شرایط اجتماعی منطقه تخارستان مقارن با ظهور دین اسلام

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- استاد رشته تاریخ، دانشگاه بدخشان، افغانستان (نویسنده مسئول)
دریافت: ۲ شهریور ۱۴۰۱ | انتشار: 30 آذر 1401

منابع و ماخذ

1- ابن‌حوقل، حسن بن علی بن حوقل (۱۳۴۵)، صوره¬الارض، ترجمه: جعفر شعار، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
2- اصطخری، ابواسحاق ابراهیم (۱۳۴۷)، مسالک و ممالک، به کوشش: ایرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
3- انصاری، سلطان محمد (۱۳۹۰)، دانستنی¬ها پیرامون جغرافیای عمومی افغانستان، تهران: انتشارات مصری.
4- بارتولد، واسیلی و لادیمیر، ویچ (۱۳۷۸)، ترکستان¬نامه، ترجمه: کریم کشاورز، ج 1 و 2، تهران: انتشارات نیل صحافی.
 5- بدخشی، ملاسنگ محمد (بی¬تا)، تاریخ بدخشان، روسیه: انتشارات شرق¬شناسی لینگراد.
 6- حبیبی، عبدالحی (۱۳۸۹)، تاریخ افغانستان از قدیم¬ترین ایام تا خروج، تهران: انتشارات دنیای کتاب.
7- دی.ای، سیبوکیدس (۱۹۸۰)، اسکندر مقدونی و شرق، روسیه: انتشارات شرق¬شناسی لینگراد.
8- دنیل، التون.ل (1367)، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ترجمه: مسعود رجب¬نیا، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
9- سیدی، مهدی (1998)، تاجکستان تا حمله مغول، تهران: انتشارات مهرآئین.
10- شعله، جمشید (۱۳۸۳)، سیر بوستان بدخشان کابل، تهران: انتشارات دنیای علم.
11- غایب. اف، غالب (2008)، استیلای عرب¬ها در آسیای میانه، دوشنبه: انتشارات یزدان.
12- غبار، میرغلام محمد (۱۳۴۳)، افغانستان در مسیر تاریخ، تهران: انتشارات دنیای کتاب.
13- غفور. اف، بابا جان (1997)، تاجیکستان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
14- کشککی، برهان¬الدین (۱۳۶۷)، رهنمای قطغن، کابل: انتشارات دنیای علم.
15- کهزاد، احمدعلی (۱۳۹۱)، تاریخ افغانستان، کابل: بنگاه انتشارات.
16- کهزاد، احمدعلی (1355)، افغانستان در شاهنامه، کابل: انتشارات میوند.
17- لویس، دوپری (1376)، تاریخ و جغرافیای افغانستان، کابل: انتشارات میوند.
18-  نرشخی، ابوبکرمحمد بن جعفر (۱۳۶۳)، تاریخ بخارا، ترجمه: ابونصراحمد بن محمد بن نصر القباوی، چ 2، تهران: انتشارات توس.
19- بارتولد (۱۳۷۶)، ترک¬های آسیای مرکزی، ترجم: غفار حسینی، تهران: انتشارات توس.
20- یعقوبی، احمدابن ابی یعقوب (۱۳۴۷)، البلدان، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.   
21- یعقوبی، احمدابن ابی یعقوب (۱۳۷۳)، تاریخ یعقوبی، بیروت: دار صادر.
22- یمین، محمدحسین (۱۳۸۰)، افغانستان تاریخی، بیروت: دار صادر.

متن کامل

مقدمه
تخارستان یکی از واحدهای اداری چهارگانه خراسان بوده که در کنار دریای آمو موقعیت داشته شامل تخار، کندز، بغلان، جوزجان، فاریاب، بلخ، سمنگان و بدخشان بوده و مرکز آن طالقان می¬باشد که قبل از ظهور اسلام این منطقه توسط حکومت¬های ملوک الطوایفی اداره می¬شد. برحسب روایت¬ها در عهد خلافت عثمان که عباد¬اله ابن عامر والی خراسان بود، از طرف او قیس ابن¬هیثم مأمور فتح تخارستان گردید، و تمام سرزمین تخارستان را گشود و معبد نوبهار بلخ را تخریب نمود، تا سمنگان رسید. به روایت دیگر در سال ۳۱ هجری احنف ابن¬قیس مأمور گردید تا تخارستان و بدخشان را به تصرف خود درآورد. همچنان منابع تاریخی از ادامه بر خوردهای نظامی بین حکومت¬های محلی باختر و تخارستان در جنوب دریای آمو، شورش¬ها و قیام¬های مردم ماوراءالنهر بر ضد لشکرکشی¬های قتیبه ابن¬مسلم باهلی سخن گفته¬اند. با ورود قتیبه ابن¬مسلم فاتح بزرگ اسلام به تخارستان و باختر وضع نظامی در جنوب و شمال دریای آمو متحول گردید. قتیبه ابن¬مسلم بعد از عبور از دریای آمو مستقیماً به طالقان مرکز تخارستان حمله نمود. قشون اسلام قدم به قدم با حکمرانان محلی این منطقه درگیر گردیدند و سرانجام منطقه مزبور فتح گردید. دین اسلام جایگزین عقاید زردشتی و بودایی گردید، حکومت¬های ملوک الطوایفی که توسط حکام محلی که به نام بیک رهبری می¬شد از بین رفت، زبان فارسی متأثر از زبان عربی گردید و نیز ترکیب قومی و قبیله¬ای ایرانی و خراسانی (باختر و تخارستان) دگرگون گردید.
از آنجائیکه موضوع وضعیت اجتماعی تخارستان مقارن با ظهور دین اسلام یک موضوع جدید و بکر است که تاکنون هیچ نوع تحقیق گسترده و همه¬جانبه در این زمینه صورت نگرفته است. کارهایی که پیرامون موضوع مزبور انجام پذیرفته بسیار اندک بوده و دو سه کتابی هم در رابطه به این موضوع نگاشته شده بصورت عمومی پیرامون موضوع پرداخته است، از این لحاظ این موضوع بکر و تازه است. روش تحقیق در این پژوهش تاریخی، از نوع تحقیق توصیفی – تحلیلی است که با استفاده از کتاب¬ها، مقالات و سایر اسناد موجود انجام می¬گیرد. روش گردآوری مطالب و موضوعات از نوع مطالعه کتابخانه¬ای بوده که با استفاده از کتاب¬ها، مجلات، بانک¬های اطلاعات علمی و سایت¬های اینترنتی معتبر با دقت تام و کامل به بررسی و تحلیل گرفته شده است.

1- طبقات اجتماعی
در قرن سوم و چهارم بعد از انحطاط دولت کوشانی، تخارستان در یک حالت منحط نظام اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، یعنی هنگامی که نظام بردگی در حالت تلاشی بود، وارد مرحله مناسبات ابتدایی فئودالی می¬گردید. در دوره نفوذ اسلام فاتحین عرب در خراسان بخصوص در تخارستان اراضی مزروعه مفتوحه را حق بیت¬المال اعلام می¬کرد و باز در بدل مالیاتی معین در دسترس فئودال¬ها و خانواده¬های عمده محلی و عربی می¬گذاشت. نتیجه این روش، تحکیم سیستم ملکیت مشروط فئودالی بود، یعنی ساختمان اجتماعی و اقتصادی فئودالی که قبل از اسلام پابه مرحله ظهور گذاشته بود، در دوره اسلام روبه تکامل نهاد. گرچه تعالیم اسلامی طبقه¬بندی قدیم و امتیازات را الغا می¬نمود و مردم را در برابر قانون مساوی می¬شمرد، ولی عملاً از نظر اقتصادی و سیاسی، قوای حاکمه و اشراف و خان¬های محلی «طبقه ممتاز» را تشکیل می¬کردند. همچنین حقوق بین زن و مرد و آزاد و بنده تفاوت درجاتی موجود بود، و به تدریج در برابر قانون تساوی مردم با انتساب به دو دسته «شریف النسب» و «عامه الناس» از بین رفت. دولت عدم تساوی مردم را از نظر تمول، نژاد، خاندان، شغل و پیشه نصب¬العین خود می¬دانست و چون معتقد به فرضیه «حقوق الهی سلطنت» بود، لهذا اتباع او یعنی جامعه، فرمانبر بی¬چون وچرا محسوب می-شد و طبقه فرمانده هم از اعمال خود فقط در دنیای دیگر و نزد خداوند مسئول بود و بس (غبار، ۱۳۹۰: ۲۶۱).
در هر حال بعد از استیلای عرب و نفوذ دین اسلام در خراسان و تخارستان فئودال¬های محلی به تدریج در دستگاه اداری عرب عباسی در خود محل نفوذ کردند و در منافع با دولت¬های عربی شریک گردیدند، اما بار مالیات و تکالیف مردم گران¬تر می¬شد. به همین جهت بود که در دوره عباسی در ولایات شمالی و غربی خراسان قیام¬های مردم بیشتر شکل اقتصادی داشت و بر ضد عرب و هم خان¬های محلی به¬عمل می¬آمد، در حالیکه قبلاً (در دوره اموی) این قیام¬ها بیشتر جنبه سیاسی و استقلال¬خواهی داشت و در مقابل استیلای عرب عملی می¬گردید. ترکیب عمده اجتماعی مردم خراسان بخصوص تخارستان از ظهور اسلام تا ورود چنگیز خان برمبنای سه طبقه¬ای استوار بود. اول طبقه فئودال (اشراف، ملاک و روحانی) که قوه حاکمه را تشکیل می¬نمودند. دوم طبقه متوسط شهری (تاجر، مأمور، پیشه¬ور و غیره). سوم طبقه دهقان. سیستم فئودالی در خراسان از قرن هفتم تا قرن سیزدهم میلادی و ظهور مغول، استحکام می¬یافت و طبعاً حسرت زندگی و محرومیت دهقان بیشتر می¬شد و مالیات و عوارض به عناوین مختلفی گرفته می¬شد. در طی این دوره طبقه اول عموماٌ زمین¬دار و مال¬دار و دارای تمول سرشاری از صامت و ناطق بوده از ادای مالیات و بیگار معاف و صاحب امتیاز سیاسی و قضایی در محل خود بودند. اینها از فرهنگ و تمدن شهری بهره¬ور بوده و زندگی مرفه داشتند. تجارت برده نیز در خراسان متکی به طبقه حاکمه بود. هریک از این¬ها از ده تا صد نفر غلام و کنیز داشتند و وزرای بزرگ و افسران از صد بیشتر برده داشتند (حبیبی، ۱۳۷۷: ۳۳۴). شهرها دارای تئپولوژی شهری چون بخش اداری، مسکونی، فرهنگی، تجارتی، لشکری و باغ و پارک¬ها بودند و در آنها سراها، کاروان¬سراها، حمام¬ها، خانقاها، زیارت¬ها، مساجد و مدرسه¬ها غرض پیشبرد فقه حنفی و شافعی کار و فعالیت می¬کردند. شهرها اکثراً در حصار چهار دیوارهای ضخیم امنیتی محاط بوده و هر دروازه شهر نام بندر شهر مجاور را داشت. برج¬های ترصد و دیده¬بانی در گوشه¬های این دیوارها غرض نظارت شهنه و قراولان به امور رفت و آمد شهرها وجود داشت و از ساعات آغازین شب تا اذان نماز بامداد دروازه¬های شهر مسدود می¬گردیدند (مرادی، ۱۳۸۸: ۴۴۴-۴۴۵).

2- اوضاع شهرها در تخارستان
رشد صنایع و تجارت با ثروت و تمول و استحکام دولت¬های مرکزی و پیشرفت علم و هنر، شهرهای تخارستان را که قسماً در دوره قدیم و قبل از اسلام آبادان بود و در دروه اسلام به میان آمد، عظیم و مجلل ساخت و شهرهای بلخ، جوزجان، فاریاب، قندز، طالقان، بدخشان و سمنگان در خراسان ممتاز گردید. این شهرها همه در مراکز بزرگ صنعتی و تجارتی و فرهنگی و نظامی بودند. در قسمت¬های مخصوص شهر عمارات مرتفع و بزرگ دولتی و خانه¬های مجلل اعیان و تجار قرار داشت که بعضاً با خشت خام اعمال گردیده بود. خانه¬های مردم کوچک و گلی و بازارها و کوچه¬ها تنگ بود. رسته¬های بازار و کوچه¬ها هریک نامی داشت و در بین بازارهای تنگ، مساجد با مناره¬های بلند و کاروانسراهای بزرگ و بعضاً میکده¬ها، ‌مدارس، حجره¬ها و حمام¬ها (در حالیکه اروپای قرون وسطایی حمام را نمی¬شناخت) قرار داشت، که مراکز اصلی فرهنگ و معاملات تجارتی به¬شمار می¬رفت. پیشه¬وران و صنعت¬کاران رسته¬های مخصوص داشتند و صفایی بازارها توسط خود مردم به¬عمل آمد و از طرف محتسب نظارت می¬شد و نرخ و نوا مراقبت می¬گردید (مرادی، ۱۳۸۸: 260). بیابان¬گردان استپ¬ها و کوه¬ها گوسفندداری و شترداری می¬کردند و اسب¬های مشهور تخارستان را پرورش می¬دادند. این بیابان¬گردان کره، پنیر، شاخ، خز، پوست¬های گوناگون و نمد فراهم می-کردند (دنیل، ۱۳۶۷: ۸).
شهرهای تخارستان از نظر دفاع، شکل استحکام داشت و با دیوارهای ضخیم و بلند و برج¬ها و دروازه¬های متعدد حفاظت می¬شد. شهرها دارای ارگ و شهرستان و ربض بود. شبانه دروازه¬های شهر مقفل و دخول و خروج ممنوع بود. باغ¬ها و عمارات ییلاقی و اراضی مزروعه در خارج و نزدیک شهر قرار داشت. طبقه ممتاز و توانگر زندگی تجملی به نمونه دربار داشتند و هریک دارای غلام و کنیز و ساقی و ندیم با مجالس عشرت و مشروب و ربض بودند. طبقه متوسط هم دارنده بودند، به نظافت و تفریح تمایل داشتند و پابند آداب بودند. در بین طبقه افتاده غلام و کنیز که توانگر و مرفه بودند. و عمله و مزدور مثل دهقانان دهات کار می¬کردند و سد رمق می¬نمودند. تجار و صرافان، طبیبان و آخوندها، شاعران و دبیران، طرف احترام بودند. صنوف صنعت¬گران و پیشه¬وران دارای اتحادیه¬های صنفی و نسبتاً مأمون بودند و ترقیات صنعتی کشور محصول زحمت همین صنعت¬گران و پیشه¬وران بود. در شهرها پیروان مذاهب متعدد اسلامی هریک از خود امام و رهبری داشتند که اغلب با مذاهب مقابل خود در جدال بودند. حتی مقصوره¬های مساجد به طرز حنفی، شکلی داشت و به طرز شافعی شکلی (غبار، ۱۳۹۰: ۲۷۳-۲۷۴).

3- شهرهای مهم تخارستان
1-3- طالقان
طالقان شهری است که وسعت آن در حدود مروالرود، و دارای آب¬های جاری و باغ¬های اندک و بناهایی گلین و هوایش سالم¬تر از هوای مروالرود است. از مروالرود تاجبل از طرف مغرب سه فرسخ و از جبل به مروالرود از طرف مشرق دو فرسخ است، و طالقان در رشته کوه¬هایی متل به جبال جوزجان قرار دارد و آن را روستاهایی آباد و بسیار است (ابن¬حوقل، ۱۳۴۵: ۱۷۶). مقدسی در اثر خویش گوید الطالقان بازاری بزرگ داشت و در جلگه¬ای واقع بود و به اندازه یک تیر پرتاب تا کوه فاصله داشت. در قرن چهارم هجری بقدر سوم بلخ بود. کشتزارهایش را یکی از شاخه¬های رود جیحون که آن را ختلاب می¬گفتند (و گاهی خیلاب می-نامیدند) و همچنین رودخانه تراب مشروب می¬ساخت. ظاهراً نهر تراب یکی از شاخه¬های ختلاب بوده و بالای قندز به آن ملحق می¬گردیده است. این سرزمین نهایت حاصل¬خیزی است (مقدسی، ۱۳۶۱: ۲۹۶). حمداله مستوفی گوید: «اکثر مردم آنجا جولاه باشند و در آن غله و میوه بسیار است و ولایت معمور و آبادان است» (مستوفی، ۱۳۶۲: ۱۸۹). در طالقان اقوام سیتی زندگی می¬کردند. توکیوهای غربی با فتوحات خود به طرف غرب پیش آمده و بعد از اضمحلال دولت یفتلی آریانا و عقب زدن ساسانی¬های مهاجم وارد تخارستان می¬شوند (کهزاد، ۱۳۹۱: ۶۲۱).
2-3- روالیز یا ولوالج (رستاق)
روالیز (ولوالج) یا رستاق یا روستای بیک، یکی از شهرهای قدیم تخارستان بوده و بنابه نگارش منابع تاریخی به فاصله دو روز منزل به شرق خلم با ارتفاع ۴۷۷۰ فت از سطح بحر واقع شده است. واژه رستاق، صورت عربی شده کلمه فارسی دری «روستا – ده» مربوط به یکی از «بیک¬ها» یا یبغوی¬های تخارستان می¬باشد. این بیک از حکمرانان تخارستان بوده و روستای بزرگی را در تملک خود داشته است. از این¬رو رستاق را از ترکیب «روستای بیک» اشتقاق نموده¬اند که بعدها به زبان عربی «رستاق» خوانده شده است. در نوشته ابن خرداذبه می¬خوانیم: «در طرف چپ شخصی از بلخ بسوی شرق رونده شهرهای زیرین جای دارند ... وخش، هلارود، کاربنگ، اندیشارا، روستا بیک، که از آن مملکت حارث ابن¬اسد ابن بیک، صاحب گله¬های بیکی می¬باشد (دی.ای.سیبوکیدس، ۱۹۸۰: ۲۳۹). مقدسی نیز در اثرش نام رستاق را در چند جای آورده است، و عارض رستاق را ناحیتی در شهر «نوچارا» نامیده است، یعنی نوچارا شهر و ‌«روستابیک» دهی است که تابع آن می¬باشد. ازین بر می¬آید که «روستابیک» مرد صاحب مملکت بوده و بر رستاق بحیث پایتخت تخارستان حاکمیت داشته است. احتمالاً این حالت تا زمان مسعود غزنوی برقرار مانده و از ضرابخانه مسعود در پایتخت تخارستان به نام «ولوالج» یادآوری صورت گرفته است. پادشاهی بیک در رستاق یا در تخارستان و ختلان در اواخر قرن¬های هشتم و نهم میلادی بوده است. پس از آن پسرش اسد، بعداً الحارث و سپس پسرش در تخارستان و ختلان حکمرانی می¬کردند. موافق معلومات¬های تاریخی درین زمان (۲۳۲- ۳۷۲ هـ.ق.) مصادف به زمان المنصور و المهدی خلفای بغداد، خانواده آل-باینجور در تخارستان و ختلان حکومت می¬کردند، که مناطق وخش، ترمذ، بلخ، خلم و تا اندراب، پنجشیر و بامیان مربوط حکومت آنها بودند. یکی از چهره¬های شناخته شده این خانواده به نام ابوداود محمد ابن احمد باینجور در حدود ۲۶۰ تا ۲۷۹ هـ.ق. حکمران تخارستان و ختلان و بلخ بوده و در سال ۲۷۹ که حکمران اندراب بوده نیز سکه¬های مضروبه (۲۸۸ هـ.ق.) باقی مانده است. همین شخص که در سال¬های (۳۱۰- ۳۱۳ هـ.ق) از سوی خلافت بغداد حکمران ختلان بوده، نیز سکه¬های به نام خود ضرب زده است (عارض، ۱۳۸۰: ۶۳-۶۴). موقعیت رستاق همچون چهارراه بین بدخشان و ختلان و در مسیر جاده ابریشم موجب رواج و رونق همیشگی تجارت درین سرزمین بوده است. کشککی در مورد رستاق نوشته است: چون رستاق سرزمین وسیع و هموار دارد، نفس خود رستاق (ولوالج) در لب رودی که آب چشمه¬های سر رستاق به آن می¬آید، واقع است، شمالی و جنوبی افتاده و از چهار طرف به هر سمت راه آمد و رفت دارد. چنانچه به جانب خان¬آباد، کلفگان، کشم، شهربزرگ، فیض¬آباد، چاه آب و کنار دریای پنج و آمو راه¬های بیشمار است. به آن¬طرف آمو نیز راهی بسیار از رستاق و چاه آب رفته که مردم بلد همه روزه از چاه آب و نواحی آن به کولاب و حصار و چوبیک و غیره حدودات پار دریا خود را می¬رسانند، و از آن¬طرف به این طرف می-آیند (کشککی، ۱۳۶۷: ۲۲۵).
فعلاً مخروبه¬های یک شهر قدیمی در حوالی رستاق وجود دارد که به نام «ولوالج» یاد می¬گردد. منابع دوره اسلام اشاره¬ای به گذرگاه بدخشان دارند و فاصله آنرا از رستاق دو مرحله یا دو روز می¬دانند. «از گذرگاه بدخشان تا رستاق به یک مسافه راه دو مرحله است. مسافه راه از رستاق تا اندیجاراغ – یک مرحله می¬باشد از اندیجاراغ در راه از دریای فارغر (فرخار) گذشته و بعداً به آن ( فرخار) داخل می¬شوند. مسافه بین اندیجاراغ تا فرغار یک روزه راه است. سپس در راه از دریای برسان (بلاسان، برفان) عبور کرده و به هلبوک می¬رسی (غایب.اف، ۲۰۰۸: ۱۷۸). از معلومات اصطخری دریافتیم «شهر بدخشان» در ساحل غربی رود جریاب واقع شده است. این دریا هم اکنون به نامن کوکچه یاد می¬گردد. علمای جغرافیا بدخشان عصر (۹- ۱۱) میلادی را بالای «دشت فراخ» در پایان بهارک از واحدهای اداری امروزی بدخشان در سی کیلومتری شرق فیض¬آباد موقعیت داده¬اند. کشککی درین مورد نوشته است: «در موضع بهارک، معروف به دشت فراخ (فرهاد) زمینیست هموار که طول آن سه کروه و عرض آن دو یا یک و نیم گروه می¬باشد، و از دریای وردوج امکان آوردن آب بر وی موجود است (کشککی، ۱۳۶۷: ۲۲۸). بعضی از نگارش¬گران نام دشت بهارک را «بهارستان» آورده و عقیده دارند که بهارستان عیناً نام بهارک مربوط به جرم می¬باشد. اصل موقعیت بدخشان را در «دشت فراخ» یا «دشت فرهاد» عده¬ای از جغرافیادانان و سیاحان تأیید نموده¬اند. غفوراف: «در فاصله چند میل پیش از یکجا شدن دریای جرم و وردوج از طریق دشت بهارک – یکی از مواضع غنی و حاصل¬خیز بدخشان، که می¬گویند در زمانش در آنجا مرکز قدیمی بدخشان بوده است، می¬گذرد (غفوراف، ۱۹۹۷: ۴۸). دشت فراخ یکی از اراضی حاصل¬خیز بدخشان می¬باشد، همه دریاهای معاونین رود کوکچه مثل دریای سرغیلان (زردیو)، وردوج و جرم در همین وادی باهم یکجا می¬شوند. در زمانه¬های قدیم در همین وادی شهر بزرگی به نام پایتخت «بدخشان» وجود داشت، در مراحل بعدی بحیث مرکز تابستانی حکام بدخشان درآمد. سدید که خود موضع بهارک را بارها دیده است، تصورات خود را مبتنی بر موجودیت شهر قدیم مرکز بدخشان چنین بیان کرده است: «اگرکسی  به بالای تپه بلندی، که در ساحل دریای وردوج در پهلوی بهارک واقع است، بالا شود، در مقابل خود به روی زمین می¬تواند باقیمانده¬های دیوار قدیمی را مشاهده نماید. این دیوار بازمانده شهر قدیم بهارک (بدخشان) می¬باشد. ساکنان بهارک از این محل درگذشته پس از یک باران شدید، سکه¬های قدیم را به عقیق سرخ رنگ و جواهرات سفید رنگ و همچنان برخی از ظروف طلایی و نقره¬ای یافته¬اند. این گفته را مسئول توریزم و سیاحت هندوستان پندیت منفول در خاطرات خویش آورده است (سدید، ۱۳۴۳: ۲۱). همینطور علما و سیاحانی که عقاید آنها نقل شده با این فکراند که شهر بدخشان تا تخریب آن توسط مغول¬ها در دشت بهارک در کنار دریای وردوج پیش از الحاق آن با دریای زردیو (سرغیلان) موقعیت داشته است. پس از خراب شدن شهر بدخشان توسط مغولان در قرن سیزدهم، ناحیه دیگر بدخشان، شهر «کشم» آباد گردیده، و در قرن¬های بعدی (اساساً در قرن نهم هجری) همچو پایتخت بدخشان دانسته شده است. پس از آن آمد و رفت مردم بدخشان با سایر مناطق تخارستان از طریق کشم به یک عنعنه تاریخی مبدل شد، مرقد ابوسعید در کشم، خود گویای آنست که کشم مسیر آمد و رفت با تخارستان سفلی بوده است و نامبرده در راه سفر به زادگاه¬اش قبادیان در همین شهر کشم وفات نموده است، اما راه دیگری از شهر بدخشان به کولاب از معبر سمتی و سر کاکل، از طریق پساکوه (شهربزرگ) همیشه فعال بوده است. پل ظفر نیز همواره کاروان¬های مردم را از کشم، تیشکان، درایم و ارگو و از مسیر آب آسیاب¬ها به کولاب انتقال می¬داده است. مسافه راه از پل ظفر تا رستاق حدوداً ۲۰ کیلومتر می¬باشد. یعنی گذرگاه پل ظفر برای کسانی¬که به بدخشان یا یکی از نواحی آن سفر می¬کرد، نیز می¬تواند «گذرگاه بدخشان» نامیده شود. همینطور گذرگاهی در «آلتین یا آتین جلو» بسوی رستاق وجود داشت که می¬توان آنرا نیز گذرگاه بدخشان دانست. مسافه آتین جلو تا رستاق نیز حدوداً ۴۰ کیلومتر یعنی یکی مرحله بوده می¬تواند موجودیت مغاره¬های عمیق در هزار سموچ یا کافر قلعه رستاق نشان می¬دهند که این شهر عمر زیادی دارد (بدخشی، بی¬تا: ۱۲۸). مردم از گذشته¬های دور با بخارا، سمرقند، کاشغر و گوزگون و بدخشان روابط تجارتی داشته و مدارس آن پس از دوره سامانی¬ها به روی جوانان بدخشان و تخارستان باز بوده است. گذرهای شهری به نام¬های چرمگری، دیکریزی، آهنگری، حلواپزی و ... پایان قلعه شهر رستاق را ساخته¬اند. از رستاق راه¬های به سمت چاه آب، شهر بزرگ، فیض¬آباد (آتین جلو)، ینگی قلعه، خواجه غار و سایر مناطق وجود دارند. از قرای مشهور رستاق اینهااند: چغیان، ثمرغیان، خانقاه، سرغار، ذهان، خواجه خیران، ایلکیشان، یکه توت، گنده چشمه، قره بلاق، خواجه قشقار، باغ حصار، دشتک، سررستاق، غنچ، دشت چنار، دیوری، هزار سموچ، سیات، دهن کیوان، خلیان، چپدره و دیدوان (مرادی، ۱۳۸۸: ۲۷۴).
3-3- خوست و فرنگ
«خوست و فرنگ» نام ترکیبی از اتحاد دو ناحیه و محل به نام¬های «خوست» و «فرنگ» می¬باشد، که با ارتفاع ۵۴۵۰ فیت از سطح بحر واقع شده¬اند. خوست دره سر سبز و شادابیست که از میانه آن دریای خوست عبور نموده و به «فرنگ» منتهی می¬شود. دورا دور آن¬را کوه¬ها فرا گرفته است و جبه¬زارها و دو تگاب دارد. فرنگ نیز دره زیبا و حاصل¬خیزی است که توسط دریای خوست سیراب می¬گردد، ارتفاع آن ۵۸۵۵ فیت از سطح بحر می¬باشد. وادی خوست در مجاورت چال و نمک آب واقع و راه¬های زیادی از سمت جنوب شرق به مناطق همجوار خود دارد. به گفته مولف حدود العالم «این وادی بنابر استحکامات و خصوصیت غیرقابل فتح آن همواره مشهور بوده است» (حدود العالم، ۱۳۴۲: ۱۸۲). خوست و فرنگ از گذشته دور مربوط تخارستان بوده است. نام خوست یک تسمیه اختصاصی به این محل نبوده و جاهای دیگری هم در کشور به همین نام یاد شده¬اند. «کلمه خوست  یا خست  نام این شهر از ریشه آن «هوسترا » است که متشکل از دو جزء می¬باشد: «هو  یعنی خوب وسترا  در زبان ایریانی (آری) باستان به معنی ستره و مرغ¬زار آمده است. جمعاً به معنی مرغ¬زار زیبا» (یمین، ۱۳۸۰: ۹۹). این نام در منابع چینی بخصوص سفرنامه هیون تسیانگ سیاح معروف چین که در سال¬های ۶۳۲ میلادی از تخارستان بازدید نمود، به شکل «کواتیستو » ضبط شده است، و یاقوت حموی از آن به نام «خواست » تذکر داده است. کلمه فرنگ که بر منطقه دیگری در مجاورت خوست اطلاق گردیده و از یکجایی هر دو نام هویت عام¬تر یافته است،‌ احتمالاً از ریشه زبان آری Fradasa بوده باشد، که اسم فاعل آن Fradant به معنی فراوان کننده است. و در زبان اوستایی این مفهوم بشکل Farazo آمده است. اهالی خوست و فرنگ را اکثراً تاجیک¬ها و هزاره¬ها سنی و غیره تشکیل داده¬اند. قرای آن عبارتند از: هزاره گادی (میان¬شهر)، قشلاق بازار، دره¬گی، ورچی، دهنه، فارزو، پشه بازار، و محلات دره خاموش، تگاب و دوآبی (دره چرخ)، دره ایچاتی شرقی، دره فرنگ، دره غار می¬باشند (مرادی، ۱۳۸۸: ۲۷۷).
4-3- اندراب
اندراب از قدیم¬ترین شهرهای تخارستان بوده است. در قسمت جنوب تا دره خاواک و در شمال به خوست و فرنگ پیوند دارد. مورخین یونانی ازین شهر به نام «دراپسا» و « دراپسکا » هم یاد کرده¬اند. بنابه یادداشت¬های ایشان «دراپسا» شهری بوده درپای دامنه¬های شمالی هندوکوه که عموماً راه خاواک و کوشان بدان منتهی می¬شد. شورتز آلمانی کسیست که نام «دراپسکا» را بالای موقعیت اندراب تعیین نموده است. بعضاً فراتس  متذکره بطلیموس را هم در محل اندراب فعلی تعیین کرده¬اند (کهزاد، ۱۳۸6: ۹۷). دریای اندراب و معاون آن رود کاسان (قاصان) دو رود خانه این وادیست. اندراب از قدیم به مثابه معبری در اتصالات صفحات باختر و تخارستان در شمال، کابلستان در جنوب کوه¬های پاراپامیزوس مورد آمد رفت کاروان¬های تجارتی از بلخ و تخارستان به پایتخت¬های دولت کوشانی در بگرام و پشاور بوده است. این موقعیت به مثابه کوتاه¬ترین راه بین تخارستان و هندوستان و چین از معبر پامیر بوده، و همواره موجب تشویق جهان¬گشایان مشهور از گذرگاه کجکین بسوی تخارستان و باختر گردیده و آنها از این طریق از جنوب به شمال و از شمال به جنوب هندوکش دست یافته¬اند. اهمیت دیگر اندراب در موجودیت منابع و ذخایر طبیعی آنست، که چندین قرن پس از پیروزی دین اسلام بر خراسان به علت وفرت معدنیات مس و سرب و سایر فلزات نجیبه ضراب¬خانه خلافت در اینجا فعالیت می¬کرده است. بیشترین سکه زمامداران عباسی، سامانی و غزنوی در اندراب ضرب زده می¬شدند این خود دلیل آنست که شاید در اندراب معدن طلا، نقره و مس برای ضرب زدن مسکوکات خلافت اسلامی و امپراطوری¬های خراسان بزرگ فراوانی داشته است. در هنگام حکومت بنجوریان تخارستان سیم¬های استخراج شده از دره پنجشیر در دارالسلطنت آنها ضرب زده می¬شده است. قدیم¬ترین سکه¬های این خانواده (درهم) به بنجوری محمد نسبت داده شده است. در برخی از این سکه¬ها نام¬های (المعتضد و المعتمد) و فرمانروایان سامانی نیز دیده شده¬اند (مرادی، ۱۳۸۸: ۲۷۳). مجمع الانساب از کسانی به نام¬های ابوجعفر احمد ابن محمد ابن احمد (۲۷۹- ۲۸۸هـ.ق) و همچنان مکتوم ابن حرب در حدود ۳۵۹ هجری و سهلان ابن مکتوم در حدود (۳۶۵- ۳۷۴) بحیث امیران اندراب نام برده که سکه¬های ایشان در موزیم «ایرمیتاژ» سنت پطرزبورگ وجود دارند. احتمال دارد این امراء از بقایای خاندان کوشانی و یفتلی بوده باشند (شبانکاره¬ای، ۱۳۶۳: ۱۳۴). منابع دوره اسلامی عموماً از اندراب یاد کرده¬اند. اندراب در سوم هجری پس از طالقان و روالیز (رستاق) سومین شهر تخارستان شمرده می¬شد. ابن حوقل اندراب را شهر نیکوبا دره¬های پر درخت و بازار گرم و مردم اهل علم و پرقافله با دو فرسخ فاصله تا مرو دانسته¬اند. علمای معروفی چون احمد ابن¬عبداله ابن الترمذی اندرابی، محمد المثنی و ابن بشار را از منسوبان آن دانسته¬اند. حمیری حسن ابن احمد اندرابی از محدثین ثقه را نیز بدین می-افزاید (ابن حوقل، ۱۳۴۵: ۱۸۱). مولف حدود العالم می¬نویسد: «اندراب شهرکیست اندر میان کوه¬ها، جای بسیار غله و کشت و بذر، و او را دو رود است و سیم¬هایی که از معدن پنجهیر و جاریانه افتد. اینجا آنرا دام زنند و پادشاه او را (شهر سلیرا خوانند) (حدود العالم، ۱۳۶۲: ۳۹۱). اصطخری در مسالک و ممالک آورده است: «اندراب» شهریست در شعب کوه نهاده و از آنجائیکه نقره از «جاریانه» و «پنجهیر» افتد گرد آورند و دو رود دارد. بگمان غالب نام این شهر هم بنابر موقعیت¬اش در میانه دو رود (اندراب) خوانده شده است (اصطخری، ۱۳۴۷:  ۲۱۹). از اندراب راه¬های بصوب خنجان، از طریق کوتل مرغ به خانه¬آباد، از طریق خاواک و دره پارنده به پنجشیر، راه قاصان و شاشان و خوست و فرنگ که بسیار دشوار گذار است، وجود دارد. روستاهای مشهور اندراب عبارتند از: بنو، کشن¬آباد، ده صلاح، صیاد، خارپشته، دره قاضیان، ارزنگان، سمندان، تاجیکان، تیرگران، نوبهار، سنگبران، واغدره، دره شور، شاشان و غیره مرکز اندراب زمانی در بنو وگاهی در ده صلاح قرار دارد (مرادی، ۱۳۸۸: ۲۷۳).

4- اقتصاد، صنایع و زراعت
در دوره ظهور و هجوم مغول در شمال شرق خراسان (تخارستان، وادی آرهن، کندز، بغلان، دهنه غوری، سکلکند، ولوالج و غیره) امور زمین¬داری (فئودالیزم)، باغداری و کشاورزی روبه تکامل می¬رفت. از نظر اقتصادی و سیاسی قوای حاکمه و اشراف و خان¬های محلی طبقه ممتاز را تشکیل می¬دادند. ستون¬های اساسی اقتصاد مردم تخارستان و خراسان را اقتصاد زراعتی، باغداری و مال¬داری تشکیل می¬داد، اما در بدخشان سنگ¬های قیمتی مثل لاجورد و لعل و غیره در بازارهای منطقه از رونق بسزایی برخوردار بودند. زراعت در تخارستان از زمان یونانی¬ها ترقی کرده و با پیروزی مسلمانان با ساختن کانال¬ها، جوی¬ها و بندهای آبیاری وضع بهتری به خود گرفته بود. آسیاهای آبی و بادی، جواز خان¬های تیل¬کشی، کارگاه¬های نساجی و سایر حرفه¬ها و پیشه¬ها در امور رونق اقتصاد مردم نقش برازنده¬ای داشتند. از چاه¬های زیرزمینی توسط چرخ¬های آهنی و چوبی و آب¬های دریای و کاریزها به مقصد آبیاری و بهبود اقتصاد زراعتی در محلات استفاده صورت می¬گرفت. دولت از همه این فعالیت¬های اقتصادی مالیه می¬گرفت. اسپ و شتر تخارستان و باختر و گوسفندهای قره قل از قدیم شهرت داشتند. انواع معادن قیمتی چون طلا، لعل، لاجورد، زمرد، عقیق، یاقوت، آهن، مس، سرب، نمک و ذغال سنگ در تخارستان و باختر مورد بهره¬برداری قرار داشتند، که با ممالک همسایه تبادله تجارتی می¬شدند. تولیدات صنایع دستی و نساجی در محلات، پارچه¬های ضخیم و نفیس، چرم¬گری، فلزکاری، قالی¬بافی، مسگری، اسلحه¬سازی مخصوصاً شمشیرهای مرصع، براق اسپ¬های سواری، ‌بزکشی و سواره نظام لشکر، صابون¬سازی، زرگری، معماری و نجاری به بهترین نمودهای کندوکاری و نقش¬ریزی و نقاشی بالای قطعات چوب و کاغذ و تذهیب مساجد، قصرها، ساختمان-های مذهبی و فرهنگی دولتی و غیردولتی روبه ترقی بودند. این اشیا بیشتر در خدمت اشراف و دربار قرار می¬گرفتند (مرادی، ۱۳۸۸: ۴۴۵-۴۴۶).
مسکوکات طلایی و نقره¬ایی به نام دینار و درهم علاوه بر شهرهای بزرگ منطقه در شهرهای تخارستان مثل رستاق و اندراب ضرب زده می¬شدند، که قیمت آنها از نظر وزن بهاگذاری می¬گردید. در اندراب با استفاده از معدنیات کوهی، مسکوکات دولت عباسی ضرب زده می¬شدند. این مسکوکات از روسیه و کشور سویدن بدسترس باستان شناسان رسیده¬اند، که خود دلیل رونق تجارت با دور دست¬ترین کشورهای اروپایی می-باشد. یک درهم مساوی به چهار دانک، هردانک دونیم قراط، هر قراط برابر به چهار دانه می¬شد و با این حساب یک درهم ۱۵ قراط وزن داشت (غبار، ۱۳۴۳: ۱۴۸).
بنا به گفته ولادیمیر بار تولد در قرون سوم و چهارم هجری درهم نقره¬ای بخارا با معیار ۹۷ فیصد خالص-ترین درهم نقره¬ای آسیای مرکزی بود، اما این ارزش¬ها پیوسته در تغییر بودند (بارتولد، ۱۳۷۸: 59). بقول کهزاد (در عصر سلجوقیان) یک دینار در تخارستان باسه دینار مغربی (مصری) برابر می¬شد و در بازارهای عربستان تمام خرید و فروش به حساب دینار خراسان صورت می¬گرفت. همزمان با اوزان فوق، اوزان دیگری مثل «خردل» آزره (برنج)، شعیره (جو)، حبه، نخود، دانگ، مثقال، اوقیه، من، ابرق و غیره نیز معمول بوده است. بگونه¬ای که دو خردل برابر یک آزره برابر نیم شعیره، ۶۰ شعیره برابر یک حبه، ۳ حبه برابر یک نخود، سه نخود برابر یک دانگ، ۲۴ نخود برابر یک مثقال، ۷ مثقال برابر یک اوقیه، ۱۸۰مثقال برابر یک من، ۹ ابرق برابر یک دو من، یک استار برابر یک ۴ مثقال و همینطور قیمت یک من گندم در خراسان یک درهم بود و در تخارستان و مناطق حاصل¬خیز هفت من گندم به یک درهم به فروش می¬رسید. یک جریب زمین برابر به چهار قفیز و یک قفیز برابر ۱۴۴ زرع بود. زمین جایداد ملاکین و اوقاف دولتی بود و تجارت از زمانه¬های باستان تا هجوم مغول، شرق و غرب آسیا از بندر پامیر بدخشان به سوی هم عبور می¬کردند، و همه مالیات خود را به دولت می¬پرداختند و این مالیات جزء اقلام درشتی عایدات دولت محسوب می¬گردید (کهزاد، ۱۳۹۲: ۷۸۶).
میدان¬های وسیع بلخ، سمنگان، جوزجان، برای زرع غله¬جات و پنبه و نقاط مرتفع و ایلاقی و خوش آب وهوای سرپل، سنگ چاریک، تاشقرغان (خلم) وایبک (سمنگان)، مارمل، شولگره، چارکنت، خرم و سارباغ، دره زندان، اندراب، خنجان، دوشی، فرخار، ورسج، برای زرع اشجار مثمر شرایط طبیعی مطلوبه را فراهم می-نماید. میوه¬های تاشقرغان (خصوصاً انار- انجیر و بادام) شهرت مخصوصی دارد. اگرچه در قریه¬های قریب شهر به استثنای خربزه دیگر میوه¬ها نزاکت و دوام کمتری دارد برعکس آن در حصص سرپل، تاشقرغان و ایبک میوه¬ها چه لحاظ طعم و رنگ و چه از حیث دوام خوب¬تر است، مرتفع ولایت بلخ برای تربیه حیوانات (اسپ و گوسفند) مساعد می¬باشد از آقچه و نصرت¬آباد گرفته تا چاربولک و بلخ دوطرفه سرک را با استثنای بعضی نقاط زمین¬های لامزروع فرا گرفته که در صورت وجود آب، بهترین زمین زراعتی را تشکیل می¬دهد. بلخاب که آبادی ولایت بلخ منوط به آن است در جنوب و مغرب واقع بوده و هجده نهر از آن اشتقاق می¬یابد که عبارت از نهر شاهی، نهی سیاه گرد، نهر دوات¬آباد، نهر عبداله، نهر اصفهان، نهر شهرک، نهر فیض¬آباد، نهر چمتال، نهر امام، نهر مشتاق، نهر حیدرآباد، نهر چاربولک، نهر آقچه، نهر بلخ، نهر ارغنداب و غیره می¬باشد. جنگل¬های طبیعی شمال هندوکش در بلخ، سمنگان و تاشقرغان بوده و انواع اشجار آنها پسته وارچه است، دانه¬های پسته و حتی خود اشجار پسته مناطق شمالی نظر به پسته¬های بادغیس خوردتر بوده لیکن وزن مخصوص پسته¬های ولایات شمالی و شمال¬شرقی زیادتر است (مرادی، ۱۳۸۸: ۴۴۷).
توسعه زراعت پنبه در محلات مختلف تخارستان و توسعه زرع لبلبوی قندی در بغلان و تأسیس فارم¬ها در بغلان و قندوز نشان می¬دهد که ساحات تخار، کندز دارای استعداد و حاصلخیزی زیاد بوده و می¬توان زرع نباتات صناعتی را در نقاط مختلفه آن (بغلان، خان¬آباد، طالقان، قندز، حضرت امام، ینگی قلعه، قلعه زال و غیره) توسعه داد. نتایج حاصله از حفر کانال¬های مانند: ظلم¬آباد، چنغارق، تربوزگذر، عرب¬ها، شهروان، چهارگل، عسقلان، جرگذر، نهر فرقه، نهر حافظ بچه، نهر تاشقری، جودره قلات و خیابان. در ولایت بلخ و جوزجان کانال¬های امام صاحب، نهر شاهی، سیاه گرد، بلخ، مشتاق، چمتال، عبداله، دولت¬آباد، چاربولک، فیض¬آباد، آقچه ارزش زراعتی این حوزه را اثبات می¬نماید. اکثر شهرهای تخارستان مانند چاه آب، بدخشان و بغلان دارای جنگل¬های ارچه، پسته، نشتر، و بادام خودرو و غیره¬اند، جنگل¬های مهم آن در اندراب، نهرین و بدخشان می¬باشد (انصاری، ۱۳۹۰: ۷۹۴-۷۹۵).
1-4- معادن
یکی از مهم¬ترین و اساسی¬ترین پایه اقتصاد یک منطقه و محدوده جغرافیای منابع معدنی و ذخایر زیرزمینی آن است. نقش معادن و منابع زیرمینی در رشد اقتصادی هر کشور و منطقه انکارناپذیر است. باتوجه به پیشرفت روزافزون بر صنعت و تکنولوژی و احتیاج بیش از پیش بشر به معادن مواد معدنی و همچنین علیرغم وجود شتاب بسیار زیاد در اکتشاف و استخراج منابع طبیعی تاریخ بشریت گواه است که ارزش اقتصادی این مواد بطور تصاعدی افزایش یافته است که نشانگر اهمیت روزافزون مواد معدنی است (انصاری، ۱۳۹۰: ۹۰۴). استخراج معادن و تولیدات فلزی در عصر سامانیان دارای رونقی بوده است. در آن ایام معمولاً ابزارهای چوبی و آهنی مثل بیل، کلنگ، تیشه، تبر، پتک، چکش، داس و غیره استفاده می-گردید. کوره¬های بزرگ ذوب فلزات و دیگ¬ریزی در این دوره وجود داشته است. در قلمرو تخارستان و بدخشان لاجورد، یاقوت، لعل، زمرد، سرب، و اقسام مختلف فلزات استخراج و پس از تصفیه¬کاری به مرکز خلافت و کشورهای درو و نزدیک فرستاده می¬شد، و در سایر مناطق آن آهن، نقره، طلا، نیز استخراج می-گردید. معدن نقره، سیم وزر در اندراب مربوط تخارستان دیروز و بغلان امروزی و سایر قسمت¬های هندوکش بسیار معروف بود، که در این¬باره آثار مصنفین دوره اسلامی چون مقدسی، ابن خرداذبه،‌ ابن مسکویه، یاقوت، رنه گروسه، بلاذری و دیگران معلومات می¬دهند. با استفاده از موجودیت معدن مس و سرب ضراب¬خانه خلافت عباسی در تخارستان در اندراب و رستاق وجود داشت، و از اینجا سکه¬های ضرب شده به تمام قلمرو خلافت اسلامی انتقال می¬یافت. باز بودن معادن گوناگون با وجود صنایع زرگری و زیورسازی و نگین¬کاری در بازارهای تخارستان و مناطق ماحول آن امر طبیعی بود (مرادی، ۱۳۸۸: ۴۰۹). نواحی علیای رود آمو مرکز استخراج آهن، قلعی، طلا، نقره، زاج، جیوه، مس، سرب و نوشادر در درواز، روشان، شغنان و ماوراءالنهر فعال بوده¬اند. در منطقه کلفگان، چال و نمک آب طالقان و کوه خواجه مومن در چوبیک نمک استخراج و به شهرهای دور و نزدیک رسانیده می¬شد. استخراج این معدنیات در شرق پامیر، در کوه بازار دره نیز رایج بود. در این محل موضع بزرگ استخراج، تولید و تجارت انواع فرآورده¬های معدنی وجود داشته است، که آن¬را باستان¬شناس م.ا. تحقیق کرده است. اسنادخطی که از این ناحیه بدست آمده¬اند. دقیقاً شهادت می¬دهند که در قرون وسطی و در دوره¬های خیلی قدیم¬تر از آن فلزکاری در شرق پامیر تنها نماینده¬های مردم آسیای مرکزی مسکون بوده¬اند (حبیبی، ۱۳۷۷: ۴۷۲). تیر و پیکان تخاریان دارای خنجر سه گوشه¬ای بگونه مثلث حادالزاویه بوده و بعضاً نوک آن تیز و به دو قسمت تقسیم می¬شده است، و به شکل نیزه بر نوک تفنگ نصب می¬شدند. از روی برخی تصاویری که به جنگجویان تخارستانی (سربازان مسلح کوشانی و یفتلی) نسبت داده شده¬اند، مردان مسلح در کمر خود خنجرهای را حمل کرده-اند، غلاف این خنجرها بعضاً با برگ¬های طلایی خاتم¬کاری شده¬اند. بزرگان و اعیان نیز در کمر خود شمشیر حمل می¬کردند (لویس، ۱۳۸۰: ۵۶).
در نیمه دوم قرن هفتم میلادی زرگران تخارستان از «عقیق سوخته» یا همان کونیلیین بدخشانی قندیل-های می¬ساخته¬اند، که ارتفاع آنها تقریباً یک متر بودند. در بدخشان پیش از اسلام صنعت شیشه¬سازی از رونق خاصی برخوردار بوده است. براساس شیشه¬گران آسیای مرکزی و تخارستانی آنها تولید شیشه را به چینیان آموخته¬اند. هرچند باورهای از تقدم صنعت شیشه¬گری در چین وجود دارد، اما درجه ترقیات آن در سطح نازل بوده است. سالنامه سال ۴۲۴ چین حاکی از آن است که از کشور یوجی¬های کبیر (یوئه¬چیها) یعنی از تخارستان تا تبت تاجران و پیشه¬وران روابط معمولی داشتند. آنها قید کرده¬اند که از سنگ شیشه ساخته می¬توانستند و این سنگ¬ها را از کوه معدن به شهرها می¬آوردند و می¬گداختند، و در صنعت شیشه-گری استفاده می¬کردند، که از شیشه¬های کشورهای غرب (سوریه و اسکندریه) به مراتب دارای کیفیت عالی بوده است. در دنباله این توضیحات آمده است که «چینیان هنر شیشه¬گری را از استادان آسیای میانه آموخته¬اند» (غفوراف، ۱۹۹۷: ۳۵۰).
2-4- بازرگانی
تخارستان و خراسان عصر سامانی و سرزمین مجاور آن تا مجاری سند و در بین کشورهای وسیع و ثروتمند فارس، هند و چین افتاده و در جنوب بحیره عرب و خلیج فارس با بندرگاه¬های تجارتی جهان در تماس و مراوده بود. راه¬های تجارتی تخارستان و هند را باهم وصل می¬کرد. چون تجارت¬های سرزمین شمال هندوکش از این راه با هند صورت می¬گرفت، بنابراین پروان در شمال کابل جای بازرگانان بود، و آنرا (دروازه) هندوستان می¬گفتند (حدودالعالم، ۱۳۴۳: ۶۱). ولایت کابل در شمال هندوکش از معابر تخارستان با بلخ پیوستگی داشت، و این شهری بود تجارتی و جای بازرگانان و آبادان،‌ که آنرا بار کرده هندوستان گفتند (کهزاد، ۱۳۹۱: ۳۴۵). باری قوافل تجارتی ولایت تخارستان و شمال هندوکش از راه کابل و لغمان به سواحل دریای سند و هندوستان و از تنگه پامیر به چین می¬گذشت. در سرحدات شرقی تخارستان و بدخشان بندرگاه تجارتی با چین می¬پیوست، و این مملکت وسیع تاریخی دارای ثقافت و مدنیت قدیم بود، و کالای تجارتی چین را به پایتخت دولت سامانی به بخارا و سمرقند می¬رسانید. در هنگامی¬که لشکریان عرب به سواحل جیحون رسیدند، رفت و آمد بازرگانان اسلامی از مسیر پامیر به چین آغاز گردید و کاروان¬های تاجران به غرض آوردن حریر و جامه¬های ابریشم چینی به آن کشور می¬رفتند و این تجارت تا وقتی در خراسان فراوان بود که در مرو صنعت ابریشم بافی رواج داشت (حدودالعالم، ۱۳۴۳: ۶۴). بدخشان جای بازرگانان و معدن سیم وزر و جاده لاجورد بود و کاروان¬هایی که از تخارستان و بدخشان می¬گذشتند، برای اداره و کنترل آن مأمون الرشید خلیفه در بین دو کوه¬بندی نهاده و دروازه¬ایی ساخته بود که کاروان¬ها از آن دروازه بیرون می¬رفتند و آن¬را «در تازیان» می¬گفتند (حدودالعالم، 1343: ۷۲). غالباً راه کاروان گذر به چین از همین راه بود. منابع دوره اسلامی از موجودیت راه دیگری که از کوهساران بدخشان و تخارستان به تبت چین می¬گذشت، خبر داده¬اند. در موضعی که آن¬را «در تبت» می-گفتند، مسلمانان آن¬را نگهداری می¬کردند. چون مردم و قوافل تجارتی به حدود واخان می¬گذشتند، درین در تبت «باژ-مالیه» می¬دادند (یعقوبی، ۱۳۴۷: ۲۹۲). کالاهای تجارتی در تخاستان و باختر به قول مقدسی و اصطخری همانا اشتران بختی و غلامان ترکی، صابون، کنجد، برنج، جوز، بادام، مویز، روغن، پوست، شربت انگور، انجیر، رب انار، زاگ، کبریت، سرب و زرنیخ از بلخ و اطراف آن به قول حدودالعالم، اصطخری و ابن حوقل: مشک تبتی،‌ بیجاده لاجورد بدخشی،‌ سنگ¬های گرانبها به رنگ سرخ و اناری و دیگر رنگ¬های پسندیده از بدخشان. و مشک و برده از کران منجان. کنجد و روغن، جوز، بادام، پسته، برنج، نخود، شاخ حیوان، پوست روباه و قروت از راغ، پساکوه، ولوالج و چاه آب. اسپ و اشتر و مواشی از ختلان، و داروها و استران نیک و ترنگبین و نمای سرخ از کش (نسف). صابون نیک و بوریای سبز و باد (باد پکه) از ترمذ. جامه¬های پشمین و پلاس و زعفران از چغانیان. روناس (فوه) که به مقدار بزرگ به هند برند، نفت، فیروزه، قیر و زفت از قبادیان. زر، زمرد، لاجورد و جواهر دیگر از پنجشیر و سایر محصولات و پیداور ملی از شهرهای خراسان و ماوراءالنهر که منابع بالا برشمرده¬اند. در همین حال محصولات تجارتی از صنایع ملی بدست آمده و مصنوعات کشورهای جهان در بازارهای خراسان و تخارستان با هم تبادله می¬شدند و وفرت داشتند. این تبادله¬های بازرگانی متقابل در تغییر کیفیت صنایع ملی اثرات بارزی داشتند و در نتیجه سبب رشد و تنوع بازآفرینی¬های صنعتی می¬گردیدند. منایف اهالی مناطق شغنان و واخان را پس از یادداشت¬های اصطخری که که در قرن دهم ایشان را بت¬پرستان خوانده است، از لحاظ سیاسی مطیع خلافت اسلامی دانسته و با حواله به نوشته¬های ابن خرداذ به و یعقوبی مقدار مالیه آنها را چنین برشمرده است: وخن (واخان) ۲۰۰۰۰ درهم (طبق یک نسخه خطی دیگر ۱۰۰۰۰ درهم) و شغنان ۴۰۰۰۰ (طبق نسخه خطی دیگر ۴۰۰۰) و کران ۴۰۰۰ درهم خراج می¬پرداختند. درین یادداشت¬ها از موجودیت کانهای زر و سیم در ناحیه واخان سخن رفته است. تبادله کالا با محصولات دامداری در تخارستان و موقعیت بندر تجارتی پامیر با چین از اهمیت خاص اقتصادی برخوردار بود (اصطخری، ۱۳۴۷: ۲۸۶). ساختن اسلحه (شمشیر، نیزه، برچه، خنجر، کارد و تفنگ) آلات زراعتی، ظروف براق، لوازم اسپ¬بازی، صابون، شمع¬ریزی، پوست¬دوزی، قالی¬بافی در شهرهای آباد و معمور سامانی¬ها از جمله تخارستان (بدخشان) و باختر رونق داشتند. طبیعی است که روابط فعال اجتماعی، سیاسی و اقتصادی این دوره چنان حالتی را بوجود آورده بود که هر متاعی که در یکی از شهرها تولید می¬گردید، در تمام بازارهای تخارستان، باختر و ماوراءالنهر و برعکس آن به زودی عرضه می¬شد. و مبادله اموال تجارتی بین این کشورها به پیمانه وسیعی صورت می-گرفت (مارکوارت، ۱۹۰۱: ۲۲۵).
3-4- اداره دولتی
خراسان در بخش¬های نظامی، ملکی و قضای در هیأت دولت متمرکز فعالیت می¬نمود. شاه مثل امروز در رأس تمام ارگان¬های عسکری و ملکی، رئیس حکومت و مرجع بزرگ تصمیم¬گیری، فرماندهی و تطبیق شریعت بود. وزیر حیثیت صدر اعظم را داشت و بعد از شاه مرجع دوم اقتدار دولتی بود. والیان به حیث نماینده مستقیم شاه و صاحب¬الاختیار حکم در جمیع امور ولایت بودند. اراکین دولت و فئودالان در بسا حالات رقیب همدیگر بودند، قشر روحانیون مذهبی در سایه توجهات دولت رزق و روزی تضمین شده داشتند و از دولت حمایت دینی می¬کردند.
دربار سلاطین بسیار پرتجمل و پرمصرف بود، در این دربارها شعرا، منجمان، ادیبان، مطربان، موسیقی¬دانان، آوازخوانان، رقاصان، شعبده¬بازان مصروف نمایش و موسیقی¬های مروج فلک و شش مقام طبع درباریان را شاد می¬ساختند، و این مصارف از مالیات طبقات پائین با خمیدن کمر و شانه¬های آنان بدست می¬آمد. شاه، وزیر و درباریان لباس¬های فاخر ابریشمی به تن می¬کردند، دستار بر سرو موزه¬های چرمی زردوزی به پای می¬نمودند و در انگشترهای فیروزه¬ای مهر مقام و منصب خود را می¬کندند. اسب¬هایشان نیز با یراق مرصع و دانه¬های جواهرات با شمشیرهای طلایی مزین بود. شاهان تاج مرصع بر سر می¬نهادند که دارای چهار پوپک طلایی یا پر بود و در بعضی از خانواده¬های اشراف، نعل اسب داماد و عروس را اکثراً از طلا تهیه می¬کردند. دربار جایگاه همیشگی ساز و طرب بود و دسته¬های از رامش¬گران و «شش مقام خوانان» شب¬های طولانی درباریان را تا سپیده دم صبح همراهی می¬کردند. عمده¬ترین دوایر دولتی را ادارات مالی، رسائل، جاسوسی، نظامی و قضایی تشکیل می¬دادند (غبار،۱۳۹۰: ۱۶۸). به امور مالی شخص وزیر یا صدر اعظم رسیدگی می¬نمود، و اداره استخبارات زیرنظر مستقیم شاه فعالیت می¬کرد برید یا رسائل (پوسته) توسط سواران از یک منزل به منزل دیگر از طریق رباط¬ها تبادله می¬شدند، آنها در سه شبانه روز فاصله¬ای بین غزنی تا نیشاپور را طی می¬کردند. آنها اسب¬های خسته را در رباط¬ها می¬گذاشتند و از اسبان تازه¬دم استفاده می-نمودند. مخابرات محارب وی توسط قطار سوارهای عقب جبهه اخبار جنگ را می¬گرفتند و یکی به دیگری به مراکز نظامی و دولتی خود انتقال می¬دادند. سپاه جنگی عبارت از سواره نظام، پیاده نظام و اجیران و غلامان و در زمان وقوع جنگ¬ها علاوه بر قشون حشری و جزء نام¬های مربوط  به فئودال¬ها و خان¬های بزرگ محلی بود که با تیر، شمشیر، تیغ و منجنق مجهز بودند و حتی خراسانیان نوعی از بمب¬های آتش¬زا را از مواد نفتی تهیه می¬کردند و به صف دشمن پرتاب می¬نمودند. آذوقه عسکر از مناطق مسیر راه¬ها تهیه می-گردید و بعضاً کاروانی از آرد، روغن، برنج و گوشت و غیره در کنار سپاهیان راه می¬رفتند. مجرمین را از طریق مختلف چون زندان، چوب زدن، به دار آویختن، در زیر پای فیلان انداختن، مثله کردن و فاقه زدن مجازات می¬کردند. مجرمین مقهور شاه با زنجیر و زولانه در دست و پای و گردن و بدون داشتن فرش و وسایل گرمی در زمستان در اطاق¬های سرد انفرادی کوته قفلی می¬شدند.
سلطان مسعود غزنوی در گرگان یک نفر از تنخوا خوران دولتی خود را به گناه آنکه گوسفندی را از رعیت بدون پرداخت قیمت گرفته بود از دروازه شهر بیاویخت و اسب و یراق¬اش را به صاحب گوسفند داد. عدالت در بین مأمورین دولت و رعیت با تطبیق یکسان قانون رعایت می¬گردید. مقهورین بزرگ سیاسی دولت، خاندان، اقارب، دوستان و خدمتگذاران خود را با تمام دارایی¬شان از دست می¬دادند و اجناس و جای-دادهایشان به دولت مصادره می¬گردید. از این¬رو دولت در نزد ملت و مأمورین مرجع حل مشکل و تطبیق قانون تثبیت گردیده بود و از آن همگی اطاعت می¬کردند (مرادی، ۱۳۸۸: ۴۴۸).
4-4- نساجی
صنعت نساجی یا بافندگی در تخارستان بحیث جزء از سرزمین خراسان پیشینه قدیم دارد. این حرفه سده¬های متمادی در خراسان و ماوراءالنهر رواج داشت و همچون تولید صنعت عالی شهرهای خراسان به مناطق دور و نزدیک جهان برده می¬شد و مورد استفاده قرار می¬گرفت. عثمانی به نقل از سفرنامه هیون تسیانگ زایر چینی در سرزمین¬های شرقی خراسان یعنی تخارستان از موجودیت پارچه¬های «کیاوشی یی» (ابریشم)، «تسومو-‌hemp» نوعی شاهدانه و «کین پولو» یعنی کمپل که از موی نفیس بز بافته می¬شد، صحبت نموده است (عثمانی، ۱۳۸۵: ۹۸). استفاده از پشم در صنعت نساجی نشان می¬دهد که تخارستانی¬ها به مسائل دامداری یا مالداری نیز توجه داشته¬اند. در این زمان در تخارستان و ماوراءالنهر صنعت بافندگی ابریشم در کمال عروج بوده و پارچه¬هایی با اشکال و تصاویر حیوانی و یا خطوط منکسر و زوایای ظاهری یافته می¬شد که در کاوش¬های ترکستان، چین و کاشغر (در شرق تخارستان) نمونه¬های آن¬را بدست آورده¬اند که این منسوجات مانند کارهای سمرقند و بخارا بوده، و مثل آثار صنعتی قرن دوم تا چهارم هجری ایران است. صنایع بافت خراسان در دوره عباسیان که ایام رفاه، امنیت و بسط مدنیت بود، بسیار تفاوت کرد و در ممالک عربی و قلمرو خلافت شهرت بسزایی یافت. تا جائیکه تنها در البسه متروکه المکتفی باله خلیفه عباسی بعد از مرگش ۶۳ هزار پارچه¬های تخارستانی، خراسانی و مروی و ۱۳ هزار دستار مروی را برشمردند (بارتولد، ۱۳۷۳: ۴۴۱). بافندگان آسیای میانه، باختر و تخارستان علاوه بر فنون محلی و منطقوی خود انواع پارچه¬های نخی، ابریشمی خارجی را نیز فرا گرفته بودند. یکی از این منسوجات به نام «ویدزی» که از نام روستای «ویدز» در سمرقند نام¬گذاری شده بود، در آسیای مرکزی آن¬روز و در خارج از آن شایقین بسیاری داشت. به قول ابن حوقل «آن¬را بریده به شکل پارچه¬های کامل به بدن می-پیچیدند و در خراسان هیچ امیر، وزیر، قاضی و مالک، عامی و سربازی نبود که پارچه ویدزی بر لباس زمستانی خود نیافگند. دور کمر بستن پارچه ویدزی به نام «فوته» نشانه¬ای از نزاکت، کاکه گی و زیبای جوانان تخارستان و باختر بود، زیرا رنگ پارچه مایل به زر خالص بوده، به غایت جالب و مجلل بوده است. پارچه خیلی¬ها دوام¬دار نفیس، لطیف و ظریف بود و یک نوع آن فی لباس از دو تا سی دینار ارزش داشته است. نویسنده تذکر داده است که من شخصاً لباس آنرا پنج سال پوشیده¬ام. برای این پارچه از عراق و (بابل) می¬آیند و به آنجا می¬برند و از پوشیدن آن افتخار می¬کنند (ابن حوقل، ۱۳۴۵: ۴). فن نساجی این دوره در حوزه تخارستان بیشتر در چاه آب، رستاق، فرخار، شهر بزگ، راغ و مناطق دیگر تخارستان نیز به شکل کرباس¬های راهدار، نوع داکه کورک، الچه¬های رنگین برای ساختن چپن و جیلک رواج داشت، که تا امروز هم در این مناطق ادامه دارد. یکی از مشهورترین کرباس¬های این دوره را به نام «زندچی» یاد می-کنند. نمونه¬های زندچی در آن ایام  در بعضی موزیم¬های جهان مثل موزیم قصر تابستانی پطر در سنت پطرزبورگ در ساحل خلیج فنلاند محفوظ می¬باشد. در پشت یکی از این نمونه¬ها خط سعدی نیز ثبت است، اندازه و نام پارچه¬ها با رنگ سیاه نوشته شده است. شیوه نسج، رنگ و نقوش زندچی قرن¬های نخست و دوم هجری خوب تحقیق شده است. این کیفیت را ابوجعفر نرشخی در تاریخ بخارا در پایان قرن چهارم هجری یادآور شده است: «‌آنچه از روی (زندنه) خیزد آنرا زندچی گویند که کرباس باشد که یعنی از دیهه «زندنه» باشد. هم نیکو و هم بسیار بود (نرشخی، ۱۳۶۳: ۱۷). در منابع با انواع پارچه¬های نخی و ابریشمی زربفت و غیره معروف¬ترین آنها پارچه «مرو» بود. این پارچه¬ها به حدی مرغوب و مشهور بودند که با تقلید از آنها در محلات دیگر هم در تخارستان و باختر تولید می¬شدند، و مقدار زیاد آنها در خارج از حوزه آسیای مرکزی به فروش می¬رسید (مرادی، ۱۳۸۸: ۴۱۴).
5-4- صنایع چرمی و پشمی
صنایع مربوط به چرم¬گری و پشمینه¬بافی در دوره سامانیان در تخارستان رواج کلی داشته است، که از آن کفش،‌ چمبوس، (موکی)‌ موزه¬های بزکشی و انواع پاپوش¬های مردانه و زنانه، بکس¬های (کیف¬های) چرمی و لباس¬های پشمی و چکمن و بالاپوش¬های نظامی می¬ساختند که این صنعت تا هنوز با امتیاز بیشتری در شغنان و محلات پامیر بدخشان امروزی ادامه دارد (شعله، ۱۳۸۳: ۸۹). واقعیت این است که در مأخذ خطی محلات تولید این کالا بصورت واضح با توضیح جزئیات آنها ذکر نشدند و ما برویت ادامه این حرفه¬ها به صورت عنعنوی در مناطق مختلف تخارستان حرف می¬زنیم، اما تحلیل در مناسبات عام اجتماعی جامعه آن روز تخارستان برمبنای دلایل تاریخی بما امکان می¬دهد تا ادعا نمائیم که در این سرزمین انجمن¬های متشکل از اصناف و پیشه¬های مختلف تولیدی وجود داشته¬اند. اجناس چرمی که در این منطقه تولید می-شد خیلی قشنگ بوده و مشتری فراوان در شهرهای تخارستان و شهرهای همجوار داشت. در این دوره از آنچه در تولید صنایع دستی بیان شد به کشورهای دور و نزدیک جهان از جمله با چین، هند، شرق قریب، بلغار (کشورهای حوزه بالکان) و روسیه صادر می¬گردید که اصطلاح «بوت بلغار» در اشعار فولکلوریک و قصه¬ها و افسانه¬های مردم تخارستان تا امروز وجود دارد و همین مناسبات و ارتباطات تجارتی را می¬رساند (مرادی، ۱۳۸۸: ۴۱۵).

نتیجه‌گیری
از بررسی وضعیت اجتماعی تخارستان مقارن با ظهور دین اسلام چنین نتیجه بدست آمد: اولاً تخارستان آن روز به¬عنوان یکی از حوزه¬های چهارگانه خراسان، شامل سرزمین¬های فاریاب، جوزجان، بلخ، سمنگان، قندز، تخار و بدخشان می¬شود که امروز هر یکی¬شان یک استان جداگانه را تشکیل می¬دهد. ساکنان این منطقه قبل از ورود اسلام پیرو دین زردشت و بودا بودند، در عهد خلافت عثمان که عباداله ابن عامر والی خراسان بود، از طرف او قیس ابن هیثم مأمور فتح تخارستان گردید که تمام سرزمین مزبور را گشود و معبد نوبهار بلخ را تخریب نموده تا سمنگان رسید. و با ورود قتیبه ابن مسلم باهلی فاتح بزرگ اسلام به تخارستان و باختر وضع نظامی در جنوب و شمال دریای آمو متحول گردید. قتیبه بعد از عبور از رود آمو مسقیماً به طالقان مرکز تخارستان حمله نمود، قشون اسلام قدم به قدم پیش آمده با حکمرانان محلی این منطقه درگیر گردیدند و سرانجام تخارستان فتح گردید. دین اسلام جایگزین عقاید زردشتی و بودایی گردید، حکومت¬های ملوک الطوایفی این منطقه که توسط حکام محلی به نام بیک رهبری می¬شد از بین رفت، زبان فارسی متأثر از زبان عربی گردید و نیز ترکیب قومی و قبیله¬ای ایرانی (باختر و تخارستان) دگرگون شد.
در تخارستان قبل از ورود اسلام نظام طبقاتی حکمفرما بود، مانند طبقه زمین¬دار (اشراف، ملاک، روحانی و فئودال) که قدرت حاکمه را تشکیل می¬دادند. طبقه اول از پرداخت مالیات معاف بوده و از فرهنگ و تمدن شهری و حیات مرفه اقتصادی مستفیذ بودند.  طبقه دوم نسبتاً مصون و مرفه در شهرها به سر می¬بردند و در شکل¬دهی فرهنگ و تمدن شهری سهیم بوده و به تشکیل دولت می¬پرداختند و دارای اتحادیه¬های صنفی خود نیز بودند، اما بیشتر پیشه¬وران مانند آهنگر، پرمگر، خیاط، نساج، نجار، معمار و غیره در دهات بصورت منفرد فعالیت داشتند و به دولت مالیه می¬پرداختند. طبقه سوم عبارت از افراد تهیدست جامعه بودند، آنها اکثراً در مزارع، کارگاه¬ها و در عقب رمه¬ها به حالت چادرنشینی به سر می¬بردند و از دسترسی به وسایل فرهنگی و مدنی، حیات مرفه، سواد، تحصیل و حقوق و آن هم حق بشری و جنسی (زن و مرد) محروم بودند. روحانیون اکثراً دست¬نگر احسان شاه و اعزاز فئودال¬های محلی بودند. ستون¬های اقتصاد مردم تخارستان را زراعت، مالداری، حرفه¬های صنعتی و تجارت با ممالک همجوار تشکیل می¬داد.

چکیده

کلمه «تخار» از نام یکی از اقوام «سیتی» به میان آمده، اساساً این اسم از قرن چهارم قبل از میلاد تا قرن هشتم مسیحی وجود خارجی داشت و بعد از استقرار «تخاروا» شاخه از اقوام سیتی در گوشه شمال غربی آریانا این حصه بطوراخص به نام آنها نام‌گذاری شد. مفهوم جغرافیایی منطقه مزبور این وقت از کلمه باختر جامع بوده و در شمال هندوکش از دامنه‌های پامیر تمام قطغن و تخارستان و بلخ و حتی منطقه میمنه و سمنگان را هم در بر می‌گرفت. در اکثر اسناد معتبر تاریخی حدود و ثغور جغرافیای تخارستان دوره اسلامی را شامل: استان‌های فاریاب، جوزجان، بلخ، سمنگان، قندز، تخار و بدخشان  بوده است. هدف از انتخاب موضوع این است که تاکنون در مورد این موضوع هیچ نوع تحقیق گسترده‌ای صورت نگرفته، همچنین به دلیل روشن شدن زوایای تاریک موضوع حاضر. روش پژوهش در این مقاله تاریخی- تحلیلی است که به گردآوری داده‌ها بصورت کتابخانه‌ای صورت رفته است. یافته‌ها نشان می‌دهد که ساکنان این منطقه قبل از ورود اسلام پیرو دین زردشت و بودا بودند. تخارستان با ورود اعراب در زمان خلافت عثمان فتح گردید.