بررسی تطبیقی مصادر زبان عربی و فارسی دری

وابستگی سازمانی/سمت

  • 1- استاد بخش زبان عربی دانشگاه بدخشان، افغانستان (نویسنده مسئول)
  • 2- استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دری، دانشگاه بدخشان، افغانستان
دریافت: ۱۶ آذر ۱۴۰۲ | انتشار: 30 فروردین 1403

منابع و ماخذ

1- ابن¬عقیل، بهاءالدین عبداله (1389)، شرح ابن¬عقیل، ترجمه: سیدعلی حسینی، قم: انتشارات دارالعلم.
2- الانباری، کمال¬الدین (1999)، اسرارالعربیه، تحقیق، برکات یوسف هبود، لبنان: انتشارات بیروت.
3- انوری، حسن (1381)، فرهنگ بزرگ سخن، سرپرستی: حسن انوری، تهران: انتشارات سخن.
4- بی¬تاب، عبدالحق (1333)، دستور زبان فارسی، کابل: نشرات فاکولته¬ ادبیات.
5- تیمورماین، احمد (2002)، اسرار العربیه معجم لغوی نحوی صرفی یحتوی علی ذخائر من اسرار العربیه مستقاه من نوادر المولفات و اقوال الائمه فی الکتب المخطوطه والمطبوعه، بیروت: دارالوفاق العربیه.
6- جمعه، عماد علی (2006)، قواعد اللغه العربیه (النحو و الصرف المیسر) زبده شرح ابن¬عقیل، و اوضح المسالک لابن¬هشام، وشذ العرف، السعودیه، بیروت: مکبته الملک فهد الوطنیه اثناء النشر.
7- حسن، عباس (2007)، النحو الوافی، بیروت: مکتبه المحمدی.
8- خطیب رهبر، خلیل (1381)، دستور زبان فارسی، تهران: انتشارات مهتاب.
9- شریعت، محمدجواد (1372)، دستور زبان فارسی، ایران: انتشارات اساطیر.
10- عباس، حسن (1998)، خصائص الحروف العربیه و معانیها، بیروت: منشورات اتحاد الکتاب العرب.
11- عبدالغنی، أیمن أمین (1998)، الصرف الکافی، مراجعه، عبده الرّاجحی، رشدی طعیمه، محمدعلی سحلول، أ.د. إبراهیم أبراهیم برکات، پاکستان: قدیمی کتابخانه.
12- عبدالعزیز، جمال (2012)، قواعد الصرف، عمان.
13- عطا الطریفی، یوسف (2010)، الوافی فی¬قواعد الصرف العربی، اردن: مکتبة بیروت.
14- عطیه، محسن¬علی (2007)، الواضیح فی¬القواعد النحویه والابنیه الصرفیه، عمان: دارالمناهج.
15- عطیه، محسن¬علی (2006)، الاسالیب النحویه عرض و تطبیق، عمان: دارالمناهج.
16- فرخاری، احمد یاسین (1369)، دستور سخن، کتابخانه الکترونیکی امید ایران.
17- فرشیدورد، خسرو (1382)، دستور مفصل امروز برپایه زبان¬شناسی جدید، تهران: کتابخانه هنر و ادبیات رستار.
18- فضلی، عبدالهادی (1995)، مخنصر الصرف، لبنان، بیروت: دارالقم.
19- گیوی، انوری و دیگران (1390)، دستور زبان فارسی، تهران: انتشارات فاطمی.
20- مهدی، معینیان (1369)، دستور زبان فارسی، تهران: انتشارات معینیان.
21- نهر، هادی (2010)، الصرف الوافی دراسات وصفیه تطبیقیه، اردن: عالم الکتب الحدیث.
22- واحدی، قدرت¬اله (1346)، دستور زبان فارسی، تهران: انتشارات آسیا.
23- یاقوت، محمود سلیمان (1999)، الصرف التعلیمی و التطبیقی فی¬القران الکریم، کویت: مکتبة المنارالسلامیه.
24- یعقوب، رامیل بدیع (1998)، موسوعه النحو و الصرف و الاعراب، بیروت: دارالوفاق

متن کامل

مقدمه
مصدر یکی از مباحث دستور زبان¬های عربی و فارسی دری است که گاهی در دستور زبان فارسی بعنوان یکی از نقش¬هایی که اسم می¬پذیرد یاد شده، (انوری گیوی، 1375: 120؛ پنچ استاد، 1378: 44)، و گاه در بحث اصوات یا شبه جمله¬ها ذکر گردیده است (شریعت، 1397: 331؛ خانلری، 1382: 77)، و گاه در مبحث حروف (خیام¬پور، 126:1384) مطرح شده است. آشکارترین نشانه¬های منادی حروف نداست؛ مانند: (ای)، (یا) و الفی که به آخر اسم الحاق می¬شود.
و نیز مصدر در دستور زبان عربی: روش و یا اسلوبی است که بواسطه¬ آن کسی را یا چیزی را مورد نداء قرار می¬دهند و دارای حروف (ی) است که به اسم حروف نداء خوانده می¬شود. و نیز این روش¬ متشکل از روش¬های استغاثه، ندب و ترخیم را در بردارد که به ترتیب بیان خواهد شد.
درباره مصادر در دو زبان فارسی و عربی، کتاب‌ها و نوشت‏های فروانی در دسترس قرار دارد. اما با مقاله و کتابی که درباره روش¬ها و تفاوت¬های مصادر در هر دو زبان عربی و فارسی دری بگونه‌ مقایسی باشد، برنخوردیم. لذا بر آن شدیم که به نگارش مقاله درباره  مصادر زبان پارسی دری و عربی دست بزنیم.
این مقاله بگونه‌ علمی و تحقیقی مصادر در دو زبان (عربی و فارسی دری) را مورد بررسی و کاوش قرار داده و نکاتی را نیز در مورد ویژگی‌های مصادر هر دو زبان بیان کرده است که خود راهگشای بهتر برای فهم جایگاه مصادر در دستور زبان‌های مذکور می‌باشد.
- هدف از تحقیق مصادر در زبان‏های مذکور آشنایی و توضیح بیشتر برای پژوهندگان و دانشجویان؛ و آشکار نمودن پیوند دستوری عربی و فارسی دری است.
- ارائه علمی گونه‌هایی از نحوه کاربرد مصادر در دو زبان عربی و پارسی دری است.
- هدف از تحقیق مصادر در دو زبان یافت روابط و همگامی دستوری در زبان عربی و زبان فارسی دری بوده که به فضل اله انجام شد، تا هر دانشجو، پژوهنده، محصل بتواند بگونه‎ ساده درک کنند که مصادر در دو زبان مذکور از لحاظ کاربرد و ویژ‎گی‎ها به هم قرابت و نزدیکی دارد. این مقاله به دنبال پاسخ دادن به این سوالات است که انواع مصادر در زبان عربی و فارسی دری با هم چه تفاوت¬هایی دارد؟ و آیا نحوه‏ کاربرد مصادر در زبان عربی و زبان فارسی دری یکسان است یا خیر؟.

1- تعریف مصدر
مصدر در لغت: عبارت از جلب توجه، اعتنا، و دقت مخاطب را گوید.
نداء نزد نحویین:
قبل از داخل شدن در بحث مصادر باید پیرامون معانی لغوی مصدر بحث گردد، بناء به ریشه¬ مصدر از دید معجم می¬نگریم.
مصدر در لغت به معانی آتی می¬آید:
1- ویژگی جایی که کسی یا چیزی در بالای آن قرار گرفته باشد؛ مقدم داشته شده و در صدر قرار گرفته، در ابتدا آورده شده. ویژگی نوشته¬ای که در بالای آن مطلبی باشد.
2- مصدر چیزی¬ که از آن چیزی دیگر بدست آید.
تعریف مصدر: مصدر در نزد علماء لغت عبارت از اسمی¬ است که دلالت به حدث مجرد از زمان را داشته باشد. مانند: ضرْبٌ كه ضرب دلالت به قوع حدث داردل، ولی در بردارنده¬ دلالت زمانی نیست یعنی متعلق به هیچ زمانی، ماضی، حاضر، و مستقبل نیست.
مصدر نزد علماء صرف عبارت از لفظ است که دلالت بر حدث دارد و مجرد از زمان بوده متضمن حروف فعل¬اش باشد، خواه لفظی یا تقدیری، و یا هم تعویض شده به چیزی باشد؛ مانند: شرب شُرباً، أخذ أخذاً، أکرم إکراماً. احترم احتراماً. أوصل إیصالاً (یاء اصل آن واو است). استوطن استیطانا (یاء که اصل آن واو است). قاتل قتالا (اصل قیتال ویاء منقلب از (الف) فعل است، سپس برای تخفیف حذف گردیده است (جرّب تجربه) اصل تجریب، یاء ان حذف وتاء زیاد شده به عوض از حرف محذوف در کلمه).
مصدر اصل در اشتقاق است، که افعال سه¬گانه ماضی، مضارع و امر از آن بدست می¬آید؛ مانند: کتابه – کتب یکتب کاتب و مکتوب.
به رأی بصری¬ها مصدر اصل اشتقاق است زیراکه فعل از آن بدست می¬آید.
علماء کوفه به این باورند که فعل اصل اشتقاق است نه مصدر زیرا که مصدر از فعل بدست می¬آید.
ولی یک عده از نحویان به این باورند که مصدر یک اصل مستقل و فعل یک اصل مستقل است. هیچ-یک از دیگری گرفته نشده است. ما در این بحث پیرامون مصادر ثلاثی، غیرثلاثی، اسم مصدر، مصدر میممی، مصدر مره (اسم مره) مصدر الهیئه و مصدر صناعی بحث خواهیم کرد.

2- مصادر فعل ثلاثی
طرز ساخت مصادر فعل ثلاثی در زبان عربی:
مصادر فعل¬های ثلاثی اعتماد بر سماع بیشتر دارد، بخاطر نبود قاعده قیاسی که امکان اعتماد را داشته باشد، در امر ساخت مصادر، برای کسانی¬ که دنبال فراگیری زبان عربی هستند؛ ضرورت احساس می-شود، که آنها بیشتر به قراءت نصوص فصیح بپردازند؛ ولکن علماء صرف توانستند به یک عده اوزان وضعی قیاسی دست یابند که راه¬گشای برای فراگیری ضوابط مصادر ثلاثی گردد. بگونه¬ خلاصه بیان می¬گردد (ابن¬عقیل، 230:1398).
مصدر فعل¬های ثلاثی به اوزان ذیل می¬آید:
1- مصدر فعل ثلاثی متعدی به وزن (فعْل) می¬آید، مانند: أخذ أخْذاً.
2- مصدر فعل¬های ثلاثی لازمی مکسورالعین که به وزن فعَلَ باشد به وزن فَعِلَ می¬آید؛ مانند: فرح: فَرَحاً.
3- مصدر فعل¬های ثلاثی لازمی مفتوح¬العین که به وزن فعَلَ باشد هب وزن (فُعُول) می¬آید؛ مانند: قعد قعوداً.
4- مصدر فعل¬های ثلاثی مضموم¬العین که به وزن فعُلَ باشد، به وزن (فُعولة، وفَعالة) می¬آید؛ مانند: سهل سهولة.
5- مصدر فعل¬های ثلاثی که دلالت به صناعت و حرفه کند به وزن (فِعالة) می¬آید؛ مانند: حاک: حِیاک، نجر: نِجارة. خاط: خِیاطة.
6- مصدر فعل¬های ثلاثی که دلالت به رنگ کند به وزن (فُعلَة) می¬آید؛ مانند: حَمِر: حُمرَةً.
7- مصدر فعل¬های ثلاثی که دلالت به تقلب (دگرگونی) و اضطرار کند به وزن (فَعَلان) می¬آید؛ مانند: طاف: طوفان، جال: جولان، فار: فوران.
8- مصدر فعل¬های ثلاثی که دلالت به امتناع و اباء کند به وزن (فِعال و یا فعل) می¬آید؛ مانند: جمحَ جماحاً. أبی إباء. نفر نِفاراً.
9- مصدر فعل¬های ثلاثی که دلالت به دّاء (مرض) داشته باشند، به وزن (فُعال و یا فَعلَ) می¬آید؛ مانند: سَعَل سُعال. زُکمَ زُکاماً. مرِضَ مَرضا.
10- مصدر فعل¬های ثلاثی که دلالت به صوت داشته باشد، به وزن (فُعال، فعِیل) می¬آید؛ مانند: صرخَ صُراخاً. عوی: عُواء. صهل: صهیلا.
11- مصدر فعل¬های ثلاثی که دلالت به سیر کند به وزن (فعیل) می¬آید؛ مانند: دب: دبیباً. رحل: رحیلاً، همین بود ضوابط که علماء صرف به آن اشاره داشتند جهت دانستن مصادر فعل¬های ثلاثی لازمی و متعددی یک عده مصادر دیگری سماعی¬اند، به مانند: شکر، شُکراً. ذهبَ. ذهابا. بخل، بُخلا (عطیه، 230:2007).

3- مصادر غیرثلاثی
اوزان و ابنیه مصادر غیرثلاثی که به دست یافتند و قیاس را مطابق آن لازم دانستند عبارتند از:
1- هرگاه فعل به وزن (فعّل) صحیح¬اللام، غیرمهموز باشد، مصدر آن به وزن تفعیل می¬آید، مانند: قدّس تقدیساً. سلّم تسلیماً، رکّب ترکیباً. عظّم تعظیماً.
2- هرگاه فعل به وزن (فعّل) معتل¬اللام باشد، مصدر آن به وزن (تفعیلة)، مانند: وصّی، توصیة. سمّی تسمیة. زکّی تزکیة.
3- هرگاه فعل به وزن (فعّل) مهموزاللام باشد، مصدر آن به وزن (تفعِلة و تفعیل) می¬آید، مانند: جزّأ تجرئة و تجریئاً. خطّأ: تخطئة و تخطیئاً.
4- هرگاه فعل به وزن (أفعل) صحیح¬العین باشد مصدر آن به وزن (إفعال) می¬آید، مانند: أکرم، إکراماً. أعرب، إعراباً. أحسن إحساناً.
5- هرگاه فعل به وزن (أفعل) معتل¬العین باشد، مصدر آن به وزن (إفالة) می¬آید؛ مانند: أقام إقامة. أعان إعانة.
این وزن از کجا بدست آمده؟. علماء صرف می¬گویند که کلمه¬ (إقامة) اصل آن (إقوام) برون (إفعال) بوده است، که عین کلمه¬ آن حرف (واو) علت متحرک به فتحه است. و ماقبل آن حرف صحیح ساکن (حرف قاف) است، اعلال بالنقل صورت گرفته، حرکت حرف علت به حرف صحیح ساکن ماقبل¬اش داده شده که در نتیجه به (إقوْام) بدل گشت، و بعد از آن حرف علت (واو) بخاطر التقای ساکنین حذف گردید که کلمه¬ (إقام) باقی ماند و سپس حرف تاء در آخر کلمه به عوض از حرف محذوف زائد گردید که به (إقامة) بدل شد و به وزن (إفالة) قابل وزن شد.
طوری که بیان شد آنچه که در مورد إقامة انجام پذیرفت کلمه¬ (إعانة هم به همین طور است. در اصل (إعْوان) و (إبانة) نیز در اصل آن (أبیان) است.
ولی یک عده علماء صرف به این نظراند که حرف محذوف مصادر گذشته: إقامة، إعانة، إبانة. الف زائداست، بلکه حرف علت نیست بناء وزن حرفی کلمات مزبور (إفعلة) است نه (إفالة)، امکان پذیرفتن رأی آنها بیشتر است زیرا عدم تعارض در قوانین صرفی که یا تحلیل ارائه گردید، وجود دارد (انباری، 324:1999).
6- هرگاه  فعل به وزن (فَعلَلَ) باشد، مصدر آن به وزن (فَعلَلة) می¬آید؛ مانند: زخرف: زخرفة. طمأن: طمأنة.
7- هرگاه فعل به وزن (فَعلَلَ) مضاعف باشد، مصدر آن به وزن (فَعلَلَة یا فِعلال) می¬آید، مانند: زلزل: زلزلة، زلزالاً. وسوس: سوسة، وِسواساً. دحرج: دحرجة، دِحراجاً.
8- هرگاه فعل به وزن (فیعَلَ) باشد، مصدر آن به وزن (فَیعلة) می¬آید؛ مانند: حوقل (قال لاحول و لاقوة الابالله)، حوقلة. جورب، جوربة.
9- هرگاه فعل به وزن (فیعل) باشد، مصدر آن به وزن (فَیعلة نیز می¬آید؛ مانند: سیطر، سیطرة. بیطر، بیطرة.
10- بعضی از افعال که به وزن فاعل بیایند مصادر آنها به وزن مفاعلة می¬آید؛ مانند: وافق = موافقة. قاوم = مقاومة.
و همچنان هرگاه فعل به وزن (فاعلَ) از جمله افعال مثال یایی (معتل فاء یایی باشد) مصدر آن نیز به وزن (مفاعلة) می¬آید. مانند: یامن = مُیامنة. یاسر= مُیاسرة (رفتن به جهت راست و چپ).
11- هرگاه فعله به وزن (فاعل) باشد، مصدر آن به وزن (فِعال و مفاعلة) می¬آید، مانند: قاتل قِتالا و مقاتلة. حاسب، حسابا و محاسبة.
12- هرگاه فعل به وزن (تفعّل) باشد، مصدر آن به وزن (تفعُّل) می¬آید؛ مانند: تملّق تَمَلُّقاً.
13- هرگاه فعل به وزن (افتعل) باشد، مصدر آن به وزن (افتعال) می¬آید؛ مانند: اختلف اختلافا. اشترک اشتراکاً.
14- هرگاه فعل به وزن (انفعل) باشد، مصدر آن به وزن (انفعال) می¬آید؛ مانند: انطلق انطلاقا، انقلب انقلاباً.
15- هرگاه فعل به وزن (تفاعل) باشد، مصدر آن به وزن تفاعُل) می¬آید؛ مانند: تعادل تعادُلا، تخاطب تخاطُبا.
16- هرگاه فعل به وزن (تفاعل) باشد، مصدر آن به وزن (تفاعِل) نیز می¬آید؛ مانند: تعالی تعالیاً. توانی توانیاً.
17- هرگاه فعل به وزن (افعلّ) باشد، مصدر آن به وزن (افعلال) می¬آید، اصفّر، اصفرار- احمرّ احمرار.
18- هرگاه فعل به وزن (تفعلَلَ)، باشد، مصدر آن به وزن (تفعلُل) می¬آید؛ مانند: تدحرج تدحرُج.
19- هرگاه فعل به وزن (استفعل) باشد، مصدر آن به وزن (استفعال) می¬آید؛ مانند: استخرج استخراج.
20- هرگاه فعل معتل العین به وزن (استفعل) باشد، مصدر آن نیز به وزن (استفاله) هم می¬آید؛ مانند: استعاد استعادة.
این وزن به طرز ذیل بدست می¬آید: استعاده که در اصل استعواد بر وزن استفعال می¬آید که در این فعل عین کلمه¬ آن حرف واو از جمله حروف علت است، ولی این حرف علت متحرک به فتحه می¬باشد.
و پیش¬روی آن حرف صحیح و ساکن قرار دارد، بنابر قواعد اعلال بالنقل حرکت حرف علت را به ماقبل آن دادند، که (استِعَواد) شد، حرف علت را به خاطر التقاء ساکنین حذف کردند، که کلمه¬ استعاده به وزن (استفالة) بدست آمده است.
یک عده علماء صرف به این نظرند که حرف محذوف مصدر (الف) زائد است نه حرف علت بناء وزن صرفی کلمه (استفعلة) است.
1- هرگاه فعل به وزن (افعللّ) باشد، مصدر آن به وزن (افعلال) می¬آید، مانند: اکفهرَّ، اکفهرار. اطمأنَّ، اطمئناناً.
2- هرگاه فعل به وزن (افعوعل) باشد، مصدر آن به وزن (افعیعال) می¬آید، مانند: اغدون، اغدیدانا.
3- هرگاه فعل به وزن (افعالّ) باشد، مصدر آن به وزن (افعیلال) می¬آید، مانند: اخضارّ، اخضیراراً (یعقوب، 240:1998).

4- اسم مصدر
اسم مصدر با مصدر دلالت به حدث مشترک است، ولکن با مصدر وجه اختلاف¬اش در عدم احتواء آن به تمامی حروف فعل¬اش چه از لحاظ لفظی باشد و یا هم تقدیری باشد. مانند: توضأ وُضوءاً. مثلا وُضوء. مصدر فعل (توضأ) نیست بخاطر در برنداشتن تمامی حروف آن، و مصدر آن (التوضُّوء) است.کلّم فعل ولی مصدر آن تکلم است، بناء اسم مصدر آن کلام است بخاطر عدم اشتمال تمامی حروف فعل آند (عباس، 154:1998).
- مصدر میمی
عبارت از اسمی که دلالت به حدث نماید، و به میم زائد آغاز شده باشد، به آن نسبت داده شود. علماء صرف به این باورند این میم زائد که در اول مصدر قرار می¬گیرد، به غیر المیم مفاعلة است. منظور از این سخن این ¬است که اگر گفته شود: حاورالصدیق. صدیقَه محاورة حادّه. میمی که در آغاز مصدر (محاوره) آمده دلالت به مفاعلة دارد، یعنی اینکه حوار بین دو نفر بگونه¬ مشترک بوده.
بناء مصدر میمی به وزن (مفاعلة) نسیت زیراکه همانندی به مصادر مانند: مُقاتلة، مجالسة، محاربة، محاوره پیدا می¬کند از این¬رو اینها مصدر میمی نیستند و مصدر میمی به این وزن نمی¬آید.
- طرز ساخت مصدر میمی
مصدر میمی از جمله مصادر قیاسی است، با وصف داشتن مجموعه قوانین صرفی حین ساختن آن¬ گام¬های آتی را باید در نظر داشت:
1- هرگاه فعل ثلاثی باشد، در جمله افعال متعل الفاء با واو نباشد، مصدر میمی اینگونه افعال به وزن (مَفعل) می¬آید، مانند: نصر، منصر، رکب، مرکب، لجأ، ملجأ.
یک عده جملات جهت وضاحت بشتر مصدر میمی بگونه¬ آتی ارائه می¬گردد:
الف) فلان ریاضی یحسن (مَلعب) الکرة؛
ب) سقط البردُ وکان (مَسقَطُ) عنیفاً؛
ج) صعدتُ الی قمّه الجبل مستر شداً فی (مَصعدی) بخیر؛
د) لیس فی¬الشرّ (مغنم).
2- هرگاه فعل ثلاثی صحیح¬اللام، مثال واوی (معتل واو) باشد، مصدر میمی آن به وزن (مَفعِل) می¬آید، مانند: وضع- موضِعا. وصل موصِلا. وعد موعِدا. وصف موصِفا. و همچنان مصدر میمی به وزن (مَفعِل) می¬آید که فعل معتل العین مکسور در مضارع باشد، مانند: باع یبیع، مَبیعاً.
3- مصدر میمی افعال غیرثلاثی با ابدال حرف مضارعت به میم مضموم و فتح ماقبل آن ساخته می-شود، در صورت¬که ماقبل آن مفتوح نباشد، مانند: اجتمع مجتمعاً. أکرم مُکرما. اقام مُقاماً.
- خلاصه سخن در مورد مصدر میمی
1- یک عده از مصادر میمی طبق قواعد صرفی به وزن (مَفعَل) می¬آید، ولی برخی دیگر از فعل¬های ثلاثی مجرد که مثال واوی هم نباشد، مصادرشان به وزن (مَفعِل) به تغیر فتحه عین الکلمه¬ به کسره بدست می¬آید؛ مانند: مَرجِع، معرفة.
2- بعضی اوقات مصدر میمی به وزن (مُفعَلة) به تاء تأنیث ختم شده است می¬آید؛ مانند: مَفسدة، مسألة، مساءة. مودّة، مثقّة، مَیسرة (نهر، 73:2010).
- مصدر مرة
مصدر در اصل¬ آن وضع شده به دلالت به حدث، ولی مصدر مرة دلالت به عدد و تکرار اینگونه حدث دارد؛ مانند: رکع المصلی رکعة. یعنی کلمه¬ (رکعة) دلالت به عدد تکرار رکعت نماز نمازگزار دارد بناء به اسم مصدر مره خوانده می¬شود (عطیه، 2006: 54).
- طرز ساخت مصدر مرة
الف) مصدر مرة از فعل ثلاثی مجرد که لازمی باشد و یا متعدی به اوزان ذیل بدست می¬آید:
1- (فَعلَة) بفتح فاء وسکون عین کلمه، مانند: وقف: وقفة. أکل: أکلة. نظر: نظرة.
2- هرگاه بناء مصدر اصلی به وزن (فَعلة) شده باشد، پس در این صورت مصدر مرة آن با وصف یکجا آورده می¬شود؛ مانند: رحم الله الناس رحمة واسعة.
ب) مصدر مرة از غیرثلاثی مجرد بگونه¬ ذیل ساخته می¬شود:
1- به زیادت یک تاء در پایان مصدر اصلی بدست می¬آید؛ مانند: انطلق که مصدر عادی آن انطلاقاً است ولی مصدر مرة آن به وزن (انطلاقة) ساخته می¬شود. ابتسم: ابتسامة. اطمأن: اطمئنان.
2- هرگاه مصدر غیرثلاثی که مشتمل به تاء باشد، مصدر مرة آن با وصف یکجا ساخته می¬شود؛ مانند:
أجاب الطالب إجابة مقنعة. استقال الموظف استقالة مشرفة. قابلت المسئول مقابلة واحدة (عطا الطریفی،82:2010).

5- مصدر هیئة
مصدر هیئت عبارت از اسمی است که دلالت به هیئت فعل در هنگام وقوع آن کند، مانند مثال¬های آتی که برای بیان وضاحت بیشتر ذکر می¬گردد: (قِعدةُ) الوقورِ جمیلة. (إخذةُ) القط فریسته مزعجةُ. (عِشَةُ) الفلاحِ یطبعها الهدوءُ.
در مثال¬های مزبور مصادر به تنهای خود به هیئت دلالت کرده نمی¬تواند تا اینکه قرینه¬ در ماقبل و یا مابعد آن وجود نداشته باشد، برای وضاحت آن (تیمورماین، 340:2002).
- طرز ساخت مصدر هیئت
مصدر هیئت از فعل¬های ثلاثی فقط به وزن (فِعلة) بدست می¬آیند؛ مانند: مثال¬های آتی:
اگر مصدر اصلی فعل ثلاثی به وزن (فِعلة) باشد، پس ضرور باید یا موصوف و یا هم مختص قرار بگیرد تا اینکه دلالت به هیئت کند، مانند: نشد الضّالّة نِشدة عظیمة، و نشد الضّالّة العُظماء.
فعل نَشدَ که مصدر اصلی آن نِشدة است، فقط مصدر هیئت آن بوسیله¬ وصف عظیمه و یا هم اختصاص آن به کلمه¬ عظماء شده است. و یا هم عزّ فعل که مصدر اصلی آن عِزة ولی در هنگام گفتن: العِزّة الجاهلیةُ تحملُ صاحبَها علی الطغیان. دلالت به مصدر هیئت می¬کند (یاقوت، 231:1999).
- مصدر مبالغه
مصدر مبالغه از فعل ثلاثی به وزن (تفعال) برای دلالت بر مبالغه ساخته می¬شود؛ مانند: تسکاب وتسیار وتکرار.( فضلی،56:1995).

6- مصدر صناعی
مصدر صناعی عبارت از مصدری است که اسم و یا از آنچه که به آن معامله اسم گردد بدست می¬آید با زیادت یاء مشدد و تاء در پایانش، مانند: همج – قوم – إنسان – وطن – کم_ که در هنگام مصدر صناعی اینها گفته می¬شود: همجیّة، قومیّة، إنسانیّة، وطنیّة و کمّیّة. اصل در اینگونه مصادر این است که از اسم¬ها ساخته شوند (عبدالعزیز،22:2012).
- طرز ساخت مصدر صناعی
مصدر صناعی از اسم¬های جامد و مشتق بگونه¬ آتی درست می¬شود:
1- اسم¬های جامد، مانند: الإنسانیه، الحیوانیة، الکیفیه، الکمیه.
2- از اسم¬های مشتق، مانند: الحریه، المسئولیه، الأسبقیه، المفهومیه، العالمیه، المحمودیه، الأرجحیه، المصدریه.
این مصدر از جمله مصدر¬های نادر وکمیاب است، بنابراین تمامی کتاب¬های قواعد به این مصدر بگونه¬ گذرا نظر اندازی نموده است، و به کلمات معدود ذکر شده است. که از عرب¬ها یک عده مثال¬ها ذکر شده است، مانند: الجاهلیه، الفروسیه، الأعرابیه، العبودیه، الألوهیه، الربوبیه و غیره (جمعه،231: 2006).
هیچ یکی از مصادر به اندازه¬ مصدر دچار تجدد تطور نشده است، زیراکه در عصر عباسی هنگامی¬که نهضه علمیه ترجمه به اوج رسیده بود این مصدر خیلی¬ها وسعت یافته بود، در این موقع هیچ که تمامی الفاظ در حال دگرگونی و توسع بود زمینه¬ رشد خیلی سریع برای مصدر صناعی وجود داشت، زیراکه در بیشتر موارد معانی موردنظر را ارائه می¬کرد (عباس،450:2007).
ولی مصدر صناعی قیاسی بگونه¬ بود که برای متکلم ایجاد سهولت می¬کرد و نه ایجاد اشکال زیرا با آوردن یاء مشدد و تاء در پایان هر اسم بطوریکه نطق به آسان می¬بود امکانپذیر بود. تمامی مجلات و روزنامه¬ها بگونه¬ چشم¬گیری از این مصدر را در خود گنجانیده بودند (عبدالغنی،110:1998).

7- مصدر در زبان فارسی دری
- مصدر
ریشه و اصل کلمه را مصدر گویند؛ مانند: خوردن؛ زیرا کلمات می¬خورم، خوردنی، بخور و ... از آن مشتق شده است.
علامت مصدر در زبان دری (دن) و (تن) است؛ مانند: زدن، بردن، خوردن، ماندن، گفتن، خفتن، و برداشتن (واحدی،342:1346).
مصدر بنابه عقیده¬ بسیاری اصل و محل صدور فعل است. اما شما خودتان ابتدا به کلمات زیر توجه کنید و ببینید چه نتیجه¬ را از شکل ظاهری آنها می¬گیرید: بردن – دیدن – رفتن – نشستن- گفتن – سوزاندن – خفتن- دویدن ... .
نتایجی که از این کلمات بدست می¬آید به شرح زیر است:
الف) این کلمات هرکدام یا به «تن» ختم می¬شوند و یا به «دن».
ب) اگر حرف «ن» را از آخر آنها حذف کنیم فعل سوم شخص مفرد. ماضی بدست می¬آید بردن – برد، یعنی او که سوم شخص مفرد است در زمان گذشته، عمل بردن را انجام ¬داد.
ج) این کلمات نه زمان دارند و نه شخص، بلکه فقط معنی کاری را که انجام دهند¬ه¬ای می¬خواهد بیان می¬کند بعنوان مثال فرق بین «بردم» و «بردن» این است¬ که «بردم» فعل گذشته¬¬ ساده و درباره اول شخص مفرد است، اما «بردن» بیانگر مفهوم و معنی کاری است که نه زمان خاصی را نشان می¬دهد و نه شخص معینی را.
گفتیم: شرط اینکه کلمات فوق مصدر باشند این است که پس از حذف «ن» فعل سوم شخص مفرد ماضی بدست آید بنابراین کلمات «گردن» و «تهمتن» و «آبستن» و «پیلین» و «کودن» و نظایر آنها مصدر نیستند زیرا پس از حذف «ن» آنچه بدست می¬آید فعل سوم شخص مفرد ماضی نیست.
«تن» یا «دن» را علامت مصدر یا پسوند مصدری گویند.
- مصدر اصلی، مصدر جعلی
کلماتی را که در بعنوان مصدر ذکر کردیم و نیز کلماتی نظیر نوشتن، خواندن، آمدن و ... همه مصدر اصلی هستند زیرا هیچکدام ریشه¬ی اسمی ندارند، یعنی از اسم و پسوند مصدری ساخته نشده¬اند. بعبارت دیگر اگر «تن» یا «دن» را از آخر آنها حذف کنیم آنچه باقی ماند اسم نیست.
مصدر جعلی یا ساختگی آن است که در اصل، مصدر نبوده بلکه از افزودن «یدن» به آخر اسمی عربی یا فارسی یا ترکی یا فرنگی ... حاصل شده باشد مانند: طلب «طلبیدن»، جنگ «جنگیدن»، بلع «بلعیدن».
-مصدر کامل، مصدر ناقص
یک وقت مصدری را کامل گوئیم از جهت اینکه در آخر آن حرف «ن» وجود دارد مانند همه¬ مثال¬هایی که در مصدر اصلی و جعلی زدیم (معینیان،102:1369).

8- اقسام مصدر
در زبان دری، مصدر اقسامی دارد به شرح زیر:
- مصدر اصلی
آن است که واضعان دری آن را وضع کرده باشند (بعبارت دیگر، علامت (دن) یا (تن) در آخر آن به نظر برسد؛ مانند: زدن، گفتن، خوردن، آموختن، سوختن، و آزردن). و یا درین بیت:
به قدر هر سکون راحت بود بنگر مراتب را        دویدن رفتن ایستادن نشستن خفتن و مردن
- مصدر جعلی
و آن عبارت است از اینکه، به آخر مصدر عربی، لفظ (یدن) اضافه شود؛ مانند: فهم –فهمیدن، طلب –طلبیدن (واحدی،134:1346).
- مصدر متصرف
که جمیع افعال – ماضی، مضارع، امر، نهی، اسم فاعل و مفعول از آن مشتق شود؛ مانند: (رفتن) و (آمدن) در بیت زیر:
رفتن و آمدنت آمد و رفت نفس است       موج گل میروی و آب بقا می¬آیی؟
- مصدر مقتضب
که امکان اشتقاق تمام افعال از آن نباشد؛ مانند: آهیختن، که تنها صیغه¬های ماضی از آن می¬آید و بس.
- مصدر لازمی
هر مصدری، که فعل¬اش تنها به فاعل تمام گشته و مفعول نخواهد، لازمی است؛ مانند: نشستن. و یا (آمدن) در این بیت:
به یک آمدن ربودی دل و دین و عقل (خسرو)       چه شود اگر بدین¬سان دوسه بار خواهی آمد (فرشیدورد،430:1382)
- مصدر متعدی
مصدری که فعل¬اش تنها به فاعل تمام نشده و علاوه بر فاعل به مفعول نیز احتیاج داشته باشد، مصدر متعدی است؛ مانند: خواندن و نوشتن. و یا در این بیت:
خوردن باده حلال است کسی را که بود     لبِ جانان به لب و جام لبالب در کف؟
متعدی هم دو نوع است:
1- متعدی به یک مفعول؛ مانند: خواندن و نوشتن؛ مثلا: احمد کتاب را خواند. اسلم نامه نوشت.
2- متعدی به دو مفعول؛ مانند: دادن و بخشیدن، چنانچه بگوئیم: معلم شاگردان را انعام بخشید. در جمله مذکور (معلم) فاعل است، (شاگردان) مفعول اول و (انعام) مفعول دوم. (بخشید) فعل ماضی که دو مفعول می¬خواهد (گیوی،320:1390).

9- طریق متعدی ساختن لازمی
هرگاه بخواهیم لازمی را متعدی  به یک مفعول بسازیم، درآخر صیغه¬ امر آن لفظ (اندن) یا (انیدن) می¬آوریم؛ چنانکه از: (پریدن – پراندن و یا پرانیدن) و از (دویدن – دواندن یا دوانیدن) و از (خورد – خوراند یا خورانید)؛ مگر قانون مذکور، به سماع – از اهل زبان ارتباط دارد، و ما نمی¬توانیم که در هر مصدر، این قاعده را جاری کنیم. چنانکه نمی¬توانیم از (آمدن – آماندن یا آمانیدن) بسازیم.
- مصدر مشترک
هر مصدری که گنجایش آن را داشته باشد، تا گاهی لازمی و گاهی متعدی استعمال شود، آن را مصدر مشترک می¬نامند؛ مانند: شکستن، ریختن و سوختن. چنانچه اگر بطور لازم استعمال کنیم، می¬گوئیم : پیاله شکست، چای ریخت، دست سوخت. که تنها به فاعل تمام می¬شود، و اگر بگوئیم: احمد پیاله را شکست، اسلم چای را ریخت، چای دست را سوخت، متعدی باشند. باید گفت، که مصدر مشترک محدود بوده و بسیار پیدا نمی¬شود (گیوی،230:1390).
- مصدر بسیط و مصدر مرکب
گاه در اول مصدر بسیط، برای حصول کدام معنای خاص، کلمه¬ای دیگر بیاورند، آن را مصدر مرکب گویند؛ چنانکه از (آمدن – فرود آمدن و فراز آمدن)، از (خوردن – نان خوردن یا میوه خوردن). و از این قبیل است، که در آخر مصدر عربی یا کدام اسم ...، مصدری دری را از قبیل: نمودن، شدن، زدن و کردن اضافه کنند؛ مانند: تمنا کردن، تماشا کردن، خواهش نمودن، حیران شدن، حیران ماندن، سکه زدن (بی¬تاب،14:1333).
- مصدر مرخم
آن است که با (حذف نمودن) (ن) آخر کلمه، مصدر ساخته شود؛ مانند: (شُکرکرد) – که مصدر اصلی آن (شُکر کردن) است. در این بیت: ایمنی را و تندرستی را       آدمی شکر کرد نتواند
مصدر مرخم، همان سوم شخص مفرد فعل ماضی می¬باشد؛ منتهی در معنای مصدری بکار می¬رود (واحدی،136:1346).

10- اسم مصدر
اسم مصدر یا حاصل مصدر، آن است که تنها معنای مصدر را می¬دهد؛ ولی از آن چیزی اشتقاق شده نمی¬تواند؛ زیرا خودش از جمله¬ مشتقات است؛ مانند: بینش، زایمان، خنده و انسانیت (شریعت،289:1372).
- علامات اسم مصدر
1- با آوردن یای معروف در آخر اسم، خواه اسم جامد باشد یا مشتق و یا ضمیر؛ مانند: سیاهی، سفیدی، زنی، مردی، پادشاهی، بندگی، دیوانگی و گرسنگی.
(یایی را که در مثال¬های بالا ذکر کردیم، از نظر دستوری زبان، به نام (یای مصدری) یاد می¬شود).
2- در آخر اسم¬های عربی، لفظ (یت) زیاده کنند؛ مانند: انسانیت، اهمیت و قابلیت (خطیب،340:1382).
3- در آخر امر حاضر، (ش) ساکن درازند؛ مانند: بینش، دانش، سوزش، روش و پوشش.
4- از بعضی مصادر، به صورت امر حاضر آن آید؛ مانند: جوش، خروش، نوش، سوز، گداز، خرام، ناز و ساز.
5- با آوردن لفظ (ار)، در آخر ماضی حاصل آید؛ مانند: گفتار، رفتار، کردار، کشتار و دیدار.
6- بصورت صیغه¬ ماضی مطلق واحد غایب، که آن را مصدر مرخم گویند؛ مانند: (خوردن، برد، باخت).
7- از ترکیب دو فعل ماضی مطلق، (با فاصله شدن یک (واو)؛ مانند: داد و گرفت، نشست و برخاست، آمد و رفت، زد و خورد، خرید و فروخت (انوری،254:1381).
8- از ترکیب دو صیغه¬ امر حاضر، (با فاصله شدن یک ( واو)؛ مانند: سوز و گداز، گیر و دار، پیچ و تاب.
9- از ترکیب ماضی و امر؛ چون: گفتگو، جستجو و گیر و گرفت.
10- از ترکیب امر و نهی؛ چون: کشمکش، دارمدار.
11- از ترکیب کدام اسم با صیغه¬ ماضی؛ چون: گلگشت، پیشرفت.
12- از ترکیب اسم و صیغه¬ مرغ؛ چون: دسترس، قدمبوس، لگدکوب، پایمال (بی¬تاب،18:1333).
13- با افزودن لفظ (مان) در آخر فعل امر و یا ماضی مطلق؛ مانند: زایمان، سازمان و ساختمان.
14- با افزودن (ه) در آخر فعل امر؛ مانند: گریه، خنده و ناله (فرخاری،147:1369).

11- عبارت مصدری (مصدردار)
صوری که می¬دانیم، مصدر اسم است، اسم معنی و ناکار و حادثه؛ بنابراین، عبارت¬های مصدردار اساسا جزء عبارت¬های اسمی یا اضافی است ولی از آنجا که با این دو نوع عبارت از برخی جهات تفاوت دارد و بنابراین گروه نسبتا مستقلی را تشکیل می¬دهد آن¬ را در دسته جداگانه¬¬ای ذکر کردیم.
الف) در عبارت مصدری یا کلمه¬های مستقیما به هم ارتباط می¬یابد و در نهاد یا در گزاره می¬آید، مانند: پول یافتن آسان نیست. رشوت خوردن انسان را بی¬آبرو می¬سازد. او از دروغ گفتن می¬پرهیزد.
ب) یا کلمه¬ها با نشانه افزایش به یکدیگر ارتباط پیدا می¬کند، و در این حال عبارت اضافی اختصاصی را به وجود می¬آورد. یافتن پول آسان نیست. نماز خواندن او وقت زیادی را نگرفت. جیغ¬ زدن طفل را شنیدم. گاهی کلمه¬ها علاوه بر نشانه افزایش، توسط پیشینه¬ها نیز به هم مرتبط می¬شود: بدست آوردن ثروت بسیار دشوار است.
اگر این عبارت¬ها به حیث مفعول یا متمم بیاید، عبارت¬های مصدری مفعول یا پیشینه¬¬ای است (فرشیدور،182:1382).
مصدر بنا به عقیده بسیاری اصل و محل صدور فعل است. اما شما خودتان ابتدا به کلمات زیر توجه کنید و ببینید چه نتیجه¬ای را از شکل ظاهری آنها می¬گیرید: بردن، دیدن، رفتن، نشستن، گفتن، سوزاندن.
نتایجی که از این کلمات بدست می¬آید به شرح زیر است:
الف) این کلمات هرکدام یا به (تن) ختم می¬شوند و یا به (دن).
ب) اگر حرف (ن) را از آخر آنها حذف کنیم فعل سوم شخص مفرد، بدست می¬آید برد ن + - برد یعنی او که سوم شخص مفرد است در زمان گذشته، عمل بردن را انجام داد.
ج) این کلمات نه زمان دارند و نه شخص، بلکه فقط معنی کاری را که انجام دهنده¬ای می¬خواهد بیان می¬کنند بعنوان مثال فرق بین (بردم ) و (بردن) این است که (بردم) فعل گذشته¬ ساده و درباره اول شخص مفرد است، اما (بردن) بیانگر مفهوم و معنی کاری است که نه زمان خاصی را نشان می¬دهد و نه شخص معینی را.
گفتیم شرط اینکه کلمات فوق مصدر باشند این است که پس از حذف (ن) فعل سوم شخص مفرد ماضی بدست آید بنابراین کلمات (گردن)، (تهمتن)، (آبستن)، (پیلتن)، (کودن) و نظایر آنها مصدر نیستند زیرا پس از حذف (ن) آنچه بدست می¬آید فعل سوم شخص مفرد ماضی نیست.
(تن) یا (دن) را علامت مصدر یا پسوند مصدری گویند.
مصدر اصلی به آن مصدر گویند که ریشه¬ اسمی نداشته باشند، یعنی از اسم و پسوند مصدری ساخته نشده¬اند، بعبارت دیگر اگر (تن) یا (دن) را از آخر آنها حذف کنیم آنچه باقی می¬ماند اسم نیست.
مصدر جعلی یا ساختگی آن است که در اصل، مصدر نبوده بلکه از افزودن (یدن) به آخر اسمی عربی یا فارسی یا ترکی یا فرنگی، حاصل شده باشد مانند: طلب (طلبیدن)، جنگ (جنگیدن)، بلع (بلعیدن).
مصدر کامل به آن مصدری گویند که در آخر آن حرف (ن) وجود داشته باشد؛ مانند همه مثال¬های مزبور و نیز مانند: پریدن – گفتن – ساختن- پاک کردن. که اینگونه مصدر در مقابل مصدر مرخم قرار دارد زیراکه از مصدر مرخم حرف (نون) آن حذف می¬گردد.

12- مصدرهای زبان عربی
مصدرهای زبان عربی در فارسی اسم مصدر و یا حاصل مصدر محسوب می¬شوند زیرا در معنای مصدر بکار می¬روند مانند: صحبت با او فایده ندارد. که مساوی است با: صحبت کردن با او فایده ندارد.
گاهی می¬خواهیم که مصادر عربی از لحاظ ظاهر هم مصدر باشند از این¬رو بعد از آنها مصدری را بعنوان کمک می¬¬آوریم مانند: صحبت کردن با او فایده ندارد.
زراعت کردن ممکلت را از فقر اقتصادی و غذایی نجات می¬دهد.
ضبط کردن، زکام داشتن
مصدرهای زبان عربی به ثلاثی مجرد و رباعی مجرد و ثلاثی مزید و رباعی مزید تقسیم می¬شود.
بعضی از مصادر عربی در زبان فارسی نیز کاربرد دارند ذکر می¬گردد:
تجارت، اباء، خفقان، ضبط، زراعت، تفریح، تعطیل، تسویه، تکاثر، تجاهل، اکرام، معامله، مداخله، قتال، تقدم، تجلی، اشتراک، انتظام، انضمام، استعمار و استهلاک.
- مصدر عام و مصدر خاص
مصدر عام همان مصدرهای ربطی هستند که عبارتند از: استن، بودن، شدن، گشتن، گردیدن، بقیه مصدرها هم خاص یا تام می¬باشند.
- مصدر ساده و مصدر مرکب: مصدر با قاعده، مصدر بی¬قاعده
مصدر با قاعده: مصدری است که اگر (ن) یا (تن) یا (یدن) را از آخر آن حذف کنیم باقی¬مانده¬ آن فعل امر بدون (ب) باشد مانند: آوردن = آور. بافتن= باف. پرسیدن= پرس.
مصدر بی¬قاعده: مصدری است که اگر علامات فوق را حذف کنیم آنچه از آن می¬مان فعل امر بدون (ب) نباشد و از لحاظ حروف یا تلفظ با آن فرق داشته باشد مانند: گفتن = گف  = گو
بردن = بر = برَ. آزمودن = آزمو = آزمای (مهدی،102:1369).

نتیجه‌گیری
از آنجاکه مصدر در دستور زبان فارسی و دستور زبان عربی دارای نقشی مهمی دستوری پنداشته می-شود؛ و کاربرد و شیوه بدست آوردن مصدر از فعل¬ها در زبان عربی و از اسم¬ها در دستور زبان فارسی دارای ویژگی¬های مخصوص بخود هست، که در زبان عربی مصدر اصلی و غیراصلی یعنی ثلاثی، رباعی، خماسی مجرد و مزید تقسیم شده، و نیز به دارای اقسام مصدر مصدر مره، مصدر هیئت، مصدر میمی، مصدر صناعی، مصدر مبالغه، اسم مصدر، و مصدر در زبان فارسی نیز دارای اقسامی است مانند مصدر اصلی، وجعلی، مصدر کامل، مرخم، مصدر متصرف، مقتضب، مصدر لازمی، مصدر متعدی، مصدر مشترک، اسم مصدر، و عبارت مصدری است؛ که بگونه¬ کامل بررسی شد و نیز مصدر در زبان عربی و فارسی دری بگونه¬ درست و همه¬جانبه کاوش گردیده است. مصدر در زبان عربی از تمامی فعل¬ها و اسم¬هایی که به هر شرایط بدست می¬آید را ذکر نمودیم در دستور زبان فارسی نیز مصدر را بطور کامل مورد کاوش قرار دادیم. بناء به مصدر نظر به کاربرد دستورنگاران تفاوت¬های دیده می¬شود برخی بیشتر و برخی دیگر کم مورد توجه قرار داده¬اند، و در کل آنچه که ما به آن دسترسی پیدا کردیم همین نوشته مزبور است. در هر زبان و یا دستوری آن مصدر کابرد متفاوت به خود را دارد؛ ولی در زبان عربی این کاربرد وسیع¬تر نسبت به زبان فارسی دری است. کاربرد مصدر در دستوری صرف زبان عربی بیشتر است نسبت به زبان فارسی. مفهوم مصدر در زبان فارسی بعنوان یکی از اصول اساسی زبان شناخته می‌شود. مصدر در واقع یک شکل اسمی است که با تحریک حرف «الف» مضارع در فعل معین شده و عموماً به معنای عمل یا اسم عمل بکار می‌رود.
مصدر در زبان فارسی، می‌تواند بعنوان فعل، فاعل، مفعول، اسم و صفت در جمله استفاده شود. بعنوان فعل، مصدر وظیفه اصلی فعل را برعهده دارد و عمل یا کاری را نشان می‌دهد، مانند «نوشتن»، «خواندن» و «گفتن». بعنوان فاعل، مصدر بعنوان نام دهنده فاعل در جمله عمل می‌کند، مانند «خواندن خوشحالی است». بعنوان مفعول، مصدر بعنوان نام دهنده مفعول در جمله استفاده می‌شود، مانند «کتاب خواندن را دوست دارم». بعنوان اسم، مصدر بعنوان نام دهنده یک عمل یا فعالیت استفاده می‌شود، مانند «خواندن»، «نوشتن» و «گفتن». و در نهایت، بعنوان صفت، مصدر بعنوان صفتی که به عمل یا فعالیتی مربوط می‌شود، مورد استفاده قرار می‌گیرد، مانند «کار خواندنی» و «نوشته قابل قبول».
مصدر در زبان فارسی، نقش مهمی در تشکیل و تنظیم جملات دارد و با استفاده از این مصدرها، می‌توان مفاهیم و اعمال مختلف را در زبان فارسی بیان کرد. همچنین، مصدرها می‌توانند با استفاده از پسوندهای دیگر نیز شکل گیرند و معانی متفاوتی به خود بگیرند، مانند پسوند «کار» که به معنای «عمل» استفاده می‌شود، مانند «نوشتار» و «خواندار».
مفهوم مصدر در دستور زبان فارسی، علاوه بر مفهوم سنتی و کلاسیک، نیز در عصر حاضر توسعه ‌یافته و تجدیدنظر شده است. در این رویکرد جدید، مصدر بعنوان یک واحد دستوری مستقل مورد بررسی قرار می‌گیرد و برخی ویژگی‌های جدید به آن اضافه می‌شود. برخی از مفاهیم دستوری که بصورت عصری و جدید در مورد مصدر مطرح می‌شود، عبارتند از:
مصدر بعنوان فعل در قالب جمله: در این رویکرد، مصدر بعنوان فعل اصلی در جمله استفاده می‌شود و می‌تواند با سایر اجزای دستوری مثل فاعل، مفعول و حروف اضافه ترکیب شود. مثال: «خوردن سیب را دوست دارم».
مصدر بعنوان اسم: در این حالت، مصدر بعنوان نام دهنده یک عمل یا فعالیت در جمله عمل می‌کند. مثال: «خواندن کتاب برایم لذت‌بخش است».
مصدر بعنوان صفت: در این مورد، مصدر بصورت صفت استفاده می‌شود و به ویژگی‌ها و ویژه‌ترین صفات فاعل اشاره می‌کند. مثال: «دانشجوی خواندنی و سخت‌کوشی است».
مصدر بعنوان مفعول: در این رویکرد، مصدر بعنوان مفعول در جمله استفاده می‌شود و عملی را که فاعل انجام می‌دهد، نشان می‌دهد. مثال: «دیدن تو را دوست دارم».
این رویکردها، بهبود و توسعه‌ مفهوم مصدر در دستور زبان فارسی را نشان می‌دهند و نشانگر پذیرش و استفاده از مصدر بعنوان یک واحد دستوری پویا و چندگانه است. این رویکردها می‌توانند به تنوع و غنای معانی و ساختارهای زبان فارسی کمک کنند و قابلیت بیان مفاهیم مختلف را در این زبان افزایش دهند.

چکیده

در این مقاله از روش توصیفی - تحلیلی استفاده شده است. هدف بنیادی مقاله حاضر بررسی تطبیقی مصادر در زبان عربی و فارسی دری بوده است. پرسش اصلی که بدان پرداخته شده مصادر در زبان عربی و فارسی دری چگونه و با چه ملاحظاتی تعریف شده است؟ مشابهت‌ها و تفاوت‌های مصادر و انواع آن در زبان  عربی و فارسی چیست؟ رویکردهای جدیدی در مورد مصادر زبان فارسی مطرح شده و بعنوان یک واحد دستوری مستقل مورد بررسی قرار می‌گیرد. این رویکردها، بهبود و توسعه‌ مفهوم مصدر در دستور زبان فارسی را نشان می‌دهند و نشانگر پذیرش و استفاده از مصدر بعنوان یک واحد دستوری پویا و چندگانه است. این رویکردها می‌توانند به تنوع و غنای معانی و ساختارهای زبان فارسی کمک کنند و قابلیت بیان مفاهیم مختلف را در این زبان افزایش دهند. یافته‌های این پژوهش حاکی از آن است که مصادر در زبان عربی و فارسی دری مشابهت‌ها و تفاوت‌هایی دارد، که هرکدام مختص بخود است، ولی مصادر در زبان عربی اصل اشتقاق را تشکیل می‌دهد، با وصف اینکه اختلاف مکتب‌های ادبی نیز در این زمینه وجود دارد، ولی در زبان  فارسی می‌تواند بعنوان فعل، فاعل، مفعول، اسم و صفت در جمله استفاده شود. طوریکه، یک تفاوت‌های در تقسیمات آنها نیز قابل مشاهده است. مصدر در زبان‌های عربی و فارسی دری، نقش مهمی در تشکیل و تنظیم جملات دارد و با استفاده از این مصدرها، می‌توان مفاهیم و اعمال مختلف را در زبان‌های مزبور بیان کرد.