مقدمه‌ای بر مفهوم جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی: با مطالعه رویکردهای جامعه‌شناسانه و روابط بین‌المللی

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- دانشجوی کارشناسی‌ارشد روابط بین‌الملل، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران
دریافت: ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ | انتشار: 30 تیر 1400

منابع و ماخذ

فارسی:
1- آرون، ریمون، (1372)، مراحل اساسی اندیشه در جامعه¬شناسی، ترجمه: باقر پرهام، تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی.
2- آقا نظری، حسن، (1395)، «تبیین چیستی نهاد و استلزامات آن در علوم اجتماعی»، فصلنامه روش¬شناسی علوم انسانی، س 22، ش 86.
3- استاد رحیمی، رضا، (1378)، «جامعه‌پذیری، سرمایه اجتماعی و توسعه سیاسی»، فصلنامه جامعه سالم، ش 40.
4- برگر، پیتر و لاکمن، توماس، (1387)، ساخت اجتماعی واقعیت، ترجمه: فریبرز مجیدی، تهران: نشر علمی و فرهنگی.
5- پیلکینگتون، هیلاری (1380)، فرهنگ جوانان روسیه: سازندگان و ساخته شدگان یک ملت، ترجمه: علی¬اکبر تاج مزینانی و حسین ملانظر، تهران: انتشارات سازمان ملی جوانان.
6- تاج مزینانی، علی¬اکبر (1382)، «جامعه‌پذیری سیاسی جوانان»، فصلنامه مطالعات جوانان، س 1، ش 3.
7- چگنی¬زاده، غلامعلی و پورآخوندی، نادر (1393)، «جامعه‌پذیری دولت در نظریه¬های روابط بین¬الملل» فصلنامه مطالعات راهبردی، س 17، ش 3.
8- چیلکوت، رونالد (1377)، نظریه¬های سیاست مقایسه¬ای، ترجمه: وحید بزرگی و علیرضا طیب، تهران: انتشارات رسا.
9- خواجه سروی، غلامرضا (1394)، «عوامل مؤثر بر جامعه‌پذیری سیاسی دانشجویان دانشگاه¬های دولتی ایران» فصلنامه جستارهای سیاسی معاصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، س 6، ش 4.
10- راش، مایکل (1393)، جامعه و سیاست: مقدمه¬ای بر جامعه¬شناسی سیاسی، ترجمه: منوچهر صبوری، تهران: انتشارات سمت.
11- روسک، جوزف و وارن، رولند (1369)، مقدمه¬ای بر جامعه¬شناسی، ترجمه: بهروز نبوی و احمد کریمی، تهران: کتابخانه فروردین.
12- شارون، جوئل (1393)، ده پرسش از دیدگاه جامعه¬شناسی، ترجمه: منوچهر صبوری، تهران: نشر نی.
13- قوام، عبدالعلی (1373)، توسعه سیاسی و تحول اداری، چ 2، تهران: نشر قومس.
14- کچوئیان، جواد (1391)، «تأثیرات متقابل دیپلماسی رسمی و دیپلماسی عمومی»، همشهری دیپلماتیک، ش 67.
15- کریستنسن، ریو میلارد و مک ویلیامز، رابرت اون (1365)، صدای مردم، ترجمه: محمود عنایت، تهران: انتشارات کتابسرا.
16- کریستین، لرد (1388)، «دیپلماسی عمومی آمریکا»، ترجمه: محمد فرجیان، فصلنامه مطالعات سیاسی ناجا، س 3، ش 1.
17- مشیرزاده، حمیرا (1384)، تحول در نظریات روابط بین¬الملل، تهران: انتشارات سمت.
18- نورث، داگلاس سسیل (1377)، نهادها، تغییرات نهادی و عملکرد اقتصادی، ترجمه: محمدرضا معینی، تهران: سازمان برنامه و بودجه.
19- هادیان، ناصر و احدی، افسانه (1388)، «جایگاه مفهومی دیپلماسی عمومی»، فصلنامه بین¬المللی روابط خارجی، س 1، ش 3.
20- هوور، استوارت و لاندبای، نات (1382)، بازاندیشی درباره رسانه، دین و فرهنگ، ترجمه: مسعود آریایی¬نیا، تهران: سروش، مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامه¬ای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.

لاتین:
21- Alderson, Kai, (2001). Making sense of state socialization, Cambridge University Press.
22- Alkoby, Asher, (2008). “Theories of Compliance with International Law and the Challenge of Cultural Difference”, Journal of International Law and International Relations.
23- Almond, Gabriel.A & Powell, Jr.G.Binghram (1966). Comparative Politics: A developmental approach, Boston: Little, Brown and Company.
24- Börzel, Tanja A, (2003). Why Do States not Obey the Law? Lessons from the European Union, University of Heidelberg, Institute of Political Science.
25- Buzan, Barry, Jones, Charles & Little, Richard, (1993). The Logic of Anarchy: Neorealism to Structural Realism, Columbia University Press.
26- coleman, James Smoot, (1965). Education and political development, Princeton University Press.
27-  Ebo, Bosah, (1996). Media diplomacy and foreign policy, Ablex Publishing Corporation.
28- Fraser, Matthew, (2005). Weapons of Mass Distraction: Soft Power and American Empire, Thomas Dunne Books.
29- Goodman, Ryan & Jinks, Derek, (2005). “International Law and State Socialization: Conceptual, Empirical, and Normative Challenges,” Duke Law Journal.
30- Ikenberry, G, John & Kupchan, Charles A, (1990). Socialization and Hegemonic Power, The MIT Press.
31- Langton, Kenneth.p, (1997). Political Socialization, Oxford University Press.
32- Leonard, Mark & Stead, Catherine & Smewing, Conrad, (2002). Public Diplomacy, Foreign Policy Center.
33- Minear, Larry & Scott, Colin &Weiss, Thomas G, (1996). The News Media, Civil War, and Humanitarian Action, Lynne Rienner Pub.
34- Risse, Thomas, Ropp, Stephen C & Sikkink, Kathryn, (1999). The Power of Human Rights: International Norms and Domestic Change, Cambridge University Press.
35- Scruton, Roger, (2007). The Palgrave Macmillan Dictionary of Political Thought, London: Palgrave Macmillan.
36- Seth, (2004). Post-Modern Magick, IUniverse, Inc.
37-  Snow, Nancy & Taylor, Philip M, (2009). Routledge Handbook of Public Diplomacy, University of Southern California.
38- United States, Department of State, Library, (1987). Dictionary of international relations terms.
39- Waltz, Kenneth N, (1979). Theory of International Politics, Addison-Wesley Publishing Company.
40- Wendt, Alexander, (2004). The State as Person in International Theory, Cambridge University Press.
41- Winter, Herbert R & Bellows, Thomas J, (1985). People and Politics: An Introduction to Political Science, Wiley.
42-  Wolf, Charles & Rosen, Brian, (2004). Public diplomacy: How to Think about and Improve it, Rand Corporation.

متن کامل

مقدمه
جامعه‌پذیری، عبارت است از فرآیندی که در جریان آن، افراد با قواعد، الگوها، ارزش‌ها، قوانین و هنجارهای زندگی در یک محیط اجتماعی آشنا می‌شوند و ضمن درونی‌سازی آن‌ها، به تبعیت از این مبانی و اصول می‌پردازند. نهادهای رسمی و غیررسمی، عوامل و ابزارهای مختلف را بکار می‌گیرند تا شهروندان جامعه خود را متناسب با هنجارهای خود، جامعه‌پذیر سازند. در نتیجه فرآیند جامعه‌پذیری، شهروندان با قواعد و اصول زندگی در جامعه آشنا شده، ارزش‌های حاکم بر نظام سیاسی و اجتماعی خود را شناخته و از آن تبعیت می‌کنند. محققین روابط بین‌الملل، با وام گرفتن مفهوم جامعه‌پذیری از علوم اجتماعی و روانشناسی اجتماعی، استعاره¬ای تحت عنوان جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل را شکل داده¬اند. بدین معنی که آنان، دولت¬ها را به مثابه شهروندان عضو نظام بین¬الملل تلقی کرده و معتقدند، همانگونه که شهروندان یک جامعه، از طریق فرآیند جامعه‌پذیری، با هنجارهای زندگی در محیط اجتماعی آشنا می‌شوند؛ دولت¬ها نیز می¬توانند از طریق جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل، با هنجارهای فعالیت در نظام بین¬الملل آشنا شده و از قواعد و قوانین آن تبعیت کنند.
درخصوص مفهوم جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی، تا به امروز پژوهش قابل توجهی انجام نشده است. البته، سازه¬انگاران، ذیل بحث پیرامون جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل، اشاراتی به دیپلماسی عمومی داشته¬اند؛ اما این مسأله با چند اشکال عمده مواجه است. چراکه اولا، آنان دیپلماسی عمومی را بعنوان راهی برای جامعه¬پذیر ساختن دولت مورد بررسی قرار داده¬اند؛ حال آنکه ابعاد دیپلماسی عمومی، فراتر از این بحث است. ثانیا، آنان در بحث¬های خود، به چند اشاره جزئی به دیپلماسی عمومی در رویکرد روابط بین-المللی جامعه‌پذیری اکتفا کرده¬اند و توضیحی درخصوص ابعاد، سازوکار و چگونگی آن ارائه نداده¬اند. ثالثا، دیپلماسی عمومی را از منظر یکی از عوامل جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل مورد اشاره قرار داده¬اند؛ حال آنکه این مفهوم، ظرفیت کافی برای مطالعه و بررسی مستقل را دارا می¬باشد.
از این جهت، پژوهش حاضر سعی دارد تا ضمن مطالعه رویکردهای جامعه¬شناسانه و روابط بین¬المللی جامعه-‌پذیری، کاربستی مفهومی از جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی را شکل دهد و ضمن مطالعه و بررسی مستقل این مفهوم، تفاوت¬های آن با سایر اقسام جامعه‌پذیری را ذکر کرده و به ارائه تعریفی مقدماتی از این مفهوم بپردازد. از این روی، پژوهش حاضر با هدف پوشش بخشی از خلاء نظری موجود در حوزه دیپلماسی عمومی و جامعه‌پذیری ارائه شده است. برای این منظور، ضمن مطالعه و بررسی رویکرد جامعه-شناسانه جامعه‌پذیری، رویکرد روابط بین¬المللی جامعه‌پذیری و مفهوم جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی، هریک از مفاهم مذکور را تحت سه عنصر اصلی فرآیند جامعه‌پذیری، متشکل از جامعه¬پذیر کننده، جامعه-پذیر شونده و عامل جامعه‌پذیری، واکاوی کرده و در نهایت تفاوت¬های هرکدام از مفاهیم را ارائه می¬دهیم.

1- جامعه‌پذیری
اصطلاح جامعه‌پذیری برای اولین بار در قرن نوزدهم از جانب رس، محقق آمریکایی مطرح شد. او جامعه‌پذیری را روندی معرفی کرد که در آن، احساس و خواسته¬های افراد بگونه¬ای شکل می¬گیرد که با نیازهای گروه یا جامعه دمساز و هماهنگ باشد .اگرچه عبارت جامعه‌پذیری در دوران معاصر شکل گرفته و استفاده شده؛ اما مفهوم و فرآیند آن در گذشته¬های دور نیز مورد توجه قرار داشته است. به شکلی که «فلاسفه اجتماعی در قالب مباحث تربیت بدنی، وطن¬پرستی، شهروندی، آمادگی شهری و معاشرت اجتماعی به این امر توجه داشته¬اند و جامعه‌پذیری را مترادف تربیت شهروندان دانسته¬اند که در این صورت، در اندیشه¬های افلاطون ریشه پیدا می¬کند» (قوام، 1373: 17). مسائل مرتبط با تربیت و آموزش، از گذشته¬های دور مورد توجه فلاسفه و اندیشمندان قرار داشته است؛ اما واژه جامعه‌پذیری که در دهه 1940 مورد استفاده جامعه¬شناسان و روانشناسان قرار گرفت، مفهومی فراتر از تربیت صرف را در بر می¬گرفت. هرچند واژگان تربیت و جامعه‌پذیری هر دو بر دخالت فعال در عرصه زندگی افراد، به منظور شکل¬دهی به آن دلالت دارند و از این جهت دارای شباهت هستند؛ اما «کورت دانزیگر تبدیل واژه تربیت به واژه جامعه‌پذیری را صرفا یک تفسیر لغوی نمی¬داند و معتقد است که به این طریق، ما از حیطه فلسفه اخلاق، وارد قلمرو علوم اجتماعی شده¬ایم. او معتقد است که واژه تربیت، به ارزش هدف¬ها و فنون توجه دارد، در حالیکه واژه جامعه‌پذیری، به مسأله چگونگی و اثربخشی اشاره می¬کند».
جوزف روسک و رولند وارن، جامعه‌پذیری را مترادف فراگیری می¬دانند و بیان می¬کنند: «هنگامی که صحبت از فراگیری می¬شود، به یاد تعلیم و تربیت می¬افتیم، در حالیکه منظور از جامعه‌پذیری، وسیع¬تر از آن است. تعلیم و تربیت مرحله¬ای است که آگاهانه و هدفمند برنامه¬ریزی می¬شود و قصد آن تغییر رفتار آدمی بطور دلخواه است؛ در حالیکه جامعه‌پذیری  هم برنامه¬ریزی¬های خودآگاهانه و هم جریانات ناخودآگاه را در بر می¬گیرد» (روسک و وارن، 1369: 11).
بطورکلی، از ویژگی¬های تربیت می¬توان به خطی بودن، آگاهانه بودن، هدفمند بودن، انتزاعی بودن و آرمانی بودن اشاره کرد. در حالیکه جامعه‌پذیری، امری است غیرخطی، که نه تنها به نتیجه، بلکه به مسیر و چگونگی جامعه¬پذیر کردن افراد نیز توجه دارد. به عبارت دیگر، جامعه‌پذیری یک فرآیند است؛ در حالیکه تربیت، یک پروژه است. همچنین در جامعه‌پذیری، جدای از مسائل آگاهانه و از پیش برنامه¬ریزی شده، شرایط محیطی و عوامل ناخودآگاه نیز موثر است.
تا به امروز تعاریف متعددی از جامعه‌پذیری ارائه شده است. کریستنسن و مک ویلیامز جامعه‌پذیری را فرآیندی می¬دانند که افراد بوسیله آن چهارچوب ارزشی و گرایشات موجود در جامعه را کسب می¬کنند (کریستنسن و مک ویلیامز، 1365: 123). همچنین اسکروتن جامعه‌پذیری را عبارت از مراحلی می¬داند که در جریان آن، افراد ویژگی¬های مورد نیاز برای عضویت در جامعه را کسب می¬کند. او مهمترین پیامد جامعه‌پذیری را شناخت افراد از خود بعنوان یک موجود استوار اجتماعی می¬داند که بوسیله هنجارها، ارزش‌ها و روابط با دیگران هدایت می¬شود (Scruton, 2007: 428). آرون، معتقد است که از طریق جامعه‌پذیری، احترام به قوانین، دستورات اجتماعی، ممنوعیت¬ها و تکالیفی که زندگی اجتماعی بدون آنها ناممکن است، در وجود افراد نقش می¬بندد (آرون، 1372: 403). همچنین هوور و لاندبای بیان می¬کنند: جامعه‌پذیری از طریق الگوسازی و شناساندن سرمشق¬های فرهنگی به افراد و گروه¬ها، به منظور درک آگاهانه و درونی¬سازی آنها و تحول در رفتارها و فعالیت¬های اجتماعی صورت می¬گیرد (هوور و لاندبای، 1382: 197). کاردینر نیز معتقد است که «فرآیند جامعه‌پذیری، وسیله رسیدن به توافق جمعی میان اعضا جامعه است که از طریق آن، افراد شیوه¬ها، ارزش‌ها و نقش¬های اجتماعی را فراگرفته و هریک از اعضا، دارای هویتی اساسی می¬گردند» (خواجه سروی، 1394: 32). همچنین برگر و لاکمن، ضمن اینکه جامعه‌پذیری را معادل درونی¬سازی می¬دانند، معتقدند که افراد از طریق فرآیند جامعه‌پذیری، تعامل خود را با ساختار روابط موجود در جامعه افزایش می¬دهند (برگر و لاکمن، 1387: 178).
در مجموع می¬توان گفت، جامعه‌پذیری عبارت است از فرآیندی که در جریان آن، افراد با هنجارها، قوائد، الگوها، ارزش‌ها، قوانین و بایسته¬های زندگی در یک محیط اجتماعی آشنا می‌شوند و ضمن درونی¬سازی آنها، به تبعیت از این مبانی و اصول می¬پردازند. این فرآیند از بدو تولد افراد آغاز می¬شود و تا پایان زندگی آنان ادامه خواهد داشت. افراد در طول حیات خود، ممکن است با جامعه‌پذیری مجدد و یا در نقطه مقابل، با تقویت جامعه‌پذیری پیشین مواجه شوند.
فرآیند جامعه‌پذیری، در برگیرنده سه عنصر اساسی جامعه¬پذیر کننده، جامعه¬پذیر شونده و عامل جامعه‌پذیری است. فرآیند جامعه‌پذیری بدین صورت است که عنصر جامعه¬پذیر کننده (به مثابه فاعل) می¬کوشد تا با در اختیار گرفتن و استفاده از عوامل جامعه‌پذیری، نسبت به اثرگذاری بر عنصر جامعه¬پذیر شونده (به مثابه مفعول) مبادرت ورزد. شکل زیر بیانگر فرآیند مذکور است:


................................................
 شکل1) فرآیند جامعه‌پذیری


نکته قابل توجه این است که عوامل جامعه‌پذیری، لزوما مطابق با خواست جامعه¬پذیر کننده عمل نمی-کنند؛ بلکه حتی ممکن است در مواردی، تأثیری برخلاف میل جامعه¬پذیر کننده داشته باشند. درخصوص چیستی و ماهیت عنصر جامعه¬پذیر کننده و همچنین فرآیند جامعه‌پذیری، دو دیدگاه عمده در میان صاحب¬نظران وجود دارد. رویکرد اول، رویکرد روانشناسی اجتماعی است که فرد را مبنای بررسی قرار می-دهد و ادعا می¬کند که جوامع می¬توانند افراد را وادار به پیروی و تبعیت از موازین خود کنند و رویکرد دوم، رویکرد سیاسی است که نظام سیاسی را مبنای تحلیل قرار می¬دهد و معطوف بر نهادهایی است که الگوهای اقتدار و مشروعیت را شکل می¬دهند (چگنی¬زاده و پورآخوندی، 1393: 136-137).
برای فهم دقیق¬تر عبارت فوق، ابتدا باید واژه نهاد را تعریف کنیم. داگلاس نورث در تعریف مفهوم نهاد می-گوید: نهادها قوائد بازی در جامعه هستند. به عبارت بهتر، قیودی وضع شده از جانب نوع بشر هستند که روابط متقابل انسان¬ها با یکدیگر را شکل می¬دهند و موجب نظام¬مند شدن انگیزه¬های نهفته در مبادلات بشر می¬گردند (نورث، 1377: 19). نورث معتقد است که نهاد، عبارت از قیود و محدودیت¬هایی است که توسط بشر شکل گرفته¬اند و این محدودیت¬ها، نهادهای رسمی، نهادهای غیررسمی و نحوه اجرای آنها را مشمول می¬شود. «در میان نهادهای رسمی می¬توان به مقررات، قانون اساسی، قراردادها و حقوق مالکیت اشاره کرد که در جامعه از مشروعیت بالایی برخوردارند. در میان نهاد¬های غیررسمی نیز می¬توان به هنجارها، اخلاق، آداب و رسوم و ایدئولوژی اشاره کرد که بخشی از فرهنگ به حساب می¬آیند» (آقانظری، 1395: 146). بنابراین می¬توان گفت، رویکرد روانشناسی اجتماعی، بیشتر معطوف به اثرگذاری نهادهای غیررسمی و رویکرد سیاسی، معطوف بر اثرگذاری نهادهای رسمی در امر جامعه‌پذیری است.
رویکرد سیاسی به جامعه‌پذیری، منجر به شکل¬گیری مفهومی به نام جامعه‌پذیری سیاسی شده است. این اصطلاح، ابتدائا در سال 1995 توسط هایمن مورد استفاده قرار گرفت. «او فرآیند یادگیری رفتارها و نگرش¬های سیاسی را، جامعه‌پذیری سیاسی نامید» (استاد رحیمی، 1378).
درخصوص مفهوم جامعه‌پذیری سیاسی،  تعاریف متعددی ارائه شده است. بعنوان مثال، سیگل جامعه‌پذیری سیاسی را بعنوان فرآیند یادگیری تدریجی هنجارها، نگرش¬ها و رفتارهای مورد قبول نظام سیاسی حاکم، تعریف می¬کند (Winter & Bellows, 1985: 131). همچنین مایکل راش جامعه‌پذیری سیاسی را بدین صورت تعریف می¬کند: «جامعه‌پذیری سیاسی فرآیندی است که بوسیله آن، افراد با نظام سیاسی آشنا می‌شوند و تا اندازه قابل توجهی ادراک¬شان از سیاست و واکنش¬هایشان نسبت به پدیده¬های سیاسی تعیین می¬شود» (راش، 1393: 102). لانگتون نیز جامعه‌پذیری سیاسی را فرآیندی می¬داند که از طریق آن فرهنگ سیاسی از نسلی به نسل دیگر منتقل می¬شود (Langton, 1997: 4). همچنین رونالد چیلکوت معتقد است که جامعه‌پذیری سیاسی همان آموخته¬های افراد است که از طریق فعالیت سیاسی، بازتولید می¬شود (چیلکوت، 1377). کلمن نیز جامعه‌پذیری سیاسی را فرآیندی می¬داند که افراد از طریق آن، نگرش¬ها و احساساتی در قبال بحران¬های سیاسی و نقشی که در آن دارند را کسب می¬کنند (Coleman, 1965: 18). همچنین آلموند و پاول، جامعه‌پذیری سیاسی را فرآیندی توصیف می¬کنند که بوسیله آن، فرهنگ سیاسی شکل گرفته، باقی می¬ماند و دچار تغییر می¬شود (Almond & Powell, 1966: 79).
در مجموع می¬توان گفت، جامعه‌پذیری سیاسی فرآیندی است که در جریان آن افراد با ساختار، الزامات، هنجارها، قوانین و چهارچوب¬های سیاسی جامعه خود آشنا شده و ضمن شکل¬گیری شخصیت سیاسی و یافتن نقش خود در این ساختار، به تبعیت از قوائد موجود می¬پردازند. به عبارت دیگر، در جریان فرآیند جامعه‌پذیری سیاسی، فرد متوجه می¬شود که اولا، ساختار سیاسی چه انتظاراتی از او دارد؛ ثانیا، در چهارچوب این ساختار، چه اقداماتی باید انجام دهد و چه الزاماتی را باید رعایت کند و ثالثا، او چه انتظاراتی از ساختار سیاسی دارد. در نهایت، جامعه‌پذیری سیاسی، ضامن ثبات و پایداری یک نظام سیاسی و حافظ مشروعیت آن است. حال که مفاهیم جامعه‌پذیری و جامعه‌پذیری سیاسی تعریف و تبیین شدند؛ در ادامه به بررسی عناصر اصلی این فرآیند، اعم از جامعه¬پذیر کننده، جامعه¬پذیر شونده و عامل جامعه‌پذیری می¬پردازیم.
1-1- جامعه‌پذیر کننده
جامعه¬پذیر کننده، عنصریست که نسبت به جامعه‌پذیری افراد یک جامعه اقدام می¬کند. در حقیقت، در فرآیند جامعه‌پذیری، افراد به تبعیت از هنجارها، قوانین، مقررات و بایسته¬هایی که توسط نهاد جامعه¬پذیر کننده تعیین شده است، می¬پردازند. درخصوص چیستی و ماهیت نهاد جامعه¬پذیر کننده دیدگاه¬های مختلفی وجود دارد؛ اما بطورکلی می¬توان آنها را به دو گروه عمده تقسیم کرد. گروه اول، قائل به اهمیت و اثرگذاری نهادهای رسمی، مانند قوانین و مقررات، توافق¬نامه¬ها، حقوق و غیره هستند. این گروه جامعه‌پذیری را امری ارادی، از بالا به پایین و متأثر از ساختار سیاسی موجود در یک جامعه می¬دانند. گروه دوم، قائل به اثرگذاری نهادهای غیررسمی، مانند آداب و رسوم، هنجارها، اخلاق، فرهنگ، مذهب و ایدئولوژی هستند. این گروه، جامعه‌پذیری را امری غیرارادی، از پایین به بالا و متأثر از شرایط موجود در جامعه می¬دانند. جدول زیر، بیانگر دو گروه مذکور و رویکردهای هریک از آنان است:

جدول1) انواع جامعه‌پذیر کننده و ویژگی‌های آنها
....................................................

رویکردی که در پژوهش حاضر مدنظر است، رویکردی تلفیقی است که در آن نهادهای رسمی و غیررسمی، هر دو به مثابه عنصر جامعه¬پذیر کننده، نقشی مهم و قابل توجه در فرآیند جامعه‌پذیری دارند؛ بنحویکه تعارض مبانی جامعه‌پذیری در میان این دو نهاد، منجر به تضعیف فرآیند جامعه‌پذیری شده و در نقطه مقابل، همسویی مبانی جامعه‌پذیری از جانب هر دو نهاد، منجر به تقویت فرآیند جامعه‌پذیری می¬شود. پس در مجموع می¬توان گفت، عنصر جامعه¬پذیر کننده، عبارت است از مجموعه¬ای از نهادهای رسمی و غیررسمی، که با استفاده از عوامل جامعه‌پذیری، نسبت به جامعه¬پذیر کردن شهروندان جامعه اقدام می-کنند. کنش¬ها و واکنش¬ها و همچنین تقابلات و تفاهمات در میان هنجارهای نهادهای رسمی و غیررسمی، منجر به ایجاد تفاوت در جامعه‌پذیری شهروندان مختلف می‌شود.
2-1- عنصر جامعه‌پذیر شونده
عنصر جامعه¬پذیر شونده به مثابه مفعول، عنصر هدف در فرآیند جامعه‌پذیری است. در حقیقت یکایک شهروندان یک جامعه، عنصر جامعه¬پذیر شونده¬ای هستند که از بدو تولد، تحت تأثیر عوامل جامعه‌پذیری، با جامعه‌پذیری مواجه می‌شوند. شهروندان در طول زندگی ممکن است چندین بار با جامعه‌پذیری مجدد و یا با تقویت جامعه‌پذیری مواجه شوند. کودکی و نوجوانی، مهمترین دوره¬های زمانی در فرآیند جامعه‌پذیری هستند؛ بنحویکه اگرچه امکان جامعه‌پذیری مجدد، در هر برهه¬ای از زندگی افراد وجود دارد؛ اما در کودکی و نوجوانی، افراد با جامعه‌پذیری اولیه مواجه می‌شوند که در برخی از موارد می¬تواند تا پایان زندگی افراد ثابت بماند و یا حتی با تقویت مواجه شود. در ادامه درخصوص چگونگی اثرگذاری عوامل جامعه‌پذیری بر عنصر جامعه¬پذیر شونده و همچنین فرآیند جامعه‌پذیری، بیشتر توضیح خواهیم داد.
3-1- عوامل جامعه‌پذیری
عوامل جامعه‌پذیری، به مثابه ابزار عنصر جامعه¬پذیر کننده عمل می¬کنند. نهادهای رسمی، می¬کوشند تا با در اختیار گرفتن عوامل جامعه¬پذیر کننده، نسبت به جامعه‌پذیری شهروندان خود اقدام کنند. نهادهای غیررسمی نیز در اغلب موارد، خود نقش عامل جامعه‌پذیری را نیز ایفا می¬کنند. خانواده، نهاد دین، نظام آموزشی، محیط زندگی، گروه¬های همسالان و دوستان، حوادث و رخدادهای سیاسی و اجتماعی، رسانه¬ها، احزاب و جنبش¬های سیاسی، شرایط فرهنگی، رویکرد نخبگان، قوانین و مقررات، کارگزاران حکومتی و سیستم حکمرانی، از جمله عوامل مهم جامعه‌پذیری هستند. میزان اثرگذاری هریک از عوامل مذکور، نسبت به شرایط روز جامعه و مسیر زندگی اشخاص، متفاوت است. در میان تمام عوامل جامعه‌پذیری، خانواده مهمترین نقش را ایفا می¬کند. چراکه اولین عامل جامعه‌پذیری که هر فرد با آن مواجه می¬شود، خانواده است. ارتباط مستمر، دائمی و منظم افراد با محیط خانواده، از جمله دیگر عواملی است که بر تأثیرگذاری نقش خانواده افزوده است. البته، امروزه با ایجاد تغییراتی در سبک زندگی، از جمله اجباری شدن آموزش و فراگیری رسانه¬ها، میزان اثرگذاری خانواده در فرآیند جامعه‌پذیری در معرض رقابت قرار گرفته است.
«برخلاف خانواده که بیشتر نقش آن در زمینه جامعه‌پذیری سیاسی به صورت غیررسمی و ناخودآگاه است، نقش نظام آموزشی بیشتر رسمی و آگاهانه است» (تاج مزینانی، 1382: 80). یکی از اساسی¬ترین گزینه-های حکومت¬ها در امر جامعه‌پذیری، سیستم آموزشی است. نظام آموزشی، تعداد بسیار زیادی از شهروندان یک جامعه را در مهمترین دوره زمانی جامعه‌پذیری (کودکی) در معرض خواست و مبانی خود قرار می¬دهد. این امر تا دوران جوانی و بزرگسالی، از طریق دانشگاه¬ها ادامه دارد. از همین جهت، مناسب¬ترین گزینه برای حکومت¬ها به منظور جامعه‌پذیری شهروندان و آموزش مبانی مدنظر سیستم حکومتی است. این امر بطور قابل ملاحظه¬ای در مورد حکومت¬های کمونیستی گذشته، صادق است. از آنجا که پس از انقلاب¬های کمونیستی، حکومت¬ها با والدینی مواجه می¬شدند که در فضای متفاوتی رشد کرده بودند و جامعه‌پذیری خانواده¬ها، مطابق با خواست دولت¬های کمونیستی نبود، حکومت¬ها مجبور بودند از طریق سایر عوامل جامعه‌پذیری، از جمله نظام آموزشی، رسانه¬ها و سازمان¬های کودکان و جوانان، نسبت به جامعه¬پذیر کردن کودکان اقدام کنند (همان). این امر به روشنی در صحبت لنین مشهود است که می¬گوید: «تمام هدف آموزش و پرورش، تربیت و تعلیم جوانان امروز، باید این باشد که آنان را متخلق به اخلاق کمونیسم کند» (پیلکینگتون، 1380: 80).
رسانه¬ها از دیگر عوامل مهم در فرآیند جامعه‌پذیری هستند؛ بنحویکه لوسین پای رسانه¬های جمعی را مناسب¬ترین ابزار برای جامعه‌پذیری می¬داند (شارون، 1393: 3). امروزه مطبوعات، رادیو، تلویزیون، شبکه-های اجتماعی و فضای مجازی، به جزئی جدا نشدنی از زندگی مردم تبدیل شده¬اند که نقشی اساسی در جهت¬دهی به افکار مردم، آموزش شهروندان و تعیین اولویت¬ها زندگی سیاسی_اجتماعی شهروندان ایفا می-کنند. در صورتیکه رسانه¬ها در جهت مبانی مدنظر حکومت¬ها اقدام کنند، می¬توانند نقش چشمگیری در جامعه‌پذیری سیاسی شهروندان جوامع ایفا کنند. در مقابل، در صورتی که رسانه¬ها در جهت خلاف میل حکومت¬ها پیش بروند، می¬توانند به مانعی جدی در راستای جامعه‌پذیری سیاسی مدنظر حکومت¬ها تبدیل شوند.
از آنجا که بحث درخصوص عوامل جامعه‌پذیری سیاسی بسیار گسترده است، در اینجا به توضیح سه عامل اساسی خانواده، نظام آموزشی و رسانه، اکتفا می¬کنیم. باتوجه توضیحات مطرح شده در رابطه با سه عنصر جامعه¬پذیر کننده، جامعه¬پذیر شوند و عامل جامعه‌پذیری، اکنون می¬توان فرآیند جامعه‌پذیری مطرح شده در شکل (1) را بنحو زیر تکمیل نمود:

.....................................
شکل2) فرآیند جامعه‌پذیری

2- جامعه‌پذیری در روابط بین‌الملل
متفکرین حوزه روابط بین¬الملل، نظام بین¬الملل را جامعه¬ای متشکل از دولت¬ها، به مثابه شهروند و عضو این جامعه در نظر می¬گیرند. از این روی با وام¬گیری مفهوم جامعه‌پذیری از حوزه علوم اجتماعی و شکل¬دهی به استعاره¬ای تحت عنوان جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل به بررسی نقش روابط میان دولت¬ها و ساختار نظام بین¬الملل با شکل¬گیری یا تغییر هویت و رفتار دولت¬ها می¬پردازند. تا به امروز تعاریف مختلفی از جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل ارائه شده است. ایکنبری و کوپچان، جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل را فرآیند یادگیری می¬دانند که از طریق آن، هنجارها و ایده¬ها از یک دولت به دولت دیگر منتقل می¬شود (Ikenberry & Kupchan, 1990: 289). همچنین توماس ریس، بیان می¬کند: از آنجا که هویت سیاسی دولت¬ها، نه به صورت جداگانه، بلکه در ارتباط و تعامل با دیگر کشورها و بازیگران غیردولتی بین-المللی شکل می¬گیرد، می¬توان مفهوم جامعه‌پذیری را فرآیند انتقال هنجارها از جامعه بین¬المللی به کشورهای عضو تعریف کرد (Risse & Et al, 1999: 11). الدرسون نیز جامعه‌پذیری دولت¬ها را به معنی درونی¬سازی هنجارهای موجود در نظام بین¬الملل قلمداد می¬کند (Alderson, 2001: 471). برخی محققان نیز دولت¬ها را به مثابه انسان¬ها تصور می¬کنند و ویژگی¬های انسانی را به آنان نسبت می¬دهند. در همین رابطه، ونت معتقد است که دولت¬ها نه تنها کنشگر واقعی هستند، بلکه وجود عینی نیز دارند و می-توان ویژگی¬های انسانی همچون مبانی، آرزوها، هویت و منافع را به آنان نسبت داد (Wendt, 2004: 309). از این¬روی، نتیجه¬گیری می¬کنند که فرآیند جامعه‌پذیری حاکم بر روابط انسانی را می¬توان به روابط میان کشورها نیز تعمیم داد. بطورکلی، می¬توان گفت که فرآیند جامعه‌پذیری مورد اشاره در شکل 1، درخصوص جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل نیز حاکم است. اما تفاوت در ماهیت و چیستی عنصر جامعه-پذیر کننده، عنصر جامعه¬پذیر شونده و عامل جامعه‌پذیری است که در ادامه به توضیح ماهیت هریک از سه عنصر مذکور در فرآیند جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل می¬پردازیم.
1-2- عنصر جامعه‌پذیر کننده در روابط بین‌الملل
مکاتب فکری و اندیشمندان مختلف روابط بین¬الملل، نظرات و دیدگاه¬های مختلفی درخصوص ماهیت و چیستی عناصر جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل دارند که در ادامه به بیان تعدادی از این نظریات درخصوص ماهیت عنصر جامعه¬پذیر کننده در فرآیند جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل می¬پردازیم. واقعگرایان، ساختار نظام بین¬الملل را مادی، آنارشیک، غیرهنجاری و مبتنی بر قدرت می¬دانند. در چنین شرایطی اولویت اول دولت¬ها، حفظ بقا و امنیت خود است. لذا کشورهای قدرتمند، برای باقی ماندن در قدرت باید کشورهای ضعیف¬تر را مجبور به پیروی از خود کنند و در مقابل، کشورهای ضعیف¬تر برای حفظ امنیت، مجبور به پیروی از قدرت¬ها هستند. از این¬روی، واقعگرایان جامعه‌پذیری را فرآیندی اجباری، تحمیلی، از بالا به پایین و ناشی از روابط قدرت می¬دانند.
بوزان معتقد است که فضای رقابتی موجود در نظام بین¬الملل، کشورها را مجبور می¬کند که از الگوهای موفق¬تر پیروی کنند. وی بر همین اساس، بیان می¬کند که در شرایط دو قطبی ناشی از جنگ سرد، کشورها مجبور به تبعیت از الگوهای سیاسی، اقتصادی و نظامی شوروی و یا آمریکا بودند. بوزان یکی از دلایل فروپاشی شوروی را، جامعه‌پذیری برخی کشورها از آمریکا می¬داند و بیان می¬کند که پس از فروپاشی شوروی، بسیاری از کشورهای مارکسیستی نیز تلاش کردند که به تبعیت از الگوهای ایالات متحده درآیند (Buzan & Et al, 1993: 23).
والتز و نوواقعگرایان، جامعه‌پذیری را از منظر ساختار نظام بین¬الملل بررسی می¬کنند و معتقدند که فشارهای ناشی از رقابت در فضای آنارشیک نظام بین¬الملل، منجر به جامعه‌پذیری دولت¬ها می¬شود (Waltz, 1997: 76). «نوواقعگرایان، معتقدند که در جریان فرآیند جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل، کشورها باتوجه به پاداش¬ها و مجازات¬هایی که در نتیجه رفتار خود، از نظام بین¬الملل دریافت می¬کنند، رفتار مناسب را انتخاب می¬کنند و این امر منجر به شکل¬گیری شباهت در رفتارهای آنان می¬شود» (مشیرزاده، 1384: 115).
برخی از صاحب¬نظران معتقدند که هژمون، بازیگر اصلی نقش جامعه¬پذیرکننده، در فرآیند جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل است. آنان معتقدند که پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، ایالات متحده آمریکا بعنوان هژمون، نقش اساسی را در فرآیند جامعه‌پذیری به عهده گرفت. «در نظم هژمونیک، دولت¬های مغلوب، مبانی و اصول هژمون را بعنوان مبانی و اصول معتبر شناسایی کرده و خود را با سیاست¬های مدنظر آن هماهنگ می¬سازند. این روش که در آن، اعمال اجباری قدرت، دلیل جامعه‌پذیری است، در راستای منافع هژمون قرار دارد؛ چراکه اعمال قدرت از طریق جامعه‌پذیری، با دوام¬تر و کم¬هزینه¬تر از اعمال قدرت صرف است» (چگنی¬زاده و پورآخوندی، 1393: 151 به نقل از Schimmelfennig, 2006).
از طرف دیگر، نهادگرایان معتقدند که نهادهای بین¬المللی می¬توانند مناسب¬ترین جایگزین برای جامعه‌پذیری از طریق اعمال قدرت هژمون باشند (Börzel, 2003: 16).
سازه¬انگاران، محیط روابط بین¬الملل را محیطی نهادی و فرهنگی تصور می¬کنند و بر مفاهیمی همچون هویت، اقناع، یادگیری و درونی¬سازی در فرآیند جامعه‌پذیری تأکید می¬کنند. «این محیط، مرکب از سه لایه نهادی رسمی (مانند سازمان ملل و رژیم کنترل تسلیحات)، لایه فرهنگ سیاسی (مانند قوائد حاکمیت و حقوق بین¬الملل) و لایه الگوی بین¬المللی مودت و خصومت است» (چگنی¬زاده و پورآخوندی، 1393: 145). هریک از مکاتب فکری و نظریات ذکر شده، بر اهمیت بخشی از عناصر جامعه¬پذیر کننده تأکید دارند. لذا رویکرد مدنظر در پژوهش حاضر، رویکردی تلفیقی، مبتنی بر ایفای نقش عوامل مختلف، از جمله هژمون و قدرت¬های بین¬المللی، ساختار و فرهنگ سیاسی نظام بین¬الملل، سازمان¬های بین¬المللی دولتی و غیر¬دولتی و قوائد حاکم بر نظام بین¬الملل، بعنوان عنصر جامعه¬پذیر کننده در فرآیند جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل است.
2-2- عنصر جامعه‌پذیر شونده در روابط بین‌الملل
مشخصا در فرآیند جامعه‌پذیری در روابط بین‌الملل، منظور از عنصر جامعه‌پذیر شونده، دولت‌هاست. البته در نگرش سازه¬انگاران، ذیل مفهوم اهمیت دیپلماسی عمومی در جامعه‌پذیری، به جامعه‌پذیر بودن شهروندان و نخبگان جامعه هدف نیز اشاراتی شده است؛ اما از آنجا که مفهوم جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی در ادامه بیشتر مورد بحث قرار خواهد گرفت، فعلا از آن چشم¬پوشی می‌کنیم.
درخصوص اینکه مشخصا کدام دولت¬ها، عنصر هدف هستند، در میان مکاتب فکری مختلف، اختلاف نظراتی وجود دارد. واقعگرایان معتقدند، دولت¬هایی که برخلاف میل هژمون و قدرت¬های بین¬المللی عمل می¬کنند، عنصر جامعه¬پذیر شونده هستند. نهادگرایان، دولت¬های تازه تأسیس و دولت¬های انقلابی را جامعه¬پذیر شونده می¬دانند. نوواقع¬گرایان نیز از آنجا که معتقدند رقابت کشورها منجر به شکل¬گیری رفتار مشابه در میان آنان می¬شود، تقریبا تمام دولت¬ها را در حال جامعه‌پذیری و جامعه‌پذیری مجدد می¬خوانند. در نهایت سازه¬انگاران، از آنجا که جامعه‌پذیری را متأثر از فرهنگ سیاسی بین¬الملل می¬دانند، هر دولتی که مسیری مخالف قوائد حاکم بر نظام بین¬الملل و فرهنگ سیاسی رایج را در پیش بگیرد، عنصر جامعه¬پذیر شونده در نظر می¬گیرد. وجه اشتراک تمامی مکاتب فکری و نظریات درخصوص ماهیت عنصر جامعه¬پذیر شونده، دولت¬ها هستند. در حقیقت، در فرآیند جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل، دولت¬ها به مانند انسان، دارای هویت، ویژگی، رفتار، فرهنگ و ایدئولوژی تصور می‌شوند و همانگونه که شهروندان یک جامعه از بدو تولد تا پایان زندگی در جریان فرآیند جامعه‌پذیری قرار می¬گیرند، دولت¬ها نیز به مثابه شهروندان نظام بین-الملل، در معرض فرآیند جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل هستند.
3-2- عوامل جامعه‌پذیری در روابط بین‌الملل
مکاتب فکری و محققین مختلف، نظریات متفاوتی درخصوص عوامل جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل دارند؛ اما بطورکلی می¬توان آنها را به دو دسته عوامل سخت و عوامل نرم تقسیم کرد. عوامل سخت جامعه‌پذیری، به عواملی اطلاق می¬شود که رویکرد اجباری دارند و حاکی از روابط قدرت میان کشورهاست؛ بنحویکه کشورهای قوی¬تر، کشورهای ضعیف¬تر را مجبور به پیروی از خواست خود می¬کنند. مقصود جامعه¬پذیر کننده در استفاده از عوامل سخت، تغییر ترجیحات دولت هدف و یا درونی¬سازی هنجارهای مدنظر خود نیست؛ بلکه مقصود، مجبور کردن دولت¬ها به کنار گذاشتن رفتار خود است. حمله و اشغال نظامی و اعمال تحریم، از نمونه عوامل سخت جامعه‌پذیری هستند. کارگزار اعمال عوامل سخت، هژمون و قدرت¬های جهانی هستند. اقدامات آمریکا در ژاپن و آلمان، بعد از جنگ جهانی دوم و همچنین اشغال نظامی عراق در زمان ریاست جمهوری جورج بوش در ایالات متحده، از جمله نمونه¬های تلاش هژمون، به منظور جامعه¬پذیر کردن کشورها بوده است. در نمونه¬های مذکور، پس از سقوط دولت، هژمون مسئولیت جامعه‌پذیری کشور مغلوب را به عهده می¬گیرد و سعی می¬کند تا آن کشور را مطابق با خواست خود بازسازی کند.
استفاده از تحریم¬ها نیز بعد از جنگ سرد به یکی از ابزارهای اصلی، به منظور اعمال فشار، برای جامعه¬پذیر کردن دولت¬ها تبدیل شده است. این تحریم¬ها، از جانب سازمان¬های بین¬المللی و قدرت¬های برتر، به منظور تغییر رفتار کشورهای هدف بکار گرفته می¬شود. تحریم¬ها می¬توانند سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و یا در حوزه تکنولوژی و فناوری باشند.
هدف از اشغال نظامی و یا اعمال تحریم، تغییر تمایلات کشورها نیست؛ بلکه هدف آنها تغییر رفتار آنان است. از طرف دیگر، اعمال روش¬های سخت در جامعه¬پذیر کردن دولت¬ها، به نوعی هشدار به سایر دولت¬ها نیز هست که در صورت تخطی از هنجارهای مدنظر هژمون یا قدرت¬ها، چه پیامدهایی گریبانگیر آنان می-شود. از این جهت، جامعه‌پذیری از طریق اعمال روش¬های سخت را می¬توان موقتی و ناپایدار دانست. عوامل نرم جامعه‌پذیری، برخلاف عوامل سخت، به دنبال تغییر ترجیحات و خواست دولت¬هاست. بنحویکه دولت-ها، با خواست خود و به دور از اجبار، تصمیم به تغییر رفتار و پیروی از هنجارهای نظام بین¬الملل یا هژمون می¬گیرند. درونی¬سازی هنجارها و اقناع، از جمله اهداف جامعه¬پذیر کننده در استفاده از عوامل نرم است. اغلب صاحب¬نظران، استفاده از عوامل نرم به منظور جامعه‌پذیری را راهی مناسب¬تر و پایدارتر می¬دانند. گودمن و جینکز معتقدند که در اغلب موارد، جامعه‌پذیری در شرایط فقدان اجبار صورت پذیرفته است (Goodman & Jinks, 2005). بکارگیری دیپلماسی و مذاکره، الگو سازی موفق و برقراری رابطه و تعامل مثبت با کشور هدف، از جمله عوامل نرم در جامعه‌پذیری هستند. البته سازه¬انگاران بر مقوله یادگیری اجتماعی نیز تأکید دارند و معتقدند که با ایجاد تغییر در تمایلات شهروندان و نخبگان جوامع، می¬توان تمایلات دولت¬ها را نیز تغییر داد. در ادامه، ذیل بحث جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی، بیشتر به این مبحث خواهیم پرداخت.
باتوجه به موارد ذکر شده درخصوص ماهیت سه عنصر جامعه¬پذیر کننده، جامعه¬پذیر شونده و عامل جامعه‌پذیری، می¬توان فرآیند جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل را بنابر شکل زیر تعریف کرد:

..................................................
شکل3) فرآیند جامعه‌پذیری در روابط بین‌الملل

3- جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی
همانطور که پیشتر اشاره شد، ذیل مفهوم جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل از دیدگاه سازه¬انگاری، اشاراتی به دیپلماسی عمومی شده است. سازه¬انگاران معتقدند که با اثرگذاری بر افکار نخبگان و یا تغییر نگرش عامه مردم، می¬توان بر ترجیحات و رفتار دولت¬ها نیز تأثیر گذاشت. به عبارتی، آنان معتقدند که تغییر در باورهای گروهی از شهروندان (به ویژه نخبگان) می¬تواند به تغییر کنش و سیاست خارجی دولت¬ها منجر شود (Alkoby, 2008: 171). از این روی، بکارگیری دیپلماسی عمومی را، راه مناسبی برای جامعه¬پذیر کردن دولت¬ها می¬دانند. در حقیقت هدف از دیپلماسی عمومی را، تغییر ترجیحات دولت¬ها و جامعه¬پذیر کردن آنان می¬دانند. درخصوص ماهیت و ابعاد جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی، تا به امروز پژوهش قابل توجهی به انجام نرسیده است. معدود اشاراتی نیز که سازه¬انگاران به این مبحث داشته¬اند از چند ضعف برخوردار است. اولا، آنها دیپلماسی عمومی را تا حد یکی از ابزارهایی که می¬تواند در جامعه¬پذیر کردن دولت¬ها مؤثر باشد، پایین می¬آورند؛ در صورتی که دیپلماسی عمومی، دارای ظرفیت کافی به منظور مطالعه و تحقیق بعنوان یک حوزه مجزا می¬باشد. ثانیا، سازه¬انگاران صرفا اشاراتی به دیپلماسی عمومی در جامعه‌پذیری داشته¬اند و توضیحی درخصوص ماهیت و چیستی، ابعاد، روند و چگونگی عملکرد آن نداشته-اند. ثالثا، مقصود نهایی سازه¬انگاران در اشاره به دیپلماسی عمومی، جامعه¬پذیر کردن دولت¬هاست؛ در صورتی که دیپلماسی عمومی، صرفا به جامعه¬پذیر کردن دولت¬ها نمی¬انجامد و ممکن است دارای اهداف دیگری، از جمله کسب مشروعیت سیاسی، صدور ارزش‌ها، جهت¬دهی به افکار عمومی و جلب اعتماد عمومی باشد.
به هر صورت، در پژوهش حاضر، جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی بعنوان حوزه¬ای مستقل، مورد بررسی قرار می¬گیرد که دارای تفاوت¬های عمده، با دو مفهوم پیش ذکر جامعه‌پذیری و جامعه‌پذیری در روابط بین-الملل است. به عبارت دیگر، برخلاف نظر محققینی که جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی را ذیل جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل تعریف می¬کنند، عناصر موثر در فرآیند جامعه‌پذیری، در میان این دو مفهوم دارای تفاوت¬های اساسی هستند. کاربرد جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی نیز فراتر از آن است که تا به امروز ذیل مفاهیم جامعه¬پذیر کردن دولت¬ها به آن پرداخته شده است. در ادامه به توضیح بیشتر درخصوص جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی، اهمیت و کاربرد، عناصر مؤثر و تفاوت¬های آن با دو مفهوم پیش ذکر خواهیم پرداخت.
«اصطلاح دیپلماسی عمومی نخستین بار در سال 1965 توسط ادموند گولیون بکار گرفته شد و به معنی ارتباطات معطوف به منافع ملی یک کشور، از طریق ارتباط با مردم خارج از مرزهای جغرافیایی تعریف شده است» (هادیان و احدی، 1388: 90). در فرهنگ واژگان روابط بین¬الملل وزارت خارجه آمریکا، در تعریف دیپلماسی عمومی نوشته شده: «دیپلماسی عمومی به برنامه¬های تحت حمایت دولت اشاره دارد که هدف از آنها اطلاع¬رسانی یا تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی در کشورهای دیگر است. ابزار اصلی آن نیز انتشار متن، تصاویر متحرک، مبادلات فرهنگی، رادیو و تلویزیون و اینترنت است» (US. Dep, 1987). همچنین، آژانس تبلیغات آمریکا، دیپلماسی عمومی را دیپلماسی از طریق درک توده¬های مردم سایر کشورها، ارسال پیغام برای آنان و فعالیت به منظور اثرگذاری بر آنان تعریف کرده است (Wolf & Rosen, 2004: 4). اسنوا و تیلور نیز معتقدند که دیپلماسی عمومی در برگیرنده روش¬هایی است که دولت¬ها، افراد، گروه¬ها و نهادهای خصوصی، از طریق آن بطور مستقیم و غیرمستقیم بر افکار عمومی یک جامعه تأثیر می¬گذارند (Snow & Taylor, 2009).
بطورکلی می¬توان گفت دیپلماسی عمومی به افعال، اقدامات و برنامه¬هایی اطلاق می¬گردد که به منظور اثرگذاری و جهت¬دهی به افکار عمومی ملت¬ها طرح¬ریزی شده¬اند. بر همین اساس، اقدامات مختلف، اعم از فعالیت در حوزه رادیو، تلویزیون، فضای مجازی، روزنامه و مجلات (دیپلماسی رسانه¬ای)، سینما، موسیقی، ادبیات، معماری و هنر (دیپلماسی فرهنگی)، جذب دانشجو، برگزاری نشست¬های علمی، کارگاه¬های علمی بین¬المللی و فراهم¬آوری فرصت¬های مطالعاتی (دیپلماسی آموزشی) و سایر موارد از این دست، همه بعنوان نمونه¬ها و زیرمجموعه¬هایی از دیپلماسی عمومی تلقی می‌شوند.
1-3- جامعه‌پذیری، شاخصی برای ارزیابی دیپلماسی عمومی دولت‌ها
اغلب محققان حوزه دیپلماسی عمومی، معتقدند که سیاست¬های دیپلماسی عمومی در مواجه با شهروندان جوامع مختلف، متفاوت است و آثار آن نیز متوجه اشخاص مختلف، با دیدگاه¬ها و نظرات متفاوت و پراکندگی گسترده است؛ در نتیجه، ارزیابی موفقیت¬آمیز بودن یا شکست خوردن سیاست¬های یک کشور در حوزه دیپلماسی عمومی، کاری دشوار است (هادیان و احدی، 1388: 100). همچنین، تا به امروز شاخصی دقیق و مناسب برای ارزیابی دیپلماسی عمومی معرفی نشده و از این جهت در حوزه دیپلماسی عمومی با یک خلاء نظری مواجه هستیم.
به عقیده نگارنده، هدف از دیپلماسی عمومی، جامعه‌پذیر کردن شهروندان کشور هدف و مناسب‌ترین شاخص برای ارزیابی موفقیت‌آمیز بودن یا شکست خوردن اقدامات یک کشور در حوزه دیپلماسی عمومی، جامعه‌پذیری است. بنحویکه می‌توان گفت، اگر اقدامات رسانه‌ای، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و آموزشی مختلف یک دولت، در نهایت منجر به جامعه‌پذیری شهروندان کشور هدف شده است؛ پس آن کشور دارای دیپلماسی عمومی موفقیت‌آمیزی است و بالعکس. شیوه‌های تشخیص میزان جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی نیز، همان شیوه‌های تشخیص جامعه‌پذیری در جامعه‌شناسی، علوم سیاسی و روانشناسی: یعنی استفاده از ابزارهای نظرسنجی، افکار سنجی و تحلیل داده‌ها است. در ادامه به بررسی ماهیت و ویژگی عناصر جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی می‌پردازیم.
2-3- عنصر جامعه‌پذیر کننده در دیپلماسی عمومی
مطابق آنچه تاکنون مورد بحث قرار گرفت، عنصر جامعه¬پذیر کننده در مفهوم جامعه‌پذیری مورد اشاره در جامعه¬شناسی، روانشناسی و علوم سیاسی، دولت¬ها و ارکان و عناصر وابسته به آن بعنوان نهاد رسمی، در کنار نهادهای غیررسمی هستند. در مفهوم جامعه‌پذیری در روابط بین¬الملل نیز عنصر جامعه¬پذیر کننده، باتوجه به رویکردهای فکری مختلف، هژمون و قدرت¬های جهانی، سازمان¬های بین¬المللی، حقوق بین¬الملل و فرهنگ سیاسی بین¬الملل خوانده شده است. در بحث پیرامون جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی، مجددا نقش دولت¬ها، به مثابه عنصر جامعه¬پذیر کننده، پر رنگ می¬شود. اگر در نگرش روابط بین¬المللی جامعه‌پذیری، هژمون و قدرت¬های جهانی، بواسطه برخورداری از قدرت سخت، دارای تأثیر چشمگیرتری نسبت به سایر دولت¬ها قلمداد می¬شدند؛ در دیپلماسی عمومی، یکایک دولت¬های عضو نظام بین¬الملل می-توانند مؤثر واقع شوند. چراکه در اینجا، قدرت نرم، از اهمیت بیشتری برخوردار است و چه بسا کشوری که از قدرت نظامی چندانی برخوردار نباشد، اما بتواند اثرگذارتر از هژمون و قدرت¬های جهانی ظاهر شود.
یکایک دولت¬های عضو نظام بین¬الملل، می¬توانند به فراخور شرایط، ظرفیت¬های رسانه¬ای، فرهنگی و آموزشی خود را در راستای جامعه¬پذیر کردن شهروندان سایر جوامع بکار گیرند. با گسترش اینترنت و فراهم شدن شرایط ارتباط آسان جهانی، امروزه شاهد نزاع گسترده دولت¬های مختلف در حوزه دیپلماسی عمومی، با هدف جامعه¬پذیر کردن شهروندان یکدیگر هستیم. این جامعه‌پذیری می¬تواند با هدف مشروعیت¬بخشی به اقدامات دولت¬ها، کسب حمایت مردمی از درون کشورها، الگوسازی از خود، منجی¬سازی از خود و افزایش نفوذ فرهنگی و سیاسی دولت¬ها باشد.
3-3- عنصر جامعه‌پذیر شونده در دیپلماسی عمومی
در دیپلماسی عمومی، همچون مفهوم جامعه¬شناسانه جامعه‌پذیری، مجددا شهروندان بعنوان عنصر جامعه-پذیر شونده تلقی می‌شوند؛ با این تفاوت که اینبار، شهروندان سایر کشورها هدف فرآیند جامعه‌پذیری هستند. به عبارت دیگر می¬توان گفت در نسبت مفهوم جامعه¬شناسانه جامعه‌پذیری با مفهوم روابط بین-المللی جامعه‌پذیری، ما شاهد تغییر عنصر جامعه¬پذیر شونده از شهروندان کشورها که همان افراد و انسان-ها هستند، به شهروندان نظام بین¬الملل، یعنی دولت¬ها بودیم. اما در نسبت مفهوم روابط بین¬المللی جامعه‌پذیری با جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی، مجددا شاهد تغییر عنصر جامعه¬پذیر شونده از دولت-ها، به شهروندان و افراد کشورها هستیم؛ با این تفاوت که اینبار شهروندان کشورهای دیگر، هدف جامعه‌پذیری هستند.
در فرآیند جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی، دولت¬ها تلاش می¬کنند تا با بکارگیری ظرفیت¬های مختلف دیپلماسی عمومی، شهروندان جوامع دیگر را متقاعد سازند تا هنجارها، اقدامات و سیاست¬های آنان را بپذیرند و درونی سازند.
همانگونه که پیشتر گفته شد، جامعه‌پذیری عبارت است از فرآیندی که در جریان آن، افراد با هنجارها، قوائد، الگوها، ارزش‌ها، قوانین و بایسته¬های زندگی در یک محیط اجتماعی آشنا می‌شوند و ضمن درونی-سازی آنها، به تبعیت از این مبانی و اصول می¬پردازند. بر همین مبنا، در قدم اول، هدف از جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی، آشنایی شهروندان سایر کشورها با هنجارها، سیاست¬ها، مبانی دولت جامعه¬پذیر کننده است. در قدم دوم، درونی¬سازی هنجارها مورد نظر است و در قدم سوم، پذیرش و تبعیت شهروندان جامعه هدف از مبانی و اصول عنصر جامعه¬پذیر کننده موردنظر است.
4-3- عوامل جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی
از جمله رایج¬ترین عوامل جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی، می¬توان به ابزارهای رسانه¬ای همچون رادیو، تلویزیون، فضای مجازی و شبکه¬های اجتماعی، روزنامه¬ها و مجلات، تحت عنوان کلی دیپلماسی رسانه¬ای؛ ابزارهای فرهنگی همچون سینما، موسیقی، ادبیات، معماری و هنر، تحت عنوان کلی دیپلماسی فرهنگی و ابزارهای آموزشی مانند جذب دانشجویان خارجی، اعطا بورسیه تحصیلی، فراهم¬آوری فرصت¬های مطالعاتی برای اساتید و محققان و برگزاری نشست¬های علمی مشترک با کشور هدف، تحت عنوان کلی دیپلماسی آموزشی، اشاره کرد.
1-4-3- دیپلماسی رسانه‌ای
امروزه دیپلماسی رسانه¬ای بعنوان یکی از در دسترس¬ترین و اثرگذارترین شیوه¬های دیپلماسی عمومی، شناخته می¬شود. ایبو هرگونه استفاده از رسانه، در راستای بیان و ترویج سیاست خارجی را دیپلماسی رسانه¬ای تعریف می¬کند (Ebo, 1996: 44). رسانه¬ها، پایگاه¬های خبری، ژورنال¬ها، شبکه¬های اجتماعی، رادیو و تلویزیون، از جمله اصلی¬ترین منابعی هستند که تصورات انسان¬ها را از جهان خارج، شکل می¬دهند. برهمین اساس، سث معتقد است، آنچه که انسان¬ها درباره واقعیت¬ها می¬دانند، همان است که در تصورات رسانه¬ای ساخته می¬شود (Seth, 2004: 36). نقش و اهمیت رسانه¬ها در دنیای امروز تا حدی است که پطرس غالی، دبیرکل اسبق سازمان ملل متحد، از اینکه سی ان ان عضو شانزدهم شورای امنیت است، شکوه می¬کرد (Minear & Et al, 1996: 4). احداث شبکه¬های رادیویی و تلویزیونی به زبان¬های خارجی، انتشار نشریات و ایجاد وب سایت¬ها و صفحات مختلف در شبکه¬های اجتماعی به زبان¬های خارجی، از جمله اقدامات رسانه¬ای کشورها در راستای دیپلماسی عمومی است.
2-4-3- دیپلماسی فرهنگی
بکارگیری دیپلماسی فرهنگی، هرچند نیاز به برنامه¬ریزی بلند مدت و صرف انرژی بیشتر، نسبت به سایر زیرمجموعه¬های دیپلماسی عمومی دارد؛ اما جامعه‌پذیری حاصل از دیپلماسی فرهنگی، عمیق¬تر و با دوام¬تر است. سینما و موسیقی بومی کشورها، سبک زندگی، ادبیات، تاریخ، هنر و معماری منحصر به فرد کشورها، شرایط را برای بکارگیری دیپلماسی فرهنگی، از جانب تمامی دولت¬های عضو نظام بین¬الملل فراهم ساخته است. از این جهت است که گفته می¬شود کارایی ابزارهای دیپلماسی فرهنگی، به قدری است که کشورهای فاقد مؤلفه¬های قدرت¬آفرینی سیاسی، نظامی و اقتصادی فوق¬العاده نیز می¬توانند با استفاده از ابزارهای فرهنگی، با افکار عمومی ملت¬ها ارتباط برقرار کنند؛ در شرایطی که هزینه و انرژی کمتری صرف کرده و در مقابل اثرگذاری بیشتری به همراه داشته باشند (کچوئیان، 1391: 12).
فریزر معتقد است که قدرت نرم از فرهنگ سرچشمه می¬گیرد و از این روی، منابع فرهنگی ایالات متحده آمریکا از جمله سینما، موسیقی و سبک زندگی آمریکایی را بعنوان مؤلفه¬های اساسی قدرت نرم ایالات متحده آمریکا معرفی می¬کند. فریزر معتقد است که در طول جنگ جهانی اول، چارلی چاپلین یکی از قدرتمندترین سفیران آمریکا بود و در جنگ جهانی دوم، میکی موس و دانلد داک، دیپلماسی دیزنی لند را برای گسترش ارزش‌های آمریکایی در سراسر جهان به ارمغان آوردند. او همچنین برندهای ورزشی مانند نایکی، موسیقی آمریکایی مانند انواع موسیقی پاپ، سبک زندگی و غذاهای آمریکایی مانند کوکاکولا، انواع فست فود و مک دونالدز را از جمله ظرفیت¬های فرهنگی ایالات متحده که منجر به شکل¬دهی قدرت نرم آن شده است، معرفی می¬کند (Fraser, 2005).
اشاعه، ترویج و آموزش زبان، یکی از روش¬های کارآمد و ماندگار در حوزه دیپلماسی فرهنگی است. چراکه شهروندان جوامع، پس از یادگیری زبان خارجی یک کشور، به سمت موسیقی، ادبیات، سینما و فرهنگ آن کشور نیز تمایل پیدا می¬کنند و این امر منجر به جامعه‌پذیری شهروندان می¬شود. از این روی، یکی از اولین اقدامات دولت¬های استعمارگر، در راستای جامعه¬پذیر کردن شهروندان کشورهای مورد استعمار، حاکم کردن زبان خود، بر آن کشور بوده است. بر همین اساس، لئونارد معتقد است که دیپلماسی فرهنگی، علاوه بر اینکه موجب آشنایی مردم با کشوری دیگر می¬شود، با خلق ادراک مثبت نسبت به آن، قابلیت خرید محصولات انگلیسی زبان، فهم، تصدیق و رعایت آداب و رسوم و سیاست¬ها به زبان انگلیسی را نیز بالا می-برد (Leonard & Et al, 2002: 10).
3-4-3- دیپلماسی آموزشی
همانگونه که درخصوص عوامل جامعه‌پذیری مدنظر جامعه¬شناسان نیز گفته شد، آموزش، تعلیم و تربیت، مدارس و دانشگاه¬ها، از اصلی¬ترین عوامل جامعه¬پذیر کردن شهروندان هستند. در حوزه دیپلماسی عمومی نیز، سال¬هاست که کشورها با جذب دانشجو و اعطا بورسیه، علی¬الخصوص به کشورهای کمتر توسعه یافته، سعی در آموزش شهروندان سایر کشورها و نهادینه¬سازی هنجاری¬های مدنظر خود داشته¬اند. در همین رابطه، موسسه مطالعاتی آمریکایی بروکینگز در گزارشی تحت عنوان "صدای آمریکا: دیپلماسی عمومی آمریکا برای قرن 21" ضمن بیان اهمیت اصلاحات ساختاری در راهبرد دیپلماسی عمومی آمریکا می-نویسد: «تعاملات شخصی و آموزشی، از موثرترین شیوه¬هایی است که ما برای برقراری ارتباط با جوامع خارجی در اختیار داریم ... دولت ما باید در سطح جهان، اعلام کند که آمریکا پذیرای دانشجویان، گردشگران، تاجران، محققان و سایر مهمان¬های خیرخواه است» (کریستین، 1388: 140). باتوجه به موارد ذکر شده درخصوص سه عنصر جامعه¬پذیر کننده، جامعه¬پذیر شونده و عوامل جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی، شکل زیر بیانگر فرآیند جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی است:

..................................................
شکل4) فرآیند جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی

نتیجه‌گیری
هدف اصلی دیپلماسی عمومی، جامعه¬پذیر کردن شهروندان کشور هدف است. لذا مفهوم جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی، شاخصی مناسب برای ارزیابی موفقیت آمیز بودن یا شکست خوردن سیاست¬های یک دولت در حوزه دیپلماسی عمومی است. بنحویکه اگر سیاست¬های یک دولت در حوزه دیپلماسی عمومی، منجر به جامعه‌پذیری شهروندان کشور هدف شود، می¬توان گفت آن دولت، دیپلماسی عمومی موفقی را بکار گرفته و بالعکس. ماهیت عناصر اصلی جامعه‌پذیری، در میان رویکردهای جامعه¬شناسانه و روابط بین-المللی جامعه‌پذیری و مفهوم جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی، متفاوت است. جدول زیر، ضمن بیان خلاصه¬ای از بحث¬های صورت گرفته، تفاوت ماهیت عناصر جامعه‌پذیری در میان رویکردهای مختلف را نشان خواهد داد:


جدول2) مقایسه مفاهیم مختلف جامعه‌پذیری
...................................................


چکیده

هدف از دیپلماسی عمومی، جامعه‌پذیر کردن شهروندان سایر کشورها، متناسب با هنجارهای دولت جامعه-پذیر کننده است. در حقیقت، شاخص موفقیت‌آمیز بودن یا شکست خوردن سیاست‌های یک دولت در حوزه دیپلماسی عمومی، جامعه‌پذیری است. بنحویکه اگر دیپلماسی عمومی یک دولت، منجر به جامعه‌پذیری شهروندان کشور هدف شود، می‌توان گفت، آن دولت دیپلماسی عمومی موفقیت‌آمیزی بکار گرفته و بالعکس. با این حال، علیرغم اهمیت مفهوم جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی، تا به امروز پژوهش قابل توجهی درخصوص ماهیت و ابعاد آن به انجام نرسیده است. مقاله حاضر، ضمن بررسی رویکردهای جامعه‌شناسانه و روابط بین‌المللی جامعه‌پذیری، تلاش دارد تا کاربستی مفهومی، درخصوص جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی را شکل داده، عناصر اصلی فرآیند جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی را تعریف کرده و تفاوت‌های مفهوم جامعه‌پذیری در دیپلماسی عمومی را با سایر مفاهیم جامعه‌پذیری، مورد اشاره قرار دهد. در نهایت، مقاله حاضر تلاش دارد تا بخشی از خلاء نظری موجود در حوزه دیپلماسی عمومی و جامعه‌پذیری را پوشش دهد.