مطالعه فلسفی حقوقی پدیده پاترنالیسم مدرن

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- کارشناسی‌ارشد حقوق خصوصی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد نراق (نویسنده مسئول)
دریافت: ۲ تیر ۱۴۰۱ | انتشار: 30 آبان 1401

منابع و ماخذ

فارسی:
1- سنت، ریچارد (1391)، اقتدار، ترجمه: باقر پرهام، چ 1، تهران: انتشارات پردیس دانش.
2- سندل، مایکل (1396)، عدالت-چه باید کرد؟، ترجمه: افشین خاکباز، چ 2، تهران: انتشارات فرهنگ نشر نو.
3- میرهادی، پیمان (1399)، «تأثیر مصلحت¬سنجی¬های پدرانه دولتی مدرن در محدودسازی حیطه حقوق خصوصی»، پایان¬نامه کارشناسی¬ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد نراق.
4- میرهادی، پیمان (1400)، «قانون بخش خصوصی و مصلحت¬سنجی¬های پدرانه (آیا مقررات و قوانین وضع شده در بخش خصوصی بیش از حد است؟)»، مجله بین¬المللی پژوهش ملل، ش 68.


لاتین:
5- Arneson, Richard (1989). Paternalism, Utility, and Fairness, Revue Internationale de Philosophie, 43 (170).
6- Arneson, Richard (2005). Joel Feinberg and the Justification of Hard Paternalism, Legal Theory, 11(3): 259–284.
7- Conly, Sarah (2012). Against Autonomy: Justifying Coercive Paternalism, Cambridge: Cambridge University Press.
8- David, Tannenbaum (2015). Avoiding Paternalism, Philosophy and Public Affairs, 34: 68–94.
9- Fox, Craig and David, Tannenbaum (2015). The Curious Politics of the Nudge, New York Times, September 26.
10- Gostin, Lawrence and Kieran Gostin (2009). A broader liberty: J. S. Mill, Paternalism and the Public’s Health, Public Health, 123: 214–22.
11- Hector, Colin (2012). Nudging towards Nutrition: Soft Paternalism and Obesity-Related Reform, Food & Drug Law Journal, 67(1): 103–122.
12- Loewenstein, George and others (2014). Warning: You Are About To Be Nudged, 17 (Mar. 29, 2014), URL=<http://ssrn.com/abstract=2417383>.
13- Rebanato, Riccardo (2012). Taking Liberties: A Critical Examination of Libertarian Paternalism, London: Palgrave Macmillan. doi:10.1057/9780230391567.
14- Shiffrin, Seanna (2000). Paternalism, Unconscionability Doctrine, and Accommodation, Philosophy & Public Affairs, 29: 205–250.
15- Skipper, Robert (2012). Obesity: Towards a System of Libertarian Paternalistic Public Health Interventions, Public Health Ethics, 5: 181–191.
16- Turner, Piers Norris (2013). The absolutism Problem in On Liberty, Canadian Journal of Philosophy, 43 (3): 322–340.
17- Wilkinson, T.M (2013). Nudging and Manipulation, Political Studies, 61 (2): 341–355, doi:10.1111/j.1467-9248.2012.00974.x.

متن کامل

مقدمه
دولت مردم را ملزم می¬کند تا در یک سیستم بازنشستگی (تأمین اجتماعی) شرکت داشته باشند. موتورسواران را ملزم می¬کند از کلاه ایمنی استفاده کنند . مردم را از شنا در سواحل عمومی در کنار دریا بدون حضور غریق نجات برحذر می¬دارد. فروش برخی از مواد مخدر را ممنوع می¬کند چون ادعا می¬کند بی¬تأثیر هستند. برخی دیگر را ممنوع می¬کند چون باور دارد مضر هستند. اجازه نمی¬دهد توهین¬هایی معین در ملاء عام انجام شود چراکه می¬خواهد از سیستم قضایی در برابر توهین دفاع کند. مسئله پاترنالیسم باتوجه به سخت¬گیری¬های قانونی مانند مقابله با هرگونه قمار و شرط¬بندی در قوانین مدنی، استفاده از نسخه¬های متحدالشکل قراردادهای کار توسط دولت، تنظیم¬گری حقوق خانواده  توسط حاکمیت، قوانین ضد مواد مخدر، اجبار در بستن کمربند ایمنی ماشین و در زمینه پزشکی با محافظت از اطلاعات مربوط به شرایط بیمار توسط پزشکان  و اخیرا استفاده از ماسک در بحران کرونا به اوج می¬رسد. اگر این موارد را در حد فرضیه بدانیم این سوال پیش می¬آید که وقتی با افرادی نه چندان عاقل سروکار داریم چطور باید با آنها رفتار کرد؟
قانون مدنی مجوز عملی شدن برخی از قراردادها مانند قرض¬های مربوط به قماربازی را نمی¬دهد. اگر کودکی نیاز به تعویض خون داشته باشد حتی اگر این کار خلاف باورهای مذهبی او باشد حتماً این تعویض باید انجام شود. افراد به لحاظ قانون مدنی نمی¬توانند به خودشان ضرر بزنند و خطری برای خودشان ایجاد کنند. پزشکان به بیماران خود درباره¬ وضعیت سلامتی¬شان حقیقت را نمی¬گویند. ممکن است پزشکی به همسر یک بیمار بگوید ماشین شوهرش از روی پل داخل آب سقوط کرده است و غرق شده است و او درجا فوت شده است هرچند که شاید این مرگ درجا و بدون زجر هم نبوده باشد. ممکن است شوهری قرص¬های خواب همسر افسرده¬اش را مخفی کند. بخش فلسفه¬ یک دانشگاه می¬تواند دانشجویان را ملزم کند درس¬های منطق را بگذرانند. یک معلم می¬تواند چندان صادق نباشد و به دانش-آموزانش بگوید که توانایی چندانی در درک مسائل فلسفی ندارند.
تمام این قوانین، اصول و لوایح را می¬توان به دلایل مختلف وضع کرد؛ و با ملاحظات گوناگون آنها را توجیه کرد. وقتی این قوانین، اصول و لوایح را به¬خودی خود بر این اساس توجیه کنند که برای فرد بهتر هستند، فرد با آنها کمتر ضرر می¬بیند و غیره و فرد موردنظر هم ترجیح دهد این¬طور با او رفتار نشود، مثالی از پاترنالیسم پیش می¬آید.
همان¬گونه که مثال¬ها نشان می¬دهند مسئله¬ پاترنالیسم از معدود چیزهایی است که ممکن است در زمینه-های مختلف زندگی فرد یا عموم  جلوه می¬کند. این قلمرو از موارد اخلاقی کاربردی بسیار مهم است. اما مشکلات تئوری معینی را هم ایجاد می¬کند. شاید مهم¬ترین مشکلات این¬ها باشند: برای یک دولت که هم به اجبار و هم بنابر انگیزه¬های تشویقی کار می¬کند داشتن چه قدرت¬هایی مشروع است؟ به¬علاوه  سوالاتی هم درباره¬ روش¬های مناسب برای ربط دادن این دو مورد در شرایط سازمانی یا کاملاً شخصی پیش می¬آید. چطور باید درباره¬ استقلال فردی و محدودیت¬های آن فکر کنیم؟ احترام گذاشتن به فردیت اشخاص چه معنایی دارد؟ اگر لازم باشد این موارد را سبک و سنگین کنیم، بین احترام به رفاه افراد و احترام به حقوق آنها و سپردن حق تصمیم¬گیری به آنها کدام را باید انتخاب کنیم؟ این موضوع برخی از مسائل مفهومی درگیر در موضوع تحلیل پاترنالیسم را مورد آزمایش قرار می¬دهد و مشکلات هنجاری مربوط به مشروعیت پاترنالیسم از سوی دولت و سازمان¬های گوناگون مدنی را توضیح می¬دهد.

1- مسائل مفهومی
تحلیل پاترنالیسم حداقل باید شامل این موارد باشد. دربرگیرنده¬ نوعی محدودیت در آزادی یا استقلال برخی عوامل باشد و برخی دلایل خاص را برای آن بر¬شمرد. تعیین مرزهای دقیق این مفهوم در مورد برخی مفاهیم مورد استفاده در بحث هنجارها صدق می¬کند.
در اغلب موارد، اولین این سوال پیش می¬آید که آیا خود این مفهوم هنجاری است یا توصیفی. آیا بکارگیری این مفهوم برای تصمیم¬گیری تجربی مهم است، بطوریکه اگر دو نفر بر سر بکارگیری یک مورد خاص توافق¬نظر نداشته باشند، می¬توان تشخیص داد که اختلاف¬نظر آنها بر سر موضوع است یا بر سر تعریف آن؟ یا این اختلاف¬نظرات گوناگون درباره¬ مشروعیت بکارگیری این مسائل را نشان می¬دهد؟
در عین حال برای برخی کاملاً روشن است که وقتی سیاستی را پاترنالیسمی توصیف می¬کنند منظور محکوم کردن یا انتفاد از آن است، و این واژه به¬خودی خود ارزش چیزی را مشخص نمی¬کند. وقتی به مسئله¬ روش¬شناسی می¬رسیم، ترجیح این است که ببینیم می¬شود برخی مفاهیم را در غالب واژه¬های هنجاری تعریف کرد یا نمی¬شود همان پدیده¬ مربوط را برای پذیرش تعریفی هنجاری پذیرفت.
اگر x با y پدرانه رفتار کند موارد زیر پیش می¬آید و کار z را می¬کند:
1) z (یا حذف آن) در آزادی یا استقلال y دخالت می¬کند.
2) x این کار را بدون رضایت y انجام می¬دهد.
3) x این کار را تنها به این دلیل انجام می¬دهد که معتقد است z با این کار رفاه y را بیشتر می¬کند (این کار باعث می¬شود رفاهش از بین نرود)، یا به نوعی منافع، ارزش¬ها، یا خوبی y را بیشتر می¬کند.
رسیدن به اولین مورد خیلی دردسر دارد. موارد صریح آن عبارت است از:  تهدید با فشار فیزیکی و بدنی، دروغگویی، ندادن اطلاعات که شخص حق دارد این اطلاعات را ندهد، یا می¬تواند الزام به شرایطی را تحمیل کند. اما درباره¬ مورد بعدی چه؟ پدری که به تیزهوشی و فراست فرزندش بدبین است، به¬جای اینکه در وصیتنامه¬ای که دارد مستقیم تکلیف پول او را معلوم کند، پول را به یکی دیگر از بچه¬ها می¬دهد و دستورالعمل استفاده از آن را هم برای منفعت رساندن بیشتر به بچه¬ اولش به او می¬سپارد. بچه¬ اول هیچ ادعای قانونی نسبت به ارث خود ندارد. به¬نظر نمی¬رسد که دخالتی در آزادی این بچه یا در مفهوم استقلال این بچه وجود داشته باشد (Arneson and  Richard, 2005: 270).
یا همسری را در نظر بگیرید که قرص¬های خوابش را از شوهرش پنهان می¬کند تا شوهری که خود پتانسیل خودکشی دارد نتواند از آنها استفاده کند. شاید این کار او برای دومین یا سومین مورد کارساز باشد اما برای اولین مورد چطور؟ آیا کار او آزادی یا استقلال شوهرش را محدود می¬کند؟
دومین مورد را می¬شود این¬طور تعبیر کرد که این رفتار علی¬رغم نارضایتی فرد است. شاید این رضایت هیچ وقت کسب نشود. شاید مثلاً این شوهر اصلاً خبردار نشود که قرص¬ها از او مخفی شده¬اند. این تفاوت هم وجود دارد که آیا آن شخص بدون اطلاع از رضایت شخص موردنظر عمل کرده است یا نه. شاید شخص موردنظر رضایت داشته باشد اما کسی که پدرانه رفتار می¬کند از آن بی¬اطلاع باشد.
مورد سوم می¬تواند پیچیده باشد. بیشتر از یک مورد برای دخالت در y وجود دارد. غیر از نگرانی از رفاه y ممکن است این نگرانی هم وجود داشته باشد که چطور رفتار y می¬تواند برطرف سوم اثر بگذارد. آیا این شرایط «فقط برای» خیلی قوی است؟ وقتی قوه¬ مقننه قانونی را به دلایل پاترنالیسمی تصویب می¬کند اما دلایل غیرپاترنالیسمی کافی برای توجیه آن قانون ندارد چه می¬شود؟
برای تصمیم¬گیری درباره¬ هریک از مسائل بالا، اگر کسی مجبور شود به دلایل هنجاری عمل کند مثلاً اینکه آیا یک فرد حق دارد اطلاعاتی را مخفی کند، در این صورت این مفهوم کاملاً توصیفی می¬شود. در نهایت این مسئله که چطور این شرایط باید پالایش شود و از چه شرایطی باید استفاده شود موضوع قضاوت فیلسوفانه قرار می¬گیرد. واژه¬ «پاترنالیسم» به شکلی که در موضوع¬های عادی استفاده می¬شود برای اندیشیدن به مسائل خاص هنجاری بسیار غیرشفاف است. شاید کسی براساس تحلیلی فرضی تصمیم بگیرد چه چیزی برای فکر کردن درباره¬ برخی از مشکلات سودمندترین است. شاید کسی تحلیلی از موضوع پزشکان و بیماران¬شان را اتخاذ کند و دیگری در این¬باره تصمیم بگیرد که دولت چه غذاهای مضری را باید ممنوع کند.
باتوجه به برخی تحلیل¬های خاص پاترنالیسم، نظرات هنجاری گوناگونی درباره¬ زمان توجیه پاترنالیسم وجود خواهد داشت. واژه¬های زیر برای درک این موضوع مفید هستند.
1-1- پاترنالیسم نرم در برابر سخت
پاترنالیسم نرم عبارت است از شرایطی که بنابر آن¬ها پاترنالیسم دولتی توجیه می¬شود و این زمانی است که لازم می¬شود معین کنیم آیا شخصی که در کارش دخالت می¬شود آن کار را داوطلبانه و با آگاهی می-کند یا نه. از مثال میلز استفاده می¬کنیم که در آن فردی می¬خواهد از روی یک پل مخروبه رد شود، اگر نتوانیم خطر رد شدن از روی این پل را به او بفهمانیم (مثلاً او فقط به زبان ژاپنی حرف بزند) یک کار پاترنالیسمی نرم ممانعت اجباری از عبور او از روی پل را توجیه می¬کند تا معلوم شود فرد از این شرایط خبر داشته است یا نه. اگر او از شرایط خبر داشته باشد و به فرض بخواهد خودکشی کند باید به او اجازه داد از روی پل رد شود. پاترنالیسم سخت، حداقل گاهی اوقات، می¬گوید که حتی اگر شخص شرایط پل را بداند این مجوز وجود دارد که جلوی او گرفته شود تا نتواند رد شود. ما حق داریم جلوی خودکشی فرد را بگیریم.
2-1- پاترنالیسم وسیع در برابر محدود
یک پاترنال محدود فقط از مسئله¬ اجبار دولت، یعنی اجبار قانونی، نگرانی دارد (بایدها و الزامات قانونی). یک پاترنال وسیع از هرنوع پاترنالیسمی نگرانی دارد: پاترنالیسم دولتی، سازمانی (قوانین بیمارستان)، یا شخصی.
3-1- پاترنالیسم ضعیف در برابر قوی
یک پاترنالیسم ضعیف معتقد است که دخالت در امور افراد وقتی اشکالی ندارد که آنها برای دستیابی به هدف، خودشان آن را انتخاب کرده باشند و بدون این دخالت احتمال شکست آنها بسیار بالا باشد. بنابراین، اگر فردی واقعاً امنیت را به راحتی ترجیح دهد بنابر قانون مجبور می¬شود از کمربند ایمنی استفاده کند. یک پاترنالیسم قوی معتقد است که شاید مردم اشتباه کنند، گیج شوند یا سر آخر کاری ناعاقلانه از آنها سر بزند و طبق قانون باید در کار آنها دخالت کرد تا جلوی رسیدن به چنین پایانی گرفته شود. اگر فردی واقعاً باد دادن به موهایش را به گذاشتن کلاه ایمنی ترجیح دهد، باید در کارش دخالت کرد و او را مجبور کرد موقع موتورسواری کلاه ایمنی بگذارد چراکه نتیجه¬ نگذاشتن کلاه ایمنی اشتباه یا بی¬عقلی است. راه دیگر این است: شاید بتوانیم در اشتباهات مربوط به واقعیت¬ها دخالت کنیم اما نه در مورد اشتباه مربوط به ارزش¬ها. بنابراین اگر فردی می¬خواهد از پنجره بیرون بپرد و باور دارد که خیلی آرام در هوا غوطه خواهد خورد و به زمین خواهد رسید ما باید جلوی او را بگیریم. اگر بپرد برای اینکه باور دارد انسان باید چابک و فرز باشد نباید جلوی او را بگیریم.
4-1- پاترنالیسم خالص در برابر ناخالص
فرض کنید چون معتقد هستیم سیگار برای مصرف کننده مضر است جلوی ساخت آن را بگیریم. گروهی که از آنها حمایت می¬کنیم برخی مصرف کنندگان هستند نه تولیدکنندگان (چراکه ممکن است آنها اصلاً سیگار نکشند). دلیل دخالت ما در کار تولیدکنندگان این است که باعث صدمه به دیگران می¬شوند. با این وجود توجیه اساسی پاترنالیسم است چراکه مصرف کننده خود راضی به ضرر است (به فرض اینکه اطلاعات مستدل درباره¬ آنها وجود داشته باشد). این مورد با زمانی که جلوی تولیدکنندگان را به¬ دلیل آلوده کردن هوا می¬گیرند متفاوت است. در پاترنالیسم خالص گروهی که مورد حمایت قرار می¬گیرد با گروهی که در کارش دخالت می¬شود همسانی دارد مثلاً وقتی غریق نجات نیست جلوی شنا کردن شناگران را می¬گیرند. در مورد پاترنالیسم غیرخالص گروهی که در کارشان دخالت می¬شود با گروهی که مورد حمایت قرار می¬گیرند کاملاً متفاوت هستند.
5-1- پاترنالیسم معنوی در مقابل رفاهی
توجیه معمول درباره پاترنالیسم به منافعی برمی¬گردد که نصیب فرد مورد مداخله می¬شود. این منافع را در غالب شرایطی تعریف می¬کنند که قرار است زندگی افراد را بهتر کنند، به¬ویژه شرایط روحی و جسمی فرد را. مسائلی مانند مرگ یا بلا یا شرایط دردناک روحی را در این زمره می¬دانند. اما، گاهی طرفداران دخالت دولت می¬خواهند از رفاه معنوی فرد حمایت کنند. بنابراین، مثلاً ممکن است استدلال بیاورند که بهتر است حتی اگر فرد با خودفروشی بتواند زندگی مناسبی برای خود فراهم کند و بتواند خود را در برابر بیماری¬های مقاربتی مراقبت کند باز باید از کسب درآمد از این راه جلوگیری کرد. بهتر است از این کار جلوگیری شود چراکه ارائه¬ خدمات جنسی و خودفروشی به¬لحاظ معنوی فسادآور است. این مورد را شاید بتوان پاترنالیسم معنوی نامید. هنوز هم تفاوت دیگری در پاترنالیسم معنوی وجود دارد و آن هم بین دخالت در امور فرد برای بهبود شخصیت معنوی او، و بنابراین بهتر شدنش، و دخالت در امور یک شخص بهتر وجود دارد_ هرچند که شرایط وی در نتیجه¬ انجام این کار بهتر هم نشود.
و در نهایت، تشخیص تمایز پاترنالیسم، چه معنوی و چه رفاهی، از دیگر عقاید مورد استفاده در توجیه دخالت در امور افراد بسیار مهم است؛ حتی در مواردی که این دخالت برحسب حمایت یا بهبود منافع دیگران توجیه نشده باشد. به¬ویژه اینکه پاترنالیسم معنوی باید از معنوی¬گرایی قانونی متمایز شود، یعنی این نظریه که برخی شیوه¬های خاص به¬ لحاظ معنوی اشتباه یا مخرب است و بهتر است منع شود. بنابراین، «ورزش» موجود در پیاله¬فروشی که شامل پرت کردن آدم کوتوله¬ها بود (در آن به کوتوله¬ها پول می¬دادند و سر آنها کلاه خود می¬گذاشتند تا امن بمانند، و در این رقابت شرکت می¬کردند تا معلوم شود چه کسی می¬تواند آنها را دورتر پرت کند) می¬تواند به لحاظ قانونی ممنوع شود. نه به این دلیل که احتمال داشت کوتوله¬ها زخمی شوند، نه به این دلیل که کوتوله¬ها با موافقت و پذیرش چنین کارهایی خودشان را تخریب می¬کنند، بلکه به این دلیل که چنین کاری غلط است.  
مسلماً تشخیص معنویت¬سازی قانونی و پاترنالیسم معنوی از هم همیشه آسان نیست. اگر کسی مانند افلاطون معتقد باشد روح فرد را رفتار اشتباه تخریب می¬کند، امکان دارد به¬جای معنویت¬سازی قانونی بیشتر پاترنالیسم معنوی را تهیج کند. نکته¬ مهم این است که دو نوع توجیه متفاوت از هم ممکن است وجود داشته باشد؛ یکی از این توجیه¬ها بیشتر به بی¬اخلاقی محض دخالت در کار فرد تمایل دارد و دیگری به ضرری که به شخصیت فرد زده می¬شود.

2- مسائل هنجاری
آیا مشکلی برای ثابت کردن پاترنالیسم وجود دارد؟ آیا پاترنالیسم و غیرپاترنالیسم باید برای رفتارشان دلیل داشته باشند؟ همان¬طور که مشاهده شد به¬نظر می¬رسد تحلیل پاترنالیسم هر دو مورد را نشان می-دهد. پاترنالیسم نوعی دخالت در آزادی فرد است که می¬توان آن را نوعی مشکل برای ثابت کردن پاترنالیسم دانست. پاترنالیسم کاری است که می¬تواند برای فرد مناسب باشد و کسانی که مخالف پاترنالیسم هستند می¬توانند آن را نوعی مشکل سر راه خود بدانند. همان¬طور که مایلز معتقد بود، ممکن است برخی دیگر هم معتقد باشند مشکل ثابت کردن پاترنالیسم، بسته به اینکه با چه کسی پدرانه رفتار شود، می¬تواند متفاوت باشد. اگر با یک بچه رفتار پدرانه بشود، به فرض اینکه سایر شرایط کاملاً یکسان باشد، مشکل ثابت کردن پاترنالیسم برعهده¬ کسانی است که در مقابل پدرانه عمل کردن از خود مقاومت نشان می¬دهند. اگر با یک فرد بالغ با مغز سالم پدرانه رفتار شود این فرضیه عکس می¬شود.
بیایید با این فرض که پاترنالیسم اشتباه است کار را شروع کنیم. سوال این است که تحت چه شرایطی می¬توان به نتیجه¬ این فرضیه رسید؟ جواب می¬تواند اینها  باشد «تحت هیچ شرایطی»، «تحت برخی شرایط»، و «تحت هر شرایطی».
مورد آخر کاملاً غیرمحتمل است. اساساً این همان نظریه¬ای است که می¬گوید وقتی کاری برای فردی سودمند است (یا قرار است باشد) و بر منافع کسی تأثیر ندارد و آن را نقض نمی¬کند، دیگر سوالی برای انجام آن پیش نمی¬آید. این نظریه¬ تنها ابزارها را نادیده می¬گیرد، همان ابزارهایی که نیکی را افزایش می-دهد، و شرایط اخلاقی چنین ابزارهایی می¬تواند این منافع را حمایت کند. هر نظریه¬ ملموسی باید بین نفعی که خود افراد خواستار آن هستند یا به آن رضایت دارند با نفعی که علیرغم رضایت آنها برشان تحمیل می¬شود تفاوت قائل شود.
بنابراین به¬نظر می¬رسد گزینه¬های هنجاری دو نوع باشند. برخی آنهایی که ما هیچ¬وقت اجازه نداریم علیرغم میل کسی به او خوبی بکنیم، و به هر شکل آزادی آنها را محدود کنیم، یا آنهائیکه اجازه¬ انجام¬شان را داریم.
چرا کسی ممکن است فکر کند که حداقل دولت نباید بدون رضایت کاری برایش انجام دهد؟ شاید کسی به دلیل باورهای گوناگون چنین فکری بکند که در واقع امکان ندارد علیرغم میل کسی به او خوبی کرد یا شاید کسی فکر کند که با اینکه امکان دارد علیرغم میل فرد به او خوبی کرد اما این خوبی با استانداردهای هنجاری که باید رعایت شوند همخوانی ندارد.
در مورد مسئله¬ غیرممکن بودن شاید کسی معتقد باشد که وقتی با کسی پدرانه رفتار می¬شود امکان ندارد بشود کار خوبی برای کسی کرد یا اینکه اگرچه می¬شود با رفتار پاترنالیسمی خوبی در حق کسی کرد (تقریباً) همیشه نتیجه¬ بدی به بار می¬آورد که بر خوبی چیره می¬شود (Turner, 2013: 322-340).
اگر کسی فکر کند وقتی دولت پاترنالیسمی رفتار می¬کند (تقریباً) همیشه ضرر آن بیشتر از منفعت آن است، این سوال پیش می¬آید که آیا ما می¬توانیم شرایطی را تشخیص دهیم که منفعت آنها بیشتر از ضررشان باشد و آن را در راهبردمان بکار بگیریم. اگر امکان چنین کاری وجود داشته باشد، و رفتار پدرانه در چنین موارد استثنایی ضرر بیشتری به فرد نزند که بر منفعت بچربد، باید گاهی اوقات پاترنالیسم باشیم. اگر تشخیص «خوب» از «بد» غیرممکن باشد، حداقل اگر دنبال قانون اثرات بعدی باشیم نباید چنین قانونی داشته باشیم؛ و نباید تفاوت¬ها را مورد به مورد در نظر بگیریم.
اما کسی ممکن است عقیده داشته باشد که مسئله¬ بهتر یا مضرتر بودن به¬ سادگی یک مسئله¬ تجربی است. بهتر یا مضرتر بودن به درک ما از خوبی اشخاص بستگی دارد. اگر خوبی تنها شامل اقلامی مثل زندگی طولانی¬تر، سلامت بهتر، درآمد بیشتر، یا افسردگی کمتر باشد، مسئله¬ موردنظر ما به یک مسئله¬ تجربی تبدیل می¬شود. اما اگر برداشت ما از خوبی افراد شامل اقلامی مانند احترام بعنوان یک عامل مستقل، حق تصمیم¬گیری شخص برای خودش، یا نقض نکردن استقلال فرد باشد، بنابراین اینکه فرد بدون رفتار پدرانه زندگی¬اش بهتر می¬شود یا نه، به نوعی مسئله¬ هنجاری تبدیل می¬شود. شاید کسی معتقد باشد که وقتی استقلال مردم را نقض می¬کنیم نمی¬توانیم شرایط آنها را بهتر کنیم همان¬طور که برخی عقیده دارند وقتی کسی را در ماشین تجربه¬ نوژیکیان (همان ماشینی که در یک تانک غوطه¬ور است اما انگار همه¬جور تجربه¬ خارق¬العاده را دارد) می¬گذاری نمی¬توانی به آنها خوبی کنی. گفته¬ مایلز را در نظر بگیرید که «شیوه¬ یک مرد برای موجودیت¬ش بهترین است نه برای اینکه آن بهترین چیز برای اوست، بلکه برای اینکه شیوه¬ اوست ...».
نظرات طرفداران فلسفه¬ کانتی در مورد مخالفت¬شان با پاترنالیسم غالباً مطلق است. از این منظر باید همیشه به مسئله¬ عقلانیت اشخاص دیگر احترام بگذاریم. اما نادیده گرفتن حق تصمیم¬گیری یک فرد بزرگسال برای خودش که در برخی دیدگاه¬ها بزرگسال بودن فرد اشتباه گرفته می¬شود، این است که فقط با او برای منفعت¬اش رفتار کنیم نه با آنچه برایش به ارمغان می¬آید. ضدیت با پاترنالیسم همین حالا هم با تئوری¬های کانتی در هم آمیخته است چراکه در این فلسفه از دروغگویی و اعمال زور ممانعت به¬عمل می-آید _ یعنی همان ابزارهای اصلی دخالت پاترنالیسم. از آنجا که همین حالا هم  این دخالت¬ها برای جلوگیری از ضرر به افراد نادیده گرفته می¬شوند، یقیناً برای جلوگیری از ضرر به خودشان هم از آنها جلوگیری می¬شود. البته، ممکن است کسی این مطلق¬گرایی را بپذیرد و با قبلی¬ها مخالفت کند.
اگر کسی معتقد باشد که پاترنالیسم گاهی اوقات توجیه¬پذیر است شاید به انواع گوناگون دلایل تئوری این نظر را داشته باشد. بیشترین دلیل چنین نظری داشتن روش نتیجه¬گرایی است، یعنی منفعت یک چیز بیشتر از ضرر آن است. یک توجیه کوته¬فکرانه¬تر این است که گاهی اوقات استقلال فردی (درازمدت) بر خود استقلال وی (کوتاه مدت) ارجحیت دارد. بنابراین شاید کسی مانع این شود که افراد داروهایی صدمه زننده به مغز بخورند و دلیلش هم این باشد که اگر به آنها اجازه داده شود چنین داروهایی بخورند استقلال آنها  از بین می¬رود و جلوگیری از این کار آنها استقلال¬شان را حفظ می¬کند. این در اصل همان استدلالی است که مایلز علیه برده¬داری داشت. توجه داشته باشید که اگر این تئوری که نیکی با نتیجه-گرایی خاص رابطه دارد، به اندازه¬ کافی جامع باشد، یعنی استقلال را یک نیکی بداند، مساوی همان تئوری استقلال فردی خواهد بود (با این فرض که ساختار نظریه¬ استقلال یک نظریه¬ بسط دادنی است) (Skipper, 2012: 181-191).
اصل تئوری متفاوت دیگر (معنوی) قراردادگرایی است. در این نظریه اگر مواردی از پاترنالیسم توجیه شده وجود داشته باشد این موارد بر این اساس توجیه می¬شود که ما (همگی) به فرض وجود دانش و انگیزه¬ مناسب با چنین دخالتی موافق هستیم. بنابراین برای مثال، شاید کسی این استدلال را داشته باشد که چون ما می¬دانیم در معرض خطر ابتلا به افسردگی هستیم، همه موافقت می¬کنیم که حداقل برای کوتاه-مدت دخالت¬هایی در کارمان برای مقابله با خطر خودکشی انجام شود، تا معلوم شود به چنین بیماری مبتلا هستیم یا نه و اگر هستیم آن را درمان کنیم. کلی¬تر اینکه، شاید آن چیزی را بپذیریم که فاینبرگ «پاترنالیسم نرم» می¬نامد. این همان نظری است که وقتی کاملاً داوطلبانه کاری را انجام نمی¬دهیم، مجوز دخالت در کارمان برای ارائه¬ اطلاعات وجود دارد، یا صدمات عقلانیت¬مان را به ما گوشزد کنند، اما اگر کاری را داوطلبانه و با خواست خودمان انجام دهیم باید به آن احترام بگذارند. یا شاید موافق باشیم که وادارمان کنند کمربند ایمنی را در ماشین ببندیم درحالیکه می¬دانیم تمایل ما به ضایع شدن برخی منافع در آینده به ¬نفع ماست. در اینجا چنین توجیهی نه نتیجه¬گرایانه است و نه فقط براساس حفظ استقلال. شاید اینجا باید موارد دیگری در نظر گرفته شود تا بدانیم دقیقاً با چه چیزی موافقت می¬کنیم.

3- پاترنالیسم طرفدار آزادی اراده
در سال¬های اخیر درباره¬ دخالت¬های پاترنالیسمی یکسری نظرات جدید و موثر وجود داشته است. به آنها پاترنالیسم نوین یا پاترنالیسم طرفدار آزادی اراده  هم گفته می¬شود . این نظرات تحت تأثیر تحقیقات علوم رفتاری بر روش¬های متعددی انجام شده است که در آنها شناخت ما و توانایی¬های موثرمان محدود و خطاپذیر بوده¬اند.
اولین فرضیه سازهایی که بر این یافته¬ها با هدف وضع قوانین اجتماعی تأکید کردند عبارت بودند از به پیش برنده¬ها _ کاس سانشتاین و ریچارد ثالر (2003). استدلال آنها این بود که چون مردم تصمیم-گیرندگان خیلی بدی هستند  باید آنها را به پیش برد تا در جهت اهداف موردنظرشان حرکت کنند و انتخاب¬های آنها را رهبری کرد بنحویکه احتمال رسیدن آنها به هدف¬شان زیاد باشد.
این¬طور ادعا می¬شود که برخلاف پاترنالیسم سنتی که با اجبار بر انتخاب¬ها قانون می¬راند یا با تهدید بر هزینه¬ها می¬افزاید، پیش برنده¬ها فقط شکل ارائه¬ انتخاب¬های ما را تغییر می¬دهند آن هم بنحویکه مردم بیشتر تمایل پیدا می¬کنند آن گزینه¬ها را برای نفع خودشان انتخاب کنند. بعلاوه استدلال طرفداران این نظریه این است که هرگونه تنظیم در انتخاب¬ها کم و بیش احتمال انتخاب آنها را تغییر می¬دهد بنحویکه معماری برخی تصمیم¬ها را اجتناب¬ناپذیر می¬کند.
مشکل اول اینکه تفاوت میان روش¬های پیش برنده و روش¬های دیگر مداخله در انتخاب افراد چیست. در اینجا مثال¬هایی از پیش بردن را بیان می¬کنیم. این مثال¬ها قبلاً برای بحث درباره¬ پیش بردن ارائه شده بود و قرار است همان¬هایی باشد که تمرکز رویشان بوده است.
غذاخوری، برای اینکه دانشجویان را تشویق کنند انتخاب¬های غذایی سالم¬تر داشته باشند غذاها را در غذاخوری طوری می¬چینند که وقتی آنها از کنارشان رد می¬شوند غذاهای سالم¬تر بیشتر جلوی چشمشان باشد و غذاهای ناسالم¬ دورتر از دسترس یا دور از چشم چیده شوند. گاهی حتی غذاهای سالم را جلوی جلو می¬گذارند.
برگزیدن برخلاف برنگزیدن، با فرض اینکه بسیاری از کارمندان غالباً از ثبت نام (برگزیدن) در برنامه¬های صندوق¬های بازنشستگی باز می¬مانند، کارفرمایان به ¬شکل اتوماتیک با این پیش فرض آنها را در چنین برنامه¬هایی ثبت نام می¬کنند، چون کارمندان به ¬سادگی می¬توانند برنگزینند. نشان داده شده است که چنین برنامه¬هایی میزان سپرده¬ افراد را افزایش می¬دهد (Shiffrin, 2000: 205).
فردا بیشتر پول جمع می¬کنم، از کارمندان خواسته می¬شود که تعهد کنند همین حالا بخشی از افزایش درآمدشان در سال¬های آینده را مستقیم در برنامه¬های بازنشستگی پس¬انداز کنند. مردم اصلاً خوششان نمی¬آید پول از دست بدهند، بنابراین تمایل دارند پول بیشتری سر سفره خودشان ببرند پس خودبه¬خود مستقیم اضافه درآمدی را که کسب کرده¬اند هر سال در حساب بازنشستگی می¬ریزند. اندازه بشقاب¬ها. در غذاخوری با انتخاب بشقاب¬های کوچک¬تر میزان غذای مصرفی را کاهش می¬دهند.
کشیدن خط در خیابان برای کنترل ترافیک، برای اینکه رانندگان را وادار کنند در پیچ¬های تند آهسته¬تر حرکت کنند، خطوط را نزدیک¬تر از معمول به هم می¬کشند. این کار باعث می¬شود در رانندگان این توهم پیش بیاید که دارند سریع¬تر از معمول رانندگی می¬کنند و این کار باعث کاهش سرعت آنها می¬شود.
مثال¬های بالا نقطه¬ تمرکز این کتاب بوده است. منتقدان اولیه سعی کردند مداخلاتی مانند غذاخوری را از مداخلاتی مانند تهیه¬ محض اطلاعات متمایز کنند. مقاله¬های جدیدتر کاملاً به¬روشنی نشان می¬دهند که طبقه¬بندی پیش برنده¬ها  بسیار گسترده درنظر گرفته شده است. براساس نوشته¬های سانشتاین تمام این کارها نوعی پیش برندگی است: یادآوری، اخطار، جی¬پی¬اس، مسدود کردن میزان سود کارت بانکی، هر نوع اطلاعات درباره¬ آنچه افراد دوست دارند، ساده کردن فرم¬های دولتی، قوانین پیش¬بینی شده، پیام¬های ایجاد کننده¬ تحریکات عصبی در مردم برای خوردن غذاهای سالم.
ثالر و سانشتاین خصوصیات پیش¬برنده¬ها را هم تعریف کرده¬اند:
هرگونه انتخاب معماری شده که رفتار افراد را بدون ممنوع کردن انتخاب¬ها به ¬روش قابل پیش¬بینی تغییر دهد یا انگیزه¬های اقتصادی آنها را به ¬شکل قابل ملاحظه¬ای تغییر دهد (Gostin and Lawrence, 2008: 121).
1-3- مسائل تعریفی
چرا ارائه کنندگان این نظریه آن را پاترنالیسم طرفدار آزادی فردی نامیده¬اند ؟ در تعاریف نمونه در بحث پیش¬برندگی دخالت همیشه به¬روشی است که آن را «انتخاب معماری شده» می¬نامند. انتخاب معماری شده عبارت است از طراحی روش¬هایی مختلف که در آنها می¬توان انتخاب¬ها را با یک عامل ارائه کرد. نمونه¬ها شامل این موارد است: تعداد انتخاب¬ها، برگزیدنی بودن و نبودن انتخاب، روشی که با آن بشود گزینه¬های جایگزین را توصیف و ارائه کرد، انگیزه¬های مربوط به انتخاب¬ها و غیره.
نظریه¬ آنها به این دلیل طرفدار آزادی فردی است که آزادی عمل در آن حفظ می¬شود. هیچ انتخابی حذف نمی¬شود و یا انجام آن مشکل¬تر نمی¬شود. هیچکس مجبور به چیزی نیست. انتخاب انجام شده همان¬طور می¬ماند. هیچ هزینه یا انگیزه¬ خاصی به انتخاب¬هایی که عامل با آنها روبه¬روست تعلق نمی¬گیرد.
نظریه¬ آنها پاترنالیسمی است چون به ¬دنبال ارتقاء وضعیت عاملی است که با آن پیش برده می¬شود. و به -نظر عامل خیلی هم خوب است. ما هم او را به سمت پایانی که نمی¬خواهد سوقش نمی¬دهیم.
تعریف آنها از پاترنالیسم از آن نظر بسیار ضعیف است که بسیاری از کارهای دیگر را هم به این ترتیب می¬توان پدرانه دانست همان کارهایی که تقریباً در تمام تعاریف سنتی پاترنالیسم هستند.
در بحث تحلیل پاترنالیسم، آیا با فرض این مدخل می¬توان پیش¬برندگی را پدرانه دانست؟ اولین وضعیت در این تعریف این¬گونه است: عمل (یا حذف آن) با آزادی و استقلال y دخالت دارد. در این تعریف هیچ معدلی برای این مطلب وجود ندارد. گذاشتن علامت مضر بودن روی بسته¬ سیگار با آزادی و استقلال هیچ آدم سیگاری تداخل ندارد (سندل، 1396: 57).
اصولاً، در پاترنالیسم طرفدار آزادی فردی تعریف پاترنالیسم بر این حقیقت تمرکز محض دارد که دلیل استفاده از پیش برندگی بهتر عمل کردن فردی است که مورد آن قرار گرفته است. می¬توانیم «پاترنالیسم» را با «خیراندیشی» جایگزین کنیم و چیز مهمی هم جا نمی¬افتد چون جنبه¬ «طرفداری از آزادی فردی» آن تمام چیزهای مهم را دربرمی¬گیرد. چه چنین بسطی از این تعریف پاترنالیسم تضمین شده باشد و چه نباشد نکته این است که چه مسائلی کشف می¬شوند و اینکه چنین بسطی مسائل را روشن¬تر می¬کند یا سردرگم کننده¬تر؟
فشارهایی هست که پدرانه (بنابر تعریف آن) محسوب نمی¬شوند چراکه هدف آنها بهبود کل وضعیت است _ حتی اگر انتخاب کننده از آن منفعتی حاصل نکند. این فشارها باعث می¬شود مدیران در آسانسورهای ادارات دکمه¬هایی مخصوص برای نابینایان بگذارند، مردم را تشویق کنند عکس کودکان کشورهای فقیر را به دیوار بزنند تا مردم به سازمان¬های حامی آنها کمک کنند، و این¬ها مثال¬هایی هستند که در آن بهبود منفعت بیشتر به رفاه مردم کمک می¬کند تا به دخالت در کار آنها.
اما این مسئله پیش می¬آید که چه تعریف پاترنالیسم مفید باشد چه نباشد ما به مسائل مهم¬تری می¬رسیم؛ آیا و تحت چه شرایطی می¬توان فشارها را از روش¬های توجیه تأثیر فرد بر انتخاب¬های خاص دانست.
2-3- مسائل هنجاری
با فرض اینکه فشارها اجباری نباشند، و قصد آنها بهبود شرایط افراد بنحوی باشد که خودشان آن را خوب بدانند، و غالباً نشان داده شده باشد که موثر هستند، آیا هیچ مخالفت هنجاری محتملی با استفاده از آنها وجود دارد؟ در مورد هر اصل دخالت کننده¬ای، چه از سوی دولت باشد و چه از سوی سازمان¬های خصوصی، این نگرانی وجود دارد که از آنها نادرست استفاده شود. شاید جاهایی امکان لغزش وجود داشته باشد و باید از آنها پرهیز کرد. شاید برخی اجزای فشار بر میزان و جدیت نادرستی منطق فرد بیش از حد حساب کرده باشند؛ شاید اشتباه باشد که فکر کنیم فشار می¬خواهد به رفاه فرد صدمه بزند. شاید اشتباه باشد که عوامل وقتی واقعاً ارزش پیدا می¬کنند که مردم ادعا کنند سلامت¬شان را بر استفاده از نوشابه¬های شیرین شده ترجیح می¬دهند (Arneson and Richard, 1989: 57).
اما مخالفت¬ با خود فشار نیست بلکه با استفاده¬ نادرست از این نوع رفتارهای دخالت¬آمیز است. آیا با خود اصل وارد کردن فشار مخالفتی وجود دارد؟
یک خصوصیت در وارد کردن فشار وجود دارد که باید به آن توجه شود، این خصوصیت غالباً در پس¬زمینه بعنوان یک مورد بسیار مهم درنظر گرفته می¬شود، اگرچه در ذات مفهوم فشار وارد کردن وجود ندارد. در واقع یک نویسنده شرایط این پس¬زمینه را به تعریف پاترنالیسم طرفدار آزادی فردی ربط می¬دهد.
پاترنالیسم طرفدار آزادی فردی شامل یکسری دخالت¬ها است که هدف آن اصول شناختی قابل اجتناب و ناکارآمدی¬های تصمیم¬گیرانه¬ یک فرد با بهره¬برداری از آنها است به شکلی که روی تصمیم¬گیری¬اش (به -شکل بسیار برگشت¬پذیر) اثر بگذارد آن هم در مورد انتخاب¬هایی که او در شرایط بسیار ایده¬آل انجام می-دهد (Rebanato, 2012: 6).
یک مثال استفاده از تعصبات شناختی تغییر برگزیدن به برنگزیدن است. تعصب شناختی باعث می¬شود برای تغییر وضعیت موجود هیچ کاری انجام نشود و نسبتاً تعداد برنگزیدن¬ها از آنچه انتظار می¬رود کمتر باشد. با فرض وجود چنین پس¬زمینه¬ای، دست¬کم_ به هر شکل ممکن _ سه مخالفت با خصوصیات ذاتی پیش برندگی وجود دارد. اولین آنها این است که وارد کردن فشار اغلب بدون اینکه کسی بداند اتفاق می-افتد. دوم اینکه وارد کردن فشار غالباً با مهار کردن شکست در ذهن کسانی که آن را انجام می¬دهند اتفاق می¬افتد. سوم اینکه برخی فشار¬ها (علاوه ¬بر آنهایی که مشروط به موارد اول و دوم می¬شوند) نوعی دستکاری قابل مخالفت محسوب می¬شوند (Conly, 2012).
3-3- شفافیت
مسئله¬ای که در مورد بسیاری از فشارها وجود دارد این است که فرد مورد فشار از آن خبر داشته باشد. در مثال غذاخوری، دانشجویان آگاه هستند که غذا را طوری می¬چینند که جلوی چشم آنها قرار داشته باشد. به این ترتیب فشار بر آنها آشکار است. این کار مثل پیام¬رسانی زیرزمینی نیست که در آن از پیامی که به آنها مخابره می¬شود بی¬اطلاع باشند. بگذارید به فشارهایی که به این شکل آشکار وارد می¬شوند بگوئیم فشار محدود (سنت، 1391: 57).
برای مثال حتی فشاری که فقط کمی آشکار باشد هم تجربی محسوب می¬شود، برای اینکه قیمت قهوه¬ای را که کارمندان  یک شرکت از ماشین قهوه¬ساز می¬گرفتند افزایش دهند، یک جفت چشم را نقاشی کردند و بالای این دستگاه نصب کردند. این کار قیمت را بالا برد. بیشتر کارمندان حتی آنها که اصلاً به آن توجهی نکرده بودند یا ربطی به مسئله¬ افزایش قیمت نداشتند هم پرسیدند که این نقاشی چیست.  
در مثال غذاخوری، اگرچه دانشجویان می¬دانند که غذا را به ¬شکلی خاص جلوی چشم¬شان گذاشته¬اند، اما نمی¬دانند که این چیدمان هدف خاصی را دنبال می¬کند _ خوردن غذاهای سالم¬تر. چیدمان غذاها تصادفی انجام نشده بود، انگیزه¬ ملاحظات زیبایی¬شناختی هم در آن وجود نداشت. بلکه ملاحظات خاص انگیزشی با هدفی معین در آن وجود داشت. برخی فشارها به این ترتیب که کاملاً آشکار است به قصدی معین ارائه شده¬اند و انگیزه¬ آنها هم آشکار است بسیار شفاف هستند. مثلاً، اخطارهایی که روی بسته¬های سیگار زده می¬شود و می¬گوید سیگار برای سلامت فرد مضر است. این نوع فشارها را فشارهای بسیط می-نامند.
شواهدی وجود دارد که نشان می¬دهد بسیط کردن فشارها دخالتی در تأثیر آنها ندارد. تحقیقی که اخیراً روی موضوع مراقبت¬های مربوط به پایان زندگی انجام شده است نشان می¬دهد اثر یک پیش¬فرض وقتی به کسی گفته می¬شود چنین پیش¬فرضی به دلیل اثر معمول آن انتخاب شده است کمتر نمی¬شود ((Lowenstein et al, 2014.
توجه داشته باشید که ممکن است حتی خصوصیت شفاف¬تری هم در فشار آوردن وجود داشته باشد _ آنها را فشارهای بسیار بسیط می¬نامند. این فشارها وقتی وارد می¬شوند که حتی مکانیزم وارد کردن تأثیر فشار هم برای عموم آشکار شده باشد. فرض کنید که یک سری گزینه¬ها را ارئه می¬کنیم و می¬گوئیم 1) این کار را به این دلیل انجام می¬دهیم که می¬خواهیم مشارکت در برنامه¬ بازنشستگی بالاتر رود، و 2) دلیل تأثیر این کار این است که مردم تمایل دارند به وضعیت موجود بچسبند.
فشارهایی که نه بسیط هستند و نه محدود_ از جمله پیام¬های زیرزمینی برای کسانی که به سینما می-روند این است که موقع تماشای فیلم به ¬جای خریدن و خوردن ذرت بوداده میوه بخرند و بخورند _ می-توانند روشی موثر برای تشویق مصرف غذای سالم¬تر باشند. اما به¬نظر می¬رسد که این روش¬ها خصوصیت اخلاقی مشکوک هم داشته باشند. حتی اگر حقیقت این باشد که چنین پیام¬هایی بیشتر تأثیر ضعیف دارند ما با گذشتن از هر امکانی برای اجتناب از آنها یا مقاومت در برابر آنها مخالف هستیم.
سانشتاین شرط شفافیت را این¬گونه ارائه می¬کند:
معماری انتخابی باید شفاف باشد و عموم مردم بتوانند موشکافانه آن را بررسی کنند، به¬خصوص اگر مقامات دولت مسئول آن باشند. در شکل حداقلی، معنی این گزاره این است که وقتی چنین مقاماتی نوعی اصلاحات را ایجاد می¬کنند، نباید آن را از عموم مردم مخفی کنند ... اگر مقامات یک قانون پیش-فرض را تغییر دهند به¬نوعی که انرژی¬های پاک را بهبود بخشد یا حفظ کند، باید کار انجام شده را افشا کنند ((David Tannenbaum, 2015: 19.
این فرمول¬نگاری برخی مسائل را به¬ دنبال دارد. آیا «شفافیت» و «هدف افشاگری عمومی بودن» موقعیت-هایی متفاوت هستند؟ تفسیر «حداقلی» تنها وضعیت عمومی درباره¬ آن چیزی است که مقامات انجام می-دهند. دولت می¬تواند از پیش اعلام کند که می¬خواهد از پیام¬های زیرزمینی در برنامه¬های تلویزیونی استفاده کند تا سلامت مردم را ارتقاء دهد. به عقیده¬ سانشتاین این کار می¬تواند شرط شفافیت را ایجاد کند اما می¬توان به دلیل فراهم کردن زمینه¬های دستکاری با آن مخالفت کرد.
چگونگی فرمول¬نویسی برای هنجاری که به ایده بصری شفافیت نزدیک¬تر باشد تا بتوان با آن معانی متفاوت شفافیت _ شفافیت محدود یا بسیط _ را از هم تشخیص داد هنوز جای بحث دارد و برای بحث کردن درباره¬ اینکه آیا چنین شفافیتی جزء شفاف مشروعیت بخشیدن به فشارها هست یا نه. برای مثال، آیا خدمات شهری عمومی که امید می¬رود موجب تشویق مردم به حفظ بیشتر انرژی شود باید پیام¬های اطلاع¬رسان خود درباره¬ میانگین مصرف همسایه¬های یک محله را با در نظر گرفتن این واقعیت که با هدف تشویق مردم فرستاده می¬شوند اولویت¬بندی کند یا نه؟ آیا باید این پیام¬ها آشکارا نشان دهند که تولیدکنندگان آنها باور دارند کاری را پیش می¬برند چون می¬خواهند در مردمی تمایلی ایجاد کنند که مطابق با آنچه همسایه¬های دیگر می¬کنند کار انجام دهند؟
چرا شفافیت لازم است؟ یکی از مخالفت¬های احتمالی با غیرشفاف بودن این است که شفافیت در استقلال افراد تحت تأثیر آن دخالت دارد. به ¬نظر خیلی سخت است که فکر کنیم چنین مطلبی درباره¬ تمام فشارهای غیرشفاف صدق می¬کند اما ادعای محدودتر این که فشار با تأثیر بر انتخاب فرد استقلال او را محدود می¬کند و وقتی فرد از چنین فشاری آگاه باشد می¬تواند با این تأثیر مقابله کند و دیگر این تأثیر نمی¬تواند بر انتخاب او موثر باشد.
مسئله¬ دیگر مربوط به استقلال این است که فشارهای عمدی بر آن تأثیر دارند یا فشارهای غیرعمدی. اگر مدیر غذاخوری غذاها را تصادفی چیده باشد باز هم روی انتخاب افراد تأثیر داشته است. انتخاب¬ها در این مورد بیشتر اختیاری هستند یا وقتی که غذا را دقیقاً همان¬طور بچینند اما عمداً ترتیب طوری باشد که در انتخاب آنها تأثیر بگذارد؟
4-3- بهره گرفتن از استدلال بد
دومین مخالفت با فشار به مکانیزم خاصی مربوط می¬شود که با آن به فشار وارد کردن پایان می¬دهند _ ارتقاء پایان عامل _ و گاهی اوقات پایان می¬یابد. مثال غذاخوری را درنظر بگیرید. دلیل اینکه غذاهای سالم را جلوی چشم می¬گذارند این است که تمایلی وجود دارد که بیشتر آنچه را جلوی چشم است انتخاب کنیم تا چیزهایی را که نیستند. تفکر این است که وارد کننده¬های فشار می¬توانند از این تمایل با گذاشتن غذا جلوی چشم بهره بگیرند.
از آنجاکه جای قرار گرفتن غذا اساس عقلانی برای انتخاب وارد کننده¬های فشار ندارد از این تمایل غیرعقلانی استفاده می¬کنند تا غذاهای سالم قابل انتخاب¬تر باشند. در این مورد توجه داشته باشید که نه عدم شفافیت داریم و نه بهره¬برداری از تمایلات غیرعقلانی (Hector and Colin, 2012: 111).
برخی استدلال می¬کنند که بهره بردن از تمایلات غیرعقلانی ما، حتی با اهداف نیک، هم جا برای مخالفت با آنها باقی می¬گذارند. فشار گزینشی را در نظر بگیرید. اساس فشار گزینشی بر این واقعیت است که ما تمایل داریم با مفروضات پیش برویم حتی اگر انتخاب¬های بسیار آسان¬تری در دسترس باشند و این فشارها بر همین واقعیت هم کار می¬کنند. دلیلش هم این است که ما غیرعقلانی بدترین گزینه¬ را انتخاب می¬کنیم و بهترین گزینه را به کسی که انتخاب عقلانی می¬کند ارائه می¬دهیم.
چهارچوب تأثیرات: یکی از متقن¬ترین یافته¬های فرضیه¬ تصمیم¬گیری تجربی این است که تصمیمات فاعلان تحت تأثیر روش¬های ارائه¬ اطلاعات به آنهاست. مثلاً، تصمیم¬گیری درباره موافقت با انجام عمل جراحی که ممکن است بیماری فردی را بهبود بخشد اما ممکن است منجر به مرگ او هم شود به این بستگی دارد که گزینه¬ (الف) را به او گفته باشند یا گزینه¬ (ب) را:
الف) 90 درصد بیمارانی که این عمل را کرده¬اند زنده مانده¬اند (تعداد افراد زنده مانده)؛
ب) 10 درصد بیمارانی که این عمل را کرده¬اند مرده¬اند (نرخ مرگ و میر).
اطلاعات دقیقاً یکی است اما احتمال انتخاب گزینه¬ موافقت با عمل در کسانی که (الف) به آنها گفته شده است بیشتر از کسانی است که (ب) به آنها گفته شده است. غیرعقلانی است که بنابر تفاوت کلماتی که استفاده شده است تصمیمی را بگیریم یا نه.
این نوع بهره¬گیری غیرعقلانی به نفع خودمان چیزی دوپهلو نیست بلکه به¬نوعی مشکلاتی را ایجاد می¬کند درست همان¬طور که وقتی بچه¬ها را تشویق می¬کنیم اگر کتاب بخوانند به آنها پول داده می¬شود و درن تیجه انگیزه¬های مالی را مشکل¬ساز می¬کنیم. آنها را به ¬دلیل نادرست تشویق به خواندن می¬کنیم. حداقل در این مورد عقیده بر این است که وقتی نوبت به خواندن می¬رسد باید از لذت و اهمیت کتاب خواندن برای خود کتاب خواندن قدردانی کنیم. اما آیا کسانی که به مسئله¬ برگزیدن بدون دخالت تمایل می-چسبند، با فرض آموختن تغییر در ابتکار اشتباه خود به آن می¬چسبند؟ هرچه باشد، دلیل تشویق این موضوع این است که ابتکار اشتباه آنها تبعات خوبی دربر داشته است.
اگر به موارد متقاعد کردن عقلانی بیندیشیم، در بهترین موقعیت، درمی¬یابیم که دلیل انتخاب این عامل آن است که او اعتقاد دارد دلایل درستی برایش ارائه شده است، این دلایل از انتخاب او حمایت می¬کنند، و او بنابر این دلایل رفتار می¬کند. در مورد بهره¬گیری از تمایلات غیرعقلانی برای وارد کردن فشارها، چنین شرایطی مطلوب نیستند.
معمولاً خوب است که ما تنها براساس دلایلی که باید باشند رفتار نکنیم، بلکه باشناخت براساس آنها که بی¬دلیل هم هستند رفتار کنیم. اگر نیکی¬هایی که با وارد کردن فشار نصیب ما می¬شوند مهم باشند احتمالاً این خصوصیت مطلوب چندان وزنی در تصمیم¬گیری پیدا نمی¬کند، و دخالت¬های جایگزین بسیار کم تأثیرتر می¬شوند و یا اعمال آنها بسیار سخت و پرهزینه خواهد بود.
کاملاً روشن است درحالیکه فشارهای بسیاری (بنابر تعریف) از دلایل بد بهره می¬گیرند، بسیاری از آنها هم خلاف این هستند. برخی از این فشارها اصلاً از دلایل بد بهره نمی¬گیرند مثل مورد چشم و قهوه.
5-3- دستکاری کردن
از آنجاکه طبق تعاریف، فشارها برای انحصاری کردن اجبار است و معمولاً مواردی از فریب (آنگونه که در عدم شفافیت ذکر شد) کامل نیستند، مفهومی که غالباً برای انتقاد از فشار استفاده می¬شود همان دستکاری کردن در کار دیگران است. گناه دستکاری کردن غالباً این است که خلاف عمل دیگران انجام می¬شود اما مثل فشار انگیزش مثبت هستند. به¬نظر ما دستکاری کردن هم مثل دیگر اشکال پاترنالیسم برای شخص در قالب افراد عاقل و قادر به انتخاب احترامی قائل نیست. گذشته از این، اگر ما انتخاب¬ کننده¬های توانمندی باشیم چرا نباید به ما دلایلی را ارائه کنند که مطلوب عمل ما به شکلی خاص باشد.
فشار وارد کردن با استفاده از حقه¬های هوشمندانه¬ روانشناسی و اقتصاد مدرن برای دستکاری کردن در کار مردم استفاده می¬شود. وقتی از این دستکاری برای فروش چیزی به ما استفاده می¬شود از آن خوشمان نمی¬آید؛ بنابراین وقتی دولت همین کار را با ما می¬کند هم نباید از آن خوشمان بیاید (Wilkinson, 2013).
مشکل این است که به ¬نظر می¬رسد دستکاری مفهومی است که به ¬درستی درک نشده است و بی¬نظم است. درباره¬ اینکه چه نوع تأثیری دستکاری کننده است و تحت چه شرایطی چنین دستکاری نادرست است نظرات مخالف زیادی وجود دارد. به ¬نظر می¬رسد تنها توافق عمومی درباره¬ این نظریه چنین است که دستکاری در عواملی که مردم نمی¬خواهند در آنها دخالتی صورت گیرد، بنحوی دخالت می¬کند یا از آنها استفاده می¬کند و یا آنها را مختل می¬کند. فرقی نمی¬کند دستکاری جهانی باشد، یا مخفیانه باشد، فرقی نمی¬کند انگیزه¬ دستکاری کننده چه باشد، فرقی نمی¬کند که فاصله¬ا¬ی بین روش تأثیر عامل بر رفتار و دلیل توجیه آن وجود داشته باشدد یا نه، فرقی نمی¬کند وقتی دستکاری کننده¬ای وجود دارد لزوماً باید دستکاری شونده¬ای هم وجود داشته باشد، همه¬ این مطالب در این نوشته آمده است (به نوشته¬های Coon  و Weber در سال 2013 توجه کنید).
حتی اگر اجماع عمومی در مورد این نظریه¬ بسیار گسترده وجود داشته باشد که دستکاری درون فردی تنها وقتی صورت می¬گیرد که میان¬بر یا خرابکاری در قابلیت¬های عقلانی فرد مورد دخالت وجود دارد و در این صورت هم هنوز اختلاف¬نظر زیادی بر سر تعریف «میان¬بر» و «خرابکاری» وجود دارد. آیا چهارچوب¬بندی اثرات در بیان اطلاعات مربوط به قابلیت¬های عقلانی «میان¬بر» یا «خرابکاری» استفاده¬ای هم دارد؟ آیا بهره¬برداری یک گرایش غیرعقلانی یک فرد میان¬بری بر قابلیت¬های عقلانی اوست و آنها را تخریب می-کند؟
شاید افراد یک روند را تنها زمانی دستکاری کننده بدانند که به دلایل دیگر مردود اعلام شده¬ است. در یک سری آزمایش¬های جدید مشخص شد که نظرات مردم درباره¬ دستکاری کنندگی یک فشار فرضی براساس اینکه آن فشار در جهت اعتقادات سیاسی آنها هست یا نه متفاوت خواهد بود ((Fox and Tannenbaum, 2015.
تقریباً در تمام این موارد، پاسخ¬ دهندگان طیف سیاسی چپ حامی فشار بودند وقتی که این فشارها با اهداف لیبرال ارائه می¬شدند اما وقتی با اهداف محافظه¬کارانه ارائه می¬شدند با آن مخالف هستند، در عین حال پاسخ¬ دهندگان جناح راست با این الگو مخالفت نشان می¬دهند.
باتوجه به مفاهیم بسیار گوناگون دستکاری مخالفت¬هایی هم با این موضوع وجود دارد که چرا و کی دستکاری نادرست است. شاید برای اینکه شرافت فرد را از بین می¬برد؟ شاید برای اینکه استقلال فرد را از بین می¬رود؟ شاید برای اینکه درک از آزادی را از بین می¬برد؟
کاملاً آشکار است که بسیاری از فشارها از نظر عقلانی مثال دستکاری حساب نمی¬شوند. برچسب¬های اخطار دهنده، قوانین از پیش تعیین شده¬ای مانند گزینش، تهیه¬ اطلاعات مربوط به کالری مواد غذایی روی فهرست غذاهای رستوران را نمی¬توان بدون استفاده از یک درک وسیع درباره¬ دستکاری و استفاده از آن دستکاری کننده دانست.
واضح است که فشار وارد کننده¬ها می¬خواهند تأثیر مورد استفاده¬ آنها به ¬راحتی قابل اجتناب باشد. به همین دلیل به هزینه¬بردار بودن و سخت بودن یک فشار توجهی نمی¬کنند. اما دستکاری¬ها از نظر قدرت و تأثیرشان متفاوت هستند. شاید برخی پیام¬های زیرزمین از نظر قدرت اثر بسیار ضعیف باشند؛ و تنها روی مردمی اثر کنند که به خریدن ذرت بوداده فکر می¬کنند. شاید فقط تأثیراتی را باید دستکاری کننده دانست که راه فرار از آنها بسیار دشوار است؟
در مورد رفتارهای پاترنالیسمی به¬ نظر می¬رسد تنها یک یا دو مفهوم وجود دارد که می¬توان آنها را مخالفت¬های هنجاری دانست _ یعنی، استقلال، آزادی _ و این دو به طبقه¬ خاصی از ارزش¬ها تعلق دارند. در مورد فشارهای قابل مخالفت می¬توان گفت که تنوع وسیع¬تر ارزش¬های هنجاری در خطر هستند، و هیچ یکپارچگی مفهومی در آن وجود ندارد.
تا وقتی تعاریف روشن¬تری از دستکاری و خرابکاری عقلانی در تصمیم¬گیری ارائه نشود شاید نگاه کردن به فشارهای خاصی که برای برخی مشکل¬ساز هستند ثمربخش¬تر باشند چراکه برخی از آنها خصوصیات قابل شناسایی دارند، و می¬توان آنها را از دیگر فشارهایی که این خصوصیات را ندارند راحت¬تر تشخیص داد. شاید هیچ زمینه¬ مشترکی وجود نداشته باشد که بتوان با آن توضیح داد چرا این فشارها که نادرست هم خوانده می¬شوند همه در زمره¬ مفهوم احتمالی دستکاری طبقه¬بندی می¬شوند.

نتیجه‌گیری
باتوجه به استدلال¬هایی که در متن گزارش فوق شده پدیده پاترنالیسم را فارغ از اینکه در عملکرد دولت-های سنتی و مدرن ارزیابی نمائیم ذکر این نکته خالی از فایده نیست که به هر حال بایستی این مسئله به درستی در جایگاه خود راستی¬آزمایی شود تا بتوان مطلوب و نامطلوب بودن آن با ذکر مصادیق تشخیص داده شود. همچنان که ایدئولوژی¬های مکاتب فلسفی سیاسی می¬تواند بر این مسئله تأثیرگذار باشد دولت¬ها نیز مطابق سبک و سیاق راه و منش خویش عملکرد پدرانه¬شان را به بهانه¬هایی همچون ایجاد رفاه، شادی، دفاع از ضعیف¬تر، تأمین منافع و نیازهای شهروندان و نهایتا حمایت و مراقبه از ایشان توجیه می¬نمایند تا جائیکه پاره¬ای از صاحب¬نظران آن را اقتداری با نوازش¬هایی دروغین تشبیه نموده¬اند. در عملکرد لیبرال¬ترین دولت¬های مدرن که ظاهرا به آزاداندیشی و احترام به فردیت شهره¬اند مصادیقی از پاترنالیسم ولو نرم مشاهده می¬شود که بعضا نتوانسته ضامن رفاه و سعادت حتی شهروندان ضعیف شود. پاترنالیسم طرفداری آزادی اراده که برخلاف پاترنالیسم سنتی کاملا پوست انداخته و رنگ و بویی تازه به خود گرفته تاجائیکه به خیراندیشی تعبیر شده است یعنی در واقع توانسته تاحدودی با ابزارهایی چون شفاف¬سازی و افزایش سطح آگاهی و اطلاعات عمومی و حقه¬های هوشمندانه روانشناسی و یا انتخاب¬های معماری شده برای شهروندان خودش را از مداخله آشکارا و توام با اجبار و تهدید (برخلاف مدل پاترنالیسم سنتی) در اراده و استقلال افراد کنار بکشد.  
علیرغم وجه منفی که پدیده پاترنالیسم نزد برخی صاحب منصبان و رجل سیاسی دولت¬ها داشته، اندیشمندان و فلاسفه در اغلب دانشگاه¬ها نظیر دانشگاه¬های پورتلند و استنفورد ایالات متحده آمریکا کوشیدند تا دستکم با بررسی و تجزیه تحلیل  موشکافانه و جزئیات رگه¬های مشهود در حوزه جامعه-شناسی حقوقی، حقوق عمومی و خصوصی این مسئله را که از دیرباز معمولا به سبک ارباب رعیتی در جوامع سنتی قبل از پیدایش نظام¬های سرمایه¬داری مدرن قرن 19 آن را پاتریمونیال می¬نامیدند تا بعدها با ظهور دولت¬های مدرن نوعی اقتدار تازه که به هیچ وجه نگران وضع دیگران و توجه به ایشان نیست بیاندیشیم.
پاترنالیسم سنتی با اجبار به انتخاب¬ها و افزایش اقتدار و ایجاد تهدید و ترس نمود پیدا کرده که هزینه¬ها را بعضا زیاد می¬کرد و بالعکس در پدیده پاترنالیسم مدرن (پیش برنده¬ها) فقط شکل ارائه انتخاب¬های ما را تغییر می¬دهند، آن هم بنحویکه شهروندان و آن¬هایی که با ایشان پدرانه برخورد می¬شود تمایل پیدا کنند تا آن گزینه¬ها را به نفع خودشان انتخاب کنند. در واقع در پاترنالیسم مدرن نوعی یادآوری، اخطار، هل دادن رو به جلو و افزایش سطح اطلاعات و آگاهی و شفاف¬سازی وجود دارد. در پاترنالیسم مدرن نوعی آزادی چاشنی کار شده بطوریکه برخی لیبرال¬ها با اینگونه مصلحت سنجی¬های پدرانه همراه شده چون استقلال رأی و آزادی عمل شهروندانشان حفظ شده است.
پاترنالیسم سنتی را عده¬ای در ترجمه پدرسالاری گفته¬اند، ترس از اقتدار ریشه آن بوده بدون اینکه محبوبیتی به دست آورد چون انتظار حق¬شناسی و پذیرندگی داشته و برخلاف آن پاترنالیسم مدرن را با خیراندیشی مقایسه و حتی جایگزین کرده¬اند و برخی گفته¬اند پاترنالیسم مدرن ضیافتی است که همه را نمک¬گیر کرده است چون با تبلیغات وسیع همگانی اینگونه به جامعه القا می¬کنند که شما هم در آن سهیم هستید مثل همان تخم مرغ¬های شکلاتی که تا لحظه باز کردن شکلات کودک نمی¬داند چه چیزی نصیب آن می¬شود!
اصول محترمی همچون استقلال رأی و خودمختاری از لحاظ بررسی هنجاری با پدیده پاترنالیسم در تضاد است و برخی درصدد یافتن راهی برای برقراری تعادل مابین آن¬ها هستند.

چکیده

پاترنالیسم، دخالت حکومت یا یک فرد در امور  فردی دیگر، برخلاف میل اوست، و در دفاع و تشویق این دخالت ادعا می‌شود که شخص مورد مداخله به این ترتیب از گزند در امان می‌ماند و شرایط بهتری پیدا می‌کند. برخی نویسندگان تأثیرات مطلوب و نامطلوب این نگرش‌ها و حمایت‌های پدرانه را در سیستم‌های سیاسی و حقوقی مختلف جهان بررسی و تجزیه و تحلیل نموده‌اند. روش تحقیق توصیفی – تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه‌ای گردآوری شده است. در مسئله پاترنالیسم تعارض بین حقوق عمومی و خصوصی و نهایتا احترام به اصول محترمی همچون حاکمیت اراده، خودمختاری، استقلال رأی و حق تصمیم‌گیری مطرح می‌گردد که برخی اندیشمندان درصدد یافتن راهی برای برقراری تعادل مابین آنها هستند. بنابراین برای درک بهتر این پدیده در مقاله پیش‌رو، بررسی نظرات هنجاری و یافته‌های صاحب‌نظران درباره توجیه پدرانه عمل کردن واجب است. دست آخر به نظر برخی محققین مسئله پاترنالیسم را می‌توان با مقوله عدالت سنجید تا با بررسی مصادیق ملموس پاترنالیسم در هر جامعه صرف‌نظر از نظام-های سیاسی و حقوقی‌شان ضمانت اجرایی رسیدن به اهداف مطلوبی همچون افزایش رفاه، شادی، مراقبه و دفاع از افراد ضعیف‌النفس و تأمین نیازها و منافع ایشان، زمینه‌های سوء استفاده و دستکاری فزاینده قانونگذاری به بهانه‌های فوق را تا حدودی کمرنگ نمود. زیرا، دولت پاترنال به مثابه یک خانواده است که کسی نمی‌تواند اقتدار او را زیرسوال ببرد، بنابراین اصلی‌ترین هدفی که برای دولت‌های مدرن در این‌جا باید کسب شود متحد شدن با جامعه است.