مقایسه رویکرد آمریکا و اتحادیه اروپا در قبال توسعه نظامی و صلح جهانی
منابع و ماخذ
فارسی:
1- ابوالحسن شیرازی، حبیب¬اله و نیکو، حمید ( 1393)، «جایگاه فرهنگ در هویت مشترک اروپایی و همگرایی اتحادیه اروپا»، پژوهشنامه روابط بین¬الملل.
2- امیری، مهدی (1384)، «ارزیابی مقایسه¬ای مواضع و دیدگاه¬های اتحادیه اروپا و امریکا درباره موضوعات مهم جهانی»، مجلس و پژوهش، ش 48.
3- بیگ¬زاده، ابراهیم (1390)، سازمان¬های بینالمللی، تهران: دانشگاه شهیدبهشتی.
4- جلیلوند، سعید و مرادی، مریم (1392)، «نهاد دفاعی و امنیتی اروپا از طرح تا عمل»، فصلنامه سیاست جهانی، دوره 2، ش 2.
5- حقیقت، صادق (۱۳۹۴)، «صلح جهانی: مقایسه¬ای بین مبنای کانتی و دیدگاهی اسلامی»، حقوق بشر، س 11، ش 1.
6- حکاک¬زاده، محمدرضا (۱۳۹۸)، «صلح جهانی در نظام قانون¬مند»، دانشنامه حقوق و سیاست، ش 13.
7- دانش، افسانه (1398)، «واکاوی نقش اتحادیه اروپا در بحران اوکراین ۲۰۱۴، در پرتو نظریه نمادگرایی نئولیبرال»، دو فصلنامه ایرانی مطالعات اروپا، س 1، ش 2.
8- سلیمی، حسین و حجازی، امین (1389)، «تأثیر فرهنگ راهبردی بر تصمیم¬گیری در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران»، مطالعات راهبردی، س 2، ش 8.
9- شیرازی، حیبب¬اله و نیکو، حمید (1394)، «جایگاه فرهنگ در هویت مشترک اروپایی و همگرایی اتحادیه اروپا»، فصلنامه مطالعات روابط بین¬الملل، س 9، ش 29.
10- ضرغام بروجنی، حمید و خسروانی دهکردی، افروز (1391)، «اثرات توسعه گردشگری بر شاخص¬های صلح جهانی»، فصلنامه مطالعات مدیریت گردشگری، س 7، ش 19.
11- عذیری، محمد و همکاران (1401)، «نقش آمریکا بر ناپایداری صلح منطقه خاورمیانه»، فصلنامه دانش تفسیر سیاسی، س 4، ش 13.
12- غفوری، محمد (1383)، «عملکرد سازمان¬های بینالمللی در عرصه روابط بین¬الملل نوین»، فصلنامه رهیافت¬های سیاسی و بین¬المللی، ش 9.
13- قوام، سیدعبدالعلی ( 1397)، اصول سیاست خارجی و سیاست بین¬الملل، تهران: انتشارات سمت.
14- قوام، سیدعبدالعلی (۱۴۰۰)، روابط بین¬الملل، نظریه¬ها و رویکردها، تهران: انتشارات سمت.
15- مشیرزاده، حمیرا (1388)، تحول در نظریه¬های روابط بین¬الملل، تهران: نشر سمت.
16- موسوی¬نیا، سیدرضا و رضایی، مسعودالدین (1389)، «از رئالیسم کلاسیک تا رئالیسم ایرانی؛ تحلیل نظري روابط خارجی ایران با قدرت¬هاي بزرگ (1979-1501)»، فصلنامه پژوهشهاي راهبردي سیاست، س 4، ش 4.
لاتین:
17- Bickerton, C., Hodson, D & Puetter, U. (2015). The new intergovernmentalism: States and supranational actors in the post-Maastricht era. Oxford University Press, pp.25-56.
18- Hill, C., & Smith, M (2019). International relations and the European Union. Oxford University Press, pp.42-75.
19- Hill, C., & Wallace, W (2016). The policy process in the modern state: A comparative study of policy-making in the UK and the EU. Pearson, pp.8-17.
20- Holland, M., & Smith, S (2017). European foreign policy: Key documents. Routledge.
21- Jørgensen, K. E., Pollack, M. A., & Rosamond, B (2011). Handbook of European Union politics. Sage Publications.
22- Mason, D (2015). A Concise History of Modern Europe: Liberty, Equality, Solidarity, Rowman & Littlefield.
23- Smith, K. E & Vanhoonacker, S (2016). The European Union's common foreign and security policy: The quest for democracy. Routledg.
24- Thomas Christiansen (2017). The European Union's Role in Global Governance”, pp.11-16.
25- Whitman, R. G Wolff, S & Manners, I (2017). The foreign policies of European Union member states. Oxford University Press.
26- Yi-zhong, Y (2020). Retrieved from Problems of US Military Presence in Middle East and Reasons Behind.
متن کامل
مقدمه
صلح و توسعه نظامی دو مفهوم کلیدی و موثر بر یکدیگر در روابط بینالملل هستند که اغلب بطور جداگانه در جوامع بشری مورد توجه قرار گرفتهاند که معمولا نیز بعنوان دو متغیر متناقض یکدیگر در نظر گرفته میشوند. صلح در معنای عام بعنوان حالتی از عدم تنش و تعارض در جوامع بشری تعریف میشود، در حالیکه توسعه نظامی به معنای افزایش قدرت نظامی یک کشور است. صُلح و آشتی به معنا و مفهوم دوستی جامعگی و تعامل در نبود خصومت و خشونت است. در مفهوم عامیانه، صلح معمولاً به معنای نبود درگیری (مانند جنگ) و رهایی از ترس خشونت میان افراد یا گروههاست. در طول تاریخ، رهبران کشورها همواره از صلحسازی و دیپلماسی برای ایجاد نوعی محدودیت و کنترل رفتاری استفاده کردهاند که منجر به برقراری و تقویت صلح در ابعاد منطقهای و جهانی از طریق اشکال مختلف توافقنامهها یا معاهدات صلح شده است. چنین محدودیت رفتاری در زمان صلح اغلب منجر به کاهش تعارض، تعاملات اقتصادی بیشتر و در نتیجه رونق قابل توجهی شده است. صلح با آرامش میتواند هممعنا باشد؛ مفهومی است که بیانگر حالت آرامش یا نبود اختلال، مشکل، جنگ و درگیری است. همچنین صلح در تفکر برخی از متفکران بعنوان یک آرمان اجتماعی و سیاسی انگاشته میشود.
در مقابل مفهوم صلح؛ توسعه نظامی مفهوم دیگری است که همواره یکی از پایههای فکری و اهداف استراتژیک دولت¬های مختلف بوده است. تقابل صلح و توسعه نظامی یکی از مسائل پیچیده و بحثبرانگیز در روابط بینالملل است. از سوی دیگر، توسعه نظامی به معنای توسعه قدرت نظامی یک کشور است که شامل افزایش بودجه نظامی، تجهیزات نظامی پیشرفته، توسعه فناوریهای نظامی و تقویت نیروهای مسلح آن است. هدف اصلی توسعه نظامی، افزایش توانمندیهای نظامی یک کشور و حفظ امنیت و منافع ملی آن است. لذا کشورهایی که به توسعه نظامی تمایل دارند، منابع زیادی را در جهت بهبود قدرت نظامی خود صرف میکنند و به تسلط بر مناطق و کاهش نفوذ دشمنان خود میپردازند.
تضاد ظاهری بین صلح و توسعه نظامی اولین دیدگاه در بررسی این مفهوم است. به نظر میرسد که دو مفهوم صلح و توسعه نظامی نمیتوانند همزمان در یک جامعه وجود داشته باشند. اگر جامعه به سمت صلح حرکت کند و تمام تلاش خود را برای حفظ صلح و خشونتزدایی از جامعه انجام دهد، احتمالاً به توسعه نظامی فکر نخواهد کرد. از سوی دیگر، اگر جامعه به سمت توسعه نظامی حرکت کند و منابع خود را برای تقویت قدرت نظامی خرج کند، احتمالاً به صلح و خشونتزدایی فکر نخواهد کرد. این تضاد ظاهری میتواند به نظر برسد که جوامع انسانی باید یکی از این دو مفهوم را انتخاب کنند و نمیتوانند همزمان به هر دو تمام توجه خود را بدهند. اما واقعیت این است که تقابل صلح و توسعه نظامی یک تضاد واقعی نیست. در واقع، این دو مفهوم قابلیت همزیستی با یکدیگر را دارند. صلح و توسعه نظامی میتوانند بعنوان دو رکن مهم در جامعه عمل کنند. بعبارت دیگر، صلح و خشونتزدایی میتوانند بعنوان پایهای برای توسعه نظامی استفاده شوند. هرچقدر که یک جامعه بتواند صلح را حفظ کند و خشونتزدایی را در جامعه ترویج دهد، نیاز به توسعه نظامی کمتر خواهد بود. بعبارت دیگر، صلح و خشونتزدایی میتوانند بعنوان یک پل ارتباطی بین جامعه و توسعه نظامی عمل کنند.
تحقیقات گستردهای در حوزه نظام بین¬الملل صورت گرفته است که موضوع تقابل صلح و توسعه نظامی در آن مورد توجه قرار گرفته است. در این مطالعه به بررسی این موضوع پرداخته و پاسخهایی درخصوص رفتار واقعی کشورها در این زمینه ارائه شده است. یکی از پرسش¬های مطرح شده در نظام بین¬الملل برای این موضوع، این است که آیا توسعه نظامی می¬تواند به جایگزینی جنگ با صلح در نظام بین¬الملل کمک کند؟ پاسخ این سوال می¬تواند به شرایط و موقعیت¬های مختلفی بستگی داشته باشد. در برخی موارد توسعه نظامی می¬تواند بعنوان ابزاری برای حفظ صلح و امنیت در نظام بین¬الملل بکار گرفته شود. برای مثال، توسعه نظامی کشورهایی که به دلیل وجود تهدیداتی از سوی کشورهای دیگر با مشکل امنیتی مواجه هستند، می¬تواند به منظور حفظ امنیت داخلی و خارجی و جلوگیری از جنگ بکار گرفته شود. با این حال، در بسیاری از موارد، توسعه نظامی بعنوان یک ابزار برای افزایش تأثیرگذاری و قدرت و همچنین رقابت با دیگر کشورها در نظام بین¬الملل بکار گرفته می¬شود. این موضوع می¬تواند به افزایش تنش¬ها و تقابل¬های نظامی در نظام بین¬الملل منجر شود.
شناخت مواضع و مکانیزم¬های موثر بر عملکرد اتحادیه اروپا و آمریکا باتوجه به نقش مهم این دو بازیگر در نظام بین¬الملل امری ضروری و حیاتی است که در این پژوهش قصد داریم، رویکرد اتحادیه اروپا و آمریکا به معقوله صلح و توسعه نظامی را بررسی نموده و به بررسی اثرات دیدگاه و برنامه آنان بر جوامع بینالمللی بپردازیم.
این پژوهش با هدف مقایسه و بررسی رویکرد واشنگتن و اتحادیه اروپا در موضوع توسعههای نظامی و صلح جهانی به بررسی عوامل موثر بر نقش و تأثیر این دو بازیگر پرداخته و تفاوتها و تطابقها را تجزیه و تحلیل میکند و به دنبال پاسخ به این پرسش است که چه عواملی موجب تفاوت در رویکرد آمریکا و اتحادیه اروپا در موضوع توسعه نظامی و صلح جهانی میگردد؟ فرضیه مقاله این است که با استناد به تاریخچه تلاشهای هر دو در زمینه توسعه نظامی و صلح جهانی، بطورکلی رویکردهای آمریکا به تلاش برای حفظ برتری نظامی و هژمونی در سطح جهان، در حالیکه اتحادیه اروپا تاکید بر صلح و تنظیم روابط بین¬المللی دارند.
1- پیشینه پژوهش، واژهشناسی و مفروضات
صلح جهانی مفهومی آرمانی و ایده¬آل از برقراری آزادی و صلح و خوشحالی در گستره تمامی کشورهای جهان یا در میان همه موجودات است. صلح جهانی ایده¬ای جهانی برای پرهیز از خشونت است که ملل جهان با میل خویش برای رسیدن به آن همکاری می¬کنند، چه داوطلبانه و چه بوسیله یک نظام حکومتی که از جنگاوری بازداری می¬کند. این اصطلاح گاهی به از بین رفتن همه خصومت¬ها و عداوت¬ها بین همه افراد اطلاق می¬گردد. برای مثال صلح جهانی می¬تواند پایانی بر همه جنگ¬ها یا کشمکش¬ها بین برادر با برادر و خواهر با خواهر در نظر گرفته شود. فرهنگ¬ها، مذاهب، فلسفه¬ها و سازمان¬های مختلف در مورد چگونگی به وجود آمدن صلح جهانی دیدگاه¬های متفاوتی با یکدیگر دارند. سازمان¬های مذهبی و سکولاری مختلفی دستیابی به صلح جهانی را از طریق پرداختن به حقوق بشر، فناوری، آموزش، مهندسی، پزشکی یا دیپلماسی مورد استفاده برای پایان دادن به همه اشکال جنگ را هدف خود قرار داده¬اند. از سال ۱۹۴۵، سازمان ملل متحد و پنج عضو دائم شورای امنیت آن (چین، فرانسه، روسیه، انگلیس و ایالات متحده) با هدف حل و فصل بدون جنگ یا اعلامیه¬های جنگی مناقشات فعالیت کرده¬اند. با این وجود، ملت¬ها از آن زمان تاکنون وارد درگیری¬های نظامی زیادی شده-اند. نظریه¬های بسیاری برای چگونگی دستیابی به صلح جهانی پیشنهاد شده است. چند مورد از آنها را در این مقاله بیان شده است. این اصطلاح به زمان امپراتور روم هادریانوس (پادشاهی ۱۱۷–۱۳۸ م) نسبت داده می¬شود اما این مفهوم قدمتی به طول تاریخ دارد.
«صلح پایدار» شش پیش شرط دارد:
- در راستای صیانت از صلح واقعی، هیچ پیمان صلحی که در آن، بطور ضمنی دستاویزی برای جنگ در آینده حفظ شده باشد، معتبر نخواهد بود.
- هیچ کشوری نباید از راه وراثت و مانند آن تحت مالکیت کشور دیگر درآید.
- ارتش¬های ثابت و نیروی مسلح زیر پرچم، می¬بایست، به تدریج کاملا برچیده شوند.
- هیچ کشوری نباید خود را بواسطه برون¬مرزی خویش مقروض سازد.
- هیچ کشوری حق ندارد با تمسک به زور در تشکیل یا اداره کشوری دیگر دخالت کند.
- به هنگام جنگ نباید عملی (همانند شکستن پیمان و تحریک اتباع) انجام داد که صلح را ناممکن کند.
لذا سه شرط قطعی صلح پایدار عبارت است از: جمهوری بودن قانون اساسی، فدراسیون دولت¬های آزاد و حق جهانشیری
(کانت، 1384: ۱۵۴).
باتوجه به بررسی¬های انجام شده کتاب¬های که بطور اخص به موضوع مقاله پرداخته باشند بسیار اندک است و مقالات نیز در حد مطلوب نمی¬باشد اما در سال¬های اخیر پژوهش¬های مختلفی پیرامون بررسی تفاوت رویکردهای اتحادیه اروپا و آمریکا و وجه تشابه و تفاوت این بازیگر مهم نظام بین¬الملل صورت گرفته است. در ادامه به برخی از این پژوهش¬ها اشاره خواهیم کرد:
- مقاله «ارزیابی مقایسه¬ای مواضع و دیدگاه¬های اتحادیه اروپا و امریکا درباره موضوعات مهم جهانی»، (1384)، نوشته: مهدی امیری.
- مقاله «نقش و عملکرد سازمان¬های بین¬المللی در تأمین صلح جهانی»، (1397)، نوشته: محسن ضیایی.
- مقاله «واگرایی و همگرایی در روابط اتحادیه اروپا با آمریکا در موضوعات مهم جهانی»، (1394)، نوشته: مجتبی محمدی نودهکی، ابراهیم متقی و محمدرضا اصغری.
- مقاله «اتحادیه اروپا و قدرت¬های بزرگ»، (1395)، نوشته: میرابراهیم صدیق و آرش شرقی.
- مقاله «مقایسه استراتژی هنجارسازی اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا در رویارویی با تروریسم در غرب آسیا»، (1401)، نوشته: محمدعلی خسروی و همکاران.
باتوجه به منابع موجود و پژوهش¬های صورت گرفته، در مقاله حاضر سعی شده تا رویکرد و عوامل موثر بر تصمیم¬گیری اتحادیه اروپا و واشنگتن در موضوع گسترش صلح جهانی و توسعه نظامی مورد بررسی قرار گیرد تا در پایان به این نتیجه برسیم که رویکرد اتحادیه اروپا و آمریکا در موضوع مطرح شده دارای چه وجه تفاوت و تشابهای میباشد و عوامل موثر بر ایجاد این اختلافات چیست.
2- چارچوب نظری
بی¬تردید واقع¬گرایی، مهمترین و پایدارترین نظریه روابط بین¬الملل میباشد. هنگامی که از «جریان اصلی» در روابط بین¬الملل سخن می¬رود، معمولاً نام نویسندگان واقع¬گرا به ذهن متبادر می¬شود. جاذبه بی¬بدیل این نظریه به دلیل نزدیکی آن با عملکرد سیاستمداران در عرصه بین¬الملل و همچنین نزدیکی آن با فهم متعارف از سیاست بین¬الملل است. واقع¬گرایی یک مکتب مشخص فکري نیست و نمایندگان آن حتی در تعریف مفروضه¬هاي مشترك خود نیز اتفاق¬نظر ندارند (مشیرزاده، 1389: 75-73).
نظریه واقع¬گرایی پس از جنگ جهانی دوم بعنوان اندیشه مسلط در روابط بین¬الملل جایگاه ویژه¬ای یافت و توجه پژوهشگران روابط بین¬الملل را به خود معطوف داشت لذا مفروضات رئالیسم که در قالب مباحث فرانظری هستی¬شناختی قرار میگیرد، اشاره دارد به جهان چنانکه گویی ما موجودیت آن و نه ویژگی آن را مسلم و قطعی فرض میکنیم. از این حیث با مولفه¬هایی چون آنارشی، قدرت، منافع ملی، بقاء، موازنه قوا و ... سروکار داریم.
نظریه نئورئالیسم به دلیل آنکه فهم روشنی از عملکرد تصمیم¬گیران سیاسی و سیاست بین¬الملل ارائه می¬کند، جاذبه فراوانی براي پژوهشگران علم سیاست و روابط بینالملل دارد. برخی مانند رابرت گلپین، رئالیسم را فراتر از یک نظریه و در قواره یک پارادایم توصیف می¬کنند زیرا معتقدند سایر نظریه¬هاي جریان اصلی یعنی لیبرالیسم و مارکسیزم و نیز طیف گسترده نظریه¬هاي انتقادي در واکنش به این نظریه، خود را تعریف کرده¬اند. پرداختن و برجسته¬سازي واقعیات عرصه اجتماعی و سیاسی از قبیل قدرت، امنیت، عقلانیت ابزاري، دولت محوري، اولویت بقاء در ساختار اقتدارگریز بین¬الملل، مکانیزم خودیاري در تأمین امنیت دولت¬ها، تأکید بر توازن قدرت به منظور حفظ ثبات نسبی در سیاست بینالملل، تأکید و تمرکز بر تصمیمگیران سیاسی و دیپلماسی سیاسی، تمرکز بر قدرت سخت بویژه قدرت نظامی و ... از عناصر محوري نظریهاي رئالیستی است که این دیدگاه را به شکلی اجتنابناپذیر در متن تحلیلهاي عمده سیاسی قرار میدهد (موسوی¬نیا، 1394: 128-127).
از دیدگاه نئورئالیسم، در غیاب یک مرجع و اقتدار مرکزی، مؤثرترین راه تأمین صلح و امنیت بین-المللی، توزیع برابر قدرت بین قدرت¬های بزرگ است. این موازنه می¬تواند فارغ از مقاصد و ویژگیهای بازیگران، باعث ارتقای نظم، ثبات و صلح بین¬الملل شود.
موازنه قوا قالبی از رفتار است که یک بازیگر برای عکس¬العمل نشان دادن به رفتاری که او را حساس و نگران کرده است، از خود بروز میدهد. موازنه قوا زمانی شکل می¬گیرد که دولتهای تجدیدنظرطلب، امنیت قدرت¬های طرفدار وضع موجود را تهدید کنند در این صورت دولتهای طرفدار وضع موجود در مقابل دولتهای تجدیدنظرطلب صف¬آرایی خواهند کرد و با تشکیل اتحاد به دفاع از امنیت ملی و حفظ منافع ملی خواهند پرداخت. نظریه موازنه تهدید تشکیل اتحاد را پاسخی به تهدیدات خارجی می¬داند، نه صرفاً افزایش قدرت یک کشور دیگر. والت معتقد است که اساس تشکیل اتحادها در سطح بین¬الملل توازن تهدید است نه توازن قدرت. دولتها در واکنش به تهدیدات دست به اتحاد با یکدیگر می¬زنند. اگر کشوری کشور دیگر را از هر جهتی تهدیدی برای بقای خود تلقی نکند، نوعاً به سمت اتخاذ استراتژی موازنه قدرت حرکت نخواهد کرد حتی اگر کشور مورد گفتگو از برتری محسوس قدرت و نفوذ برخوردار باشد.
3- رویکرد آمریکا در قبال توسعه نظامی و صلح جهانی
رویکرد آمریکا در قبال توسعه نظامی در جهان بطورکلی به دو عامل اصلی تکیه میکند: تامین امنیت ملی و حفظ منافع استراتژی. آمریکا بعنوان یکی از قدرتهای نظامی بزرگ و هژمون جهانی، تلاش میکند تا امنیت خود و نظام بینالمللی را حفظ کند. این تلاش شامل حفظ حریم جغرافیایی و حقوق بینالمللی، جلوگیری از تهدیدهای نظامی به کشورهای متفاوت و مبارزه با تروریسم است. علاوه بر آن در موضوع حفظ منافع استراتژیک در تلاش است تا دسترسی به منابع طبیعی، تعادل بازارهای جهانی، حفظ تجارت بینالمللی و حفظ نفوذ سیاسی و نظامی در مناطق استراتژیک را حفظ نماید. در مقابل رویکرد آمریکا در توسعه نظامی بطورکلی متمرکز بر استفاده از قدرت نظامی قوی و فناوری پیشرفته است. این مورد شامل تجهیزات نظامی پیشرفته، توسعه نیروهای نظامی حرفهای و تقویت همکاریهای نظامی با کشورهای متفاوت است. همچنین، آمریکا در تلاش است تا آموزش و آمادهسازی نیروهای نظامی در کشورهای دوست و همچنین تأمین امنیت مناطق آنها را تقویت کند. حفظ امنیت ملی و حفظ منافع استراتژیک برای آمریکا به دلایل زیر بسیار مهم است:
حفظ امنیت ملی: برای هر کشور، حفظ امنیت ملی اولین اولویت است. امنیت ملی شامل حفظ حریم جغرافیایی، حفاظت از مرزها و قدرت نظامی برای مقابله با تهدیدات نظامی است. بدون امنیت ملی قوی، کشور در معرض خطراتی مانند تهدیدات نظامی، تروریسم، تجاوز از سوی دیگر کشورها و جنگ قرار خواهد گرفت.
حفظ منافع استراتژیک: آمریکا بعنوان یک قدرت بزرگ جهانی، منافع استراتژیک بسیاری در سراسر جهان دارد. این شامل دسترسی به منابع طبیعی، حفظ بازارهای خارجی برای صادرات و واردات، حفظ تجارت بینالمللی و حفظ نفوذ سیاسی و نظامی در مناطق استراتژیک میشود. این منافع استراتژیک به آمریکا امکان میدهد تاثیرگذاری بیشتری در مسائل جهانی و حفظ جایگاه بینالمللی خود داشته باشد.
حفظ امنیت جهانی: آمریکا بعنوان یکی از قدرتهای نظامی برجسته جهان، نقش مهمی در حفظ امنیت جهانی ایفا میکند. با توانایی نظامی قوی، آمریکا میتواند بعنوان نیروی پلیس جهانی عمل کند و در مقابل تهدیدات مختلفی نظیر تروریسم، گسترش سلاحهای هستهای و تهدیدات منطقهای مقابله کند.
حفظ امنیت متحدان و شرکای استراتژیک: آمریکا از شبکه گستردهای از متحدان و شرکای استراتژیک در سراسر جهان برخوردار است. حفظ امنیت ملی و منافع استراتژیک برای آمریکا به این معناست که باید امنیت متحدان و شرکای استراتژیک نیز تضمین شود. این باعث تقویت روابط و همکاری نظامی با کشورهای دیگر و تحقق اهداف مشترک میشود.
بنابراین، حفظ امنیت ملی و حفظ منافع استراتژیک برای آمریکا از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و مهمترین تاثیر در تعیین رویکرد آمریکا در توسعه نظامی در جهان را داراست.
در ابعاد دیگر رویکرد آمریکا در قبال صلح جهانی باتوجه به حفظ توسعه نظامی خود در جهت اهداف از پیش تعیین شده مذکور، به دو جنبه مهم یعنی در قالب همکاری بینالمللی و پیشگیری از منازعات تکیه دارد. آمریکا به منظور حفظ صلح جهانی همواره در تلاش است تا برای ایجاد همکاری و هماهنگی با دیگر کشورها و سازمانهای بینالمللی نقشی موثر ایفا نماید. این نقش شامل همکاری با نهادهایی مانند سازمان ملل متحد، ناتو و سایر سازمانهای منطقهای است. آمریکا از طریق توسعه نظامی خود تلاش میکند تا ارتباطات نظامی با کشورهای دیگر را تقویت کند و همچنین به اشتراک-گذاری تجربیات و منابع نظامی با سایر کشورها بپردازد.
نگاه واشنگتن به موضوع گسترش صلح جهانی در ظاهر مبتنی بر ایدهآلهایی مانند دموکراسی، حقوق بشر، آزادی و عدالت است که ریشه در شکل¬گیری و استقلال آن دارد. آمریکا باور دارد که این ارزشها و اصول میتوانند باعث ایجاد صلح پایدار و پیشرفت جهانی شوند. آمریکا بعنوان یک قدرت بزرگ جهانی، تلاش میکند تا این ارزشها و اصول را در سطح جهانی ترویج کند لذا این کشور بطور فعال در ترویج دموکراسی و حقوق بشر در سراسر جهان همواره در حال مشارکت است. این مشارکت شامل حمایت از سازمانهای بینالمللی مانند سازمان ملل متحد، حمایت از حقوق بشر و آزادیهای مدنی در کشورهای دیگر و تحریمها علیه رژیمهایی است که از نظر آمریکا به ارزشهای بشری خلاف عمل میکنند. بعلاوه، آمریکا از طریق تعاملات خود با سایر کشورها و مشارکت در مناطق مختلف جهان، به دنبال حل منازعات و تسویه صلح آنها است. آمریکا به توافقات و مذاکرات برای حل منازعات بینالمللی اهمیت میدهد و تلاش میکند تا بوسیله دیپلماسی و همکاری بینالمللی به راهکارهای صلحآمیز برسد. بطورکلی، دیدگاه آمریکا به موضوع گسترش صلح جهانی برپایه ارزشهای دموکراسی، حقوق بشر و عدالت استوار است. این کشور بعنوان یکی از قدرتهای برجسته جهانی، به دنبال ترویج این ارزشها و اصول در سطح جهانی است و تلاش میکند تا بوسیله همکاری بینالمللی و تعامل با سایر کشورها به حفظ صلح و پیشرفت جهانی کمک کند.
استراتژی و برنامه آمریکا در توسعه صلح در جهان بعنوان یکی از اهداف اصلی خود، براساس چندین عامل مبتنی بر همکاری بین¬المللی و استفاده از نهادهای چندجانبه تشکیل شده است. در این راستا، آمریکا به دنبال ترویج صلح و امنیت جهانی، حفظ حقوق بشر، ترویج دموکراسی و حل منازعات صلح-آمیز است.
برخی از راهبردها و برنامه¬های آمریکا برای توسعه صلح در جهان عبارتند از:
همکاری با سازمان ملل متحد: آمریکا در ترویج صلح و حل منازعات جهانی با سازمان ملل متحد همکاری می¬کند. این همکاری شامل تسهیل در مذاکرات صلح، حفظ صلح و امنیت جهانی و ترویج حقوق بشر است.
راهبرد نظامی: آمریکا در تحقق صلح جهانی از طریق راهبردهای نظامی نیز استفاده می¬کند. این شامل حفظ امنیت مناطق بحرانی و جلوگیری از تهدیدهای نظامی به صلح است.
ترویج دموکراسی: آمریکا بعنوان یک کشور دموکراتیک، ترویج دموکراسی و حقوق بشر در سراسر جهان را بعنوان یکی از راهبردهای خود در توسعه صلح در نظر می¬گیرد. این شامل حمایت از جنبش¬های مدنی و دموکراتیک در کشورهای دیگر و اعطای کمک¬های مالی و فنی به این کشورها برای توسعه دموکراسی است.
تسهیل در مذاکرات صلح: آمریکا در ترویج صلح در جهان با تسهیل در مذاکرات صلح بین کشورها و گروه¬های مختلف همکاری می¬کند. این شامل تسهیل در مذاکرات صلح بین اسرائیل و فلسطین، مذاکرات صلح در افغانستان و سایر مناطق جهان است.
کمک¬های بشردوستانه: آمریکا در ترویج صلح در جهان با ارائه کمک¬های بشردوستانه به کشورها در معرض بحران و خطر استفاده می¬کند. این شامل ارائه کمک¬های مالی، پزشکی و توسعه به کشورهای نیازمند است.
بطورکلی، استراتژی و برنامه آمریکا در توسعه صلح در جهان شامل همکاری با سازمان¬های بین¬المللی، استفاده از راهبردهای نظامی، ترویج دموکراسی، تسهیل در مذاکرات صلح و ارائه کمک¬های بشردوستانه است.
حال توسعه نظامی و توسعه صلح در نگاه و اهداف آمریکا ممکن است به تعارض بیافتند. در حالیکه آمریکا به دنبال توسعه صلح در جهان است، اما در برخی موارد از راهبردهای نظامی برای تحقق این هدف استفاده می¬کند. برخی از تعارضات ممکن عبارتند از:
استفاده از نیروی نظامی: در برخی موارد، آمریکا ممکن است برای حفظ صلح و امنیت جهانی از نیروی نظامی استفاده کند. این می¬تواند منجر به تعارض با هدف توسعه صلح شود، زیرا استفاده از نیروی نظامی ممکن است باعث افزایش تنش¬ها و منازعات شود.
حفظ منافع ملی: آمریکا همچنین به حفظ منافع ملی خود در جهان علاقه دارد. در برخی موارد، این منافع ممکن است با هدف توسعه صلح در تضاد باشند. بعنوان مثال، در برخی موارد آمریکا ممکن است برای حفظ منافع نفتی خود در منطقه اقداماتی انجام دهد که باعث تنش¬ها و منازعات منطقه¬ای شود.
تعارض منافع با کشورهای دیگر: هدف آمریکا از توسعه صلح در جهان ممکن است با منافع و هدف کشورهای دیگر تضاد داشته باشد. این می¬تواند به تعارضات و منازعات بین آمریکا و این کشورها منجر شود.
لذا توسعه نظامی و توسعه صلح در نگاه و اهداف آمریکا ممکن است در برخی موارد به تعارض بیافتند. اما آمریکا تلاش می¬کند تا این تعارضات را کاهش دهد و با استفاده از راهبردهای چندجانبه و همکاری بین¬المللی به توسعه صلح در جهان بپردازد.
4- رویکرد اتحادیه اروپا در قبال توسعه نظامی و صلح جهانی
اتحادیه اروپا بعنوان یک سازمان سیاسی و اقتصادی، هدف اصلی خود را در حفظ صلح و امنیت در منطقه اروپا تعیین کرده است. اتحادیه اروپا منحصرا به دنبال توسعه نظامی خود نیست و تمرکز اصلی آن بر توسعه همکاری های نظامی و امنیتی با کشورهای عضو است. این اتحادیه تلاش می¬کند تا با توسعه همکاری¬های نظامی و امنیتی، نقش معتبری در حفظ امنیت منطقه و جهان ایفا کند. لذا رویکرد اتحادیه اروپا بعنوان برآیندی از تصمیم کشورهای عضو، به موضوع گسترش و توسعه نظامی خود در جهان، بیشتر در قالب همکاری¬های نظامی و امنیتی با کشورهای همپیمان و همچنین با سایر کشورها است. این همکاری¬ها شامل تبادل اطلاعات، آموزش و تمرینات مشترک، توسعه ظرفیت نظامی و تکنولوژی، مبارزه با تهدیدات امنیتی مشترک و پاسخگویی به بحران¬های بین¬المللی است. اتحادیه اروپا همچنین بواسطه نهادهایی مانند سیاست امنیت و دفاع مشترک اروپا و جامعه دفاعی اروپا ، تلاش می¬کند تا در مواجهه با تهدیدات امنیتی مشترک، نقش مهمی را ایفا کند. این نهادها به منظور تسهیل همکاری¬های نظامی و امنیتی بین کشورهای عضو ایجاد شده¬اند.
اتحادیه اروپا بعنوان یک سازمان منطقه¬ای همواره به توسعه صلح و ثبات در منطقه خود و در سطح جهانی تمایل دارد. و اعضای این اتحادیه همواره در تلاشاند تا با ایجاد روابط اقتصادی نزدیک با کشورهای دیگر و با استفاده از قدرت نرم خود، صلح و توسعه را در سراسر جهان ترویج کند.
بطورکلی، رویکرد اتحادیه اروپا به موضوع گسترش و توسعه نظامی خود در جهان براساس همکاری-های نظامی و امنیتی با کشورهای عضو و سایر کشورها استوار است و هدف اصلی این اتحادیه در این زمینه حفظ و کمک به پایداری صلح و امنیت در جهان است.
در عین حال این اتحادیه بعنوان یکی از مهمترین و بزرگترین اتحادیه سیاسی-اقتصادی جهان از ابزارها و برنامه¬های مختلفی برای توسعه نظامی خود استفاده می¬کند. در زیر به برخی از این ابزارها و برنامه¬ها میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
سیاست امنیت و دفاع مشترک اروپا: این سیاست به منظور تسهیل همکاری¬های نظامی و امنیتی بین کشورهای عضو ایجاد شده است. این شامل توسعه قابلیت¬های نظامی، تبادل اطلاعات، آموزش و تمرینات مشترک، مبارزه با تهدیدات امنیتی مشترک و پاسخگویی به بحران¬های بین¬المللی است.
توسعه قابلیت¬های نظامی: این برنامه به منظور توسعه و تقویت قابلیت¬های نظامی کشورهای عضو ایجاد شده است. این شامل توسعه تکنولوژی نظامی، تجهیزات نظامی پیشرفته، آموزش و تربیت نیروهای نظامی و تمرینات مشترک است.
تولید سلاح و تجهیزات نظامی: اتحادیه اروپا بعنوان یکی از بزرگترین تولید کنندگان تجهیزات نظامی در جهان، برنامه¬هایی را برای توسعه صنعت دفاعی خود و تقویت قدرت نظامی خود اجرا می¬کند. این شامل تحقیق و توسعه فناوری نظامی، تولید تجهیزات نظامی پیشرفته و تسهیل همکاری با صنعت دفاعی است.
همکاری با سازمان¬های بین¬المللی: همکاری با سازمان¬های بین¬المللی مانند سازمان ملل متحد و ناتو نیز بخشی از راهکارهای اتحادیه اروپا برای توسعه نظامی خود است. اتحادیه اروپا به منظور افزایش همکاری و هماهنگی با این سازمان¬ها در زمینه امنیت و دفاع، تلاش می¬کند تا نقش بیشتری در حفظ صلح و امنیت جهانی ایفا کند.
علاوه بر موارد فوق¬الذکر؛ اتحادیه اروپا همچنین از طریق برنامه¬هایی مانند صندوق اروپا برای صلح و بازسازی و نیروی اروپایی حفظ صلح ، در مأموریت¬های حفظ صلح و استقرار نیروهای نظامی در مناطق بحرانی حضور دارد تا از این راه نقش موثری در راستای توسعه صلح جهانی ایفا نماید.
لذا این مهم مشهود است که در اتحادیه اروپا، توسعه نظامی و توسعه صلح بطورکلی به دو جنبه متفاوت از هم اشاره می¬کنند. اما این دو جنبه نیز با یکدیگر ارتباط و تعارضاتی دارند. در زیر به برخی از این ارتباطات و تعارضات اشاره خواهم کرد:
هدف اصلی اتحادیه اروپا حفظ صلح و امنیت در منطقه است. توسعه نظامی از طرفی می¬تواند بعنوان یک ابزار برای حفظ امنیت و پاسخگویی به تهدیدات امنیتی مشترک استفاده شود. اما در عین حال، افزایش قدرت نظامی و توسعه نیروهای نظامی می¬تواند نیز منجر به افزایش تنش¬ها و رقابت¬های نظامی در منطقه شود که ممکن است به تعارضات نظامی منجر شود.
اتحادیه اروپا از طریق همکاری¬های نظامی و امنیتی، توسعه قابلیت¬های نظامی و همکاری با سازمان-های بین¬المللی مانند سازمان ملل متحد، به تحقق صلح و استقرار امنیت جهانی نیز کمک می¬کند. بعنوان مثال، در ماموریت¬های حفظ صلح و استقرار نیروهای نظامی در مناطق بحرانی، اتحادیه اروپا همکاری می¬کند تا صلح و ثبات را حفظ کند.
توسعه صلح و توسعه نظامی می¬توانند در برخی موارد تعارض داشته باشند. برخی از کشورها ممکن است تمایل داشته باشند تا بصورت یکطرفه و بدون رعایت حقوق بین¬المللی، نیروهای نظامی خود را توسعه دهند و این می¬تواند به تهدید صلح و امنیت منطقه و جهان منجر شود. در این موارد، اتحادیه اروپا می¬تواند برای حفظ صلح و مقابله با تهدیدات نظامی وارد شده، تعارض با کشورهایی که بصورت یکطرفه توسعه نظامی خود را ادامه می¬دهند، داشته باشد.
در سایر موارد نیز توسعه نظامی و توسعه صلح در اتحادیه اروپا ممکن است با یکدیگر در تعارض باشند. بطوریکه اگر یک کشور عضو اتحادیه اروپا قصد داشته باشد با رویکرد نظامی شدیدتر عمل کند و منافع نظامی خود را تقویت کند، این ممکن است با توسعه صلح و همکاری بین¬المللی اتحادیه در تعارض باشد. در این صورت، اتحادیه اروپا باید توازنی بین توسعه نظامی و توسعه صلح برقرار کند تا منافع هر دو را در نظر بگیرد. لذا توسعه نظامی و توسعه صلح در اتحادیه اروپا بطور همزمان و موازی انجام می¬شوند و در برخی موارد ارتباط و همکاری با یکدیگر دارند. اما در برخی موارد نیز می¬توانند به تعارضاتی منجر شوند که میبایست اعضای این اتحادیه سعی کنند تا باتوجه به مأموریت خود برای توسعه صلح و همکاری، توازنی بین این دو را برقرار کند.
5- نقش سازمانهای بینالمللی بر رویکرد اتحادیه اروپا و آمریکا در قبال توسعه نظامی و صلح جهانی
در دنیای امروز، توازن بین توسعه صلح و گسترش نظامی بعنوان یکی از چالشهای اساسی برای جوامع بینالمللی مطرح است. سازمانهای بینالمللی، بعنوان سازوکارهایی که برای حل و فصل منازعات و تعاملات بینالمللی ایجاد شدهاند، نقش مهمی در تامین توازن میان توسعه صلح و گسترش نظامی دارند.
سازمان¬های بین¬المللی در حقیقت بیانگر نوعی فدرالیسم جهانی هستند. در فدرالیسم جهانی ما شاهد تجمع¬¬¬¬¬¬¬¬¬هایی هستیم، که عناصر تشکیل دهنده¬ آن (دولت¬ها) ویژگی دولت بودن خودشان را حفظ کرده¬اند و ضمن حفظ ویژگی خودشان یک نهاد مستقل از خود ایجاد کرده¬اند. سازمان¬های بین¬المللی در واقع، نماد بسیار بارز فدرالیسم جهانی می¬باشند که حیات مستقل و شخصیت حقوقی مستقل از عناصر خود را دارند. بطور خلاصه، سازمان¬های بین¬المللی از یک دید شبیه دولت¬های فدرالی هستند که ما اکنون در جهان شاهد آنها هستیم، از این دیدگاه که سازمان¬های بین¬المللی، مجموعه¬ای از نهادها هستند که با یکدیگر جمع می¬شوند و یک نهاد دیگری به وجود می¬آورند، شبیه فدرالیسمی است که ما بین دولت¬ها می¬شناسیم و هرکدام از درون مستقل هستند اما در بیرون و سیاست خارجی خود، به منظور حفظ وحدت و رسیدن به یک امنیت جمعی در بین خود با یکدیگر همکاری و فعالیت می¬کنند (بیگ¬زاده، 1390: 1).
توسعه صلح، بعنوان هدفی مهم در سازمانهای بینالمللی، به ارتقای همکاری، دیپلماسی و حل و فصل منازعات از طریق مذاکره و توافق میان کشورها اشاره دارد. سازمان ملل متحد، بعنوان یکی از سازمانهای بینالمللی مهم، برنامهها و فعالیتهای بسیاری را برای توسعه صلح در جهان انجام میدهد. این سازمان از طریق تشکیل نشستهای مشترک، توافقنامهها و تحقیقات علمی، به جمعآوری دادهها و اطلاعات موردنیاز برای پیشگیری از منازعات و ایجاد توافقات بین کشورها کمک میکند.
امروزه در جامعه بزرگ جهانی، سازمانهاي بينالمللي نه تنها در حوزههاي فني، تجاري و صنعتي، مديريت جامعه بينالمللي را عهدهدار شدهاند بلكه در امور حاكميتي مثل حفظ صلح، خلع سلاح و كنترل تسليحات نيز قد عَلَم كردهاند. بر اين اساس سازمانهاي بينالمللي كه ماهيتاً نهادهايي فاقد حاكميت قلمداد ميشوند از رهگذر توافق دولتها به اعمال اختيارات حاكميتي مختلف مبادرت ميورزند. در اين وادي يك سازمان بينالمللي، اجتماعی از دولت¬ها می¬باشد. محل استيلاي قدرت سازمانهاي بينالمللي متغير است ولي هر آنچه كه بصورت امور داخلي يك كشور در نيايد را ميتوان تحت نفوذ این سازمان¬ها در جامعه بین¬المللی دانست (بیگ¬زاده.1390: 14).
نهادگرایان لیبرال نیز معمولا دیدگاه خوش¬بینانه¬ای نسبت به نقش نهادهای بین¬المللی در ایجاد و گسترش همکاری¬های بینالمللی و در نتیجه صلح دارند و معتقدند که از سازمان¬های بینالمللی و توانایی آنها می¬توان برای افزایش یا تثبیت مزایای صلح، مانند وابستگی متقابل اقتصادی و کاهش هزینه¬های جنگ از طریق تنبیه جمعی متجاوز استفاده کرد (مشیرزاده، 1388: 59).
توسعه نظامی و حفظ صلح جهانی دو مسئله بسیار مهم و حیاتی در سیاست بین¬الملل قلمداد میشوند که عدم توازن بین این دو معقوله میتواند اثرات جبران¬ناپذیری را به همراه داشته باشد. از مسائل و اهداف اصلي سازمان¬هاي بين¬المللي در قرن حاضر رسيدن به صلح جهانی و امنيت دسته جمعي بوده است كه اين امر در اساسنامه سازمان بين¬المللي مهم قرن، سازمان ملل متحد متبلور شده است. در واقع جنگ سرد باعث اختلال در روند سیستم امنیت بینالمللی گردید. پس از پایان جنگ سرد نیز جهان وارد یک دوره انتقالی گردید و این وضعیت، زمینه را برای نزدیکی بیشتر ملت¬ها در جهت حل بعضی معضلات فراهم کرد، و در نتیجه سازمان¬های بینالمللی تمام هدف خود را بر این مساله گذاشتند که با تشکیل کنفرانس به راه¬حل¬هایی برای رسیدن به صلح و همکاری¬هایی در صحنه جهانی دست پیدا کنند.
باتوجه به تحولاتی که امروزه در جامعه بینالمللی رخ داده است، نقش سازمان¬های بینالمللی غیردولتی روز به روز از اهمیت بیشتری برخوردار می¬شوند و حضور این سازمان¬ها ابعاد وسیع¬تری به خود می¬گیرد و علت آن هم این است که ایجاد این سازمان¬ها نسبت به سازمان¬های بینالمللی فوق-العاده ساده¬تر است و در بررسی صلح در جامعه بین¬الملل نیز سازمان¬های غیردولتی بیش از سازمان-های دولتی به معقوله صلح اهمیت داده¬اند. قلمرو فعالیت¬های این سازمان¬ها از حقوق بشر تا مخاصمات مسلحانه و محیط زیست می¬باشد که همه بنحوی صلح و آرامش جهانی را هدف خود قرار می¬دهند (غفوری، 1383: 24).
گسترش نظامی، بعنوان تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی، نه تنها توسعه صلح را به چالش میکشد، بلکه منجر به ایجاد تنشها و منازعات بینالمللی نیز میشود. از این¬رو سازمان¬های مختلفی همچون سازمان منع اسلحههای شیمیایی بعنوان سازمانی بینالمللی متخصص در زمینه کنترل و منع گسترش اسلحههای جنگی، نقش مهمی در توازن بین توسعه صلح و گسترش نظامی دارند. این سازمانها از طریق رصد و پایش، تحقیقات و حفظ توافقنامههای بینالمللی، به کاهش تهدیدات نظامی و ایجاد اعتماد میان کشورها کمک میکنند.
علاوه بر آن نیز سایر نظام های بینالمللی، از جمله سازمان ملل متحد و ناتو، نقش مهمی در تعیین رویکرد آمریکا و اتحادیه اروپاه نسبت به توسعه نظامی خود در جهان ایفا می¬کنند. این نقش می¬تواند تأثیرات متنوعی بر روی رویکرد آنان داشته باشد. در زیر به برخی از این تأثیرات اشاره خواهم کرد:
تعهدات بینالمللی: آمریکا و کشورهای عضو اتحادیه اروپا بعنوان یک عضو فعال در نظام¬های بینالمللی، تعهداتی را بعنوان یک کشور عضو این سازمان¬ها بعهده دارند و این تعهدات می¬توانند تأثیری بر روی رویکرد آنان نسبت به توسعه نظامی در جهان داشته باشند. بعنوان مثال، تعهدات ناتو برای حفظ امنیت جمعی و تعهدات سازمان ملل متحد برای حل صلح¬آمیز منازعات، می¬توانند آمریکا و اتحادیه اروپا را تحت تأثیر قرار دهد.
مکانیزم هماهنگی و تعامل با سایر کشورها: سازمان¬های بینالمللی مکانیزمی را برای هماهنگی و همکاری بین کشورها در زمینه¬های مختلف از جمله امنیت و دفاع فراهم می¬کنند. آمریکا و اتحادیه اروپا نیز نیز از طریق این نظام¬ها می¬تواند با سایر کشورها در توسعه نظامی و همکاری¬های نظامی هماهنگ شود پس هماهنگی با سایر کشورها می¬تواند تأثیری در تعیین رویکرد آنان نسبت به توسعه نظامی در جهان داشته باشد و ممکن است در تعارض با تمامی تمایلات و اهداف آنان قرار گیرد.
تعدیل توان: سازمان¬های بینالمللی می¬توانند نقش تعدیل کننده¬ای در توسعه نظامی در جهان ایفا کنند. این سازمانها می¬توانند با تعیین قوانین بینالمللی و محدودیت¬هایی برای توسعه نظامی قرار دادن، موجب کاهش سرعت و حتی توقف رشد و توسعه نظامی کشور های مختلف شوند.
تشکیل ماموریت و تعیین قوانین حفظ صلح: نهادهای بینالمللی می¬توانند قوانین بینالمللی و ماموریت¬های حفظ صلح را تشکیل دهند که به جلوگیری از تعارضات نظامی و حفظ صلح کمک می-کنند. این ماموریت¬ها می¬توانند شامل استقرار نیروهای نظامی در مناطق بحرانی، مذاکرات صلح و حل منازعات باشند و نقش مهمی در توسعه نظامی و حفظ صلح جهانی داشته باشند. در کل، نهادهای بینالمللی از طریق تعیین قوانین بینالمللی، تسهیل همکاری نظامی، تشکیل ماموریت¬های حفظ صلح و جلوگیری از تعارضات نظامی، نقش مهمی در توسعه نظامی و صلح جهان ایفا نمایند.
6- نقش تفاوتهای ساختاری بر رویکرد اتحادیه اروپا و آمریکا در قبال توسعه نظامی و صلح جهانی
ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا از جمله بازیگران مهم و تاثیرگذار نظام بین¬الملل به حساب میآیند. از اینرو شناخت مواضع و عملکرد این دو بازیگر در قبال روند و رویه¬های جهانی از جمله شیوه¬های تبیین پدیدارهای بینالمللی محسوب می¬گردد. توجه به مقولات و مسائل مهمی همچون حقوق بشر، تروریسم، سلاح¬های کشتار جمعی، مناقشه خاورمیانه و سایر موضوعات مهم جهانی بطور فزاینده¬ای در دستورکار اروپا و امریکا قرار داشته و حجم قابل توجهی از ظرفیت سیاست خارجی آنها به این موضوعات اختصاص یافته است (امیری، 1384: 126-125).
اتحادیه اروپا یک سازمان بیندولتی متشکل از 27 کشور عضو است. در حالیکه آمریکا یک کشور واحد با 50 ایالت است که در آن قدرت تصمیمگیری در موضوعات مهم مانند سیاست خارجی و اقتصادی بصورت مشترک بین کشورهای عضو تقسیم میشود. در حالیکه در آمریکا، قدرت تصمیمگیری اصلی در دست رئیس جمهور و کنگره فدرال قرار دارد. از این¬رو اتحادیه اروپا، کمیسیون اروپا و پارلمان اروپا بعنوان نهادهای اصلی سیاستگذاری فعالیت میکنند در حالیکه در آمریکا، سه قوه مجزا (قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضاییه) و روسای دپارتمان¬های دولتی وجود دارد که هرکدام نقش جداگانهای در تصمیمگیری دارند اما در نهایت رئیس جمهور در مقام تصمیم¬گیر نهایی قرار دارد از این¬رو تصمیمگیریها در این اتحادیه براساس اصول توافق و یکپارچگی کشورهای عضو اتخاذ میشود اما در آمریکا، تصمیمگیریها در ظاهر براساس اصول دموکراسی نمایندگان مردم و در باطن براساس نظر رئیس جمهور و گاها با همراهی کنگره اتخاذ میشود.
یکی دیگر از ابعاد مهم تقاوت ساختاری در بین اتحادیه اروپا و آمریکا بر مسئله اجرای توافقات صورت گرفته است. در اتحادیه اروپا عضویت کشورها مستلزم رعایت قوانین و مقررات مشترک است پس در صورت تصمیم¬گیری در موضوع مشخص تمامی اعضاء ملزم به اجرای آن هستند اما در آمریکا، ایالتها بخشی از حقوق و مسئولیتهای قانونی و مالی مستقل به خود را دارند و حتی کنگره میتواند در مواقع مخالف تصمیم رئیس جمهور اقدام به عمل نماید.
لذا تفاوتهای ساختاری حاکم بر اتحادیه اروپا و آمریکا تأثیر زیادی بر توسعه صلح و گسترش نظامی آنان دارد که در ادامه به برخی از این تأثیرات اشاره خواهد شد.
ساختار بیندولتی اتحادیه اروپا باعث میشود که کشورهای عضو در تصمیمگیریهای مشترک شرکت کنند و بصورت هماهنگ در مواضع خود عمل کنند. این هماهنگی و توافقها در برخی موارد میتواند به تسهیل حل و فصل منازعات و پیشگیری از تنشهای بینالمللی کمک کند در صورتیکه در آمریکا، با وجود ساختار واحدی که توسط قوه مجریه و قوه مقننه کنترل میشود، تصمیمگیریها بصورت سریع¬تر و کارآمدتر انجام میشود. این میتواند به تسهیل فرآیند تصمیمگیری و عملکرد سریع¬تر در مواجهه با تهدیدات و منازعات بینالمللی کمک کند.
همچنین سازمانهای بینالمللی موجود در اتحادیه اروپا، مانند سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، نقش مهمی در کنترل و مدیریت گسترش نظامی دارند. این سازمانها با همکاری و هماهنگی میان کشورهای عضو، تهدیدات نظامی را کاهش میدهند و به توسعه صلح و امنیت در منطقه کمک میکنند در صورتیکه در آمریکا، نیروهای مسلح و نیروهای امنیتی بطور مستقیم تحت کنترل دولت فدرال و شخص رئیس جمهور قرار دارند که این میتواند به تسهیل و حفظ نظامی بودن کشور کمک کند، اما در مواقعی ممکن است باعث توسعه نظامی بیش از حد شود و ابعاد شخصیتی روسای جمهور بر میزان توسعه نظامی کشور تاثیر مستقیم بگذارد. بطورکلی، تفاوتهای ساختاری حاکم بر اتحادیه اروپا و آمریکا تأثیر زیادی بر توسعه صلح و گسترش نظامی آنان دارد. در صورتی که سازمانها و نهادها بطور هماهنگ و کارآمد عمل کنند، میتوانند به حفظ صلح و کاهش تهدیدات نظامی کمک کنند. اما در صورتی که هماهنگی و توافق نباشد، ممکن است تهدیدات نظامی و تنشها بینالمللی افزایش یابند.
7- نقش سیاست خارجی بر رویکرد اتحادیه اروپا و آمریکا در قبال توسعه نظامی و صلح جهانی
باتوجه به تاریخچه طولانی از جنگها و تنشهای نظامی در اروپا، سیاست خارجی این اتحادیه بطور شفاف و عملی توجه ویژهای به توسعه صلح و کاهش تهدیدات نظامی دارد. این هدف از سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیز در ابعاد مختلف تصمیم¬گیری¬های آن نیز مشخص است. اتحادیه اروپا بعنوان یک تشکل سیاسی و اقتصادی با هدف توسعه صلح و همکاری در اروپا تشکیل شده است. سیاست خارجی اتحادیه اروپا بطورکلی برپایه اصول حقوق بینالمللی، حل مناقشات صلحآمیز و همکاری بینالمللی استوار است. اتحادیه اروپا به معنای واقعی کلمه، به منافع مشترک کشورهای عضو خود توجه میکند و سعی میکند بوسیله دیپلماسی و همکاری میاندولتی تعامل بین کشورها را ترویج دهد. علاوه بر این، اتحادیه اروپا به حفظ حقوق بشر، توسعه پایدار و مبارزه با تغییرات اقلیمی نیز اهمیت میدهد.
از سوی دیگر، آمریکا بعنوان یک قدرت بزرگ جهانی، سیاست خارجی خود را برپایه امنیت ملی و حفظ منافع ملی تعریف میکند. آمریکا بعنوان یک قدرت نظامی قوی، تمایل دارد تا با استفاده از توان نظامی خود، صلح و امنیت جهانی را تامین کند. برخلاف اتحادیه اروپا، آمریکا به تحقق منافع خود در سطح جهانی توجه میکند و ممکن است اقدامات نظامی را برای حفظ امنیت خود و همچنین حفظ منافع اقتصادی و سیاسی خود اتخاذ کند.
اتحادیه اروپا تلاش میکند تا بوسیله همکاری با کشورها و سازمانهای بینالمللی دیگر، توسعه نظامی را کاهش داده و صلح و امنیت جهانی را تقویت کند. اتحادیه اروپا در سیاست خارجی خود تلاش میکند تا بوسیله روشهای صلح¬آمیز، منازعات بینالمللی را حل و فصل کند. با بهرهگیری از ابزارهای دیپلماسی، مذاکره و تحقیقات مشترک، اتحادیه اروپا سعی میکند به جایگزینی استفاده از نیروی نظامی، به راهکارهای صلح¬آمیز برای حل اختلافات میپردازد. این تلاش¬ها شامل تسهیل مذاکرات صلح، توسعه روابط دوستانه با کشورها و تشکیل توافقنامههای مناسب برای جلوگیری از تنشها و تهدیدات نظامی است. همچنین، اتحادیه اروپا توسعه همکاریهای بینالمللی را نیز در سیاست خارجی خود ترجیح میدهد تا با ایجاد روابط دوستانه و همکاری با کشورها و سازمانهای بینالمللی مختلف، به توسعه صلح و امنیت جهانی کمک کند. این روابط شامل همکاری در حوزههایی مانند تجارت بینالمللی، توسعه پایدار، کاهش فقر و توسعه انسانی است. اتحادیه اروپا در کنار این همکاریها سعی میکند به توسعه نظامی در برابر جلوگیری از تهدیدات نظامی نیز کمک کند تا از ایجاد تنشها و تهدیدات جدید در منطقه و جهان جلوگیری کند.
این مهم مشهود است که سیاست خارجی اتحادیه اروپا با تمرکز بر توسعه صلح و کاهش تهدیدات نظامی، بعنوان یک نهاد بینالمللی، تلاش میکند تا به جهت توسعه نظامی، عملکرد صلح¬آمیز و همکاری با کشورها و سازمانهای بینالمللی دیگر را تقویت کند تا این سیاست به تحقق صلح و امنیت جهانی کمک کرده و در پیشگیری از تنشها و تهدیدات نظامی مؤثر باشد.
در عین حال، سیاست خارجی واشنگتن در مورد گسترش و توسعه نظامی بعنوان یک موضوع پیچیده و چندجانبه میتوان مورد بررسی قرار داد. آمریکا بعنوان یکی از بزرگترین قدرتهای نظامی جهان، سیاستهای متعددی در بازه¬های زمانی مختلف را در این زمینه اتخاذ کرده است.
یکی از اهداف اصلی سیاست خارجی آمریکا در تمامی ادوار، حفظ امنیت ملی و محافظت از منافع ملی است. برای این منظور، آمریکا تلاش میکند قدرت نظامی خود را گسترش داده و توان نظامی خود را بهروز کند که این رویکرد، بطور ثابت در تمامی ادوار مختلف مورد توجه روسای جمهور این کشور بوده است.
علاوه بر حفظ امنیت ملی که شالوده سیاست خارجی واشنگتن، موضوع حمایت از متحدین یکی دیگر از موضوعات مورد بحث در مسئله توسعه نظامی در عین حفظ صلح مطرح است. از این¬رو آمریکا در سیاست خارجی خود سعی میکند روابط نظامی قوی با متحدان خود در سراسر جهان داشته باشد. این اقدامات شامل ارائه کمک نظامی، آموزش نظامی و همکاری در تمرینات نظامی است.
از این¬رو واشنگتن در تلاش است با تقویت و توسعه توان نظامی خود در برابر تهدیدات امنیتی مختلف که ناشی از تروریسم، تجاوزات نظامی و تهدیدات سایبری میباشد، به مبارزه با خشونت و گسترش صلح کمک نماید. لذا این مهم مشهود است آمریکا از ابزار توسعه نظامی در جهت ترویج صلح استفاده کرده و بر این باور است و با حفظ هژمونی و برتری نظامی در جهان میتوان به صلح و ثبات کمک کرد.
در مورد روابط بینالمللی، اتحادیه اروپا تمایل دارد با استفاده از وسایل نظامی به حداقل رساندن تنشها و مناقشات صلحآمیز بین کشورها بپردازد. این اتحادیه به منظور تسهیل گفتگو و حل مناقشات، از ابزارهایی مانند دیپلماسی، توافقهای چندجانبه و همکاریهای نظامی استفاده میکند. از سوی دیگر، آمریکا ممکن است در مواجهه با تهدیدات امنیتی و تجاوزات نظامی، اقدامات نظامی را ترجیح دهد. آمریکا به منظور تامین صلح و امنیت جهانی، از توان نظامی خود استفاده میکند و در برخی موارد، بصورت یکجانبه عمل میکند.
بطور خلاصه، تفاوت سیاست خارجی اتحادیه اروپا و آمریکا در موضوع توسعه صلح در جهان از نظر رویکرد و روشهای استفاده شده برای حفظ صلح و امنیت است. اتحادیه اروپا بیشتر به تعامل و همکاری میاندولتی تکیه میکند، در حالیکه آمریکا بیشتر به توان نظامی خود اعتماد دارد و در برخی موارد اقدامات نظامی را ترجیح میدهد. همچنین، اتحادیه اروپا بیشتر به منافع مشترک کشورهای عضو خود توجه دارد، در حالیکه آمریکا بیشتر به تحقق منافع خود در سطح جهانی تمرکز دارد.
8- نقش تفاوتهای فرهنگی بر رویکرد اتحادیه اروپا و آمریکا در قبال توسعه نظامی و صلح جهانی
تجربه نشان می¬دهد کشورهایی با جایگاه بینالمللی مشابه ولی سنت¬های فرهنگی متفاوت، در مقابل رویدادها و تحولات به روش یکسانی تصمیم¬گیری نمی¬کنند. این ناشی از آن است که فرهنگ راهبردی، نظام ارزشی در زمینه تصمیم¬گیری فراهم می¬کند که سیاست خارجی کشورها را تحت تأثیر قرار می¬دهد (سلیمی و حجازی، 72:1389).
فرهنگ رکن اصلی هویت جوامع است و براساس آن تفاوت میان جوامع را می¬توان تشخیص داد. فرهنگ اروپا در هنر، معماری، موسیقی و فلسفه ریشه دارد که سرچشمه آن منطقه فرهنگی اروپاست (Mason, 2015: 2-4).
مرز فرهنگی در فرهنگ¬سنجی به مرزی جغرافیایی میان دو فرهنگ قومی یا قومی، زبانی مشخص گفته می¬شود. در تاریخ اروپا دو مرز فرهنگی مهم وجود دارد: نخست، در اروپای غربی میان اروپای لاتین (که میراث امپراتوری رم همچنان مسلط است) و اروپای ژرمنی (عمدتا دارای فرهنگ ژرمنی)، دوم در بالکان که خط جیریتشک منطقه تحت نفوذ فرهنگ لاتین (امپراتوری رم غربی) را از منطقه تحت نفوذ فرهنگ یونان (امپراتوری رم شرقی) جدا می¬کند.
از این¬رو، فرهنگ اروپایی را نمی¬توان در یک صف قرار داد زیرا در زیر شاخه خود و در سطح خردتر فرهنگ¬ها، شیوه¬های زندگی، سنت¬ها، پیشینه¬های تاریخی، اشکال سازمانی و زبانی مختلفی نیز دارد. همچنین سیاست فرهنگی اروپا نمی¬تواند اروپا محور باشد زیرا، فرهنگ اروپایی در خارج از مرزهای این قاره نیز وجود دارد. در واقع نه تنها فرهنگ آمریکایی، بلکه فرهنگ آفریقایی و آسیایی نیز در شکل-گیری هویت فرهنگی اروپا نقش داشته¬اند. به همین دلیل است که فرهنگ اروپایی بطور دائم با اختلاف و ناهمسانی در طول تاریخ مواجه بوده است. این تنوع که در آن زمینه رشد و توسعه وجود دارد، پایه اساسی برای پویایی فرهنگ اروپایی محسوب میشود.
هویت و فرهنگ اروپایی به بخش محوری سیاست¬های آن و تلاش اتحادیه اروپا برای حل و فصل مسئله مشروعیت تبدیل شده است. برای طرفداران فدرالیسم در اروپا، توسعه فرهنگی قطعه گمشدهای بود که می¬توانست بنیان¬های انتقال وفاداری مردمی از دولت ملت¬ها به سوی اتحادیه اروپایی را ایجاد کند.
باتوجه به موارد مذکور این مهم مشهود است در حال حاضر چیزی به نام سیاست منجسم و یکپارچه فرهنگی اروپا وجود ندارد. اما هویت اروپایی به لحاظ نظری همزمان در کنار سایر هویتهای ملی یا فرهنگی وجود دارد و در واقع افراد هویتی چندلایه و سلسلهمراتبی به لحاظ اهمیت مولفههای ملی یا فرهنگی دارند. تقویت هویت مشترک اروپایی که در آن مردم اتحادیه اروپا فرهنگ مبتنی بر سکولاریسم را مشخصه ارزشها و هنجارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خود تلقی کنند، برای یکپارچگی طولانیمدت این اتحادیه حیاتی است. دولتهای عضو اتحادیه اروپا به¬رغم شباهتها و اشتراکات دینی و فرهنگی، خردهتفاوتهایی نیز دارند که به پدیدار شدن هویتی خاص برای آنها شده و در نتیجه فرهنگ راهبردی و اولویتهای راهبردی متفاوتی دارند. این فرهنگ راهبردی متفاوت از جمله عوامل کلیدی است که سبب شده این کشورها بویژه در مواقع بحران نتوانند به سیاست منسجم امنیتی و دفاعی دست یابند. در واکاوی ابعاد مختلف فرهنگ در اروپا و و جایگاه و اثرگذاری آن بر هویت مشترک اروپایی، با تکیه بر نظریه سازهانگاری و رویکرد فرهنگ راهبردی باید گفت فرهنگ مبتنی بر سکولاریسم بعنوان لایه اصلی هویت مشترک اروپایی به¬شمار میرود و نقش بنیادین در همگرایی اتحادیه اروپا و معیار اصلی در پذیرش اعضای جدید در این اتحادیه بوده است (شیرازی و نیکو، 10:1393).
از این¬رو فرهنگ بعنوان یک عامل مهم در تعیین سیاست¬ها و تصمیمات سیاسی تأثیر قابل توجهی بر سیاست¬های اتحادیه اروپا در موضوع گسترش صلح دارد. در ادامه تأثیرات مهم فرهنگ بر سیاست¬های اتحادیه اروپا در این زمینه را بررسی می¬کنیم:
ارزش¬های صلح¬آمیز: فرهنگ اروپایی برپایه ارزش¬های صلح¬آمیز و همکاری بینالمللی ساخته شده است. این ارزش¬ها شامل احترام به حقوق بشر، تساوی، عدالت و تعاون بین کشورها می¬شود. این ارزش¬ها در سیاست¬های اتحادیه اروپا نیز تأثیرگذار بوده و تلاش می¬کند تا با ایجاد توافقات و روابط متقابل با کشورهای دیگر، صلح و ثبات را در منطقه و جهان ترویج کند.
ترکیب فرهنگی: اتحادیه اروپا بعنوان یک تشکل چندفرهنگی، از تنوع فرهنگی درونی خود بهره می¬برد. این تنوع فرهنگی می¬تواند بعنوان یک منبع قدرت در جهان معرفی شود و توانایی اتحادیه را در مذاکرات و توافقات بینالمللی تقویت کند. همچنین، این تنوع فرهنگی می¬تواند منجر به تبادل فرهنگی، تعامل و درک بهتر بین اعضای اتحادیه شود که می¬تواند به تحکیم صلح و همبستگی منطقه کمک کند.
تعالیم تاریخی: تجربه¬های تاریخی اروپا از جنگ¬ها و خونریزی¬های بزرگ، درک عمیقی از اهمیت صلح و توافقات را در اروپایی¬ها ایجاد کرده است. این تجربه¬ها باعث شده است که اروپایی¬ها به دنبال راهکارهایی برای جلوگیری از تکرار این تجربه¬ها باشند و تمرکز خود را بر صلح و همکاری بینالمللی قرار دهند. سیاست¬های اتحادیه اروپا نیز در تلاش برای تقویت صلح و جلوگیری از تنش¬ها و تعارضات منطقه¬ای و جهانی استوار است.
آموزش و فرهنگ: اتحادیه اروپا برنامه¬های آموزشی و فرهنگی متعددی را برای ترویج صلح و همکاری بین کشورها اجرا می¬کند. این برنامه¬ها شامل تبادل دانش، توسعه مشترک پروژه¬ها و برنامه¬های تحقیقاتی، ترویج فرهنگ صلح و تعاون بین جوانان و توانمندسازی مردم عادی برای شرکت در فرآیندهای تصمیم¬گیری می¬شود. این برنامه¬ها می¬توانند تفاهم و همبستگی بین کشورها را تقویت کرده و به تحقق صلح و استحکام منطقه کمک کنند.
بطورکلی، فرهنگ اروپایی و ارزش¬های صلح¬آمیز که بر آن ساخته شده است، تأثیر قابل توجهی بر سیاست¬های اتحادیه اروپا در موضوع گسترش صلح دارد. از طریق ترویج صلح، همکاری و تعاون بین کشورها، اتحادیه اروپا به تحقق صلح و ثبات در منطقه و جهان کمک می¬کند.
در مقابل اتحایه اروپا، فرهنگ آمریکایی از ابتدای شکل¬گیری و استقلال برپایه ارزش¬های دموکراسی، آزادی و حقوق بشر ساخته شده است. این ارزش¬ها در سیاست¬های آمریکا تأثیرگذار بوده و آمریکا بعنوان یک قدرت بزرگ جهان، تلاش می¬کند تا این ارزش¬ها را در سیاست خارجی خود به ارمغان بیاورد. آمریکا بعنوان یک مدافع قوی حقوق بشر و دموکراسی، توسعه صلح و اجتناب از توسعه نظامی را ترویج می¬کند.
آمریکا یک کشور با تنوع فرهنگی بالاست و این تنوع فرهنگی تأثیر قابل توجهی بر سیاست¬های آمریکا دارد. نهادهای فرهنگی متعددی در آمریکا وجود دارد که تأثیرگذار بر سیاست¬ها و تصمیمات آمریکا در زمینه توسعه صلح و گسترش نظامی هستند. این نهادها شامل رسانه¬ها، سازمان¬های مدنی، دانشگاه¬ها و مراکز تحقیقاتی، گروه¬های فعالیت¬های مردمی و سازمان¬های غیردولتی می¬شوند. این نهادها می¬توانند با تحقیقات، تحلیل¬ها، حمایت عمومی و فعالیت¬های آموزشی و آگاهی¬سازی، تأثیر قابل توجهی بر سیاست¬های آمریکا در زمینه توسعه صلح و گسترش نظامی داشته باشند.
تجربه تاریخی آمریکا نیز تأثیر قابل توجهی بر سیاست¬های آمریکا در موضوع توسعه صلح و گسترش نظامی داشته است. آمریکا با تجربه¬های خود در جنگ¬ها و تعارضات بینالمللی، به دنبال راهکارهایی برای جلوگیری از تکرار این تجربه¬ها است. برخی از این تجربه¬ها شامل جنگ جهانی دوم، جنگ سرد و جنگ¬های خاورمیانه است. این تجربه¬ها باعث شده است که آمریکا به صلح، امنیت و تعاون بینالمللی تأکید کند و توسعه نظامی را بعنوان یک راه¬حل آخرین استفاده مطرح کند.
آمریکا بعنوان یک قدرت نظامی و فرهنگی پیشرو در جهان، تأثیر زیادی بر سیاست¬های توسعه صلح و گسترش نظامی در جهان دارد. فرهنگ پیشرو آمریکا شامل فرهنگ مصرف، فرهنگ تکنولوژی، فرهنگ سرمایه¬گذاری و فرهنگ سرعت است. این فرهنگ¬ها تأثیر بزرگی بر سیاست¬های آمریکا در زمینه توسعه صلح و گسترش نظامی دارند. برای مثال، فرهنگ مصرف آمریکا می¬تواند به توسعه اقتصادی و تجارت جهانی کمک کند که در نتیجه می¬تواند به تحقق صلح و استحکام جهانی کمک کند (عذیری و همکاران، 128:1401).
درنهایت این مهم مشهود است، فرهنگ آمریکایی و ارزش¬های دموکراسی و حقوق بشر که بر آن ساخته شده است، تأثیر قابل توجهی بر سیاست¬های آمریکا در موضوع توسعه صلح و گسترش نظامی دارد. فرهنگ و تجربه تاریخی آمریکا، نهادهای فرهنگی و تأثیر فرهنگ پیشرو نیز نقش مهمی در تعیین سیاست¬ها و تصمیمات آمریکا در این زمینه ایفا می¬کنند.
نتیجهگیری
اتحادیه اروپا تلاش میکند تا بوسیله همکاری با کشورها و سازمانهای بینالمللی، توسعه نظامی را تحت ابزارهای مختلف کنترل کرده و همزمان به صلح و امنیت جهانی را تقویت کند. از این¬رو اتحادیه اروپا در سیاست خارجی خود تلاش میکند تا بوسیله روشهای صلح¬آمیز، منازعات بینالمللی را حل و فصل کند. این اتحادیه با بهرهگیری از ابزارهای دیپلماسی، مذاکره و تحقیقات مشترک، سعی میکند به جایگزینی استفاده از نیروی نظامی، به راهکارهای صلح¬آمیز برای حل اختلافات بپردازد. این تلاش¬ها شامل تسهیل مذاکرات صلح، توسعه روابط دوستانه با کشورها و تشکیل توافقنامههای مناسب برای جلوگیری از تنشها و تهدیدات نظامی است.
اولویت اصلی سیاست خارجی و داخلی آمریکا، حفظ امنیت ملی و محافظت از منافع ملی آن است. بدین منظور، آمریکا همواره در تلاش است تا قدرت نظامی خود را گسترش داده و از ماهیت نظامی در جهت حفظ هژمونی خود در نظام بین¬الملل و حفظ و گسترش صلح در جهان گام بردارد. هدف اصلی آمریکا در حفظ و تقویت صلح در جهان در ظاهر با ایجاد مکانیزیم¬های مختلف و گسترش همکاری-های بینالمللی در جهت حفظ و توسعه صلح جهانی است، اما با نگاهی به اقدامات و سیاست¬های اعمالی این کشور این مهم مشهود است که اولویت واشنگتن در موضوع توسعه و تقویت صلح جهانی، نه تنها ایجاد مکانیزم¬های تعاملی بلکه، بیشینه¬سازی قدرت خود و حفظ صلح جهان بعنوان یک ژاندارم بین¬الملل است. با این حال اتحادیه اروپا بعنوان یک نظام سیاسی-اقتصادی قاره سبز متشکل از 27 کشور هدف اصلی خود را حفظ صلح و امنیت در منطقه اروپا و سپس اشاعه آن در سراسر جهان تعیین کرده است.
اتحادیه اروپا بعنوان بزرگترین سازمان منطقهای با نگاهی به تاریخ و فلسلفه شکل¬گیری این اتحادیه همواره به توسعه صلح و ثبات در منطقه خود و سپس در سطح جهانی تمایل دارد. اعضای این اتحادیه همواره در تلاشاند تا با ایجاد روابط اقتصادی نزدیک با کشورهای دیگر و با استفاده از قدرت نرم خود، صلح و توسعه را در سراسر جهان ترویج کند. بطورکلی، رویکرد اتحادیه اروپا به موضوع گسترش و توسعه نظامی خود در جهان براساس همکاری¬های نظامی و امنیتی با کشورهای عضو و سایر کشورها استوار است و هدف اصلی این اتحادیه در این زمینه حفظ و کمک به پایداری صلح و امنیت در جهان با هدف کنترل توسعه نظامی و استفاده از ابزار نظامی¬گری بعنوان آخرین اولویت است. در عین حال این اتحادیه بعنوان یکی از مهمترین و بزرگترین اتحادیه سیاسی-اقتصادی جهان از ابزارها و برنامه¬های مختلفی برای توسعه نظامی خود استفاده می¬کند اما برخلاف واشنگتن از ابزار نظامی¬گری بعنوان اولین راه برای حفظ صلح استفاده نکرده و توانسته است با حفظ توازن بین گسترش صلح و توسعه نظامی گامی مهم در این جهت بردارد.
در پایان تفاوت در رویکرد اتحادیه اروپا و آمریکا در موضوع گسترش صلح و توسعه نظامی میتواند براساس چندین عامل متفاوت تشکیل شود که در ادامه به برخی از این موارد اشاره خواهد شد:
رویکرد تاریخی: اتحادیه اروپا تاریخچهای طولانی در حفظ صلح و توسعه اقتصادی بهوجود آورده است. این اتحادیه براساس اصول همکاری و تعامل بین کشورهای عضو خود، تلاش میکند تا جنگهای داخلی و بینالمللی را جلوگیری کند. در مقابل، آمریکا برپایه تاریخچهای بسیار متفاوت قرار دارد. آمریکا بعنوان یک قدرت جهانی، نقشی فعال در جنگها و تعارضات بینالمللی داشته و بصورت مستقل عمل میکند.
رویکرد سیاسی: اتحادیه اروپا از طریق همکاری سیاسی و اقتصادی، به دنبال توسعه صلح و استحکام در قاره اروپا است. این اتحادیه سعی میکند تا از طریق تعامل با کشورهای عضو خود و کشورهای سایر قارات، همکاری و تعادل را ترویج کند. در مقابل، آمریکا بعنوان یک قدرت جهانی، بیشتر به تحقق منافع ملی خود و حفظ امنیت خود تمرکز دارد و در برخی موارد از روشهای نظامی برای دستیابی به اهداف خود استفاده میکند.
رویکرد اقتصادی: اتحادیه اروپا تاکید بر توسعه اقتصادی و تجارت بین کشورهای عضو خود دارد. این اتحادیه بوسیله ایجاد بازار مشترک و تسهیل تجارت و سرمایهگذاری، به تقویت اقتصادی و توسعه صلح در منطقه خود میپردازد. در مقابل، آمریکا با تأکید بر قدرت اقتصادی و تجارت بینالمللی، تلاش میکند تا تأثیر خود را در سراسر جهان گسترش دهد و منافع اقتصادی خود را تضمین کند. در نهایت این مهم مشهود است؛ اتحادیه اروپا و آمریکا دارای تفاوتهای مهم در رویکردهای خود به توسعه صلح هستند. اتحادیه اروپا بر تعامل و همکاری بین کشورهای عضو خود و سایر دولت¬ها تأکید میکند، در حالیکه آمریکا بر تأکید بر قدرت و تأثیر خود بعنوان یک هژمون در جهان تمرکز دارد. لذا هر دو رویکرد، باتوجه به شرایط و نیازهای خاص منطقه و نقش جهانی هر کشور، میتواند موثر و کارآمد باشد.
چکیده
پدیده توسعه نظامی و حفظ و تقویت صلح جهانی از اهمیت چشمگیری در سیاست بینالملل برخوردار است. جوامع بینالمللی در دستیابی به صلح جهانی تلاشهای بسیاری را انجام دادهاند؛ اما میزان موفقیت و عملکرد دولتها و سازمانهای بینالمللی در این زمینه نمایانگر تفاوتهای قابل توجهی است. رویکرد آمریکا و اتحادیه اروپا به توسعههای نظامی و صلح جهانی نیز از جمله این تفاوتها میباشد. رویکرد این دو بازیگر نسبت به موضوع توسعه نظامی و صلح جهانی بطورکلی دارای دیدگاهها و فرآیندهای مختلفی است که این سیاست بطور قابل توجهی در طول سالیان گذشته و براساس فهم سیاستمداران از شرایط بینالملل دچار تغییراتی نیز شده است. مقاله حاضر با هدف مقایسه و بررسی دو رویکرد مختلف آمریکا و اتحادیه اروپا در قبال توسعههای نظامی و صلح جهانی به روش توصیفی - تحلیلی و با استناد به شیوه کتابخانهای به بررسی ابعاد مختلف نقش و تأثیر این دو بازیگر بر آنها پرداخته و تفاوتها و تطابقها را تجزیه و تحلیل میکند. مقاله پیشرو به دنبال پاسخ به این پرسش است که چه تفاوت¬هایی در رویکرد آمریکا و اتحادیه اروپا در موضوع توسعه نظامی و صلح جهانی وجود دارد؟ با استناد به تاریخچه تلاشهای هر دو در زمینه توسعه نظامی و صلح جهانی، بطورکلی رویکردهای آمریکا به تلاش برای حفظ برتری نظامی و هژمونی در سطح جهان، در حالیکه اتحادیه اروپا تأکید بر صلح و تنظیم روابط بینالمللی دارند.