فلسفه شکلگیری گروه جنداله و تأثیر آن بر امنیت سیستان و بلوچستان
منابع و ماخذ
فارسی:
1- ایزدی، جهانبخش و اکبری، حمیدرضا (1395)، «اسلام سیاسی و نظم امنیتی غرب آسیا»، فصلنامه مطالعاتروابط بینالملل، س 9، ش 35.
2- بابی، سعید (1379)، هراس بنیادین اروپامداری و ظهور اسلامگرایی، ترجمه: غلامرضا جمشیدیها و موسی عنبری، تهران: دانشگاه تهران.
3- بهروزلک، غلامرضا (1386)، «اسلام سیاسی و اسلامگرایی معاصر»، پگاه حوزه، ش 209.
4- پوراحمدی میبدی، حسین و ذالفقاری، عباس (1394)، «انواع مدلهای اسلام سیاسی و تعامل آنها با سیاست جهانی»، فصلنامه رهیافتهای سیاسی و بینالمللی، س 6، ش 14.
5- پوراحمدی، حسین و عباسی، بهرام (1394)، «اقتصاد سیاسی بینالملل و ظهور و کارکرد داعش در خاورمیانه»، فصلنامه رهیافتهای سیاسی و بینالمللی، دانشگاه شهید بهشتی، ش 43.
6- حیدرقلیزاده، جعفر و همکاران (1396)، «دگردیسی مفهومی تروریسم از منظر حقوق بینالملل»، دو فصلنامه مطالعات حقوق بشر اسلامی، س 6، ش 12.
7- شادمانی، مهدیه و اخوان، منیره (1394)، «تأثیر گروههای تروریستی (القاعده و جنداله) بر امنیت جمهوری اسلامی ایران»، دومین کنفرانس بینالمللی پژوهشهای نوین در مدیریت، اقتصاد و علوم انسانی.
8- عبدی، عطاله و همکاران (1395)، «عوامل موثر بر ناامنی و فعالیت¬های تروریستی در مرزهای شرقی کشور»، فصلنامه انتظام اجتماعی، س 9، ش 1.
9- عزیزخانی، احمد (1388)، «بررسی شاخصهای بنیادگرایی مسیحی در آمریکا (برمبنای اندیشههای لئو اشتروس)»، فصلنامه دین و سیاست، ش 20.
10- قائد رحمتی، ابراهیم و فعال، سیدال (1397)، جریانهای افراطی و تهدیهدهای تروریستی آنها، چ 1، تهران: پژوهشگاه مطالعات اجتماعی ناجا.
11- قرشی، سید یوسف و صادقی اول، هادی (1397)، «انگاره همبستگی قومیت بلوچ پاکستان و تأثیرات آن بر قومیت بلوچ در شرق ایران»، فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، س 7، ش 25.
12- مبلغي، عبدالحميد (1389)، درآمدي بر تروريسم پژوهي؛ رويكردها و تعاريف؛ موضوع¬شناسي فقهي، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
13- موسوي، سيدمحمدرضا و دلبر، حسين (1391)، «راهبردهاي تقويت امنيت اجتماعي»، فصلنامه دانش انتظامي مازندران، س 3، ش 1.
14- نوري تل زالی، مسعود و فلاحت¬پیشه، حشمتاله (1396)، «روند اسلام¬گرایی در ترکیه و آینده اسلام سیاسی»، فصلنامه رهیافت¬های انقلاب اسلامی، س11، ش40.
15- هزاوه¬ای، سیدمرتضی (1391)، «انقلاب اسلامی، بیداری اسلامی و آینده اسلام سیاسی در منطقه»، پژوهشنامه انقلاب اسلامی، دوره¬ 1، ش 4.
16- هوشنگی، حسین و پاکتچی، احمد (1395)، بنیادگرایی و سلفیه بازشناسی طیفی از جریانهای دینی، انتشارات دانشگاه امام صادق.
17- نقيب¬زاده، احمد (1384)، سيماي اسلام و مسلمانان در ادبيات فرانسه زبان پس از حادثه 11سپتامبر 2001، تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي.
18- صالحي نجف¬آبادي و رضايي، علیرضا (1388)، «مباني جنبشهاي اسلامگرايانه، نظريات و ديدگاهها»، فصلنامه مطالعات سیاسی، س 2، ش 5.
19- عراقچي، سيدعباس (1378)، «انديشههاي سياسي مودودي»، فصلنامه مطالعات خاورميانه، ش 16.
لاتین:
20- Kumar, Deepa (2011). Political Islam: a marxist analysis, Usa: ISR (international Socialist Review). The Rise of Religious Radicalism in the Arab World: Significance, Implications and Counter-Strategies, Fredrich Ebert Stifung.
21- John, Gray (2003). Al Qaeda and What It Means to Be Modern (New York and London: The New Press:
http://alwahabiyah.com/fa/Article/View/1778/%D8%AA%D8%A3%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A8%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AA%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87%DA%A9%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%B1%DB%8C%DA%AF%DB%8C/.
22- https://www.aljazeera.com/news/middleeast/2010/06/201062074140996374.html.
متن کامل
مقدمه
گفتمان اسلام سیاسی علیرغم مشترکات زیاد در اصول، در فروع دارای تنوعات زیادی است که این تنوعات خرده گفتمانهای متعددی را ذیل گفتمان اصلی شکل میدهد، در همین زمینه برخی معتقدند: گفتمان اسلام سیاسی به¬رغم اشتراکات اساسی، در درون خود با تمایزات زیادی مواجه است؛ بطوریکه میتوان از جریانهای مختلف اسلام سیاسی سخن گفت، اما جملگی با رویکردی انتقادی به تمدن غرب مینگرند و آنچه موجب فعالسازی ذهن و عمل مسلمانان گشته، متغیر مدرنیته و ارزش-های تمدن مدرن است. گفتمان اسلام سیاسی در بخش¬های مختلف جهان اسلام از جمله: ایران، جهان عرب، ترکیه، افغانستان، پاکستان و ... ویژگی¬های خاص خود را دارد و از کشوری به کشور دیگر متفاوت است؛ همچنین ممکن است در درون یک کشور نیز از تنوعات خاصی برخوردار باشد (ایزدی و اکبری، 1395: 50). بنابراین در این راستا می¬توان قائل به دو نظریه بود اولا، گروهی اسلام سیاسی را پدیده ذاتی دین اسلام می¬دانند که دین و سیاست را تومان در نظر می¬گیرد و قائل به تشکیل حکومت اسلامی است لاجرم در این زمینه بسیار موضوعات از منابع اسلامی سرچمه می¬گیرد که نگاهی سیاسی به این پدیدها دارد. گروه دیگر معتقدند آنچه امروزه اسلام سیاسی و به تبع آن گروه¬های بنیادگرا شکل گرفته بیشتر نوعی واکنش به مدرنیته و پیامدهای آن برای این نوع از جوامع است که ارزش¬های سنتی آنها را دچار تحول نموده و نوعی واکنش در قالب اسلام سیاسی و گروهای بنیادگرا را در پی داشته است. بنابراین فارغ از نگاه هریک از این دو دیدگاه می¬توان بیان داشت که امروزه اسلام سیاسی پدیده است که توجه و نگاه¬ها را به خود جلب نموده است و زمینه لازم برای تشکیل انواع گروه¬های تروریستی و تکفیری در ابعاد و جنبه¬های مختلف را فراهم نموده است. بعبارت دیگر می¬توان بیان داشت که از مهمترین تحولات در منطقه خاورميانه در سالهای اخير که تأثيراتی نيز برای جمهوری اسلامی ایران داشته، شکلگيری گروههای تکفيری یا تروریستی است که ضمن تأثير بر مبانی امنيتی آنها، امنيت جمهوری اسلامی ایران را در ابعاد مختلف آن مورد تهدید قرار دادهاند. از جمله این گروهها جنداله میباشد. آنچه اهمیت این مقاله را نشان میدهد این است که به بررسی فلسفه شکلگیری این گروه پرداخته و تأثیرات آن بر امنیت منطقه را بررسی خواهد کرد در راستای ضرورت مقاله نیز می¬توان بیان داشت بررسی این فلسفه شکلگیری جنداله و تأثیر آن بر امنیت سیستان و بلوچستان و مشخص نمودن تهدیدات آن می¬تواند ایران را در جهت ابتکار عمل لازم برای تبدیل تهدیدات به فرصت یا حداقل تعدیل آنها کمک کند و درنهایت می¬تواند ایران را به ارائه¬ راهبردهای مناسب در مقابل این نوع از گروه¬ها سوق دهد.
1- پیشینه پژوهش
بي¬شك يكي از مهم¬ترين انگيزه¬هاي محقق در انتخاب اين موضوع، عدم ارائه پژوهشي جامع و روشن در اين زمينه بوده است. محقق بر اين عقيده است كه عليرغم انجام پژوهش¬ها و تحقيقاتي در زمينه-هاي اسلام سیاسی و تحولات آن و شکلگیری گروههای تکفیری، تاكنون هيچكدام از آنها بصورت مستقل به بررسي فلسفه شکلگیری جنداله و تأثیر آن بر امنیت سیستان و بلوچستان نپرداخته است و نیز نظراتی كه پيرامون اين موضوع در ادامه مطرح می¬شود به شکلی متفاوت به مسئله¬ امنیت و ساختار امنیتی اشاره دارند و هيچكدام به طرح، دفاع يا انكار فرضيه¬ اين پژوهش، بصورت خاص و منسجم نپرداخته¬اند. براي روشن شدن پيشينه تحقيق به ذكر چند نمونه از پژوهش¬هاي انجام شده در اين زمينه اكتفا مي¬كنيم.
- دهشیری و جوزانی کهن (1392) در پژوهشی با عنوان: «شبکه سلول¬هاي تروریستی داعش در آسیاي مرکزي»، با روش توصیفی و تحلیلی به بررسی و نحوه ایجاد شبکهاي از سلولهاي تروریستی در آسیاي مرکزي توسط داعش پرداخته شده است و در ادامه نگارندگان نتیجهگیری نمودهاند که داعش از طریق انتشار پیامهاي تبلیغی خود در بستر فضاي مجازي به جذب و آموزش نیرو و ایجاد شبکهاي از سلولهاي تروریستی در آسیاي مرکزي مبادرت نموده است. در این مقاله پس از تبیین ابزارهاي نوین ارتباطی داعش در بستر فضاي مجازي، اهداف و مقاصد داعش در استفاده از فضاي سایبر در جذب و آموزش افراد و ایجاد سلولهاي تروریستی در آسیاي مرکزي و راهبردهاي مقابله با داعش در این منطقه واکاوي شده است. این منبع از این نظر مهم است که دو گروه داعش و جنداله دارای اشتراکاتی از حیث فلسفه سیاسی شکل¬گیری و قرائت آنها از اسلام وجود دارد.
- الهه کولایی (1392) در مقالهای با عنوان: «زمینه¬های بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی»، اعتقاد دارد که پس از فروپاشی شوروی بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی از اهمیت قابل توجهی برخوردار شده است. از نظر نگارنده گروههای اسلامی از بازیگران تحولات دهه نود در آسیای مرکزی میباشند که با بهرهگیری از ریشههای عمیق باورها و تمایلات اسلامی در منطقه، تلاش¬های وسیعی را سامان دادهاند. وی در ادامه به ظهور طالبان در افغانستان و تأثیر این گروه به علت پیوندهای قومی این کشور با جمهوریهای آسیای مرکزی میپردازد. این مقاله به بررسی ریشههای توسعه بنیادگرایی اسلامی در منطقه میپردازد. و اشارتی هرچند جزئی به افغانستان و مرزهای جنوب شرقی ایران دارد.
- حسین پوراحمدی میبدی و عباس ذالفقاری (1394) در مقالهای با عنوان: «انواع مدل¬های اسلام سیاسی و تعامل آنها با سیاست جهانی»، ضمن بررسی مفهوم اسلام سیاسی به بررسی عوامل موثر بر آن میپردازند و عواملی از جمله مسأله فلسطین، پیروزی انقلاب اسلامیدر ایران، اشغال افغانستان، فروپاشی شوروی، حادثه 11 سپتامبر و بهار عرب اشاره میکنند. نگارندگان در این مقاله تلاش دارند تا با سه روش توصیفی، تحلیلی و تبیینی انواع مدلهای اسلام سیاسی، قالبهای فکری و ساختار و کارگزاران آنها توصیف و ضمن تحلیل روابط، مؤلفه¬های درونی و برون¬دادههای کارکردی آنها، ماهیتاندیشهای و تعامل آن با سیاست جهانی را بررسی نمایند.
- مارتا بریل اورکات (2014) در مقالهای با عنوان: «ریشههای اسلام افراطی در آسیای مرکزی» به بررسی تاریخ توسعه رادیکالیسم اسلامی در ازبکستان و در آسیای مرکزی میپردازند. آنها در ادامه اسلام بنیادگرا یا رادیکال را مورد بررسی قرار میدهند اعتقاد دارند اینکه چه چیزی رادیکالیسم اسلامی است و چه کسانی در میان مسلمانان مذهبی باید تهدیدی برای رژیم سکولار باشند را مشخص میکنند. در ادامه نگاه عمیق به تعدادی از روحانیون برجسته ازبکستان که از «بنیادگرایان» یا «وهابیان» نام¬گذاری شدهاند و در توسعه یا اسلام رادیکال در ازبکستان نقش داشتند، ارائه میپردازند. این مقاله موضوع درسها، معلمان آنها و تأثیرشان بر رفتار سیاسی و اجتماعیشان در ازبکستان را بررسی میکند. در این منبع نیز به بررسی دلایل و فلسفه شکلگیری گروههای اسلامگرای افراطی میپردازد.
- الخاندر ولترز (2014) در مقالهای با عنوان: «دولت و اسلام در آسیای مرکزی: مدیریت تهدید مذهبی یا جوامع مسلمان درگیر»، بحث برجسته در مورد افراطگرایی مذهبی و تهدید بنیادگرایی اسلامی، دین بطورکلی و اخلاق اسلامی بطورخاص توسط دانشمندان و تصمیمگیرندگان سیاسی بعنوان یک منبع برای تقویت جامعه و توسعه اقتصادی در نظر گرفته میشود. این نگرش در حال حاضر برای دههها در حال رشد است و منجر به پیشرفتهای عملی اقتصادی، بعنوان مثال در قالب «بانکهای اسلامی»، و نیز تحقیق علمی جدید در مورد «جوامع مسلمان» و «اقتصاد اسلامی» میشود. مقاله حاضر با بررسی چنین مطالعاتی با دنبال کردن دو هدف است: اول، برای درک بهتر روابط دولتی و اجتماعی بعنوان پیش¬شرطی برای ریشهکن کردن اقتصاد اسلامی؛ و دوم، گسترش محدوده تجربی ما با گسترش تمرکز به موارد تاکنون نادیده گرفته شده از جمهوریهای شوروی سابق آسیای مرکزی.
- علی عبدالهخانی (1386) در کتابی با عنوان: «تروریسم¬شناسی»، به بررسی مفهوم تروریسم و همچنین تروریسم¬شناسی در سازمانهای منطقهای و بینالمللی و همچنین بررسی تروریسم از منظر فقه شامل اهل تسنن و اهل تشیع و همچنین ریشههای تروریسم پرداخته شده است که میتواند منبع خوبی برای مسایل مرتبط با تروریسم باشد.
- افتخاری و شبستانی در مقالهای با عنوان: «راهبرد جمهوری اسلامیایران در مقابله با تروریسم» معتقدند که جمهوری اسلامی ایران یکی از کشورهایی است که پدیده تروریسم با امنیت ملی آن پیوند خورده و به شکل دوگانهای از تروریسم آسیب دیده است. ایران از سویی جزء اصلیترین قربانیان تروریسم در تاریخ استقلال خود به شمار میرود و از سویی دیگر در مواجهه با اتهام حمایت از تروریسم، بهای استقلال خود را میپردازد. در چنین شرایطی بدیهی است که دولت ایران بیش از هر دولتی از مبارزه و مقابله با تروریسم، به معنی عام کلمه، سود میبرد و در راستای اهداف و سیاستهای بشردوستانه خود در پرتو آموزههای اسلامی و انسانی، در رابطه با تروریسم و سازوکارهای مقابله با آن درصدد تعبیه سازوکارهای داخلی و همراهی با سازوکارهای بینالمللی مقابله با تروریسم است.
2- تحلیل پیشینهها و نوآوری پژوهش
با بررسی پیشینههای فوق مشخص شد که پژوهشی جامع و علمی در این خصوص ... صورت نگرفته است و عمده تحقیقات انجام شده در قالب کتب یا مقالات بر نقش و تهدیدات اسلامگرایی، عوامل موثر بر شکلگیری آنها، چالشهای بینالمللی و داخلی که این گروهها بوده است. لذا این مقاله علاوه بر تقویت ادبیاتهای موجود در این زمینه تلاش دارد تا فلسفه شکلگیری گروه جنداله و تأثیر آن بر امنیت منطقه را بررسی نماید. علاوه بر آن يكي از دشواريها و محدوديت¬هايي كه در استفاده از منابع تحقيق در پيش¬رو بود و ذكر آن در اينجا لازم و ضروري به نظر ميرسد اين است كه در منابع این تحقيق، كمتر به بحث گروه جنداله پرداختهاند اینکه این گروهها چگونه میتوانند امنیت منطقه را تهدید کنند موضوعی است که باتوجه پیشینههای اندک در این زمینه میتواند توام با نوآوری باشد.
3- چارچوب نظری: گفتمان اسلام سیاسی
با کنکاشی در تاریخ و مراجعه به آثار اندیشمندان برجسته اسلام سیاسی سابقه اسلام سیاسی را برای اولین بار میتوان در زندگی پیامبر اسلام و تشکیل حکومت اسلامی توسط ایشان در صدر اسلام یافت. هرچند از صدر اسلام تاکنون، اسلام سیاسی فراز و نشیبهای فراوانی داشته؛ لیکن باتوجه به تمرکز این نوشتار بر تحولات اسلام سیاسی در سده اخیر، میتوان ادعا کرد که انحلال امپراطوری عثمانی در دهه 1920 نقطه عطفی در طرح دوباره اسلام سیاسی بصورت گسترده بوده است (میبدی و ذالفقاری، 1394: 13). بنابراین میتوان بیان داشت که اسلام سیاسی مفهومی است که در قرن معاصر و در مقابل قرائت سنتی از اسلام پدید آمده است. براساس این تفسیر و قرائت از اسلام، دین بعنوان یکی از عوامل اصلی و اساسی در متن سیاست و مسائل اجتماعی واقع می¬شود و نظم اجتماعی را با تمام ملزومات آن نظریه¬پردازی می¬کند. این پدیده¬ اجتماعی و سیاسی در دنیای امروز تنها به حوزه¬ اندیشه و فلسفه¬ اسلامی محدود نمی¬شود، بلکه در عمل نیز نظریه¬های مختلف اسلام سیاسی در جوامع مختلف و به طرق مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. از این¬رو اصطلاح اسلام سیاسی، اصطلاحی جدید است که در برابر اسلام سنتی پدید آمده است و به دنیای مدرن تعلق دارد (بهروز لک، 1386).
براساس نظریه گفتمان، اسلام سیاسی گفتمانی است که هویت اسلامی را در کانون عمل سیاسی قرار میدهد. در گفتمان اسلام سیاسی، اسلام به یک دال برتر تبدیل میشود (بابی، 1379: 20).
بابی سعید معتقد است که مفهوم اسلام سیاسی بیشتر برای توصیف آن دسته از جریانهای سیاسی اسلام بکار میرود که خواستار ایجاد حکومتی برمبنای اصول اسلامی هستند. بنابراین اسلام سیاسی را میتوان گفتمانی به حساب آورد که گرد مفهوم مرکزی حکومت اسلامی نظم یافته است. اسلامگرایی طیفی از رویدادها از پیدایش یک ذهنیت اسلامی گرفته تا تلاشی تمام عیار برای بازسازی جامعه مطابق با اصول اسلامی را در برمیگیرد (بابی، 1379: 20)؛ مانند: اسلام سیاسی رادیکال، معتدل و اسلام سیاسی فقاهتی ...؛ با این¬حال گفتمان اسلام سیاسی توانسته است خود را بعنوان جایگزین مناسبی برای گفتمانهای بحران زده و بیقرار در کشورهای اسلامی مطرح نماید و طیف وسیعی از نیروهای اجتماعی را همراه خود نموده و قدرت سیاسی را به دست گیرد (ایزدی و اکبری، 1395: 50).
اندیشمندان دلایل مختلفی برای ظهور اسلام سیاسی در جهان برشمردهاند از جمله: شکست نخبگان غیرمذهبی سکولار (فواد عجمی)، فقدان مشارکت سیاسی (فواد عجمی، تدا اسکاچپول)، بحران خرده بورژوازی (نیکی کدی، مایکل گیلسنان)، دلارهای نفتی و توسعهی نابرابر (مایکل فیشر)، اثرات زوال فرهنگی (گیلسنان، فواد عجمی و مایکل فیشر). بابی سعید این دلایل را رد میکند و در نقد آنها معتقد است که این دیدگاهها، علیرغم تأکید بر وجود مشکلات پنجگانه فوق در درون دنیای اسلام، نمیتوانند توضیح دهند که چرا رویکرد و انتخاب مردم برای حل این معضلات، اسلامگرایی است و نه گفتمانهای دیگری چون لیبرالیسم و یا سوسیالیسم. وی معتقد است که گرچه جمیع این روایتها کمک میکنند تا توضیحات مفیدی از بحران فراهم شود، اما توضیحات قانع کنندهای مبنی بر اینکه چگونه بحران در نظم سیاسی، عامل ظهور اسلامگرایی میشود، ارائه نمیدهند. بابی سعید، کمالیسم و بحران در آن را ریشه ظهور اسلامگرایی میداند به نظر او ناتوانی کمالیسم در سرکوبی مخالفان موجب مطرح شدن اسلامگرایی بعنوان بدیلی به جای آن شد (بابی، 1379: 26- 20).
هدف نهایی گفتمان اسلام سیاسی، بازسازي جامعه براساس اصول اسلامی است، و بدین ترتیب این گفتمان درست مقابل غیریت و تخاصم با همه گفتمانهاي مدرن و سنتی که اعتقادي به ادغام دین و سیاست ندارند، قرار میگیرد. اسلام سیاسی فقط مبارزه با تجددگرایی نیست (آنگونه که غربیها تحلیل میکنند)؛ بلکه واکنشی به بیعدالتیها، زورگوییها و نابرابريهایی است که در جوامع اسلامی وجود دارد (میبدی و ذالفقاری، 1394: 13-14)؛ اما در سال¬هاي اخیر مبحث اسلام سیاسی توجه محققین بسیاري را به خود جلب نموده است بگونه¬اي که موضوع بسیاري از تحقیقات در سرتاسر منطقه بوده است. یکی از مهمترین عوامل این علاقه را میتوان روند رو به رشد دموکراتیک شدن کشورها دانست. اسلام سیاسی یکی از دیدگاههایی است که گوي سبقت را از دیگر دیدگاهها ربوده است. اسلام سیاسی میکوشد که ابتدا حوزه سیاست را به دست بگیرد تا پس از آن به امر اجتماعی و فرهنگی وارد بشود. درنهایت اسلام سیاسی در منطقه خاور میانه، طرح جایگزین نظام حکومتی به سبک غربی را مطرح مینماید و تشکیل دولت طبق موازین اسلام را هدف خود میداند. از این¬رو عدم جدایی دین از سیاست و لزوم حضور دین در عرصه سیاست را مورد تأکید قرار میدهد و در جهت اجرایی نمودن مطلوبیت¬هاي موردنظر خود، حالت سکون، محافظه کار و تدافعی ندارد (نوري تل زالی و فلاحت پیشه، 1396: 26).
4- رویکردهای تبیینی رشد اسلامگرایی افراطی
براي فهم جنبشهاي اسلامي كه در دورههاي اخير قدرت بيشتري پيدا كرده ابتدا مي¬بايست نظرياتي كه درباره خاستگاه و ريشه شكل¬گيري جنبشهاي اسلام¬گرا مطرح شده، مورد بررسي دقيق قرار گيرند، تا از اين طريق راهي به سوي فهم ماهيت فكري اسلام¬گرايان گشوده شود. در مورد خاستگاه و منشأ شكلگيري اسلامگرايي سياسي دو ديدگاه متفاوت وجود دارد:
1-4- بنیادگرایی پدیده ذاتی اسلامی
برخي از شرق¬شناسان و انديشمندان مسلمان، به جاي پيدا كردن ريشههاي اسلامگرايي در عوامل خارجي و بحرانهاي جهان اسلام، اسلامگرايي را پيامد ويژگيهاي ذاتي و بنيادين اسلام همانند سكولاريسم، فردگرايي، جدايي دين از (و تطبيق¬ناپذيري آن با مفاهيم بنيادين مدرنيته) میدانند، به اعتقاد اين افراد جنبشهاي اسلامگرايانه و بنيادگرا بيش از آنكه صرفاً واكنشي و منفعل باشند، پديدهاي فعال است كه از متن دين و اصول و مباني ارزشهاي اسلامي برميخيزد، ابوالاعلي مودودي متفكر پاكستاني و مؤسس حزب جماعت اسلامي معتقد است كه اسلامگرايي امروز مبتني بر ارزشها و اصول ذاتي دين اسلام در جهت حكميت قانون الهي میباشد. از نظر وي محور شرارتها در جهان ناشي از تسلط انسان بر انسان است. سلطه بر ديگران يا همانند حاكمان مصر که ادعاي خدايي میکردند و يا اينكه بتي را خدا فرض كرده و خود را واسطه خدا قرار دادهاند و از اين طريق بر مردم مسلط شدهاند (صالحي نجف¬آبادي، 1388: 9-3).
ديدگاه مودودي به جاي اشياء و بتها اطاعت از خدايان بشري جايگزين شده است. وی اعتقاد دارد که، بشر امروز براي نجات خود از تمامي اين اربابان ميبايست به شناسايي خداوند واقعي بپردازد و براي اينكه انسان تنها يك خدا را بپرستد ميبايست قانوني را كه از جانب خداوند آمده است بپذيرد و هيچ¬كس و هيچ طبقه و گروهي در اسلام حق ندارد از جانب خود دستوري صادر کند. البته از ديدگاه مودودي حاكميت قانون الهي به معناي حكومت استبدادي نيست. همچنين به مانند حكومت تئوكراسي كشيشان غربي نيست زيرا از ديدگاه وي حكومت الهي كشيشان مسيحي منجر به حاكميت طبقهاي خاص بعنوان واسطهاي ميان مردم و خدا شده است در حاليكه در حكومت اسلامي، احكام اسلام اجرا شده و حكومت توسط همه مردم اداره خواهد شد (عراقچي، 1378: 110-75).
سيد قطب نيز اسلامگرايي را به معناي بازگشتن به اصل و ذات دين يعني حاكميت اﷲ است. از ديد او حاكميت اسلامي جاي حاكميت طاغوت در تمام امور سياسي و اجتماعي میگیرد. براساس لااله الااﷲ است، و هيچ حاكميتي غير از اﷲ وجود ندارد و عبوديت به معناي رهايي بشر از سلطه طاغوت میباشد. بنابراين در تمام شئونات زندگي خود تحت سيادت و حاكميت الهي قرار دارد و در هيچ¬يك از ابعاد زندگي خود نميتواند خودسرانه عمل كند (صالحي نجف¬آبادي، 1388: 3-9).
برخلاف متفكران اسلامي، صاحب¬نظران غربي اغلب با نگرش منفي اسلامگرايي را جزء ذاتي و جدايي-ناپذير اسلام معرفي ميكنند. بعنوان مثال «بات يه اور»، تاريخدان انگليسي اسلامگرايي را به معناي بازگشت به اصل و ذات دين كه همان خشونت، شمشير، جهاد و شهادت است معرفي میکند. وی در مقاله «اروپا بدون جنگ تسليم اسلام شده است»، به شدت گفتگوهاي اروپايي عربي و سياست مماشات در برابر مسلمانان را مورد نكوهش قرار ميدهد (نقيب¬زاده، 1384: 22-21). همچنين برنارد لوئيس با الهام از رويكرد ذاتگرا، البته با ديدي منفي اسلامگرايي موجود را به ذات و گوهر دين اسلام نسبت ميدهد (Lewis, 1988: 12-19).
بعنوان مثال برخي تبعيضات عليه زنان كه توسط اسلام¬گرايان مورد تأكيد قرار ميگيرد را محصول وضعيت سياسي و اجتماعي اسلام¬گرايان نميداند، بلكه آن را ناشي از مفاهيم ذاتي اسلام ميداند و مینویسد که طبق قانون و سنت اسلامي سه گروه از مردم از اصل كلي برابري حقوقي و مذهبي برخوردار نبودند. غير مومنان، بردگان و زنان؛ زنان آشكارا از يك ديدگاه در موقعيتي بدتر از آن دو گروه ديگر قرار داشتند و برده مي¬توانست به خواست اربابش آزاد شود و غيرمومن مي¬توانست در هر زمان كه بخواهد با انتخاب خود ايمان آورد و به موقعيت نابرابر خود پايان اما اين فقط زنان بودند كه محكوم بودند براي هميشه در آن وضعيت بمانند جك نلسون پالمير در كتابي با عنوان: آيا دين ما را به قتل ميرساند؟ «خشونت و جنگ» را متوجه دين اسلام كرده و دين مسيحيت و يهود را مهربانانه و ملايم توصيف ميكند.
سرگئي تريفكوويچ، نويسنده روس در كتاب «شمشير پيامبر»، گسترش اسلام در جهان را مديون شمشير پيامبر ميداند و تأكيد مسلمانان بر جهاد را چيزي جز تأكيد بر خشونت نمی¬داند. از ديدگاه وي خداي مسلمانان تنها مؤمنين و معتقدين را دوست دارد در حاليكه خداي دين مسيح همه مخلوقات خويش را دوست دارد و به آها آزادي داده است ديدگاه وي خداي مسلمانان طرفداران اديان ديگر را از درگاه خود رانده و محكوم به مرگي آتشین مینماید. دون ريچاردسون؛ در كتاب خود «اسرار قرآن»، تلاش زيادي نموده است تا از ديدگاه خود مباني گرايش اسلام به خشونت را پيدا كند. وي معتقد است كه پس از حادثه يازدهم سپتامبر قرآن نه تنها در ميان جهان عرب بلكه در ميان جوامع غربي به يكي از پرفروشترين كتابها تبديل شده است، زيرا خوانندگان غربي به دنبال اين سوال هستند كه قرآن حاوي چه مطالبي است كه گروههايي همچون القاعده با استناد به آن، تروريسم را مجاز مي¬دانند و دست به چنين اعمالي ميزنند نويسنده ديگري به نام كلود بورگن، در مقاله¬ای تحت، «جهاد، اسلامگرايي و اسلام»، معتقد است كه وجود چند مسلمان ميانه¬رو نبايد دنياي غرب را فريب دهد تنوع زيادي در بين اسلامگرايان در كشورهاي اسلامي وجود دارد، اما ريشه همه اسلام¬گرايان به اصل و ذات دين كه همان قرآن است، باز ميگردد.
ساموئل هانگتینتون در نظريه جنگ تمدنهاي خود به اشتباه تمدن غربي را هم رديف تمدن اسلام قرار داده است زيرا غرب مبتني بر عصر روشنگري و تكيه بر عقل است در حاليكه جهان اسلام از اين مسائل بهره¬اي نبرده است وی عامل اصلی برخورد تمدنها را دین می¬داند و دین اسلام را در رویارویی با تمدن غرب می¬بیند و در نتیجه جنگ بین دو تمدن غرب مسیحی و شرق مسلمان را اجتناب¬ناپذیر میداند. به همین دلیل او و همفکرانش، اسلام را ستیزهجو و ناسازگار با مدرنیته غرب معرفی کرده، بنیادگرایی اسلامی را مانع اصلی حرکت «جهانی شدن» میانگارند و به این ترتیب به نگرانیهای خطر اسلام (اسلام فوبیا)، که پس از انقلاب اسلامی ایران در میان غربیان برانگیخته شد، دامن میزنند. نظریه «برخورد تمدنها» هانتینگتون و نظریه «پایان تاریخ» فوکویاما علاوه بر اینکه لازم و ملزوم و مکمل یکدیگرند، شاید پشتوانه نظری برای برخورد با جهان اسلام و مسلمانان را در لشکرکشیها و تهدیدات دول غرب در برابر مسلمانان را فراهم ساختهاند (صالحي نجف¬آبادي، 1388: 9-3).
2-4- مدرنیته و افزایش بنیادگرایی اسلامی
نظريه مواجهه با مدرنيته بعنوان يكي از اصليترين عوامل بروز و رشد بنيادگرايي را بايد مؤيد آن دسته از كاوشهايي دانست كه بنيادگرايي را بيش از آنكه محصول دين خاصي مانند اسلام بدانند، آن را محصول و عامل تغييرات اجتماعي فراگيرتري ميدانند كه در صورت بروز در هر جامعه ديگر غيرمسلماني نيز پيامدهاي مشابهي را به وجود خواهد آورد در اين باب، بطور مشخص، عبداله احمد النعيم استدلال كرده است كه بنيادگرايي محصول ناگزير منابع مذهبي خاص اسلامي نيست بلكه اين پديده يك پاسخ بومي به بحران¬هاي عميق اجتماعي، سياسي و اقتصادي در جوامع اسلامي است. از نظر او جوامع اسلامي در معرض همان اصول زندگي اجتماعي- سياسي هستند كه بر جوامع ديگر نيز حاكم است. از ديد اين دسته از انديشمندان، مدرنيته تغييرات ساختاري در جامعه ايجاد ميكند كه اضمحلال سنت را در پي دارد: شهرنشيني، پلوراليزم قومي و مذهبي، ايجاد دولت- ملت برخي از مهمترين اين تغييرات هستند (هوشنگي، 1389: 210-181).
جان گرياستاد جيزس؛ اعتقاد دارد که جوامع غربي بر اين باور بودند که مدرنيته، شکل واحدي داشته و در هر مکاني، يکي بوده و خواهد بود. به همان اندازه که جوامع، بيشتر مدرن مي¬شوند، شباهت بيشتري نيز به يکديگر پيدا خواهند کرد. در حين مدرن شدن، ارزش¬هاي غربي را نيز اقتباس مي¬کنند؛ «از جمله ارزشهاي روشنگري را و همانطور که ما در مورد آنها فکر مي¬کنيم، آنها نيز در مورد ارزش-هاي غربي، نظر مشابهي خواهند داشت». وی ادامه میدهد که در حاليکه کارتل¬هاي دارو و همکاري-هاي تجاري، بينالمللي شده است، جرايم سازمان يافته نيز بُعدي جهاني به خود گرفته¬اند. «هرکسي که در مورد مدرن بودن ترور انقلابي شک کند، بي¬ترديد هيچ اطلاعي از تاريخ معاصر ندارد» John Gray, 2003: 1-2)).
در ادامه، جان گري به نظر اثبات¬گرايان مي¬پردازد. از نظر آنها به همان اندازه¬اي که جوامع برپايه علم شکل مي¬گيرند، به همان اندازه نيز به يکديگر شباهت بيشتري پيدا مي¬کنند. آگاهي علمي، جهاني اخلاقي مي¬سازد که در آن، هدف هر جامعه¬اي توليدِ تا حد ممکن خواهد بود. در پي استفاده از تکنولوژي، قدرت بشر براي استفاده از منابع زيرزميني و غلبه بر اشکال پيچيده طبيعت، بيشتر خواهد شد. فقر و جنگ از بين مي¬رود و از طريق قدرتي که توسط علم به وجود خواهد آمد، بشريت خواهد توانست که دنياي جديدي بسازد. منتها هميشه در مورد طبيعت اين دنياي جديد، اختلاف¬نظر وجود داشته است. براي مارکس و لنين، يک آنارشي بي¬طبقه برابر و براي فوکوياما و نئوليبرال¬ها بازار آزاد جهاني خواهد بود. بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، اين عقيده تسلط پيدا کرد که تنها سبک امريکايي کاپيتاليسم دموکراتيک بطور واقعي مدرن است و بايد در همه جاي دنيا پخش شود. به اعتقاد آنها در نتيجه چنين عملي، تمدني جهاني به وجود خواهد آمد و تاريخ به پايان خود خواهد رسيد به نطر جان گري، اين عقيده، بسيار خيالي بوده و اشتباه ميباشد. همانند کمونيسم و نازيسم، اسلام راديکال نيز مدرن مي¬باشد. اسلام راديکال، ضدغرب بوده و بيشتر از سنت¬هاي اسلامي، شکل ايدئولوژي غربي را به خود گرفته است. همانند مارکسيست¬ها و نئوليبرال¬ها، اسلام¬گراهاي راديکال نيز تاريخ را مقدمه¬اي بر دنياي جديد تصور مي¬کنند. بين دنياي جديدي که توسط القاعده ترسيم مي¬شود و پروژه¬هاي خيال¬پردازانه مارکس، لنين، مائو و نئوليبرال¬ها که اخيراً پايان تاريخ را اعلام کرده¬اند، هيچ تفاوتي وجود ندارد.
جان گري بر اين باور است که در دنياي معاصر، سه جنبش مدرن وجود دارد که به غرب، حمله کرده و ارزش¬ها آن را زير سوال برده¬اند: اول، کمونيسم شوروي، دوم، ناسيونال سوسياليسم و سوم، بنيادگرايي اسلامي و يا اسلام راديکال John Gray, 2003: 1-2)).
وي دلايل مدرن بودن جنبشهای بنیادگرا را در سه مورد ذکر مي¬کند: دليل اول به درک درست شکننده بودن اقتصاد غرب از از سوی این جنبش¬ها (خاصه القاعده)، مربوط مي¬شود. در صورتي که سازمان القاعده بر سعودي¬ها پيروز شود و منابع نفتي را تحت تسلط خود در آورد، به راحتي مي¬تواند اقتصاد غرب را تهديد کند. دليل دوم، استفاده از تبليغات رسانه¬اي مي¬باشد. حمله به برج¬هاي دوقلوي سازمان تجارت جهاني از سوي القاعده، نشان مي¬دهد که اين سازمان به درستي فهيمده است که در جنگ¬هاي قرن بيست و يک، حرف اول را استراتژي استفاده از رسانه¬ها مي¬زند. دليل سوم مدرن بودن، ساختار سازمان است. ساختار این جنبش¬ها و بهخصوص القاعده، بيشتر به حزب¬هاي انقلابي سده بيستم شباهت دارد تا کارتل¬هاي قاچاق دارو؛ به همين دليل نيز مي¬توان آن را يک سازمان «جهاني چند مليتي ناميد (John Gray, 2003: 1-2). به هر حال در این نظریه اینگونه استدال میشود که مدرنیته با ایجاد تحول در ساختارهای اقتصادی جوامع سنتی، موجب شد زندگی پیشتر یکپارچه و منسجم سنیت به حوزههای متعدد و مختلفی تقسیم شود که هر حوزه دارای نظام ارزش منحصر و خاص خود بود که لزوماً ارتباطی با ارزشهای دینی نداشت. نقشهای جدیدی که در جامعه مدرن برای افراد تعریف میشد، اساساً با ارزشهای دینی پیوند نداشت. از سوی دیگر، نهادهایی که پیشتر در کنترل کلیسا بود مانند نهاد آموزش، بهداشت، تأمین اجتماعی و داده گاهها به تدریج سکولار شده و از دست کلیسا خارج میشد. دیگر حتی کلیساهایی نیز که متولی این امور مدرن میشدند، افرادی را بکار میگرفتند که دانش آموخته نهادهای سکولار بودند. از سوی دیگر، الگوهای هرمی قدرت در جامعه و دین به موازات هم تضعیف میشد. در حوزه سیاسی، شکلگیری نهادهای دموکراتیک و در حوزه دین، گسترش نهضت پروتستانتیزم که مدعی نوعی دموکراسی و تکثر در معرفت دینی بود و جایگاه منحصر به فرد و ضروری پاپ در فهم مقصود خدا و نیز انتقال آمرزش و لطف او به سایر مؤمنین را زیر سوال می¬برد، اساساً جایگاه کلیدی دین در جامعه سنتی را مخدوش میکرد. بخصوص اصلاحات لوتری از این جهت نیز مهم بود که با زیر سوال بودن حجیت و مرجعیت کلیسا، راه را برای ایجاد فرق متعدد و انشعابات مختلف درون کلیسا فراهم میکرد و از این جهت جامعه را با واقعیت تنوع دینی و فرهنگی آشنا میساخت که خود ضرورت عملی بسیار مهمی برای شکلگیری نظامهای دموکراتیکی بود که بر دین بنا نشده باشند؛ چه اینکه دیگر یکپارچگی اعتقادی لازم برای چنین حکومتی دینی وجود نداشت John Gray, 2003: 1-2)). این وضعیت فقط جهان غرب را تحت تأثیر قرار نداد بلکه جهان اسلام را دچار همین وضعیت نمود و باعث واکنش اسلام¬گرایان به این روند مدرنیته شدند.
5- اسلام سیاسی بعنوان پارادایمی مهم در حوزه سیاست و امنیت بینالملل
هدف نهایی گفتمان اسلام سیاسی، بازسازي جامعه براساس اصول اسلامی است، و بدین ترتیب این گفتمان درست مقابل غیریت و تخاصم با همه گفتمان¬هاي مدرن و سنتی که اعتقادي به ادغام دین و سیاست ندارند، قرار می¬گیرد. اسلام سیاسی فقط مبارزه با تجددگرایی نیست (آنگونه که غربی¬ها تحلیل میکنند)؛ بلکه واکنشی به بی¬عدالتی¬ها، زورگویی¬ها و نابرابری¬هایی است که در جوامع اسلامی وجود دارد. در جمع¬بندی دیدگاه¬های مختلف درباره¬ تعریف اسلام سیاسی می¬توان گفت، اسلام سیاسی به معنای اسلام عدالت¬خواه، توسعه¬گرا، دنیاگرا، اقتدارگرا، تمدن¬ساز، واقع¬گرا، زندگی، انقلاب و اصلاح، علم و عقل و پیشرفت و مبارزه با سلطه، نظامساز و عمل¬گرا است. باتوجه به موارد پیشین، واضح و روشن است که نقش و جایگاه پاردایم اسلام سیاسی را نمی¬توان در سیاست و امنیت جهانی نادیده انگاشت. فارغ از سازنده یا غیرسازنده بودن نقش اسلام سیاسی، این پارادایم در جهان امروز قدرت بازیگری قابل¬توجهی دارد که باید مورد توجه قرار گیرد (هزاوه¬ای، 1391: 121-120). در مورد پیدایش اسلام سیاسی نظرات مختلفی مطرح شده است؛ دیپا کومار اسلام سیاسی را محصول تلاقی تحولات سیاسی و اقتصادی زیر بر می¬شمارد:
1- دخالت¬های قدرت¬های امپریالیستی و تداوم سلطه¬ آنها، بویژه ایالات متحده امریکا نقش مهم و تعیین¬کننده¬ای در گسترش و ترویج گروه¬های اسلامی بعنوان واکنشی در برابر ناسیونالیسم سکولار و چپ داشت. سلطه¬ و دخالت قدرت¬های بزرگ و امپریالیستی حتی پس از دوره استعمارگری و اشغال سرزمین¬های اسلامی توسط قدرت¬های اروپایی در شکل سردمداران مطیع و دست¬نشانده ادامه داشته است.
2- مشکلات داخلی کشورهای اسلامی و شکست اندیشه¬های ناسیونالیستی سکولار و همچنین اندیشه¬های استالینیستی که یک خلأ سیاسی را ایجاد کرده است و سبب گسترش نارضایتی¬ها در میان اقشار مختلف جامعه شده است.
3- توسعه بحران¬های اقتصادی در کشورهای مختلف که روش¬های سرمایه¬داری توسعه ملی قادر به حل آنها نبودند. در نتیجه، در واکنش به این امر، اسلام¬گرایان تلاش کردند تا راه¬حل «اسلامی» را ارائه نمایند (Kumar, 2011).
علاوه بر دیدگاه¬های فوق، نظریات و اندیشه¬های دیگری نیز درباره¬ رشد و اسلام¬خواهی و گسترش اسلام سیاسی مطرح شده¬اند که از آن جمله می¬توان به سه نظریه¬ دفاع فرهنگی، احیای هویت از دست¬ رفته و فقر و نبود خدمات اجتماعی اشاره کرد. نظریه¬ دفاع فرهنگی بر این نکته تأکید دارد که مردم اصولا تمایل به تقویت ارزش¬های سنتی خود دارند، بویژه زمانی که احساس کنند ارزش¬ها و فرهنگ آنها و به¬خصوص سیستم¬ ارزش¬های اخلاقی آنها مورد تهاجم قرار گرفته است؛ امروزه جامعه¬ مسلمانان جهان معتقدند که در محاصره¬ «جنگ علیه ترور» و اشغال اسرائیل قرار گرفته¬اند. از سوی دیگر، مسلمانان فراموش نمی¬کنند که از دهه¬ 1920 به بعد و پس از افول امپراطوری اسلامی عثمانی، اسلام توسط برنامه¬¬های مدرنیزاسیون دولت¬ها که توسط نخبگان سکولار هدایت می¬شوند، مورد حمله قرار گرفت. در پاسخ به تهدیدهای گوناگون علیه ارزش¬ها و باورهای سنتی، مردم متعهد به تقویت دین خود شده و بدینگونه اسلام سیاسی گسترش یافته است.
نظریه¬ احیای هویت نیز به این امر اشاره دارد که شکست برنامه¬های مدرنیزاسیون سکولار برای پاسخگویی به انتظارات مردم، ناکامی اصلاحات آتاتورک در ترکیه، انقلاب سفید شاه در ایران، سوسیالیسم عربی حزب بعث سوریه و آزادسازی اقتصادی سادات در مصر؛ همگی موجب غیرجذاب شدن هر دو ایدئولوژی لیبرالیسم و سوسیالیسم برای مسلمانان و جوامع اسلامی و تمایل این جوامع به بازگشت به هویت اسلامی خویش گردید. نظریه فقر و نبود خدمات اجتماعی نیز به ¬نوعی به کاستی ایدئولوژی حاکم (لیبرالیسم و سوسیالیسم) در مدیریت اقتصادی جامعه و در نتیجه، تحمیل آسیب-های حاصل از این کوتاهی بر جوامع مسلمان اشاره دارد (پوراحمدی میبدی و ذوالفقاری، عباس، 1394: 14).
1-5- اسلامگرایی افراطی و انواع آن
دو دهه آخر قرن بیستم شاهد گسترش مداوم اسلام رادیکال بوده است. سال 1979، بعنوان آغاز عصر جدید اسلام¬گرایی افراطی شناخته می¬شود؛ در این سال با اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی، بسیاری از جهادگرایان از کشورهای اسلامی در سراسر جهان وارد خاک افغانستان شدند. با تأسیس القاعده در دهه 1980، اولین شبکه تروریستی ایجاد شد که خود را به یک کشور و یا منطقه خاص محدود نمی¬کرد و یک هدف جهانی برای خود ترسیم کرده بود. ظهور اسلام رادیکال را می¬توان به عوامل متعددی نسبت داد. از جمله این عوامل می¬توان به جستجو برای یک هویت مشخص، احساس و یا تجربه به حاشیه رفتن – از نظر سیاسی و اقتصادی، مخافت با ایدئولوژی¬های ملی¬گرا و سکولار، ناامیدی از رژیم¬های مرتد و فاسد و ضعف نظام¬های آموزشی اشاره کرد. برخی از کشورها، مانند افغانستان، سومالی، عراق و سوریه که درگیر جنگ¬های خونین بودند و دولت¬های آنها توان کنترل بخش¬های وسیعی از کشور را از دست داده بود، مأمن مناسبی برای رشد و گسترش گروه¬های توریستی و افراطی فراهم کردند. گروه¬های تروریستی نیز به مرور زمان توان خود را در تبلیغات و عضوگیری بهبود بخشیدند. برخی از ناظران، با استناد به انقلاب¬های اخیر در برخی از کشورهای عربی، امیدوار بودند که گروه تروریستی القاعده و گروه¬های وابسته به آن به تدریج قدرت خود را از دست خواهند داد. این استدلال بر این فرض استوار بود که اعضای گروه¬های جهادی با مشاهده امکان تغییر از طریق راه-کارهای صلح¬آمیز، از پیوستن به این گروه¬ها دست خواهند کشید. با این وجود، در سال¬های اخیر، شاهد اتفاقات دیگری بخصوص در عراق و سوریه بوده¬ایم. اسلام رادیکال از افزایش محبوبیت خود در سال¬های اخیر بهره فراوان برده است؛ بعنوان مثال، القاعده و گروه¬های وابسته به آن، مانند جبهه النصره، و همچنین گروه¬هایی که از القاعده منشعب شدند، نظیر دولت اسلامی عراق و سوریه (داعش)، در سال¬های اخیر توان خود را افزایش داده¬اند که محمد ابو رومان از آن بعنوان «بهار القاعده» یاد کرده است. در این فرآیند القاعده از یک گروه تروریستی واحد و یکپارچه به چندین گروه مختلف تبدیل شد (Fredrich Ebert Stifung, 2015: 7).
از این¬رو و براساس مطالب فوق میتوان بیان داشت که بنیادگرایی اسلامی گفتمانی است که حول مفهوم مرکزی حکومت اسلامی نظم یافته است. این گفتمان مدعی است که اسلام از نظریه سیاسی دارای رویکرد مناسب به دولت و سیاست است. لذا از منظر این گفتمان، بازگشت به اسلام بعنوان تنها راهحل بحرانها و چالشهای معاصر تلقی میشود. از اینرو هدف اساسی این گفتمان بازسازی جوامع اسلامی مطابق با اصول بنیادین اسلامی است و در این راستا کسب قدرت سیاسی مهمترین دغدغه متفکران و معتقدان به آن جهت دستیابی به اهداف تلقی میشود. از آنجاکه میتوان گفت اسلامگرایی پاسخی به بحرانهای موجود جامعه است بسته به میزان و شدت بنیادگرایی در طیف گستردهای قابل بررسی است که در سمت رقیق آن توسلات روحانی و معنوی و در سوی غلیظ آن خشونت انقلابی را میتوان یافت. به هر میزان که بحرانهای اجتماعی و سیاسی گستردهتر باشند پاسخ بنیادگرایان انقلابیتر است (عزیزخانی، 1388: 62). لذا باتوجه به این تقسیمبندی میتوان گفت جنداله از طیف دوم و غلیظ آن است که نهتنها یک گروه تروریستی نیست، بلکه یک سازمان سیاسی و نظامی است که با ارائه تفسیری رادیکال از قران و سنت بعنوان یک فلسفه¬ سیاسی ظهور کرده و با استفاده از روشهای خشونتبار و غیرانسانی به دنبال تحمیل جهانبینی خود است.جنداله بعنوان یک سازمان تروریستی بنیادگرای «پیوندی» است که در حکم یک بازیگر فرودولتی بطور همزمان در فضاهای نظامی، غیرنظامیو سیاسی عمل میکند (پوراحمدی و عباسی، 1395: 93).
2-5- تروریسم
واژه تروریسم از زبان فرانسوی به زبان فارسی راه یافته و به معنی احساس ترس، ترساندن، خوف و وحشت آمده است که فرهنگ لغات فرهنگستان علوم فرانسه، تروریسم را به نظام یا رژیم وحشت معنا کرده که پس از سقوط ژیروندن¬ها به فاصله تابستان 1793 تا تابستان 1794 که ترس و وحشت سرتاسر فرانسه را در خود فرو برده بود، دوران ترور یا ترس و وحشت در دل دشمنان انقلاب نام گرفت. در سال 1798 لغتنامه آکادمی فرانسه چنین نوشت: مراد از تروریسم، رژیمی است که از سپتامبر 1793 تا ژوئیه 1794 بهمنظور قلع و قمع دشمنان انقلاب بر فرانسه حاکم بود. دشمنان انقلاب، بعدها علیه انقلابیون به ترور دست یازیدند و اصطلاح «ترور سفید» را به فرهنگ¬نامه افزودند در فرهنگ لغات فارسی هم ترور مأخوذ از فرانسه و به معنی قتل سیاسی بوسیله اسلحه، در نوشتگان فارسی متداول شده است. تا زمان معاصر، اهراق به جای ترور بکار رفته و تروریسم اصل حکومت وحشت و فشار اصول حکومتی است که در زبان فارسی این کلمه به اصلی اطلاق میگردد که در آن از قتلهای سیاسی و ترور دفاع گردد. در اصطلاح سیاسی یا حقوقی، تروریسم عبارت است از کاربرد سیستماتیک ارعاب یا خشونت پیشبینیناپذیر برضد حکومتها، مردمان یا افراد برای دستیابی به یک هدف سیاسی یا کارهای جنایی ضد کشور به منظور ایجاد هراس در اشخاص یا اصناف و طبقات معین یا همه مردم کشور را گفته میشود (حیدرقلی¬زاده و همکاران، 1396: 103).
3-5- ویژگیهای منطقهای و جمعیتی و گسترش تروریسم
همانطور که در بخش پیشین نیز اشاره شد، گروه القاعده از زمان تأسیس تا به امروز، در کشورهای مختلف با ایجاد شاخههایی درصدد وسعت اقدامات و تثبیت موقعیت خود میباشد. سپاه صحابه در پاکستان و با گروهک جنداله به رهبری عبدالمالک ریگی از نمودهای این عملکرد محسوب میشود. گروهک ریگی که در منطقه بحرانخیز جنوب شرقی ایران دست به خشونت زده است، قریب به یک دهه است که در پی ایجاد تعارضهای قومی و مذهبی در آن منطقه است.
ژئوپلیتیک جنوب شرق ایران تاکنون به اقتضای موقعیت حاشیهای آن نسبت به ساختار سیاسی مرکزی بحرانزا و تهدیدزا ظاهر شده است. مروری بر فعالیتهای گروههای معارض قومی و مذهبی در این منطقه حاکی از استعداد منحصربهفرد این حوزه در ایجاد و تقویت «شرارت سیاسی» و «خشونتپروری» است. ساکنان بلوچ در جنوب شرق ایران، مشتمل بر بیش از یکصد طایفه بزرگ است که هر طایفه از تعداد قابل ملاحظهای قبیله و تیره تشکیل شده است. در رأس قبایل، ریشسفیدان و کدخداها قرار دارند و رهبری طوایف نیز در اختیار سردارها (خانها) است. این نظام هویتی، امروزه نیز با کمی تغییرات همچنان تداوم دارد و نقشی تعیین کننده در روابط اجتماعی این قوم ایفا میکند (شادمانی و اخوان، 1394: 15).
عبدالمالک ریگی رهبر گروه جنداله فاقد تحصیلات کلاسیک بود و از 19 سالگی فعالیتهای غیرقانونی خود را آغاز کرده است. در بیانیههای گروه جنداله از عبدالمالک ریگی بعنوان «امیر عبدالمالک بلوچ» و از گروه جنداله به جنبش «مقاومت مردمی ایران» نام برده میشود. محل استقرار گروهک ریگی در عمق 400 کیلومتری خاک پاکستان است و هریک از اعضای گروه که برای انجام عملیات وارد ایران میشوند، بابت هر عملیات ده میلیون ریال دریافت میکنند. عبدالمالک ریگی، قبل از سال 1382 شمسی در وزیرستان پاکستان با القاعده در ارتباط بوده است و به لحاظ محرکها و ریشههای اعتقادی این گروهک میتوان آنها را متأثر از ایدئولوژی و تفکرات ضدشیعی القاعده عنوان نمود که در دایره اندیشههای سلفی- وهابی قرار گرفته است. بنابراین، این گروه بعنوان شاخه القاعده ایران در استان بلوچستان متمرکز است و برای عوامفریبی و مشروعیتبخشی به اقدامهای تروریستی، نام جنداله را برای خود برگزیدهاند. این گروه که خود را جنبش مقاومت مردمی ایران مینامد، مدعی حمایت از مطالبات مردم آن منطقه است.
در مجموع میتوان گفت، مهاجرت غیرقانونی اتباع پاکستان و افغانستان به جنوب شرق ایران، تجارت مواد مخدر، کثرت اسلحه، قاچاق سلاح، سهولت فراهم نمودن مهمات و تسلیحات و مرزهای قابل نفوذ، بستری مناسب جهت رشد گروههای مسلح و شبهنظامی در منطقه فراهم کرده است و متناسب با آن موجب تثبیت خصیصه هراسآفرینی سیستان و بلوچستان شده است. همچنین، گسترش این تهدیدها میتواند امنیت ملی و تمامیت ارضی کشور را مخاطرات جبرانناپذیر مواجه نماید (شادمانی و اغوان، 1394: 15).
6- فلسفه شکلگیری گروه جنداله
گروه جنداله (بهمعنای سربازان خدا) از گروههای شبه در جنوب شرقی ایران بود که در سال 1381 توسط عبداله ریگی تأسیس شد تا بهزعم خود از اقلیت بلوچ در سیستان و بلوچستان دفاع کند. این جنبش، فعالیت نظامی خود را از طریق مبارزه مسلحانه بر ضد مقامات و نیروهای امنیتی ایران از سال 1384 آغاز کرد. در پاییز این سال، زمانی که رئیسجمهوری وقت، از بلوچستان دیدار میکرد، کاروان حامل او مورد حمله قرار گرفت و حداقل یک نفر کشته و چند نفر زخمی شدند. سپس در 25 اسفند 1384، تروریستهای جنداله جادهای را نزدیک تاسوکی در بلوچستان بستند و 22 نفر را کشتند. علاوه بر این، سه حمله انتحاری در اماکن مذهبی شیعیان همچون مساجد انجام شد و تعدادی کشته شدند.
با استناد به گزارش سال 2007 عفو بینالملل، جنبش جنداله حدود 1000 مبارز آموزش دیده داشت که به انجام عملیات در مرزهای ایران و پاکستان میپرداختند. بسیاری بر این باورند که جنداله کادر خود را عمدتا از میان حوزههای دینی انتخاب کرده است و هسته نظامی خود را از قبیله ریگی که در دو طرف مرز ایران و پاکستان زندگی میکنند، برمیگزیند. سرانجام در اسفند 1388، عبدالمالک ریگی و معاونش، ابوحمزه توسط نیروهای اطلاعاتی ایران دستگیر شدند و ریگی پس از مدتی اعدام شد. پس از مرگ ریگی هرچند سه حمله بزرگ صورت پذیرفت، عملا فعالیت این گروه متوقف شد (قرشی و صادقی اول، 1397: 213-212).
1-6- مبانی فلسفی- فکری گروه جنداله
به لحاظ محرکهای و ریشههای اعتقادی میتوان گروه جنداله را نوعی تفکر تکفیری متأثر از رویکردهای ضدشیعی القاعده و طالبان دانست. مجموعه موضعگیریهای منتشرشده از ریگی نشان میدهد که وی با طرح برخی ادعاها اقدام به تشدید فرقهگرایی در منطقه کرده است. وی هدف عملیاتهای گروه خود را «توهین به اصحاب رسولاله و مقدسات اهل سنت و جهاد در راه اسلام و از بین بردن مشرکین (شیعیان) اعلام کرده است». این نوع مواضع عقیدتی در دستهبندی تفکرات سلفی-تکفیری ضدشیعی جای میگیرد که هماکنون توسط گروههای تروریستی دیگر در منطقه نظیر القاعده و طالبان در پاکستان و افغانستان حمایت میشود. سابقه این مواضع در سیستان و بلوچستان به فعالیتهای گروهک «الفرقان» به سرکردگی «عبدالجلیل قنبرزهی» باز میگردد.
ترویج مکتب دیوبندی شبهقاره در سیستان و بلوچستان نیز در تقویت رویکردهای ضدشیعی تأثیر زیادی داشته است. به موازات تأثیرات این مکتب، وهابیت نیز با تزریق اسلام متحجر به برخی مناطق محروم منطقه، حربه خطرسازی را علیه اسلام منطقی خلق کرده است. به نظر میرسد، گروهک ریگی از وهابیت نیز که توسط عربستان سعودی در منطقه ترویج میشود، تأثیر پذیرفته است. برداشت وهابیت از اسلام سبب میشود که شکافی عمیق میان گروههای سنی و شیعی در منطقه ایجاد شود و امنیت منطقه با تهدیدها و مخاطرات بسیاری همراه شود. اندیشه تکفیری القاعده به دلیل ماهیت ایدئولوژیک و مبارزهطلبانه خود جذابیت بالایی ایجاد میکند و عمدتا جریاناتی از این نوع محل فعالیت اپوزیسیون سیاسی- امنیتی کشورها هستند که در این مسیر اغلب به مبارزه مسلحانه دست میبرند و توانایی بومی شدن را دارند. به دلیل ماهیت تفکر منجمد و متصلباندیشه تکفیری و رویکرد خصومتگرایانه آنها به مکتب تشیع، شیعیان همواره بعنوان هدفی ثابت برای حملات آنان مطرح بودهاند. البته مرور فعالیتهای این گروهها بهخوبی نشان میدهد که پیروان اهل سنت نیز از حملات و کشتارهای آنها در امان نبودهاند. به اعتراف اعضای دستگیر شده گروه جنداله، رهبر این گروه از باورها و اعتقادات افراد جذب شده توسط گروه در راستای اهداف سیاسی، امنیتی و ایدئولوژیک خود سوءاستفاده میکرده است (http://alwahabiyah.com/fa/Article/View/1778).
2-6- نقش عوامل خارجی در ظهور جنداله
دولت ایران این ادعا را مطرح کرده است که علاوه بر ارتباطات گروه جنداله با القاعده و شاخههای مختلف آن در منطقه، سرویسهای اطلاعاتی ایالات متحده، بریتانیا، پاکستان و عربستان از این گروه تروریستی سلفی- وهابی حمایت کردهاند. در بیانیهای که پس از اعدام ریگی، سرکرده این گروه تروریستی، توسط یکی از دادگاههای ایران منتشر شده است چنین آمده است: «عبدالمالک ریگی با افرادی از سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده و رژیم صهیونیستی مرتبط بوده است و از پوشش اطلاعاتی آنها برای انجام عملیات تروریستی در خاک ایران و هدف قرار دادن شهروندان این کشور استفاده کرده است.» عبدالمالک ریگی در فوریه سال 2010 در یکی از هواپیماهایی که از دبی عازم قرقیزستان بود توسط نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران بازداشت شد. وی پس از دستگیری در اعترافات خود در تلویزیون دولتی ایران اظهار داشت: «که وی در حال سفر به قرقیزستان برای ملاقات با یکی از مقامات بلندپایه ایالات متحده بوده است». با این وجود، مقامات ایالات متحده چنین ادعایی را به شدت تکذیب کردهاند. ریگی به این موضوع اشاره کرده است که: «آمریکاییها با فراهم کردن تجهیزات نظامی برای این گروه تروریستی از آنها حمایت میکرده است». عبدالمالک ریگی که به 15 فقره آدمربایی مسلحانه و ترور هزاران شهروند ایرانی اعتراف کرده بود، در فوریه 2010 اعدام شد. به همراه وی، 20 تن دیگر از جمله برادر وی به اتهام مشارکت در حملات تروریستی، قتل شهروندان ایرانی و تهدید امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران به اعدام محکوم شدند (https://www.aljazeera.com/news/middleeast/2010/06/201062074140996374.html).
باتوجه به مطالب فوق، ویژگیهای منطقه سیستان و بلوچستان، وجود فقر در منطقه، حس تبعیض میان اقلیتهای قومی و مذهبی حمایت گروههای تروریستی برونمرزی و همچنین حمایت سرویسهای اطلاعاتی خارجی (به ادعای دولت ایران) از جمله مهمترین عوامل شکلگیری فعالیتهای تروریستی در سیستان و بلوچستان است. گسترش چنین اقداماتی تأثیرات منفی مستقیمی بر امنیت ملی، ثبات سیاسی، پیشرفت اقتصادی و تمامیت ارضی ایران خواهد داشت. با این وجود، با انجام اقدامات کنترلی فعالیتهای تروریستی در منطقه با کاهش همراه بوده است و در سالهای اخیر ثبات نسبی به منطقه بازگشته است. اما ریشهکن کردن عوامل اصلی که در بالا به آنها اشاره شد باید در دستورکار دولت ایران قرار گیرد؛ در غیر اینصورت، در سالهای آینده نیز میتوان شاهد ظهور و گسترش گروههای تروریستی مشابه در منطقه بود. باتوجه به شرایط جمهوری اسلامی ایران در منطقه غرب آسیا، امکان دخالت کشورهای خارجی در حمایت از گروههای افراطگرای سنی در مناطق جنوبی ایران وجود دارد. بنابراین، حل این مسائل از الزامات امنیت ملی ایران بهشمار میرود.
3-6- چالشهای امنیتی جنداله برای منطقه
ایران نگرانیهای جدی در مورد گروههای ستیزهجوی سنی ایرانی دارد که از مناطق مرزی پاکستان بر علیه ایران عملیات انجام میدهند. گروههای شورشی بلوچ ایران، از جمله جنداله و جناحهای جدایی-طلبش، جیش العدل و جیش النصر، در استان سیستان و بلوچستان مستقر هستند و حضور قابل توجهی در کمربند مرزی پاکستان- ایران استان بلوچستان پاکستان داشتهاند. حال حاضر، تروریسم و افراطگرایی، دولتهای ضعیف و بحران اقتدار و همچنین، مداخلات قدرتهاي فرامنطقهای، سه چالش امنیتی اصلی در محیط پیرامونی ایران محسوب میشود که با یکدیگر ارتباط دارند.
بعنوان مثال جنداله، گروه فرقهگرای ملی¬گرا، در سال 2003 در استان سیستان و بلوچستان ایران ظاهر شد و در سالهای پس از آن مبارزه گسترده خشونتآمیزی علیه نیروهای امنیتی ایران آغاز کرد. ایران در ماه ژوئن 2010، عبدالمالک ریگی، رهبر بنیانگذار جنداله را اعدام کرد. برخی گزارشها حاکی از آن است که مقامات پاکستانی پس از انجام عملیات اطلاعاتی درونی در دبی او را دستگیر کرده و به ایران تحویل دادهاند. محمد عباسی، سفیر پاکستان در تهران، همچنین ادعا کرد که «دستگیری ریگی بدون کمک پاکستان نمیتوانست اتفاق بیفتد». در 28 اوت 2014 برادر کوچکتر ریگی، عبدالرئوف ریگی، در کویته در بلوچستان پاکستان کشته شد. او در دسامبر 2010 توسط مقامات پاکستانی دستگیر شده بود و قرار بود به مقامات ایرانی تحویل داده شود.
تا قبل از گسترش حضور نيروهاي فرامنطقهاي در مرزهاي ايران از جمله در افغانستان و پاكستان، غالب اشرار فعال در مناطق مرزي جنوب شرق ايران، اشراري بودند كه در زمينه قاچاق مواد مخدر، اخاذي، زورگيري و گروگانگيري به قصد اخاذي فعاليت داشتند. با مداخلات خارجي و حضور قدرتهاي فرامنطقهاي بعد از 11 سپتامبر در مرزهاي ايران و گسترش تكنولوژي ارتباط و اطلاعات، شاهد سياسي شدن هويت¬هاي قومي- مذهبي هستيم، اين مسأله به¬خصوص در جنوب شرق كشور با ظهور جريان گروهك جنداله مشكلاتي را براي كشورمان به وجود آورد. در اين ميان آمريكا در چهارچوب بهرهبرداري از آسيبپذيريها و چالشهاي قومي- مذهبي در درون مناطق مرزي ايران، اميدوار است با حمايت از تمايلات واگرايانه در اين مناطق مرزي و سوار شدن بر موج برخي از نارضايتيهاي محلي، اقتدار و حاكميتهاي جمهوري اسلامي ايران را تضعيف كند. از طرفي برخي گروه¬هاي وهابي و سلفي با سازماندهي، تشكلهاي سياسي- نظامي سلفي بصورت مستقيم در ترتيبات امنيتي منطقه¬اي وارد شدهاند كه بيشتر از ابزار و شيوههاي مبارزاتي غيرقانوني مانند عمليات انتحاري، بمب¬گذاري، گروگانگيري و قتل استفاده ميكنند. بنابراين، تداوم وضعيت موجود ميتواند به تشديد ناامنيها در اين منطقه بينجامد و براي كشورمان هزينههاي امنيتي فراواني را تحميل نمايد. وجود شرايط مذكور براي جمهوري اسلامي ايران نيز پيامدهاي امنيتي و اجتماعي و سياسي را به دنبال داشته است، در واقع ميتوان گفت محيط امنيتي ايران در زمينه عوامل ايجاد كننده بحران و ناامني در معرض تهديدات امنيتي تحميل شده از حوزههاي فرامرزي خود قرار دارد. دولتهاي ضعيف و بحران زده همسايه ايران كه اغلب يا خود خاستگاه تروريسم افراطگرا بوده يا با حضور گروههاي سازمان يافته تروريستي با اهداف خاص مواجه هستند و هريك از مشكلات اقتصادي و سياسي، اجتماعي عديدهاي رنج مي¬برند، كشورمان را با چالشهاي جدي امنيتي متعددي روبرو نمودهاند با اينكه نظامهاي امنيتي منطقهاي در نظام بينالملل در چهارچوب تحولات جهاني شدن پيشرفت فراواني كردهاند اما منطقه پيراموني ايران بخصوص در خاورميانه هنوز فاقد ترتيبات امنيتي مؤثر و كارآمد ميباشد. در پيدايش اين شرايط آنچه كه بيش از همه نمود دارد: 1- حضور نيروهاي فرامنطقهاي و غربي در منطقه، 2- وجود گروههاي تروريستي سازمانيافته افراطگرا در منطقه و 3- وجود دولتهاي ضعيف و مستبد و عدم توسعه يافته سياسي، اقتصادي و فرهنگي در منطقه است (موسوی، 1391: 46). از طرفي كشور ايران از لحاظ جغرافياي سياسي شامل گستره وسيعي از گوناگونيهاي قومي، مذهبي، زباني و فرهنگي است كه اين تنوع ذاتي به ايران موقعيت خاصي را بخشيده است كه هم ميتواند بعنوان يك فرصت برتريساز بكار گرفته شود و هم ميتواند بعنوان يك تهديد بالقوه چالشهاي امنيتي و سياسي- قومي متعدد و مداومي را براي كشورمان ايجاد نمايد. اگر با دقت بنگريم خواهيم ديد كه دشمنان كشور ايران به خصوص آمريكا سياستهاي خصمانه چندبعدي را براي تضعيف نظام جمهوري اسلامي ايران در ساختارهاي امنيتي منطقه دنبال ميكنند كه تنشهاي قومي - مذهبي، بحرانهاي فرقهاي، پروژه ايران¬هراسي و استفاده ابزاري از سازمانهاي تروريستي برخي از مصاديق آن هستند. از مهمترين موارد گسترش افراطيگري سلفي و تداوم حضور سازمانهاي تروريستي منسجم در مرزهاي پيراموني ايران است كه جريانهاي هدفمند نزاعهاي مذهبي و قومي را در منطقه تشديد، حمايت و توليد ميكنند كه پيامدهاي منفي آن براي ايران تهديدات امنيتي متعددي را به دنبال دارد. بگونهاي كه برخي گروههاي تروريستي وهابي و سلفي تكفيري با سازماندهي تشكلهاي سياسي- نظامي خشونتطلب بطور مستقيم در ترتيبات امنيتي منطقهاي وارد شدهاند و آنچه مبارزه با اين گروه¬ها را مشكل و غيرممكن ساخته است استفاده آنها از ابزار و روشهاي غيرقانوني براي دستيابي به اهداف¬شان است، مواردي مانند: عملياتهاي انتحاري، بمبگذاري و گروگانگيري و انجام روشهاي شكنجه وحشيانه در مورد قربانيان است. اين شرايط بويژه پس از دو جنگ عراق و افغانستان تشديد يافته است و بيش از پيش مرزهاي پيراموني ايران را تهديد مي¬نمايند، به¬خصوص در حوزه جنوب شرقي ايران و پس از جنگ افغانستان ما بطور واضحتري شاهد حضور گروههاي تروريستي سازمان يافته هستيم (مبلغی، 1389: 42). بنابراین در پایان میتوان بیان داشت که اقوام مختلف و اقلیتهای مذهبی با تضادهای قومی و مذهبی در حساسترین حوزههای راهبردی کشور و جدارههای مرزی اسکان یافتهاند که عقبه آنان در ورای مرزها و بیرون از حوزه نفوذ و اثرگذاری حاکمیت ملی قرار دارد، متأسفانه شیب برخی از این حوزهها به خارج از کشور است. به لحاظ ارتباط و پیوند حوزهها به خارج از مرزها، هرگونه چالش و بحران بیرونی نیز به سادگی به داخل مرزها سرایت میکند و در نتیجه امکان نظارت حاکمیت ملی به شدت تقلیل مییابد و نهایتاً جمهوری اسلامی ایران را بصورت بالقوه با جنبش استقلالطلبانه¬ای که خواستار الحاق به نیمه جدا شده خویش در آن سوی مرز است، مواجهه خواهد ساخت. امروزه بخشی از اقوام ترک، کرد، بلوچ و عرب در ایران و بخشی از آنها در مناطق دیگر کشورها ساکن هستند. هرچند وجود این اقوام در همسایگی ایران میتواند موجب نفوذ فرهنگی ایران شود، اما بصورت معکوس موجب دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران شده است و معمولا افکار ناسیونالیستی و تجزیه¬طلبی از همین مناطق وارد میشود (قائد رحمتی و همکاران، 1397: 329). گروههای تکفیری موسوم به سلفیها از جمله مهمترین گروههای نوظهور طی چند سال گذشته در مناطق شرق و غرب ایران هستند. شکلگیری و فعالیت این گروهها که برپایههای نگرش مذهب افراطی رشد و نمو یافتهاند در تاریخ کشورمان کمسابقه بوده است. اگرچه شعارهای این جریانات منحرف، سیاسی و اسلامی است اما هدف اصلی آنها ایجاد اختلافات مذهبی فرقهای است. نتایج مطالعات دهههای گذشته در غرب و شرق کشور بیانگر این واقعیت است که تنشها و اختلافات موجود بیشتر صبغه قومی و سیاسی داشته و کمتر واجد جنبه مذهبی بوده است. تهدید دیگر آن است که گروههای افراطی قومی و مذهبی در مناطق مستعد کشور جمهوری اسلامی ایران با بهرهگیری از برخی نارضایتیهای اجتماعی، قومی و گاه اقتصادی در مناطق غرب و شرق ایران زمینه را برای فعالیتهای خود فراهم میکنند. رویکرد آنان در این رابطه این است که مناطق غرب عمدتاً سنی مذهب هستند که از دولت شیعه ناراضی میباشند (عبدی و همکاران، 1395: 152-158).
نتیجهگیری
تروریسم یکی از مهم¬ترین ابعاد در قلمرو امنیت ملی و بین¬المللی است. همچنین، تروریسم پدیده¬ای چندبعدی است که جایگزین تحولات سیاسی گذشته همچون انقلابات، شورش¬ها و ... گردیده است. به¬صورتی که امنیت دولت¬ها و جوامع را در معرض خطر قرار داده است و می¬توان پیامدهای منفی آن را در به ¬چالش کشیدن نظام سیاسی، حقوقی و امنیتی معاصر به¬ وضوح مشاهده نمود. باتوجه به این مسائل، اولا، ایران یکی از کشورهایی است که امنیت ملی آن با اقدامات و فعالیت¬های گروه¬های تروریستی همچون جنداله در منطقه ارتباط تنگاتنگی دارد. ثانیا؛ در باب دلایل شکل¬گیری جنداله میتوان بیان داشت که رایج¬ترین عاملی که برای رشد گروههای تروریستی از جمله جنداله تأثیرگذار بوده است، فقر و مشکلات اقتصادی است. در شرایطی که مردم به منابع و فرصت¬های مشخصی دسترسی ندارند، فقر می¬تواند سبب بروز خشم و روی آوردن به تروریسم می¬شود. یکی از مطالعات نشان می¬دهد که نبود فرصت¬های اقتصادی و رشد اقتصادی اندک ارتباط تنگاتنگی با فعالیت¬های تروریستی دارد. بنابراین، رشد فقر در جامعه احتمال رشد فعالیت¬های تروریستی را افزایش خواهد داد چیزی که در منطقه سیستان و بلوچستان به وضوح دیده میشود. ثالثا؛ در بعد خارجی نیز میتوان بیان داشت که از یک دیدگاه جامع، منافع اقتصادی و سیاسی قدرت¬های بزرگ بر روند تحولات بین-المللی سایه افکنده است. آنها قدرت خود را با بهره¬گیری از ابزارهای مختلف اعمال می¬کنند و با تقویت متحدان خود نفوذ خود را گسترش می¬دهند. این کمک¬ها اشکال مختلفی مانند کمکهای اقتصادی، توافقنامه¬های دفاعی، تبادلات اطلاعاتی و عملیاتی و همچنین حمایت¬های لجستیکی در عرصه¬های نظامی، به خود می¬گیرد. درخصوص رشد و گسترش تروریسم به نظر می¬رسد که مسائل پشت پرده¬ای وجود دارد که این رویدادهای ناگوار را رقم میزند. حال مسئله اساسی این است که آیا قدرت¬های بزرگ اهداف خیرخواهانه¬ای را دنبال می¬کنند و یا از تروریسم بعنوان یک ابزار برای رسیدن به اهداف سیاسی و اقتصادی خود استفاده می¬کنند. شکل¬گیری گروه¬های تروریستی از جمله جنداله در منطقه سیاست می¬توان از چندین جهت امنیت و منافع ملی ایران را با تهدید روبرو سازد باتوجه به موقعیت جغرافیایی منطقه و چالش¬های ارضی و مرزی شکل¬گیری این گروه می¬توان سبب ترویج و گسترش تفکرات افراطی خاصه تفکرات تکفیری و سلفی¬گری شود که توسط عربستان و پاکستان نیز حمایت مالی و لجستیکی می¬شود لذا منطقه را ناامن نموده و سبب بروز تعارض گریز از مرکز و تقابل تشیع و تسنن گردد. ثانیا، توان و تمرکز ایران را از بحث توسعه پایدار خاصه در منطقه دور نموده و بودجه¬ مملکتی را صرف مسائل امنیتی خواهد شد و این مسئله قطعا مبارزه با فقر، بیکاری و رشد اقتصادی را به تأخیر خواهد اندخت. ثالثا؛ سبب شکل¬گیری یک کانون ناامنی در منطقه شده که سر بزنگاه می-تواند مورد سوء استفاده دشمنان واقع گردد.
چکیده
هدف مقاله حاضر بررسی فلسفه شکلگیری گروه جنداله و تأثیر آن بر امنیت سیستان و بلوچستان است. مطابق با مستندات موضوعی ارائه شده در این مقاله، روش تحقیق، توصیفی- تحلیلی و روش گردآوری اطلاعات کتابخانهای میباشد. از اینرو این پرسش مطرح میشود که فلسفه شکلگیری جنداله مبتنی بر چه نوع تفکری است و این گروه از چه طریقی میتواند بر امنیت ملی و امنیت منطقه سیستان و بلوچستان تأثیرگذار باشد؟ در پاسخ این فرضیه طرح میشود که فلسفه شکلگیری جنداله، مبتنی بر ترویج مکتب دیوبندی شبهقاره در سیستان و بلوچستان و تزریق اسلام متحجر از سوی وهابیت به برخی مناطق محروم منطقه است. یافتهها نشان میدهد که شکلگیری گروه جنداله در مرزهای شرقی ایران از دو جهت بر امنیت ملی و منطقهای تأثیر میگذارند. در حوزه ملی سبب بروز تفکرات سلفی- تکفیری در منطقه و مرزهای جنوب شرقی ایران شده و چالشهای امنیتی فراوانی در حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایجاد خواهد کرد و بر روابط ایران با همسایگان خود تأثیر منفی گذاشته و این مسئله سبب خواهد شد تا امنیت منطقه جنوب آسیا و خاورمیانه تأمین نشده و تضادها و تعارضات امنیتی باقی بماند، در نهایت نیز فعالیت این گروه در سیستان و بلوچستان مانع از رشد و توسعه اقتصادی منطقه براساس پتانسیلهای آن خواهد شد، که این مسئله تخریب چهره فرهنگی و امنیتی سیستان و بلوچستان را در پی خواهد داشت.