واکاوی نقش طالبان در دولت – ملت‌سازی بعد از تحولات 2021 در افغانستان

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- کارشناسی‌ارشد علوم سیاسی، پژوهشگر و مدرس درس تاریخ آموزش و پرورش زاهدان (نویسنده مسئول)
دریافت: ۱۷ آذر ۱۴۰۰ | انتشار: 29 اسفند 1400

منابع و ماخذ

فارسی:
1- امینیان، بهادر و کریمی قهرودی، مائده (1391)، «استراتژی «دولت-ملت¬سازی» آمریکا در افغانستان»، دو فصلنامه دانش سیاسی، س 8، ش 1.
2- بخشایشی اردستانی، احمد و رضا میرلطفی، پرویز (1390)، «مطالعات روابط بین¬الملل»، پژوهشنامه روابط بین¬الملل، دوره 4، ش 14.  
3- جهانگیر، کیامرث و حسینی، صدیقه (1391)، «دولت¬سازی در افغانستان در رهیافت واقع¬گرایی ساختارگرا»، فصلنامه سیاست، دوره 44، ش 3.
4- حسین¬خانی، الهام (1390)، «امنیت افغانستان و مسأله قدرت¬یابی دوباره طالبان»، فصلنامه علوم سیاسی، ش 16.
5- حسین¬خانی، الهام (1391)، «رویکرد پاکستان نسبت به طالبان محلی و طالبان افغانستان»، فصلنامه علوم سیاسی، ش 19.
6- حکمت¬نیا، حسن (1383)، «افغانستان هارتلند آسیا»، فصلنامه پیک نور- علوم انسانی، دوره 2، ش 1.
7- خوبدل، مهدی و همکاران (1382)، «پاتولوژی جغرافیایی افغانستان»، مجله طب نظامی، ش 5.
8- زرگر، افشین (1386)، «مدل¬های دولت- ملت¬سازی؛ از مدل اروپایی تا مدل اوراسیایی»، فصلنامه علوم سیاسی، س 4، ش 7.
9- سردارنیا، خلیل¬اله و حسینی، مهدی (1393)، «چالش¬های اجتماعی دولت¬سازی مدرن در افغانستان»، فصلنامه سیاست جهانی، دوره 3، ش 3.
10- شفیعی، نوذر (1388)، «بازتولید قدرت در افغانستان: تبیین قدرت¬یابی طالبان»، مطالعات اوراسیای مرکزی، س 2، ش 4.
11- شفیعی، نوذر و اقدسی، اقبال (1389)، «معمای دموکراسی در افغانستان»، فصلنامه تحقیقات سیاسی و بین¬المللی، ش 3.
12- شفیعی، اسماعیل و عیدوزایی، نعیم (1392)، «نقش حمایت خارجی در احیای طالبان در افغانستان»، فصلنامه مطالعات شبه قاره، س 5، ش 16.
13- هادیان، حمید (1388)، «ضعف ساختاری دولت- ملت¬سازی در افغانستان: جغرافیا و قومیت»، فصلنامه راهبرد، س 18، ش 51.

لاتین:
14- Amini, Ma’ruf and Arifani, Devina (2021). The Taliban & Afghanistan: Conflict & Peace in International Law Perspective. International Journal of Law Recontruction, Vol. 5, No. 2.
15- Bashar, Iftekharul (2021). Rise of Taliban in Afghanistan: Security Implications for Bangladesh, Counter Terrorist Trends and Analyses, Vol. 13, No. 4.
16- Ghairat, Noorullah (2021). Defense, Development and Diplomacy in Hybrid State-building Interventions. A local perspective on the outcomes of Provincial Reconstruction Teams in Afghanistan. Linnaeus University Sweden.
17- HJP, Purwoko and Cahyono, SPC (2021). The title of your paper: Language of Evaluation in President Joe Biden’s Statement on Afghanistan. Proceeding Aiselt, Annual International Seminar on English Language Teaching.
18- Ide, Tobias (2021). COVID-19 and armed conflict, World Development, Volume 140.
19- Khurshid Khan, Mohammad (2020). Afghanistan at the Cross-Roads after Doha Agreement, CISS Insight, Vol.VIII, No.2.
20- Smith, Graeme (2020). Resource flows and political power in Afghanistan, Lessons for Peace: Afghanistan.

متن کامل

مقدمه
افغانستان سرزمینی کوهستانی و محاط بر خشکی است. این سرزمین در نیمکره شمالی، در محدوده آسیای میانه واقع شده است. سرزمین امروزی افغانستان در سال 1857 براساس معاهده پاریس رسما از ایران جدا گردید ولی استقلال آن از کشور انگلستان در سال 1919 صورت گرفت. آداب و رسوم فرهنگ مردم افغانستان متأثر از فرهنگ اسلامی است. اگرچه سطح آموزش¬ها و تعالیم مذهبی نسبتا بالاتر است، لیکن آموزش¬های کلاسیک و فنی از کیفیت پایینی برخوردار است و توانایی خواندن و نوشتن مردم محدود می¬باشد. میزان افراد با سواد در آن حدود 31 درصد است. از سوی دیگر حدود 5  میلیون مهاجر افغانی در کشورهای ایران و پاکستان به سر می¬برند که آداب و رسوم¬شان با مردم آن کشورها آمیخته شده است. افغانستان یک سرزمین قوم¬گراست، اقوام مهم آن شامل پشتون¬ها، تاجیک¬ها، هزاره¬ها، شیعیان و ازبک¬ها هستند. نظام قبیله¬ای مانع پیشرفت و توسعه و تحول جامعه افغانستان گردیده و سیستم قبیله¬ای حاکم: اقوام و گروه¬های مردم را از یکدیگر جدا کرده است (خوبدل و همکاران، 1382: 191).
گسستگی بین قومیت¬ها دولت فروپاشیده¬ای را به وجود آورده که نمونه¬ای از دولت افراطی، ناتوان و رو به اضمحلال را تشکیل داده است که در آن، خلاء قدرت مرکزی فراگیر سبب سقوط حکومت و حاکمیت چندگانه می¬شود و مدعیان قدرت در بین اقوام، ملیت¬ها و مذاهب به اعمال قدرت عریان و نامشروع و جنگ داخلی روی می¬آورند. دولت¬های فروپاشیده علاوه بر ایجاد بی¬ثباتی سیاسی و اجتماعی داخلی، در سطح بین¬المللی نیز می¬توانند به ثبات بین¬المللی آسیب جدی وارد کنند و پناهگاه امنی برای گروه¬های تروریستی و تروریسم بین¬المللی باشند. افغانستان نیز یک دولت شکننده به حساب می¬رفت که تا پیش از سال 1923 فاقد حکومت مرکزی و دولت متمرکز بود و به صورت پراکنده تحت حاکمیت قبایل گوناگون بصورت ارباب- رعیتی بود و سرزمینی فاقد قانون و نظم سیاسی مدرن شناخته می¬شد (سردارنیا و حسینی، 1393: 40). عدم وجود دولت مقتدر مرکزی، یا قدرت¬های جهانی، منطقه و اجتماعی را بر آن داشت تا دست به شکل¬گیری دولت- ملت¬سازی در این کشور بزنند. قدرت¬های جهانی مانند آمریکا، انگلیس و کشورهای اروپایی بخاطر از بین بردن پناهگاه تروریسم بین¬الملل، قدرت¬های منطقه¬ای به خاطر منافع اقتصادی و سیاسی و قدرت¬های اجتماعی نیز به خاطر اختلافات قومی و مذهبی همواره سبب شدند تا پس از حمله شوروی به افغانستان و تحت سلطه کمونیست بودن، چندی طول نکشد که از یک دولت شکننده به یک دولت فروپاشیده تبدیل شود (زرگر، 1386: 154).  جنگ¬های متمادی، درگیری¬های قبایلی، دخالت قدرت¬های بیگانه و منطقه¬ای در افغانستان به سبب قرارگیری آن در منطقه هارتلند این سرزمین را به مکانی امن برای رشد و پرورش تروریست و تروریسم بین¬المللی تبدیل نموده است. اگر به جدول 1 نگاهی بیندازید می¬توانید تاریخچه¬ای مختصر از رویدادها و درگیری¬های افغانستان را بین سال-های 1839 تا 2021 مشاهده کنید (حکمت¬نیا، 1383: 76).  

جدول 1) گاهنامه افغانستان
......................................

1- شکل‌گیری طالبان در افغانستان
عده¬ای ظهور طالبان را خودجوش تلقی می¬کنند و حرکت آن¬ها را واکنشی به هرج و مرج، عدم امنیت، فقدان دولت مرکزی مقتدر، داشته¬اند که به منظور جلوگیری از دزدی، چپاول و غارت اموال عمومی قیام کرده¬اند. عده¬ای دیگر شکل¬گیری طالبان را همگام با سیاست¬های منطقه¬ای کشورهایی مانند پاکستان، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و سیاست¬های جهانی ایالات متحده آمریکا ارزیابی و تشکیل آن را پدیده¬ای جاسوسی تلقی کرده¬اند و معتقدند که «طالبان» را بطور مستقیم سازمان اطلاعات نظامی پاکستان یعنی (آی.اس.آی) و غیرمستقیم سازمان¬های جاسوسی آمریکا و انگلیس، یعنی سازمان¬های «سیا» و «اینتلیجنت سرویس» به وجود آورده¬اند (جهانگیر و حسینی، 1391: 551).
بطورکلی ایدئولوژی طالبان را می¬توان به دو دسته مذهبی و قومیتی تفکیک کرد. از منظر مذهبی چند محور را می¬توان در اندیشه¬های مذهبی این گروه جستجو نمود:
الف) احیای مدل حکومتی خلافت؛
ب) مبارزه با پدیده‌های مدنیت غربی و نفی مطلق آن؛
ج) بازگشت به دوران ماقبل تجدد و تفسیر سخت¬گیرانه از مفاهیم دینی؛
د) خود حق¬پنداری و تکفیر سایر مذاهب و فرق اسلامی.
در ابتدا به دلیل موفقیت طالبان در ریشه¬کنی فساد، مهار بی¬قانونی و ساخت جاده¬های امن در مناطق تحت کنترل خود به منظور رونق تجارت با محبوبیت زیادی روبرو شد. اما این محبوبیت زمان زیادی دوام نیاورد و کم کم با اعمال محدودیت بیشتر علیه زنان و یا اجرای مجازات¬هایی همچون اعدام در ملاء عام و مجبور کردن مردان به ریش گذاشتن مورد اتهام نقض قوانین حقوق بشر و فرهنگ قرار گرفت (Amini & Arifani, 2021: 66).  
در رابطه با مسئله قومیت نیز باید گفت که جامعه پشتون، یک جامعه قبایلی است که ارزش¬های قومی و قبیله¬ای در آن بسیار ریشه¬دار و مستحکم می¬باشد. میزان تأثیرپذیری فرهنگ عمومی پشتون¬ها از آداب و رسوم قبایلی، بسیار بیشتر از آن است که در فرهنگ سایر گروه¬های نژادی پاکستان و افغانستان دیده می-شود. پشتون¬های افغانستان دارای نوعی آداب و رسوم بخصوصی هستند که به نام پشتون وال یاد می¬شود. پشتون والی در عرف پشتون¬ها شامل مجموعه¬ای از قوانین و ایدئولوژی است. طالبان بعنوان یک جنبش برخاسته از جامعه پشتون، آن هم از دل مردمان روستایی و غیرشهری که دارای تعلقات سنتی و قبیله¬ای شدیدتری هستند، نمی¬تواند از تأثیرپذیری فرهنگ قبیله¬ای به دور باشد. لذا خشونت و انعطاف¬ناپذیری که دو ویژگی بارز سیاستمداری طالبان است، محصول فرهنگ سنتی پشتون¬ها محسوب می¬شود (بخشایشی اردستانی و رضا میرلطفی، 1390: 34).
از نقطه¬نظر تحولات تاریخ سیاسی تا پیش از به قدرت رسیدن طالبان می¬توان بطور خلاصه بیان داشت که در 25 دسامبر 1979، افغانستان توسط ارتش شوروی اشغال شد، در دهه 1980 با حمایت کشورهای آمریکا، عربستان سعودی، پاکستان، ایران جنگ داخلی نیروهای مجاهدین افغان با ارتش شوروی آغاز شد و حضور آنها تا فوریه 1989 به طول انجامید (حسین¬خانی، 1390: 211).
با سقوط حکومت کمونیستی،  مجاهدین اسلام¬گرا با محوریت تاجیک¬ها و ائتلاف شمال در فاصله سال¬های 1989 تا 1996 حکومت را تشکیل دادند (سردارنیا و حسینی، 1393: 44). در طی این سال¬ها و پس از خروج شوروی جنگ بین مجاهدین و رژیم کمونیستی نجیب¬اله ادامه یافت تا در آوریل 1992، این رژیم سقوط کرد و قدرت در اختیار مجاهدین به رهبری برهان¬الدین ربانی قرار گرفت. اما پس از چندی جنگ داخلی میان نیروهای اقوام پشتون، تاجیک، ازبک، هزاره و ترکمن آغاز شد و اوضاع افغانستان همچنان در جنگ داخلی باقی ماند تا اینکه در اکتبر 1994، جنبش طالبان، که با حمایت پاکستان و عربستان بوجود آمده بود، اعلام موجودیت کرده و به مجاهدین اعلام جنگ داد. اگرچه دولت مجاهدین به ریاست جمهوری ربانی هیچگاه کاملا از بین نرفت، اما در اواخر 1996 در واقع طالبان حکومت اصلی قسمت اعظم افغانستان را در دست داشتند (حسین¬خانی، 1390: 213). پس از آن در فاصله سال¬های 1996 تا 2002، افغانستان شاهد استبدادی¬ترین، مخوف¬ترین شکل حکومت و عصر قرون وسطایی با حاکمیت طالبان و القاعده بود. در این مقطع، تمامی نشانه¬های نخستین دولت مدرن در ساحت سیاسی و نشانگان اولیه مدرن¬سازی در عرصه اجتماعی و علمی در افغانستان محو شدند و تاریک¬اندیشی و استبداد کامل بر کشور حاکم شد. با حاکمیت طالبان و القاعده، حکومت این کشور از رده شکننده به رده دولت¬های فروپاشیده تنزل یافت و وارد جنگ داخلی تمام¬عیار شد. در این دوران این کشور پناهگاهی برای تروریست¬های بین¬المللی و به ستاد مرکزی برای تروریسم بین¬الملل مبدل شد. در فاصله سال¬های 2001 تا 2005 و پس از حادثه 11 سپتامبر کنفرانس بین¬المللی در بن آلمان با حضور اکثر رهبران قبایل افغانی تشکیل شد، دستورکار اصلی آن شامل دولت – ملت¬سازی در شکل جدید، ایجاد نظم سیاسی و اجتماعی مدرن و پایان بخشیدن به حکومت خودکامه و قرون وسطایی طالبان بود (سردارنیا و حسینی، 1393: 46).
یکی از عوامل موثر در قدرت¬یابی طالبان در افغانستان، وحدتی است که در میان این نیروها وجود دارد. اگرچه طالبان طیف وسیعی از نیروها را در بر می¬گیرد، با این حال آنها در سه گروه قابل شناسایی و دسته¬بندی هستند:
1-1- شورای کویته
مقر اصلی این گروه در کویته پاکستان است و رهبر آن ملاعمر می¬باشد و نیروهای آنها شامل: محصلان مدارس مذهبی به ویژه کسانی که در دوره جهاد افغانستان به این منطقه مهاجرت کردند، بسیاری از نیروهای جهادی سابق، به ویژه افرادی که متعلق به حرکت انقلاب اسلامی به رهبری مولوی محمدنبی محمدی هستند، کلیه این نیروها زیر چتر شورای کویته فعالیت دارند. نکته مهم درباره شورای کویته این است که این شورا ارتباط تنگاتنگی با شبکه القاعده دارد. اعضای این گروه خواهان استقرار یک حکومت اسلامی در افغانستان به رهبری امیرالمومنین هستند. بر همین اساس بطور جدی با دولت فعلی افغانستان مخالفند و آن را دست نشانده غربی¬ها قلمداد می¬کنند.
2-1- شورای میرانشاه
 مقر این شورا از توابع منطقه قبایلی پاکستان است. این شورا زیرنظر شبکه حقانی عمل می¬کند. حقانی یکی از معدود پاکستانی¬هایی است که رهبری بخشی از طالبان را در افغانستان و پاکستان برعهده دارد. بنابراین نیروهای وفادار به این شورا، هم تابعیت پاکستانی دارند و هم تابعیت افغانی. بسیاری از اعضای این شورا برای حضور در جنگ¬ها حقوق می¬گیرند به همین علت جنگ را بعنوان حرفه¬ای برای کسب¬وکار نگاه می¬کنند.
3-1- اردوگاه شمشاتو و شورای باجاوا
 هر دو زیرنظر حزب اسلامی حکمت¬یار در مقر ایالات سرحد پاکستان قرار دارند. این نیروها در جریان جهاد افغانستان علیه روس¬ها نقش مهمی داشتند. اینها اغلب تمایل ندارند که خود را بخشی از طالبان قلمداد کنند، ولی چون همانند طالبان علیه وضع موجود عمل می¬کنند، در عمل به یک نام خوانده می-شوند (شفیعی، 1388: 110).
طالبان متشکل از افرادی است که منشا اصلی آن¬ها، مدارس مذهبی پاکستان بوده و عمدتا از بین قبایل پشتون یارگیری نموده¬اند و به کمک آی.اس.آی، سازمان اطلاعات ارتش پاکستان، تحت نام تأمین امنیت و ثبات و از بین بردن بی¬بند و باری¬های موجود در حکومت مجاهدین برخاستند. در واقع، پس از متوقف شدن کاروان اموال تجارتی مربوط به تجار پاکستانی بوسیله فرماندهان خودسر مجاهدین که به مقصد آسیای میانه در حرکت بود، طالبان از مرز چمن پاکستان وارد سپین بولدک در خاک افغانستان شدند و در مراحل آغازین ولایت قندهار را به تصرف خود در آوردند. طالبان به سرعت 90 درصد خاک افغانستان را تحت سلطه خود درآوردند و از سال 1996 تا 2001 در قدرت باقی ماندند، به گروه¬های تروریستی مانند القاعده اجازه دادند تا در خاک افغانستان اردوگاه¬های آموزشی راه¬اندازی کنند و آزادانه دست به عملیات بزنند. پس از حملات یازده سپتامبر به مرکز تجارت جهانی در نیویورک، طالبان از درخواست ایالات متحد مبنی بر تحویل دادن اسامه بن¬لادن، رهبر پیشین القاعده که طرح حملات را ریخته بود، سر باز زدند. متعاقبا در هفتم اکتبر سال 2011، سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) و ارتش آمریکا دست به «عملیات آزادی پایدار» زدند تا در پاسخ به حملات یازده سپتامبر طالبان را نابود کنند؛ و نهایتا در نهم دسامبر سال 2001 آن¬ها را از قدرت ساقط کردند. اما سقوط آنها از قدرت موجب نابودی این گروه در منطقه نشد (شفیعی و عیدوزایی، 1392: 102).

2- فرایند دولت – ملت‌سازی
مابین روند دولت- ملت¬سازی و نظم و امنیت بین¬المللی ارتباط مستقیم و روشنی وجود دارد. این واقعیتی آشکار است که در عرصه بین¬الملل، واحدهای کشورهای از نظر روند دولت- ملت¬سازی در موقعیت¬های مختلفی قرار دارند. نمونه¬های موفق این روند را می¬توان در اروپای غربی و کشورهایی که اکنون در زمره دنیای صنعتی و پیشرفته قرار دارند پیدا کرد. تصویر دولت ملی در این بخش از جهان توسعه بسیار چشمگیری از خود نشان می¬دهد و مابین سازه¬های اجتماعی ملت و دولت پیوند و ارتباط بسیار تنگاتنگی بوجود آمده است. در بخشی از جهان، مدل دولت- ملت¬سازی چنان پیشرفت گسترده¬ای داشته که به آن¬ها دولت¬های پسامدرن می¬گویند. لذا فرایند دولت – ملت¬سازی در این کشورها وضعیت بسیار مطلوبی داشته، اما در گوشه دیگر جهان که کشورهای در حال توسعه و جهان سوم وجود دارند، روند دولت – ملت¬سازی در وضعیت مطلوبی قرار ندارند و ما شاهد دولت¬های ناکامی همچون افغانستان هستیم (زرگر، 1386: 100).
هرچند فرآیند دولت- ملت¬سازی تاریخ دیرینه چند ساله بویژه پس از انقلاب فرانسه دارد، اما این پدیده در سال¬های پس از جنگ جهانی دوم در جهان سوم رشد و سرعت بیشتری پیدا کرد. در فضای بعد از جنگ سرد، در گونه جدیدی از دولت – ملت¬سازی که عمدتا از تجارب دهه 1990 میلادی در بالکان، عراق و افغانستان استنباط می¬شود، یک عامل خارجی تلاش می¬کند با برنامه¬ریزی و سیاست¬های حمایتی خود روند دولت- ملت¬سازی را در کشور دیگری هدایت کند. البته پیشینه این نوع را باید در مورد آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم دانست. بدون تردید باید ایالات متحده آمریکا را مهمترین عامل خارجی دانست که اقدام به دولت- ملت¬سازی در کشورهای دیگر کرده است. پس از جنگ سرد آمریکا برمبنای سیاست¬های هژمونیک¬گرایانه سیاسی و اقتصادی خود با مداخله نظامی اقدام به دولت – ملت¬سازی در کشورها نموده است (امینیان و کریمی قهرودی، 1391: 73).
در این راستا، «دولت¬سازی» دارای چند مولفه اساسی است:
الف) افزایش و توسعه ظرفیت¬های سیاسی (انباشت قدرت، دولت متمرکز و اراده سیاسی حاکم بر جامعه)؛
ب) توسعه ظرفیت¬های ملی و کارکردی (امنیت¬سازی، استفاده از زور مشروع، افزایش کارامدی¬های آموزشی، خدماتی، اجتماعی، اقتصادی و رفاهی دولت)؛
ج) توسعه ظرفیت¬های نهادی و بروکراتیک.
«ملت¬سازی» در ارتباط با ایجاد و توسعه هویت مشترک در قالب ملت، هویت ملی پایدار، غرور، یکپارچگی و همبستگی ملی بکار می¬رود. فرایند ملت¬سازی دارای ابعاد مهمی است که عبارتند از: الف) توسعه حس همدلی در بین ملت و نیز همدلی اعضای آن با دولت، ب) گسترش ارتباطات و پیوندها بین گروه¬بندی-های قومی- نژادی و زبان، ج) فرسایش تدریجی تعهدات و علقه¬های فروملی و پذیرش علقه¬های مدنی – ملی و اقتدار ملی،  د) توسعه زیرساخت¬های ارتباطی، آموزشی و مانند آن در جامعه برای پیوند اقصی نقاط کشور با پایتخت (سردارنیا و حسینی، 1393: 49).
فرایند ملت – دولت¬سازی بیشتر در کشورهای جهان سوم دیده می¬شود. کشورهای این منطقه تا قبل از جنگ جهانی اول، دولت¬های گوناگونی مانند امپراتوری، دولت¬های قدیمی یا دولت¬های تحت نفوذ قدرت-های اروپایی را شامل می¬شدند. تحولات سیاسی بین¬المللی ناشی از جنگ جهانی اول و دوم موجب دگرگونی اساسی جغرافیای سیاسی این منطقه از جهان شد. دولت¬سازی در این کشورها تا حدود زیادی تحت تأثیر زمینه¬ها و عوامل اجتماعی داخلی نظیر ترکیب و ساختار قومی، تنوعات مذهبی، میزان یکپارچگی و همبستگی اجتماعی، قشربندی¬های اجتماعی و ساختار طبقاتی است. همچنین عواملی نظیر ژئوپلیتیک سیاسی و دخالت قدرت¬های بزرگ نیز تأثیر زیادی در شکل¬گیری دولت- ملت در این کشورها داشته و به همین دلیل این کشورها از نظر فرهنگی و یکپارچگی قومی و مذهبی همگونی زیادی ندارند و دولت¬های این کشورها با چالش¬های بسیاری در زمینه¬های مختلف مواجه¬اند. افغانستان نیز یکی از این کشورهاست که در منطقه حساس آسیای مرکزی قرار گرفته و با مشکلات زیادی برای دولت¬سازی مواجه است (جهانگیر و حسینی، 1391: 549).
ملت¬سازی و دولت¬سازی در یک جامعه با زور اسلحه امکانپذیر نیست، اما برای فراهم نمودن زمینه¬های آن ممکن است فعالیت¬های نظامی صورت بگیرد؛ برای مثال برای مقابله با طالبان در افغانستان دست¬کم در کوتاه مدت و میان مدت از راه قدرت نرم امکانپذیر نیست؛ زیرا تفکر آن¬ها با خشونت و مبارزه گره خورده است؛ لذا ترکیبی از قدرت نرم و سخت برای مقابله با تهدیدات لازم است. با بررسی فرایند دولت – ملت-سازی می¬توان نتیجه¬گیری کرد که در این فرآیند، سعی می¬گردد در مرحله نخست با استفاده از قدرت سخت، دولت و نهاد متمرکزی ایجاد گردد تا بتواند نهادهای اجتماعی را کنترل نماید. این قدرت متمرکز در فرآیندی هماهنگ و منسجم با ایجاد الگوها و روایت¬های مطلوب مبانی هویتی جدید در جامعه ایجاد نموده و روایت¬های پیشین را منسوخ و هویت¬های پیشین را که مبنای رفتار آحاد قبلی جامعه بود، تغییر می¬دهد. در صورت موفقیت در این سازوکار است که می¬توان هویت جدید و به تبع آن رفتار مطلوب در جامعه ایجاد نمود (امینیان و کریمی قهرودی، 1391: 73).

3- مسیر و چالش‌های دولت – ملت‌سازی در افغانستان
کشور افغانستان از زمان تأسیس تاکنون فاقد یک دولت مقتدر برای تأمین امنیت مرزها بوده است. بعبارت دیگر کشور افغانستان با بحران حاکمیت سرزمینی مواجه بوده است. این ضعف ساختاری را می¬توان ناشی از عوامل و متغیرهایی در چارچوب روند دولت – ملت¬سازی در آن کشور دانست که در این میان نقش جغرافیا در تشدید ضعف ساختاری دولت¬سازی غیرقابل اغماض است. در جنگ هرات در زمان محمدشاه قاجار به سرفرماندهی مراد میرزای حسام¬السلطنه و به دسیسه انگلیس، هرات و بخش¬هایی از افغانستان از خاک ایران جدا شد. این جدایی بیشتر شامل شهرهای خراسان بزرگ (بلخ، سمرقند، هرات، دوشنبه، خوارزم، قندهار و بخارا) بود. افغانستان در دورانی مستعمره بریتانیا بود، زمانی هم تحت نفوذ اتحاد شوروی قرار گرفت و اکنون که متحد نزدیک آمریکا و ناتو در جنگ با تروریسم است، هنوز معضل ساختاری دولت¬سازی را یدک می¬کشد. پیمان وزیرستان  بین افغانستان و پاکستان برای به کنترل در آوردن مناطق دور افتاده که محل اختفای شورشیان مسلح شده است و پیکار مشترک نیروهای افغان و ناتو با شورشیان مسلح در نواحی دوردست آن کشور هنوز نتوانسته است ضعف ساختاری دولت در افغانستان را برطرف سازد. اکنون کشور افغانستان در مجاورت پاکستان از معضل جغرافیای قومی وزیرستان و مناطق دورافتاده مجاور با پاکستان معطوف به حضور القاعده و طالبان شدیدا رنج می¬برد. ضعف ساختاری دولت-سازی در افغانستان و تضعیف تاریخی الگوی دولت – ملت در آن کشور از حیث جغرافیا و ژئوپلیتیک قابل کالبدشکافی است (هادیان، 1388: 140).
شاید یکی از علت¬های اصلی نبود حاکمیت قاطع در این کشور، پیچیدگی خاص جامعه افغانستان است که در شکل فرهنگ سیاسی پایین، غلبه قوم¬گرایی بر ملت¬گرایی، تکمیل نشدن فرآیند ملت¬سازی، فقدان توسعه اقتصادی و ... بوده است. بعبارت دیگر جامعه افغانستان مبتنی بر همبستگی مکانیکی می¬باشد و هنوز همبستگی ارگانیکی (وجدان جمعی) در آن شکل نگرفته است. تحت این شرایط، این جامعه همواره با موج مخالف یکدیگر در زمینه استقرار دموکراسی مواجه بوده است؛ تلاش نیروهای روشنفکر برای استقرار دموکراسی و در مقابل مقاومت نیروهای تمامیت¬خواه و سرکوبگر. در کنار این دو موج دو جریان اصلی نیز در تقویت یا تضعیف هریک از این دو موج فعالیت کرده¬اند؛ یکی بستر اجتماعی جامعه افغانستان که اغلب زمینه¬ساز قدرت یافتن نیروهای غیردموکراتیک بوده است و دیگری مداخله خارجی که نگرش آنها به امواج اجتماعی و سیاسی در افغانستان تابع ملاحظات و منافع ملی آنها بوده است. باتوجه به این پیچیدگی¬ها و در هم تنیدگی¬های اجتماعی سیاسی، از ابتدای شکل¬گیری دولت در افغانستان فرآیند ملت- دولت¬سازی در این کشور با معمای پیچیده¬ای مواجه بوده است (شفیعی و اقدسی، 1389: 218).
دلیل دیگر عدم موفقیت در فرآیند ملت – دولت¬سازی در افغانستان شکاف در ناتو هست. به همان میزان که گفته شد در درون نیروهای طالبان وحدت وجود دارد، در نیروهای ضدطالبان نیز شکاف دیده می¬شود. این شکاف به دو دسته قابل تقسیم است:
1-3-  شکاف بین اعضای ناتو
آلمان، هلند و فرانسه دیدگاه¬های متفاوتی نسبت به آمریکا، انگلیس و کانادا در افغانستان دارند. این اختلاف اغلب ناشی از اختلاف¬نظر این دو گروه از کشورها بر سر مأموریت ناتو در افغانستان است. در حالیکه آمریکا معتقد است باید ناتو در چارچوب عملیات آزادی پایدار وارد عملیات جنگی علیه طالبان شود، کشورهایی مثل آلمان معتقدند که وظیفه ناتو شرکت در عملیات بازسازی و ثبات¬سازی است، نه عملیات جنگی. کشورهای آلمان، هلند و فرانسه معتقدند:
- عملیات نیروهای ناتو باید معطوف به ثبات¬سازی باشد، نه عملیات جنگی؛
- ناتو نمی¬خواهد برای بلندمدت در افغانستان حضور داشته باشد؛
- اداره امور جامعه افغانستان باید به دولتمردان افغانستان سپرده شود؛
- با اسرای جنگی باید طبق موازین بین¬المللی رفتار شود؛
- با مواد مخدر باید مبارزه جدی صورت گیرد.
2-3- شکاف بین آمریکا و دولت افغانستان
با حمله گروه تروریستی القاعده در 11 سپتامبر 2001 به برج¬های تجارت جهانی آمریکا، بیشتر کشورهای جهان با دولت و ملت آمریکا ابراز همدردی کردند. ناتو بعد از 50 سال با استناد به ماده (5) خود- مبنی بر اینکه کشورهای عضو ناتو موافقت کرده¬اند که حمله به یکی از اعضا را حمله به تمامی اعضا در نظر گرفته و به کمک کشور یا کشورهایی که مورد هجوم قرار گرفته¬اند، می¬شتابد- از آمریکا حمایت کرد. قطعنامه شورای امنیت نیز بر ضد تروریسم تصویب شد. قابل ذکر است که تنها کشور آمریکا نبوده که در پروژه دولت – ملت¬سازی افغانستان دست داشته¬اند، اما همواره از سال 2001 به بعد شکل¬گیری این فرایند را تحت سایه آمریکا بر می¬شمارند (امینیان و کریمی قهرودی، 1391: 73). تضاد بین دولت افغانستان و آمریکا در بعضی از حوزه¬ها نیز یکی از عوامل ضعف نیروهای ضدطالبان و برعکس یک عامل مهم در قدرت¬یابی طالبان است. اختلاف دولت افغانستان با آمریکا بیشتر درباره این مسائل است:
- بمباران غیرنظامیان: وقوع حوادث پی¬درپی که به قتل مردم عادی در افغانستان منجر می¬شود، دولت افغانستان را به آمریکا بدبین کرده است.
- مذاکره با طالبان: بحث مذاکره با طالبان هم برای آمریکا و هم برای افغانستان موضوع عجیبی نیست. اما ایراد دولت افغانستان به آمریکا آن است که بطور یکجانبه با طالبان وارد مذاکره می¬شود و دولت افغانستان را در جریان مذاکرات قرار نمی¬دهد.
- عدم برخورد با پاکستان: برای دولت افغانستان این سوال بطورجدی وجود دارد که با آنکه آمریکا می-تواند، اما چرا واشنگتن اقدام محدود کننده جدی را علیه پاکستان انجام نمی¬دهد. این باعث سوء ظن دولت افغانستان شده است.
- بازسازی افغانستان: دولت افغانستان به امنیت جامع در این کشور اعتقاد دارد. در امنیت جامع، موضوعات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و امنیتی باید با هم در نظر گرفته شوند. این درحالی است که رفتار ایالات متحده نشان می¬دهد که بیشتر بر موضوع جنگ و درگیری¬های مسلحانه تأکید دارد (شفیعی، 1388: 203).

4- تحولات 2021 در افغانستان
برای بررسی تحولات سال 2021 افغانستان کمی به عقب یعنی شروع پاندمی کووید 19 نگاه بیندازید. بطورکلی در ماه¬های اولیه شروع پاندمی چهار کشور جهان از جمله یمن، کلمبیا، تایلند و افغانستان شاهد کاهش نزاع و درگیری¬های مسلحانه بودند. در افغانستان نیز تا حدودی به دلیل توافق صلح فوریه 2020 بین ایالات متحده آمریکا و طالبان این روند نزولی مشهود بود. اما کووید-19 توانایی نیروهای امنیتی برای انجام حملات را نیز تحت فشار قرار داد چراکه سربازان مجبور به واکنش در مقابل بحران همه¬گیری بودند. از سوی دیگر ابتلا در میان جنگجویان طالبان نیز افزایش یافت. با این حال، طالبان درخواست¬های دولت برای آتش¬بس را رد کرد. از اواخر ماه مارس و پس از حدود سه ماه از همه¬گیری، این گروه پرسنلی را برای مقابله با کووید-19 (بجای حملات مسلحانه)، از جمله کمپین¬های اطلاع¬رسانی عمومی، توزیع کالاها و اجرای اقدامات قرنطینه، در افغانستان مستقر کرد. این حرکت با انگیزه¬ای استراتژیک همراه بود، طالبان به دنبال این فرصت می¬گشت تا حمایت عمومی ملت افغانستان را به دست آورد و در نهایت دولت افغانستان را برکنار کند (Ide, 2021: 750).  
مسئله دوم انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود که به سبب آن در 20 ژانویه 2021 جو بایدن آغاز بکار کرد. با روی کار آمدن بایدن وعده ترامپ و عمل به توافق¬نامه دوحه عملی شد و بایدن تصمیم به خروج نیروهای خود از افغانستان گرفت. طالبان یک گروه بنیادگرای اسلامی است که از سال 1996 تا 2001 بر افغانستان حکومت کرد. در 14 اوت، طالبان کنترل افغانستان را تنها دو هفته قبل از اینکه ایالات متحده قرار بود پس از یک درگیری دو دهه¬ای نیروهای خود را از افغانستان خارج کند، به دست گرفت. تسلط سریع طالبان بر پایتخت افغانستان افغان‌ها را نگران هرج و مرج کشور کرد، مردم نگران بودند که طالبان حملات انتقامی را علیه افرادی که با آمریکا یا دولت همکاری می‌کردند انجام دهند. بسیاری از مردم می-ترسیدند که طالبان نوع سختگیرانه قوانین اسلامی را که از سال 1996 تا 2001 بر افغانستان حکومت می¬کردند، دوباره تحمیل کنند. با این حال، مردمی که در افغانستان زندگی می¬کنند نه فقط افغان¬ها بلکه حدود 4500 شهروند آمریکایی نیز می¬خواستند افغانستان را ترک کنند (Purkwoko & Cahyono, 2021: 313).
تسلط طالبان بر افغانستان و تلاش‌ها برای تحکیم قدرت، سوالات مرتبط زیادی را در مورد پیامدهای مرتبط با تروریسم در سراسر جنوب آسیا ایجاد کرده است. در حالیکه تصویر تهدید منطقه¬ای پیچیده و متنوع است (به دلیل پویایی تهدیدات داخلی و بین دولتی)، چالش¬های ناشی از افراط¬گرایی اسلام¬گرا و تروریسم در سراسر منطقه بوجود آمده است. سازمان¬های تروریستی فراملی مانند AQ و دولت اسلامی (داعش) احتمالاً در پی خروج آشفته نظامی ایالات متحده از افغانستان به دنبال بازگشت خواهند بود. خصوصا، شاخه جنوب آسیای AQ، AQ در شبه قاره هند (AQIS)، یک متحد کلیدی طالبان، دارای یک شبکه و پایگاه پشتیبانی گسترده در منطقه است و از تجدید حیات دوباره سود خواهد برد. در مقابل، دولت اسلامی مستقر در افغانستان در استان خراسان (IS-K) در حال افزایش عملیات خود برای رقابت با طالبان برای نفوذ بر حوزه جهادی است (Bashar, 2021: 23).

5- نقش طالبان در دولت – ملت‌سازی در افغانستان
در زمان حکومت طالبان بین سال¬های 1996 تا 2002، کشور افغانستان از حکومت سرزمینی به یک پله پایین¬تر سقوط کرد و بصورت قومی تقسیم و اداره می¬شد. طالبان، که ریشه آنها از مدارس مذهبی و خواستگاه¬شان پاکستان بود، کابل و تقریبا 90 درصد کشور را در اختیار داشتند که شامل مناطق پشتون-نشین در جنوب نیز می¬شد (حسین¬خانی، 1390: 222). در طی سال¬های حکومت طالبان بر افغانستان به گزارش سازمان ملل، تولید و توزیع مواد مخدر در حوزه¬های تحت کنترل طالبان به اصلی¬ترین فعالیت اقتصادی این کشور بدل شد که تنها درآمد افغانستان به شمار می¬رود. از سوی دیگر در دهه 90 میلادی و با تبلیغات اسلامی افراط¬گرایانه طالبان برای فرزندآوری، ازدواج متعدد مردان با زنان و ازدواج دختران کم سن با مردان بزرگتر از خود، جمعیت افغانستان دو برابر شد، همین موضوع فقر را در بین مردم افغانستان زیاد کرد و مردم تمایل بیشتری برای مشارکت در عرصه مواد مخدر نشان می¬دادند. در این دوره هر آنکه با طالبان بود و در زمین¬های کشت خشخاش کار می¬کرد می¬توانست گذران زندگی کند، در غیر اینصورت محکوم به مرگ و زندگی بسیار سطح پایین بود. مردم افغانستان حتی زمین¬های خود را نیز در ازای دریافت یک وجه ناچیز ماهیانه در اختیار گروه¬های طالبان و کارتل¬های مواد مخدر می¬گذاشتند. با این روند در مدت کوتاهی طالبان بیشتر زمین¬های افغانستان را تصاحب کرده بودند (Smith, 2020: 27).
 در این هنگام گروه¬های مخالف نیز در شمال افغانستان که ترکیب نژادی متنوعی داشت، سنگر گرفته بودند. در همان مقطع بود که طالبان از دیدگاه مادی به یک ساختار خودکفا مبدل گشتند و نه تنها به حمایت و کمک¬های خارجی نیاز نداشتند، بلکه بنابه ارزیابی سازمان ملل متحد، تا 85 درصد همه کشتزارهای مواد مخدر در افغانستان که درآمد سالانه محصولات¬اش بین 12-14 میلیارد دلار برآورده می¬گردید در اختیار آنان بود. رژیم طالبان توانست در مدت کوتاهی بطور قاطع بر مردم افغانستان حاکم شود. آنها به سرعت اجرای تفسیری که از قوانین اسلام و شریعت داشتند پرداختند. در سال 1999، مخالفت¬های بین¬المللی با طالبان به¬خصوص به دلیل رفتار غیرانسانی و خصمانه با مردم و حمایت از گروه¬های تروریستی بین¬المللی شدت گرفت. اما دیری نگذشت که پس از حمله 11 سپتامبر 2001، توسط گروه القاعده آمریکا خواستار تسلیم اسامه بن¬لادن شد و چون طالبان به حمایت از وی برخواست، آمریکا نیز اعلام جنگ کرد و به همراه نیروهای ائتلاف ناتو به افغانستان حمله کردند و در پایان سال 2001 حکومت طالبان از قدرت خلع ید گردید (حسین¬خانی، 1390: 223). با سقوط طالبان زیرساخت-های توسعه نیافته کشور مانند جاده¬ها، مدارس، بیمارستان¬ها، نیروگاه¬های برق، تأسیسات آبیاری و ارتباطات از راه دور به شدت آسیب دیده بود. دولت جدید افغانستان هم بدون سرمایه و امکانات لازم و وابسته به کمک¬های خارجی بود. لذا کشورهای دیگر و در رأس آنها، آمریکای زخم خورده از طالبان برنامه¬هایی برای کمک به افغانستان تدوین نمودند. در همایش بن در نوامبر 2001، دستورالعمل دسترسی به ثبات مجدد و بازسازی کشور تهیه شد. همچنین در 20 دسامبر 2001، قطعنامه 1368 شورای امنیت، کمک¬های بین¬المللی به افغانستان بعد از جنگ را تصویب کرد. همایش توکیو در اواخر سال 2002 با شرکت بیشتر کشورهای آمریکایی، اروپایی و متحدین آسیایی افغانستان تشکیل شد و میزان کمک¬ها 5 میلیارد دلار در نظر گرفته شد. در نهایت در همایش لندن در 31 ژانویه و 1 فوریه حدود 5-10 میلیارد تا سال 2010 برای بازسازی افغانستان اختصاص داده شد. در تمام این همایش¬ها میزان کمک¬های مالی آمریکا از همه کشورها بیشتر بود و آن را قدرت بر حق ورود به خاک افغانستان برای ایجاد نظم و ثبات در منطقه تبدیل می¬کرد (امینیان و کریمی قهرودی، 1391: 74).
در سال 2004 دولت پاکستان به ریاست پرویز مشرف بخاطر فشار ایالات متحده، ارتش خود را روانه مناطق جنوبی وزیرستان کرد تا مانع نفوذ عناصر طالبان و القاعده به این منطقه شود. در حقیقت عملیات نظامی در وزیرستان جنوبی هنگامی در سال 2004 آغاز شد که ارتش ایالات متحده به شدت نسبت به حضور نیروهای القاعده و طالبان در این مناطق اعتراض می¬کرد و در سال بعد، هنگامی که اولین علائم قدرت¬گیری دوباره نیروهای طالبان مشهود شد، نه فرماندهان نظامی و نه رهبران غیرنظامی پاکستان، اقدامی در جهت توقف این روند انجام ندادند. در چنین شرایطی، با فشار آمریکا، مذاکراتی بین واشنگتن و اسلام¬آباد در جریان بود تا نوعی توافق برای انجام عملیات مشترک آمریکا، انگلیس و ارتش پاکستان برای متوقف کردن طالبان در جنوب افغانستان در مرز بین پاکستان و افغانستان صورت گیرد. البته پاکستان نیز از این مذاکرات اهداف خود را داشت، چراکه به¬رغم واکنش¬های قبایل پشتون، پرویز مشرف می¬خواست این منطقه با دگرگونی ساختار محلی و عشیره¬ای قدرت روبرو شود تا با آنچه وی در جهت طراحی ساختار نوین هرم قدرت و حضور قانونی ارتش پاکستان در افغانستان در سر می¬پروراند، همخوانی بیشتری داشته باشد دو سال بعد، هم وضعیت به همین منوال گذشت و همکاری پاکستان و آمریکا برای سرکوب قبایل پشتون در مرز دیورند با افغانستان ادامه یافت، با این حال پاکستان و بویژه سازمان اطلاعات ارتش این کشور که حال در سرزمین افغانستان بود منافع خود را در قدرت گرفتن دوباره طالبان در افغانستان می-دیدند، در همین راستا پاکستان نیز نیروهای طالبان را در قالب نیروهای ارتش خود در افغانستان در این چند سال تغذیه و تأمین می¬کرد. دستیابی طالبان به تجهیزات و سلاح¬های پیشرفته و منافع مالی جدید، سازماندهی گروه¬های شبه نظامی دوازده هزار نفری و گروه¬های انتحاری نزدیک به سیصد نفره، فرصت آموزش تاکتیک¬های جدید برای انجام حملات انتحاری، بمب¬گذاری و تخریب، ضربه زدن به نیروهای ناتو و آمریکایی، کشتن بیش از 60 هزار نفر از نیروهای انگلیسی تنها در سال 2007 و کشته و مجروح شدن 75 نیروی نظامی ناتو نشان داد که طالبان دوباره در حال قدرت گرفتن و بازگشت است (حسین¬خانی، 1390: 218).
پس از آن در سال¬های 2011 تا 2016 نیروهای مسلح ایالات متحده آمریکا در جنگ افغانستان با طالبان عقب¬نشینی کردند. بیشتر سربازان در سال 2014 افغانستان را ترک نموده و برنامه¬هایی برای حضور در بعد از سال 2014 ریخته شد. بنابر اظهارات اوباما رئیس جمهور آمریکا ادوات و قطعات نظامی ناتو نیز در سال 2014 از افغانستان خارج شدند و حدود 13000 سرباز از جمله 9800 سرباز آمریکایی در افغانستان به منظور مشاوره و مبارزه با تروریسم طالبان در چارچوب سربازان افغانستان را نگه داشتند (Smith, 2020: 18). پس از آن در تاریخ 29 فوریه سال 2020، ایالات متحده و طالبان توافق¬نامه صلحی را در دوحه قطر امضا کردند که رسما عنوانش «توافق¬نامه آوردن صلح به افغانستان» است. مفاد این توافق¬نامه «خروج تمام نیروهای آمریکایی و ناتو از افغانستان»، «تعهد طالبان برای جلوگیری از فعالیت القاعده در مناطق تحت کنترل¬شان» و «مذاکرات بین طالبان و جمهوری اسلامی افغانستان» بود. در سپتامبر همان سال به موجب این توافق¬نامه بیش از 5000 زندانی طالبان، توسط دولت افغانستان بعنوان بخشی از توافق¬نامه آزاد شدند؛ که 400 نفر از آنها متهم به جنایات بزرگی بودند. به گفته شورای امنیت ملی افغانستان، بسیاری از زندانیان آزاد شده که «متخصص» بودند به میدان جنگ بازگشتند و طالبان را تقویت کردند. در اوایل سال 2021، رهبران پنتاگون و افغانستان معتقد بودند که ایالات متحده از کابل حمایت مستمر می¬کند. با اینحال رئیس جمهور بایدن به اراده مداوم ترامپ برای خروج ایالات متحده از یک جنگ بی¬پایان تکیه کرد طوری که در آن حمایت دائمی ایالات متحده از رهبری افغانستان برای امور کشور در نظر گرفته نشد. طالبان هم که پس از توافق دوحه توانسته بود تقریبا بدون مداخله نیروهای خود را در سراسر افغانستان جابجا کند، بلافاصله پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، حملات گسترده خود را در سراسر افغانستان آغاز و نهایتا موجب سقوط کابل و فروپاشی حکومت جمهوری اسلامی افغانستان شد (Khurshid Khan, 2020: 67).
از دیدگاه اکثر کشورهای جهان آنچه که در این دو دهه کشورهای مختلف بین¬المللی و منطقه¬ای برای دولت – ملت¬سازی افغانستان رشته بودند همگی پنبه شد. مسائلی همچون تحصیل تمام مردم جامعه افغان در مدارس و دانشگاه¬ها چه زن و چه مرد، کار کردن آزادانه زنان در بیرون از منزل، تغییر پوشش، امنیت اقتصادی و رفاهی و ... اما گفته می¬شود که طالبان از طریق ذبیح¬اله مجاهد، سخنگوی خود، گفته است که استقلال زنان مانعی ندارد ولی بایستی، در چارچوب قوانین شرعی باشد. این کنفرانس پس از آن برگزار شد که آنها کنترل شهر کابل را به دست گرفتند که باعث شد هزاران افغان تلاش کنند تا از کشور فرار کنند. به همین منظور، طالبان در تلاش است تا به مردم ترسیده اطمینان دهد که برای برقراری نظم و قانون در افغانستان باز گشته است و به دنبال ادامه شکل¬گیری فرآیند دولت – ملت¬سازی است. آنها قول دادند که وحشت حاکمیت قبلی دیگر تکرار نشود. مجاهد گفت: «ما می¬خواهیم دنیا به ما ایمان بیاورد. مجاهد گفت که امنیت تمام سفارتخانه¬ها و سازمان¬های امدادی خارجی را تضمین خواهند کرد». مجاهد تأکید کرد که وقتی در مورد وضعیت حقوق زنان و آزادی مطبوعات در زمان طالبان سخن به میان می¬آید، هم زنان و هم رسانه¬ها می¬توانند طبق قوانین شرعی در جامعه شرکت کنند. او گفت: «امارت اسلامی به حقوق زنان براساس قوانین شرعی متعهد است» (Amini & Arifani, 2021: 6).
بعد از دو دهه تلاش کشورهای ناتو، آمریکا و کشورهای منطقه برای دولت – ملت¬سازی افغانستان، بازگشت دوباره طالبان در شرایطی که جمعیت افغانستان سه برابر دوره حکومت قبلی طالبان شده و به دلیل بحران اقتصادی ناشی از پاندمی کووید 19 شرایط اقتصادی وحشتناکی را تجربه می¬کند، حضور دوباره نیروهای طالبان اینبار با اختیارات بیشتر و قدرت و ابزارهای قدرتمندتر می¬تواند باعث از هم گسیختگی هرچه بیشتر افغانستان شود. با روی کار آمدن طالبان دوباره اختلافات قومیتی، عقیدتی و مذهبی شکل خواهند گرفت و همبستگی و تعامل بین مردم جامعه از بین خواهد رفت. از سوی دیگر کشورهای جهان و منطقه که طالبان را به رسمیت نمی¬شناسند و آن را نمادی از تروریسم تلقی می¬کنند، از این پس با این کشور وارد تعاملات سیاسی نخواهند شد. تمام این موارد کشور افغانستان را دوباره به پایین جدول سوق می¬دهد و بگونه¬ای دولت – ملت¬سازی در جهت عکس پیش خواهد رفت. استفاده از آموزش، ترویج و تبلیغ اصول نوین کشورداری، ایجاد حس همدلی و یکرنگی از مولفه¬های دولت – ملت-سازی هستند که با حکمرانی طالبان تشابهی نخواهند داشت (Ghairat, 2021: 27).

نتیجه‌گیری
افغانستان سرزمینی است که در منطقه هارتلند آسیای میانه واقع شده و از حیث صادرات، واردات، تجارت و امنیت در منطقه بسیار مورد توجه قدرت¬های بین¬المللی است. از دیرباز این سرزمین تحت سلطه و فرمانروایی قومیت¬های مختلف بوده و قومیت¬گرایی از اهمیت ویژه¬ای برخوردار است. به سبب همین قومیت¬گرایی و روستانشین بودن اغلب مردم، تفکر سنتی سالیان سال بر این کشور حکمفرما بوده است. از دگرسو اختلافات منطقه¬ای این کشور با همسایه خود یعنی پاکستان باعث شده تا گروه طالبان و القاعده سعی بر تسلط بر نواحی مختلف افغانستان داشته باشند. با فروپاشی شوروی که زمانی سلطه افغانستان را برعهده داشت، گروه طالبان در سال¬های 1996 تا 2001 قدرت افغانستان را دست گرفتند. ابتدا این گروه سیمای محبوب و جذابی برای مردم ایجاد کردند که نوعی حامی و پشتیبان مردم در جهت احیای حق و آبادانی کشورشان محسوب می¬شدند. اما کمی که گذشت با اعمال محدودیت¬های بسیار بر افراد جامعه، اجبار به ریش گذاشتن، اجبار به تحصیل در مدارس دینی، اجبار به چندهمسری مردان، خانه¬نشین کردن زنان و حق تحصیل نداشتن دختران بالای 10 سال و خیلی قوانین وحشیانه دیگر باعث شد تا قومیت¬ها و نیروهای مختلف ملیتی و اجتماعی در داخل افغانستان به مخالفت با آنها بپردازند. در سال 2001 نیز پس از حمله به برج¬های دوقلوی تجارت جهانی آمریکا، فرصت برای ایالات متحده من¬باب ورود به افغانستان ایجاد شد. آمریکا از بدو ورود به افغانستان همواره از دولت¬های همسایه همچون پاکستان برای مهار کردن نیروهای طالبان کمک گرفت. دریغ از آنکه پاکستان خود به دنبال تصاحب افغانستان بوده است و دلیل کمک کردنش به آمریکا نفوذ تدریجی به خاک و سیستم¬های دولت افغانستان است. جنگ-های متعدد، عملیات¬های انتحاری، معدوم نکردن نیروهای طالبان از سوی آمریکا، مذاکرات پشت پرده آمریکا با طالبان، افغان¬ها را نسبت به آمریکا بد دل و بدبین کرد. پس هر تلاشی که آمریکا برای شکل-گیری دولت- ملت¬سازی می¬کرد با مخالفت¬های زیادی از سوی جامعه مواجه می¬شد. با این¬حال طی دو دهه، با ایجاد مدارس متعدد، ایجاد شغل، آزادی زنان، آزادی مطبوعات و ارتباطات بین¬المللی توانست این فرآیند را پیش ببرد. درست است که فرایند دولت – ملت¬سازی امری جدید نیست اما به جرأت می¬توان گفت که یکی از اولین پروژه¬های شکل¬گیری دولت – ملت¬سازی در جهان افغانستان بوده است که به کمک آمریکا، دولت¬های منطقه و ناتو انجام شده است. اما شرایط به همین منوال باقی نماند. طبق توافقنامه دوحه قرار بر این بود که ایالات متحده آمریکا نیروهای خود را از افغانستان خارج کند اما به شرط آنکه طالبان اقدام انتقام¬جویانه¬ای علیه دولت انجام ندهد. در سال 2021 دولت جو بایدن اعلام کرد قصد دارد تا 11 سپتامبر 2021 نیروهای خود را از افغانستان خارج کند، اما دو هفته پیش از خروج آمریکا از افغانستان طالبان به کابل حمله کرده و باعث فروپاشی دولت افغانستان شدند. با فروپاشی دولت افغانستان و وحشت مردم، افکار به این سمت پیش می¬رود که یکبار دیگر با روی کار آمدن نیروهای طالبان، دولت افغانستان به دوران ماقبل مدرن بر می¬گردد، دوباره زنان باید در خانه بمانند، دوباره دختران اجازه تحصیل نخواهند داشت، مردان باید مطیع قوانین شرعی و طالبان باشند، مطبوعات آزادی عمل ندارند و ملت نگران هستند که اگر طالبان بفهمد در دولت قبلی شهروند افغانی همکاری مرتبط با دولت آمریکا داشته است به اشد مجازات محکوم شود. به نوعی می¬توان گفت روند دولت- ملت¬سازی به جهت خلاف عقربه¬های ساعت خواهد چرخید و همه چیز از هم فرو می¬پاشد. اما طالبان در کنفرانسی تمام این موارد را رد کرده و اعلام نموده است هرگز آن حاکمیت قبلی را نخواهد داشت. آمده است تا به مردم کمک کند و سبب پیشرفت و توسعه افغانستان شود. این سوالی است که نمی¬توان به آن پاسخ واضحی داد، باید صبر کرد تا نتیجه حکومت اسلامی طالبان در افغانستان آشکار شود. ولی آنچه مشخص است این است که هربار که بحث طالبان در افغانستان مطرح بوده است، فرایند دولت – ملت¬سازی نیز با آن همراه بوده است، یا حال کشورهای بین¬المللی سعی بر به عهده گرفتن این مسئولیت داشته¬اند، یا حضور طالبان باعث تغییراتی در فرایند دولت- ملت¬سازی افغانستان شده است.

چکیده


فرایند دولت- ملت‌سازی موضوع جدیدی نیست اما این پدیده در سال‌های جنگ جهانی دوم به بعد در بین کشورهای در حال توسعه، توسعه نیافته و جهان سوم رواج یافت. کشورهایی که فاقد یک دولت مرکزی واحد و قدرتمند هستند همواره برای امنیت جهان خطر محسوب شده و می‌توانند مأمن خوبی برای رشد و پرورش تروریست و تروریسم بین‌الملل باشند. افغانستان نیز بعنوان یک کشور فروپاشیده پس از دوران حکومت طالبان بین سال‌های 1996 تا 2001 و پس از خروج نیروهای آمریکا در سال 2021 و فروپاشی دولت افغانستان و بر تخت نشستن دوباره طالبان از این قاعده مستثنی نبوده است. لذا در این مقاله که روش گردآوری داده‌ها کتابخانه‌ای بوده و سعی بر آن شده است تا نقش حکومت طالبان در دولت – ملت‌سازی بعد از تحولات 2021 در افغانستان بررسی گردد. از مطالعات و شواهد موجود می‌توان نتیجه گرفت به سبب حضور دو دهه‌ای ایالات متحده و کشورهای ناتو در منطقه و نزاع و درگیری‌های متعدد با گروه‌های طالبان و القاعده و همچنین افکار سنتی، ترس از سختگیری‌ها و عذاب‌های طالبان، قومیت‌گرایی و اعتماد نداشتن مردم جامعه به آمریکایی‌ها، همواره فرایند دولت- ملت‌سازی با چالش‌های متعددی روبرو بوده و کشور را به سمت یک حکومت دیکتاتوری طالبانی دیگر سوق خواهد داد.