اثبات نزول وحی؛ ردی بر نظریه رویای رسولانه عبدالکریم سروش

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- کارشناسی‌ارشد روابط بین‌الملل، دانشگاه بین‌المللی امام خمینی (ره) (نویسنده مسئول)
  • 2- کارشناسی‌ارشد روابط بین‌الملل، دانشگاه بین‌المللی امام خمینی (ره)
دریافت: ۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ | انتشار: 30 شهریور 1401

منابع و ماخذ

1- قرآن کریم.
2- بی¬نا (بی¬تا)، «جبرئیل»،  قابل دسترسی در:  www.fa.wikishia.net/view
3- بی¬نا (1394)، «خطاب¬های خداوند به پیامبر (ص)»، قابل دسترسی در:   www.farsi.al-shia.org/
4- حسینی طباطبایی، مصطفی (1397)، نقد رویاهای رسولانه سروش، تهران: انتشارات مجموعه موحدین.
5- حسینیان، حامد (1391)، «ترجمان وحی (بررسی نقش پیامبر در فرایند نزول وحی)»، فصلنامه اندیشه نوین دینی، ش 31.
6- خسروپناه، عبدالحسین و حسینی واشان، سیدمحمود (1397)، «بررسی انتقادی دیدگاه رویاانگارانه در تفسیر قرآن و وحی»، فصلنامه اندیشه نوین دینی، ش 52.
7- خسروپناه، عبدالحسین و قمی، محمد (1399)، «نقد مبانی وحی¬شناسی سروش»، نشریه قبسات، ش 100.
8- خراسانی، علی و مدبر، علی (1398)، «بیرونی بودن منشا وحی برآیند حقیقت¬شناسی وحی در علوم عقلی»، فصلنامه حکمت اسلامی، ش 2.
9- سبحانی¬نیا، محمد (1391)، «نقش فاعلی یا قابلی پیامبر (ص) در نزول قرآن»، فصلنامه آفاق دین، ش 8.
10- سروش، عبدالکریم (1378)، بسط تجربه دینی، تهران: انتشارات صراط.
11- سروش، عبدالکریم (1397)، کلام محمد، رویای محمد، تهران: انتشارات سقراط.
12- سروش، عبدالکریم (1385)، بسط تجربه نبوی، تهران: انتشارات صراط.
13- سعیدی روشن، محمدباقر (1385)، «قرآن، نزول تاریخی و حضور فراتاریخی: تحلیلی برمبنای معرفتی تاریخ¬گروی و انطباق آن با کلام الهی»، مجله پژوهش¬های فلسفی – کلامی، ش 28.
14- سعیدی روشن، محمدباقر (1374)، «وحی از زبان وحی»، فصلنامه بینات، ش 8.
15- قاسم¬پور، حسن (1384)، «حقیقت وحی»، فصلنامه پیام جاویدان، ش 7.
16- واله، حسین (1397)، «بررسی برخی نقدهای وارد بر نظریه رویاهای رسولانه»، فصلنامه آینه معرفت، ش 55.
17- نساجی زواره، اسماعیل (1381)، «نداها و خطاب¬های الهی در قرآن»، ماهنامه مکتب اسلام، ش 5.


متن کامل

مقدمه
در دوران معاصر و بویژه پس ¬از پیدایش دیدگاه تاریخ¬گروی و در پی یک رشته مطالعات دینی خاورشناسان، و بالاخص در پی طرح و بسط نظریه تأویلی جدید، یعنی هرمنوتیک فلسفی در غرب، دیدگاه دیگری در میان پاره¬ای از متجددان مسلمان مطرح شد که بر جانب تاریخی بودن معنا و زبان قرآن تمایل و بلکه اصرار می¬ورزد. نوع تعبیرات نگرش دوم متفاوت است، اما شالوده اصلی این دیدگاه اعطای هویت زمینی و بشری به وحی و نادیده گرفتن بُعد الهی آن است (سعیدی روشن، 1385: 6). در برخی از آن¬ها اساسا قرآن نه به¬عنوان وحی، بلکه به¬عنوان اخذ و اقتباس آراء، عقاید و آئین¬های موجود آن دوران، به دست شخصیتی که دارای نبوغ اجتماعی است؛ یعنی حضرت محمد (ص) مطرح شده است، چنان¬که در بیشتر آثار مستشرقان این رویکرد به چشم می¬خورد. در پاره¬ای از تقریرهای تجددگرایان مسلمان نیز با نگاهی برون دینی و به تأثیر از مطالعات فلسفه دینی غرب، به¬ویژه هرمنوتیک فلسفی (بی¬ آنکه نامی از آن به میان آید)، قرآن و وحی نه به¬عنوان یک معرفت ویژه الهی، بلکه دارای یک ماهیت به تمام معنا بشری در قلمرو مکاشفه و تجربه درونی تأویل می¬شود که دامنه آن متناسب با شخصیت پیامبر و مناسبات اجتماعی وی برایش ظهور یافته، منشا زایش آئینی انسانی می¬شود و استمرار آن تجارب برای دیگران نیز بر غنای دین می¬افزاید. براساس این تقریر قرآن پدیده¬ای کاملا تاریخی و انسانی شمرده می-شود و نه پدیده¬ای آسمانی. بدین¬رو، کتاب را باید به¬صورت متنی که تدریجا تهیه شده و حاصل بسط تجربه پیامبر بوده است، نظر کرد، نه به¬صورت متنی که از قبل آماده بود و زمان خاصی بر پیامبر نازل شده، و وحی نیز همان الهامات منبعث از شعور باطنی انبیاء و امری مستمر و نه تعطیل¬بردار معرفی می-شود (سعیدی روشن، 1385: 6).
سروش نیز درباره¬ چگونگی آیات قرآن می¬گوید: اسلام یک کتاب یا مجموعه¬ای از اقوال نیست. بلکه یک حرکت تاریخی و تاریخ مجسم یک مأموریت است. بسط تاریخی یک تجربه¬ تدریجی¬الحصول پیامبرانه است. پیامبر در این¬جا محور است و آن، همه¬ آن چیزی است که خداوند به امت مسلمان داده است و دین حول این شخصیت می¬تند و می¬چرخد و همانا تجربه¬ درونی و برونی¬ای است که پیامبر از سر می¬گذراند و هرچه آن خسرو می¬کند شیرین است و چون سخن از سر هوی نمی¬گوید، پس سخنش عین هدایت است. بدین قرار، دین تجربه¬ روحی و اجتماعی پیامبر است و لذا، تابع اوست و از آن¬جا که این تجارب گزاف نیست و پشتوانه¬ شخصیت الهی و موید پیامبر را با خود دارد، برای همه¬ پیامبران و شخص پیامبر نیز متبع و الزام¬آور است. قرآن با حفظ روح و امهات و محکماتش تدریجی¬النزول و تدریجی¬الحصول شد. یعنی تکون تاریخی پیدا کرد. کسی می¬آمد و از پیامبر سوالی می¬کرد، کسی تهمتی به همسر پیامبر می¬زد، کسی آتش جنگی برمی¬افروخت، یهودیان کاری می¬کردند، نصرانیان کار دیگری، تهمت جنون به پیامبر می¬زدند، درباره¬ ازدواج پیامبر با همسر زید شایعه می¬ساختند، ماه¬های حرام را از نقد به نسیه تبدیل می¬کردند، پسران و دختران خود را زنده و از ترس فقر می¬کشتند، دو خواهر را با هم به زنی می¬گرفتند، بحیره و سائبه و وصیله و حام داشتند (شترها و گوسفندانی که مقدس شمرده می¬شدند و از شیر و گوشت¬شان استفاده نمی¬کردند و کشتن¬شان را جایز نمی¬دانستند) و ... و این¬ها در قرآن و در سخنان پیامبر منعکس می¬شد. و اگر پیامبر عمر بیشتری می¬کرد و حوادث بیشتری بر سر او می¬بارید، لاجرم مواجهه¬ها و مقابله-های ایشان هم بیشتر می¬شد و این است معنی آن¬که قرآن می¬توانست بسی بیشتر از این باشد که هست و این سخن را که چندی پیش گفته بودم، بعضی درنیافته و برنتافته بودند. اگر به عایشه تهمت رابطه¬ نامشروع داشتن با مردی دیگر را نزده بودند، آیا آیات ابتدای سوره¬ نور نازل می¬شد؟ اگر جنگ احزاب رخ نداده بود، آیات سوره¬ احزار نازل می¬شد؟ اگر ابولهبی نبود و خود و همسرش با پیامبر عداوت می¬ورزیدند، سوره¬ ابولهب می¬آمد؟ این¬ها همه امور غیرضروری در تاریخ بودند که رخ دادن و رخ ندادنشان یکسان بود و حالا که رخ داده¬اند، در قرآن هم نشانی از آن¬ها به چشم می¬خورد (سروش، 1385: 14).
این در حالی¬ست که نگاهی به آیات قرآن نشان می¬دهد، مجموعه¬های پیام¬های اولیه (علق، مدثر، مزمل، قلم و حمد که عتایق نام دارند) پیام ایمان¬ساز و اعتقادزا برای شخص پیامبر نسبت به پدیده¬ غیبی وحی است و هنوز محتوای خاص موضوعی بیرونی ندارد. از این پس دیگر او اطمینان کامل یافته است که منبع این پیام الهی در درون ذات خود او و تابع خواسته¬های دورنی او نیست، بلکه ناشی از یک نیروی مرموز و قاهر است که بر او تظاهر می¬کند. حصول این حالت یقین¬آور در مورد ریشه این آگاهی الهام شده، برای پیامبر یک حالت و انعکاس ذهنی است که در پرتو آن مکاشفه باطنی و احساس درونی برای او منبعث شده و همراه خود نشانه¬هایی داشته که هرگونه شبهه¬ای را از وجود او زایل کرده است. و بدین¬سان برای شخص او هیچ¬گونه تردید و نوسان روانی در غیبی بودن این پیام باقی نگذاشته است تا محتاج اطمینان-بخشی از سوی دیگران گردد (سعیدی روشن، 1374: 3).
قرآن حوادثی از زندگانی پیامبر (ص) را انتخاب کرده است و در خلال این حوادث، پیام خود را رسانده است. مثلا به زن پیامبر (ص) تهمت زدند در زمینه این حادثه سوره نور نازل شده است، ولی آیا در سوره نور اسمی از عایشه موجود است؟ [آیا] اسم فردی که می¬گفتند با او رابطه دارد موجود است؟ نه (حسینی طباطبایی، 1396: 27). علاوه بر این، با نگاهی به سیر نزول آیات وحی در طول زندگی مبارک پیامبر متوجه می¬شویم هدایت هادی به لحظات خاص و درنگ پیامبر اختصاص نداشته است. گاه در بحبوحه جنگ و گاه در سخت¬ترین لحظات طاقت¬فرسا پیک وحی می¬رسید و پیامبر بی¬درنگ اسرار هدایت را بازگو می¬کرد. در این لحظات، پیامبر آرامش اندیشه نداشت که از دغدغه خود، چکامه وحی بسراید (حسینیان، 1391: 5).

1- نظریه رویای رسولانه
از جمله نظریه¬های مبتنی بر جوشش درونی وحی، نظریه وحی نفسی است. براساس این تبیین، پیامبران بر اثر انقطاع از مردم و توجه به خدا، در خلوت و تنهایی پیرامون آرمان¬های عالی و بشردوستانه به تفکر نشسته¬اند. آنان فکر می¬کردند که امت خود را از طریق برنامه¬هایی که خدا در اختیارشان می¬گذارد اصلاح کنند. یک چنین اندیشه مداوم، آن ¬هم در مکان خلوت سبب می¬شود که قوه تخیل، قوی و نیرومند گردد. از این جهت پیامبران آنچه را که فکر می¬کردند، در برابر دیدگان عقل خود حاضر و آماده می¬دیدند. ناگهان صدایی می¬شنیدند که بیان می¬داشت «تو رسول خدا هستی» و در این¬ حال تصویری را در برابر خود مشاهده کرده و چنین تلقی می¬کردند که او آورنده وحی از جانب خداست و با شنیدن جمله¬های موزون و بلیغ گمان می¬کردند آن کلام خداست که بر قلب آنان نازل شده است. در حقیقت آنان فکر می-کردند که همه این مطالب از عالم بالا بر آنان فرو فرستاده شده است، غافل از اینکه این نفس و قوه تخیل آن¬هاست که افاضه می¬کند و این مسائل را در برابر آنان مجسم می¬سازد. بنابر نظریه فوق، کلیه رویاها و صورت¬هایی که پیامبران مشاهده می¬کردند، معلول تصورات ذهنی آنان بوده است که به نفس پیامبر قوه و قوت می¬بخشید که آنچه را در سالیان دراز آرزو می¬کرد، در مقابل خود مشاهده کند. صاحبان این دیدگاه، در راست¬گویی پیامبر تردیدی ندارند و او را واقعا در پی نجات بشریت دانسته¬اند که هیچ¬گونه غرض شخصی و خودخواهانه ندارد و تعالیم و برنامه¬هایی برای نجات انسان¬ها دارد. ولی این¬ها از درون او سرچشمه می¬گیرد و منشا بیرونی ندارد (خراسانی و مدبر، 1397: 14).
عبدالکریم سروش نظریه¬پرداز نظریه¬ رویای رسولانه که در راستای نظریه وحی نفسی است، در نظریه خود به ¬دنبال اثبات این مدعاست که، قرآن کریم نه توسط خداوند و از طریق جبرئیل، بلکه از طرف خود پیامبر گفته شده است و یک کتاب آسمانی نیست بلکه کتابی زمینی است که توسط یک فرد معمولی بیان شده است.
وی در این¬باره می¬¬گوید: «قرآن فرموده¬هایی یک¬سویه نیست که از بالا به پایین صادر شده باشد، بلکه گفتگویی¬ست دو¬سویه میان پیامبر و معاصرین¬اش؛ اعم از مومنان و منکران، و اهل کتاب و امیان، و در بطن جامعه و جهان¬بینی کهن و قبایلی، و به زبان عربی که از دل تاریخ و فرهنگ عربی برآمده و طاقت و ظرفیتی ویژه و محدود دارد» (سروش، 1397: 10-11).
سروش همچنین نسبت رویایی بودن نیز به قرآن می¬دهد و می¬گوید: «رویایی هم هست یعنی سمعی – بصری و گویشی – نمایشی است و لذا تعبیر رویای محمد بر آن صادق¬تر است تا کلام محمد یا کلام خدا. و چون رویایی است و صورت¬گری خیال محمد را با خود دارد، محتاج تعبیر است. رویایی دانستن قرآن کوشش¬های مفسران پیشین را نیز ارج می¬نهد که باب تاویل را گشودند و جهد و اجتهادی ناکام در حل معضلات تفسیری کردند و آشکار می¬کند که آنان هم در نیمه¬ راه تعبیر بودند، هرچند بدان تفطن کافی نیافتند» (سروش، 1397: 11-10).
درباره مفهوم پیامبری از دیدگاه سروش چهار نکته وجود دارد: الف) وحی مقوم پیامبری است. ب) وحی همان تجربه دینی است. ج) دیگران نیز در تجربه دینی با پیامبر شریک¬اند. د) تفاوت تجربه دینی پیامبر با دیگر ارباب تجربه در احساس مأموریتی است که پیامبر از تجربه خود به¬ دست می¬آورد (خسروپناه و قمی، 1399: 4).
سروش با مقایسه¬ یک شاعر با پیامبر و اینکه همانگونه که یک شاعر می¬تواند خودش بدون دخالت یک نیروی بیرونی به شعر سرودن بپردازد و پیامبر نیز برای گفتن آیات نیازی به یک نیروی بیرونی نداشت می¬گوید: «پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می¬کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع – یا حتی بالاتر از آن در همان حال – شخص پیامبر همه چیز است: آفریننده و تولید کننده. بحث درباره¬ اینکه آیا این الهام از درون است یا از بیرون، حقیقتا اینجا موضوعیتی ندارد، چون در سطح وحی تفاوت و تمایزی میان درون و برون نیست» (سروش، 1397: 16-15).
او شاهد می¬آورد که قرآن از فعل ماضی استفاده کرده است؛ در نتیجه قبلا در عالم رویا اتفاق افتاده است و پیامبر خواب¬نامه¬اش را تعریف می¬کند؛ این درحالی است که اولا، در قرآن از فعل مضارع و مستقبل هم استفاده شده، چرا به آن آیات اشاره نشده است؟ افعالی مانند یعلمون، یفعلون، یصنعون، یعملون، یفعلون، سیغلبون و سینظرون، که فراوان در قرآن بکار رفته است؛ ثانیا، فعل ماضی از این جهت بکار رفته که یقینی¬الوقوع است و این در زبان عربی مرسوم است و یکی از اصول نحوی و بلاغی شمرده می¬شود (خسروپناه و حسینی واشان، 1397: 13).
بدین¬ترتیب سروش، شأن و جایگاه قرآن را در حد شعر تنزل ¬می¬دهد، همچنین شأن و جایگاه رسالت و پیامبری را نیز در حد و اندازه¬ یک شاعر پایین می¬آورد و با ایجاد یک این¬همانی، میان قرآن و سایر آثار، قرآن را کتابی مانند سایر کتاب¬ها، پیامبر (ص) را شاعری چون سایر شعرا و آیات قرآن را شعری چون سایر شعرا قلمداد می¬کند.
به¬رغم چنین دیدگاهی از سوی عبدالکریم سروش، اما نگاهی به آیات قرآن و نوع ادبیاتی که در آن¬ها بکار رفته نشان می¬دهد که این آیات، نه دارای یک منشا درونی از سوی کسی که این¬ها را بر زبان آورده، بلکه دارای یک منشا بیرونی می¬باشد و به پیامبر که این آیات را به زبان آورده نازل شده¬اند. بدین¬منظور به بررسی چندین نوع از آیات قرآن خواهیم پرداخت که نشان دهنده منشا بیرونی آیات قرآن هستند که عبارتند از:  1) آیات خطابی؛ 2) آیاتی که در آن¬ها از جبرئیل نام برده شده؛ 3) آیاتی که به نازل شدن وحی اشاره دارند؛ 4) آیاتی که در آن¬ها پیامبر تهدید می¬شود.

2- آیات خطابی
پیامبر (ص) از جانب خداوند هیچ¬گاه با اسم مورد خطاب واقع نشده است، بلکه با القاب و اوصاف خاصی چون «یا ایها الرسول»، «یا ایها المزمل»، «یا ایها المدثر» از آن حضرت یاد کرده است و نیز با القابی همچون «طه» و «یس» مورد ستایش واقع شده است. این درحالی است که در مورد دیگر پیامبران، آنان را با اسم مورد خطاب قرار داده است: «یا نوح»، «یا عیسی»، «یا موسی» و ... تنها در چهار مورد در جمله-های خبری نام «محمد» آورده شده (سوره¬های آل¬عمران/144، احزاب/4، محمد/2 و فتح/21) و یک مورد هم با عنوان «احمد» (سوره صف/6) از ایشان یاد کرده است. البته اینکه حضرتش را با نام نخوانده، بلکه با اوصاف و القاب بسیار خطاب قرار داده؛ به این دلیل است که زیادتی اسماء و القاب دلیل بر علو شرف و عظمت مسمی خواهد بود و همچنین تا مقام و منزلت و علو مرتبه او را بر باقی پیامبران ظاهر بنماید (الشیعه، 1394).
برخی از آیاتی در آن¬ها پیامبر (ص) به طرق گوناگون مورد خطاب قرار می¬گیرد عبارتند از:
1) «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک»
ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، (به مردم) برسان.
2) «یا ایها النبی اتق الله ولا تطع الکافرین والمنافقین ان الله کان علیما حکیما»
ای پیامبر تقوای الهی پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است.
3) «یا ایها الرسل کلوا من الطیبات واعملوا صالحا انی بما تعملون علیم»
ای رسولان از غذاهای پاکیزه (حلال) تناول کنید و به نیکوکاری و اعمال صالح پردازید که من به هرچه می¬کنید آگاهم. البته این آیه خطاب به پیامبر (ص) است به تنهایی؛ زیراکه هیچ پیامبری معاصر و بعد از آن حضرت نبوده است (نساجی زواره، 1381: 11-10).
4) «یا ایها الرسول لا یحزنک الذین یسرعون فی الکفر »
ای پیامبر کسانی که در (راه) کفر شتاب می¬کنند، تو را اندوهگین نسازند.
5) «یا ایها النبی حسبک الله ومن اتبعک من المومنین »
ای پیامبر خداوند تو را و کسانی از مومنان را که از تو پیروی کرده¬اند؛ (از شر دشمنان) کفایت می¬کند.
6) «یا ایها النبی حرض المومنین علی القتال »
ای پیامبر مومنان را به جنگ تشویق کن.
7) «یا ایها النبی لمن فی ایدیکم »
ای پیامبر به اسیرانی که در دست شما هستند بگو ... .
8) «یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین واغلظ علیهم »
ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر.
9) «یا ایها النبی اتق »
ای پیامبر از خدا بترس.
10) «یا ایها النبی قل لازواجک »
ای پیامبر به همسرانت بگو ... .
11) «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا »
ای پیامبر ما تو را گواه و بشارت ¬دهنده و بیم¬ دهنده فرستادیم.
12) «یا ایها النبی انا احللنا لک ازواجک التی ءاتیت اجورهن »
ای پیامبر ما همسرانت را که مهرشان را پرداخته¬ای برای تو حلال کردیم.
13) «یاایها النبی قل لازواجک وبناتک ونساء المومنین »
ای پیامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مومنان بگو ... .
14) «یاایها النبی اذا جاءک المومنات یبایعنک »
ای پیامبر هنگامی که زنان مومن نزد تو آمدند تا با تو بیعت کنند.
15) «یاایها النبی اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن واحصوا العده واتقوا الله ربکم »
ای پیامبر هرگاه خواستید زنان را طلاق دهید، پس آن¬ها را در زمان (آغاز) عده طلاق دهید، و حساب عده را نگه دارید، و از الله که پروردگار شماست بترسید.
16) «یاایها النبی لم تحرم ما احل الله لک »
ای پیامبر چرا چیزی را که الله بر تو حلال کرده است (بر خود) حرام می¬کنی.
17) «یاایها النبی جاهد الکفار »
ای پیامبر با کفار جهاد کن.
علاوه بر اینها، برخی آیات خطابی نیز هستند که با «قل» شروع می¬شوند و از پیامبر خواسته می¬شود که بگوید، برخی از این آیات عبارتند از:
1) «قل هو الله احد »
بگو اوست خدای یگانه.
2) «قل یا ایها الکافرون »
بگو ای کافران.
3) «قل اعوذ برب الفلق »
بگو پناه می¬برم به پروردگار سپیده دم.
4) «قل اعوذ برب الناس »
بگو پناه می¬برم به پروردگار مردم.
5) «قل لااقول لکم عندی خزائن الله ولااعلم الغیب ولااقول لکم انی ملک ان اتبع الا یوحی الی  ... »
بگو: من نمی¬گویم خزاین خدا نزد من است و من از غیب آگاه نیستم (جزء آنچه خدا وحی می¬کند) و به شما نمی¬گویم من فرشته¬ام. من تنها از آنچه به من وحی می¬شود پیروی می¬کنم ... .
6) «قل لا املک لنفسی نفعا ولاضرا الا ماشاءالله ولو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر وما مسنی السوء ان انا الا نذیر وبشیر لقوم یومنون »
بگو: من مالک سود و زیان خویش نیستم مگر آنچه را خدا بخواهد و اگر از غیب آگاه بودم منافع فراوانی را برای خود فراهم می¬ساختم و هیچ زیانی به من نمی¬رسید. من فقط بیم دهنده و بشارت¬بخش جمعیتی هستم که ایمان می¬آورند.
7) «قل هو نبا عظیم. انتم معرضون. ما کان لی من علم بالملا الاعلی اذ یختصمون. ان یوحی الی انما انا نذیر مبین »
بگو: این خیر بزرگی است که شما از آن روی گردانید من از ملا اعلی (فرشتگان عالم بالا) به¬ هنگامی که مخاصمه می¬کردند (درباره¬ پیدایش آدم)، خبر ندارم. تنها چیزی که به من وحی می¬شود این است که من هشدار دهنده¬ آشکاری هستم.
8) «ام یقولون افتراه قل فاتوا بسوره مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقون»
بلکه کافران می¬گویند قرآن را (محمد) خود بافته است. بگو: اگر راست می¬گویید شما خود و هم از هر کسی نیز می¬توانید کمک بطلبید و یک سوره مانند آن بیاورید.
9) «ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین »
آیا می¬گویند: او به دروغ قرآن را [به خدا] نسبت داده [و ساختگی است] بگو: اگر راست می¬گویید، شما هم ده سوره ساختگی همانند این قرآن بیاورید؛ و هرکس را که می¬توانید غیر از خدا [برای این کار] دعوت کنید.
اینکه گوینده¬ای که مخاطب خود را حاضر نمی¬بیند، در کلام ذهنی و نجوای درونی یا در نوشتاری با خود خطاب کند که: «بگو به دیگری یا دیگران که چنین است یا چنان است»، امری مقبول و متعارف به نظر می¬رسد؛ ولی در کلام لفظی که گوینده، مخاطب سخن خود را حاضر می¬بیند و با او مستقیم در گفتگو است چنین خطابی مقبول و مانوس و متعارف نیست و موجب بشاعت در گفتار است، مثلا ممکن است کسی در پیش خود بگوید یا در نوشته¬اش خطاب به خود یادداشت کند که: درباره فلان موضوع با زید چنین بگو، ولی وقتی با زید روبرو شد و خواست سخن خود را به او ابلاغ کند دیگر در مقام ابلاغ و در مقابل زید به خود نمی¬گوید که: به زید چنین بگو! پیامبر اکرم (ص) هم در مقابل ابلاغ با دیگران فرامین «قل» را آورده است و این نشان می¬دهد که قرآن، کلام پیامبر (ص) نیست و او هر آنچه را به وی القا می-شده ابلاغ می¬نموده است، و چنانچه قرآن کلام پیامبر می¬بود حداقل در مقام ابلاغ، الفاظ «قل»¬ها را حذف می¬نمود تا از تعارف در سخن نگریزد و دیگران را هم به اشتباه نیندازد (واله، 1397: 19-20).
اگر نظریه رویای رسولانه سروش صحیح باشد و پیامبر خودش آیات را گفته باشد، پس خطاب قرار گرفتن پیامبر توسط خودش امری بی¬معنا خواهد شد. در حالیکه کلمه¬ «قل» نشان¬دهنده این است که کسی از پیامبر می¬خواهد، یا به پیامبر می¬گوید که بگوید. مانند روز اول بعثت پیامبر که جبرئیل امین در غار حرا از طرف خداوند، پیامبری ایشان را با آیه¬ «اقرا باسم ربک الذی خلق » آغاز گردید و به پیامبر گفته شد با نام خداوند بخواند (سخن بگوید). بی¬شک دلیل آغاز نبوت با آیه¬ای که در آن از پیامبر خواسته می¬شود با نام خدا سخن بگوید، چیزی نبود جزء اینکه از تهمت به پیامبر مبنی بر اینکه وی به دروغ ادعای نبوت می¬کند و این آیاتی که می¬گوید نه از طرف خداوند، بلکه از طرف خودش می¬باشد، جلوگیری شود.
این نخستین نزول و اولین خطاب ¬الهی در عرضه¬ وحی قرآنی به ¬پیامبر، رهیافت تناسب پرسش¬های پیامبر و متن قرآن را نشان می¬دهد. اقرا باسم ربک، اقرا درباره هیچ پیامبری به چشم نمی¬خورد. اقرا، گسست و تحولی در کیفیت حیات بشر در ارتباط با آسمان را حکایت دارد. اقرا باخواندن و کتابت، توام است. از این-رو، وحی بر سایر انبیاء در دوران بعد، کتابت می¬شود اما آیه نخستین از ماندگاری و کتابت مستقیم الفاظ وحی حکایت می¬کند. کاربرد رب + ک که ضمیر نزدیک خظاب است، بر مفهوم و تعلیم و ترتیب پیامبر از جانب خداوند دلالت دارد که این ترتیب بر سیاق پرورش مهرآمیز است و این وصف با وضعیت زندگی پیامبر و فقدان پدر در رشد و پرورش پیامبر، تناسب دارد (قاسم¬پور، 1384: 9-8).

3- آیاتی که در آنها از جبرئیل نام برده شده
جبرئیل یا جبرائیل، یکی از چهار فرشته مقرب الهی و حامل وحی است. کلمه جبرئیل در سه آیه از آیات قرآن و در روایات متعددی آمده است. منابع اسلامی، علاوه بر حمل وحی، کارهایی چون یاری پیامبران، عذاب کردن کافران و تسلی¬بخشی به مومنان را به جبرئیل نسبت داده¬اند (ویکی شیعه، بی¬تا).
دکتر سروش در مصاحبه خود در پاسخ به این سوال که فرشته چه نقشی دارد؟ آیا جبرئیل بر پیامبر نازل می¬شده است تا وحی را ابلاغ کند یا نه؟ گفته است: در نظر عارفان جبرئیل به خداوند از محمد (ص) نزدیک¬تر نیست، بلکه جبرئیل است که تابع پیامبر است (سبحانی¬نیا، 1391: 18).
تصور جبرئیل به¬عنوان کسی که «تابع پیامبر بوده و به فرمان او نازل می¬شده است»، آن را مفهومی نمادین و غیرواقعی، نه موجودی صاحب هویت و واقعی نشان می¬دهد و در تعارض آشکار با آیاتی است که او را «معلم» پیامبر، بسیار نیرومند، در افقی بالاتر، دارای مکانتی عظیم نزد صاحب عرش و امین پروردگار عالم معرفی کرده¬اند (سبحانی¬نیا، 1391: 18).
سروش همچنین معتقد است این تصور که فرشته¬ای آیه¬ها را به قلب محمد (ص) فرو می¬ریخته است و او آن¬ها را بازخوانی می¬کرده است، باید جای خود را به این تصور دهد که محمد (ص) چون گزارش¬گری جان¬بخش و صورت¬گر و حاضر در صحنه، وقایع را گزارش می¬کرده است. به¬جای این گزاره که در قرآن، الله گوینده است و محمد (ص) شنونده، اینک این گزاره می¬نشیند که در قرآن محمد (ص) ناظر است و محمد (ص) راوی است. خطابی و مخاطبی و اخباری و مخبری و متکلمی و کلامی در کار نیست، بل همه نظارت و روایت است. آن سری نیست، بل این سری است! و البته همه بعین¬الله و باذن¬الله (سروش، 1397: 88).
علیرغم چنین دیدگاهی از دکتر سروش در زیر آیاتی که در آنها مستقیما از جبرئیل نام برده شده و عظمت و جایگاه آن را نشان می¬دهد را خواهیم آورد که نشان ¬دهنده نقش محوری جبرئیل در شکل¬گیری قرآن است. برخی از این آیات عبارتند از:
1) «قل من کان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبک باذن الله مصدقا لما بین یدیه وهدی وبشری للمومنین »
بگو هرکس با جبرئیل دشمن است، او به فرمان خدا قرآن را به قلب تو رسانید در حالیکه تصدیق سایر کتب آسمانی می¬کند و برای اهل ایمان هدایت و بشارت است.
2) «من کان عدوا لله و ملائکته ورسله و جبرئیل ومیکال فان الله عدو للکافرین »
هرکس با خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل دشمن است (محققا کافر است و) خدا هم دشمن کافران است.
3) «ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما وان تظاهرا علیه فان الله هو مولاه و جبرئیل و صالح المومنین والملائکه بعد ذلک ظهیر »
اینک اگر هر دو زن به درگاه خدا توبه کنید (رواست که) البته دل¬های شما (خلاف رضای پیغمبر) میل کرده است، و اگر با هم بر آزار او اتفاق کنید خدا یار و نگهبان اوست و جبرئیل امین و مردان صالح با ایمان (یعنی علی (ع) به روایت عامه و خاصه) و فرشتگان حق یار و مددکار اویند.
در قرآن تعابیر دیگری چون «الروح امین»، «مکین»، «مطاع»، «شدید القوی»، «رسول کریم»، «ذومره»، «ذی قوه» بکار رفته که مفسران آنها را ناظر به جبرئیل دانسته¬اند که عبارتند از:
1) «نزل به الروح الامین »
روح الامین آن را بر دلت نازل کرد.
2) «انه لقول رسول کریم »
(قسم به این آیات) که همانا قرآن کلام رسول بزرگوار حق (جبرئیل) است.
3) «انه لقول رسول کریم »
که قرآن به حقیقت (وحی خدا و) کلام رسول بزرگواری (جبرئیل) است.
4) «علمه شدید القوی »
او را (جبرئیل) همان (فرشته) بسیار توانا (به وحی خدا) علم آموخته است.
5) «ذو مره فاستوی »
همان ملک مقتدری که به خاقت کامل (و صورت ملکوتی بر رسول) جلوه کرد.
6) «ذی قوه عند ذی العرش مکین »
که فرشته با قوت و قدرت (جبرئیل) است و نزد خدای مقتدر عرش با جاه و منزلت است.
7) «مطاع ثم امین »
و در آنجا فرمانده فرشتگان و امین وحی (جبرئیل) خداست.
8) «قل نزله روح القدس من ربک بالحق لیثبت الذین آمنوا وهدی وبشری للمسلمین »
بگو که این آیات را روح القدس از جانب پروردگارت به حقیقت و راستی نازل کرده تا اهل ایمان را ثابت قدم گرداند و برای مسلمین هدایت و بشارت باشد.

4- آیات نازل شدن وحی
برخی آیات نیز در قرآن هستند که مستقیما بر نازل شدن قرآن بر پیامبر اشاره دارند و نشان¬دهنده این است که قرآن دارای یک منشا بیرونی می¬باشد، برخی از این آیات عبارتنداز:
1) «انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون »
همانا ما قرآن را بر تو نازل کردیم و ما هم او را به حتم حافظیم.
2) «و اذا تتلی علیهم ایاتنا بینات قال الذین لایرجون لقاءنا ائت بقرآن غیر هذا او بدله قل ما یکون لی ان ابدله من تلقاء نفسی ان اتبع الا ما یوحی الی انی اخاف ان عصیت ربی عذاب یوم عظیم »
هنگامی که آیات روشن ما بر آن¬ها خوانده می¬شود، آنان که امید لقای ما (رستاخیر) را ندارند، می¬گویند: قرآنی غیر از این بیاور و یا آن را عوض کن! بگو من حق ندارم که آن را از پیش خود تغییر دهم. من فقط از آنچه وحی می¬شود پیروی می¬کنم. من اگر خدای را نافرمانی کنم از کیفر روز بزرگ قیامت می¬ترسم.
3) «قل لو شاءالله ماتلوته علیکم ولاادریکم به فقد لبثت فیکم عمرا من قبله افلاتعقلون »
بگو اگر خدا می¬خواست من این آیات را بر شما نمی¬خواندم و از آن آگاه¬تان نمی¬کردم، چه این¬که مدت¬ها پیش از این در میان شما زندگی کردم. آیا خردورزی نمی¬کنید.
4) «فان کنت فی شک مما انزلنا الیک فسئل الذین یقرون الکتاب من قبلک لقد جاءک الحق من ربک فلاتکونن من المترین »
اگر در آنچه بر تو نازل کرده¬ایم تردید داری از آن¬ها که پیش از تو کتاب آسمانی را می¬خوانند سوال کن و بدان که بطور قطع حق از طرف پروردگارت به تو رسیده. بنابراین هرگز از تردیدکنندگان مباش.
5) «وکذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدری ما الکتاب ولا الایمان ولکن جعلناه نورا نهدی به من نشاء من عبادنا وانک لتهدی الی صراط مستقیم »
همانگونه که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم بر تو نیز وحی را به فرمان خود وحی کردیم، در صورتی که تو پیش¬ از این نمی¬دانستی کتاب و ایمان چیست، ولی ما آن را نوری ساختیم که بوسیله¬ آن هرکس از بندگان خویش را بخواهیم راهنمایی می¬کنیم و تو بی¬تردید به¬ راه راست هدایت می¬کنی.
6) «و کذلک انزلنا الیک الکتاب فالذین آتیناهم الکتاب یومنون به ومن هولا من یومن به وما یجحد بآیاتنا الا الکافرون »
و ما همچنان که بر رسولان پیشین کتاب آسمانی تورات و انجیل و زبور فرستادیم بر تو هم (ای رسول) کتاب (آسمانی قرآن) را نازل کردیم، پس آنان که به آن کتب که بر ایشان فرستادیم ایمان آوردند به این کتاب نیز ایمان آورند و از این گروه (اهل مکه) هم بعضی به آنان ایمان آورند و به جزء کافران هیچ¬کس آیات ما را انکار نخواهد کرد.
7) «واذا لم تاتهم بآیه قالوا لولا اجتبیتها قل انما اتبع ما یوحی الی من ربی هذا بصابر من ربکم وهدی و رحمه لقوم یومنون »
و هر زمان که تو آیتی بر آنها نیاوری بر تو اعتراض کنند که چرا آیتی فراهم نساختی؟ بگو: من تنها پیروی از آنچه از خدایم به من وحی رسد خواهم کرد، این آیات قرآن است مایه بصیرت¬هایی از جانب پروردگار شما و هدایت و رحمتی برای گروهی که ایمان آورند.
8) «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء »
بر تو کتابی را فرستادیم که بیانگر همه چیز (مربوط به هدایت و سعادت انسان) است.

5- آیات تهدیدی قرآن
برخی از آیات قرآن هم هستند که در آن¬ها پیامبر (ص) بصورت صریح مورد تهدید واقع شده، که این خود سند دیگری است از منشا بیرونی داشتن قرآن. هرچند دکتر سروش در باب آیات تهدیدی اظهارنظری نکرده¬اند، اما با نگاهی به این آیات می¬توان فهمید که در این آیات پیامبر نه¬تنها مورد خطاب قرار می¬گیرد، بلکه مخاطب اصلی این آیات پیامبر (ص) است و تأکید این آیات بر شخص پیامبر (ص) می¬باشد که خود دلیلی دیگر بر رد نظریه¬ رویایی بودن قرآن است. این آیات عبارتند از:
1) «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین »
ای پیغمبر، آنچه از خدا بر تو نازل شد (به خلق) برسان که اگر نرسانی تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده-ای، و خدا تو را از (شر) مردمان محفوظ خواهد داشت، (و دل قوی دار که) خدا کافران را (به هیچ راه موفقیتی) راهنمایی نخواهد کرد.
2) «و لقد اوحی الیک و الی الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین »
به تو و همه انبیای پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی تمام اعمالت نابود می¬شود، و از زیان¬کاران خواهی بود.
3) «فلا تدع مع الله الها آخر فتکون من المعذبین »
هیچ معبودی را با خداوند مخوان که از معذبین خواهی بود.
4) «و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذا لاتخذوک خیلا و لو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا اذا لاذقناک ضعف الحیات و ضعف الممات ثم لا تجد لک علینا نصیرا »
نزدیک بود آنها (با وسوسه¬های خود) تو را از آنچه وحی کرده¬ایم بفریبند، تا غیر آن را به ما نسبت بدهی، و در آن صورت تو را دوست خود انتخاب کنند! و اگر ما تو را ثابت قدم نمی¬ساختیم (و در پرتو مقام عصمت مصون از انحراف نبودی) نزدیک بود کمی به آنها تمایل کنی! و اگر چنین می¬کردی ما دو برابر مجازات (مشرکان) در حیات دنیا، و دو برابر (مجازات آنها) را بعد از مرگ، به تو می¬چشاندیدم، سپس در برابر ما یاوری نمی¬یافتی.

نتیجه‌گیری
نظریه¬ رویای رسولانه¬ی عبدالکریم سروش در تلاش است تا نشان دهد مرکز و هسته¬ اصلی دین اسلام شخص پیامبر اسلام است و قرآن به¬عنوان کتاب و بزرگ¬ترین معجزه¬ پیامبر اسلام نیز ساخته و پرداخته¬ ذهن و ادراک پیامبر بوده و خداوند در آن نقشی نداشته است؛ وی برای اثبات ادعای خود پیامبر اسلام را با یک شاعر مورد مقایسه قرار می¬دهد و حرکت جریان¬ساز پیامبر اسلام را که جهان را تحت تأثیر خود قرار داده، به اثر یک شاعر تشبیه می¬کند. همچنین دکتر سروش آیاتی را که در اوضاع و احوال گوناگون درباره مشکلات زندگی پیامبر نازل شده را، دلیلی بر زمینی بودن قرآن و اینکه خالق قرآن پیامبر است می¬داند؛ در حالیکه این آیات برای رفع مشکلات و خطرات احتمالی که پیامبر را تهدید می¬کرد نازل می¬شده و حکم محافظ و نگهداره¬ پیامبر و دین خدا را داشته و در صورت عدم نزول چنین آیاتی که راه و رسم چگونگی مواجه شدن با خطرات را به پیامبر اسلام نشان می¬داد، ممکن بود در همان ابتدای دعوت پیامبر به اسلام، ایشان جانشان را از دست می¬دادند و دینی به نام دین اسلام دیگر وجود نداشت و رسالت ناتمام می¬ماند.
با بررسی آیات قرآن می¬توان درک کرد که وحی منشا و سرچشمه بیرونی دارد. پیامبر اسلام آیات را از فرشته¬ وحی، حضرت جبرئیل امین دریافت می¬کرد و نقش پیامبر تنها منتقل کردن و خواندن آیات بوده است و نقش دیگری نمی¬توان برای حضرت محمد (ص) تصور نمود. این موضوع در جای جای قرآن و در آیات مختلفی که بر پیامبر اسلام نازل شده نیز به¬ خوبی نمایان است. وجود آیات خطابی که مستقیما شخص پیامبر را مورد خطاب قرار می¬دهد و همچنین آیات دارای «قل» که نشان حامل وحی بودن پیامبر است و نه صاحب وحی بودن وی، وجود آیاتی که در مورد وجود حضرت جبرئیل نازل شده و وجود این فرشته¬ الهی را مورد تأیید قرار می¬دهد، آیاتی که در آنها به نازل شدن قرآن بر پیامبر مهر تأیید می¬زند و موضوع¬شان نازل شدن وحی بر پیامبر اسلام است و در آخر وجود آیاتی در قرآن که در آن¬ها پیامبر اسلام نسبت به انجام وظیفه و رسالت خود مورد تهدید واقع گردیده است، که تمام این نوع آیات نشان دهنده¬ این است که قرآن نمی¬تواند توسط پیامبر اسلام بیان شده باشد و نیرویی فراتر از پیامبر این آیات را گفته است.
می¬توان گفت سروش به پیروی از دین¬شناسان غربی که هسته مرکزی دین مسیحیت را، نه خداوند تبارک و تعالی، بلکه خود حضرت مسیح (ع) می¬دانند و حتی این دین الهی را به نام خود حضرت مسیح (ع)، مسیحیت می¬نامند، در تلاش است تا چنین وجه¬ای را نیز برای دین اسلام بوجود بیاورد و با تفسیر رویاانگارانه خود از آیات و وحی الهی و اعلام اینکه این آیات نه از طرف خداوند و به¬واسطه جبرئیل، بلکه توسط خود پیامبر (ص) بیان شده است و دین اسلام را نیز مانند مسیحیت، به نام شخص پیامبر اسلام (ص) معرفی نماید و بنیان¬گذار دین اسلام را نه خداوند بلکه خود پیامبر اسلام بنامد.
همچنین می¬توان هدف دیگر سروش را شکستن عظمت و بزرگی وحی دانست. سروش با اعلام اینکه وحی حاصل رویاپردازی پیامبر (ص) است، و وحی چیزی شبیه شعر گفتن شاعران است، در تلاش است تا وحی را به امری معمولی و عادی که می¬تواند برای هر شخصی اتفاق بیفتد، تبدیل نماید. یعنی پیامبران الهی را تبدیل به اشخاصی معمولی نماید، و وحی را نیز حالتی عادی بنامد که می¬تواند برای هر فردی اتفاق بیفتد..

چکیده

قرآن کریم که به‌عنوان آخرین کتاب آسمانی بر پیامبر اسلام نازل گردید از دیرباز با تفسیرها و برداشت-های متفاوتی چه از سوی مستشرقان اروپایی و چه مفسران اسلامی روبرو بوده است. هدف مقاله حاضر بررسی آیات قرآن جهت مشخص نمودن منها بیرونی صدور آیات قرآن و رد نظریه منها درونی آیات قرآن است. باتوجه به بیرونی بودن منها صدور آیات قرآن بررسی علمی آن ضروری می‌نماید و بر همین اساس مقاله حاضر با استفاده از روش تحلیلی – توصیفی و با تکیه ‌بر منابع کتابخانه‌ای و الکترونیکی ضمن بررسی آیات قرآن به بررسی بیرونی بودن منها قرآن در رد نظریه رویای رسولانه پرداخته است. یافته¬ها نشان می‌دهد که بیرونی بودن منها آیات قرآن به دلیل وجود آیات خطابی قرآن که مستقیماً پیامبر اسلام را مورد خطاب قرار داده، وجود آیاتی که در آنها از جبرئیل به‌عنوان فرشته حامی وحی نام برده، وجود آیاتی که نشان دهنده نازل شدن آیات بر پیامبر است و وجود آیاتی که در آنها پیامبر مورد تهدید واقع ‌شده است.