تبیین رفتار اسرائیل در قبال جمهوری اسلامی ایران براساس رویکرد نئورئالیسم

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- دانشجوی دکتری علوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد زاهدان (نویسنده مسئول)
دریافت: ۴ آبان ۱۴۰۱ | انتشار: 30 دی 1401

منابع و ماخذ

فارسی:
1- اینبار، افریم (1376)، «خطوط برجسته تفکر استراتژیک نوین اسرائیل»، فصلنامه سیاست دفاعی، س 5، ش 2.
2- برزگر، کیهان (1388)،«سیاست خارجی ایران از منظر رئالیسم تهاجمی و تدافعی»، فصلنامه روابط‌خارجی، س1.
3- برزگر، کیهان (1390)، «روابط ایران ـ ترکیه و استراتژی¬های رژیم اسرائیل»، فصلنامه مطالعات راهبردی جهان اسلام، س 11، ش 14.
4- برزگر، کیهان و قاسمی، مهدی (1392)، «استراتژی تهدید وجودی اسرائیل و امنیت ملی ایران»، فصلنامه روابط‌خارجی، ش 1.
5- ثقفی عامری، ناصر (1391)، «ایران و انگاره¬ها؛ کشورهای هسته¬ای فاقد سلاح هسته¬ای»، فصلنامه روابط خارجی، ش 11.
6- حاج یوسفی، امیرمحمد و اسلامی، محسن (1388)، «عوامل تأثیرگذار بر سیاست خارجی اسرائیل: ارائه مدل تحلیلی»، فصلنامه سیاست، دوره 39، ش 3.
7- حاج یوسفی، امیرمحمد و ایمانی، همت (1390)، «تحولات روابط ترکیه و اسرائیل در دهه اخیر و پیامد آن برای ایران»، فصلنامه روابط خارجی، س 3، ش 2.
8- جدیدبناب، علی (1392)، عملکرد صهیونیسم نسبت به جهان اسلام، قم: انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
9- راجرز، پل (1389)، حمله نظامی اسرائیل علیه ایران: پیامدها و تاثیرات، مترجم: سیدرضی عمادی، تهران: انتشارات اندیشه.
10- رنجبر، مقصود (1382)، «تهدیدات اسرائیل علیه امنیت جمهوری اسلامی ایران»، مجله اندیشه انقلاب اسلامی، ش 6.
11- زکریا، فرید (1389)، «تغییر رژیم در ایران ممکن نیست»، دیپلماسی ایرانی، به نقل از نیویورک تایمز.
12- شمس، مرتضی (1388)، «تهدیدهای نظامی، امنیتی اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه مطالعات راهبردی، ش 2.
13- عسگري، محمود (1379)، «تبارشناسي مفهوم امنيت در اسرائيل»، فصلنامه مطالعات فلسطين، س 2، ش 20.
14- لطفیان، سعیده (1388)، «جنگ¬افزارهای کشتارجمعی و کنترل تسلیحات در خاورمیانه»، فصلنامه روابط خارجی، س 1، ش 1.
15- لطفیان، سعیده (1390)، «پندار از تهدید و سیاست¬های امنیت ملی ج.ا.ا»، فصلنامه روابط‌خارجی، س 3، ش1.
16- کامل، روح¬اله (1383)، «مقدمه¬ای بر رئالیسم تهاجمی»،ماهنامه نگاه، ش 38.
17- کولایی، الهه (1381)، «توسعه روابط فدراسیون روسیه و اسرائیل (با تأکید بر جمهوری اسلامی ایران)»، مجلۀ دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی، ش 57.
18- متقی، ابراهیم (1376)، «تحلیل رفتار اسرائیل در برابر جمهوری اسلامی ایران»، مجله سیاست دفاعی، ش 18.
19- مرادی، حجت¬اله (1390) عملیات روانی و رژیم صهیونیستی، تهران: نشر ساقی.
20- مرشایمر، جان (1388)، تراژدی سیاست قدرت¬های بزرگ، ترجمه: غلامعلی چگینی¬زاده، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه.
21- مشیرزاده، حمیرا (1390)، تحول در نظریه¬های روابط بین¬الملل، تهران: انتشارات سمت.
22- وثوقی، سعید (1388)، «تهدیدات امنیتی جمهوری اسلامی ایران در منطقۀ قفقاز جنوبی»، فصلنامه تحقیقات سیاسی و بین¬المللی، ش 14.
23-  هاس، ریچارد (1387)، «آمریکا باید امید به تغییر رژیم ایران را فراموش کند»، روزنامه کیهان، ش 19315.

لاتین:
24- Ajami, Fouad (1985). Lebanon and its inheritors, Foreign Affairs, spring.
25- Bueno De Mesquita, Bruce (1999). Neorealism, logic and evidence & quot, Columbia International Affairs.Washington. D.C. February.
26- Clinton, Hilary (2010). clinton: U.S. Will Extende, Defense Umbrella' Over Gulf if Iran Obtains Nuclear weapons, from foxnews.com/politics.
27- Freilich, Chuck (2007). The united State, Israel, and Iran: Defusing an Existential Threat, November.www.CFR.org.
28- Haass, Richard N (2009). A Different Regime Change in Iran, Financial Times,
October 13. in www.CFR.org
29- Kadhim, Abbas (2006). The Future of nuclear weapons in Middle East, Nonproliferation Review, Vo,13, N.3. November.
30- podhoretz, Norman (2007). The Case for Bombing Iran, Commentary.
31- Walt, M. Stephan (1985). Alliance formation and the Balance of World power, International security, vol. 9, no 4, spring.
32- Schweller, Randall L (1996). Neorealism, Status Quo Bais: What Security Dilemma, Security Studies. Vol 5. No 3. Spring.p 90 – 121.
33- www.ana.ir/news/15492
34- www.entekhab.ir/fa/news/210845
35- www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940125000328
36- www.hamshahrionline.ir
37-  www.tabnak.ir/fa/news/494325
38- www.tebyan.net
39- www.rajanews.com/news/204813

متن کامل

مقدمه
اسرائیل در خاورمیانه سیاست خارجی متفاوتی را نسبت به دیگر بازیگران منطقه به اجرا گذاشته است. این رژیم از زمان تأسیس تاکنون، همواره با مسائل امنیتی درگیر بوده و بزرگترین هدفش تأمین، تثبیت موجودیت و گسترش تمامیت ارضی بوده است. براساس همین دغدغه بسیاری از نظریه¬پردازان اسرائیل اظهار می¬دارند که سیاست خارجی اسرائیل و ایده¬های مهم استراتژیک آن با در نظر گرفتن دشمن خارجی طراحی می¬شود. در عین حال، به باور بسیاری از کارشناسان، سیاست¬های اسرائیل در منطقه خاورمیانه دارای ابعاد دیگری نیز هست، اسرائیل بصورت طبیعی همانند هر دولت دیگری در پی افزایش قدرت خویش می¬باشد. رفتار این رژیم نشان دهنده این مسئله است که این موضوع را به بهای کاهش قدرت کشورهای رقیب خود در منطقه پیگیری نموده و به دنبال نوعی هژمونی منطقه¬ای است. وقوع انقلاب ایران با ماهیت شیعی اسلامی آن، همچنین برخورداری از پتانسیل رهبریت در منطقه خاورمیانه، ایران را بعنوان یک کشور استراتژیک مطرح می¬سازد که باتوجه به جهت¬گیری¬های سیاسی نظام ایران، موجودیت اسرائیل را به چالش می¬کشد و ضدیت با اسرائیل (و بالعکس) را در پی دارد. اسرائیل با این¬گونه ماهیت ایران سرناسازگاری دارد چراکه هر نظام سیاسی تلاش دارد شناخت واقع¬بینانه از عواملی که موجودیت، امنیت و منافع حیاتی آن را تهدید می¬کند بدست آورد و در دستورکار خود تلاش برای از بین بردن آنچه که منافع او را تهدید می¬کند را مدنظر داشته باشد و این گفته اسرائیل را مستثنا نمی¬کند. بخصوص اینکه در خاورمیانه فضای حیاتی اسرائیل با وجود ایران برای آن تهدیدآمیز است. موضوع مهمی که در چند دهه اخیر در رابطه با جمهوری اسلامی ایران برای اسرائیل هراس¬انگیز و بعنوان تهدیدی امنیتی اساسی مطرح شده، برنامه¬ها و فعالیت¬های هسته¬ای ایران است. اسرائیل از محدود رژیم¬های خاورمیانه که دارای سلاح هسته¬ای است و این انحصارطلبی اسرائیل در قیاس با دیگر رقبا منطقه آنها را در موقعیتی برتر قرار می-دهد. موضوع فعالیت¬های هسته¬ای  ایران بعنوان یک تهدید امنیتی در ابعاد نظامی، اقتصادی و روانی برای منافع اسرائیل محسوب می¬شود. بر این اساس اسرائیل تلاش دارد تا از هرگونه رفتار دولتی از آنچه که منافع و حیات او را تهدید می¬کند دریغ ننماید. این امر از آن جهت اهمیت می¬یابد که دستیابی به اهداف، اسرائیل را در موقعیت برتر نسبت به دیگر رقبا و بخصوص ایران در خاورمیانه  قرار می¬دهد. لذا تلاش دارد با هرگونه اقدامات حتی ضد ارزش¬های انسانی و حقوق بشر این امر را تحقق بخشد. این رژیم در چند دهه اخیر تلاش¬های تندروگرایانه¬ای را برای دستیابی به اهداف خود در مقابله با نظام جمهوری اسلامی ایران در پیش گرفته است که این امکان باتوجه به داشتن منابع مالی فراوان، برخورداری از سلاح هسته¬ای و تکنولوژی پیشرفته و حمایت¬های سیاسی هم¬پیمانان غربی¬اش از حالت بالقوه به بالفعل قابل اجرا است.
در این مقاله تلاش داریم با بهره¬گیری از نظریه نئورئالیستی؛ رئالیسم تدافعی (امنیت نسبی) و رئالیسم تهاجمی (قدرت نسبی) را مطرح می¬کنند به بررسی رفتاری اسرائیل، علیه جمهوری اسلامی ایران بپردازیم. بر این اساس مهمترین سوال این پژوهش این است که رفتار اسرائیل علیه ایران در قالب کدام رویکرد قابل تعریف و تبیین است؟

1- مبانی نظری تئوری نئورئالیسم
اساسى‏ترين رفتارى كه امنيت را در معرض خدشه قرار مى‏دهد تهديد است؛ هرچيزى كه بتواند امنيت را از بين ببرد، احساس¬اش را مخدوش كند و از حركت آن در راستاى منافع و اهداف جلوگيرى نمايد تهديد ناميده مى‏شود. نگرش مبتنی بر تهدید به این معناست باید تهدیدات شناسایی شود و با آن مقابله شود. موضوع تهدید بعنوان یک اصل برای دولت¬ها می¬تواند از دیدگاه رویکردهای امنیتی بخصوص نئورئالیسم، شامل رئالیسم تهاجمی و رئالیسم تدافعی مورد ارزیابی قرار می¬گیرد.
1-1- رئالیسم تهاجمی
رئالیسم تهاجمی به پیروی از دیگر گرایش¬های فکری بین¬الملل، دستگاه فکری خود را براساس آموزه¬ها و مفروضه¬های رئالیستی بنیان نهاده است (Schweller, 1996: 95). رئالیست¬های تهاجمی خوش¬بینی-های غالب درباره روابط بین قدرت¬های بزرگ را به چالش می¬طلبند و ضمن تأکید بر رفتار قدرت¬های بزرگ این نکته را مدنظر دارند که قدرت¬های بزرگ در سیاست بین¬الملل به دنبال فرصت¬هایی هستند تا قدرت خود را در برابر دیگر رقبای خود فزونی بخشند. این رئالیست¬ها تاکید بر مولفه نظامی برای حفظ موجودیت دارند (کامل، 1383). رئالیست¬های تهاجمی بر این عقیده¬اند که افزایش «قدرت نسبی»، مهمترین هدف سیاست خارجی دولت¬ها است. بعبارت دیگر، سیستم بین¬المللی، قدرت¬های بزرگ را مجبور می¬کند تا قدرت نسبی خود را به این دلیل که مناسب¬ترین راه به حداکثر رساندن امنیت آنهاست، به حداکثر برسانند (مرشایمر، 1388: 25).
این دسته از نظریه¬پردازان نئورئالیستی معتقدند امنیت و بقا در درون نظام بین¬الملل هرگز قطعی نیست. در این جهان، دولت¬های خردورزی که به دنبال امنیت¬اند، به انجام اقداماتی تمایل دارند که ممکن است به تعارض با دیگران منجر شود و می¬شود. می¬توان فرید ذکریا و جان مرشایمر را مهمترین نظریه¬پردازان واقع¬گرایی تهاجمی دانست. زکریا بر آن است که تاریخ نشان می¬دهد دولت¬ها در شرایطی که به شکل فزاینده ثروتمند می¬شوند، به ایجاد ارتش¬های بزرگ روی می¬آورند، خود را درگیر مسائل خارج از مرزهایشان می¬کنند، و به دنبال نفوذ بین¬المللی خود می¬روند. بعبارت دیگر توانمندی¬های نسبی تا حد زیادی به نیات دولت¬ها شکل می¬دهند. هنگامی که دولتی قدرتمندتر می¬شوند، می¬کوشد نفوذ خود را افزایش دهد و به حداکثر برساند و محیط بین¬المللی خود را کنترل نماید. بنابراین دولت¬ها در مواردی که تصمیم¬گیرندگان اصلی تصور کنند توانمندی نسبی کشور بیشتر شده است، راهبردهای تهاجمی و با هدف بیشینه¬سازی نفوذ را دنبال خواهد کرد (مشیرزاده،1390: 131-130).
از نظر مرشایمر، برای فهم قدرت باید بین قدرت حقیقی و بالقوه تفاوت قائل شد. قدرت بالقوه یک دولت بر میزان جمعیت و سطح ثروت آن مبتنی است؛ سرمایه¬هایی که ستون¬ها و پایه¬های اصلی قدرت نظامی را شکل می¬دهند. به اعتقاد او، رقبای ثروتمند با جمعیت فراوان معمولاً می¬توانند نیروی نظامی سهمگینی را فراهم آورند. همچنین، قدرت حقیقی یک دولت در قدرت نظامی آن است که بطور مستقیم، دولت را پشتیبانی می¬کنند. دو مولفه قدرت، افزون بر اینکه مبانی قدرتمندی یک قدرت را در سطح داخلی پایه-ریزی می¬کنند، در خارج و در عرصهِ سیاست¬های بین¬المللی نیز پیامدهای منفی برای آن دولت به ارمغان می¬آورند؛ پیامدهایی منفی که مهمترین مصداق آن ترس است. ترس در بین قدرت¬های بزرگ از این واقعیت ناشی می¬شود که آنها از توانایی¬های نظامی تهاجمی¬ای برخوردارند که قدرت¬های بزرگ می¬توانند آنها را علیه یکدیگر بکار گیرند. همچنین، این واقعیت که یک قدرت بزرگ نمی¬تواند بطور حتم، اطمینان داشته باشد که دیگر دولت¬ها قصد استفاده از قدرت نظامی خود علیه آن کشور را نداشته باشند، زمینهِ ترس را فراهم می¬آورد (کامل، 1388).
از دید جان مرشایمر: «دولت¬ها در جهانی زندگی می¬کنند که سرشار از تهدیدات است و واحدهایی¬اند که تمایل  دارند قدرت خود را به حداکثر برسانند تا بتوانند به بقای خود ادامه دهند: «هدف اصلی هر دولتی آن است که سهم خود را از قدرت جهانی به حداکثر برساند، که این به معنای کسب قدرت به زیان دیگران است». درست است در طول تاریخ روابط بین¬الملل شاهد تنش¬زدایی هم بوده¬ایم، اما اینها همه تلاش¬هایی بوده¬اند برای ایجاد فرصت و استفاده از آن در موقعیتی بهتر» (مشیرزاده،1390: 131). برای این دولت¬ها  هژمون شدن نیل به امنیت است.
مرشایمر معتقد است؛ معمای امنیت، منطق اساسی رئالیسم تهاجمی را منعکس می¬کند، چراکه اساس آن بر این امر استوار است که به میزانی که یک دولت می¬کوشد تا امنیت خود را افزایش دهد، معمولاً امنیت دیگر دولت¬ها را کاهش می¬دهد؛ از این¬رو، برای یک دولت بسیار سخت خواهد بود تا شانس خود را برای بقای خویش، بدون بقای دیگران تضمین کند. که نقطهِ اشتراک بین آموزه¬های رئالیسم تهاجمی و معمای امنیت را شکل می¬دهد.
جان هرتز، نخستین طراح معمای امنیت در سال 1950 معتقد است: «تلاش برای حفظ و کسب امنیت در برابر حملات دیگران، دولت¬ها را در مسیری قرار می¬دهد تا قدرت بیشتری را به منظور رهایی از اثر قدرت دیگران کسب کنند؛ موضوعی که خود به خود، موجبات ناامنی دیگران را فراهم می¬آورد و آنان را برای آمادگی در مقابل بدترین وضعیت¬ها مجبور می¬کند از این¬رو، هیچ¬کس نمی¬تواند در جهانی که واحدها در حال رقابت با یکدیگرند، احساس امنیت کامل کند؛ چراکه رقابت¬های قدرت در آن وجود دارد و دور باطل انباشت قدرت و امنیت در آن موجود است. مضمون تحلیل هرتز بسیار روشن است و بدان معناست که بهترین راه برای دولتی که خواهان بقا است، بهره¬گیری از دیگر دولت¬ها و به دست آوردن قدرت با هزینهِ آنان است؛ بهترین دفاع، تهاجم خوب می¬باشد». بطور خلاصه مي‎توان گفت که تئوري رئاليسم تهاجمي درصدد است تا به معماي امنيت پاسخ دهد و در این میان تنها راه دستيابي به امنيت اقناع ‌كننده را، افزايش دائمي قدرت مي¬داند تا در پرتو آن كشورها با كسب قدرت نسبي به امنيت نسبي (در مقايسه با ديگران) دست يابند. از نگاه اسرائیل ایران بعنوان یک دشمن و رقیب استراتژیکی است که با افزایش قدرت و نفوذ آن، از هر طریق ممکن، باید جلوگیری شود. اسرائیل به بهانه احساس ناامنی و حفظ بقا، سیاستی را دنبال می¬کند که ایران را تضعیف و قدرت خود را نسبت به آن افزایش دهد (برزگر و قاسمی، 1392: 175).
1-2- رئالیسم تدافعی
فرض رئالیسم تدافعی این است که امنیت چندان نایاب نیست و فراوان نیست. در نتیجه، دولت¬ها که درمی¬یابند، رفتار تهاجمی نخواهند داشت و تنها در شرایطی که احساس کنند تهدیدی علیه آنها وجود دارد نسبت به آن واکنش نشان می¬دهند و این واکنش نیز اغلب تنها در سطح ایجاد موازنه و بازداشتن تهدیدگر است. تنها در شرایطی معضل امنیت خیلی جدی شود واکنش¬های سخت¬تری به شکل بروز تعارضات رخ خواهد نمود. رئالیسم تدافعی مهمترین هدف سیاست خارجی دولت¬ها را افزایش «امنیت نسبی» دولت¬ها در نظام بین¬الملل در نظر می¬گیرد. بر این اساس، دولت¬ها تنها زمانی در جهت گسترش نفوذ و قدرت تلاش می¬کنند. که احساس ناامنی کنند. اما دستیابی به امنیت به بهای کاهش امنیت دیگران نیست (برزگر، 1388: 125). از نظر رئالیست¬های تدافعی، برتری امنیت نسبت به اهداف دیگر موجب می¬شود تا دولت¬ها حاضر نباشند امنیت خود را برای رسیدن به دیگر سودها نادیده بگیرند. بدین ترتیب، ارزش¬های دیگر، تنها زمانی دنبال می¬شوند که امنیت تضمین شود. این فرض قابلیت پیش¬بینی درخور توجهی را فراهم می¬آورد. در صورتی که امور بین¬المللی در واقعیت این فرض¬ها را شامل شود، هر دولتی بازیگر نقشی است که از طریق نیازهای امنیتی و جایگاه آن در توزیع قدرت بین دولت¬ها دیکته می¬شود (Bueno De Mesquita, 1999). وجه مشترک دو دیدگاه رئالیستی تهاجمی و تدافعی در اعتقاد نسبت به امنیت به مثابهِ بالاترین هدف یک دولت است. اما وجه افتراق آنها در این است که رئالیست¬های تدافعی به قدرت، نه به منزلهِ یک هدف، بلکه به مثابهِ ابزاری برای حفظ امنیت نگاه می-کنند. رئالیسم¬های تهاجمی قدرت را یک هدف می¬داند که دولت¬ها در پی آن هستند. بررسی دو جنبه از سیاست خارجی تهاجمی و تدافعی دارای اهمیت بسیاری است: در درجه اول، در سیاست خارجی تهاجمی، دولت¬ها خواهان افزایش امنیت خود از را کاهش «عامدانه» امنیت دولت¬ها هستند. درحالیکه، در سیاست خارجی تدافعی، دولت¬ها خواهان دستیابی به امنیت به بهای کاهش امنیت دیگران نیستند. رابرت جرویس، یکی از نظریه¬پردازان اصلی رئالیسم تدافعی می¬گوید: «دولت¬ها می¬توانند بدون کاهش امنیت دیگران، امنیت خود را حفظ کنند ... و حتی در پیش گرفتن سیاست تدافعی، بر اتخاذ سیاست تهاجمی آنها ترجیح یابد؛ حتی افزایش زیاد در امنیت دولت¬ها فقط به مقدار اندکی از امنیت سایر دولت¬ها می¬کاهد و در این شرایط، همه قدرت خواهان حفظ وضع موجود می¬توانند از درجه بالای امنیت برخوردار شوند ... بنابراین دولت¬ها با رضایت از فرصت فراهم شده، از توسعه نفوذ خود در خارج از مرزهای ملی در قبال دستیابی به تضمین¬هایی برای امنیت خود چشم¬پوشی می¬کنند» (برزگر، 1388: 125). در درجه دوم، سیاست خارجی تهاجمی واقع¬گرا بر این نظر است که نه تنها ماهیت سیاست بین¬الملل براساس وجود «درگیری» تعریف می¬شود، بلکه بطور اساسی وجود درگیری، عنصری ضروری برای هدایت سیاست بین-الملل است. در مقابل، دولت¬ها در سیاست خارجی تدافعی واقع¬گرا، داوطلبانه از تهدید دولت¬های دیگر خودداری می¬کنند. همچنین اگرچه رئالیسم تدافعی، ماهیت سیاست بین¬الملل را برمبنای درگیری استوار می¬داند، بر این نظر نیست که وجود تضاد منافع به یقین به درگیری عملی بین دولت¬ها ختم می¬شود. در این چهارچوب، «همکاری» راه¬حلی جدی- برای حل درگیری بین دولت¬ها در نظر گرفته می¬شود (برزگر، 1388: 125).

2- رفتار تهاجمی اسرائیل در قبال ایران (استراتژی امنیت و قدرت)
تولد اسرائیل در خاورمیانه خود محصول رفتار تهاجمی بود که با غصب سرزمین¬های فلسطینی آغاز شد. این رژیم حتی با شعار برتری نژاد یهود نسبت به دیگر اقوام ماهیت سلطه¬جویانه خود را به اثبات رسانده است. پس از تأسیس دولت اسرائیل در مناطق فلسطینی، این رژیم با داشتن آسیب¬پذیرترین محیط امنیتی، همیشه دغدغه بقاء و حفظ امنیت وجودی را دارد، در نتیجه استراتژی آن منجر به ظهور یک سیاست تهاجمی محور شده و سیاست خارجی اسرائیل را سیاست دفاعی ـ امنیتی تبدیل کرده است (حاج یوسفی و اسلامی، 1388: 181). اسرائیل برخلاف مفروضات رئالیسم تدافعی، جهت تضمین بقای خود در این منطقه پرتنش به دنبال افزایش قدرت و دستیابی به هژمونی منطقه¬ای بخصوص نسبت به ایران است که در قالب یک رفتار تهاجمی تعریف می¬شود (حاج یوسفی و ایمانی،1390: 90). لذا همیشه به دنبال برتری همه¬جانبه خود مخصوصاً برتری نظام سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیکی در منطقه بوده است و در این راستا به دنبال تضعیف رقبا و ایجاد بازدارندگی علیه آنها می¬باشد. بنابراین برای اسرائیل دو مقوله امنیت و قدرت باتوجه به تهدیدی که از جانب ایران احساس می¬کند بعنوان هدف در چارچوب یک سیاست تهاجمی در مقابله با ایران تعریف می¬شود. از این¬رو از هرگونه اقدام که تأمین کننده این دو مولفه باشد و در مقابل باعث کاهش امنیت و قدرت ایران شود دریغ نمی¬نماید.
نظریه «رئالیسم تهاجمی» بطور اساسی هدایت سیاست خارجی اسرائیل را پاسخی به تهدید خارجی که ناشی از ایران است می¬داند. در این چارچوب اسرائیل با سیاست «پیشگیرانه»، «مقابله»، «کنترل»، «بازدارندگی» و «بیشینه¬سازی قدرت» در برابر ایران سعی دارد «امنیت» و «قدرت» خود را بالا ببرد. بطور حتم برای اسرائیل نیل به امنیت در گرو افزایش قدرت است. هرچند که اسرائیل نیل به قدرت را بعنوان یک هدف خاص دنبال می¬کند. بطورحتم چنین رفتاری از جانب اسرائیل ایران را وارد بازی قدرت می¬کند تا در برابر رفتار این رژیم، استراتژی خاص خود جهت مقابله را دنبال کند.
تهاجمی بودن ماهیت رفتار اسرائیل در قبال ایران را براساس معیارهای و سطوح متفاوتی می¬توان مورد بحث و بررسی قرار داد. در اینجا چهار سطح که به تحلیل رویکرد رئالیسم تهاجمی در رفتار امنیتی معطوف به قدرت اسرائیل در قبال ایران کمک می¬رساند را مورد بررسی قرار می¬دهیم. این چهار سطح عبارتند از: 1- ماهیت رفتار ایدئولوژیکی، 2- انحصارطلبی نظامی- هسته¬ای، 3- اتحاد و ائتلاف با رقبا و 4- تغییر رژیم در ایران.
1-2- ماهیت رفتار ایدئولوژیکی
نخستین معیار برای درک اینکه سیاست دولتی اسرائیل در قبال ایران تهاجمی است بررسی ماهیت و عملکرد دو نظام اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران است. یکی از محورهای اساسی اختلاف رژیم صهیونیستی با نظام جمهوری اسلامی ایران ماهیت نظام حاکم بر ایران است. این خصومت عمیق در درجه نخست از ضدیت عمیق میان اسلام و صهیونیزم ریشه می¬گیرد. حتی اگر از دشمنی¬ها و ضدیت¬های قوم یهود با اسلام و مسلمانان در صدر اسلام نیز بگذریم، یکی از شعار اسلام وحدت و برابری در جهان اسلام  است. درحالیکه رژیم صهیونیستی مبانی برتری¬خواهانه و نژادپرستانه دارد. اجرای چنین سیاستی آن هم در قلب جهان اسلام در تعارض و تباین جدی با اصول اساسی اسلام از جمله «نفی هرگونه سیطره غیرمسلمین بر مسلمانان» است. نظام حاکم بر ایران نیز دارای ماهیت اسلامیست که اساس خود را بر وحدت و نفی هرگونه برتری غیرمسلمین بر مسلمان می¬داند. از نظر رژیم صهیونیستی جمهوری اسلامی ایران مسئول و عامل بازگشت مسلمان به اصول ضدسلطه اسلامی است. سخنان «بنیامین‌ نتانیاهو» نخست‌وزیر کنونی‌ دولت‌ صهیونیستی‌ نیز در کتاب‌ خود به‌ نام‌ «مکان ‌تحت‌الشمس‌» بر این امر تأکید کرده‌ و اصول‌گرایی‌ اسلامی‌ را بزرگترین‌ تهدید برای‌ اسرائیل‌ و غرب‌ برشمرده‌ و خاستگاه‌ آن‌ را انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ می‌داند (شمس، 1388: 174).
پیامدهای‌ مستقیمی‌ که بعد از ‌روی‌کار آمدن‌ جمهوری‌ اسلامی‌ برای ‌اسرائیل‌ داشت‌، ضمن مخالفت‌ صریح‌ دولت‌ تازه‌ تأسیس‌ با رژیم ‌اشغالگر قدس‌ (رأی به عدم شناسایی داد) موجب‌ شد تا روح‌ تازه‌ای‌ در کالبد جریان‌ مبارزه‌ با این‌ رژیم‌ دمیده‌ شود. شکست¬های‌ پیاپی‌ و خرد کننده‌ دولت¬های‌ عرب‌ در مقابل‌ رژیم‌ اسرائیل‌ فضایی‌ مملو از یأس‌، سرخوردگی‌ و انفعال‌ بر اردوی‌ عرب¬ها حاکم‌ ساخته‌ بود و امید به‌ حل‌ شرافتمندانه ‌مسأله‌ فلسطین‌ را بسیار کم‌رنگ‌ ساخته‌ بود. با پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ کفه‌ معادلات‌ منطقه‌ای‌ به‌ نفع‌ عرب¬ها و به‌ ضرر اسرائیل‌ سنگین‌ شد. شیعیان‌ جنوب‌ لبنان‌ که‌ در زمان‌ حکمرانی‌ شاه‌ باتوجه‌ به‌ حمایت‌ این‌ رژیم‌ از اسرائیل‌ در میان‌ اعراب‌ احساس سرشکستگی‌ می‌کردند با پیدا کردن‌ یک‌ پشتوانه‌ معنوی‌ و سیاسی‌ به‌ نام‌ جمهوری اسلامی ایران‌ در مقام‌ یک‌ بازیگر موثر و سرنوشت‌ساز، وارد میدان‌ مبارزه‌ با اسرائیل ‌شدند (Ajami, 1985). قرارداد کمپ‌ دیوید بین‌ مصر و رژیم‌ صهیونیستی‌ آغاز شده‌ بود و در حال‌ تنزل‌ مسأله‌ فلسطین‌ در حد اهرمی‌ برای‌ کسب‌ امتیازات‌ سیاسی‌ ـ اقتصادی‌ بوسیله‌ طرف¬های‌ درگیر و قدرت¬های‌ جهانی‌ بود. ‌ایران‌ با دخالت‌ در مسأله‌ فلسطین‌ ابتکار عمل را از دست‌ رژیم¬های‌ سازش¬کار عرب‌ خارج‌ ساخت‌ و موضع‌ کشورهای‌ مترقی‌ از جمله ‌سوریه‌ و طرف¬های‌ فلسطینی‌ را که‌ قبلاً سعی‌ می‌شد بر سر آنها معامله‌ شود را نیرومند ساخت‌. دولت¬های‌ عرب‌ طرفدار سازش‌ نیز به‌ دلیل‌ ترس‌ از نفوذ افکار انقلابی‌ و مخالفت¬های‌ عمومی‌ مجبور به‌ تجدیدنظر در روش‌ خود در قبال‌ رژیم‌ صهیونیستی‌ شدند.
همچنین سیاست ایران در عراق جدید نمونه خوبی است که بسیاری از کارشناسان معتقدند که این دیدگاه ایران در عراق تابع از ایدئولوژک بودن است چنین تجزیه و تحلیل¬هایی در پشتیبانی از بحث خود، بر روابط نزدیک ایران با گروه¬های شیعی عراقی و مجلس عراق تأکید می¬کنند. آنها از تلاش¬های گسترده ایران در ایجاد روابط نزدیک با گروه¬های سیاسی شیعی در سرتاسر منطقه نیز یاد می¬کنند؛ امری که از آن بعنوان تلاش ایران برای ایجاد «هلال شیعی» با ماهیت ایدئولوژیک یاد می¬شود. در چارچوب همین ایدئولوژی شیعه، جمهوری اسلامی ایران همواره از دولت قانونی نوری مالکی و گروه¬های میانه¬روی شیعی، همچون مجلس اعلای انقلاب اسلامی در مسائل سیاسی عراق حمایت کرده است. از دیدگاه اسرائیل چنین ماهیتی در جهت تضعیف سیاست¬های آنها در حوزه¬های سیاست و قدرت در کشورهای خاورمیانه که به ضرر امنیت و منافع آنهاست محسوب می¬شود (برزگر، 1388: 129).
از آنجا که مهمترین عامل تعارض اسرائیل با ایران ناشی از ماهیت ایدئولوژیک نظام حاکم بر ایران اسلامی است و نظام¬های ایدئولوژیک نیز معمولاً سازش¬ناپذیرند، صهیونیست¬ها به شدت در پی¬آنند تا با اقدامات فرهنگی و اجتماعی به ایدئولوژی¬زدایی از جامعه ایرانی و اسلام سیاسی بپردازند. استحاله فرهنگی و ایدئولوژیک نظام اسلامی با تکیه بر ابزارهایی چون رسانه¬ها و برنامه¬های رادیویی، ماهواره¬ای و ... در حال حاضر بوسیله رژیم صهیونیستی پیگیری می¬شوند و در این جهت اخیراً این رژیم اقدام به واگذاری کانال-های ماهواره¬ای به مخالفان جمهوری اسلامی ایران کرده است (شمس، 1388: 190-189).
در چارچوب تأثیرگذاری فرهنگی در دوران موجود ابزارهای ارتباط جمعی اسرائیل درصدد آن است که الگوی تفکر و اندیشه سیاسی ایران را از وضعیت تعارضی با آن کشور خارج کند. اسرائیلی¬ها بر این امر واقفند که الگوی ایدئولوژیک در برخورد با هدف¬ها و سیاست¬های آن کشور، رفتار و نتایج خصمانه¬ای را به همراه خواهد داشت. در نتیجه برای از بین بردن و یا کاهش این امر درصدد خنثی¬سازی تفکر ایدئولوژیک در جامعه ایران هستند. برای خنثی کردن تفکر ایدئولوژیک رادیو اسرائیل برنامه¬های گوناگونی را ارائه می¬-دهد. دسترسی¬های خبری آنان نسبت به حوادث و رویدادهای سیاسی در ایران سبب گردیده که رویدادها باتوجه به سطحی خاص از تحلیل مورد پردازش قرار گیرند. این رادیو درصدد است تا هرگونه اعمال تعارض در ایران را نسبت به غرب و اسرائیل بی¬نتیجه نشان دهد نقش صهیونیست¬ها در تبلیغات جهانی ـ گسترش فرهنگ غربی ـ ماهواره¬ها و ... که در راستای آن بخشی از منابع ملی بدون بهره¬گیری مطلوب به هدر می¬رود (متقی، 1376: 18).
از شیوه¬های دیگر اسرائیل تبلیغات گستره بر علیه ایران در منطقه است. در همین راستا القای «ایران-هراسی» و بزرگنمایی تهدیدهای امنیتی ناشی از آن است. این رژیم تلاش دارد تا ایران را بزرگترین تهدید امنیتی خود و منطقه معرفی کند، درحالیکه ایران عملاً در لایه سوم تهدیدهای امنیتی اسرائیل قرار دارد مقامات این رژیم همچون شیمون پرز و بنیامین نتانیاهو ایران را بزرگترین دشمن خود تلقی می¬کنند (اینبار، 1376: 42).
در همین محور حتی مسأله بنیادگرایی اسلامی و طرفداری ایران از آن را در سطح منطقه¬ای، همواره بعنوان تهدیدی از سوی ایران نسبت به دیگر کشورهای اسلامی منطقه معرفی و آن را تبلیغ می¬کنند. در تبلیغات ایدئولوژیک اسرائیل و همفکران آن کشور بنیادگرایی تهدید مشترکی برای همه کشورهای منطقه است که از ایران نشات می¬گیرد. این تبلیغات علاوه بر کشورهای عربی، به کشورهای آسیای میانه نیز منتقل شده است. برای مثال شیمون پرز در دیدار خود از ازبکستان، بر این نکته تاکید می¬کند که «اسرائیل و ازبکستان در کنار یکدیگر، در نبرد با بنیادگرایی اسلامی و فقر و جنگ شرکت دارند و من مطئنم که در این جنگ پیروز خواهیم شد. بنیادگرایی برای ازبکستان، خطر بیشتری دارد تا برای اسرائیل، بنیادگرایی حرکتی ارتجاعی و افراطی و عقب مانده است که مانع پیشرفت می¬شود» (رنجبر، 1382: 249). در حالیکه ایران صدور اسلام شیعی را دنبال می¬کند، رژیم صهیونیستی ضمن تلاش برای مقابله با آن سعی در مخدوش کردن اسلام سیاسی شیعی با تبلیغات گسترده است. تلاش اسرائیل در وحله اول برای کاهش دادن این تهدید و در وحله دوم گسترش ایدئولوژی صهیونیستی است که همانطور که گفته شد برتری نژادی و تبلیغات گسترده نسبت به ایران در قالب واقع¬گرایی تهاجمی قابل تعریف است.
2-2- انحصارطلبی نظامی- هسته‌ای
از لحاظ تسلیحات متعارف و تسلیحات هسته¬ای، اسرائیل برترین قدرت نظامی منطقه به شمار می¬آید. انگیزه¬ اصلی دولت اسرائیل از افزایش قدرت نظامی، ترس دائمی و احساس ناامنی است. احساس خطر و ترس دائمی همواره سیاست¬های امنیتی و دفاعی اسرائیل را شکل داده و منشاء اصلی سیاست¬های نظامی-گرایانه این کشور بوده است. براساس استراتژی سنتی امنیت، اسرائیل تا زمانی می¬تواند به صلح امیدوار باشد که همسایگان این کشور از برتری نظامی آن مطمئن باشند. هرچند که ایران به لحاظ مرزی، همسایه رژیم صهیونیستی به شمار نمی¬آید اما از آنجاکه از مهمترین رقبای سنتی این کشور در منطقه است، تلاش دارد این برتری را حفظ نماید. در انديشه نسل اول سياستمداران صهيونيستي، آموزه امنيت مبتني بر قدرت نظامي از جايگاه والايي برخوردار بود. انگاره مذكور به روشني در پروتكل‌هاي اوليه هويدا است: «بهترين نتايج حكومت بر (گوييم) بوسيله خشونت و ترور به دست مي‌آيد. فقط زور در ميدان سياست پيروز مي‌شود. مسابقه عظيم تسليحاتي و افزايش نيروهاي دفاعي ضروري است، زيرا، ما را در اجراي برنامه‌هايي كه داريم ياري مي‌كند ...» (عسکری، 1379: 22).
آنچه بیش از همه باعث تهدید قدرت نظامی و امنیت اسرائیل و مایه سیاست¬های واقع¬گرایانه این دولت نسبت به ایران می¬شود دستیابی ایران به تکنولوژی و سلاح هسته¬ای است. در دهه¬های اخیر ایران در عرصه فناوری هسته¬ای پیشرفته¬های چشمگیری داشته است و این توهم را در نزد سیاستمداران اسرائیلی ایجاد کرده که این پیشرفت¬ها منجر به ساخت کلاهک¬های هسته¬ای، شیمیایی و میکروبی خواهد شد در نتیجه توان بازدارندگی و برتری نظامی و تکنولوژیک اسرائیل به خطر خواهد افتاد و ممکن است تنها به سطحی برابر بسنده نکند و باعث برتری جمهوری اسلامی ایران و کاهش جایگاه آنها در سطح هسته¬ای و از بین رفتن اقتدار نظامی منطقه آنها را نیز در پی داشته باشد. از این¬رو تلاش جدی را برای وقفه انداختن و اقدام تروریستی در این عرصه علیه ایران به راه انداخته¬اند (مرادی،1390: 5).
بگونه¬ای دقیق وضعیت ایران و اسرائیل یک بازی حاصل جمع صفر است. بنابراین افزایش قدرت هرکدام، به معنای کاهش قدرت طرف متقابل است و انزوای هرچه بیشتر اسرائیل در منطقه کاملاً در راستای اهداف امنیتی جمهوری اسلامی ایران می¬باشد (حاج یوسفی و ایمانی،1390: 98). بنیامین نتانیاهو  نخست وزیر کنونی اسرائیل که از وی بعنوان یکی از موافقان «حمله پیشگیرانه» اسرائیل به تاسیسات هسته¬ای ایران یاد می¬شود، بارها در سخنرانی¬های رسمی تأکید کرده است که «همه خطرها در مقایسه با خطر ناشی از هسته¬ای شدن ایران کوچک و بی¬اهمیت نیست». هسته¬ای شدن ایران که توانایی تأثیرگذاری و نقش¬سازی آن را در مسائل سیاسی ـ امنیتی منطقه افزایش می¬دهد و بر انحصارگری هسته¬ای اسرائیل در منطقه خاتمه می¬بخشد، عامل اصلی «تهدید وجودی» تلقی می¬شود؛ بنابراین این نوع نگاه اسرائیل به ایران، یک نگاه تهاجمی است (برزگر و قاسمی، 1392: 175).
در این حوزه سیاست¬های تهاجمی دولت اسرائیل علیه برنامه¬های هسته¬ای ایران چندین استراتژی را در پیش گرفته است که عبارتند از:
1-2-2- ترور دانشمندان هسته‌ای ایران
از جمله اقدامات اسرائیل برای برخورد با موضوع هسته¬ای، ترور دانشمندان ایرانی در این حوزه است. طی چند سال اخیر اسرائیل چند تن از دانشمندان هسته¬ای ایران را مورد ترور قرار داده است. برای اسرائیل عملی¬ترین اقدام در برخورد هسته¬ای علیه ایران، اقدام برای از بین بردن دانشمندان هسته¬ای است که در کوتاه¬ترین مدت قابل برنامه-ریزی و اجرا شده است. ایجاد تیم ترور دانشمندان از جمله استراتژی¬های کوتاه مدت رژیم صهیونیستی برای مقابله با ایران است که توسط این رژیم برنامه¬ریزی شد. چنانچه گفته می-شود: «سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی موساد  دارای فهرست کاملی از دانشمندان علوم هسته¬ای منطقه است که به دو بخش شامل «افرادی که باید زیرنظر گرفته شوند» و «افرادی که باید تصفیه شوند» اسرائیل در ترور دانشمندان تکنولوژی هسته¬ای منطقه، ید طولایی دارد که ترور پروفسور علی محمدی دانشمند برجسته¬ای هسته¬ای ایران در دی ماه 1388 یکی از آن موارد می¬باشد تقسیم شده¬اند در دست دارد» (جدیدبناب، 1392: 335).

جدول 1)  ترور دانشمندان هسته‌ای ایران توسط اسرائیل
...........................

www.hamshahrionline.ir

2-2-2- حمله به تأسیسات هسته ای ایران
اسرائیل همواره‌ حمله‌ علیه‌ سایرین‌ را تحت‌ عنوان‌ «دفاع‌ پیشگیرانه‌ از خود» توجیه‌ کرده‌اند و به‌ نظر می‌رسد در مورد هر نوع‌ حمله‌ای‌ به ایران ‌اقدام‌ خود را دفاع‌ پیشگیرانه‌ قلمداد کنند. موضوع هسته¬ای شدن ایران برای اسرائیل یک تهدید امنیتی به حساب می¬آید چراکه این توان باعث می¬شود ایران سریعاً پیشرفت و از توان نظامی برتری نسبت به قدرت اسرائیل در منطقه برخوردار شوند. با وجود ترور دانشمندان هسته¬ای ایران، موضوع هسته¬ای شدن ایران، همچنان برای اسرائیل یک معضل پیچیده و خطرناک است و این هراس را برای آنان کم¬رنگ نکرده که ایران هسته¬ای به مراتب از ایران بدون هسته¬ای خطرناک¬تر است. از طرفی «آستانه تحمل» تل آویو، دستیابی ایران به فناوری هسته¬ای تعریف شده. وزیر دفاع اسرائیل در سال 1955 با اشاره به تهدیدات ناشی از ایران اعلام می¬نماید: «اگر ایران مبادرت به غنی¬سازی اورانیوم و یا پلوتونیم موردنیاز خود، از طرق راکتورهای موجود نماید این تأسیسات مورد تهاجم جنگنده¬های اسرائیل قرار خواهد گرفت» (متقی، 1376: 19؛ podhoretz , 2007). اهمیت برتری هسته¬ای اسرائیل از حیث اقدام نظامی، از این نشات می¬گیرد که اسرائیل کاملاً آمادگی استفاده از این تسلیحات را در شرایط بحرانی داراست (رنجبر، 1382: 241). در ژوئن 1981 اسرائیل، رآکتور هسته¬ای اوزیراک در حومه بغداد را مورد تهاجم قرار داد و چندین فروند هواپیمای جنگنده اسرائیلی وارد آسمان عراق شدند و نیروگاه هسته¬ای اوزیراک را به شدت بمباران کردند. همچنین در 6 سپتامبر 2007م، جنگنده¬های اسرائیلی به یکی از تاسیسات سوریه که یک سایت هسته¬ای مشکوک بود حمله کردند. پس از چندین سال از این عملیات¬ها، اسرائیلی¬ها سعی در تکرار آن در ایران دارند ( kadhim, 2006: 582و لطفیان، 1388: 203). در حالیکه تا همین اواخر تأسیسات ایران در محدوده دسترسی اسرائیل قرار نداشتند. اما با استقرار انواع دوربرد جنگنده¬های F15 و F16 آمریکا و جنگنده¬های F151 Ra’am و F161Sufa  شرایط تغییر کرده است. در حال حاضر 25 جنگنده F151 در سرویس ناوگان جنگی و 102 جنگنده F161  در چهار ناوگان جنگی قرار دارند. طرح¬های تحویلی در 2003م، شروع شد و حالا کامل شدند. نیروی هوایی اسرائیل همچنین500 بمب نفوذ کننده به زمین جهت مقابله با اهداف زیرزمینی از ایالات متحده دریافت کرده است (راجرز، 1389). باتوجه به تهدیدات اسرائیل و تجربه قبلی ناشی از حمله این رژیم به تاسیسأت عراق و سوریه بود که ایران به خرید سامانه موشک¬های  S-300از روسیه روی آورد. این موشک¬ها قابلیت رهگیری و نابودسازی اهداف با توان دور را دارد. ایران با استقرار این موشک¬ها در اطراف تأسیسات هسته¬ای خود، از خطر احتمالی حمله رژیم صهیونیستی به تأسیسات، از آن بعنوان یک عامل بازدارنده استفاده می¬کند و در صورت حمله این موشک¬ها توانایی دفع و منهدم کردن هر نوع خطر را دور از مرزهای ایران دارد. با این اوصاف نگرش تجاوز به تاسیسات هسته¬ای بعنوان یک اقدام از حالت بالقوه به بالفعل از سوی رژیم صهیونیستی مطرح است.
3-2-2-  مذاکرات هسته‌ای
اسرائیل تلاش دارد از اینکه انحصار هسته¬ایش در منطقه بخصوص از جانب ایران به خطر بیفتد جلوگیری نماید. به همین دلیل اسرائیل تهدید ایران را بزرگ جلوه می¬دهد تا بتواند واشنگتن را از قراردادی هسته¬ای به تهران دور کند یا آن را با اعمال نفوذ در چارچوب منافع سلطه¬جویانه خود منعقد نماید. اسرائیل در ازای پذیرش ایران هسته¬ای از سوی کشورهای غربی بویژه امریکا گزینه¬هایی را جهت حمایت از خود در مقابل آنها می¬دهد که در ادامه بصورت خلاصه به آنها اشاره می¬شود:
اولین گزینه بازدارندگی یکجانبه ایران توسط امریکا است. برمبنای یک سیاست اعلام شده امریکا، استفاده یا تهدید به استفاده از سلاح هسته¬ای علیه هر کشوری در منطقه بویژه اسرائیل، علیه خود امریکا فرض خواهد شد و پاسخ ویران کننده¬ای در پی خواهد داشت. وزیر خارجه امریکا در سفر آسیایی خود در سال 2009، اعلام داشت: «ما می¬خواهیم ایران درک کند که اگر ما چتر دفاعی خود را در منطقه بگسترانیم، ایران نه قوی¬تر و نه ایمن¬تر خواهد شد، زیرا برخلاف باورشان که اگر به سلاح هسته¬ای دست یابند بر منطقه مسلط خواهند شد، چنین امکانی از آنان گرفته خواهد شد» (Clinton, 2010). اسرائیلی¬ها نتیجه می¬گیرند برخورداری از تضمین امریکا بر محاسبات استراتژیک ایران، موثر خواهد بود.
گزینه دوم تقویت موافقتنامه دفاعی است. از نظر اسرائیل، ایجاد بازدارندگی توسط امریکا با انعقاد یک موافقتنامه دوجانبه، بسیاری قوی¬تر خواهد شد. چنین معاهده¬ای می¬تواند یک پیمان همه¬جانبه برای حفظ امنیت و تثبیت برتری اسرائیل باشد یا مقداری محدودتر که به موارد تهدید هسته¬ای، شیمیایی و بیولوژیکی متمرکز شود. رژیم  اسرائیل معتقد است اینگونه معاهده با امریکا می¬تواند به تخریب قطعی ایران منجر شده و منافع زیاد دیگری نیز برای آنها خواهد داشت. گزینه دیگر برای اسرائیل در مقابل هسته¬ای، یک تضمین چندجانبه از سوی ناتو است. اما نظریاتی مطرح است که اگرچه اسرائیل ممکن است به موافقتنامه امنیتی دوجانبه خود با امریکا راغب باشد، اما علاقه¬ای به یک اتحاد چندجانبه با ناتو که در آن همه اعضا علاقمند به انجام آن نیستند، ندارد از سوی دیگر، فرآیند تصمیم¬گیری طولانی مدت ناتو برای اسرائیل، درهرحال یک نکته قابل بحث است.
مورد بعدی ایجاد یک سیستم امنیتی منطقه¬ای است. در این گزینه یک سیستمی طراحی می¬شود که در آن امریکا تضمین¬های امنیتی برای کشورهای منطقه تدارک خواهد دید. در این مورد با القای ترس مشترک از تهدید ایران هسته¬ای، می¬توان کشورهای عربی را وادار به همکاری در قالب یک سیستم امنیتی نمود. برای اسرائیل، اضافه کردن یک عنصر پایدار کننده به منطقه، نسبت به حالتی که یک معاهده دوجانبه بدون حضور اعراب باشد، منافع زیادی دارد و باعث خشمگینی اعراب نیز خواهد شد. اما اولین اشکال، گستردگی بیش از حد این نوع چینش امنیتی است و دیگر اینکه بیشتر کشورهای منطقه قبول کنند آرایشی را که یکی از اعضای آن اسرائیل است، مورد بحث و تردید قرار دارد. از سوی دیگر، اسرائیل آشکارا می¬داند که این مسئله می¬تواند محدودیت¬هایی بطور گسترده برای دشمنان  بالقوه اسرائیل در پهنای منطقه نیز گسترده شده و در مباحث صلح با آنها موثر خواهد بود.
گزینه پنجم، تغییر در سیاست ابهام هسته¬ای اسرائیل است؛ دیدگاهی در اسرائیل وجود دارد مبنی بر اینکه در موقعیت اضطراری ظهور توانایی هسته¬ای ایران، فرض یا واقعیت، این امکان به وجود آمده که آمریکا و اسرائیل با یک دلیل موجه سیاسی رویکرد خود را تغییر داده و هرگونه شکی را در مورد توانایی هسته¬ای اسرائیل برطرف نمایند. به هرحال اسرائیل می¬خواهد ایران در محاسبات خود این واقعیت را لحاظ کند که اسرائیل بعنوان دارنده یک زرادخانه هسته¬ای شناسایی شده و آماده ارائه توانایی¬های خود است. علاوه بر این پایان سیاست «ابهام هسته¬ای» می¬تواند تلنگری بر برنامه¬های هسته¬ای در حال توسعه عربی باشد؛ اسرائیلی¬ها اعتراف می¬کنند که این نوع بازی از بازدارندگی باعث افزایش هزینه¬ها خواهد شد.
آخرین گزینه در مقابل برنامه هسته¬ای ایران، کمک به ترویج فرآیند صلح خاورمیانه بعنوان وسیله¬ای برای مقابله با نفوذ ایران در منطقه است و نشست صلح با فلسطینی¬ها یا سوریه و یا حتی پیشرفت قابل ملاحظه در این موضوع، می¬تواند به احتمال زیاد پایانی بر روابط نزدیک آنها با ایران باشد. اما این بحث هم مطرح می¬شود که نه آمریکا و نه اسرائیل پیشبرد فرآیند صلح را بعنوان سیاست و استراتژی برای مقابله با تهدید ایران هسته¬ای، در نظر نمی¬گیرد. البته هر ابتکاری در صلح می¬تواند کمک به انزوای ایران باشد (برزگر و قاسمی، 1391: 184-183).
دولت¬های غربی در حالی بر شدت مخالفت¬های خود از برنامه هسته¬ای ایران می¬افزایند، که وجود زرادخانه اتمی  اسرائیل را تهدیدی برای منطقه به شمار نمی¬آورند. واقعیت آن است که اسرائیل نه تنها خود را به اینگونه جنگ¬افزارهای کشتار جمعی مجهز نموده بلکه استراتژی¬های مناسبی نیز برای جنگ¬های نامتعارف آینده در نظر گرفته است. تل آویو دارای صدها کلاهک اتمی بوده و سیاستمداران ارشد اسرائیلی، طرفدار سرسخت و آشکار حفظ و افزایش توانایی اتمی اسرائیل می¬باشند. بسیاری از آنها بر این باورند که باید در فکر حفظ برتری اتمی اسرائیل بود، تا از گزند تهدیدهای خطرناک در امان باشند. جای شگفتی نیست که رهبران یهودی با ابراز نگرانی شدید از پیشرفت تونایی هسته¬ای و موشکی ایران در اواخر دهۀ 1990 تاکنون درصدد تضعیف قوای دفاعی ایران برآمده¬اند (لطفیان، 1390: 198).
در مذاکرات هسته¬ای اخیر ایران و گروه 1+5 که در ژنو همچنان ادامه دارد روزنامه صهیونیستی جروزالم بیان می¬کند؛ اسرائیل همچنان از مواضع خود درباره محدودیت¬سازی و منع برنامه¬های هسته¬ای ایران عقب¬نشینی نکرده است. برهمین اساس هفته گذشته هیأتی از مقامات ارشد اسرائیل به ریاست یوسی کوهن مشاور امنیت ملی نتانیاهو به واشنگتن سفر کرد. این سفر بعنوان «آخرین تلاش» اسرائیل برای تاثیر گذاشتن بر توافق هسته¬ای توصیف شد (www.entekhab.ir). که از اصرار اسرائیل برای گرفتن یک اعتراف از ایران حکایت داشت. اسرائیلی¬ها اصرار داشتند که در مذاکرات این قدر به ایران فشار وارد شود تا ایران مجبور شود اعتراف کند، حداقل در دوره پیش از سال 2003 به دنبال ساخت سلاح هسته¬ای بوده است. بنظر ادعای تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هسته¬ای در یک دوره تاریخی که با موضوع ابعاد احتمالی نظامی برنامه هسته¬ای ایران مورد اشاره قرار می¬گیرد، بهانه¬ای است که این روزها بعنوان مبنای تلاش برای سخت¬تر کردن موضع آمریکا نسبت به ایران و عدم توافق در مذاکرات هسته¬ای است (www.tabnak.ir). بطور خلاصه اسرائیل در وحله نخست به هر قیمتی خواهان جلوگیری از هسته¬ای شدن ایران و مخالف مذاکرات هسته¬ای با ایران است، در وحله دوم در صورت توافق مذاکرات هسته¬ای با ایران، نتایج طوری باشد که باعث کنترل فعالیت¬های هسته¬ای ایران شده و از افزایش قدرت نسبی آن جلوگیری کند و توافق بگونه¬ای باشد که در آن امنیت و قدرت نسبی اسرائیل تدبیر شده باشد.
3-2- اتحاد و ائتلاف¬ها و هژمونیک شدن بر منطقه
دیدگاه مسلط در نظریه¬های روابط بین¬الملل، علت اصلی ایجاد اتحاد و ائتلاف بین دولت¬ها را مبارزه با تهدید مشترک خارجی می¬داند. به گفته استفان والت، یکی از نظریه¬پردازان اصلی این حوزه «دولت¬ها با یکدیگر متحد می¬شوند تا تهدیدهای خارجی را رفع کنند، نه فقط قدرت خود را افزایش دهند» در این چارچوب ورود به اتحادی از سوی دولت¬ها یا برای ایجاد تعامل قدرت در جهت رفع منبع تهدید در محیط امنیتی و یا تهدید عمده خارجی است (Walt, 1985). از این زاویه، بهره¬گیری از سیاست ائتلاف و اتحاد در سیاست خارجی اسرائیل در منطقه واکنشی تهاجمی برای رفع تهدیدات امنیتی به جایگاه هژمونیک این دولت، ناشی از ایران است در حالیکه بر این رفتار منطق تهاجمی ناشی از افزایش قدرت درسطح منطقه و کاهش قدرت ایران حاکم است.
در حوزه سیاسی ـ اقتصادی از دیدگاه اسرائیل سطح روابط ایران با کشورها و گروه¬های منطقه مطرح است. پس از برخی تحولات منطقه¬ای، نقش ایران باتوجه به منافع ملی و سیاسی در منطقه پیگیری شد. این مسئله توازن سنتی قوا را در منطقه، به زیان اسرائیل و هم¬پیمانانش به خطر انداخت. نگاه مسلط در اسرائیل چنین برداشتی، یعنی افزایش نقش منطقه¬ای ایران را، گسترش¬طلبانه، فرصت¬طلبانه و غیرسازنده در نظر می¬گیرد که سعی دارد نه تنها خلأ قدرت ایجاد شده در منطقه را پر کند، بلکه تهدیدی برای ساختار قدرت اسرائیل نیز باشد. اما با دقت در تاریخ سیاست خارجی ایران نشان می¬دهد که ایرانیان در تاریخ طولانی خود عمدتاً ملتی صلح¬طلب بوده¬اند و بر سیاست خارجی ایران منطقی از صلح حاکم است (لطفیان، 1390: 18). برخی دیدگاه بر آن است که باید جلوی ایران را از هر راه ممکن، از جمله استفاده از زور و قدرت گرفت. راهبرد این گروه «مهار»، «تقابل» و «بیشینه¬سازی قدرت» با هدف حفظ منافع، امنیت و قدرت در منطقه است.
طی قرن گذشته از مهمترین وظایف دولتمردان ایرانی توسعه همه¬جانبه اقتصادی و سیاسی بوده است. دستیابی به این هدف در سطح همسایگان و کشورهای دیگر است تا انرژی، منابع و ثروت کشور صرف اهداف توسعه گردد. بطور مثال ایران خواهان سیاست «اتحاد و ائتلاف» با کشورها همچون ترکیه، روسیه، سوریه و غیره و گروه¬های سیاسی دوست در منطقه از جمله حزب¬اله و حماس و گروه¬های شیعی در عراق است. از جانب دیگر اسرائیل تلاش دارد با نزدیک شدن به کشورهای همچون روسیه، ترکیه، آذربایجان، از اینکه ایران خود را هم¬پیمان آنها و بعنوان بازیگر قدرتمند منطقه مطرح کند جلوگیری نماید. از نظر سیاستمداران اسرائیل نزدیکی هرچه بیشتر ایران به کشورهای همسایه و دخالت در امور منطقه، ضریب امنیت تل آویو را از این لحاظ کاهش و مشروعیت سیاسی ـ امنیتی آن را به چالش می¬کشاند که به نوبه خود، تثبیت و گسترش دامنه نفوذ منطقه‌ای و به سرانجام رساندن صلح با اعراب با هدف اعطای کمترین امتیاز، نیز به چالش کشیده می¬شود (برزگر، 1390: 2). در نتیجه اقتدار اسرائیل در منطقه به خطر خواهد افتاد. از طرف دیگر تحلیل مقامات اسرائیلی این است که ایران با داشتن پیوندهای تاریخی، مذهبی، فرهنگی و جغرافیایی می¬تواند نگرانی¬هایی را در راستای ایجاد یک جبهه ضد صهیونیسم فراهم سازد. یکی از نظریه¬پردازان اسرائیل در این زمینه اظهار می¬دارد که سیاست خارجی اسرائیل و ایده¬های مهم استراتژیک آن با در نظر گرفتن وجود دشمن خارجی طراحی می¬شود. بنابراین همیشه نیاز به دفاع از خود دارد. در این زمینه موشه دایان می¬گوید: «اسرائیل دارای سیاست خارجی نیست، بلکه دارای سیاست دفاعی است» (حاج یوسفی و ایمانی، 1390: 81). درحالیکه اسرائیل برای مقابله با ایران با تجهیز گروه¬ها و سازمان¬های تروریستی اپوزیسیون همچون مجاهدین خاق، گروه پژاک، جنداله و داعش در اطراف مرزهای ایران، آنها را علیه امنیت ایران حمایت می¬نماید، تلاش کرده است تا روابط حسنه¬ای را با کشورهای هم¬مرز و رقبای ایران آغاز نماید. ایجاد روابط با آذربایجان و معرفی کردن ایران بعنوان یک خطر جدی برای آن کشور در همین راستا است. اسرائیل توانسته است این کشور را با سیاست¬های خود همراه سازد و در صورت جنگ با ایران، قادر خواهد بود تأسیسات¬ش را در این کشور مستقر سازد. اسرائیل همچنین روابط حسنه¬ای با کشور ترکیه یکی دیگر از رقبای جمهوری اسلامی ایران در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی برقرار کرده که در اتحاد با آذربایجان می¬تواند یک نیروی ضدایرانی در قفقاز را شکل دهد و نفوذ ایران را در منطقه محدود کند. آنچه که اسرائیل را از جانب ترکیه در روابط با ایران تهدید می¬کرد روی کار آمدن حزب عدالت توسعه و سیاست «مشکلات صفر با همسایگان» بود. بطور حتم چنین سیاستی بعنوان یک تهدید برای اسرائیل محسوب می¬شد. بین سال¬های 2004 تا 2009 چندین موافقتنامه بین مقامات اجرایی ترکیه و ایران به امضا رسید که از مسائل امنیتی ـ سیاسی منطقه گرفته تا مسائل اقتصادی (انتقال گاز از ترکیه به اروپا) و گمرکی را شامل می¬شد (وثوقی، 1388: 110-109). که این ائتلاف نه تنها تأمین کننده امنیت مرزی بلکه باعث رشد اقتصادی ایران خواهد شد. ائتلاف ایران و ترکیه براساس تم¬های «امنیت و انرژی»، مطمئناً استراتژی¬های سیاسی ـ امنیتی و اقتصادی اسرائیل را با چالش جدی مواجه می¬سازد. چون هدف اسرائیل منزوی کردن و تضعیف اقتصاد ایران در منطقه و محیط پیرامونی از جمله در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی در زمینه¬های انتقال انرژی، خطوط نفتی، فعالیت¬های اقتصادی با اعراب و سرمایه¬گذاری¬های نفتی است و سعی در جلوگیری از این مهم دارد. مطمئناً اسرائیل از تعاملات و تبادلات عظیم اقتصادی ایران و ترکیه در درون منطقه و انعقاد قراردادهای مربوط به خطوط لوله که مبتنی بر تم¬های «امنیت» و «انتقال انرژی» است، ناخرسند و نگران است. اسرائیل که توان ورود به رقابت استراتژیک اقتصادی با ایران را ندارد، نه تنها با نزدیک کردن خود به ترکیه بلکه از طریق لابی¬های خود در آمریکا سعی در جلوگیری از این ائتلاف دارد. نمونه آن ایجاد اخلال و مشکل در انقعاد قراردادهای مربوط به خط لوله نفت هند، ایران و پاکستان و همچنین قرارداد انتقال نفت از آسیای مرکزی و قففاز به خلیج فارس است (برزگر، 1390: 2). اسرائیل همچنین از روابط ایران با روسیه نگران است از این¬رو تلاش می¬کند ضمن پیشگیری از روابط این کشور با ایران، خود را بعنوان یک هم¬پیمان تحمیل کند. ایران در چند دهۀ اخیر روابط دوستانه¬ای را براساس منافع با فدراسیون روسیه آغاز کرده که باعث ارتقاء سطح همکاری¬های دو کشور شده است. بطوریکه همکاری سیاسی ـ امنیتی ایران با روسیه در مسئله تاجیکستان باعث شد تا روس¬ها، جمهوری اسلامی ایران را در اتمام پروژه نیروگاه بوشهر یاری کنند و حوزه روابط ایران را تا آسیای مرکزی و قفقاز پیش ببرند. بسته شدن قرارداد ساخت هواپیماهای روسی در ایران، زمینه¬ساز گسترش روزافزون روابط فنی و اقتصادی دو کشور گردید. دو دولت ضمن همکاری¬های نظامی، همکاری-های خود را در عرصۀ انرژی هسته¬ای نیز گسترش دادند (کولایی، 1381: 39-43 و لطفیان، 1390: 184). هرچند این همکاری در زمینه بهره¬گیری صلح-آمیز از انرژی هسته¬ای می¬باشد، ولی به مسأله مهمی در روابط فدراسیون روسیه و اسرائیل تبدیل شده است . اسرائیل که از سال 1995 این قرارداد بسته شد، همواره برای لغو آن کوشیده است. درخواست اصلی اسرائیل از روسیه عدم‌ واگذاری سیستم‌های دفاع هوایی استراتژیک به ایران و کمک به توقف کامل غنی‌سازی‌ اورانیوم در خاک ایران است. برای اسرائیل امنیت و قدرت در منطقه در قالب بازی «حاصل جمع صفر» در نظر گرفته می¬شود. از نظر سیاستمداران این رژیم بهترین رفتار برای اسرائیل جهت حفظ امنیت و منافع در مقابل ایران حرکت در جهت بازی «برد- باخت» است. برمبنای بازی «بردـ باخت» در آن دستیابی به منافع  با عدم دستیابی طرف دیگر خواهد بود و اسرائیل از این¬رو تلاش دارد تا تعریفی هژمونیکی از خود در منطقه و نسبت به ایران با تضعیف کردن آن ارائه دهد. از این¬رو با وارد کردن سیستم دفاعی موشکی و غنی¬سازی اورانیوم به ایران، این دولت به لحاظ توان نظامی و هسته¬ای از قدرتی متناسب با آنها در منطقه برخوردار خواهد شد در نتیجه قدرت از دست آنها خارج و برتری آنها به لحاظ امنیتی به چالش کشیده می¬شود (ثقفی عامری، 1391). از همین¬رو اسرائیل از جانب اتحاد ایران با دولت¬ها و گروه¬های دیگر احساس خطر می¬کند. ناشی از همین فشارهای اسرئیل بود که، طبق قرارداد ال گورـ چرنومردین، معاون رییس جمهوری آمریکا و نخست وزیر روسیه پذیرفت از تحویل سلاح¬های جدید به ایران خودداری و در برابر این تعهد نیز محدودیت صادرات برخی از تولیدات مربوط به تکنولوژی¬های پیشرفته روسیه از میان برداشته شد. درحالیکه تلاش‌های موازی اسرائیل برای تقویت قدرت دفاعی در برابر ایران نیز ادامه دارد نگرانی اسرائیل از همکاری¬های نظامی ایران و روسیه، به کمک¬های این کشور برای توسعه توانایی¬های موشکی ایران (قرارداد عرضه سیستم‌های موشکی  S -300در سال 2007) نیز مربوط بوده است. آنها معتقدند روس¬ها هم تکنولوژی موشکی را به ایران انتقال و هم سیستم ارتباط ماهواره¬ای را که توان بهره¬گیری نظامی هم برای آن وجود دارد، در اختیار ایران قرار می¬دهند. در همین راستا شخص نتانیاهو دیدار پنهانی را با ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه برای تجدیدنظر درخصوص قرارداد منعقده به انجام رساند. هرچند که در دوره پوتین چنین اقدامی صورت نگرفت اما در دوره ریاست جمهوری دیمیتری مدودف در سپتامبر2010 با صدور فرمانی از تحویل سیستم¬های S-300، تسلیحات زرهی و هواپیما، بالگرد و ناوهای جنگی به ایران لغو و ممنوع شد. ایران نیز در واکنش به این اقدام از روسیه در دادگاه بین¬المللی سوئیس شکایت نمود و درپی آن به ساخت موشک 373 روی آورد که قابلیت¬های مشابه یا  S-300را داشت. بطور حتم این اقدام روسیه و پیامدهای آن، ناشی از قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان ملل متحد بود که با فشار اسرائیل و هم¬پیمان¬های غربی¬اش صورت پذیرفت (www.farsnews.com).
از سوی دیگر بهره¬برداری از منابع نفت و گاز دریای مازندران و خطوط انتقال انرژی از این منطقه به یکی از محوری¬ترین مسئله روابط اقتصادی ایران و روسیه تبدیل شده است. منافع ناشی از این همکاری آنچنان عظیم است، که غیر قابل چشم¬پوشی می¬باشد در حالیکه اسرائیل فشارهایی را مبنی بر تحدید روابط فدراسیون روسیه با ایران وارد می¬کند (کولایی، 1381: 48-47). 
افزایش قدرت نسبی اقتصادی اسرائیل بطور همزمان با هدف تضعیف اقتصادی کشورهای دیگر منطقه، بویژه ایران تعقیب می¬شود. بخصوص باتوجه به اینکه هرگونه تلاش برای موازنه قوای نظامی، نیازمند پشتوانه قدرتمندی از توانایی اقتصادی است. همچنین نقش ضعف¬های اقتصادی، خود یک عامل اساسی تهدید می¬باشد. بنابراین اسرائیل ضعف فزایندۀ اقتصادی ایران را به منزلۀ یک سیاست جدی تعقیب می-کند که از ابعاد مختلفی قابل بحث است. از سویی تحریم¬های اقتصادی آمریکا بر ضد ایران به شدت تحت تحریکات اسرائیل و لابی طرفدار آن طراحی و اجرا شده است و اصولاً منافع این تحریم¬ها بیشتر به نفع اسرائیل و در واقع مغایر با منافع آمریکاست. از لحاظ اقتصادی یکی از اهداف امنیتی اصلی تحریم¬ها تضعیف و انزوای اقتصادی ایران است. از سوی دیگر یکی از اهداف عمده اسرائیل در سال¬های اخیر در مقابله اقتصادی با ایران سلطه اقتصادی در منطقه است. یکی از چهره¬های شناخته شده  رژیم صهیونیستی با ذکر اهمیت اقتصاد در ادامه حیات جمهوری اسلامی ایران، ضربه وارد ساختن به اقتصاد ملی و معیشت ایرانیان را یکی از موثرترین راه¬های مقابله با جمهوری اسلامی و حتی سرنگونی آن دانسته و توصیه می¬کند که با وارد ساختن فشار اقتصادی و تزریق نارضایتی در میان جامعه ایران به اهداف سیاسی خود دست یابند (شمس، 1388: 189). از سوی دیگر اعمال تحریم¬های سخت و با انواع متعدد چه در قالب شورای امنیت سازمان ملل و چه تحریم¬های یکجانبه یا چندجانبه (خارج از چهارچوب قطعنامه شورای امنیت)، برای «مهار» ایران است؛ این استراتژی  بدین منظور است که با اعمال تحریم¬های تنبیهی سخت، ایران سیاست هسته¬ای خود را تغییر دهد (لطفیان، 1388: 191).
داگان رئیس سابق موساد مدعی شد نخستین تحریم¬هایی که در سال 2003 به ایران تحمیل شد نتیجه نفوذ اسرائیل بود. تا سال 2011 که وی موساد را ترک کرد گفت: «ما توانستیم بسیاری از کشورها را برای مقابله با ایران، با خودمان همراه کنیم از آلمان و بلژیک شروع کردیم و به خاور دور رسیدیم. ما کشورها را متقاعد کردیم از فروش تجهیزاتی که کاربری دوگانه دارند و می¬توانند در برنامه هسته¬ای ایران هم استفاده شوند خودداری کنند که تعداد آنها بیشتر از20 هزار مورد بود. همچنین ما موفق شدیم سازمان ملل متحد را وادار کنیم علیه ایران قطعنامه صادر کند و کمک کردیم که تحریم¬ها افزایش یابد. وی مدعی شد ما الان به جایی رسیده¬ایم که جامعه اقتصادی جهان از معامله با ایران می¬ترسد. شرکت¬های بزرگ ایران را ترک کرده¬اند چون می¬ترسیدند جای دیگری به دردسر بیفتند و ضرر کنند» (www.ana.ir). اسرائیل تلاش دارد در میان کشورهای غربی اتحادی جهت مقابله با ایران پدید آورد. سفر مکرر مقامات اسرائیلی به کشورهای اروپایی و آمریکایی و طرح مکرر خطر ایران برای غرب در این جهت صورت می¬پذیرد. صهیونیست¬ها چنین تبلیغ می¬کنند که ایران با انجام دادن اقدامات تروریستی و حمایت از گروه¬های مخالف درصدد بی¬ثبات کردن رژیم¬های طرفدار غرب در منطقه و روی کار آوردن نظام¬های سیاسی مخالف غرب می¬باشد. در همین راستا رژیم صهیونیستی توانست با همراهی ایالات متحده از لحاظ بین¬المللی ایران را به نقض حقوق بشر محکوم نماید.
4-2-  تغییر رژیم در ایران
از دیگر برنامه¬های اسرائیل در مقابله با تهدید ایران، تلاش جهت تغییر رژیم در جمهوری اسلامی ایران است؛ چراکه معتقد است روی کار آمدن دولتی جدید در ایران، ضمن اینکه نسبت به شناسایی آنها تغییر رویه می¬دهد، بهترین راه مبارزه برای فعالیت¬های هسته¬ای این کشور است؛ یعنی باید دولتی در ایران بر سر کار باشد که قابل اعتمادتر بوده و با کنار گذاشتن برنامه هسته¬ای هم موافقت کند (Freilich, 2008). آنها حتی این مسئله را یکی از اهداف مهم تحریم اقتصادی و یا حمله نظامی احتمالی می¬دانند که هدف حداقلی آن تأخیر در دستیابی به سلاح هسته¬ای و نابودی توان هسته¬ای و در حداکثری، بی¬ثباتی و تغییر حکومت است. در مواردی که تحریم با هدف سرنگونی باشد، تحریم¬ها متوجه زیرساخت¬ها است و اقدام نظامی درنهایت تیرخلاص است (Haass, 2009). اما بحث تهاجم نظامی، مشترک با آمریکا جهت تغییر رژیم که با درگیر شدن آمریکا در عراق تا حد زیادی رنگ باخته است ـ چراکه موجب درگیر شدن آمریکا در جبهه¬ای دیگر می¬شود ـ فریدمن نویسنده سرشناس نیویورک تایمز و از چهره¬های رسانه¬ای نزدیک به جریان دموکرات آمریکا نیز می¬گوید: «سه سال پیش نتانیاهو برای حمله نظامی به ایران آماده بود اما دستگاه¬های اطلاعاتی اسرائیل و ارتش با نظر نتانیاهو مخالف بودند. آنها احساس می¬کردند که اگر جنگ با ایران شروع شود در واقع هرگز پایان نمی¬پذیرد زیرا ایران تلاش خواهد کرد بمب اتمی بسازد و اسرائیل نیز تلاش خواهد کرد تسلیحات اتمی خود را حفظ کند و ایران در این بازی تلاش خواهد کرد از طریق حزب¬اله مقابله به مثل کند و این چرخه پایان¬ناپذیر را ایجاد می¬کند که به شدت به اسرائیل لطمه خواهد زد. بنابراین تنها گزینه بد گزینه نظامی است» (www.rajanews.com). بیش از هر چیز تغییر رژیم در قالب یک «جنگ روانی» می¬گنجد. این راهبرد، برخورد نظامی با ایران را اشتباهی بزرگ دانسته و تنها راه سرنگون کردن نظام جمهوری اسلامی را پیگیری مکانیسم¬های «جنگ نرم» با استفاده از تاکتیک-های «دکترین مهار»، «نبرد رسانه¬ای» و «ساماندهی یا پشتیبانی از نافرمانی» می¬داند. فرید زکریا در نیویورک تایمز می¬نویسد: جریانی مانند ناآرامی پس از انتخابات  سال 88 در ایران، تنها زمانی می¬تواند موفق شود که موجی از نارضایتی در ایران نسبت به عملکرد رهبران رژیم به چشم بخورد و پایه¬های استواری رژیم بر نظامی کردن فضا قرارگیرد (زکریا، 1389). اما ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی، تأکید می¬کندکه هرگونه امیدی به تغییر در رژیم ایران باید کنار گذاشته شود؛ چراکه تغییر رژیم در این کشور یک آرزوست و نه یک استراتژی (هاس، 1387).

نتیجه‌گیری
امنیت و قدرت نسبی دو مقوله مورد توجه نئورنالیست¬ها بخصوص رئالیسم تهاجمی است که برای تأمین آن هر رفتاری را توجیه¬پذیر می¬کند. براساس رویکرد رئالیسم تهاجمی، تأمین امنیت نسبی با هژمون شدن قدرت در قبال بلوک رقیب است، باتوجه به تهدیدی امنیتی که اسرائیل از جانب ایران برای خود بزرگنمایی می¬کند این هدف در قالب یک سیاست تهاجمی دنبال می¬شود. رفتار این دولت در قبال جمهوری اسلامی ایران نشان می¬دهد که برای اسرائیل مقوله «امنیت» در برابر ناامن ساختن محیط جمهوری اسلامی ایران تعریف می¬شود و مهمتر آنکه تأمین امنیت در قالب برتری قدرت در برابر رقیب دنبال می¬شود. به تعبیری هر اندازه که تهدیدات آنها علیه جمهوری اسلامی ایران بیشتر باشد از قدرت بالاتری برخوردار بوده و در نتیجه از ضریب امنیتی بالاتری برخوردار خواهند شد. تحلیل رفتار این دولت در چهار سطح ایدئولوژیکی، نظامی –هسته¬ای، اتحاد با رقبا و تغییر رژیم در ایران حاکی از رویکرد رئالیست تهاجمی این دولت در قبال ایران است که درصدد حفظ امنیت با افزایش قدرت در قبال ایران می¬باشد.
1-  اسرائیل، ماهیت ایدئولوژیک شیعی انقلاب ایران را که توانایی همراه ساختن دولت¬ها و گروه¬های دیگر در منطقه را دارد بعنوان یک خطر جدی در نظر می¬گیرد از این¬رو سعی در ایدئولوژی¬زدایی، استحاله فرهنگی از نظام جمهوری اسلامی ایران و تبلیغات ضدایرانی است.
2- به لحاظ نظامی- هسته¬ای اسرائیل برترین قدرت منطقه به شمار می¬آید که توانایی بازدارندگی رقبا را در منطقه دارد. اسرائیل، ضمن اینکه تلاش دارد این انحصارطلبی امنیتی خود را حفظ نماید، در تلاش برای افزایش آن نیز است، ناشی از تهدید فعالیت¬های هسته¬ای ایران که امنیت و قدرت اسرائیل را تحت-الشعاع قرار می¬دهد اسرائیل با سیاست پیشگیرانه سه استراتژی؛ ترور دانشمندان هسته¬ای، حمله به تأسیسات هسته¬ای ایران، ایجاد محدودیت در مذاکرات هسته¬ای و انعقاد قرارداد در راستای امنیت اسرائیل را دنبال می¬کند.
3- اسرائیل، اتحاد و ائتلاف ایران در حوزه سیاسی ـ اقتصادی با کشورها و گروه¬های منطقه را بعنوان فرصت برای ایران و تهدیدی برای سیاست و قدرت خود قلمداد می¬کند. درحالیکه بر سیاست خارجی ایران منطقی از صلح حاکم است، اسرائیل تلاش دارد با حمایت از گروه¬های تروریستی منطقه، روابط با دولت¬های همسایه و رقبای ایران، تحریم اقتصادی و غیره ضمن اینکه ایران را تضعیف و در انزوا قرار دهد در پی هژمونیک شدن بر منطقه نیز است.
4- موضوع تغییر رژیم در ایران نیز از دیگر برنامه¬های رژیم صهیونیستی است که در چارچوب مکانیسم جنگ نرم پیگیری می¬شود. بطورکلی ناشی از اهداف و عملکرد اسرائیل در برخورد با ایران که در قالب سیاستی تهاجمی ارزیابی  و قابل ثبیین است، پیامد مستقیم آن برای ایران، قرار گرفتن در بازی قدرت و امنیت اسرائیل است که این دولت را برای حفظ منافع خود وادار به اتخاذ استراتژی جهت مقابله با اسرائیل کرده است.

چکیده

 اسرائیل بعنوان یک حکومت نوبنیاد در خاورمیانه به دولت‌های دیگر با دیدگاهی امنیتی می‌نگرد. این حکومت مهمترین تهدید علیه خود در خاورمیانه را ناشی از جمهوری اسلامی ایران می‌داند و به لحاظ منافع ملی در تعارض با ایران می‌باشد. از این‌رو برای این حکومت در راستای به حداکثر رساندن منافع امنیتی، توسل به هر اقدامی در مقابله با دشمن مشروعیت می‌یابد. باتوجه به اینکه ایران و اسرائیل از پتانسیل هم‌سطح برخوردارند، در این مقاله تلاش داریم با بهره‌گیری از نظریه نئورئالیسم به بررسی رفتار اسرائیل در قبال جمهوری اسلامی ایران بپردازیم. البته از آنجاکه نئورئالیسم دو رویکرد امنیتی آن رئالیسم تهاجمی و تدافعی می‌باشد سوال اصلی این است که رفتار اسرائیل در قبال جمهوری اسلامی ایران در قالب کدام رویکرد نئورئالیسم قابل تبیین است؟ در پاسخ این فرضیه مطرح است که رویکردهای یاد شده نئورئالیسم، امنیت و قدرت نسبی را ملاک عمل دولت‌ها دانسته و مهمترین اهداف اسرائیل را در برابر ایران در تثبیت و افزایش امنیت و قدرت نسبی در ابعاد مختلف توسط این حکومت می‌داند که پیامد چنین رفتاری برای ایران قرار گرفتن در بازی «امنیت و قدرت» است. یافته‌ها نشان می‌دهد، باتوجه به اینکه رئالیسم تهاجمی در قیاس با رئالیسم تدافعی از ظرفیت و بسط ابزاری بیشتری برخوردار است از این‌رو در تبیین رفتاری دولت‌هایی مثل اسرائیل نظریه مناسب‌تری است.