تحلیل ناآرامی‌های پاییز 1401 جمهوری اسلامی ایران براساس نظریه کنش ارتباطی یورگن هابرماس

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- دانشجوی دکتری علوم سیاسی گرایش مسائل ایران، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد قم
  • 2- استاديار، دانشگاه آزاد اسلامي، واحد قم (نویسنده مسئول)
دریافت: ۲۳ دی ۱۴۰۱ | انتشار: 30 اردیبهشت 1402

منابع و ماخذ

فارسی:
1- احمدی، بابک (1399)، خاطرات ظلمت درباره سه اندیشگر مکتب فرانکفوت؛ والتر بنیامین، ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو، تهران: نشر مرکز.
2- اسمسلر، نيل (1380)، تئوري رفتار جمعي، ترجمه: رضا دژاكام، تهران: موسسه يافته¬هاي نوين.
3- بابایی، پرویز (1392)، مکتب¬هاي فلسفی؛ از دوران باستان تا امروز، تهران: انتشارات نگاه.
4- باتامور، تام (1375)، مکتب فرانکفورت، ترجمه: حسینعلی نوزی، تهران: نشر نی.
5- برچیل، آ، لینکلینتر، آ (1392)، نظریه¬های روابط بین¬الملل، ترجمه: سجاد حیدری¬فر، تهران: نشر جهاد دانشگاهی.
6- پيوزی، مايکل (1387)، یورگن هابرماس، ترجمه: احمد تدين، تهران: نشر هرمس.
7- خضری، رضا (1388)، «گستره ارتباطات در نظریه انتقادی»، نظریه سیاسی و بین¬المللی، ش 15.
8- ریتزر، جرج (1389)، مبانی نظریه جامعه¬شناختی معاصر و ریشه¬های کلاسیک آن، ترجمه: شهناز مسمی¬پرست، تهران: نشر ثالث.
9- ریتزر، جرج و داگلاس جی، گودمن (1390)، نظریه جامعه¬شناسی مدرن، ترجمه: خلیل میرزایی و عباس لطفی¬زاده، تهران: نشر جامعه¬شناسان.
10- سیدمن، استیون (1390)، کشاکش آراء در جامعه¬شناسی، ترجمه: هادی جلیلی، تهران: نشر نی.
11- سیدامامی، کاووس (1387)، پژوهش در علوم سیاسی (رویکردهای اثبات¬گرایی، تفسیری و انتقادی)، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق (ع).
12- کالهون، کریک (1387)، نظریه جامعه¬شناسی یورگن هابرماس، ترجمه: جلایی¬پور، حمیدرضا و دیگر، تهران: نشر نی.
13- گوتک، جرالد (1380)، مکاتب فلسفی و آراي تربیتی، ترجمه: محمدجعفر پاك¬سرشت، تهران: نشر سمت.
14- نوذری، حسينعلی (1386)، بازخوانی درآمدی بر آرا، اندیشه¬ها و نظریه¬های یورگن هابرماس، تهران: نشر چشمه.
15- هولاب، رابرت (1375)، یورگن هابرماس: نقد در حوزه عمومی، ترجمه: حسین بشيريه، تهران: نشر نی.
16- توحیدفام، محمد و حسینیان امیری، مرضیه (1388)، «تلفیق کنش و ساختار در اندیشه گیدنز، بوردیو و هابرماس و تأثیر آن بر جامعه¬شناسی جدید»، پژوهشنامه علوم سیاسی، س 4، ش 3.
17- ستاری، علی (1396)، «بررسی نظریه کنش ارتباطی هابرماس و دلالت‌های آن در آموزش عالی و دانشگاه»، فصلنامه علوم تربیتی، دوره 24، ش 1.
18- شعبانی ورکی، بختیار (1383)، «آموزش و پرورش و انسانی شدن؛ نظریه انتقادي پائولو فریره»، فصلنامه نوآوري¬هاي آموزشی، ش 8.
19- شریفی، رضا (1388)، «بررسي ابعاد روانشناختي خشونت¬گرايي جمعيت اغتشاش¬گر و روش¬هاي تأثيرگذاري بر آن»، فصلنامه مطالعات بسيج، س 12، ش 45.
20- عباسپور، ابراهیم (1390)، «بررسي روش‌شناسي نظريه كنش ارتباطي هابرماس با رويكرد انتقادي»، معرفت فرهنگی اجتماعی، س 2.
21- مشیرزاده، حمیرا (1384)، «نظریه انتقادی روابط بین¬الملل و گفتگوی تمدن¬ها»، دو فصلنامه پژوهش علوم سیاسی، ش 1.
22- مهدوی، محمدصادق و مبارکی، محمد (1385)، «تحليل نظريه کنش ارتباطی هابرماس»، فصلنامه علوم اجتماعی، ش 1.
23- مجیدی، محمدرضا (1382)، ده گفتار پیرامون انقلاب اسلامی، قم: پژوهشکده فرهنگ و معارف.
24- محمدی صیفار، مهدی (1392)، «مکتب فرانکفورت (نظریه انتقادی) ارزیابی انتقادی مبانی نظری (فلسفی)»، معرفت فرهنگی و اجتماعی، ش 15.
25- هابرماس، يورگن (1384)، نظریه کنش ارتباطی، ترجمه: کمال پولادی، تهران: موسسه انتشاراتی روزنامه ايران.
26- بولتن داخلی ستاد حقوق بشر (1401)، «گزارش بازتاب ایست قلبی مهسا امینی در مقر پلیس امنیت اخلاقی و درگذشت وی در فضای مجازی»، ص 4- 6.

لاتین:
27- Burchill, S and others (2013). Theories of international relations, Palgrave Macmillan.
28- Cox, R (2002). Universality in International Studies: A Historical Approach in Harvey and Brecher, eds, Critical Perspectives in International Studies, Ann Arbor, University of Michigan Press.
29- Devetak, R (1996). Critical theory in Burchill, S. and Linklater, A Theory of International Relations, Macmillan, London.
30- Habermas, J (1981). The Theory of Communicative Action, Reason and the Rationalization of Society, Translated by: Thomas McCarthy Boston: Beacon Press.
31- Habermas, J (1973). Theory and Practice, Beacon Press, Boston.
32- Horkheimer, Max and Adorno, Theodor (2002). Dialectic of Enlightenment: Philosophical Fragment, edited by Gunzelin Schmid Noerr, translated by Edmund Jephcott, Stanford University Press. California.
33- Rush, F (2004). The Cambridge companion to critical theory, Cambridge University Press.

متن کامل

مقدمه
ناآرامی‌ها یا اعتراضات اجتماعی یکی از مفاهیم اساسی حوزه مطالعات علوم سیاسی محسوب می¬شود. موضوع یاد شده از اوایل قرن بیستم مورد توجه بسیاری از صاحب¬‌نظران شاخه‌های مختلف علوم ‌اجتماعی واقع شده ¬است. البته در ادبيات این حوزه هنوز توافقي براي اطلاق و تعریف مورد بررسي به تثبيت نرسيده است. نيل اسملسر با اشاره به تلاش ساير اندیشه¬ورزان اين حوزه براي ارائه واژه¬هايي مثل جنبش اجتماعي يا طغيان جمعي و احتمال قرابت اين دو واژه، به مفهوم پديده¬اي كه خود، آن را رفتار جمعي مي¬نامد، رسیده است. طبق تعريف وي، رفتار جمعي اشاره به هراس¬ها، هيجانات جمعي و طغيان¬هاي خصومت-آميزي دارد كه  اغلب انفجارآميزند (اسملسر، 1380). تد رابرت گر با انتخاب اصطلاح خشونت سياسي، آنرا بعنوان تمامي حملات فراگيري كه در درون يك جامعه سياسي عليه رژيم سياسي و بازيگران آن  شامل گروه¬های رقيب و صاحبان قدرت يا سياست¬هاي آن انجام مي¬گيرد، تعريف مي¬كند (شریفی، 1388: 38-36). در واقع بصورت کلی می¬توان گفت این موضوع اشاره به بروز امواج نارضایتی در میان یک قشر یا اقشاری از جامعه، علیه نظام حاکم دارد که منجر به طغیان ناگهانی آنها می¬گردد. یکی از بارزترین ویژگی-های ناآرامی¬ها یا اعتراضات اجتماعي به این موضوع برمی¬گردد که اگرچه آنها متضمن بسيج توده¬اي هستند اما در مدتی کوتاه، اوج می¬گیرند و فرو می¬نشینند (مجیدی، 1382: 12). ليکن طرح و برنامه¬اي براي تغيير نهادهاي اجتماعي و سياسي ندارد، بنابراین تفاوت اساسی بین یک ناآرامی سیاسی، اعتراض اجتماعی و جنبش اجتماعی با انقلاب سیاسی را باید در اهداف، ایدئولوژی، معنا و جایگاه تاریخی آنها جستجو کرد.
اعتراضات و ناآرامی¬های اجتماعي هرچند ممکن است موجب ایجاد تغییراتی در سیاست¬ها و یا نهادهای سیاسی جامعه شود؛ ولی ساختار و ارزش¬های مسلط سیاسی و اجتماعی را دگرگون نمی¬سازند و دارای تأثیر غيرمستقيم بر نهادهاي سياسي و اجتماعي است؛ بدون آنکه جایگزینی در نظر داشته باشد. در اینجا برخلاف جنبش اجتماعی و انقلاب، هدف، تخريب و بازسازي ساخت سياسي و اجتماعي نيست. اساساً ناآرامی¬های اجتماعی را باید عمل خشونت¬آميز نسبت به وضعيت موجود معنی کرد که علت آن ممکن است اوضاع بد اقتصادي، سياسي و از جمله مهمترین آنها یعنی فقر، بیکاری، تبعیض، فاصله بسیار بین آحاد جامعه از لحاظ شغلی و معیشتی، باز نبودن باب تعامل افراد جامعه با مدیران و ... باشد. معترضین از روي استيصال به اشياء و افرادي که آنها را مسئول بدبختي خويش مي¬داند حمله مي¬کند و به خشونت و انتقام¬جويي دست مي¬زند. بنابراین می¬توان گفت هرچند امروزه ناآرامي و اغتشاشات شهري، بويژه در شهرهاي بزرگ با وجود شرايط حساس سياسي و اجتماعي كشورها از جمله مسائل عادي و متداول جوامع محسوب مي¬شود. اما نمي¬توان انكار كرد كه اين كنش¬هاي اجتماعي سیال بوده و مي¬تواند در طيفي از انتقاد سازنده و اصلاحي تا شورش و انقلاب به قصد تغيير نظام سياسي حاكم، شدت يابد.


1- چارچوب نظری: نظریه انتقادی
مقصود از نظریه انتقادي، نظریه است که متفکر و محقق، مجموعه مسائلی را مورد بررسی قرار می¬دهد که تشکیل دهنده چارچوب نظري نقد نظام اجتماعی هستند. زیرا هدف، رفع نواقص، ایجاد تکامل و کشف تضادها در راستای جستجویی نوعی نظام اجتماعی فاقد تضاد است (شعبانی ورکی، 1383: 98). اگرچه قدمت گرایش انتقادي به درازاي اندیشه بشري است و به فیلسوفان بزرگی مانند سقراط، افلاطون و متفکران پس از آنها برمی¬گردد، اما تبلور این گرایش بعنوان نظریه¬ داراي تکیه¬گاه¬، ساختار، روش به نیمه نخست قرن بیستم برمی¬گردد و می¬توان گفت بروز و ظهور آن نتیجه بحران¬هاي خشونت¬باري است که جوامع غربی در آن برهه با آنها روبرو شدند. نظریه انتقادی در واقع پادزهری است در برابر رویکرد کمی غیرانتقادی و تفسیری بویژه سیطره پوزیتیویسم در روش¬شناسی علوم اجتماعی (بابایی، 1392: 723). این نظریه به دنبال جلب مزایا مثبت دو نظریه اثباتی و تفسیری و رفع نکات منفی آنهاست که در قرن بیستم ریشه در دیدگاه¬های مارکس، فروید و وبر داشته و شامل مجموعه متنوعی از اندیشه¬های افرادی نظیرآدورنو، هورکهایمر، مارکوزه، هابرماس و گاه متأثر از آنتونیوگرامشی است که امروز در حوزه¬ها و رشته-های متعددی از علوم انسانی و اجتماعی نظیر فلسفه، جامعه¬شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد، روانشناسی، ادبیات، هنر و نظریه¬های فکری نوین نظیرهرمونتیک، نظریه سیستم¬ها، سیبرنیک، زیباشناسی، فمنیسم و ... برای تجزیه و تحلیل مسائل و مشکلات جوامع معاصر و ارائه راه¬حل¬هایی برای آن، به خدمت گرفته شده ¬است؛ در نگاه وسیع¬تر تاریخی همانگونه که دویتک اشاره می¬کند، می¬توان گفت علاقه هنجاری نظریه انتقادی در تعیین امکان ذاتی تغییر شکل اجتماعی، خط فکری است در عصر جدید که حداقل از کانت و مارکس آغاز شده و تا نظریه¬پردازان انتقادی معاصر نظیر هابرماس نیز تداوم داشته است (Devetak, 1996: 147).
 این نظریه در سال ۱۹۳۰ در آلمان ارائه شد. در این سال ماکس هورکهایمر کتاب کوچکی با عنوان سرآغاز فلسفه بورژوایی تاریخ منتشر کرد که درباره تاریخ فلسفه مدرن بود (احمدی، 1399: 106). این نظریه نشأت ‌گرفته از عقاید مارکس است و بر نظریه‌های سنتی به دلیل عدم توجه به ساختارهای فراگیرتر اجتماعی که دانش از آنان تأثیر می‌گیرد و بر آنها تأثیر می‌گذارد خرده گرفته‌ است. بنابراین این نظریه که امروزه عمدتاً بر آرای روش¬شناختی اصحاب مکتب فرانکفورت  مبتنی است و حتی متشکل از طیف وسیعی از آثار پژوهشی از نظریه‌های تضاد، تحلیل‌های فمنیستی و نظریات روان¬درمانی، نئومارکسیستی، جامعه¬شناسی¬ستیز، مطالعات فرودستان و ... بوده و گاهی رویکردهای روش¬شناختی پست مدرن و پساساختارگرا نیز شامل می¬شود (سیدامامی، 1387: 81). که سعی دارد با طرح انتقادهایی بر نظریه¬های اثباتی و تفسیری و با انتقاد از جامعه نوین، سرمایه¬داري و با تأکید بر بازسازی جامعه، راه دیگري و برخلاف آن دو در شناخت و تبیین واقعیت اجتماعی پیش ¬گرفته (محمدی صفیار، 1392: 93-144)، و دیدگاه خود را بعنوان سومین نظریه غالب در علوم انسانی مطرح نماید. بنابراین می¬توان گفت نظریه انتقادی دستکم از دو نظر با رویکردهای دیگر تفاوت دارد: نخست از نظر اهمیتی که برای منافع سیاسی و اجتماعی در توسعه و شکل¬گیری علوم اجتماعی و بطورکلی علم و فناوری قائل است و نیز به دلیل تردیدی که در مورد استقلال علوم ابراز می¬کند و دوم از جنبه تأکیدی که بر ایدئولوژیک و جهت¬دار بودن علوم و نفی بی¬طرفی ارزشی آنها دارد. اما در مقابل با وجود تفاوت¬های گاه جدی که میان متفکران تقسیم¬بندی شده ذیل رویکرد انتقادی وجود دارد، آنان بطورکلی از هر دو تحلیل تعمیمی (اثبات¬گرایی) و تفریدی (تفسیری) در پژوهش¬های خود بهره می¬برند. بطورکلی نظریه انتقادی سعی دارد موضعی میانه در شکاف روش¬شناختی میان دو نظریه اثبات¬گرا و تفسیری اتخاذ نماید (سیدامامی، 1387: 83-84).
نظریه انتقادی برخلاف نظریه¬های سنتی مجموعه¬ای از احکام و قضایا نیست، بلکه اساساٌ نوعی نگرش به واقعیت اجتماعی است؛ بعبارتی دیگر نظریه انتقادی را نمی¬توان برخلاف نظریه¬های سنتی از متن واقعیت جدا کرد. علاوه بر آن در نظریه انتقادی نفی جدایی بین نظر و عمل و همچنین نفی جدایی بین واقعیت و ارزش نیز وجود دارد. بنابراین اساس این نظریه ضداثبات‌گرایی و ضد تفسیری است و محقق انتقادی به دنبال شناسایی روابط متضاد در واقعیت¬های اجتماعی است که حکایت از نوعی سلطه و ظلم داشته که می¬توان از آنها بعنوان کلید درک شرایط تاریخی نام برد (باتامور، 1375: 36). نظریه انتقادی عمدتاً تلاشی برای بازیافت قوه انتقادی و رهایی¬بخش است که توسط جریانات فکری، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیک پایمال شده¬ است (برچیل و لینکلینتر، 1392: 188). نظریه انتقادی به گفته¬ بنیانگذارانش، سعی در حفظ نقش رهایی¬بخش فلسفه و مقاومت در برابر عقلانیت فرسایندهی روشنگری دارد، عقلانیتی تمامیت¬خواهانه که همه چیز را به مثابه ابژه¬های  بی¬خاصیت در خود فرو می¬برد (Horkheimer and Adorno, 2002: 4).  عقلی که با ابعاد گوناگون سرمایه¬داری لیبرال در اکثر جوامع  یکی شده و بار هنجاری خود را از دست داده¬ است 38) 1974: (Horkheimer,.
منتقدین در این راستا بر این موضوع تاکید دارند که با درک ویژگی¬های محوری جامعه معاصر از طریق فهم سیر تحول تاریخی و اجتماعی و تشریح تناقض¬های کنونی در آن می¬توان امکان حرکت به فراسوی جامعه معاصر و خلاصی از آسیب¬ها و شکل¬های سلطه ذاتی را فراهم آورد. بر این اساس نظریه انتقادی همواره درصدد توضیح و نابودی ساختارهای پنهان و زیرین اجتماعی است که مسبب رویدادهای اجتماعی،فرهنگی و سیاسی در سطح واقعیت مشهود اجتماعی قلمداد شده و منجر به غلبه و سوءاستفاده می¬شود. نظریه¬پردازان انتقادی در پی آن هستند تا ناعادلانه بودن وضعیت موجود را در شرایط تغییرپذیری تاریخی نشان دهند تا نظمی برقرار گردد که در آن عدالت برقرار و به حاشیه¬نشین¬ها توجه شود (Burchill and etal, 2013:138).
بنابراین در این نظریه که ابتدا با شاخصه انتقادی بودن باز شناخته می¬شود و وقتی از واژه¬های نقد و انتقادی حرف به میان می¬رود، در درجه نخست منظور نقد سیاسی و اقتصادی موجود است که در کنار آن نیروهای سلطه¬گر سیاسی و اقتصادی و شیوه رهایی از سلطه نیز مورد توجه قرار می¬گیرند (Rush, 2004: 9). لذا نظریه انتقادی با دغدغه هنجاری عواملی را در نظریه برجسته می¬کند که به تغییر و تنوع کمک کرده Cox, 2002: 5)) و امکان تغییر به نفع یک نظم سیاسی و اجتماعی متمایز از نظم غالب را می¬دهد؛ از این منظر نظریه انتقادی می¬تواند راهنمایی برای عمل راهبردی در جهت نظم جایگزین باشد (Cox, 2002:130). درمجموع نظریه¬پردازان نظریه انتقادی هدف اصلی نظریه انتقادی را دگرگونی شرایط اجتماعی اعلام می¬کنند و نظریه اجتماعی خود را با تکیه بر مفهوم رهایی، نظریه¬ای برای عمل و اقدام اجتماعی و مبارزه برای ساختن آینده¬ای بهتر و نظریه¬ای در دفاع از محرومان برای تغییر وضعیت اجتماعی- سیاسی خویش معرفی می¬کنند (سیدامامی، 1387: 85)، یعنی پژوهشگران انتقادی پژوهش را ابزاری برای نقد و تغییر مناسبات اجتماعی می¬دانند و بر این باورند که با آشکار کردن مبانی روابط اجتماعی، بویژه با افشای ساختارهایی که برپایه آن روابط سلطه شکل گرفته¬اند، می¬توان شرایط را برای عمل اجتماعی گروه¬های زیرسلطه در جامعه فراهم کرد. لذا نظریه انتقادی به توصیف یا تبیین ساده امر اجتماعی نمی¬پردازند، بلکه هدفش ارزیابی آن است و می¬کوشند توانایی¬ها و نارسایی¬های جامعه را نشان دهند و بعنوان هواداران طبقات و گروه¬هاي اجتماعی ستمدیده، همواره بدنبال ایجاد خودآگاهی این طبقات بوده¬ است (گوتک، 1380: 478).
برخلاف اثبات¬گرایان که حل مسئله تعریف شده از سوی دولت یا نخبگان اقتصادی و درنهایت بازگرداندن اوضاع به وضع عادی را مدنظر دارند، پژوهشگر انتقادی عمدتاً مسائلی را طرح می¬کند که معمولاً از سوی نخبگان قدرت و ثروت کنار گذاشته می¬شود (سیدامامی، 1387: 97). یعنی وضعیتی که منجر به ایجاد نابرابری¬های فردی، ساختاری و بحران¬های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شده¬اند، بنابراین باید گفت یکی از مهمترین مدلول¬های این نظریه، نفی شناخت رها از ارزش و در مقابل بازاندیشی در مورد آنچه هست و آنچه باید باشد، است. بنابراین نظریه¬پرداز انتقادی به تاریخی بودن و زمینه¬مند بودن شناخت و جنبه هنجاری توجه دارد و برخلاف نظریه جریان اصلی که بی¬عدالتی، سرکوب و ستم را مورد کاوش قرار نمی¬دهد، بر لزوم تغییر بنیادی جامعه تأکید می¬کند (مشیرزاده، 1384: 220). این نظریه هم درصدد تبیین تحولات و هم خواهان سمت و سوی خاصی برای آن است.

2- چارچوب پژوهش
 در چارچوب مبانی فلسفی نظریه انتقادی، نظریه¬های گوناگونی از جمله؛ انسان ¬تک¬ساختی ، صنعت -فرهنگ ، سلطه و شخصیت اقتدارگرا، جامعه¬ توده¬ای، نظریه ¬تضاد، کنش دیالکتیکی، جامعه مصرفی،  نظریه خودبیگانگی  و ... برای تبیین مسائل اجتماعی بویژه اعتراضات و جنبش¬های اجتماعی رشد و نمو یافته است؛ باتوجه به مسأله ياد شده در پژوهش حاضر، ما از نظريه انتقادی کنش¬ ارتباطی یورگن هابرماس که بر مؤلفه¬های اساسی حوزه عمومی، جهان¬زيست، نظام (سيستم)، کنش ارتباطی و کنش عقلانی استوار است برای بررسی و تحلیل مسئله جامعه¬شناسی سیاسی اعتراضات و ناآرامی¬های مورد اشاره سود خواهیم برد.

 3- نظریه انتقادی کنش ارتباطی
يورگن هابرماس، از نظريه¬پردازان اجتماعی معاصر و يکی از متفکران بانفوذ دهه¬های اخير است. هابرماس که در فلسفه خود در چارچوب نظریه انتقادی حرکت می¬کند، در اين راستا نظريه کنش ارتباطی ، يکی از شناخته شده¬ترين ايده¬های اوست که بر معرفت‌شناسی انتقادی متکی و در آن کنشگران برای رسيدن به يک درک مشترک از طريق استدلال، وفاق و همکاری با همديگر ارتباط برقرار می¬کنند. هابرماس از طريق اين نظريه می¬کوشد کژدیسگی‌های نظام‌های اجتماعی را تشخیص داده و برای آنها راه‌حلی جستجو نمود تا ثابت نمايد که منازعات اجتماعی بطور ايده¬آل می¬بايست عاری از قهر و خشونت باشد و برای رسيدن به اين منظور، بايستی نظامی اجتماعی تحقق يابد که در آن تصميمات و به اجرا در آوردن آنها، از طريق استدلال صورت گيرد (ستاری، 1396: 150-121).
كنش¬ ارتباطي نظريه¬اي زبان¬شناختي درباره نظام¬های اجتماعي است كه در سطوح مختلف خرد و كلان، ابعاد گوناگون يك رابطه اجتماعي را توضيح مي¬¬هد. اين نظريه كه در ذيل يکی از حوزه¬های مختلف زبان-شناختي قرار مي¬گيرد، زبان را نه بعنوان سيستم معنايي يا نحوي، بلکه در حالت كاربرد در نظر مي¬گيرد. از اين¬رو، كنش ارتباطي در جستجوي اصولي است كه در سطحي عمومي و كلي حاكم بر كاربرد بياني زبان هستند. زبان، بعدي كلي دارد كه مربوط به شرايط صوري امکان اداي سخن است. هابرماس نظريه¬پرداز كنش ارتباطي، به شرایط مندرج در فرآیند کلام و سخن علاقه¬مند است. در این راستا و در توضیح قواعد حاکم بر کنش ارتباطی، وی مفهوم محوری بیان عمومی یا کاربرد همگانی را استخدام کرده¬ است. هر ارتباط زبانی در سه جهان بین طرف¬های سخن ارتباط برقرار می¬کند. آنان در این ارتباط ادعاهای معتبری را (صداقت، حقیقت و صحت) بیان می¬کنند که تعمیم¬پذیر بودن آنها باید از مفروض آنها باشد و یا لازم است در این فرآیند به استدلال پرداخته و به اثبات معتبر بودن ادعاها بپردازد. معتبر بودن کنش ارتباطی (صداقت، حقیقت و صحت معطوف به سه جهان درونی، بیرونی و بین¬الاذهانی) به این است که کنش کلامی در شرایط آرمانی (آزاد از محدودیت و سلطه درونی روان¬شناختی و بیرونی ساختاری) صورت گرفته است. و از تناقض رفتاری گوینده به دور باشد تا صداقت آن تضمین شود (هولاب، 1375: 39). به این ترتیب کنش ارتباطی در مقابل کنش استراتژیک  قرار می¬گیرد که براساس آن کنشگر نه درصدد رسیدن به منافع یکجانبه که در جستجوی رسیدن به تفاهم است (پیوزی، 1378: 105). از این¬رو کنش ارتباطی صرفاً یک عمل گفتاری نیست، بلکه شیوه¬ای برای بازآفرینی جامعه و سنخی از تعامل از طریق گفتار است (توحیدفام و حسینیان امیری، 1388). بعبارت بهتر، کنش ارتباطی حاصل خرد ارتباطی میان کنش¬گران و انجام کنش تفاهمی مبتنی بر پیش¬فرض¬های ریشه¬دار فرهنگی در چارچوب جامعه مدنی و مبتنی بر طرح دعاوی اعتبار در چارچوب وضعیت آرمانی گفتگو است. هابرماس کنش انتقادي خود را سوار بر کنش¬ ارتباطی می¬داند که در اولی، از وضع موجود، انتقاد و در دومی، وضعیت موجود را تحلیل می¬کند. در این راستا، هابرماس نظریه¬ کنش و سیستم خود را در دو سطح خرد و کلان مطرح می¬کند، سطح خرد را به ارتباط بین اعضا و اشخاص و تلاش آنها برای درک و تفاهم بیشتر (شامل زیست جهان، حوزه عمومی  و جامعه مدنی) و سطح کلان را نیز به نظام اجتماعی بعنوان نظام عامی که سیستم¬ها در آن عمل می¬کنند (اقتصاد و دولت) مرتبط می¬داند (توحیدفام و حسینیان امیری، 1388: 90).
بر این اساس هابرماس در نظريه کنش ارتباطی به دنبال سه هدف اصلی است. اول پرورش مفهومی از عقلانيت  است؛ به نوعی که جدای از پيش¬فرض¬های ذهن¬گرايانه و فردانگارانه فلسفه مدرن باشد؛ دوم به دنبال پرورش مفهومی دوسطحی از جامعه است، که در آن پارادايم¬های جهان زيست و سیستم را در هم ادغام نمايد. بعبارت ديگر ميان فهم دولت و فهم مردم ارتباط برقرار کند. سوم به دنبال طرح يک نظريه انتقادی در باب مدرنيسم است؛ بنحویکه ضمن تجزيه و تحليل جنبه¬های آسيب¬شناسانه آن، حاوی پيشنهادی برای اصلاح پروژه مدرنيسم باشد نه وانهادن آن (هابرماس، 1384 :11-10).
هابرماس برای رسيدن به اين ايده، از مفهوم عقلانيت شروع می¬کند. در اين راستا مفهوم و عملکرد ارتباط از نظر هابرماس حائز اهميت است. عقلانيت از نظر هابرماس، به معنای از ميان برداشتن موانعی است که ارتباط را تحريف می¬کنند؛ اما در معنای کل¬تر، نظامی ارتباطی است که در آن افکار، آزادانه ارائه می¬شوند و در برابر انتقاد، حق دفاع دارند. طی اين نوع استدلال، توافق غيرتحميلی توسعه می¬يابد. رهيافت به چنين عقلانيتی، از راه گفتگو و کنش کلامی صورت می¬گيرد. هابرماس برای پوشش دادن ايده خود، رويکردی انتقادی را در نظريه کنش ارتباطی اتخاذ می¬کند و در جريان گفتگو بر دو مفهوم آزادی و انتقاد تأکيد دارد (مهدوی و مبارکی، 1385، 1- 21). لذا هابرماس، بازسازی ارتباط را بعنوان یک وضعیت ضروری در نظر می¬گیرد که باعث رهایی از سلطه سرکوبگر سیاسی اجتماعی می¬شود (هابرماس، 1973 : 13).
در این مسیر است که هابرماس در بازآفرینی جامعه از طریق کنش ارتباطی، به استخدام دوم مفهوم جهان زیست و سیستم پرداخته است. سیستم و زيست جهان به مثابه الگوي نظري براي شناخت اجتماعي و نقد روابط حاكم بر آن، مهم¬ترين دستاورد هابرماس است. همه فرايندها و رويدادهاي برجسته اجتماعي، مستقيم يا غيرمستقيم در زيست جهان و سیستم بازتاب داشته و از این دو چشم¬انداز ارزيابي و درک می-شوند. این نظریه بعنوان غایت خود، وضعیتی را در نظر می‌آورد که در آن ارتباط کاملاً آزادانه و نامحدود صورت پذیرد. هابرماس این نظریه را در مقام ارائه راه‌حلی برای استعمار زیست‌جهان که ناظر به سلطه عقلانیت ابزاری  و سیستم بر زیست‌جهان  می‌باشد، مطرح کرده و بر آن است که این روند باعث بحران¬های متعدد در جامعه¬های مختلف شده و تنها راه‌حل این قضیه در رهایی زیست‌جهان از چنگ استعمار نظام نهفته است تا از این طریق، زیست‌جهان بتواند به شیوه مناسب خود (یعنی توافق ارتباطی آزادانه) عقلانی گردد. با نظر به آنچه گفته شد، نظريه کنش ارتباطی هابرماس بر دو مولفه و مفهوم، زیست جهان و سیستم استوار است که عناصر اصلی نظریه او را تشکیل می¬دهند.
1-3- زیست جهان
زیست جهان را باید همان جهان معنی و کنش ارتباطی و توافق و رابطه ذهنی بین انسان¬ها دانست، جهانی که یک مفهوم مکمل برای کنش ارتباطی بوده و فضایی است که در آن کنش ارتباطی در سه جهان طبیعت، جامعه و خود تحقق می‌یابد. این فرایند شامل حوزه‌ای از تجربیات فرهنگی و کنش¬های متقابل ارتباطی بوده که بطور اساسی قابل درک و ذاتاً آشنا هستند و پایه‌ای برای تمام تجربیات زندگی بشمار می‌روند. یعنی زیست جهان با چشم‌اندازی درون‌گرا جهان اجتماعی از قبل ساخته ‌شده (با تعامل فرهنگ، اخلاق و آگاهی) است. در واقع همان درك عمومی یا ذخیرة فرهنگی انسان¬ها است که ارتباط اجتماعی را تسهیل کرده و جایگاه منافع تعمیم¬پذیر می¬شود؛ زیرا در این فرایند، کنش¬های ارتباطی شکل می¬گیرد و به فرهنگ تبدیل می¬شود. زیست جهان آنچنان افق معنایی است که با شکل در فرایند کنش¬هاي ارتباطی خود بصورت پس¬زمینه هر کنش ارتباطی عمل می¬کند. افراد نمی¬توانند پاي خود را از زیست¬جهان بیرون بگذارند؛ زیرا، ماحصل ذخایر انباشته تجربه ماقبل علمی آنهاست (هولاب، 1375: 5).
 زیست جهان به حوزه¬ای از رفتار اشاره دارد که در آن هماهنگی میان کنشگران و نظم و قاعده از طریق باورها و ارزش¬های مشترک حاصل می¬شود. زیست جهان نه تنها مستلزم معانی مشترک، بلکه نیازمند راهبردهایی برای هماهنگ کردن منابع و کنترل نیروهای اجتماعی و طبیعی است. در حالیکه در زیست جهان، رویکرد کنش به سمت کنش متقابل است، در مقابل، سطح سیستم بر کنترل ابزاری و کارامدی تأکید می¬شود (سیدمن، 1390 : 176). زیست جهان محل ارتباط و تعامل خرد ارتباطی کنش¬گران است و از فرهنگ، جامعه و شخصیت تشکیل شده و زبان از اجزا و عناصر مقوم و سازنده آن بشمار رفته و به نوعی عرصه¬ای استعلايی است که در آن، گوينده و شنونده همديگر را ملاقات می¬کنند و می¬توانند بگونه-ای دوسويه استدلال¬هايی بر اعتبار پاره گفته¬ها با جهان (عينی، اجتماعی و ذهنی) اقامه کنند و نيز به انتقاد و نفی يا تصديق ادعاهای همديگر بپردازند؛ اختلافات خود را حل کنند و به توافق برسند (نوذری، 1386: 384- 383). درنهایت باید به این نکته پیوزی برای جمع¬بندي اشاره کرد که بدون زیست جهان هیچ ارتباطی صورت نمی¬گیرد و بدون کنش ارتباطی هیچگاه زیست جهان بازتولید نمی¬گردد (پيوزی، 1384: 144).
3-2- سیستم
مفهوم سیستم اشاره به نظام¬های اجتماعی شامل اقتصادی، سیاسی و هنجاری قانونی در جامعه که هابرماس آنها را از زیست جهان تفکیک کرده، دارد که او آنها را الگوهای ساختارمند و نهادینه شده روابط بین افراد می¬داند که از طریق رسانه¬ها کنترل کننده مانند پول در فرایند کالایی کردن و قدرت که کنش ارزشی عقلانی را به الزامات طبیعت گونه تبدیل می¬کند کنترل کننده رفتار افراد بوده و موجب سلطه بر زیست جهان می¬شوند (توحیدفام و حسینیان امیری، 1388: 92). بنابراین سیستم با چشم‌اندازی برونگرا جهان عینی در خارج موجود (ساختارهای اجتماعی عینی) است و نقطه نظر بیرونی را آشکار می¬کند. و همان فرایند عقلانیت ابزاری است که حوزه‌های عمده‌ای از جهان‌زیست را تسخیر کرده اقتصاد، سیاست و خانواده بعنوان اجزاء اصلی آن را تشکیل می‌دهند.


4- استعمار زيست جهان و بحران در جوامع امروزی
ایده استعمار زیست جهان توسط سیستم در اندیشه هابرماس تحت تأثیر اندیشه فرایند عقلانی شدن ماکس وبر است. به تعبیر وبر، نظام، قلمرو عقلانیت صوری است درحالیکه زیست جهان، جایگاه عقلانیت جوهری است؛ بنابراین ایده استعمار زیست¬جهان بازگویی این تز وبری است که در جهان مدرن، عقلانیت صوری بر عقلانیت جوهری فائق آمده و بر عرصه¬هایی تسلط یافته است که پیش¬تر برمبنای عقلانیت جوهری تعریف می¬شدند (ریتزر،1390: 607). هابرماس با طرح نظریه استعمار زیست جهان توسط سیستم، می¬خواهد شرایط بحران (استعمار شدن ارتباط و تضعیف شدن مشروعیت) و وضعیت آرمانی مناسب که مشروعیت را برگرداند، توضیح دهد.
هرچند زیست جهان و سیستم از ریشه¬های مشترکی روییده¬اند، اما پیوند آنها از یکدیگر جدا شده¬ است. به نظر هابرماس، هنگامی که آنها از هم جدا شوند، نظام امکان استعمار زیست جهان را می¬یابد. در این راستا، پویایی¬ها و نیازهای سیستم، زیست جهان را مورد هجوم قرار می¬دهد و ارتباط آزاد انسانی را که منجر به ایجاد فهم متقابل می¬شود را محدود می¬سازد؛ بنابراین سرنوشت افراد، خانواده¬ها و ارتباطات، تابع تصمیمات حکومتی و یا صنفی می¬شوند. در واقع اینگونه به نظر می¬رسد که رشد و تفکیک فزاینده سیستم مانع از آن دستیابی کنشگران در زیست جهان به کنش¬های تفاهمی شده و ظرفیت ارتباطی محدود، امکان نیل به تفاهم را نیز کاهش داده و با اعمال کنترل خارجی بر فرایندهای درون زیست جهان سبب تهدید استعداد و ظرفیت واقعی آن شده¬ است. همانطورکه جورج ریتزر  از زبان هابرماس می¬گوید: استعمار زیست جهان توسط سیستم، صورت¬های مختلفی به خود می¬گیرد، ولی هیچکدام مهمتر از این واقعیت که سیستم خود را بر ارتباطات درون زیست جهان تحمیل کرده و در جهت محدود کردن قابلیت کنشگران که برای بحث و گفتگو درباره تمام جوانب امر و رسیدن به اجماع به کار می¬آید، نیست (ریتزر، 1389: 224).
در واقع هابرماس از طریق بازنگري در مفهوم سیستم تاکید می¬کند که سیستم، گستره¬هاي وسیع جامعه امروزي است که از تجربه مشترك ارتباطی در زبان معمولی جدا شده و اکنون این گستره¬ها از طریق واسط¬هاي پول و قدرت هماهنگ می¬شوند؛ امروزه حوزه¬هاي گسترده¬اي از زیست جهان شامل حوزه عمومی، آموزش و پرورش، شهروندي و مانند آن به مثابه ساختارهاي بیرونی متعلق به زیست جهان به کمک واسط¬هاي پول و قدرت بازتولید می¬گردند و در نتیجه، این حوزه¬ها استقلال خود را از دست داده و به مثابه الزام¬هاي اقتصادي درآمده¬اند. قدرت هم بعد از پول بعنوان واسط هدایت کننده، حوزه¬هاي زیست جهان را زیر سلطه گرفته و به این ترتیب، در زیست جهان اختلال ایجاد شده ¬است. نقش منفی پول، کالایی کردن جامعه و نقش منفی قدرت، افتادن در قفس آهنین دیوان¬سالاري  (بروکراسی) است.
امروزه در جوامع، میان زیست جهان و سیستم کشمکش وجود دارد و تنها از طریق کنش ارتباطی آزاد از تحریف¬ها می¬توان سیستم را اصلاح کرد و زیست جهان را از استعمار نجات داد (پیوزى، 1384 : 144). یعنی فقدان بحران درصورتی است که در کنار بازتولیدهاي مادي اجتماعی (متعلق به حوزه خصوصی مبتنی بر منافع یکسویه افراد)، بازتولید نمادین اجتماعی (متعلق به حوزه عمومی مبتنی بر منافع مشترك افراد) نیز صورت گیرد. درحالیکه بازتولیدهاي اجتماعی امري کمی است و از طریق پول و قدرت انجام می¬گیرد، بازتولید نمادین اجتماعی امري کیفی است و از طریق ارزش تعهدات به دست می¬آید.
نکته اساسی این است که مشروعیت واسط¬هاي کمی در نهایت به واسط¬هاي کیفی وابسته¬اند. در تکامل اجتماعی، در نظم اجتماعی و در ماندگاري سیستم، واسط¬هاي کیفی نقش محوري دارند. پول و قدرت آن مقدار با ارزش هستند که در درك¬هایی که آنها را با ارزش ظاهر می¬سازد، شریک باشند. پول به درك¬هاي متقابلی وابسته است که ما این تکه¬هاي کاغذ را بعنوان راه معین براي اهداف مبادله برخورد بکنیم و در مقاطعی از تاریخ چنین است که این درك کنار رفته است و پول پایش را از گلیم¬اش فراتر برده و صرفاً بعنوان وسیله مبادله درنظر گرفته نشده است. در چنین مواردي است که جامعه بحرانی خواهد شد. بنابراین، بحران زمانی است که واسط¬هاي کیفی ضعیف¬تر از آن باشند که بتوانند براي واسط¬هاي کمی مشروعیت تولید کنند.
به نظر هابرماس در جوامع امروزی با سیاست¬های سرمایه¬داری و لیبرالی واسطه¬هاي کمی پول و قدرت غیرارتباطی شده¬اند؛ به این معنا پول و رأی¬گیري مطلوب واقع می¬شوند، یعنی هرکس که بیشتر برنده شود یا به دست آورد، پروسه خاتمه خواهد یافت. هیچ امکانی براي رسیدن به فهم مشترك نیست و هیچگاه فرآیند مذکور با درك متقابل پایان نخواهد یافت. فرایند موجود در عرصه پول به سلطه¬گري و تحت سلطگی منجر خواهد شد و پول و قدرت راه¬هاي مفیدي براي انجام کارها می¬شوند (عباسپور، 1390: 25-64).
 بنابراین هابرماس تاکید می¬کند که با سیطره عقلانیت ابزاري در دنیاي مدرن، نظام اجتماعی بوسیله ابزارهاي خود، قدرت، سلطه، مشروع¬سازي¬ها و ایدئولوژي، زیست¬جهان را به شدت به حاشیه می¬راند و باعث استعمار آن می¬شود. شیوه فکر اثباتی، نگرش تفاهمی و ارتباط عقلانی و بین¬الاذهانی را تعضیف می-کند. در نتیجه عرصه عمومی روبه زوال می¬رود و عقل ارتباطی در چنبره سلطه سیستم گرفتار می¬آید (هولاب، 1375 :6). هابرماس مانع اصلی در برابر ارتباط آزاد،  استعمار زیست¬جهان و سلطه سیستم بر تمام ابعاد آن می¬داند که این مسیر به ازخودبیگانگی انسان منجر می¬شود؛ همان چیزي که مارکس و فوئرباخ  هم بر آن تأکید داشتند (ریتزر، 1389 : 26- 25). هابرماس در نظریه کنش¬ ارتباطی با دو مفهوم سیستم و زیست جهان فرایند تک سویه مدرنیزاسیون که تحت هدایت نیروهای عقلانی¬ساز اقتصادی و دولتی است را مورد نقد قرار می¬دهد و با اشاره به مداخله روزافزون نظام¬های رسمی و صوری در زندگی روزمره مردم اظهار می¬دارد که این نظام¬ها بر حوزه¬های زندگی اجتماعی، انتقال فرهنگی و کل جامعه تأثیرگذار بوده و موجب تنظیم و بازسازی فزاینده زندگی خصوصی، خانواده و روابط شخصی می-شوند. در این راستا، همزمان با جایگزینی دموکراسی مشارکتی توسط احزاب سیاسی و فشارهای گروه¬های ذینفع ، سهم شهروندان در اداره جامعه نیز به نحو فزاینده¬ای کاهش می¬یابد. در نتیجه این تحولات، به تدریج مرزهای بین عمومی و خودی، فرد و جامعه، سیستم و زیست جهان از بین می¬رود. به نظر هابرماس، اعتراضات، جنبش¬های اجتماعی تلاش¬هایی از جانب شهروندان برای مقابله با نفوذ نظام در زندگی روزمره هستند (کالهون، 2004 : 242). که جوامع راکه به انسجام نیاز دارند با بحران روبرو می¬سازند. هابرماس بعنوان یکی از نظریه¬پردازان نظریه انتقادی جنبش¬های اجتماعی، در تبیین این مسئله در جامعه انسانی معتقد است هنگامی که زیست جهان توسط سیستم که همان نظام¬های سیاسی و اقتصادی مسلط است استعمار شود و از یک طرف سنت¬های پذیرفته شده به چالش کشیده شده و از طرف دیگر، عقلانیت ابزاری جایگزین کنش و عقلانیت ارتباطی شود تحت این شرایط است که الزامات و فشارهای سیستم به مثابه انگل¬های درمسیر نابودی زیست جهان حرکت می¬کنند. در واقع اقدام به اعتراضات اجتماعی در واکنش به این استعمار و فشار سیستم در جهت تلاش اعضای جامعه در راستا تقویت حوزه عمومی و احیای کنش ارتباطی و رهایی از  استعار شکل می¬گیرد.

5- حوادث و اعتراضات پاییز 1401
 اعتراضات با شعار اعتراض به مرگ دختری نوجوان به نام خانم مهسا (ژینا) امینی در تهران آغاز شد و با شعار مخالفت با حجاب و پوشش اسلامی و اعتراض به سیاست¬های دولت ادامه پیدا کرد و در فاصله کوتاهی به بسیاری از استان¬ها و شهرهای دیگر نیز تسری یافت. استان¬های تهران،کردستان (باتوجه به اصالت کُرد بودن متوفیه) و سیستان و بلوچستان (بواسطه انتشار خبر تعرض جنسی به یک دختر نوجوان) از گستردگی بیشتری برخوردار بود. با گسترش دامنه، اعتراضات از حالت مسالمت¬آمیز خارج و به سمت خشونت¬آمیز حرکت کرد. طبق برخی گزارشات در سطح کشور، علاوه بر ایراد خسارات سنگین مادی و تخریب اموال عمومی و متعلق به بیت¬المال و نیز اموال شخصی، تا زمان ارائه این پژوهش بنابر گزارش شورای امنیت کشور  دویست نفر شهید و جانباخته و بیش از ده¬ها هزار نفر در این ناآرامی¬ها بازداشت شدند. براساس اعلام مورخ 01/09/1401 سخنگوی قوه قضائیه، صرفاً در شهر تهران برای تعداد 1118 نفر از متهمین، کیفرخواست صادر شده است و پرونده اتهامی سایر بازداشت شدگان تحت رسیدگی قضائی قرار دارد. همچنین در سراسر کشور برای ۲۴۳۲ نفر محکومیت صادر شده است. بیشتر شعارهای طرح شده در اعتراضات، شعارهایی سلبی بوده¬ که از آن نمی¬توان بدرستی متوجه مطالبات اصلی معترضان شد. اما آن شعارها نیز در طول مدت اعتراضات بتدریج به شعارهای ساختارشکنانه تبدیل شد. طبق گزارش-های میدانی به نظر می¬رسد که افرادی از طبقه فرودست و بخشی از طبقه متوسط که در طول این مدت بدلیل برخی سیاست¬های اقتصادی، نحیف‌تر و ضعیف‌تر شده ‌بودند؛ بویژه جوانانی که از نظر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی چشم‌انداز روشنی پیش¬روی خود نمی‌دیدند، خسته و ناامید از صورت¬بندی¬های رایج و غالب، بدنه اصلی این حرکت اعتراضی را در سراسر کشور تشکیل می¬دادند، باتوجه به ماهیت اعتراضات اجتماعی و شباهت این حرکات به آن بسختی می¬شد دریافت که معترضان بدنبال چه جایگزینی بودند. هرچند برخی از افراد در مقام تحلیل برای علت¬یابی این مسئله به موضوعات پیش¬ آمده از جمله اعتراض به روش¬های حکمرانی در بخش¬های مختلف از اقتصاد گرفته تا سیاست، فرهنگ، هنر، تجارت، قضاوت، تقنین، روابط بین‌الملل، افزایش نرخ تورم، سیاست¬های پولی و مالی، افزایش نرخ کالاهای اساسی و آزادسازی قیمت¬ها، عدم تحقق وعده¬های انتخاباتی همچون ساخت یک میلیون مسکن در سال و یا ایجاد اشتغال برای هر نفر با هزینه یک میلیون تومان، مداخلات خارجی، جنگ روانی از طریق شبکه¬های مجازی (تلگرام، اینستاگرام) و ... اشاره کردند، اما آنچه در این اعتراضات حداقل در ظاهر، کم‌سابقه‌ جلوه می¬کرد دغدغه‌های اقتصادی ناشی از فشار سیستم و محرومیتی بود که بیشتر قشر فقیر جامعه و اقشاری از جمله جوانان و نوجوانان نسل جدید موسوم به (Z)، محرومان، حاشیه‌نشین‌ها و بیکاران و ... که تصور می¬کردند از طرف نخبگان نادیده گرفته شده‌اند آنرا احساس می¬کردند. لذا این اعتراضات با شتاب دهنده¬های مقطعی (شایعات مربوط به چگونگی مرگ خانم مهسا امینی، تورم، اخبار مفاسد اقتصادی و ...) در دامنه وسیعی از کشور بخصوص در شهرهای بزرگ با اقدامات و شعارهاي ساختارشکن و تخريب¬گر بوقوع پیوست که نشان دهنده اعتراض نشأت گرفته از بی¬توجهی به حجم وسیعی از خواسته تجمیع شده و متراکم مجموعه¬ای افراد، مخصوصاً نسل¬های نوجوان و دانش¬آموز بود.
مروری بر برآیند ضریب نفوذ موضوعات و مسائل مطروحه در اولین هفته وقوع حادثه در شبکه¬های اجتماعی نشان  می¬داد که خبر فوت خانم امینی در مقر پلیس امنیت اخلاقی با اختلاف قابل تأمل، موضوع اول افکار عمومی در فضای مجازی بوده و بیشترین میزان محتوا، بیشترین تعداد کاربران و بیشترین حجم واکنش¬ها را درشبکه¬هایی از قبیل توییتر، تلگرام و اینستاگرام به خود اختصاص داده و دیگر اخبار را کاملاً به حاشیه برده است (بولتن داخلی ستاد حقوق بشر، 1401: 4).

نمودار 1) برآیند ضریب نفوذ موضوعات و مسائل مطروحه در اولین هفته وقوع حادثه در شبکه¬های اجتماعی

.........................................................................


نتایج بررسی هویت¬های جریانی و گفتمان سکوهای انتشار نیز با نتایج کنکاش در چگونگی نوع رفتار و کنشگری کاربران، قرابت دارد؛ در همین رابطه بررسی داده¬ها با استفاده از الگوریتم¬های ارتباط¬سنجی و تشخیص گروه در شبکه¬های اجتماعی بیانگر آن است که بیشترین سهم از هویت¬های جریانی و گفتمانی سکوهای انتشار فعال پیرامون حادثه برای خانم مهسا امینی با 33  درصد متعلق به شخصی نگاران است و پس از آن با اختلافی قابل تأمل، سایر گروه¬های فعال در رابطه با این موضوع می¬باشند.

نمودار 2) بررسی هویت¬های جریانی و گفتمان سکوهای انتشار

.........................................................................


تحلیل احساسات و عواطف واکنش¬های کاربران نسبت به ایست قلبی مهسا امینی نیز حاکی از آن است که قریب به 80 درصد از حجم عواطف و احساسات ابراز شده در میان موضوعات برتر هفته، به تنهایی به موضوع مذکور اختصاص داشته است. در همین رابطه بیشترین وزن، متعلق به چهار حس خشم، نفرت،  تعجب و انتظار و درخواست است و این در حالی است که حس امید با امید به براندازی نظام و حس تحسین با حمایت از معترضین نیز وزن بالایی پیدا کرده است.
نمودار 3) سهم حساسیت¬برانگیزی موضوع در میان موضوعات برتر هفته

6- نظریه انتقادی کنش ارتباطی در اعتراضات اخیر
نظریه انتقادی به دلیل توجه به خواسته¬های کنشگران و روابط متقابلی که بخش¬های درون جوامع با یکدیگر داشته باشند، می¬تواند تصویر جامعی در مورد بخش¬های از جامعه که کمتر مورد توجه قرار گرفته است ارائه دهد. از آنجا که اعتراضات اجتماعی بعنوان عاملان اجتماعی در نظر گرفته می¬شوند که در رابطه با سیستم موجود شکل می¬گیرند، می¬توانند از مباحث مورد بحث نظریه انتقادی باشند. بررسی اعتراضات اجتماعی از منظر این نظریه، نیازمند تشریح مولفه¬های موجود در نظریه انتقادی و تطبیق مولفه¬های و مفاهیم این نظریه با دگرگونی¬ها و اعتراضات مورد بحث در ایران است. باتوجه به یافته¬های این پژوهش، نظریه کنش ارتباطی در بستر نظریه انتقادی را می¬¬توان چارچوب نظری دید و اعتراضات و ناآرامی¬ها را در درون آن جذب و مفهوم¬بندی کرد.
6-1- تضعیف حوزه عمومی
حوزه عمومی از مفاهیم کلیدی نظریه کنش ارتباطی است. هابرماس به حوزه عمومی بعنوان یک انجمن نگاه می¬کند که افراد بدون بهره¬مند بودن از قدرت رسمی، در آن گردهم می¬آیند و خود را برای توافق با قدرت آماده می¬کنند تا مشروعیت خود را از نظر افکار عمومی تثبیت نمایند (Habermas, 1981: 361). در نگاه کلی حوزه عمومی در اندیشه هابرماس، بیانگر ممکن بودن گفتگوی آشکار و بحث آزاد بدون محدودیتی است که بر افراد جامعه اعمال می¬شود و این حوزه¬ای است که افراد می¬توانند به گفتگو درباره مسائل و مشکلات مشترک بپردازند؛ بگونه¬ای که این حوزه به فرد اجازه بیان آزادانه نظرات¬شان را بدون اجبار و فشار از جانب جامعه می¬دهد (Habermas, 1981: 363). در اینجا در قالب این نظریه می¬توان اعتراضات را بعنوان مناظره عمومی دانست و پیش¬فرض آن را وجود یک سپهر عمومی در نظر گرفت که گفتگوی میان معترضان و حرکت آنها علیه وضع موجود در درون آن شکل گرفته است.
بعنوان نمونه در ابتدا میان کنشگران و طیف وسیعی از خواسته¬های گاه متفاوت و متناقض عدم وحدت وجود داشت اما با گسترش فضای تعاملی و فروکش¬ کردن نسبی خشونت¬ها و محدود شدن فضای نفوذ دشمنان در صف کنشگران، معترضان به خوبی درک می¬کنند که باید بر حول محورهای مشترک با نوعی عقلانیت گردهم آیند تا بتوانند در مقابل فشارهای سیستمی ایستادگی¬ کنند و این نقطه مشترک، نفی هرگونه تبعیض و مقابله با ابعاد گوناگون فساد بعنوان مسئله اصلی کنش قرار گیرد. از طرف دیگر آنچه زمینه ظهور اعتراضات اجتماعی را فراهم می¬سازد که در قالب بحث حوزه عمومی، نظریه کنش ارتباطی  قابل فهم است، این است که برخی از اخبار و وقایع، این تصور را ایجاد می¬کند که حوزه عمومی در انحصار برخی افراد وجود دارد و زمینه کنش انسانی در زمینه¬های حوزه عمومی در جامعه، وجود ندارد.
برگزاری سیزدهمین دوره  انتخاب ریاست جمهوری و افزایش توقع شهروندان، همزمان با عدم تحقق برخی از شعارهای انتخاباتی، مشارکت در انتخابات را در تصور عده¬ای از شهروندان به اقدامی نمایشی تبدیل کرد. بدینسان، در این تصور بصورت ناخودآگاه عرصه عمومی به عرصه خصوصی تبدیل شد که بهره¬ای از کنش¬آگاهانه و آزاد نداشت. از اینرو باتوجه به اهمیت رسانه¬های جمعی و نقش فناوری¬های اطلاعاتی نوین در تحریک معترضان و ایجاد تصورهای واقعی و غیرواقعی، تحرکات اعتراضی و کنش¬ها ابعاد گسترده¬ای یافته و اقشار مختلف از آن طریق با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و از هم¬فکری و حمایت یکدیگر بهرمند شده و با جایگزین آن به حوزه عمومی، احساس می¬کردند از دسترس آنان خارج شده و به فضای انحصاری برخی گروه¬های سیاسی و اقتصادی درآمده است.
پدیده شیء¬شدگی نشانه حاکمیت عقلانیت ابزاری بر تمام شئون جامعه و نشانه¬ای استعمار زیست جهان و به فراموشی سپردن ارزش¬های والای انسانی، اخلاقی و رهایی و تعالی است که در نهایت به فراموشی تفکر انتقادی که رهایی¬بخش نوع بشر است منجر می¬شود. گفتمان هابرماس در تلاش برای احیای مفهوم فراموش شده اخلاق در اجتماع است. اخلاق از نقد روابط اجتماعی شبهه سرمایه¬داری و بازآفرینی ارزش-های انسانی که از ارتباط و مفاهمه برمی¬خیزد، خلق خواهد شد (خضری، 1388 :36). براساس این نگرش معترضان در حرکت اعتراضی خود در پی¬دستیابی به حیثیت، حرمت و کرامت خویش که تصور می¬کردند در پی استعمار زیست جهان و فشارهای سیستمی از بین رفته و در همه عرصه¬ها قدرت و ثروت مقدم گردیده ¬است، بودند. بنابراین براساس این عنصر نظریه انتقادی، اعتراضات سیاسی و اجتماعی در طی وضعیت شبهه گشایش در حوزه عمومی حاصل شده از فضای انتخابات چند ماه قبل ریاست جمهوری تشکیل شد و شهروندان حاشیه¬ای و محرومان جامعه که از احساس سرکوب و حذف از روند مشارکت سیاسی رنج می¬بردند، سعی کردند با این اعتراضات در واکنش به فشارهای اقتصادی، سیاسی حاصل از قدرت و ثروت به گسترش نفوذ خویش در حوزه عمومی بپردازند تا زمینه¬ اثرگذاری و نقش خویش را برای رسیدن به آزادی و کرامت انسانی فراهم کنند.
2-6- احیای وضع موجود و نظمی عدالت¬محور
آنچه در اینجا حائز اهمیت است و پروژه انتقادی را در تحلیل اعتراضات زنده نگه می¬دارد، اهمیت نقد و کنش در برابر ساختارهای موجود برای ایجاد برابری و عدالت و بهبود زندگی اجتماعی است؛ چراکه نظریه انتقادی معتقد است که ساختارهای موجود برساخته تاریخی هستند که توسط تاریخ¬مندی خاصی بوجود آمده و در طول تاریخ می¬توان آنرا دستخوش دگرگونی قرار داد. هدف آرمانی نظریه کنش ارتباطی هابرماس با نقد تبیین¬های یکسویه، بازگرداندن ساختارهای شی انگاشته شده سیستم از طریق کنش¬ ارتباطی به زیست جهان است. زیرا تاکید دارد سیاست¬های لیبرالی در جوامع با واسط‌های پول و قدرت زیست جهان را استعمار کرده است و این امر به معضل اصلی این جوامع تبدیل شده¬ است. نظریه سیستم و زیست جهان نشان می‌دهد که جوامع چگونه با بحران روبرو می‌شوند و چگونه می‌توان بر آن غلبه کرد تا بتوان به احیای وضع موجود و نظمی عدالت¬محور دست ‌یافت. مهم‌ترین بحران به وجود آمده در این مسیر بحران مشروعیت است. مشروعیت بیانگر احساس شهروندان درباره نهادهای اجتماعی است؛ احساس اینکه این نهادها، خیرخواه و طبق منافع آنها و در نتیجه درخور حمایت و وفاداری به آنهاست. بحران زمانی است که واسط‌های کیفی اجتماعی نتوانند برای واسط‌های کمی مادی به ‌اندازه کافی مشروعیت تولید کنند. واسط‌های کمی سیستم¬ها همیشه برای جهان ¬زیست انگل هستند. بحران¬های اجتماعی هنگامی ایجاد می شوند که انگل¬ها میزبان¬شان را نابود می‌کنند و این یعنی استعمار زیست جهان.
بنابراین نظریه انتقادی کنش ارتباطی با دغدغه بازنمانی عمق نابرابری¬ها و ارائه راه و روش¬های برای اصلاح و احیای وضع موجود در راستای نظامی عدالت محور با انتقاد از ابعاد پنهان و آشکار سرکوب اجتماعی، سیاسی بویژه اقتصادی برای تبیین سلطه در جامعه تأکید می¬کند. در اعترضات اخیر مخالفت و مقابله با رانت، تبعیض و نابرابری در دهه¬های گذشته، اثرات خود را  نشان داد. در مقابل، اوضاع کشور را به دلیل سیاست¬های شبهه نئولیبرالی و متعاقباً افزایش فساد، بیکاری، فقر، نابرابری اقتصادی، گسترش شکاف¬های طبقاتی می¬توان بعنوان نمادی از گسترش سیستم و نفوذ آن در عرصه زیست جهان مشاهده کرد. با اجرای سیاست¬های نئولیبرال اقتصادی در دولت یازدهم و دوازدهم، نه تنها وضعیت اقتصادی بهتر نشد، بلکه بر شکاف فقیر و غنی نیز افزود گردید، حتی در غیاب امنیت اقتصادی، آسیب¬پذیری طبقه متوسط برآمده از این سیاست¬های اقتصادی نیز افزایش یافت و در واقع بخش مهمی از زیست جهان تحت سلطه و سیطره تعداد معدودی از افراد و نهادهای خاص قدرتمند قرار گرفت و این تصور در اذهان عمومی مخصوصاً گروه-های محروم جامعه نقش بست که هر گروه ذینفع خاص می¬کوشد تا با دستیابی بر قدرت و ثروت، منافع خصوصی خود را بعنوان منافع عمومی جلوه دهد.
نظریه کنش ارتباطی باتوجه به دغدغه هنجاری در اجرای عدالت اجتماعی و تلاش در جهت تغییر وضع موجود به سمت تعادل بین عقلانیت ابزاری و عقلانیت ارتباطی تعهدات ارزشی را مطرح می¬کند که صراحتاً متعهد به آشکار ساختن و برانداختن ساختار سلطه و استعمار و  تلاش برای ایجاد عدالت در جامعه است. در اینجا می¬توان شباهتی بین اعتراضات اجتماعی اخیر و این نظریه انتقادی مشخص کرد؛ زیرا این اعتراضات، تجلیات ناعادلانه موجود ناشی از سیاست¬های نه چندان کارآمد (ناکارآمد) را روشن کرد و غالب معترضان از نبود عدالت و برابری، شکایت داشتند و در تصور خود برای تغییر نظم سلطه، شکاف فزاینده میان ثروتمندان و فقیران، نفی فساد و رانت¬خواری و جستجوی عدالت و احیای زندگی اجتماعی خویش در حوزه جامعه مدنی و فضای عمومی که همان کنش ارتباطی است در تلاش بودند. بنابراین باتوجه به اصول این نظریه نظریه انتقادی، این اعتراضات با تصوری هرچند خام از برداشت¬های بدیلی از نظم اجتماعی را ارائه کردند و در پی این هستند که نظم عادلانه جدیدی را خلق کنند. هابرماس اعتراضات اجتماعی را راه حل مسئله تعارض میان سیستم و زیست جهان و افزایش غنای متقابل آن دو می¬داند، یعنی اینکه زیست جهان و سیستم هریک به شیوه خود عقلانی شوند. این امر موجب می¬شود که زیست جهان و سیستم از نو چنان پیوند یابند که هریک به جای آنکه بطور منفی بر دیگری اثر گذارد، باعث اصلاح هم شوند و نظمی عادلانه شکل بگیرد (ریتزر، 1389: 278–277).

نتیجه‌گیری
هابرماس در نظريه کنش ارتباطی قصد دارد با بررسی افکار نظريه¬پردازان پيشين بويژه نظريه¬پردازان مکتب فرانکفورت، ديدگاهی ترکيبی ارائه دهد تا بتواند بين سطوح خرد و کلان جامعه رابطه ايجاد کند و از اين طريق، راهی را برای حل و فصل بهتر مسائل در جامعه فراهم نمايد. وی اين رابطه را از طريق ايجاد کنش ارتباطی متقابل بين کنشگران و برقراری رابطه متقابل و متعادل بين فرايندهای نظام بعنوان قدرت سياسی دولت و جهان زيست بعنوان فضايی عينی و ذهنی از زندگی اجتماعی افراد جامعه پيگيری می-کند. هابرماس در اين راه مفهوم کنش ارتباطی را انتخاب می¬کند و با کمک مفاهيم عقلانیت و ربط دادن فرايندهای نظام و جهان زيست، سعی دارد دوباره حوزه عمومی را احيا کند. نظریه انتقادی در بسیاری از جهات، دغدغه¬های مشترکی با اعتراضات اجتماعی ایران از جمله حوادث پاییز 1401 دارد؛ چرا که بر اصلاح وضع موجود در جهت رهایی از فشارهای سیستمی با واسطه نمادهای قدرت و ثروت و احیای زندگی مطلوب و عادلانه به دور از تبعیض تاکید شده¬ است. در پژوهش حاضر با کاربست اصول، نظریه و مفروض-های نظریه انتقادی بعنوان نظریه غیر از جریان اصلی در بررسی و تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی که به تعارضات درونی جوامع توجه دارد، میزان انطباق آن با اعتراضات بوقوع پیوسته مورد سنجش قرار گرفته شده و باتوجه به مفروض¬های هستی¬شناسانه، معرفت¬شناسانه، روش¬شناسانه نظریه انتقادی و تطبیق مولفه¬های موجود در نظریه انتقادی کنش ارتباطی و همچنین ارائه شاخص¬هایی در جهت تطبیق اعتراضات به مفروضات نظریه، نشان داده شد که تا چه اندازه این نظریه می¬تواند اعتراضات رخ داده را تحلیل کند.
در این پژوهش سعی گردید که نظریه کنش ارتباطی هابرماس با تکیه بر مفهومی همچون احیای زیست جهان، تلاش کنشگران در این حوزه را حرکت برای دستیابی به آزادی، تعامل و اجماع همراه با گسترش کنش عقلانی در مسیر آرمان رهایی از استعمار سیستم (قدرت و ثروت) معنی کند. بنابراین در قالب نظریه انتقادی، دلیل اعتراضات، فشارهای ناشی از سیستم حاصل از سیاست¬های ناکارآمد و هدف اعتراضات احیای زندگی عالانه در پرتو کنش¬ ارتباطی به دور از روابط سلطه بود. بعنوان نتیجه نهایی و باتوجه به مفروض¬های نظریه انتقادی و یافته¬های بدست آمده نه تنها می¬توان نظریه انتقادی را بعنوان چارچوب نظری مورد توجه قرار داد که امکان جذب و مفهوم¬بندی اعتراضات اجتماعی در درون آن وجود دارد؛ چراکه قادر است تا چرایی و چگونگی شکل¬گیری اعتراضات را باتوجه به دو مفهوم سیستم و زیست جهان در بستر نظریه کنش ارتباطی را توضیح دهد، بلکه بیانگر آنست که نارضایتی¬های اجتماعی ناشی از عدم تفاهم و ارتباط بین دو مفهوم سیستم و زیست جهان می¬تواند موجب اعتراضات سیاسی و ناآرامی¬های اجتماعی شود.
علی¬ایحال پرواضح است که نظریه انتقادی با همه مفروض¬ها و رهیافت¬های خود در یک بستر خاص فرهنگی و علمی و باتوجه به شواهد اجتماعی این بستر شکل و نمو یافته است که حداکثر امکان تطبیق با مسائل اجتماعی آن جوامع را دارا می¬باشد، اما به هرحال و باتوجه به این نکته مهم، بررسی مسائل اجتماعی با نظریه و نظریه¬های گوناگون هرچند تطبیق حداکثری ممکن نباشد، خالی از فایده نبوده بلکه زوایایی مختلف یک مسئله اجتماعی را برای سیاست¬گذاری بهتر روشن می¬سازد.

چکیده

ناآرامي و اعتراضات و نحوه كنترل اين پديده، از جمله مسائلي است كه در پي تغييرات سياسي اجتماعي پس از جنگ تحميلي در برخی نقاط کشور براي مسئولان جمهوري اسلامي اهميت خاصي پيدا كرده و تلاش‌هايي از سوي حاکمیت براي تقويت سيستم‌هاي امنيتي و انتظامي بعنوان منابع كنترل اجتماعي صورت گرفته است. این اعتراضات موجی از نظریه‌پردازی را در رابطه با ماهیت، ریشه‌ها و پیامدهای موضوع بدنبال داشت. بسیاری از تحلیل‌گران به نقد و تحلیل این موضوع پرداخته و تعابیر متفاوتی بکار گرفته‌اند که حاکی از تفاسیر گوناگون و گاهاً متعارض است که با عناوینی همچون اغتشاش اجتماعی، جنبش اجتماعی، فتنه جدید و ... در دست نقد و تحلیل ‌است. بررسی ناآرامی‌های اخیر از منظر نظریه کنش ارتباطی هابرماس از آنجایی حائز اهمیت است که برخلاف نظریه‌های اثبات‌گرایی که با نگاه تبیینی به مسائل اجتماعی می‌پردازند و با رویکردی محافظه‌کارانه به دنبال نظم و ثبات هستند، در این نظریه انتقادی به کنش‌های فردی و گروهی با رویکردی اجتماعی توجه می‌شود. این مقاله با بهره‌مندی از روش توصیفی-تحلیلی و براساس گزارشات میدانی و مطالعه اسناد کتابخانه‌ای، با طرح این سوال که ناآرامی‌های پاییز 1401 در جمهوری اسلامی ایران براساس چه مولفه یا مولفه‌هایی قابل تبیین است؟ بدنبال آزمون فرضیه‌ای است که کاربست نظریه کنش ارتباطی را در تحلیل اعتراضات سیاسی و اجتماعی موثر می‌داند. همچنین فقدان و یا خلاء انجام پژوهشی در زمینه بررسی نظری علل حوادث از دیدگاه نظریه کنش ارتباطی هدف انجام پژوهش مزبور بوده است.