحمیل می‌کند؛ به‌ویژه آن‌که احتمال انتخاب شدن را برای ازدواج آنان کاهش می‌دهد و احساس حقارت‌ می‌تواند زمینه‌ساز بسیاری از شرارت‌ها و بز‌هکاری‌ها ‌شود.

با آغاز کشمکش‌هاى خانوادگى هر یک از زن و مرد، می‌کوشند تا خود را در میان فرزندان موجه جلوه دهند و برای کسب حمایتِ بیشتر، به فرزندان خود روی می‌آورند. هر کدام از دو طرف، به‌ویژه زنان، برای تحکیم موقعیت خود، درصدد به انحصار گرفتن حمایت فرزندان خویش برمی‌آید و در برخی موارد، در صورت طلاق، ممکن است کودک نیز جزیی از این کشمکش باشد. انتخاب یکی از طرفین نزاع، توسط کودکان و جبهه‌بندی در برابر طرف مقابل، هم کودک را از حمایت‌های وی محروم می‌سازد و هم به افزایش کینه‌ها دامن می‌زند. از جمله مشکلات فرزندان طلاق فرار از خانه، رفتارهای ضد اجتماعی، مشکلات تربیتی، اختلال در هویت فردی و خانوادگی، ترک تحصیل و افت تحصیلی، به هم خوردن تعادل روحی و روانی و جسمی (بی‌خوابی، سوء‌تغذیه، بی‌اشتهایی و یا پرخوری عصبی) و احساس درماندگی و سرخوردگی، تجربه عقده حقارت ناشی از عدم دسترسی به محیط گرم و عاطفی خانوادگی در مقایسه با دیگران و درونی سازی عقده‌های منفی و ضد اجتماعی، انزوای اجتماعی، گرایش به انواع انحرافات اجتماعی به جهت ضعف کنترل رفتاری و اخلاقی توسط والدین، اجتماع ستیزی و دیگرآزاری و بروز انواع خشونتهای اجتماعی، عدم برخورداری از قاطعیت و استقلال، کاهش اعتماد به نفس، اضطراب، افسردگی، زودرنج بودن، پرخاشگری، عصیان، حسادت، سوء ظن و بدبینی نسبت به دیگران، قرار گرفتن در معرض سوء استفاده فرصت‌طلبان در توزیع مواد مخدر و کارهای خلاف، ولگردی، بزهکاری و کجروی‌های اجتماعی (قتل، دزدی، فحشا و ...)، اعتیاد، فقر، ازدواج زودرس به ویژه برای دختران، عدم تأمین نیازهای عاطفی توسط ناپدری یا نامادری (که زمینه انتقامجویی و بزهکاری را فراهم می‌کند)، خودکشی، کاهش میل به ازدواج، قرار گرفتن در معرض اهمال و مسامحه والدین در تعلیم و تربیت (که باعث آسیبهای روانی و اجتماعی شدید برای آنها می‌شود، به مخاطره افتادن زندگی فردی و اجتماعی آتی آنان و ... می‌باشد. 

از سوی دیگر مردان مطلقه نیز با معضلات متعددی مواجه می‌شوند. آسیب‌پذیری روحی مردان به دلیل احساس شکست در اداره‌ی موفق یک خانواده، تغییر نگاه آنان به زن، آسیب دیدن روابط عاطفى آنان با فرزندان و کم شدن شانس آنان در انتخاب گزینه‌هاى بهتر براى ازدواج بعدى در وضعیت فردى و خانوادگى آنان مؤثر است. نکته‌ای که کمتر به آن توجه می‌شود آن است که مرد در صورتی که از یکسو، اقتدار و منزلتش به رسمیت شناخته نشود و از سوی دیگر به مثابه‌ موجودى نیازمند، مورد حمایت و مراقبت همسر خود قرار نگیرد، احتمال زیادی وجود دارد که به رفتارهای پرخاشگرانه، کینه‌توزانه و نامتعادل مبادرت ورزد. به همین دلیل می‌توان حدس زد که پس از طلاق هم میزان حمایت پدر از فرزندانی که تحت سرپرستی مادر قرار می‌گیرند، کمتر از حد انتظار باشد و هم مزاحمت‌های شوهر بر علیه زن، پس از طلاق هم ادامه ‌یابد. فشارهای روحی و روانی، ابتلا به انواع آسیبها مثل اعتیاد به مواد مخدر، الکل، اختلافات رفتاری، خودکشی، فحشا و انحرافات جنسی و قرار گرفتن در معرض انواع بیماریهای عفونی و ویروسی، از دست دادن پیوندها و همبستگی با خانواده، طرد خانوادگی و اختلاف با سایر اعضای خانواده، تن دادن به ازدواجهای موقت و ازدواجهای ثانویه، اختلاف بین فرزندان با همسر در صورت ازدواج مجدد، از جمله آثار و پیامدهای منفی طلاق برای مردان می‌باشد. زن نیز با از دست دادن حمایت اجتماعی خانواده چه از طرف همسر و چه از طرف بستگان خویش مواجه خواهد شد و با انواع تحقیرها و تهدیدها مقابله می‌کند.

3) پیامدهای اجتماعى

 پیامدهای اجتماعی طلاق نیز موضوعی درخور تأمل است. تاکنون، در تأملات انجام شده، بیشتر به تأثیر طلاق بر زنان، مردان و فرزندان بسنده شده است، حال آنکه می‌توان پیامدهای طلاق را بر خانواده‌ی گسترده، بر تغییر قوانین و بر ساختارهاى فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى نیز پى گرفت. شیوع طلاق سبب می‌گردد که هر نظام حکومتی آن را به عنوان یک واقعیت فراگیر به رسمیت بشناسد، احیاناً زمینه‌هایی برای قبح‌زدایی از آن بیابد، سیاست‌های تأمین اجتماعی را به سمت حمایت از خانواده‌های طلاق جهت دهد، در الگوهاى مشارکت اجتماعى، حضور زنان را با نگاهی متفاوت پی گیرد و در قوانین کار و الگوی اشتغال با فراخوان زنان به بازار کار نیاز به تحمل هزینه‌های گزاف برای پشتیبانی از زنان مطلقه‌ی خانه‌دار را کاهش دهد.

پدیده طلاق علاوه بر فروپاشی هسته اولیه اجتماع یعنی خانواده اثرات مخربی را بر کل جامعه وارد و معضلات، مشکلات و بزهکاری‌های فراوانی را در جامعه ایجاد خواهد کرد. با افزایش طلاق، یکپارچگی اجتماعی از بین رفته و روابط اجتماعی بیمار شده و روح پویایی جامعه از بین می‌رود. جامعه‌ای که درگیر طلاق است به مسائل ذیل گرفتار می‌گردد: افزایش جرایم، تزلزل اجتماعی و عدم ثبات جامعه، متلاشی شدن کانون گرم خانوادگی، افزایش هزینه کشور برای جلوگیری از جرایم منتج از طلاق چون: ساختار دادگاه‌ها، زندانها، مراکز نگهداری کودکان بزهکار و طرح اقامتگاهی برای زنان مطلقه و افزایش فقر، فساد و فحشا در جامعه، افزایش کودکان خیابانی و سایر آسیبهای اجتماعی همچون فرار از منزل، تکدی گری، قتل، خودکشی، اعتیاد، قاچاق و ... افزایش تعداد زنان خودسرپرست و مشکلات معیشتی، روانی اجتماعی و اخلاقی آنان و سایر نابسامانی‌های شخصیتی، اجتماعی و رفتاری افراد مطلقه و فرزندان آنان از جمله عوارض اجتماعی ناشی از طلاق می‌باشند. جامعه‌ای که درگیر طلاق است، شهروند مسئول کمتری دارد. طلاق نه تنها اثرات اقتصادی منفی بسیاری بر خانواده دارد، بلکه این اثرات در تک‌تک سلول‌های اجتماع رخنه می‌کنند و حتی خانواده‌های سالم ناخودآگاه در اجتماع تحت تأثیر عوارض طلاق قرار می‌گیرند.

پدیده طلاق برای خود زنان نیز پیامدهای اجتماعی نامطلوبی به همراه خواهد داشت. هرچند امکان دارد، چنین زنی، خوشبختی خاصی یافته یا سعادت از دست رفته را در کنار همسری دیگر بیابد اما متأسفانه چنین امکانی اندک و تنها برای حدود ۱۰ درصد زنان اتفاق می‌افتد. جامعه ما نسبت به زنان مطلقه پیشداوری منفی دارد و قریب ۹۰ درصد زنان طلاق گرفته را نمی‌پذیرند. از طرفی دیگر مشکل وجود فرزندانی در خانواده‌های طلاق از مهمترین عوامل عدم گرایش به این زنان محسوب می‌شود .

عدم پذیرش فرزندان زنان مطلقه و ترس از وجود مشکلات شخصیتی در این زنان از دیگر عواملی محسوب می‌شود که مردان را از ازدواج دائم با این بانوان باز می‌دارد. این عوامل موجب بروز پیامدهای اجتماعی دیگری برای این زنان می‌شود. ارتکاب جرم و بزه چون: قتل، اعتیاد، فحشا، سرقت، طرد از اجتماع، سرخوردگی اجتماعی، اختلال در مناسبات و تعاملات اجتماعی، کاهش نفوذ اجتماعی، تضعیف موقعیت و فرصت‌های اجتماعی، در امان نبودن از طعنه‌ها و نگاههای کنجکاوانه اطرافیان، کاهش فرصتهای ازدواج مجدد، تن دادن به ازدواجهای موقت و یا خارج از عرف اجتماعی، فرار از خانه، ولگردی و انحرافات جنسی و فساد اخلاقی از دیگر پیامدهای اجتماعی طلاق برای زنان است.

4) پیامدهای فرهنگى

دین و آموزه‌های دینی به عنوان یکی از ارکان فرهنگ طلاق را به عنوان یک عمل ناپسند معرفی می‌کند. هر چند ضرورت‌هایی سبب شده است تا خداوند به طلاق مشروعیت بخشد؛ اما سیاست‌های دینی به دعوت مردم برای حفظ خانواده و پرهیز از طلاق بنیان شده است. آموزه‌هاى روایى، طلاق را ناپسند‌ترین حلال در نزد خدا می‌شمارد و خانه‌ای را که در آن طلاق واقع شده باشد به خرابه تشبیه می‌کند. از سوی دیگر در جامعه‌ى سنتى وجود پیوندهاى خویشاوندى قومى، ضمانتی برای برخی حمایت‌ها از زنان پس از طلاق فراهم می‌آورد که در جامعه‌ی کنونی چنین تضمین‌هایی نیز فراهم نیست.

در جوامع اسلامى زنان به ازدواج مجدد، پس از طلاق ترغیب می‌شدند و تک زیستی زنان امری ناپسند به حساب می‌آمد و مردان نیز به حمایت از این زنان، چه به شکل ازدواج اول و چه در قالب تعدد زوجات و ازدواج‌های موقت درازمدت، تشویق می‌شدند؛ اما در جامعه‌‌ی ما واقعیت زندگی زنان مطلقه در زیر انبوهی از رویه‌های غلط و مشکل‌زا نادیده گرفته می‌شود. درصد زیادی از زنان مطلقه، وجود باورهای غلط و قضاوت‌های تنگ‌نظرانه افراد جامعه نسبت به طلاق و زنان مطلقه را باعث احساس بیگانگی، ناامنی و ناراحتی در روابط خود با دیگران دانسته که موجب می‌شود از حضور در جمع فامیلی و دوستان احساس موذب بودن کنند یا مورد اذیت و آزارهای اطرافیان و پیشنهادهای غیرمتعارف قرار گیرند.

5) پیامدهای اقتصادی

احتیاجات اقتصادی چنین می‌طلبد که زنان مطلقه با تشکیل خانواده‌های جدید به ترمیم روحی و رفع نیازمندی‌های خود بپردازند؛ اما چنین شرایطی برای بسیاری از ایشان، در جامعه‌ی ما، فراهم نیست و به همین دلیل هم ناامنی و احساس نا‌امنی و هم احتمال ورود آنان به فعالیت‌های بزهکارانه، به دلیل نیازهاى مالى و جنسى، افزایش می‌یابد. مشکلات اقتصادی اعم از تأمین مسکن، شغل و تأمین مایحتاج زندگی، به دوش کشیدن مشکلات اقتصادی کودکان، از پیامدهای اقتصادی طلاق برای زنان است.


نتیجه گیری

همانگونه که در ابتدای پژوهش حاضر ذکر شد طلاق، از مهمترين پديده‌هاي حيات انساني است. يك پديده ارتباطي، اقتصادي و رواني است. و به عنوان آفتي اجتماعي مطرح می‌شود. اما سوال اصلی که در این مقاله مطرح شد این بود که  چه علل و عواملي موجب افزايش طلاق در جامعه مي‌شود و عوامل تأثيرگذار، در جنبه‌هاي مختلف فرهنگي، اقتصادي، خانوادگي، اجتماعي و رواني مورد توجه قرار گرفته است. دلايل احتمالي از هم گسيختگي زندگي زناشويي از طريق طلاق، تقريباً بي‌شمارند زيرا پيوند زناشويي دو شخصيت منحصر به فرد با دو زمينه متفاوت را براي زندگي در زير يک سقف گردهم مي‌آورد. شايد مهمترين دليل طلاق اين باشد که پيش از ازدواج، يک طرف زناشويي از طرف ديگر چشمداشت‌هاي بيش از حدي دارد. در جوامع امروزي عشق و علاقه پرشور يکي از عوامل مهم زندگي زناشويي به شمار مي‌آيد. پيش از ازدواج يک زوج معتقدند تا زماني که عشق‌شان به همديگر فروکش نکند، بر هر مشکلي مي‌توان فائق آمد. آنها بزودي تشخيص مي‌دهند که آتش عشق پيشين‌شان فروکش کرده و براي حل مسائل‌شان بايد راههاي عملي‌تري را در پيش بگيرند.

اما در یک نتیجه‌گیری کلی می‌توان علل و عوامل موثر در طلاق را اینگونه ذکرکرد که شامل مسائل و مشکلات مالی و اقتصادی، اعتیاد، خشونت و بدرفتاری مردان، وجود همسر جدید، دخالت‌های دیگران، عدم تعلق خاطر زن و مرد به همدیگر، افزایش آگاهی زنان از حقوق خود، اختلاف سلیقه بین زوجین، نگاه مرد سالارانه جامعه نسبت به زنان و دختران، عدم همسانی در ازدواج، تشریفات ازدواج، بیماری روانی شدید یکی از زوجین، برطرف نشدن نیاز جنسی یکی از زوجین، نگرش مثبت به طلاق، روابط جنسی خارج از سیستم خانواده، عدم شناخت کافی زوجین قبل از ازدواج از یکدیگر، عدم درک تفاوت‌ها می‌باشد. که وظيفه نهادهاي دولتي و غيردولتي است كه موضوع را از جهات مختلف مورد توجه و بررسي قرار داده و با ريشه‌يابي و شناسايي دلايل و عوامل آن راهكارهاي لازم را بيابند. چرا كه فروپاشي خانواده علاوه بر اينكه صدمات رواني و عاطفي به افراد مبتلا به آن مي‌زند، اثرات مخربي را بر پيكره جامعه و ايجاد معضلات، مشكلات و بزهكاري‌هاي فراوان در جامعه وارد خواهد كرد .در کلام آخر می‌توان بیان کرد که از آنجا که مسائل اجتماعی از بیرون و مشکلات خانوادگی از درون همسو می‌شوند و خانواده را در معرض تهدید قرار می‌دهند فقط با عملکرد آگاهانه می‌توان مانع از هم پاشیدگی زندگی خانوادگی شد. اما طلاق نیز اغلب بهترین راه حل نیست و فقط گریز از پیدا کردن راه حل است و طلاق نادرست هم مثل ازدواج نادرست عواقب نا مساعدی دارد و توسل به آن هر قدر دیرتر، بهتر است و به درستی گفته‌اند طلاق حرامترین حلالهاست.

چکیده

پژوهش حاضر تحت عنوان «بررسی علل و عوامل طلاق در جامعه و تأثیر مخرب آن بر بانوان» می‌باشد که به بررسی عوامل طلاق در جامعه و تأثیر آن بر بانوان می‌پردازد. چرا که طلاق شوم‌ترین سرنوشتی است که ممکن است برای یک خانواده رقم بخورد. با این وجود گاه گریزی از آن باقی نمی‌ماند. با طلاق رشته ازدواج میان زن و شوهر قطع می‌شود و از آن پس برای باز کردن گروه علقه میان آن دو باید برخی اقدامات انجام شود. این پدیده یکی از مسائل اجتماعی عصر ماست که امروزه کمتر کسی در مورد مشکل و معضل بودن آن شک می‌ورزد. میزان بالای طلاق در جوامع امروزی جامعه‌شناسان را به کنکاش در مورد عوامل موثر بر آن داشته تا مکشوف گردد که چه چیزی موجب چنین تغییری در نرخ طلاق گردیده است. این پدیده جنبه‌های متعددی از زندگی افراد را تحت تأثیر قرار می‌دهد و به یک معضل اجتماعی تبدیل شده است. پدیده طلاق یک پدیده روانشناختی است و علل متفاوت روانی، اجتماعی و ... دارد و می‌بایست روحیه طلاق زدگی در افراد وجود داشته باشد. سئوالات اصلی که این مقاله در پی پاسخگویی به آنهاست عبارتند از اینکه چه عواملی در جامعه منجر به طلاق می‌شود؟ و اینکه طلاق چه تأثیری بر بانوان در جامعه و خانواده می‌گذارد؟ می‌باشد. موضوع اين مقاله، بررسي و شناخت علل يا عواملي است كه در وقوع طلاق موثر مي‌باشد و مي‌خواهيم ببينيم، چه عواملي موجب مي‌شود كه طلاق صورت بگيرد اما اهميت پژوهش حاضر در اين است كه بعد از وقوع طلاق، این پدیده چه تأثیری بر فرد و جامعه خواهد داشت. اما یافته‌ها حاکی از آن است که به وقوع پیوستن هر پدیده‌ای، روی تمام اعضای خانواده تأثیر می‌گذارد و طلاق به عنوان یکی از تلخ‌ترین حوادث زندگی، بر افکار، واکنشها، خواستها، نیازها و به طور کلی شخصیت تمام اعضای خانواده، هم والدین و هم فرزندان تأثیر سوء و مخربی باقی می‌گذارد.