معمای امنیتی میان جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- کارشناسی‌ارشد روابط بین‌الملل (نویسنده مسئول)
دریافت: ۴ آبان ۱۴۰۱ | انتشار: 30 آذر 1401

منابع و ماخذ

فارسی:
1- امین روان بد، امین و ارم، ابراهیم (1399)، «تأثیر معمای امنیت بر رقابت بین ایران و عربستان سعودی»، فصلنامه تحقیقات سیاسی و بین المللی، ش 43.
2- برزگر، کیهان (1382)، «تعاملات سیاسی ایران  عربستان پس از یازده سپتامبر»، فصلنامه راهبرد، ش 27.
3- تاجیک، محمدرضا و دهقانی فیروزآبادی، جلال (1382)، «الگوهای صدور انقلاب در گفتمان¬های سیاست خارجی ایران»، فصلنامه راهبرد ش 27.
4- شفیعی، صادق و دیگران (1396)، «واکاوی روابط ج.ا.ا و عربستان سعودی در دهه نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران»، فصلنامه پژوهش¬های تاریخی، س 53.
5- شیرازی، حبیب¬اله و نیکو، حمید (1393)، «تنگناى امنيتى؛ رفتارشناسى شوراى همكارى خليج فارس در قبال برنامه هسته¬اى ايران»، فصلنامه پژوهش¬هاى روابط بين¬الملل، دوره 1، ش 14.
6- قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، فصل دهم.

لاتین:
7- Abdullah, Michael (2019). Them vs Us:The ontological significance of identity and (in) security in the Cold Conflict between Iran and Saudi Arabia, University Of Gothenburg.
8- Bin Huwaidin, Mohamed (2015). “The Security Dilemma in Saudi-Iranian Relations”, Review of History and Political Science, Vol. 3(2).
9- Ben Hubbard and Mayy El Sheikh (2015). WikiLeaks Shows a Saudi Obsession With Iran, https://www.nytimes.com/2015/07/17/world/middleeast/wikileaks-saudi-arabia-iran.html
10- Fatima, Noor and others (2017). “Saudi Arabia, Iran and Middle East - A Dilemma”, Global Political Review (GPR), Vol. II, No. I.
11- Glaser, Charles (2011). “The Security Dilemma Revisited”, World Politics, Volume 50, Issue 01.
12- Jervis, Robert (2011). “A Dilemmas About Security Dilemmas, International Politics”, Columbia University, Published online: http://www.tandfonline.com/loi/fsst20
13- Jervis, Robert (2011). “Cooperation Under the Security Dilemma”, World Politics, Vol. 30, No. 2.
14- Mabon, Simon (2019). Sunni-Shi’i Relations and the Iran-Saudi Security Dynamic,
https://eprints.lancs.ac.uk/id/eprint/131752/2/Draft_sunni_shi_i_chapter_29052017_1_.pdf
15- Mousavian, Sayed Hossein (2016). The Iran-Saudi Conflict: The Iranian Perspective, https://www.belfercenter.org/publication/iran-saudi-conflict-iranian-perspective
16- Tang, Shiping (2009). The Security Dilemma: A Conceptual Analysis, Security Studies.
17- Tierce, Micaela (2020). The Race to Regional Hegemony: A Case Study of the Iran-Saudi Rivalry in Yemen, University of North Georgia, https://digitalcommons.northgeorgia.edu/honors_theses

متن کامل

مقدمه
روابط ایران و عربستان یکی از مهم‌ترین رقابت‌هایی است که صحنه خاورمیانه را مشخص می‌کند. هر دو کشور اغلب بعنوان مخالفان واقعی بویژه در خلیج فارس عمل کرده¬اند. عربستان سعودی روابط قوی با قدرت¬های آمریکایی و اروپایی دارد در حالیکه ایران، ایالات متحده را خطرناک¬ترین دشمن خود می¬داند. هر دو کشور یکدیگر را هژمون نوظهور منطقه می¬دانند و معمولاً یکدیگر را به دخالت در امور خلیج فارس متهم می¬کنند. روابط بین عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران ناشی از وجود یک معضل امنیتی بوده است و می¬توان بیان کرد که یک معضل امنیتی در روابط دو کشور وجود دارد، زیرا هر دوی آنها به دنبال سیاست افزایش دستاوردهای نسبی خود هستند تا امنیت خود را در مقابل دیگری تأمین نمایند.
به عقیده هرتز و جرویس، منشأ نهایی معضل امنیتی، نظام بین‌الملل آنارشیک است. در حالیکه از نظر باترفیلد منشأ معضل از «گناه جهانی بشریت» نشأت می‌گیرد. هر سه نویسنده بر این توافق دارند که معضل امنیتی مربوط به ترس دولت‌ها از نیات یکدیگر است و عامل اساسی درگیری بین دولت¬ها است. با انباشته شدن قدرت بیشتر (شامل قابلیت‌های تهاجمی و دفاعی غیرضروری) برای تطابق با قدرت درک شده دیگران، دولت‌ها از معضل امنیتی فرار نمی‌کنند. در عوض آنها ناخواسته به سمت رویارویی با یکدیگر حرکت می¬کنند و نتایج غم¬انگیزی یعنی جنگ به بار می¬آورند - بطورکلی، معضل امنیتی وضعیتی در یک نظام بین‌الملل آنارشیک است که در آن جستجوی امنیت از سوی دولت (الف) منجر به ناامنی برای دولت (ب) می‌شود که در نتیجه دولت (ب) نیز اقداماتی را برای افزایش امنیت خود انجام می‌دهد و همین مسأله به نوبه خود ناامنی را برای دولت (الف) افزایش می‌دهد. در واقع هرج و مرج باعث ایجاد عدم اطمینان می¬شود. عدم اطمینان باعث ایجاد ترس می¬شود. ترس منجر به رقابت قدرت¬ها می-شود. رقابت قدرت یک معضل امنیتی ایجاد می¬کند. و معضل امنیتی فعال باعث درگیری و جنگ می¬شود. بنابراین، بین آنارشیسم و درگیری¬های دولت¬ها همبستگی قوی وجود دارد.
جرویس در توضیح نقش ناامنی در پیدایش معمای امنیت بر آسیب¬پذیری دولت¬ها در وجود معمای امنیت تأکید می¬کند. دولتمردان براساس میزان آسیب¬پذیری که احساس می¬کنند تصمیم می¬گیرند و عمل می-کنند که ممکن است با واقعیت موجود همخوان نباشد. هرچه دولت¬ها ارزش بیشتری برای امنیت قائل باشند، حساسیت بیشتری نسبت به تهدیدات حتی کوچک نشان می‌دهند. از نگاه جرویس احساس ناامنی موجب پیدایش معمای امنیت می¬شود و به رقابت¬های نظامی و مسابقات تسلیحاتی میان دولت¬ها دامن می¬زند. در واقع دولت¬ها نمی¬توانند درباره نیات و انگیزه¬های دولت¬های دیگر آگاهی کامل داشته باشند و همین نبود قطعیت به پیدایش احساس ناامنی می¬انجامد.
مقاله حاضر باتوجه وجود معمای امنیتی در روابط جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی در پی این است که به این سوال پاسخ دهد که: مهمترین پیش¬ران( یا پیش¬ران¬های) شکل دهنده به معمای امنیت بین دو کشور پس از انقلاب 1979 ایران چه می¬باشد؟
فرضیه¬ای که این مقاله برای بررسی در نظر گرفته است عبارت است از:
- درک و برداشت دوطرف از یکدیگر بعنوان بازیگری جویای هژمونی منطقه‌ای مهمترین مولفه شکل دهنده معمای امنیتی بین جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی می¬باشد.
مقاله پیش¬رو قصد دارد با استفاده از برداشت رابرت جرویس نسبت به معمای امنیت از طریق روش کیفی و با استفاده از مطالعه اسنادی و کتابخانه¬ای به بررسی مهمترین ادراکات و برداشت¬های دو کشور از یکدیگر که به معمای امنیتی میان آنها شکل داده است بپردازد.

1- چارچوب تحلیلی
مفهوم معضل امنیتی در اوایل دهه 1950 با نوشته¬های جان هرز، هربرت باترفیلد و رابرت جرویس ظهور پیدا کرد. این مفهوم یکی از مفاهیم بسیار مهم در حوزه روابط بین¬الملل است زیرا می¬تواند درگیری و جنگ را توضیح دهد. مقاله هرز «انترناسیونالیسم ایده¬آلیستی و معضل امنیتی» اولین اثر عمده در مفهوم معضل امنیتی است. هرز مفهوم معضل امنیتی را اینگونه تعریف می¬کند: «گروه¬ها و افراد فعال سیاسی نگران امنیت خود در برابر مورد حمله قرار گرفتن و یا نابودی گروه¬ها و افراد دیگر هستند. از آنجائیکه آنها در تلاش هستند تا از چنین حمله¬ای به در امان باشند، و با این حال هرگز نمی¬توانند در دنیایی از واحدهای رقیب احساس امنیت کامل کنند، به سمت کسب قدرت بیشتر سوق داده می¬شوند تا از تأثیر قدرت برتر دیگران در امان بمانند. باترفیلد معضل امنیتی را در کتاب تاریخ و روابط انسانی خود با بیان این نکته توضیح می‌دهد که «بزرگ‌ترین جنگ در تاریخ را می‌توان بدون دخالت جنایتکاران بزرگی که ممکن است قصد آسیب عمدی در جهان را داشته باشند، ایجاد شود. جنگ می‌تواند بین دو قدرت که هر دو به شدت مشتاق اجتناب از هر نوع درگیری باشند ایجاد گردد.
به عقیده هرز و جرویس، منشأ نهایی معضل امنیتی، نظام بین‌الملل آنارشیک است. در حالیکه برای باترفیلد منشأ معمای امنیت از «گناه جهانی بشریت» نشأت می‌گیرد. سه نویسنده اصلی معضل امنیتی بر این موضوع توافق دارند که معضل امنیتی مربوط به ترس دولت¬ها از مقاصد یکدیگر و عامل اساسی درگیری بین دولت¬ها می¬باشد. با انباشته شدن قدرت بیشتر (شامل قابلیت‌های تهاجمی و دفاعی غیرضروری)، دولت‌ها از معمای امنیتی فرار نمی‌کنند بلکه در عوض آنها ناخواسته به سمت رویارویی با یکدیگر حرکت می¬کنند و نتایج غم¬انگیزی (جنگ) به بار می¬آورند. بطورکلی، معضل امنیتی وضعیتی است در یک نظام بین‌الملل آنارشیک که در آن «جستجوی امنیت از سوی دولت (الف) منجر به ناامنی برای دولت (ب) می‌شود که در نتیجه اقداماتی را برای افزایش امنیت خود انجام می‌دهد و به نوبه خود ناامنی را برای دولت (الف) افزایش می‌دهد. بطور خلاصه، آنارشی باعث ایجاد عدم اطمینان و عدم اطمینان باعث ایجاد ترس می¬شود و درنهایت ترس نیز منجر به رقابت قدرت می¬شود که این رقابت قدرت یک معمای امنیتی ایجاد می¬کند (Bin Huwadini, 2015: 70-77).
مقاله جرویس با عنوان «همکاری تحت معضل امنیتی» از مهمترین آثار روابط بین¬الملل چند دهه اخیر است. در آن، جرویس دو استدلال اساسی را توسعه می¬دهد. نخست، او توضیح می‌دهد که معضل امنیتی کلید درک این موضوع است که چگونه در یک سیستم بین‌الملل آنارشیک، روابط دولت‌هایی با اهداف اساساً سازگار، همچنان به رقابت و جنگ ختم می‌شوند. از نظر جرویس معمای امنیتی زمانی وجود دارد که بسیاری از ابزارهایی که یک دولت بوسیله آنها تلاش می¬کند تا امنیت خود را افزایش دهد به کاهش امنیت دیگران منجر می¬شود. این پایه و اساس منطقی را برای آنچه جرویس آن را «مدل مارپیچی» می-نامد، فراهم می‌کند که توضیح می¬دهد چگونه تعامل بین دولت¬هایی که فقط به دنبال امنیت هستند می-تواند به رقابت دامن بزند و روابط سیاسی را تیره کند. جرویس توضیح می¬دهد که بزرگی و ماهیت معضل امنیتی به دو متغیر بستگی دارد: تعادل حمله-دفاع و تمایز حمله-دفاع. در نتیجه، معضل امنیتی می¬تواند در مکان و زمان متفاوت باشد. اگرچه دولت¬ها در شرایط هرج و مرج بین¬المللی به سر می‌برند دارند که قابل تغییر نیست، اما می¬تواند شامل تنوع قابل توجهی در جذابیت ابزارهای همکاری یا رقابتی، چشم¬انداز دستیابی به سطح بالایی از امنیت و احتمال جنگ باشد (Glaser, 1997: 175-185).
از میان نظریه¬پردازان معمای امنیت، رابرت جرویس بیشترین تلاش را برای وارد کردن مفهم معمای امنیتی به جریان اصلی نظریه‌های روابط بین‌الملل انجام داده است. جرویس در ارتباط با معمای امنیتی بر این باور است که بسیاری از ابزارهایی که یک دولت تلاش می‌کند امنیت خود را افزایش دهد در واقع  امنیت دیگران را کاهش می‌دهد و منافع یک دولت در تأمین امنیت خود اغلب بطور ناخواسته منجر به تهدید دیگران می¬شود. در جاهای دیگر، جرویس بر جنبه¬های دیگر معضل امنیتی تأکید کرده است و از دید وی قلب بحث معمای امنیت این است که افزایش امنیت یک دولت می¬تواند دیگران را ناامن کند، نه به دلیل برداشت¬های نادرست یا خصومت عیان بلکه به دلیل ساختار آنارشیک روابط بین‌الملل. از نگاه جرویس حتی اگر دولت¬ها مطمئن باشند که نیات کنونی سایر دولت‌ها خوش¬خیم است، نه قادر خواهند بود از احتمال تهاجمی شدن نیات دیگران در آینده غافل شوند و نه می‌توانند بطور معتبر تضمین کنند که نیات خودشان نیز در آینده صلح‌آمیز خواهد بود. جرویس استدلال می¬کند که در هنگام تعیین یک معمای امنیتی، ما باید در نظر بگیریم که آیا آن اقدامات صرفاً دفاعی بوده¬اند یا خیر. رابرت جرویس همچون هرز معمای امنیت را دلیل همه جنگ¬ها نمی¬داند.
تعاریف و شرح‌های مختلف جرویس بر هفت جنبه از معضل امنیتی تأکید دارد: 1- معضل امنیتی منشأ ساختاری دارد. 2- عدم اطمینان و ترس دولت¬ها در مورد نیات حال و آینده یکدیگر برای شکل¬گیری و حفظ معمای امنیتی بسیار مهم است. 3- معمای امنیت ناشی از اقدامات تدافعی است، بنابراین غیرعمدی است. 4- تمایل به ایجاد نتایج ناخواسته و خود ویرانگر دارد - یعنی امنیت خود را کاهش می¬دهد. 5- تمایل به ایجاد نتایج ناخواسته و غم¬انگیز یعنی جنگ دارد. 6- معضل امنیتی می¬تواند باعث جنگ شود، اما علت همه جنگ¬ها نیست و 7- پویایی معضل امنیتی خود تقویت کننده است و شبیه یک مارپیچ است.
درنهایت، جرویس علاوه بر تأکید بر این هفت جنبه از معضل امنیتی، کمک اساسی دیگری نیز به درک این مفهوم کرده است و آن اینکه شدت معضل امنیتی را می‌توان هم توسط عوامل فیزیکی/ مادی (مثلاً فناوری، جغرافیا) و هم عوامل روانی/ ادراکی بعنوان مثال، برداشت¬های نادرست تنظیم کرد (Tang, 2009: 590-615).

جدول 1) تفاوت‌ها و مشابهت‌های میان برداشت هرز، باترفیلد و جرویس از مفهوم معمای امنیت
.................................................................

منبع: The Security Dilemma: A Conceptual Analysis Shiping Tang


جرویس در مقاله معماهایی راجع به معمای امنیت (2011) اشاره می¬کند در حالیکه تسلیح (یا ایجاد اتحاد) می¬تواند منجر به تشدید تنش¬ها، کاهش امنیت دولت و حتی ایجاد یک جنگ غیرضروری شود، عدم اتخاذ چنین اقدامات احتیاطی نیز می¬تواند دولت را در صورت مواجهه با دشمنان به خطر بیندازد. بنابراین این سوال که یک دولت باید چه تعداد و چه نوع تسلیحاتی را تهیه کند، دولت را با قضاوت¬های دشواری در مورد چگونگی به حداکثر رساندن امنیت خود مواجه می¬کند.
جرویس در این مقاله بیان می¬دارد که گلیسر استدلال می¬کند خطوط کلی سیاست امنیتی یک دولت باید توسط سه نوع متغیر هدایت شود: انگیزه¬ها، عوامل مادی و اطلاعات. انگیزه‌ها از ارزش‌ها، منافع و اهداف دولت سرچشمه می‌گیرند، و تمایز کلیدی بین دولت‌هایی است که در درجه اول به دنبال امنیت هستند و آن‌هایی که «طمع‌خواه» هستند. عوامل مادی بر «قدرت سخت» تمرکز می‌کنند، که عمدتاً به معنای قدرت نظامی است که یک دولت دارد یا می‌تواند به آسانی توسعه دهد و اینکه آیا توانایی‌های تهاجمی قوی‌تر و متمایز از قابلیت‌های دفاعی است. متغیرهای اطلاعاتی به آنچه دولت می‌داند و می‌تواند در مورد انگیزه‌ها و قدرت دیگری بداند، مربوط می‌شود و شامل سوالاتی است که چگونه دولت‌ها می‌توانند بطور دقیق به یکدیگر علامت دهند.
از نظر جرویس، مانند بسیاری از واقع¬گراها مطالعه گلیسر اهمیت سیاست و ایدئولوژی داخلی را کم¬رنگ می¬کند. تا جائیکه اینها دلایل اصلی انگیزه¬ها و قدرت دولت هستند، گلیسر می¬تواند آنها را کنار بگذارد اما اگر آنها محرک اصلی مشکلات امنیتی باشند، هزینه حذف آنها زیاد است. گلیسر همچنین تأثیر ایدئولوژی¬ها و منابع داخلی سیاست خارجی را در برخورد با اطلاعاتی که یک کشور در مورد دیگری دارد، نادیده می¬گیرد. برای مثال، هنگامی که او به پایان جنگ سرد نگاه می¬کند، بر تغییرات در ادراکات آمریکایی¬ها از قدرت و انگیزه¬های شوروی تمرکز می¬کند، اما میزان تأثیر شدید این باورها را که سیستم داخلی شوروی در حال تغییر است، به حداقل می¬رساند. درنهایت، بسیاری از آمریکایی‌ها معتقد بودند که اتحاد جماهیر شوروی توسعه‌طلب بوده است، زیرا یک دیکتاتوری تشنه قدرت بود که توسط ایدئولوژی‌ رسوخ کرده بود که وظیفه و ضرورت گسترش انقلاب‌ها را در سراسر جهان اعلام می‌کرد. زمانی که میخائیل گورباچف کمتر دیکتاتوری شد و مبارزه طبقاتی را بعنوان زیربنای سیاست خارجی شوروی کنار گذاشت، درک آمریکا از تهدید بطور منطقی به شدت کاهش یافت.
جرویس بر این باور است که مفهوم سیگنال¬دهی پرهزینه مشکلات عمده¬ای دارد و میزان ابهام در رفتار دولت¬ها احتمالاً بالا باقی خواهد ماند. وقتی دولتی از قابلیت تهاجمی چشم¬پوشی می¬کند، آیا نشان می-دهد که یک جوینده امنیت است یا فقط وقت خود را صرف می¬کند، بعنوان مثال امروز ایران چه کاری می¬تواند انجام دهد تا نشان دهد که تمایل آن به سلاح هسته¬ای تنها تلاشی برای امنیت است و ایالات متحده چه کاری می¬تواند انجام دهد تا نشان دهد که مایل است به منافع حیاتی ایران احترام بگذارد؟
زمانی که نیکیتا خروشچف، دبیر اول شوروی، ارتش خود را کاهش داد، جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه آمریکا، تحت تأثیر قرار نگرفت و ادعا کرد که این امر تنها باعث رشد سریع‌تر اقتصاد شوروی می‌شود و در نتیجه تهدید بزرگ‌تری در آینده ایجاد می‌کند. این پاسخ ناشی از دیدگاه مشکوک جبران‌ناپذیر او نسبت به انگیزه‌های شوروی بود (Jervis, 2011: 169;200).
رابرت جرویس به دشواری¬های موجود بر سر راه تحقق همکاری میان کشورها اشاره دارد و معمای امنیت را یکی از مشکلات موجود در سیاست بین¬الملل می¬داند که طبق آن، تلاش یک دولت برای افزایش امنیت خود باعث کاهش امنیت دیگر دولت¬ها می‌شود. جرویس در پیدایش معمای امنیت بر آسیب¬پذیری دولت-ها در وجود معمای امنیت تأکید می¬کند. دولتمردان براساس میزان آسیب¬پذیری که احساس می¬کنند تصمیم می¬گیرند و عمل می¬کنند. احساس ناامنی موجب پیدایش معمای امنیت است و به رقابت¬های نظامی و مسابقات تسلیحاتی میان دولت¬ها دامن می¬زند. دولت¬ها نمی¬توانند درباره نیات و انگیزه¬های دولت¬های دیگر آگاهی کامل داشته باشند و همین نبود قطعیت به پیدایش احساس ناامنی می¬انجامد. دولت¬ها اگر صرفاً به دنبال تأمین امنیت با‌شند و احساس امنیت کنند، و ضع موجود را می¬پذیرند؛ اما اگر احساس ناامنی کنند، به دنبال اتخاذ سیاست¬های رقابت¬جویانه خواهند رفت.
از نظر جرویس عوامل مادی نظیر موازنه تهاجم –دفاع از جمله دیگر نیروهای مؤثر بر شدت و ضعف معمای امنیت است. متغیرهای مادی موثر بر معمای امنیت عبارت است از متغیر تهاجم  دفاع و متغیر قدرت. در زمینه متغیر تهاجم  دفاع به موازنه تهاجم  دفاع و تمایزپذیری تهاجم  دفاع اشاره می¬شود. هنگامی که نابودی ارتش دشمن و تسخیر سرزمین آن، آسان¬تر از دفاع از ارتش و سرزمین خودی باشد، تهاجم از مزیت و برتری برخوردار است و اگر حفاظت از سرزمین آسان¬تر از حمله به طرف مقابل باشد، دفاع در موازنه تهاجم - دفاع از مزیت برخوردار است. جرویس دو عامل فناوری و جغرافیا را نیز در تعیین برتری تهاجم یا دفاع مؤثر می‌داند.
درباره تأثیر برداشت دولت¬ها از یکدیگر بر رفتار یا سیاست¬های آنها باید این مفروض کلی را در نظر داشت که دولت (الف) براساس برداشت، باور و طرز تلقی خود نسبت به دولت (ب) عمل می¬کند. جرویس این موضوع را تحت عنوان نیازهای امنیتی ذهنی مطرح می¬کند: «اگر یک دولت، دولت دیگر را دشمن تلقی کند سیگنال¬هایی که دولت ارسال می¬کند و رفتاری که از خود در عرصه بین‌المللی نشان می¬دهد بر ادراکی که دیگران از او دارند بسیار موثر است. این سیگنال¬ها می¬تواند مثبت یا منفی یا اصطلاحاً خوش-خیم یا بدخیم باشد. سیگنال¬ها اظهارات یا اقداماتی هستند که معنای آنها به واسطه ادراک صریح یا ضمنی میان بازیگران تعیین می¬شود. سیگنال¬ها می¬توانند خواسته یا ناخواسته ارسال شوند. سیگنال¬ها می¬تواند به درک دولت¬ها از انگیزه¬های یکدیگر کمک کنند (روان بد و ارم، 115:1399).
جرویس با استناد به قضیه شکار گوزن بر این باور است که در سطح نظام بین¬الملل چند موضوع وجود دارد که موضوع را از شکار گوزن متمایز می¬کند. اول اینکه معلوم نیست دولتی که اکنون دنبال حفظ وضع موجود است بعدا هم دنبال همین ایده باشد. چراکه رهبران عوض می¬شوند اذهان تغییر می¬کند، ارزش¬ها تغییر می¬کند و فرصت¬ها و تهدیدات جدیدی ایجاد می¬شود. مشکل دوم  از نظر جرویس این است که به منظور حفاظت از دارایی¬های خود، دولت¬ها اغلب به دنبال کنترل منابع یا زمین¬های خارج از قلمرو خود هستند کشورهای غیر خودکفا باید مطمئن باشند که در زمان جنگ از منابع کافی برخوردار خواهند بود. مشکل سوم از نگاه جرویس معمای امنیت است، بسیاری از ابزارهایی که دولت¬ها در راستای امنیت خود به کار می¬گیرند امنیت دیگری را به خطر می¬اندازد. برخلاف محیط داخلی که افزایش امنیت یکی مثلا ایجاد حفاظ در خانه امنیت دیگری را به خطر نمی‌اندازد در سطح نظام بین¬الملل ممکن است دولت هیچ قصدی برای به خطر انداختن امنیت دیگری نداشته باشد ولی این نتیجه خود اقدام دولت¬ها است. مثلا اینکه بریتانیا در زمان¬های دور برای حفاظت از کشتیرانی خود به نیروی دریایی نیاز داشته اما این مساله می‌توانسته از سوی دیگران بعنوان تهدید برداشت شود.
زمانی که آلمان قبل از جنگ جهانی اول شروع به ساخت یک نیروی دریایی قوی کرد، بریتانیا آن را تهدیدی علیه خود حساب کرد و اعتراض کرد که این امر می¬تواند یک سلاح تهاجمی علیه خودش باشد. وزیر خارجه بریتانیا ادواردگری به شاه ادوارد دوم گفت که اگر ناوگان آلمان برتری یابد بر کشور ما غلبه خواهد کرد.
از نظر جرویس جنبه مهم امنیت ذهنی، ادراک تهدید است (یعنی تخمین زدن اینکه آیا دیگری همکاری خواهد کرد یا خیر). دولتی که مستعد این باشد که یک دولت خاص دیگر را بعنوان یک دشمن ببیند یا دیگران را بطورکلی یک تهدید ببیند، با شدت و سرعت بیشتری واکنش نشان خواهد داد. در واقع وقتی دولتی معتقد است که دیگری نه تنها به احتمال زیاد دشمن نیست، بلکه دارای منافع مشترک کافی برای متحد شدن با آن است، از افزایش سطح قدرت دیگران استقبال خواهد کرد.
موضوع حائز اهمیت دیگر از نظر جرویس توازن دفاع و تهاجم است. آیا سیاست¬های دفاعی و سلاح¬های دفاعی از سلاح¬ها و سیاست¬های تهاجمی قابل تشخیص است و اینکه دفاع دارای مزیت است یا تهاجم. اگر اینها از هم قابل تشخیص باشند و دفاع بر تهاجم مزیت داشته باشد احتمال اینکه امنیت یکی امنیت دیگری را کاهش دهد کمتر است. هر سلاحی بسته به هدفی که قرار است از آن استفاده شود، تهاجمی یا تدافعی خواهد بود (Jervis, 1978: 200-170).


2- ابعاد معمای امنیت میان ایران و عربستان
سال 1979 را بایست نقطه عطف مهمی در خاورمیانه درنظر گرفت. در این سال منطقه شاهد وقوع انقلاب اسلامی در ایران، تصرف مسجدالحرام در عربستان سعودی و به قدرت رسیدن صدام حسین در عراق بود. این رویدادها بطور چشمگیری توازن قوا را در سراسر منطقه خلیج فارس تغییر داد و پیامدهای جدی برای ساخت محاسبات امنیتی خاورمیانه ایجاد نمود. این رویدادها اسلام - و اختلاف¬نظر اسلامی - را در خط مقدم محاسبات سیاسی قرار داد که به قلب رژیم‌های سراسر منطقه رسید. در عربستان سعودی، آل¬سعود با تهدیدات وجودی برای مشروعیت خود در داخل و خارج مواجه بود که ناشی از این مفهوم بود که دین بعنوان «شمشیر دولبه» عمل می¬کند. برای آل¬سعود، مذهب بعنوان وسیله¬ای برای اطمینان از نشاط سیاسی آنها عمل می¬کرد و اتحاد چند صد ساله با وهابی¬ها در ایجاد پادشاهی عربستان سعودی در سال 1932 موثر بود. این مفهوم نشان می¬دهد که چگونه دین می¬تواند دو نقش متفاوت را ایفا کند و هم با نشان دادن اعتبار اسلامی به یک رژیم مشروعیت بخشد و هم زمینه را برای سایر بازیگران فراهم کند تا از حاکمان به دلیل اینکه به اندازه کافی اسلامی نیستند انتقاد کنند.
در سال¬های پس از انقلاب 1979 در ایران، منطقه شاهد استفاده از اسلام برای رسیدن به اهداف سیاسی بود. لفاظی و نمادگرایی مذهبی به ویژگی بارز رفتار سیاست خارجی تبدیل شد و جبهه جدیدی را برای رقابت بین دولت¬ها باز کرد. ایجاد یک دولت اسلامی تنها در 200 کیلومتری استان شرقی عربستان سعودی نگرانی جدی بسیاری در ریاض ایجاد کرد. با این حال در مراحل شکل‌گیری جمهوری اسلامی در ایران، روح‌اله خمینی در ابتدا به دنبال نشان دادن وحدت در سراسر امت بود. وی بیان داشت که هیچ تفاوتی بین مسلمانانی که به زبان¬های مختلف صحبت می¬کنند، بعنوان مثال عرب و فارس وجود ندارد. از نظر ایشان بسیار محتمل است که چنین مشکلاتی از سوی کسانی ایجاد شده باشد که آرزوی اتحاد کشورهای اسلامی را ندارند. آنها مسائل ناسیونالیسم، پان ایرانیسم، پان ترکیسم و اینگونه ایسم¬ها را ایجاد می¬کنند که مغایر با آموزه¬های اسلامی است. نقشه آنها نابودی اسلام و فلسفه اسلامی است.
اما همه چیز به سرعت تغییر کرد و سخنان به این سمت میل پیدا کرد که ما تجربیات خود را به سراسر جهان صادر خواهیم کرد و نتیجه مبارزات خود با ظالمان را بدون انتظار کوچکترین پاداشی به کسانی که در راه خدا در حال مبارزه هستند ارائه خواهیم کرد. نتیجه این صدور (انقلاب) به شکوفایی جوانه‌های پیروزی و استقلال و اجرای آموزه‌های اسلامی در میان ملت‌های به بردگی کشیده شده منجر خواهد شد. در واقعیت امر چنین سخنانی متوجه آل¬سعود بود که به هدف اصلی رژیم در ایران تبدیل شد:
«اگر می‌خواستیم به دنیا ثابت کنیم که حکومت سعودی، این سعودی‌های منحوس و فاسق، مانند خنجری هستند که همیشه از پشت، قلب مسلمانان را سوراخ کرده است، آنطور که توسط این رهبران نادان و بی-جرأت دولت سعودی نشان داده شده است، نمی‌توانستیم این کار را انجام دهیم (Mabon, 2019: 5-10).
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کشورهای خلیج فارس با محوریت عربستان سعودی متأثر از دیدگاه امام خمینی در مورد تضاد سلطنت سعودی با اسلام و نیز تأثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر ملت¬های منطقه، احساس تهدید می¬کردند. عربستان سعودی (باتوجه به این برداشت) ایران را منبع اصلی بی¬ثباتی در منطقه می¬داند که به دنبال ایجاد هلال شیعی برای تسلط بر اعراب سنی منطقه است (شیرازی و نیکو، 1393: 130).
در سال 1979، زمانی که شاه ایران پس از یک انقلاب از قدرت کنار گذاشته شد، تغییرات عظیمی رخ داد. طنین¬انداز شدن پیام اسلامی ایران در منطقه از نظر عربستان خطری برای دولت این کشور به حساب می¬آمد و نشان دهنده یک نگرانی بزرگ در روابط عربستان و ایران بود. عربستان سعودی از انقلاب موفقیت‌آمیز ایران نگران و آشکارا از قصد ایران برای گسترش ایدئولوژی انقلابی در منطقه ناراحت بود. فشارها به‌علاوه زمانی افزایش یافت که رویارویی بین زائران ایرانی و نیروهای امنیتی سعودی رخ داد که منجر به جان باختن 400 نفر گردید. دو کشور در سال 1988 روابط خود را قطع کردند و سفیران دو کشور به کشورهای خود بازگردانده شدند. بلافاصله پس از انقلاب، جنگ بین ایران و عراق در گرفت. عربستان سعودی برای مهار ایران از صدام حسین حمایت کرد. عربستان به این دلیل از عراق حمایت کرد چراکه از نگاه عربستان ایران همچنان بر ارسال پیام انقلاب خود در خاورمیانه  تأکید داشت. در ادامه یک سازمان منطقه¬ای جدید به نام شورای همکاری خلیج فارس توسط کشورهای بزرگ حوزه خلیج فارس تشکیل شد. شورای خلیج فارس تحریم‌هایی را علیه ایران اعلام و بیان کرد که اهداف اساسی آن هماهنگی، ترکیب و ارتباط متقابل بین کشورهای عضو در همه زمینه‌ها است. از آنجا که اقتصاد ایران یک اقتصاد مبتنی بر نفت بود عربستان همچنین از سیاست نفتی علیه ایران استفاده کرد. در سال 1985 به دلیل تولید بیش از حد نفت عربستان سعودی، قیمت نفت در بازارهای بین¬المللی بسیار پایین آمد که این موضوع یک شکست بزرگ برای اقتصاد ایران بود و رابطه بین دو کشور را وخیم¬تر کرد (Fatima and others, 2017: 75-78).
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران سبب آزاد شدن نیروهایی شد که رابطه میان دو کشور را بطورکلی دگرگون کرد. عواملی مانند ایدئولوژی اسلامی شیعی و تقابل آن با ایدئولوژی سنی، سازش¬ناپذیری انقلاب اسلامی با غرب و مبارزه برای صدور انقلاب، سبب تنش میان جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی شدند (برزگر، 1382: 200). از نظر همسایگان ایران بویژه عربستان سعودی، صدور انقلاب بعنوان سیگنالی منفی و بدخیم تلقی گردید. جمهوری اسلامی ایران با طرح مباحثی مانند حمایت از مستضعفین در برابر مستکبرین، منافع قدرت¬های بزرگ را به زیر سوال برد و خود را بعنوان نیرویی تجدیدنظرطلب در عرصه منطقه¬ای و جهانی مطرح کرد. چنین نگاهی درباره کشورهای همسایه ایران ماهیت افراطی¬تری به خود گرفت (تاجیک و دهقانی فیروزآبادی، 1982: 69).
تقارن طرح شعار صدور انقلاب و شورش¬های شیعیان در منطقه، اعراب را نسبت به استراتژی صدور انقلاب ایران نگران نمود. در همین راستا عربستان سعودی تلقی گذشته خود از ایران بعنوان دولتی عمدتاً امنیت-طلب با آزمندی خفیف را کنار گذاشت و به این برداشت در رابطه با ایران رسید که با دولتی به شدت آزمند روبروست که قصد استقرار انقلاب اسلامی در کشورهای منطقه را دارد. عربستان در این برهه از جانب جمهوری اسلامی ایران نوعی تهدید وجودی احساس می¬کرد و این مسئله به شدت حس آسیب-پذیری عربستان سعودی را تقویت کرد (روان بد و ارم، 1399: 117).
مطابق با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران حمایت از مستضعفان جهان را در اولویت سیاست خارجی خود قرار داده است (قانون اساسی ج.ا.ا، فصل دهم). قوی‌ترین نمونه حمایت از مستضعفان را می¬توان در لبنان مشاهده کرد، جائیکه جامعه شیعه مدت‌ها به حاشیه رانده شدن و آزار و اذیت را تجربه کرده بود. تأسیس حزب¬اله، در سال 1982 نشان داد که رژیم تازه جسور شده در تهران در حمایت از گروه¬های به حاشیه رانده شده در سراسر منطقه جدی است. در سال‌های بعد، می‌توان این حمایت را شامل گروه‌هایی مانند حماس، در سرزمین‌های اشغالی فلسطین و جبهه اسلامی برای آزادی بحرین دانست که کودتای (شکست خورده) علیه آل¬خلیفه در سال 1982 را سازمان‌دهی کردند (Mabon, 2019: 5-10).
مقامات عربستان سعودی همواره بر این تصور بوده¬اند که کشورشان سرزمین وحی و پرچمدار اسلام در جهان می¬باشد به همین دلیل وقوع انقلابی اسلامی در ایران با داعیه اجرای احکام اسلام و تفسیری متفاوت از اسلام سعودی که رهبر آن پادشاهی¬های خلیج فارس را غیراسلامی عنوان می¬کرد، مایه نگرانی عربستان را فراهم کرد.
در دهه اول انقلاب ایران چند رخداد در پرتنش کردن رابطه دو کشور موثر بود. در سال 1358 شیعیان در بخش شرقی عربستان با برگزاری مراسم عاشورا و در دست داشتن عکس¬هایی از رهبر انقلاب علیه دولت عربستان دست به اعتراض زدند که این مسأله با واکنش دولت عربستان و نهایتا کشته شدن بیش از 30 نفر مواجه شد. از دیگر رخدادها تصرف مسجدالحرام توسط گروهی از شهروندان عربستانی به رهبری جهیمان العتیبی بود که در آبان 58 رخ داد و یک درگیری دوهفته¬ای میان نیروهای نظامی عربستان (با کمک فرانسه) علیه مهاجمان را شکل داد. آنچه از سخنان و مواضع این گروه می¬توان مورد اشاره قرار داد درخواست آنها برای پایان دادن به حکومت آل¬سعود و قطع روابط با کشورهای مسیحی از جمله آمریکا می¬باشد. کشف مواد منفجره از تعدادی از زائران ایرانی و در ادامه تنش ایجاد شده در روابط دو کشور بر سر مراسم برائت از مشرکین در ایام حج و کشته شدن 400 نفر از زائران حاضر در مکه از مهمترین حوادث میان دو کشور در دهه اول انقلاب می¬باشد. این سخن شاهزاده نایف در همین دوره (پس از وقایع بخش شرقی عربستان) که ایرانی¬ها که بعد از انقلاب دیگر خود را ژاندارم منطقه عنوان نمی¬کنند اکنون به تروریست منطقه تبدیل شده¬اند (شفیعی و دیگران، 1396: 10-8). به خوبی عمق تنش میان دو کشور را به نمایش می¬گذارد.
همانطور که دارویچ استدلال می¬کند انقلاب در سال 1979 موقعیت بحرانی را برای عربستان سعودی ایجاد کرد، عربستان سعودی به نوبه خود مجبور بود هویت خود را برای حفظ احساس خود با متمایز ساختن خود از ایران، که ادعای رهبری اسلام را داشت بازسازی کند.
این امر به نوبه خود، منشور رفتاری سختگیرانه¬تر وهابی را ایجاد کرد. ولیعهد محمد بن سلمان در مصاحبه‌ای در پاسخ به این سوال که آیا این درست است که عربستان سعودی یک حکومت سختگیرانه اسلامی را اجرا می¬کند، ضمن تأیید این موضوع آن را به انقلاب ایران در سال 1979  مرتبط دانسته و بیان داشته که پس از سال 1979 ما قربانی بوده‌ایم، بویژه نسل من که از این موضوع بسیار رنج می¬برد. در این  مصاحبه ولیعهد ریشه بیشتر مشکلات عربستان سعودی را در انقلاب سال 1979 دنبال می‌کند.
پس از انقلاب 1357 در ایران، آیت¬اله خمینی هویت ایران را بعنوان هویتی مخالف با غرب، آمریکا و عربستان سعودی توصیف کرد: «خاندان آل¬سعود شایسته مدیریت امور حج و کعبه نیستند. مسلمانان و روشنفکران به فکر جایگزینی باشند». رهبر انقلاب در جایی دیگر بیان داشته که: جای تعجب نیست که ببینیم دست¬های آلوده آمریکا و اسرائیل از آستین افراد حیله¬گر، سرکرده‌های عربستان سعودی و خائنان حرمین شریفین بیرون می¬آیند و سپس قلب بهترین مسلمانان را هدف قرار می¬دهند. عزیزان مهمان خدا تعجب¬آور نیست که ببینیم کسانی که ادعای نگهبانی از مکه و خانه خدا دارند، خیابان¬های مکه را با خون مسلمانان آغشته می¬کنند (Abdullah, 2019: 24-30).
آنچه در مورد برداشت¬های دو دولت از یکدیگر پس از انقلاب می¬توان گفت این است که انقلاب اسلامی ایران نگاه عربستان سعودی به ایران را به شدت تغییر داده است. عربستان سعودی ایران را بعنوان رقیب تجدیدنظرطلب ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی تلقی می¬کند. ظهور اسلام شیعی بعنوان نیروی سیاسی در یک دولت در منطقه بعنوان تهدیدی برای عربستان سعودی محسوب می¬شود. رهبری عربستان از این بیم دارد که توانمندسازی شیعیان در استان شرقی پادشاهی می‌تواند آنها را تشویق کند تا با کمک ایران برای جدایی تلاش کنند و در نتیجه این کشور را از ثروت نفتی خود محروم کند. انقلاب اسلامی در ایران همچنین بعنوان رقابتی برای حق عربستان سعودی برای صحبت به اسم اسلام و نمایندگی جهان اسلام تلقی می¬شود. از این¬رو، عربستان سعودی سیاست¬هایی را با هدف به چالش کشیدن تلاش¬های ایران برای رسیدن به هدف خود مبنی بر صدور ایدئولوژی خود آغاز کرد. در خارج با حمایت از تعدادی از جناح¬های متخاصم و طرف¬های متخاصم، درگیر جنگ¬های نیابتی در مناطق مختلف منطقه شده است. در داخل، این کشور تلاش کرده است تا کنترل خود را بر منطقه شرقی خود افزایش دهد و شیعیان خود را از انجام آزادانه فعالیت¬های مذهبی خود یا اعتراض به دولت باز دارد.
در طرف مقابل انقلاب اسلامی، هویت دولتی ایران از جمله روابط خارجی آن را عمیقاً دگرگون کرده است. ایران خود را بعنوان نیرویی برای ایجاد تغییرات انقلابی در دنیایی که در آن زندگی می¬کند تصور می¬کند. تفکر انقلابی جمهوری اسلامی ایران، جهان را به دو بلوک ظالم (در رأس آن آمریکا) و مستضعف تقسیم می¬کند و از این¬رو سعودی‌ها را بعنوان «عروسک خیمه شب¬بازی» و «دست نشانده» قدرت امپریالیستی آمریکا توصیف می¬نماید. رهبر انقلاب ایران، آل¬سعود را خائن و نگهبان فاسد و نالایق مکه و مدینه عنوان کرده بود.
آرزوهای عربستان سعودی و ایران برای رهبری بر جهان اسلام منجر به ظهور رقابت بین دو کشور برمبنای ایدئولوژیک شده است. ایران از اقلیت¬های شیعه، بازیگران غیردولتی مبارز و رژیم¬های متخاصم عربستان سعودی حمایت می¬کند. در حالیکه عربستان سعودی از ثروت و روابط خود با ایالات متحده برای مهار تلاش¬های ایران در سراسر خاورمیانه استفاده می¬کند. تنش و رقابت در سرتاسر منطقه گسترش یافته است زیرا هر دو کشور می¬خواهند مواضع خود را در منطقه مستحکم کنند. بخشی از این حوزه¬های جنگ نیابتی شامل عراق، سوریه، لبنان، یمن و بحرین می¬باشد (Bin huwadini, 2015: 75.)
در عراق تهاجم آمریکا به این کشور در سال 2003 که رژیم صدام حسین را سرنگون کرد، تغییری عظیم در موازنه قدرت در خاورمیانه ایجاد کرد. ایران منتفع اصلی این تغییر بوده است. ایران نقش خود را در عراق افزایش داد. شاهزاده سعود الفیصل، وزیر امور خارجه سابق عربستان سعودی در این رابطه گفت که کشورش و ایالات متحده در کنار هم جنگیدند تا پس از بیرون راندن عراق از کویت، ایران را از عراق دور نگه دارند اما اکنون (بعد از صدام) کل کشور را بدون دلیل به ایران می‌سپاریم.
در سوریه جنگ نیابتی بین ایران و عربستان سعودی درست پس از شروع اعتراضات مردمی علیه رژیم بشار اسد آغاز شده است. سوریه برای بیش از سی و پنج سال مهمترین متحد عرب ایران بوده است. هر دو کشور بلافاصله پس از استقرار جمهوری اسلامی ایران یک اتحاد قوی تشکیل دادند. علیرغم ایدئولوژی-های متفاوت¬شان، آنها موفق به تشکیل یک اتحاد مبتنی بر منافع استراتژیک یا همانطور که انوشیروان احتشامی و ریموند هینبوش آن را «ضدامپریالیستی» توصیف کرده¬اند، شدن N که هدف اصلی آنها خنثی کردن قابلیت¬های تهاجمی عراق، اسرائیل و آمریکا در منطقه بود.
ایران و عربستان سعودی وضعیت سوریه را یک بازی جمع صفر می¬دانند. ایران احساس می¬کند برای تضمین تداوم نفوذ و حضور رژیم اسد در شام، بویژه برای حفظ دسترسی به گروه¬های نیابتی خود، مجبور است در کنار رژیم اسد بایستد. در حالیکه عربستان سعودی تلاش می¬کند برای برکناری رژیم اسد فشار بیاورد تا شکست بزرگی برای ایران ایجاد کند.
در رابطه با لبنان می¬توان گفت که موضوع این کشور بسیار با موضوع سوریه مرتبط است. در لبنان، هم عربستان سعودی و هم ایران بازیگران خارجی اصلی تأثیرگذار بر سیاست آن هستند. علیرغم اینکه لبنان حوزه نفوذ سنتی هیچکدام از دو کشور نیست، اما به بخشی از رقابت و جنگ نیابتی بین دو کشور تبدیل شده است. ایران می‌خواهد اطمینان حاصل کند که سوریه همچنان امکان دسترسی حیاتی‌اش برای ارسال سلاح‌ به حزب‌اله را فراهم می¬کند، در حالیکه عربستان سعودی می‌خواهد خط حمایت ایران از حزب‌اله را از طریق سوریه قطع کند.
حوزه دیگر جنگ نیابتی بین دو کشور یمن است. ریاض می¬خواهد یمن یک همسایه خوش¬خیم بماند و به یک تهدید تبدیل نشود. سعودی¬ها معتقدند که قدرت¬گیری حوثی¬ها در یمن گامی برای دستورکار منطقه¬ای ایران است. یمن کشور مهمی است زیرا کنترل نقطه گلوگاه باب¬المندب در دریای سرخ را در دست دارد. هرکسی که آن را کنترل کند، قدرت منطقه¬ای خود را برای کنترل نفت و سایر گذرگاه¬ها افزایش خواهد داد. یمن همچنین کشوری همسایه با عربستان سعودی است و 1800 کیلومتر مرز مشترک دارد. بنابراین، هرکسی که یمن را کنترل کند می¬تواند به راحتی عربستان سعودی را مستقیماً تهدید کند. به همین دلیل است که یمن در رقابت بین عربستان سعودی و ایران بسیار مهم است  (Binhuwadini, 2015: 75-78).
ایران و عربستان سعودی با درگیر کردن خود در یک جنگ نیابتی در یمن، تمایل خود را برای دستیابی به هژمونی منطقه‌ای نشان داده¬اند. در واقع مسأله یمن برای ایران و عربستان را باید یک بازی با حاصل جمع صفر و معمای امنیتی در نظر گرفت. ایران و عربستان سعودی از یمن برای به دست آوردن قدرت ژئواستراتژیک در رقابت خود به سمت هژمونی منطقه¬ای استفاده می¬کنند. هرچند که ممکن است بتوان مداخله دو کشور در یمن را یک جنگ ایدئولوژیی مذهبی درنظر گرفت، اما انگیزه واقعی را می¬توان از طریق موقعیت ژئواستراتژیک یمن در امتداد دریای سرخ توضیح داد. هم ایران و هم عربستان سعودی برای کسب هژمونی منطقه‌ای انگیزه دارند زیرا معتقدند داشتن قدرت بیشتر از همسایگان تنها راه کسب امنیت است.
ایران و عربستان سعودی هر دو بازیگران منطقه¬ای هستند که به دنبال تأمین منافع خود می¬باشند. این مسأله به خوبی در استفاده آنها از جنگ¬های نیابتی در سراسر منطقه با مشارکت برجسته در بحرین، عراق، لبنان، سوریه و یمن قابل مشاهده است. توماس هابز استدلال می¬کند که دولت¬ها برای به دست آوردن امنیت بیشتر گسترش خواهند یافت. این در مورد لشکرکشی ایران و عربستان سعودی در سراسر خاورمیانه و علاقه خاص آنها به کسب نفوذ و کنترل بر تنگه باب¬المندب قابل صدق است. از نگاه این دو کشور تنها راه دستیابی به امنیت مطلق کسب قدرت از طریق تبدیل شدن به یک هژمون منطقه¬ای است.
توجیه عربستان سعودی برای جنگ در یمن ناشی از اعتقاد مذهبی و ترس از امنیت خود در امتداد مرز جنوبی خود است، ایران هم ادعاهای مذهبی مشابهی را برای حمایت از شورشیان حوثی مطرح کرده است. اما به نظر باید تمرکز ما به دستاوردهای اقتصادی معطوف شود که تنگه باب¬المندب می¬تواند برای ایران و عربستان سعودی بعنوان اقتصادهای متکی به نفت داشته باشد. ایران و عربستان سعودی براساس دستاوردهای ژئواستراتژیک و اقتصادی درگیر جنگ داخلی یمن هستند. اگرچه ایدئولوژی مذهبی و سیاسی در انگیزه¬های آنها  نقش دارد، اما نیات واقعی ایران و عربستان سعودی را می¬توان در اهمیت تنگه باب¬المندب در حمل و نقل نفت مشاهده کرد.
تنگه باب¬المندب که در منطقه شمالی یمن قرار دارد برای ایران و عربستان سعودی ارزش ژئواستراتژیک دارد. طبق گزارش اداره اطلاعات انرژی ایالات متحده، تخمین زده می¬شود روزانه 6.2 میلیون بشکه نفت خام از طریق تنگه باب¬المندب به سمت اروپا، ایالات متحده و آسیا حرکت می¬کند. این تنگه اقیانوس هند را به یکی از ژئواستراتژیک¬ترین نقاط جهان متصل می¬کند و برای ورود به دریای سرخ و کانال سوئز، کشتی¬ها باید از طریق تنگه باب¬المندب عبور کنند. برای اجتناب از این تنگه، کشتی¬ها باید در نیمکره جنوبی آفریقا که بطور فزاینده¬ای گران و خطرناک است سفر کنند. تحت معمای امنیتی، مشارکت ایران در دریای سرخ از طریق حمایت آنها از حوثی¬ها در یمن، امنیت عربستان سعودی را به خطر انداخته است. بنابراین، حملات هوایی عربستان سعودی به یمن در سال 2015، راهی برای عربستان برای توجیه قدرت و کنترل این کشور شد (Tierce, 2020: 12-4).
در واقع می¬توان گفت که تنش‌های ایدئولوژیک و رقابت بین عربستان سعودی و ایران در بسیاری از نقاط خاورمیانه، یک معمای امنیتی را در روابط دو کشور ایجاد کرده است. ماهیت آنارشیک نظام بین‌الملل باعث ایجاد عدم اطمینان در خاورمیانه شده است. عدم اطمینان نیز باعث ایجاد ترس در میان کشورهای منطقه و ترس نیز منجر به رقابت قدرت و رقابت بین عربستان سعودی و ایران، دو قدرت اصلی ایدئولوژیک منطقه شده است. هر کشوری فکر می¬کند با افزایش قدرت نسبی خود امنیت بیشتری خواهد داشت، اما واقعیت این است که این اقدام، دولت دیگر را وادار می¬کند تا برای ارتقای امنیت خود اقدامات متقابلی انجام دهد. این وضعیت یعنی جستجوی امنیت در واقع امنیت هر دو کشور را کاهش می¬دهد. ویژگی‌های معمای امنیتی رابرت جرویس می‌تواند وضعیت روابط عربستان و ایران را توضیح دهد. جرویس اشاره کرد که نیات رهبران دولتی پایدار نیست، زیرا آنها به دنبال مداخله در امور داخلی سایر کشورها به منظور حفاظت از قلمرو خود هستند. آنها برای تقویت توانایی¬های نظامی کشورشان تلاش خواهند کرد؛ هرچه برداشت از طیف منافعی که نیاز به حفاظت داشته باشند، بیشتر باشد بیشتر با منافع دیگران برخورد خواهند کرد. این دقیقاً همان چیزی است که در روابط عربستان سعودی و ایران روی می¬دهد. هر کشوری از ترس حمله، توانایی‌های دفاعی خود را افزایش می‌دهد و از یک نیروی نیابتی در منطقه حمایت می‌کند و در امور داخلی سایر کشورها (عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، بحرین و یمن) مداخله می‌کند تا در برابر تهدیدی که از جانب دیگری تصور می‌شود محافظت کند. هرچه جمهوری اسلامی ایران قدرتمندتر باشد، عربستان احساس آسیب¬پذیری بیشتری دارد و بالعکس. وضعیت رقابت بین دو کشور در مسیری روبه افزایش قرار دارد. در دهه¬های 1980 و 1990، رقابت بین دو کشور به کشورهای عربی خلیج فارس و شام محدود می¬شد، اما امروزه این رقابت گسترش یافته است و کشورهای جدیدی مانند عراق، یمن، مصر، سودان، پاکستان و افغانستان را در بر گرفته است. این نشان می¬دهد که رقابت در حال تشدید است و می-تواند در سال¬های آینده با تلاش¬های ایران برای افزایش توان نظامی خود از طریق دستیابی به ظرفیت هسته¬ای، وخیم¬تر شود.
دیگر ویژگی‌های تعیین‌ کننده تنش‌های عربستان و ایران که کمکی به جلوگیری از وجود معمای امنیتی نمی‌کند، سطح پایین وابستگی متقابل اقتصادی میان آنهاست. با نگاهی به روابط اقتصادی عربستان و ایران می¬توان استدلال کرد که هیچ وابستگی متقابلی بین دو کشور وجود ندارد. حجم تجارت بین دو طرف بسیار کم  و در حدود 0.1 درصد است. با چنین روابطی، دو کشور در یک دوراهی باطل امنیتی گرفتار شده¬اند (Binhuwadini, 2015: 70-76).
پس از وقوع تحولات جهان عرب تحت عنوان بهار عربی در سال  2011 منافع دو دولت در کشورهای بحرین، سوریه، عراق، لبنان و یمن در تعارض آشکار قرار گرفته و رقابت برای بیشینه¬سازی نفوذ در منطقه تشدید شده است. بدین معنی، پس از سال 2011 رقابت نسبتاً پنهان به تعارض منافعی آشکار بدل شده و رویارویی دو کشور در مناطقی به شکل جنگ¬های نیابتی عیان شده است. رویارویی دو کشور در منطقه سبب شده تا هر دو کشور تلقی آزمندانه¬ای از یکدیگر داشته باشند و معمای امنیت میان آنها وخامت بیشتری پیدا کند؛ بررسی متغیر آگاهی در رقابت ایران و عربستان سعودی نشان می¬دهد که هر دو کشور سطح بالاتری از احساس آسیب¬پذیری را تجربه کرده و تلقی شدیدتری از تهدید داشته و یکدیگر را بعنوان دولتی آزمند در نظر می¬گیرند (روان بد و ارم، 1399: 118).
این تلقی را می¬توان در مواضع و سخنان طرفین به خوبی ردیابی نمود. عادل الجبیر، وزیر امور خارجه عربستان سعودی در مقاله‌ای در مجله نیویورک تایمز با بیان اینکه ایران باید انتخاب کند که آیا می‌خواهد براساس قوانین نظام بین‌الملل زندگی کند یا یک کشور انقلابی سرپیچی کننده از قوانین بین‌المللی باقی بماند ایران را جنگ‌خواه‌ترین بازیگر در منطقه که به دنبال هژمونی منطقه‌ای و همچنین حامی اصلی تروریسم در جهان است نامید. در سال 2015، شاهزاده سعودی الفیصل، وزیر امور خارجه وقت عربستان سعودی بار دیگر بر قرائت عربستان از سیاست ایران در منطقه تأکید کرد:
ما می¬بینیم که ایران در سوریه، لبنان و یمن و عراق درگیر است. ایران در حال تسلط بر عراق است. تروریسم را ترویج می¬کند و سرزمین¬ها را اشغال می¬کند. اینها ویژگی کشوری نیست که خواهان صلح است و به دنبال بهبود روابط با کشورهای همسایه می‌باشد. ملک سلمان، پادشاه عربستان سعودی که نیز در سخنان خود در اجلاس سالانه شورای همکاری خلیج فارس در سال 2015، خواستار ضرورت مقابله با یک تهدید خارجی (ایران) که هدف آن تسلط و بی¬ثبات کردن منطقه و ایجاد درگیری¬های فرقه¬ای است گردید (Mousavian, 2016).
هزاران سند سعودی که توسط ویکی‌لیکس منتشر شده است، با جزئیات شگفت‌انگیزی نشان می‌دهد که چگونه هدف دولت عربستان در سال‌های اخیر نه تنها گسترش نسخه سخت‌گیرانه‌اش از اسلام سنی - اگرچه این برای دولت عربستان یک اولویت بوده - که تضعیف دشمن اصلی خود، ایران بوده است. اسناد وزارت خارجه عربستان سعودی وجود حساسیت و وسواس زیاد نسبت به ایران را نشان می‌دهد، بطوریکه طبق این اسناد دیپلمات‌هایی در آفریقا، آسیا و اروپا فعالیت‌های ایران را با جزئیات زیرنظر دارند و سازمان‌های دولتی ارشد در حال طراحی اقداماتی برای محدود کردن گسترش اسلام شیعی هستند. دامنه این عملیات جهانی با بودجه نفت به توضیح هشدار عربستان در مورد توافق هسته¬ای میان ایران و قدرت‌های جهانی کمک می‌کند. در واقع رهبران عربستان نگران هستند رهایی از تحریم¬ها پول بیشتری را برای تقویت نیروهای نیابتی ستیزه¬جو در اختیار ایران قرار دهد (Ben Hubbard & Ei Sheikh, 2015).
یکی از اسناد دیپلماتیک ایالات متحده که توسط ویکی لیکس منتشر شد، به این موضوع اشاره دارد که پادشاه سعودی مکررا از ایالات متحده درخواست حمله به ایران برای پایان دادن به برنامه هسته‌ای این کشور را داشته است و تأکید داشته است که سر مار باید بریده شود. عادل الجبیر، وزیر امور خارجه عربستان سعودی، پس از تشدید درگیری‌های سوریه، برداشت‌ خود از رژیم ایران را به این صورت بیان نمود که حمایت از ترور و ادامه سیاست تضعیف امنیت و ثبات کشورهای منطقه، ویژگی واقعی ایران می-باشد. رژیم ایران با دفاع از اقدامات تروریست¬ها و توجیه آنها شریک جنایات آنها می¬باشد. در واقع در حالیکه در آن زمان ظهور داعش ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده بود، برای عادل الجبیر، ایران جدی¬ترین تهدید برای ثبات منطقه بود. از نظر جبیر، ایران متخاصم¬ترین بازیگر در منطقه می¬باشد که اقدامات آن نشان دهنده تعهد این کشور به هژمونی منطقه‌ای است (Mabon, 2019: 8-11).


نتیجه‌گیری
روابط ایران و عربستان سعودی پس از وقوع انقلاب 1357 در ایران به سمت شکل¬گیری یک معمای امنیتی متمایل شده است. آنچه از نگاه این مقاله در شکل¬گیری و تداوم این معمای امنیتی موثر بوده است برداشت¬ها و ادراکات دوطرف از یکدیگر تحت تأثیر تحولات رخ داده پس از سال 57 می¬باشد. مهمترین مولفه برداشتی شکل دهنده به معمای امنیتی در روابط دو کشور برداشت هر دو کشور از دیگری بعنوان کشوری خواهان هژمونی منطقه¬ای می¬باشد هر دو کشور خود را واجد ویژگی¬هایی می¬دانند که این ویژگی¬ها آنها را شایسته قدرت اول بودن در منطقه می¬نماید. عربستان سعودی به دلیل جمعیت، وسعت و مرکزیت مهمترین مراکز دینی جهان اسلام همواره برای خود نوعی جایگاه برتر در میان کشورهای مسلمان قائل است. ایران نیز به دلایل ژئوپلیتیک، جمعیت و تاریخ شکوهمند خود در زمان¬های دور خود را قدرتی مهم و متمایز از دیگر دولت¬های منطقه تصور می¬کند. نقطه عطف شکل¬گیری معمای امنیتی میان ایران و عربستان را باید انقلاب اسلامی ایران در سال 57 در نظر گرفت. انقلاب اسلامی هم در برداشت عربستان از ج.ا.ا و هم در برداشت ایران از عربستان سعودی تأثیرگذار بوده است. از نگاه عربستان، انقلاب اسلامی برپایه نظریه ولایت فقیه که یک نظریه فقهی شیعه است منجر به این برداشت از ایران نزد عربستان گردیده که ج.ا.ا کشوری رقیب در منطقه برای عربستان می¬باشد. تأکید ایران بر هویت شیعی و جایگزینی رابطه با ملت¬ها به جای رابطه با دولت¬ها همگی در نگرانی عربستان از ایران پس از انقلاب موثر بوده است. از سوی دیگر نیز وقوع انقلاب اسلامی منجر به ایجاد دیدگاهی جدید در دستگاه دولتی ایران نسبت به کشورهای عرب منطقه و در رأس آنها عربستان سعودی گردید. این نوع نگاه به عربستان و کشورهای عربی را می¬توان در سخنان رهبر انقلاب ایران به وضوح ردیابی نمود. در ادامه با گذشت زمان وقوع رخدادهای متعدد در روابط دو کشور در تثبیت و تشدید این نوع برداشت دو طرف از یکدیگر تأثیر بسیاری داشته است. جنگ ایران و عراق، تشکیل شورای همکاری خلیج فارس توسط شش کشور عرب خلیج فارس، حمله آمریکا به عراق در سال 2003 و نهایتا توافق هسته¬ای ایران با غرب در سال 2015 از مهمترین تحولات با توانایی تاثیرگذاری بر برداشت و درک دو کشور از یکدیگر بوده است.
حمله آمریکا به عراق در سال 2003، از بین رفتن صدام و روی کار آمدن دولت شیعی نزدیک به ایران در این کشور از نگاه عربستان در واقع نتیجه¬ای جزء قدرت گرفتن بیشتر ایران در منطقه در بر نداشته است. همانطور که مقام عربستانی صراحتا بر این نکته تأکید داشته که آمریکا عملا بعد از صدام عراق را تحویل ایران داده است. توافق هسته¬ای نیز از دیگر رخدادهای مهم طی سال¬های اخیر بوده که معمای امنیتی میان دو کشور را پیچیده¬تر کرده است. خروج عربستان از رویکرد محافظه¬کاری سنتی و در پیش گرفته شدن یک رویکرد تهاجمی که مصداق آن را در جنگ یمن می¬توان مشاهده کرد از مهمترین نتایج برداشت عربستان سعودی از منافع توافق هسته¬ای میان ایران و غرب برای ایران بوده است. توافق هسته¬ای از نگاه عربستان منجر به تقویت جایگاه ایران در منطقه و گشایش اقتصادی برای ایران و افزایش نفوذ منطقه¬ای ایران شده است. از نگاه روزنامه الحیات در حالیکه مذاکرات هسته¬ای در جریان بود اعراب شاهد در قدرت ماندن اسد، قدرت گرفتن حزب¬اله در لبنان، تقویت دولت شیعی در عراق و حوثی¬ها در یمن بوده¬اند و در واقع همین موضوعات منجر به بدبینی آنها نسبت به آمریکا و نهایتا پیگیری سیاست مستقل از این کشور و حمله نظامی به یمن شد.
درنهایت اگرچه رقابت¬های مذهبی و ایدئولوژیک بین ایران و عربستان همواره مهم بوده است و بیشتر محققین تفاوت¬ها و اختلافات مذهبی و ایدئولوژیک را موتور رقابت دو کشور و معمای امنیتی بین آنها می-داند اما این مقاله محرک اصلی تاثیرگذار بر معمای امنیتی میان دو کشور را نه اختلافات مذهبی که تلاش دو کشور برای دستیابی به هژمونی منطقه¬ای و برداشت هریک از طرف مقابل بعنوان کشوری که خواهان کنار زدن طرف مقابل و دستیابی به برتری منطقه¬ای است می¬داند.

چکیده

روابط ایران و عربستان یکی از مهم‌ترین رقابت‌هایی است که صحنه خاورمیانه را مشخص می‌کند. هر دو کشور اغلب بعنوان مخالفان واقعی بویژه در خلیج فارس عمل کرده‌اند. عربستان سعودی روابط قوی با قدرت‌های غربی دارد در حالیکه ایران، ایالات متحده را خطرناک‌ترین دشمن خود می‌داند. می‌توان بیان کرد که یک معضل امنیتی در روابط دو کشور وجود دارد، زیرا هر دوی آنها به دنبال سیاست افزایش دستاوردهای نسبی خود هستند تا امنیت خود را در مقابل دیگری تأمین نمایند. آنچه از نگاه این مقاله در شکل‌گیری و تداوم این معمای امنیتی موثر بوده است برداشت‌ها و ادراکات طرفین از یکدیگر تحت تأثیر تحولات رخ داده پس از سال 57 می‌باشد. مهمترین مولفه برداشتی شکل دهنده به معمای امنیتی در روابط دو کشور برداشتی است که هر دو کشور از دیگری بعنوان یک کشوری خواهان هژمونی در منطقه، دارد. اگرچه رقابت‌های مذهبی و ایدئولوژیک بین ایران و عربستان همواره مهم بوده است و بیشتر محققین تفاوت‌ها و اختلافات مذهبی و ایدئولوژیک را موتور رقابت دو کشور و معمای امنیتی بین آنها می‌داند اما این مقاله محرک اصلی تأثیرگذار بر معمای امنیتی میان دو کشور را نه اختلافات مذهبی که تلاش دو کشور برای دستیابی به هژمونی منطقه‌ای و برداشت هریک از طرف مقابل بعنوان کشوری که خواهان کنار زدن طرف مقابل و دستیابی به برتری منطقه‌ای است می‌داند.