منابع و ماخذ
فارسی:
1- آرون، ریمون (1363)، مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی، ترجمه: باقر پرهام، تهران: انتشارات سمت.
2- افتخاری، اصغر (1388)، کالبدشکافی تهدید، تهران: دانشگاه امام حسین.
3- بابر، جیمز و اسمیت، مایکل (1372)، ماهیت سیاستگذاری خارجی در دنیای وابستگی متقابل کشورها، ترجمه: سیدحسین سیف¬زاده، تهران: انتشارات قومس.
4- باقری چوکامی، سیامک (1389)، «جنگ هوشمند، رویکرد اوباما در برخورد با برنامه هسته¬ای ایران»، فصلنامه مطالعات سیاسی، س 9، ش 35.
5- تولایی، محمد (1387)، تحلیلی بر گفتمان هیأت حاکمه جدید آمریکا، تهران: پژوهشکده مطالعات بسیج.
6- خوشوقت، محمدحسین (1385)، تجزیه و تحلیل تصمیم¬گیری در سیاست خارجی، چ 3، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه.
7- دهقانی فیروزآبادی، سیدجلال (1390)، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران: انتشارات سمت.
8- راست، بروس (1381)، سیاست جهانی: محدودیت¬ها و فرصت¬های انتخاب، ترجمه: علی امیدی، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه.
9- راسل، برتراند (1361)، قدرت، ترجمه: نجف دریا بندری، تهران: انتشارات خوارزمی.
10- رجایی، فرهنگ (1390)، «سیاست چیست و چگونه تعریف می¬شود؟»، فصلنامه سیاست خارجی، س3، ش1.
11- ریاحی، محمدرضا (1390)، ایران وآمریکا، توسعه تضاد در بستر قدرت نرم رسانه، تهران: مرکز پژوهش¬های اسلامی صدا و سیما.
12- سیف¬زاده، سیدحسین (1385)، اصول روابط بین¬الملل، چ 5، تهران: انتشارات میزان.
13- سیمبر، رضا (1387)، روابط بین¬الملل و دیپلماسی صلح در نظام متحول جهانی، تهران: انتشارات سمت.
14- شفیعی، نوذر و زمانیان، روح¬اله (1390)، «مفهوم سیاست خارجی از دیدگاه نظریه¬ها (واقع¬گرایی، لیبرالیسم و سازه¬انگاری)»، دوفصلنامه اطلاعات سیاسی– اقتصادی، ش 285.
15- عالم، عبدالرحمان (1378)، بنيان¬هاي علم سياست، تهران: انتشارات گويا.
16- عباسی، محمد و سعیدی، سیدحمیدرضا (1390)، قدرت نرم و تهدید سخت: ارزیابی تهدیدات دولت آمریکا 2007-2009، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق.
17- عسگری، محمود (1389)، «رویکردی انتقادی به نظریه قدرت نرم»، فصلنامه راهبرد دفاعی، س 8، ش 28.
18- قوام، عبدالعلی (1375)، اصول سیاست خارجی و سیاست بین¬الملل، چ 4، تهران: انتشارات سمت.
19- محمدی اشتهاردی، محمد (1377)، «ولایت فقیه و رد شبهه¬ها»، نشریه پاسدار اسلام، ش203.
20- محمدی، منوچهر (1377)، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: اصول و مسائل، تهران: انتشارات دادگستر.
21- ﻣﺸﻴﺮزاده، حمیرا (1384)، ﺗﺤﻮل در ﻧﻈﺮﻳﻪ¬های رواﺑﻂ ﺑﻴﻦ¬اﻟﻤﻠﻞ، تهران: انتشارات سمت.
22- نای، جوزف (1387) قدرت نرم، ترجمه: سید محسن روحانی و مهدی ذوالفقاری، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق.
23- نای، جوزف (1393)، آینده قدرت، ترجمه: احمد عزیزی، تهران: انتشارات فرزان.
24- نائینی، میرزا محمد حسین (1424)، تنبیه الامه و تنزیه المله، قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
25- هیکل، نبی (1396)، فرهنگ علمی موضوعی، کابل: انتشارات لمر.
لاتین:
26- John S. Dryzek (2006). Deliberatiye Global Politics: Discourse and Democracy in a Divided RWorld, (Cambridge), UK: Polity Press.
متن کامل
مقدمه
ارائه یک تعریف جامع از دانشواره قدرت دشوار است، اما در اینجا سعی شده نزدیکترین تعریف به موضوع تحقیق بیان شود، ماکس وبر، قدرت امکان خاص یک عامل (فرد یا گروه) به خاطر داشتن موقعیتی در روابط اجتماعی است که بتواند گذشته از پایه اتکای این امکان خاص اراده خود را با وجود مقاومت، بکار ببندد. مک آیور، منظور از داشتن قدرت، توانایی تمرکز، تنظیم یا هدایت رفتار اشخاص یا کارهاست (عالم، 1373: 88). در فرهنگ زبان، قدرت را (توانایی انجام کار) تعریف کردهاند. قدرت در عمومی¬ترین سطح، یعنی توانایی بدست آوردن نتایجی که شخص خواهان آن است (نای، 1387: 38). آنچه که از تعریف و مفهوم قدرت میتوانیم برداشت کنیم، داشتن توانایی و شرایط مناسب در جهت نیل به اهداف و نتایج موردنظر میباشد.
قدرت نرم به هرگونه اقدام غیرخشونت¬آمیز، گفته میشود که ارزشها و هنجاریهای جامعه هدف را مورد هجوم قرار میدهد و سرانجام منجر به تغییر در الگوهای رفتاری موجود و خلق الگوهای جدیدی میشود، که با الگوهای رفتاری مورد نظر حاکم تعارض دارد (نائینی، 1389: 6-5). این شیوه از قدرت برپایه تبدیل تمایلات به برون دادهها شکل میگیرد و موضوع آن به جای اجبار، جذابیت است. پیچیدگی قدرت نرم به لحاظ طولانی بودن مدت اثر آن از خصایصی است که این نوع قدرت یا تهدید را بسیار متمایز میسازد. قدرت نرم، کارهای قدرتهای اقتصادی، سخت و نظامی را پشتیبانی میکند و قدرت سختی که بدون ردای قدرت متقاعد کنندگی و جذابیت باشد، به مثابه مشت¬زنی با حریف خیالی است (ریاحی، 1390 : 28- 27) قدرت نرم، همانند سایر اشکال قدرت، برآیندی از برخی منابع میباشند. از این¬رو، اهمیت شناخت و آگاهی از منابع، آن است که این منابع به میزان زیادی تعیین کننده ماهیت آن قدرت میباشند. به نظر نای، قدرت نرم در یک کشور میتواند از سه منبع اصلی «فرهنگ»، «ارزش¬ها» و «سیاست خارجی» پدید آید (عسگری، 1389: 69-68).
از سوی دیگر قدرت سخت زمانی موضوعیت مییابد که استقلال و تمامیت ارضی کشور در خطر (بالفعل و بالقوه) هجوم نیروهای نظامی کشور دیگر یا اتحادی از کشورهای خارجی یا گروه¬های معارض مسلح داخلی قرار گیرد. در این فرآیند معمولا هدف اشغال و یا جلوگیری از اشغال سرزمین است. همچنین قدرت هوشمند مطرح شده توسط خانم «ناسل»، برآیند نقاط قوت و حذف نقاط ضعف در قدرت سخت و نرم میباشد، که معتقد به تقویت و هماهنگی تمام قوا برای تداوم و بهبود برتری آمریکا در جهان است. این سیاست برخورد کفایی، بهبود وضع حقوق بشر، تجارت آزاد دولتها، تساوی در برابر قانون، توسعه همه¬گیر اقتصادی و غیره تاکید دارد (تولایی، 1387: 55). در جنگ هوشمند با ترکیب هوشمندانه، قدرت سخت با قدرت نرم برای دستیابی به یک پیروزی استراتژیک بکار گرفته میشود. یا قدرت هوشمند، بنحو استراتژیکی از دیپلماسی، اغوا، ایجاد ظرفیتها، نمایش قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی و اعمال نفوذهای امپریالیسمی بنحو موثری استفاده به عمل میآورد، که در عین حال به جای تعرض نظامی به صورت تاکتیکی، با مشروعیت سیاسی و اقتصادی همراه است (باقری چوکامی، 1389، 147-146). از سوی دیگر در اسلام، مسلمانان و جامعه اسلامی از بالاترین منزلت و عزت نزد خداوند برخوردارند که مسلمانان نباید در روابط و مناسبات اجتماعی، آن را مخدوش سازند. بطوریکه خداوند متعال در قرآن کریم عزت مسلمانان و مؤمنان را هم ردیف عزت خود و پیامبر قرار داده است (دهقانی فیروزآبادی، 1390: 131).
سیاست خارجی بازتاب اهداف و سیاست¬های یک دولت در صحنه روابط بین¬الملل و در ارتباط با سایر دولت¬ها، جوامع و سازمان¬های بین¬المللی، نهضت¬ها، افراد و حوادث و اتفاقات جهانی می¬باشد (محمدی، 1377: 17). در نظام جمهوری اسلامی ایران مقصود از اصول و اهداف سیاست خارجی، مبادی و اساس روابط خارجی دولت اسلامی است که منابع دینی آنها را بعنوان چارچوب و اساس تنظیم روابط خارجی مطرح می¬کنند. بنابراین، سیاست خارجی نظام اسلامی برای رشد و توسعه تأثیرگذاری خود علاوه بر معیارهای متعارف تأثیرگذاری نیازمند آن است که شاخصهها و مکانسیمهای کارآمدی را از منابع دینی و منظر فقهایی همچون امام خمینی به دقت مورد توجه قرار دهد و در جهت حل معضلات کشور در همه دورانها، بدان اهتمام جدی داشته باشد. بنابراین در این پژوهش هدف تحلیلی بر مبانی قدرت و سیاست خارجی می¬باشد.
1- مبانی نظری پژوهش
عدهای قدرت را به معنای توانایی ایجاد تغییر یا ایجاد مقاومت در برابر تغییر تعریف میکنند. برخی دیگر میگویند قدرت توانایی به دست آوردن آن چیزی است که خواهانش هستیم. در فرهنگ علمی موضوعی در قسمت مربوط به اصطلاحات سیاسی آمده است: قدرت مفهوم مرکزی تحلیل¬های توصیفی و نورماتیف را می¬سازد ... این افاده از کلمه لاتین (Potere) به ¬معنای «قادر بودن» ساخته شده است که عمدتاً به¬ معنای ملکیت، ظرفیت و توانایی متأثر ساختن بکار برده می¬شود (هیکل، 1396: 526). به بیان دیگر، منظور از قدرت را توانایی نفوذ بر اعمال دیگران، معمولاً از راه توانایی تنبیه و پاداش. عدهای این تعریف را به واژه نفوذ نسبت میدهند و قدرت را از نفوذ جدا میکنند. اما این اقدام گیج کننده است چراکه فرهنگ لغت این دو اصطلاح را بعنوان اصطلاحاتی مترادف تعریف میکنند (نای، 1937: 20-23). به باور پیتر کاتزنشتاین ، دانشمند علوم سیاسی، در اثری که درباره تمدنها نوشته، قدرت تمدنها، متفاوت از قدرت در تمدنها است. بازیگران در تمدنها برخوردار از قدرت سخت و نرماند. عملکرد اقتدار اجتماعی ذیل سطوح رفتاری صورت میگیرد با شکلدهی ساختارهای بنیانی اجتماعی، سامان¬های معرفتی و فضاهای عمومی در چارچوب سیاستهای منظور، با همه اهمیت نیروهای اجتماعی ساختاری از اینگونه، در پی فهم آنچه که بازیگران یا کنشگرانی در شرایطی معین توان انجام آن را دارند نیز هستیم. تمدنها و جوامع تغییرناپذیر نیستند و رهبرانی مدبر توان تلاش در راستای شکلدهی نیروهای نافذتر اجتماعی را با درجات مختلف کامیابی دارند.
هانس جی مورگنتا در کتاب سیاست بینالملل اظهار میدارد که قدرت هدف فوری سیاست حتی در صفحه سیاست بینالملل است و هرچه که متضمن این نباشد سیاسی نبوده و نباید در نظر گرفته شود. مورگنتا معتقد است «منظور از قدرت سیاسی اشاره به وجود کنترل در روابط متقابل دارندگان اقتدار عمومی و میان اقتدار عمومی و عامه مردم است». وی در جای دیگر میگوید: «توانایی انسان بر ذهنها و اعمال دیگران، قدرت است». برتراند راسل معتقد است که «قوانین علم حرکات جامعه قوانینی هستند که فقط برحسب قدرت قابل تبیین هستند نه برحسب این یا آن شکل از قدرت (راسل، 1361: 14).
ریمون آرون از جمله دانشمندانی است که نگاهش به قدرت یک نگاه ابزاری است وی قدرت را توانمندی دانسته و مینویسد؛ بطورکلی قدرت توانمندی برای عمل ساختن یا نابود کردن است ... وقتی افراد قدرت خود را در رابطه با دیگران اعمال کردند مفهوم واقعی سیاسی به این مفهوم میدهند (آرون،1363: 59).
اسپایکمن قدرت را توانایی به کنترل دراوردن دیگران تعریف کرده است: جامعهشناسی آمریکا آر، اچ، تونی درباره تعریف و مفهوم قدرت چنین میگوید: قدرت را میتوان بعنوان (ظرفیت) توانایی یک فرد یا گروهی از افراد در جهت تعدیل رفتار دیگر افراد یا گروهها در جهت هدفی که خود میخواهد دانست. بنابر عقیده ماکس وبر قدرت شانس به کرسی نشاندن اراده خود به¬رغم مقاومت در برابر آن و بدون توجه به مبنی و اساس این در چارچوب یک رابطه متقابل اجتماعی است. مورگنتا، سیاست بینالملل را به صورت کشمکش بر سر قدرت توصیف میکند و معتقد است که قدرت سیاسی رابطهای است روانی میان کسانی که قدرت را اعمال میکنند یا قدرت بر آنها اعمال میشود. در این راستا قدرت رابطه است میان بازیگران (دولتها) و سیاست و رفتار و اقدامات هر دولتی در عین کشمکشها و رقابتها، براساس آگاهی از موقعیت خویش در رابطه با سایرین صورت میگیرد. مورگنتا بر این نظر است که دولتها در چارچوب قدرت دارای انتخابهای سیاسی محدودی هستند که عبارتند از: حفظ وضع موجود، افزایش قدرت سیاست امپریالیستی و بالاخره نمایش قدرت (کسب پرستیژ). بر این اساس دولتی که سیاست خارجی¬اش در جهت حفظ (نه تغییر توزیع) قدرت است، از سیاست حفظ وضع موجود پیروی میکند. دولتی که سیاست خارجی آن در مسیر تحصیل قدرت بیشتر است طالب وضع موجود نبوده سیاستهای امپریالیستی را دنبال میکند و بالاخره دولتی که سیاست خارجی¬اش بر نمایش قدرت استوار است معمولاً به منظور حفظ و افزایش آن درصدد تعقیب سیاست اعتبار میباشد (قوام، 1375: 56-55).
ماکیاول مفروضات ذهنی و تحلیلهای ماکیاولی، رو گرفت یا واکنشی در برابر تحولات و رویدادهای اروپای قرن شانزدهم میلادی است. بسیاری ماکیاول را اولین متفکر سیاسی رئالیست در عصر جدید میدانند. وی در رساله شهریار تئوری خود را به دو بخش شرح حال مردان موفق قدرت و بخش دوم تعلیمات فن حکومت کردن تقسیم و مورد بحث قرار میدهد. تاکید بر معیارها و استانداردهای اخلاقی حاکم برای بقاء دولت، بها دادن به قدرت، دیدگاه بدبینانه به طبیعت انسان و چهره عریان سلطه از جمله بارزترین نکات مهم در واقعگرایی ماکیاول میباشد. پروفسور هانس مورگنتا در مبحث ماهیت قدرت در مقالهای تحت عنوان قدرت سیاسی و دیپلماسی مینویسد: هنگامی که سخن از قدرت به میان میآید، منظور ما نخست درباره قدرت انسان بر طبیعت یا صحبت از هنری چون سخن گفتن کلام، صدا، رنگ و یا درباره مسائل تولید، مصرف و یا قدرت خود- کنترلی نیست. قدرت برای ما به معنای کنترلی است که انسان بر ذهن و عمل دیگران دارد. به هنگام سخن از قدرت سیاسی هدف ما اشاره به روابط کنترلی متقابل یعنی دارندگان اقتدار عمومی و بین آنان و مردم میباشد (بابر و اسمیت،1372: 334).
در مجموع، قدرت به مفهوم «توانایی تحمیل اراده یک فرد بر دیگران، حتی برخلاف میل آنها» اساساً یک مفهوم جامعه شناختی است که هم شامل قدرت فیزیکی و هم شامل قدرت سیاسی می¬شود و در یک وضعیت اجتماعی بروز می¬کند. مطالعه بحث¬های ارائه شده درباره قدرت نشان می¬دهد که دو تعریف که به ظاهر ضد و نقیض یکدیگر اما در واقع متکاملند، رایج¬ترین و معروف¬ترین تعاریف قدرت هستند. طبق تعریف اول، قدرت «آن توانمندی است که فرد یا نهاد سیاسی، اولی در روابط¬اش با دیگر افراد و دومی در ارتباط¬اش با دیگر نهادها، به خدمت می¬گیرد» (ریمون آرون، 1363: 14). در تعریف قدرت می¬گوید: «قدرت توانمندی برای عمل ساختن یا نابود کردن است». یا راسل در تعریف قدرت می¬نویسد: «قدرت را می¬توان بعنوان تولید تأثیرات موردنظر تعریف کرد. به این ترتیب قدرت مفهومی است کمی» (راسل، 1384: 31). طبق تعریف دوم، قدرت «رابطه¬ای است که در آن افراد می¬کوشند افراد دیگر و نهادها را و نهادها نیز می¬کوشند افراد و دیگر نهادها را در جهت خواست خود به کاری وادارند». در این زمینه ماکس وبر می¬نویسد: «بطورکلی قدرت شانس یک فرد یا گروهی از افراد در برآوردن خواسته¬های خود در یک جامعه در مقابله و یا در مبارزه با کسانی است که مانع کار او می¬شوند» (رجایی،1390: 186). بر این اساس، توانایی تحصیل هدف از قبل دیگران چیزی است که بنام قدرت در روابط بین¬الملل نامیده شده و هسته اصلی مباحث سیاست (داخل و خارجی) را تشکیل می¬دهد، تا جائیکه افرادی مانند مورگنتا بر آن هستند که انگیزه اصلی و اساسی تمام اعمال و رفتار بشر قدرت است (سیف¬زاده، 1385: 169).
2- انواع قدرت
دستهبندیهای مختلفی از قدرت صورت گرفته است اما مهمترین آن عبارتند از:
1-2- قدرت نرم
جوزف نای در تعریف قدرت نرم مینویسد: قدرت نرم توانایی دستیابی به آنچه میخواهی از طریق جذب و اقناع تا تهدید و اجبار و یا اعطای امتیاز است، قدرت نرم از جذابیت ارزشهای فرهنگی، باورهای سیاسی، و ایدئولوژیکی یک ملت ناشی میشود. وقتی سیاستهای یک کشور در نظر دیگران مشروع جلوه کند، قدرت نرم آن کشور افزایش مییابد (نای، 1393).
جوزف نای در کتاب قدرت نرم خود درباره قدرت نرم و سیاست خارجی آمریکا مطالبی دارد. او میگوید بکارگیری قدرت نرم دشوارتر از قدرت سخت است بسیاری از منابع مهم قدرت نرم خارج از کنترل حکومتها هستند و اثرگذاری آنها به شدت بستگی به پذیرش مخاطبان دارد. به علاوه منابع قدرت نرم اغلب بطور غیرمستقیم و برای شکلدادن به محیط به جهت پذیرش سیاستها عمل میکنند و گاه سالها طول میکشد که نتیجه دلخواه را به دست دهند.
اطلاعات قدرت است و امروزه بخش عظیمی از جمعیت جهان به این قدرت دسترسی دارند. پیشرفتهای فناوری هزینه پردازش و انتقال اطلاعات را به شدت کاهش داده است نتیجه این امر انفجار اطلاعات است که باعث پارادوکس فراوانی شده است. اگرچه این مفهوم را در متن بحث درباره قدرت آمریکا در پایان سده بیستم بسط داده شده است، اما قدرت نرم به دولتها یا روابط بینالملل یا دوران مدرن محدود نمیشود. رهبران در جوامع دموکراتیک برای برگزیده شدن همواره متکی به قدرت جذبشان بودهاند، و روسای دانشگاهها و سازمانهای غیرانتفاعی اغلب درمییابند که قدرت نرمشان بسیار تأثیرگذارتر از قدرت سخت¬شان است. مثلاً اکنون اهمیت قدرت نرم در تحلیل امور بینالملل مورد تایید همگان است. اهمیت قدرت نرم در دنیای بشر دوستی نیز سیر روزافزونی دارد. طی زمان، قدرت نرم ممکن است به¬خوبی هرچه تمامتر قدرت سخت کمک مالی و دیگر معاملات مالی را تحتالشعاع قرار دهد، بنیادهای گیتس و فورد و اغلب سازمانهای بزرگ بشردوستانه، قدرت نرم بسیار بیشتری نسبت به قدرت سخت کمکهای مالی دارند. قدرت نرم به اعتبار وابسته است و زمانی که دولتها بعنوان مداخلهگر شناخته میشوند و اطلاعات بعنوان تبلیغات سیاسی (پروپاکاندا) نگریسته شوند، اعتبار آنها آسیب میبیند یکی از منتقدان اعتقاد دارد که اگر دولتها از تحمیل و مداخلهگری دست بکشند، عملکرد آنها دیگر نه اعمال قدرت نرم بلکه صرفاً نوعی گفتگو محسوب میشود (Dryzek, 2006: 82).
2-2- قدرت سخت
در مقام تعریف قدرت سخت زمانی موضوعیت مییابد که استقلال و تمامیت ارضی کشور در خطر (بالقوه و بالفعل) هجوم نیروهای نظامی کشور دیگر یا اتحادی از کشورهای خارجی یا گروههای معارض مسلح داخلی قرار گیرد. در این فرآیند معمولاً هدف اشغال و یا جلوگیری از اشغال سرزمین است. اقدامهای مبتنی بر قدرت سخت متکی به روشهای فیزیکی و عینی همراه با رفتارهای خشونتآمیز، براندازی و یا ضدبراندازی آشکار و نیز جذب دفعی است. هدف تعریف منازعه سخت ، مبارزهای به شیوه نظامی و با هدف پیروزی و اشغال سرزمین هدف محسوب میگردد که این نوع از منازعه بیشتر در دوران استعمار کلاسیک مورد تاکید، استفاده و بهرهبرداری قرار میگرفته است. به گفته یکی از نظریهپردازان هریک از نسلهای بعدی در تلاش برای مغلوب ساختن دشمن به عمق بیشتری از قلمرو وی نفوذ کرد جریان عصر حاضر مبهم و نامشخص بودن مرز بین جبهه نظامیان و غیرنظامیان است. چهار اقدام اصلی که مدالیتههای قدرت نظامی را تشکیل میدهند در جدول ذیل نشان داده شده است.
جدول1) اشکال استفاده از زور
....................................................
نقش قدرت نظامی در عصر حاضر بعنوان مقوم و موثر در امنیت و آرامش کشورها و بعنوان یک قدرت و عنصر اساسی در سیاست جهان باقی خواهد ماند در کنار دیگر قدرتهای موثر و مفید و همواره مقومها عناصر دیگر خواهد شد (نای، 1393). استراتژی سخت عنوان کلانی است که جان نگروپونته و همکارانش به تبع جوزف نای در بحث از منابع قدرت، آن را برای استراتژیهایی بکار میبرد که هدف اصلی در آنها ارتقای توان نظامی، اقتصادی، فناوری و ... (چهرههای سخت قدرت) بازیگر در مواجه با سایر بازیگران برای افزایش امکان وی در تحصیل هدف¬اش میباشد. از این منظر استراتژیهای سخت، مقولاتی کمی و عینی ارزیابی میشوند که براساس آن، بازیگر نسبت به ارتقای توان خویش از P1 به P2 طی یک دوره زمانی مشخص از (T1 به T2) به ¬منظور بهبود جایگاه خویش در قبال بازیگر رقیب Bاز موقعیت (S1 به S2) اقدام میورزد در نتیجه این اقدام، نوع بازی A در قبال B از وضعیت نامطلوب «تحتسلطه» (G1) به وضیعت مطلوب اعمال سلطه (G2) تغییر مییابد.
نمودار 1) الگوی استراتژی سخت
...................................................
Pa = power of A A میزان قدرت بازیگر
Pb = power of B Bمیزان قدرت بازیگر
G = Gameبازی (قدرت)
T = time زمان
Si = Situation موقیعت
Hs = Hard strategy استراتژی سخت
A and B = بازیگران عامل و رقیب
در استراتژیهای سخت افزارانه، تلاش میشود تا موقعیت بازیگر A در مقابل بازیگر B از طریق افزایش سطح قدرت آن از Pa1 تا Pa2 طی زمان مشخص و برنامهریزی شدهای (t1 , t2) بهبود یابد به عبارت دیگر استراتژی سخت با معیار قرار دادن شاخصهای کمی و عینی چون توان اقتصادی، نظامی و ... تلاش مینماید تا از موقعیت ضعیف Si1 به موقعیت برتر Si2 نقل مکان نماید و بدین ترتیب از «تحت سلطه» به «عامل سلطه» در مقابل B تبدیل گردد (عباسی، 1390).
آنچه رویکرد اسلامی-ایرانی را از دو دیدگاه پیشین متمایز ساخته و به نظریهای متفاوت تبدیل میسازد، توجه به اصولی است که مهمترین آنها عبارتند از: اصل یک: قدرت دارای ماهیتی واحد است که امکان تجزیه آن را به سخت و نرم منتفی میسازد (افتخاری، 1388: 110-67).
اصل دو: قدرت اصولا ماهیتی هنجاری دارد (افتخاری، 1389: 40-43).
اصل سه: ابعاد عینی و ملموس قدرت، در قیاس با ماهیت هنجاری قدرت، نقش عرفی دارند (افتخاری، 1389: 287-336).
نتیجه ترکیب اصول سه¬گانه مذکور آن است که: قدرت در گفتمان اسلامی، اصولاً و صرفاً نرمافزارانه است و عینیتها دارای اصالت نیستند. به عبارت دیگر، آنچه بعنوان «قدرت سخت» از آن تعبیر میشود، در گفتمان اسلامی معنا و مفهوم محصلی ندارد، دلیل این امر نیز آن است که اعتبار و کارامدی آن قدرتها، وابسته به اصول و منابع «هنجاری» است و نمیتوان به صورت مستقل برای آنها ارزشی قائل شد. نظریه «قدرت نرم» اسلام از حیث مبانی، اصول، راهبرد و حتی سیاستهای اجرایی از نظریه رایج در غرب (با هر دو رویکرد ارائه شده) متمایز و متفاوت است.
قدرت نرم و قدرت سخت با هم پیوند خوردهاند، زیرا هر دو جنبههایی از توانایی فرد برای رسیدن به هدف از طریق تاثیر بر رفتار دیگران است. گاهی افراد دیگران را با قدرت فرماندهی اسطورههای شکستناپذیر جذب خود میکنند. در برخی موارد مانند «سندروم استکهلم» گروگانهای ترسناک مجذوب اسیر کنندگان خود قرار گرفتهاند که در واقع، به منزله ابزاری برای کاهش فشار دردناک بود، همانطور که اسامه بن¬لادن در یکی از نوارهای ویدئویی خاطرنشان میکند، «زمانی که مردم یک اسب قوی و یک اسب ضعیف را میبینند، بطور طبیعی اسب قوی را دوست دارند گاهی ارعاب کنندگان بزرگ آرمان، و شهرتی برای موفقیت دارند که به¬رغم رفتار قلدرمابانهشان دیگران را جذب میکنند.
3-2- قدرت هوشمند
روایت قدرت هوشمند در قرن بیست و یکم به معنای به حداکثر رساندن قدرت یا حفظ هژمونی بلکه به معنای یافتن راههایی برای تلفیق منابع و تبدیل آنها به راهبردهای موفق در بستر جدید پراکندگی قدرت و خیزش سایرین است. تعریف قدرت هوشمند ترکیب هوشمندانه از قدرت سخت و نرم است. قدرت هوشمند درباره جایگاه و الویتهای موردنظر مخاطبان بررسی میکند. داشتن دیدی دقیق نسبت به توانمندیها و تمایلات رقیبان بالقوه ضروری است. قدرت همواره وابسته به بستر است و در بستر روابط فرا ملی مانند تغییرات آبو هوا، مواد مخدر و غیرقانونی بیماریهای همهگیر و تروریسم قدرت پراکنده بوده و توزیع آشفتهای یافته است. قدرت نظامی بخش کوچکی از راهحل واکنش به چنین تهدیدات جدیدی است. این راه¬حلها نیازمند همکاری بین دولتها و نهادهای بینالمللی است. ریچارد هاس گفته است: در حالیکه ایالات متحده تنها قدرت برتر جهان است، به تنهایی نمیتواند صلح و رفاه بینالمللی را حفظ کند، چه رسد به آنکه بتواند آن را توسعه بخشد». نیل به موفقیت نیازمند حضور شرکاست. یک راهبرد واقعگرایی لیبرال بر اهمیت توسعه نوعی راهبرد یکپارچه کلان تاکید میکند که بتواند قدرت سخت و قدرت جذاب نرم را به شکل قدرت هوشمندی که در جنگ سرد پیروز شد باهم درآمیزد. در واقع راهبرد واقعگرایی لیبرال سه ستون اصلی دارد:
1) ایجاد امنیت برای ایالات متحده آمریکا و متحدانش؛ 2) حفظ یک اقتصاد داخلی و بینالمللی قدرتمند با جلوگیری از فجایع زیستمحیطی؛ 3) ترویج دموکراسی لیبرال و حقوق بشر در داخل و خارج زمانی که با هزینههای معقول سازگار باشد تحمیل ارزشهای آمریکایی با استفاده از زور نیست بلکه از طریق جذب و قدرت نرم که نیازمند شکیبایی و زمان میباشد خواهد بود.
سوزان ناسل در شماره آوریل 2004 فارین پالسیی مقالهای منتشر کرد که در آن کفایت اصلاح قدرت نرم جوزف نای در مقابله با تهدیدات جدی علیه منافع آمریکا را به چالش کشیده بود. وی مفهوم جدیدی پیشنهاد کرد و آن را قدرت هوشمند به معنای ترکیبی هوشمندانهای قدرت سخت و نرم برای مقابله با تهدیدات علیه امنیت ملی نام نهاد. ناسل معتقد است تواناییها و برتریهای نظامی، اقتصادی، فرهنگی و ایدوئولوژیک باید در یک جهت هماهنگ شوند تا برآیند آنها تداوم برتری یک کشور را تضمین کند، قدرت سخت+ قدرت نرم= قدرت هوشمند. چندی بعد مرکز پیشرفت آمریکا از اصطلاح قدرت همگرا سخن گفت و پروژه دانشگاه پرینستون تحت عنوان «پیش به سوی جهان آزاد قانونمند» آغاز شد. در مقابل این مفهوم، اصطلاح قدرت گیج یا احمقانه شکل گرفت که به ¬معنای استفاده نابجا یا نابخردانه از هریک یا هر دو مولفه قدرت سخت یا نرم است. اکنون جوزف نای نیز خود از همین اصطلاح برای تحلیل نبرد حزباله علیه اسرائیل استفاده کرده و معتقد است اسرائیل با اتخاذ استراتژی و برآورد نادرست از حجم و کیفیت خسارات احتمالی جنگ، هم نبرد در میدان را باخته و هم به حزب¬اله مشروعیت داده است (جمال¬زاده، 1392: 85).
مردم هم بوسیله کیفیتهای ذاتی و هم بوسیله تاثیر ارتباط¬شان، جذب دیگران میشوند کیفیت احساسی یا آهنربایی جذابیت ذاتی اغلب کاریزما نامیده میشود ارتباطات میتواند نمادین (برای مثال رهبری) یا براساس متقاعدسازی مثلاً بحثها و بینشهایی باشند که باعث میشوند دیگران باور کنند و احترام بگذارند، اطمینان یابند و پیروی کنند وقتی چنین متقاعدسازی در کنار منطق، بخش بزرگی از احساسات را هم داشته باشد، آن را بازی زبانی مینامیم. بعضی ارتباطات به منظور محدود کردن منطقی و طرح موضوعاتی غیرعملی و نامشروع بگونهای که هرگز در دستورکار گفتگوی واقعی قرار نگیرند، طراحی شدهاند. قدرتهای سخت و نرم وابستهاند چون هر دو رویکردهایی برای دستیابی به هدف بوسیله تاثیر بر رفتار دیگران هستند. گاهی افراد بوسیله افسانههای شکستناپذیری جذب دیگرانی که قدرت فرماندهی دارند میشوند. در بعضی موارد افراطی، که به نام «سندرم استکهلم» شناخته میشوند، گروگان¬های وحشتزده جذب گروگان گیرانشان میشوند. آدام اسمیت بیش از دو قرن پیش در نظریه گرایشهای اخلاقی خود گفت: به وفور میبینیم که گناهان و نابخردیهای فرد قدرتمند بسیار کمتر از فقر و ضعف فرد بیگناه شمرده میشود. تقریبا هر رهبری نیاز به درجه خاصی از قدرت نرم دارد. نظریهپرداز رهبری، جیمز مک گرگور برنز زمانی گفت کسانی که به اجبار تکیه دارند، رهبر نیستند بلکه اداره کنندگان قدرتند: «یک رهبر و یک حاکم ستمگر دو قطب مخالفند». یک دیکتاتور باید دایرهای درونی از نوچهها را جذب یا تشویق کند که فنون اجبار خود را بر دیگران اعمال کنند. چنین استادان اجباری مانند هیتلر، استالین و مائو دستیارانی جذب و به آنها تکیه میکردند. به جزء برخی رهبران دینی مثل دالایی لاما که قدرت شخصی و قدرت مقام را با هم ترکیب میکند، قدرت نرم به ندرت کفایت میکند و رهبری که تنها به دنبال محبوبیت است ممکن است میلی به اعمال قدرت سخت وقتی که لازم است نداشته باشد. در سوی دیگر، رهبرانی که بر همهجا سایه میگسترانند، بدون آنکه تاثیرات این رفتار را بر قدرت نرم خود درنظر بگیرند، ممکن است دریابند که دیگران در مقابل قدرت سخت آنها مانعهایی قرار میدهند. روانشناسان دریافتهاند جذابیت بیش از حد یک رهبر، درست مثل دستاوردهای خیلی کم، روابط را بدتر میکند (مثل نمک در سس، مقدار خیلی زیاد غذا را خراب میکند، مقدار خیلی کم هم آزاردهنده است، اما مقدار درست به دیگر چاشنیها امکان میدهد بر تجربه ما چیره شوند. شاید حق با ماکیاولی باشد که مورد ترس بودن برای یک شهریار بهتر از محبوب بودن است، اما گاهی ما فراموش میکنیم که متضاد دوست داشتن ترسیدن نیست، نفرت است و ماکیاولی به روشنی گفته است که نفرت چیزی است که یک شهریار باید به دقت از آن بپرهیزد.
3- نظریههای قدرت در روابط بینالملل
سه بعد اصلی و بنیادین قدرت برتر یک دولت در سیستم اقتصاد سیاسی بینالملل را میتوان شناسایی کرد: این سه بعد احتمالی قدرت عبارتند از:
1) قدرت صریح و آشکار یعنی قدرتی که با استفاده از آن یک دولت میتواند رفتارهای سایر دولتها را تغییر داده و یا اصلاح کند. این قدرت در واقع قدرت برتر مادی است که صاحب آن از جایگاه ویژهای جهت بهرهمندی از منابع قدرت عمدتاً مادی در سطح بینالمللی برخوردار است.
2) قدرت مطلق و التزامی غیرآشکار یعنی قدرت سازمانی و تشکیلاتی یک دولت بر روی سایر دولتها. این قدرت ضمن بهرهمندی از منابع مادی قدرت اما بطور خاص از یک سازمان گسترده و نهادهای عمومی در سطح بینالملل جهت بکارگیری و اعمال قدرت خود در روابط با سایر دولتها بهرهمند میگردد. قدرت سازمانی و نهادی دولت مذکور در حدی گسترده و عمیق میباشد که قادر است دولتهای دیگر را در راستای اهداف خود به التزام و پیرویهای تشکیلاتی وا دارد.
3) قدرت ساختاری یعنی قدرتی که هم بر عوامل معنوی و هم عوامل مادی قدرت بنا نهاده شدهاند. در واقع، قدرت ساختاری بسیار گسترده، همهگیر، چند بعدی و بسیار الزامآور است، زیرا تمامی جنبههای زندگی مادی و معنوی دولتهای تحت حاکمیت قدرت برتر ساختاری را در برمیگیرد. پارادایم رئالیسم عمدتاً بعد اول قدرت (قدرت صریح آشکار)، پارادایم رئالیسم ساختاری، نئورئالیسم و نئولیبرالیسم قدرت مطلق و التزامی غیرآشکار را در نظر گرفته و آن را مبنای نفوذ به حساب میآورند و نگرشهای ماتریالیسم تاریخی گرامیشن عمدتاً بر روی بعد سوم قدرت به ویژه بعنوان مبنای قدرت هژمونیک تکیه میکنند.
تبدیل شدن یک دولت به دولت هژمونیک منوط به ایجاد، تقویت و توسعه ساختار و روابط ویژه قدرت دولت و جامعه مدنی در سطح نیروهای بنیادین اجتماعی و اقتصادی میباشد بطوریکه اداره این جامعه به صورت و در چارچوب عدم بکارگیری زور و سرکوب و از طریق تفاهم و رضایت دوطرفه چه در سطح ملی و چه به دنبال آن در سطح بینالمللی تحقق یابد. در چنین حالتی این دولت میتواند براساس نوعی پذیرش معنوی و رضایت دوطرفه حتی با سایر دولتهای عضو سیستم جهانی اقدام به برقراری نوعی نظم خاص بنماید.
1-3- دیدگاه نظریه رئالیسم درباره قدرت در روابط بینالملل
دانشمندان نظریه واقعگرایی که نظریات¬شان قابل تامل است به ترتیب عبارتند: از ریمون آرون، نیکولاس سپایکمن، رابرت اثزاوس، هوپه، جورج کنان، هنری کسینجر، آلفرد ماهان، سرهلفورد مکیندر و راینهولدنیبور.
1) ریمون آرون (1904-1983)
برای آرون کسب قدرت، هدف نیست، بلکه وسیلهای برای حفظ ارزش والای بقاست. مشاهده میشود که آرون به قطبهای قدرت و مکانیسم فعال شدن قدرت توجهی ندارد، به نظر او موازنه قدرت میتواند در قالب قطببندیهای مختلف دو قطبی و یا چندقطبی ظاهر شود. در نظر آرون همچون تقسیمبندی صلح، منازعه- که به همگان ناسازگاری منافع رخ میدهد- نیز مشتمل بر سه جزء بازدارندگی، تحریض و براندازی است. بازدارندگی هم امری مادی است و هم روانی. کارآیی بازدارندگی به هر دوی این عوامل بستگی دارد. چه بسا امکانات کافی وجود داشته باشد، ولی بازیگر نتواند اراده قاطعانه خود را در بکارگیری قدرت علیه دشمن خویش به وی نشان دهد.
2) نیکولاس اسپایکمن (1893- 1943)
اسپایکمن معتقد است فرآیندهای مختلف همکاری، مطالعه و تضاد کشورها در صحنه بینالملل آنان را وا میدارد تا جهت حفظ و تضمین بقاء، یا خود قدرتمند شوند و یا در کنف حمایت قدرتی بزرگ قرار گیرند. هدف سیاست خارجی هر کشور باید بهبود موضع قدرت خود به هر طریقی ممکن باشد. به نظر اسپاکمن توسعه¬طلبی، زمانی آغاز میشود که حلقه ضعیفی در زنجیره نظام قدرت بینالملل وجود داشته باشد.
3) اشتراوس- هوپه (1903)
اشتراوس به رابطه بین قدرت و ارزشها و ارتباط بین قدرت و دگرگونی نظام بینالمللی توجه کرده است. به¬رغم این تفاوت او ریشه و روابط بینالمللی را در ذات قدرت¬طلب و زیاده¬خواه انسان میداند. در مورد رابطه بین قدرت و ارزش، او معتقد است به¬رغم افزایش ابزار قدرت فیزیکی، مقید است مذهبی و متافیزیکی که میل و سائقه قدرت¬خواهی انسان را مهار میکند، تضعیف شده است.
4) جورج کنان و هنری کیسینجر (1904)
کنان وقوع جنگ را امری حتمی و اقدامات آرمانگرایانه حقوقی را بسیار کم اثر میداند. از آنجا که تحقق و ایجاد جامعه آرمانی عاری از خشونت و منازعات، عملاً ناممکن است پس دانشمندان روابط بینالملل باید با ترسیم این واقعیت، صرفاً دیپلماتها را جهت کاهش میزان خشونتها به ابزار علمی و دیپلماتیک مسلح کنند. کیسینجر نیز نظریهپردازی است که بشدت تحت تاثیر سالهای اولیه دوران طلایی موازنه قدرت اروپا (1812-1823) قرار گرفته است.
2-3- دیدگاه نظریه نئو واقعگرایی درباره قدرت در روابط بینالملل
نوواقعگرایی در واقع از تلفیق دو رهیافت (علت- معلول فلسفی) و رفتارگرایی (دید پیوستگی مولفهها در یک نظام) به وجود آمده است. کنیدرمان مبنای نظریه نو واقعگرایی خود را بر نظام و ساختارهای آن قرار داده است. که به مقتضای آن از «روابط تعاملی میان دولتها و سایر اقلام سیاست بینالملل» ناشی شده است. کنیدرمان در این مورد میگوید: نظریه نو واقعگرایی از این فرض آغاز میشود؛ قبل از نیل به پیشرفتهای اساسی در زمینه توانایی تجزیه و تحلیل و پیشبینی فرآیندهای رفتار سیاسی نظامهای سیاسی پیچیدهای چون دولت ملی و خرده نظامهای ساختاری، به همکاری بیشتر و شبه¬زادی میان رشتههای گوناگون نیاز است. به نظر نو واقعگرایان نکته مهم برای انطباق دادن و تحکیم منزلت کشورها، این است که هر نظام فقط حاوی یک ساختار قدرت است، البته منابع قدرت همگون و قابل تحول است.
3-3- دیدگاه نظریه لیبرالیسم درباره قدرت در روابط بینالملل
لیبرالیسم با اراده رهایی افراد از فشارهای مادی و معنوی صاحبان اقتدار شکل گرفت در آغاز، قدرت سیاسی بطور ویژه هدف حمله نبود اما رفته رفته که اقتدار سیاسی با تمرکز خود رنگ استبدادی بیشتری یافت ایدههای لیبرالی در دست حکومت شوندگان تبدیل به دستاویزی برای اقامهی دعوا علیه حکومت کنندگان گردید. از نظر ژرژ بوددو که به جدایی¬ناپذیری قدرت مردم از آزادی خو گرفته است تمایز این دو پوچ است. هسته متافیزیکی و هستیشناختی لیبرالیسم، فردگرائی است. تعهدات آشنای لیبرالی نسبت به آزادی، مدارا، حقوق فردی از همین مقدمه ناشی میشود.
4-3- دیدگاه نظریه نو لیبرالیسم یا نهادگرایی نولیبرال درباره قدرت در روابط بینالملل
مکتب جدید لیبرالیسم- مانند مکتب قدیم معتقد بود که رقابت آزاد و ابتکارات اقتصادی فردی بهترین تضمین برای حفظ رفاه و منافع عموم است و تنها تفاوت آن با مکتب قدیم لیبرالیسم این بود که برخی مداخلات دولت را اجتنابناپذیر و ضروری میدانست: وظیفه دولت قبل از هر چیز آن است که با اتخاذ تدابیر معینی، شرایط رقابت آزاد را تأمین میکند و قدرت انحصارهای اقتصادی را چنان محدود سازد که نتوانند بر بازار مسلط گردند. ولی در سایر موارد باید جریان اقتصاد را به دست مکانسیم رقابت آزاد بسپارید. تدابیر سوسیالیستی مانند تعیین حداقل دستمزد و حداکثر قیمتها قوانین کار، و مانند آن زیانآور و بی¬ثمرند. لیبرالیسم جدید دست کم به صورت ظاهر دارای دو موضوع معین بود: نخست با هر شکل از سوسیالیسم، مالکیت اشتراکی و برنامهریزی دولتی مخالف بود و دوم آنکه با گرایشهای انحصارطلبی و خطرات ناشی از آن نیز مخالفت میورزید.
5-3- دیدگاه نظریه سازهانگاری درباره قدرت در روابط بینالملل
نظریه سازهانگاری تلاشی عمیق در حوزه فرانظری است. پیشروان این نظریه به لحاظ مباحث فرانظری در میانه طیف طبیعتگرایان، اثباتگرایان از یکسو و پسا ساختارگرایان از سوی دیگر و در مباحث محتوایی در میانه دو جریان واقعگرایی و لیبرالیسم قرار دارند (مشیرزاده، 1384: 315). سازهانگاری با ارتقا سطح بحث از معرفتشناختی (جریان غالب در مدرنیته) بحث را به هستیشناسی کشانده و تلقی ذاتگرایانه از موجودیت جهان، معرفت، انسان، اخلاق، قواعد و حقیقت را به «مسألهای برای اندیشیدن» بدل مینماید و مایل است جهان و موجودیتهای آنرا «در حال شدن» ببیند تا «بودن» (متقی و کاظمی، 1386: 211). در واقع، در همین بند هستیشناسانه است که توجه سازهانگاران عمدتاً بر انگارهها، معانی، قواعد رویهها و هنجارها بوده و بر همین مبناست که به نظر آنها در واقع این نظامهای معنایی هستند که تعیین کننده چگونگی تفسیر کنشگران از محیط هستند.
6-3- دیدگاه نظریه پست مدرنیسم درباره قدرت در روابط بینالملل
بارتلسن در کتاب «تبارشناختی حاکمیت» میکوشد تا ارتباط تاریخی میان حاکمیت و حقیقت را شرح نماید. وی به شیوهای فوکویی حاکمیت و حقیقت را به ترتیب به مثابه حوزههای مشخص متقابل قدرت و دانش مورد بررسی قرار میدهد. حاکمیت بدون شیوه مناسبی از دانش، جهت ترسیم روشن آن، نمیتواند وجود داشته باشد و قدرت خویش را در سازماندهی واقعیت سیاسی بواسطه تمایز درون از برون و همینطور خودی از دیگری از دست میدهد. برمبنای همین فرض دانش بدون شکل مناسبی از حاکمیت توان خود را در سازماندهی واقعیت و در برقرار ساختن موضوعات و حوزههای پژوهش و همچنین معیار ارزشمندی و حقیقت از دست میدهد بارتلسن هدف خویش را ترسیم ارتباط بین دانش و قدرت، در سه دوره تاریخ بینی رنسانس، عهد کلاسیک و مدرنیته بیان میدارد هر دورهای براساس ارتباط بین معیار ویژه حقیقت و آرایشهای حاکمیت ترسیم شده است. اما نباید بیانگاریم که در سراسر تاریخ، پیوند دانش و قدرت مشابه هم بوده است. همچنین سینتیاوبر در کتاب حاکمیت وضعی توضیح میدهد که چگونه پیکربندیهای متفاوت قدرت و دانش موجب پیدایش مفاهیم متفاوت حاکمیت، دولت دارای حاکمیت و مداخله میشود. چگونه الگوهای قدرت و دانش در پیرامون مفهوم دولت دارای حاکمیت سازمان مییابند؟ براساس گفته و بر حاکمیت دولت مفهومی ایستا نیست.
4- منابع قدرت
1-4- منابع قدرت سخت
قدرت سخت تنها عملیات نظامی نیست، استفاده از عملیات روانی، کنشهای دیپلماتیک، سرمایههای اجتماعی، پیمانهای بینالمللی و برتریهای فرهنگی نیز از جمله این موارد است، سه شاخصه اصلی قدرت سخت:
1) تمرکزگرایی در حکومت: دیکتاتوری و انحصار منابع قدرت در دست حاکم؛
2) درونگرایی: اولویت گسترش جغرافیایی مرزها به گسترش دامنه نفوذ؛
3) ضعف جریانهای اطلاعاتی: اتکاء به اطلاعات ناشی از دستگاههای تبلیغاتی وابسته به قدرت.
محققان منابعی برای قدرت سخت در نظر میگیرند که عبارتند از: 1- توان اقتصادی؛ 2- توان نظامی (که خود به میزان زیادی تابعی است از توان اقتصادی)؛ 3- توان فناورانه (تکنولوژیک) یا بهرهمندی از فناوریهای نو (که زیربنای توان اقتصادی و نظامی است).
4) اندازه جمعیت؛
5) موقعیت ژئوپولتیک (نحوه قرار گرفتن سرزمین روی کره زمین در ارتباط با عوارض طبیعی و جغرافیایی بنحویکه میزان آسیبپذیری یا آسیبرسانی سرزمینی را تحت تاثیر قرار میدهد).
2-4- منابع قدرت نرم
قدرت نرم یک کشور بر سه منبع اصلی متکی است: فرهنگ (در جاهایی که برای دیگران جذاب است)، ارزشهای سیاسی (مطابق انتظار کسانی است که در خارج یا داخل کشور هستند و سیاستهای خارجی (زمانی که دیگران آنها را مشروع و دارای مرجعیت اخلاقی مییابند). شرایطی که در پرانتز آمدهاند، در تعیین اینکه آیا منابع بالقوه قدرت نرم به رفتار جذب (که میتواند برای رسیدن به نتایج مطلوب بر دیگران تاثیر بگذارد) منجر میشود یا خیر نقشی محوری دارند. در مورد قدرت نرم، آنچه مخاطب میاندیشد دارای اهمیت خاص است و مخاطبان به همان اندازه کنشگران مهم هستند. جذب و ترغیب ساختی اجتماعی دارند. قدرت نرم رقصی است که نیاز به همراهانی دارد در بعضی بسترها، فرهنگ میتواند منبع قدرت مهمی باشد. «فرهنگ» الگوی رفتارهای اجتماعی است که گروهها از طریق آن دانش و ارزشها را منتقل میکنند و در چندین سطح وجود دارد (95 :Dryzek, 2006).
3-4- منابع قدرت هوشمند
یکی از ادعاهای اصل نظریهپردازان قدرت هوشمند آن است که شرایط و ماهیت مسائل امنیتی، سیاسی و اقتصادی جهان بگونهای است که قدرتهای بزرگ به تنهایی قادر به حل مسائل جهانی نیستند، بنابراین نیازمند کسب همکاری با سایر بازیگران نیز هستند. قدرت هوشمند براساس کارکردهای سیاسی و بینالمللی آن از سایر نشانههای قدرت تفکیک میشود. قدرت سختافزاری دارای نقش و کارکرد نظامی است و جلوههایی از مداخلهگرایی عینی را به نمایش میگذارد. عامل این قدرت از طریق الگوهای معطوف به اجبار، درصدد وادارسازی دیگران به پذیرش اهداف، منافع و مطلوبیتهای خود است. از سوی دیگر، کشوری که از ابزارهای قدرت نرم بهره میگیرد، در برابر تهدیدهای غیرقابل پیشبینی و شرایط بحرانی، دچار غافلگیری شده و توان لازم برای کنشگری را از دست میدهند. در چنین شرایطی، موضوع قدرت هوشمند بگونهای مطرح شد که بتواند حوزههای قدرت نرم و سخت را با یکدیگر ترکیب کند و از سوی دیگر به جای مقابله با تهدیدهای جاری درصدد کنترل و رویارویی با تهدیدهای آینده برآیند.
در فضای قدرت سختافزاری، رسانهها نقش تخریب کننده چهره سیاسی دولتهای رقیب را به عهده دارند؛ در حالیکه در فضای قدرت هوشمند، چنین نقش و نشانهای بگونهای تدریجی، کارکرد خود را از دست خواهد داد. یکی از کار ویژههای اصلی قدرت هوشمند را میتوان کنترل افکار عمومی دانست. این امر قبلاً توسط نظریهپردازان ارتباطات، از جمله وایزودویچ ارائه شده بود، اما جوزف نای توانست موضوع افکار عمومی را در چارچوب قدرت نرم تبیین کند. تفاوتهای مشهودی بین رویکرد دویچ و نای وجود دارد، نظریه¬پردازان ارتباطات، بر فرآیند کنش ارتباطی تاکید میکنند؛ در حالیکه نای، الگوپردازی در جهت مهندسی افکار عمومی را در اولویت قرار میدهد. در چارچوب قدرت هوشمند، مبانی تفکر سیاسی و استراتژیک جدیدی ایجاد میشود که معطوف به تغییر چهره و بازسازی وجهه تخریب شده و ایجاد تصویر مطلوب خواهد بود. در این میان، اندیشمندان قدرت هوشمند به این نتیجه میرسند که به موازات قدرت سخت باید از ابزارهای متنوع دیگری استفاده شود تا زمینههای لازم برای تغییر چهره سیاسی و ایجاد تصویر مطلوب به ¬وجود آید (تلسیس و دیگران، 1383: 76).
نظریهپردازان قدرت هوشمند بر این اعتقادند که در شرایطی میتوان به موفقیت لازم در اداره امور سیاسی جهان رسید که همگام با ایجاد تصاویر مطلوب از هنجارها و نرمها، بر اصل حکمرانی مطلوب تاکید و از این طریق، به اتخاذ روشهای تشویقی و ترغیبی مبادرت کرد. به عبارت دیگر، از طریق بکارگیری روش¬های اقناعی، زمینه پذیرش الگوهای همکاری¬جویانه با کشورهای مختلف فراهم میشود. قدرت هوشمند مبتنی بر مشارکت است. بنابراین، همکاری و مشارکت، در زمره نشانههای قدرت نرمافزاری تلقی شده است، بعنوان بخش اجتنابناپذیری از قدرت هوشمند است. زمینه اتصال متحدان به یکدیگر در راستای همگرایی و تحقق اهداف مشترک، مشارکت با متحدان منطقهای و بینالمللی، نه تنها منجر به توزیع هزینههای مداخلهگرایانه میشود بلکه حمایتهای بیشتری را نیز از سوی آنان جذب میکند. قدرت هوشمند؛ آثار و پیامدهایی در حوزه قابلیتهای اقتصادی و استراتژیک دارد. در نگرش سنتی نسبت به قدرت ملی، موضوعات مختلف قدرت به صورت تفکیکی مورد محاسبه و توجه قرار میگرفت، در حالیکه در فضای پست مدرن که جلوههایی از قدرت هوشمند ایجاد شده است، کشورها ترجیح میدهند تا از حوزههای اقتصادی و استراتژیک در عرصههای مختلف و متنوع بهرهمند شوند (متقی، 1387: 195).
5- قدرت و سیاست خارجی دولت اسلامی
سیاست خارجی در وهله نخست مجموعه¬ای از روابط بین¬المللی است. ولی واقعاً بر سر اینکه چه چیزی باید در این اصطلاح بگنجد، توافقی وجود ندارد. تحلیلگران مختلف دل¬مشغولی¬شان سیاست¬هایی است که دولت¬ها اظهار می¬دارند، تصمیماتی است که در محافل دولتی اتخاذ می¬شود، فرآیندهایی که منجر به اتخاذ سیاست و یا تصمیمی می¬شود، اعمالی که واقعاً دولت¬ها انجام می¬دهند و پیامدهای رفتار دولت¬ها و نمایندگان رسمی آنها. از این¬رو، سیاست خارجی برون¬داد دولت در نظام جهانی است (راست، 1381: 245) و در حالیکه روابط بین¬الملل شامل روابط بین حکومت¬ها (دولت¬ها)، گروه¬ها، سازمان¬ها و حتی افراد کشورهای مختلف می¬باشد، سیاست خارجی تنها آن دسته از روابط را دربر می¬گیرد که حکومت¬ها (دولت-ها) متصدی آن باشند (مقتدر، 1358: 132). سیاست خارجی «مجموعه خط¬مشی¬ها، تدابیر، روش¬ها و انتخاب مواضعی است که یک دولت در برخورد با امور و مسائل خارجی در چارچوب اهداف کلی حاکم بر نظام سیاسی اعمال می¬نماید» (محمدی، 1377: 17). سیاست خارجی در مفهوم کلاسیک آن روشی است که در برابر دولت¬های دیگر برای تأمین منافع ملی و افزایش قدرت اتخاد می¬شود که این عوامل در چارچوب نظریه واقع¬گرایی تبیین می¬شود (شفیعی، 1390: 115). چراکه، همواره ارتباطی ارگانیک بین سیاست خارجی و منافع ملی وجود دارد و کسب منافع ملی بیشتر هدف است و اعمال سیاست خارجی مناسب یک تاکتیک برای تحقق آن. سیاست خارجی¬ موفق دانسته می¬شود که در کسب منافع ملی بیشتر موفق عمل نماید (سیمبر، 1387: 117).
زمانی که منافع ملی دو یا چند کشور سازگار باشد، آنها میل به همکاری و هماهنگی دارند. لیکن در صورت تعارض منافع، مسائل از راه¬هایی چون رقابت، تنش و تهدید و بالاخره جنگ حل و فصل خواهد شد. به¬ منظور پیشگیری از بروز چنین وضعیتی، تکنیک¬های متداول جهت سازگار نمودن و رفع تعارض بین منافع ملی دولت – ملت¬ها عبارتند از: دیپلماسی، مصالحه، گردن نهادن و استمداد از حقوق بین¬الملل، سازمان¬های منطقه¬ای و نهادهای جهانی مثل سازمان ملل متحد و شعب کارگزاران آن (خوشوقت، 1385: 149). در حالیکه محیط تصمیم¬گیری سیاست خارجی و نیازهای آن، نقش تسهیل¬کننده و یا مشکل¬زا دارند، پارامترهای تصمیم¬گیری عواملی هستند که دارای نقش بلاواسطه و کمابیش واضح¬تر در سیاست-گذاری خارجی می¬باشند. دخالت مستقیم هریک از این پارامترها، بسته به نوع آن تا حدی است که چگونگی تصمیم¬گیری¬ها و نوع بازده¬ها و نتایج انتخاب را رقم می¬زنند. از جمله این پارامترها می¬توان به ویژگی¬های شخصیتی تصمیم¬گیران، اطلاعات، تفسیر و تصور، ارزش¬ها، نقش¬های رسمی، فشارهای داخلی و خارجی را نام برد (خوشوقت، 1385: 213-203). از آنجا که ايدئولوژي عامل مهم در سياست خارجي محسوب مي¬شود، در سياست خارجي دولت اسلامي، نقش مکتب اسلام و ديدگاه¬هاي موجود نسبت به آن تعيين کننده است. همانگونه که خصلت¬هاي فرهنگي و ايدئولوژيک ممکن است در سياست خارجي هر کشور تأثيرگذار باشد، دولت اسلامي نيز ارزش¬هاي مکتبي خود را بر چارچوب و اهداف سياسي خارجي حاکم مي¬بيند.
دولت اسلامي که افزون بر تعهدات ملي، خود را در برابر اهداف بلند مکتب اسلامي متعهد مي¬داند براي تعقيب منافع ملي همواره به رسالت ايدئولوژيک خويش مي¬انديشد و يکي از تمايزات آن با دولت¬هاي ملي همين مسئوليت¬هاي فراملي است. عمده اين مسئوليت¬ها، ترويج دين اسلام و گسترش توحيد و خداپرستي و مبارزه با شرک و کفر و مادي¬گرايي و نيز دفاع از حقوق انساني ملل مستضعف مي¬باشد. دولت اسلامي که متولي امور جامعه اسلامي است و بخشي از وظايف خويش را پيگيري اهداف ديني و اجراي برنامه¬هاي آن مي¬داند، به نمايندگي از مسلمانان در سياست خارجي خويش، اين مسئوليت¬هاي فراملي را به عهده مي-گيرد. افزون بر اين، سياست خارجي دولت اسلامي داراي ويژگي¬هايي است که باتوجه به آن مي¬توان اين دولت را از دولت¬هاي ديگر متمايز کرد. در حاليکه برخي دولت¬ها براي دستيابي به منافع ملي خويش به هر ابزار و استراتژي ممکن متوسل شوند و برخي ديگر در تضاد منافع ملي و اصول ارزشي خود همواره منافع ملي را بر ارزش¬هاي معنوي و ديني ترجيح مي¬دهند.
نتیجهگیری
دولت¬ها در عرصه سیاست بین¬الملل دارای رفتارهای گوناگونی هستند و از شیوه¬های نگرش متفاوتی پیروی می¬کنند. جهت¬گیری¬ها و استراتژی¬هایی را که واحدهای سیاسی اتخاذ می¬کنند، متأثر از عناصر تشکیل دهنده قدرت و نیازهای برخاسته از ساختارهای اقتصادی، سیاسی، ارزشی و اجتماعی، شرایط ژئوپلیتیکی، کیفیت ساختار نظام بین¬الملل و شرایط هنجاری حاکم بر روابط بین¬الملل می¬باشد. الگوهای رفتاری دولت¬ها به علت پویایی عوامل فوق، در شرایط و مقتضیات گوناگون دستخوش تحول و دگرگونی می¬شود و در نتیجه تفسیرهای جدیدی از منافع و هدف¬های ملی به ¬دست می¬دهد که در قالب سیاست خارجی دولت¬ها نمود پیدا می¬کند. دگرگونی تدریجی عناصر تشکیل دهنده قدرت و ایجاد کننده نیاز بطور نسبی موقعیت دولت¬ها ¬بعنوان بازیگران عرصه بین¬المللی را دستخوش تغییر و دگرگونی می¬سازد و در نتیجه روابط آنها و در واقع سیاست خارجی آنها را بر الگوی جدیدی استوار می¬کند. بدین ترتیب تا زمانی که دولت¬ها تحرک خاصی نداشته باشند، تغییر محسوسی در سطح بین¬الملل مشاهده نمی¬شود. اما زمانی که یک دولت جهتی را برمی¬گزیند و در آن از خود تحرک نشان می¬دهد، به¬ عبارتی سیاست خارجی خاصی را انتخاب می¬کند، موقعیت خود و دیگر دولت¬ها را دگرگون می¬نماید. معیار عمده در اتخاذ تصمیمات مربوط به سیاست خارجی، منافع ملی دولت¬هاست. اما منافع ملی در اشکال گوناگون فرهنگی - ایدئولوژیک، اجتماعی، اقتصادی، مالی، تجاری، تکنولوژیک، نظامی، امنیتی و نیز سیاسی - دیپلماتیک ظاهر می¬شود. بدین ترتیب، طراحان و تنظیم¬ کنندگان سیاست خارجی باید بطور مستمر در خدمت منافع ملی باشند و رفتارهای آنها باید در چارچوب منافع ملی قابل توجیه باشد. چنین برداشتی تحت تأثیر نظریات فیلسوفانی چون هابز و ماکیاول قرار دارد و براساس این تفکر، هیچگونه محدودیت اخلاقی و حقوقی برای «تأمین منافع و تحقق اهداف ملی» نمی¬توان قائل شد. این نوع برخورد نسبت به سیاست بین¬الملل، انعکاسی از نظریه¬های رئالیست¬ها (واقع¬گرایان) است که روابط میان واحدهای سیاسی را براساس یک سلسله نظریه¬های از پیش ساخته مورد تجزیه و تحلیل قرار می¬دهد و راهنمای دولت¬ها را برای جهت-گیری¬های سیاست خارجی، قدرت و منافع می¬پندارد.
بر این اساس، در سیاست خارجی و سیاست بین¬الملل مسأله اساسی برای دولت¬ها در تاریخ روابط بین-الملل منافع ملی و قدرت بوده است. بنابراین، جایگاه قدرت در عرصه روابط بینالملل جایگاه مهم و اثربخشی است که می¬توان با درک و بهره¬گیری صحیح از آن، سیاست خارجی نظام اسلامی را در جهت تأمین هرچه بیشتر منافع ملی هدایت کرد.
چکیده
در نظام جمهوری اسلامی ایران مقصود از اصول و اهداف سیاست خارجی، مبادی و اساس روابط خارجی دولت اسلامی است که منابع دینی را بعنوان چارچوب و اساس تنظیم روابط خارجی مطرح میکنند. بنابراین، سیاست خارجی نظام اسلامی برای رشد و توسعه تأثیرگذاری خود علاوه بر معیارهای متعارف تأثیرگذاری نیازمند آن است که شاخصهها و مکانسیمهای کارآمدی را از منابع دینی و منظر فقهایی همچون امام خمینی به دقت مورد توجه قرار دهد و در جهت حل معضلات کشور در همه دورانها، بدان اهتمام جدی داشته باشد. هدف مقاله حاضر واکاوی و تحلیل مبانی قدرت و سیاست خارجی در جمهوری اسلامی ایران میباشد، و با استفاده از روش تحلیلی- توصیفی سعی میگردد تا مبانی قدرت و میزان تاثیر آن بر سیاست خارجی کشور مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. یافتهها نشان میدهد که در سياست خارجي دولت اسلامي، نقش مکتب اسلام و ديدگاههاي موجود نسبت به آن تعيين کننده است. همانگونه که خصلتهاي فرهنگي و ايدئولوژيک ممکن است در سياست خارجي هر کشور تأثيرگذار باشد، دولت اسلامي نيز ارزشهاي مکتبي خود را بر چارچوب و اهداف سياسي خارجي حاکم ميبيند. لذا تغییرات زیادی در مباحث نظری و فرانظری در حوزه روابط بینالملل بعد از تغییرات حکومتی در ایران رخ داده است.