منابع و ماخذ
1- ابوعلی سینا (1315)، دانشنامه علایی، تصحیح سیداحمد خراسانی، تهران.
2- انصاری، خواجه عبداله (1341)، طبقات الصوفیه، تصحیح: حبیبی، افغانستان.
3- تاریخ سیستان (1389)، به تصحیح بهار، تهران: انتشارات اساطیر.
4- جلابی هجویری عزنوی، ابوالحسن عثمان (1336)، کشف المحجوب، تهران: چاپ افست.
5- حصاریان، سیداکرام¬الدین (1391)، تاریخ ادبیات، کابل: انتشارات یوسف¬زاد.
6- خضری، علی و محدثینژاد، عباس (1398)، «زیبایی¬شناسی صنعت التفات در نامه¬های نهجالبلاغه»، فصلنامه مطالعات ادبی متون اسلامی، ش 3.
7- رادمرد، عبداله و رحمانی، هما (1392)، «روند تاریخی و بازنگری معنای التفات بلاغی»، فصلنامه فنون ادبی، ش1.
8- رحمانی، هما (بی¬تا)، ردپایی از صنعت التفات در برخی متون ایران پیش از اسلام.
9- راستگو، سیدمحمود (1382)، هنر سخن آرایی (فن بدیع)، تهران: انتشارات سمت.
10- زرینکوب، عبدالحسین (1375)، از گذشته ادبی ایران، تهران: انتشارات الهدا.
11- سجودی، فرزان و دهقان طرزجانی، فرید (بی¬تا)، «بررسی نشانه شناختی التفات در شعر معاصر»، مجموعه مقالات.
12- شمیسا، سیروس (1386)، سبک¬شناسی نثر، تهران: انتشارات میترا.
13- صدیقیان، مهین دخت (1383)، ویژگی¬های نحوی زبان فارسی در نثر قرن پنجم و ششم هجری، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
14- طاهری، علی (1394)، «آشناییزدایی و برجستهسازی در خطبه¬های نهجالبلاغه با بهرهگیری از صنعت التفات»، فصلنامه پژوهشنامه نهجالبلاغه، ش 12.
15- فرامرز، عبداله (1347)، سمعک عیار، تصحیح: خانلری، ج 5، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
16- فضیلت، محمود (1387)، زیبایی¬شناسی قرآن، تهران: انتشارات سمت.
17- قاسمی، رضا و دیگران (1400)، «نگاهی تطبیقی به التفات در برجستهترین کتب بلاغی زبان فارسی»، فصلنامه فنون ادبی، ش 13.
18- منشی، ابوالمعانی، نصراله (1343)، کلیله و دمنه، تصحیح: مجتبی مینوی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
19- هروی، موفق¬الدین (1346)، الابنیه عن حقایق الادویه، تصحیح: احمد بهمنیار.
20- رحمانی، هما و رادمرد، عبداله (1391)، «بازنگری معنایی در التفات بلاغی و اقسام و کارکردهای آن»، جستارهای ادبی مجله علمی پژوهشی، ش 176.
21- همایی، جلال¬الدین (1384)، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: انتشارات هما.
22- وحیدیان کامیار، تقی (1383)، بدیع از دید زیبایی¬شناسی، تهران: انتشارات سمت.
23- عطایی، یحیی و واعظ، سعید (1391)، «شگرد التفات در سه شاعر فارسی زبان (خاقانی، مولانا و حافظ) و مقایسه آن با بلاغت عربی قرآن»، فصلنامه تخصصی سبک¬شناسی نظم و نثر فارسی، ش 1.
متن کامل
مقدمه
در باب متون منثور فارسی دری همیشه قضاوت از دید دستور شده؛ ولی کمتر اتفاقی صورت گرفته که تا شیوه بلاغت در آن به بحث و بررسی گرفته شود. با وجود آنکه دانش بلاغت بخصوص معانی مطالعه زمان و مکان و اوضاع حاکم بر ایراد سخن است که می¬توان مجموعه این شرایط را بافت حاکم بر سخن دانست. بلاغت در مفهوم قدیمی خود در ادبیات، کیفیت تطبیق سخن با مقتضای حال مخاطب شمرده می¬شد؛ ولی در مفهوم وسیع خود، ارتباط زبان با جهان و زندگی است، بنابراین، قلمرو مناسبت¬های حاکم بر ایراد سخن، بسیار متنوع¬تر از مناسبت¬هایی است که قدما دربارۀ آن سخن گفته-اند.
بلاغت در زبان فارسی به یقین که از قدمت دور و درازی برخوردار است، چون هر زبانی که متون منطوم و منثور داشت، باید بپذیریم که پشت این آثار مدون، فنون و علوم بلاغی نیز وجود داشته است؛ چون این دو لازم و ملزوم یکدیگرند و ممکن نیست که آثار منظوم و منثور وجود داشته باشد؛ ولی بلاغت نی.
به قول زرینکوب نویسندهای که نثر را تا حد شعر لطف و جاذبه میبخشد، اگر بی¬هیچ تکلف یا حتی با اندک تکلف، نوعی موسیقی و تصور هم در طی بیان خویش بیافریند مادام که این موسیقی و تصویر کلام را وارد قلمرو وزن و قافیه نسازد، از جهت التزام به قالب نثر، بر وی جای اعتراضی نیست. اعتراض آنجاست که این موسیقی و این تصویر شاعرانه کلام او را در پرده¬ای از ابهام که خاص شعرست فرو برد و آنچه را فهم درست از هر سخن که متضمن نکته¬ای غیرموزون اما در خور طبط و نقل است درک میکند، نامفهوم سازد و ادراک تمام اغراض نویسنده را برای آنکس که سخنشناس نه مدعی است دشوار نماید. ورنه وقتی نثرنویس، سخن را در پرده¬ای از شعر میپوشاند بسا که در این کار عمدی دارد و به حکم ضرورتی میخواهد سر خود را فقط با آنکس که استعداد درک این دقیقه را ندارد البته تمام اشارت نویسنده را فهم نمی¬کند و نویسنده هم از اینکه تنگ حوصله¬ای چند و آنچه را وی جزء برای اهل فهم درخور تقریر نمی¬یابد، نپسندند و درک ننمایند، البته باک ندارد.
معهذا در نثر نیز مثل شعر چیزی که نوعی شجره ممنوعه به حساب تواند آمد هست و آن استغراق در تصنع و افراط در تصویرپردازی است. اما حد معتدل¬اش بدان شرط که نثر را مثل شعر مواجه با تنگناهایی که ضرورت نام دارد و به هرحال مغایر با فصاحت است ننماید، که برای نویسنده هم مثل شاعر مجاز است و هیچ نویسنده¬ای ملتزم نیست سخن خود را همواره بر وجهی تقریر کند که تمام طبقات از عارف و عامی آن را به یکسان درک نمایند و هیچ¬کس از آن محروم و برکنار نماند ... و آن را از شمول در مفهوم اخص ادبیات خارج سازد (زرین¬کوب، 1375: 16-15)
التفات شگردی است که از دیرباز در ادبیات ملل مختلف جهان وجود داشته و در ادبیات فارسی پیش از اسلام نیز نشانه¬های بارزی از این آرایه به چشم میخورد ؛ فایده آن بطورکلی این است که وقتی گوینده در سخن، از اسلوبی به اسلوب دیگر منتقل میشود، سخن او بیشتر به دل¬ها مینشیند و برای او شور و حال شنونده بهتر است و انگیزه استماع او میگردد. و از دیگر سودمندی¬های آن فواید کلی تازه کردن سخن، و بازداشتن گوش از ملال و آزردگی است، به جهت اینکه طبع افراد بشر دوستدار تنقلات است و از استمرار بر یک شیوه و یک منوال خسته میشود. التفات هرجا- برحسب اختلاف محل- نکته¬ها و لطیفه¬های مخصوص به خود دارد (فضیلت، 1387: 243).
این آرایه با پشت سر گذاشتن و شکستن هنجارهای معمول زمان و زبان، موجب التذاذ، تعجب و شگفتی در وجود خواننده می¬گردد. بدین¬سان می¬توان ارزش بلاغی و زیبایی¬شناسی او را ستود.
با وجود آنکه این آرایه ادبی از گذشته طولانی برخوردار است و نقش ارزنده و سازنده¬ای در برجسته ساختن کلام ادبی دارد، تاکنون به شکل موشکافانه و دقیق در زمینه که با ملاک¬ها و معیارهای زیبایی-شناسی برابر باشد، پژوهش درخور توجهی صورت نگرفته و تعریف¬هایی که برای این صنعت ادبی در کتاب¬های بلاغی گذشته صورت گرفته همه برپایه زبان عربی است و هیچ¬گونه ارتباطی با جان و ایمان زبان فارسی ندارند. ویژه¬تر آنکه در هیچ یکی از کتاب¬ها یا مقالاتی توجه به نمونه¬های نثر نشده و همه مثال¬ها و نمونه¬های منظوم را ترجیع داده و شاید این اقدام خوبی باشد که برای اولین بار در این راستا برداشته شده است.
التفات که بعنوان یکی از ابزارهای بلاغی در ادبیات فارسی بکار برده میشود، کمتر کسانی یافته می-شوند تا ردپای آن را در نثر جستجو نمایند، در حالیکه این آرایه ادبی در درک معنای کلام راه را هموارتر می¬سازد. تعریفی که همیشه از صنعت التفات صورت میگیرد و مثال¬هایی که برای این آرایه آورده شده¬اند بیشتر مربوط به متون منظوم است تا منثور و این کار خود زمینه را طوری مساعد ساخته که خواننده فکر میکند که این صنعت تنها وابسته به شعر است و به نثر هیچ ارتباطی ندارد و نثر را خالی از این داشته معنوی می¬دانند در حالیکه در تحقیق دریافته شده که در متون منثور قرن پنجم این آرایه تاچه حدی بکار رفته و چه اهمیت ادبی به آثار این دوره بخشیده است. این تحقیق در حقیقت بیان کننده کاربرد صنعت التفات در متون منثور قرن پنجم است که شجاعانه در آثار نویسندگان زبان فارسی بکار رفته و سخن¬شان را از یکنواختی به سوی چندجانبه¬نگری کشانده است. چون وظیفه اصلی التفات عدول از یکنواختی است. در متون منثور قرن پنجم این آرایه بکار گرفته شده تا هرچه بیشتر بتواند خواننده را مسحور بیان و مجذوب کلام بسازد.
این تحقیق برپایه روش مرور آثار استوار بوده و از میان کتاب¬های منثور قرن پنجم آن عده کتاب¬هایی برگزیده شده¬اند که خود نماینده یک اندیشه خاصی بوده و توانسته جایگاه این صنعت ادبی را در خود بخاطر جلوگیری از تکرار و رشد ذوق و افکار خواننده بکار ببرد. کتاب¬های منثور این دوره مثال¬های زیادی در خود داشته¬اند و برای جلوگیری از اطالت کلام صرف به نمونه¬های چندی اکتفا شده و توجه نیز از یک منبع به منابع دیگری کشانده شده است.
معرفی صنعت التفات در متون منثور قرن پنجم است، تا کاربرد و ساحه فعالیت این صنعت از محدوده متون منظوم به ساحت متون منثور کشانده شود.
سوالی که در این پژوهش مطرح می¬گردد شامل موارد زیر می¬باشد:
1- صنعت التفات از چه جایگاهی در متون منثور قرن پنجم برخوردار است؟
2- کدام گونه آن بیشتر در متون منثور قرن پنجم استفاده شده است؟
1- پیشینه تحقیق
در مورد التفات در شعر زبان فارسی دری نوشته¬های قابل توجهای صورت گرفته و هر نویسنده مطابق با همان ذوق و سلیقه خویش در راستای این آرایه کندوکاوی انجام داده و از هر زاویه¬ای آن را به بررسی گرفته¬اند، اینکه تا چه حدی با معیارهای زبان فارسی مطابقت دارد، بحثی است جداگانه، اما مقاله¬ها و نوشته¬های زیادی زمینه صورت گرفته و بیشتر معیار توجه همان زبان شعر بوده نه نثر که نمونه چندی از آن نوشته را با شیره شربت¬شان در اینجا به تذکر خواهم گرفت که:
مقاله¬ای تحت عنوان «بررسی نشانه¬شناختی التفات در شعر معاصر»، نوشته فرزان سجودی و همکارش که در مجموعه مقالات دومین همایش نقد ادبی با رویکرد نشانه¬شناسی ادبیات به چاپ رسیده و نویسنده به این نتیجه رسیده که شاعران معاصر زبان فارسی با برقراری رابطه شناختی کوتاه شده با موضوع التفات یعنی همان ابژه و نیز درهم تنیدن دو نیروی روایی و التفاتی، شبکه معنایی شعر خود را تحت تاثیر قرار می¬دهد.
«نگاه تطبیقی به التفات در برجستهترین کتب بلاغی زبان فارسی» عنوان مقاله¬ای است که رضا قاسمی و همکارانش آن را در مجله فنون ادبی در سال 1400 به چاپ رسانده¬اند. آنها به این باوراند که در هیچکدام از کتاب¬های بلاغی جامعه آماری پژوهش مستقیما به لفظی یا معنوی بودن التفات اشاره نشده است و میتوان گفت صنعت التفات در علوم دستور زبان، و معانی و بدیع قابل طرح و بررسی است. و این آرایه دارای کارکرد ادبی- بلاغی است.
در شماره اول بهار و تابستان مجله علمی- پژوهشی فنون ادبی عبداله رادمرد و هما رحمانی مقاله¬ای تحت نام «روند تاریخی و بازنگری معنایی التفات بلاغی» به چاپ رسانده¬اند. و به این نظراند که: شعر در سیر تکامل خویش، ضروتا آرایه¬ها و صنایع تازهای را بوجود میآورد که با تکیه بر دانش جمالشناسی شعر تغییر می¬کند، علم بلاغت نیز در جهت کشف این قلمروهای جدید جمالشناسی، پابه¬پای شعر حرکت کند و در طی این مسیر از دستاوردها و پژوهش¬های علوم دیگر نیز بهرهمند شود. بر این اساس با توسعه معنایی و بازنگری در مفهوم التفات به یاری مفاهیم زبانشناسی همچون انسجام، برجسته¬سازی و ... باید این شگرد ادبی را یکی از مولفه¬های ساختاری متن به شمار آورد که اغلب با تمرکز محور عمودی و پیکره شعر قابل شناسایی است.
«رد پایی از صنعت التفات در برخی متون ایران پیش از اسلام» عنوان مقاله¬ای که هما رحمانی آن را تهیه دیده است. وی به این باور است که التفات در متون کهن ایران قبل از اسلام وجود داشته و به جزء از متون مانوی که از لحاظ زمانی حاصل دوران پسین¬تری هستند نوع التفات تغییر شخص و ضمیر است. اما در آثار بجای مانده از غیر مانویان، علاوه بر تغییر ضمایر می¬توان نوع دیگری از التفات؛ یعنی تغییر خطاب را نیز مشاهده کرد.
«زیباییشناسی صنعت التفات در نامه¬های نهجالبلاغه» مقاله¬ای از علی خضری و عباس محدثینژاد است که در فصلنامه مطالعات ادبی متون اسلامی در سال 1398 به چاپ رسیده نتیجه گفتار این نویسندگان این است که امام علی (ع) نیز بعنوان یک ادیب توانمند از این آرایه ادبی در نامه¬های نهجالبلاغه بهره¬های فراوان گرفته تا مخاطبان خویش را هرچه بیشتر مسحور بیان و مجذوب کلام خود نماید.
2- نگاه کوتاه به نثر قرن پنجم
زمانی که نثر برای افاده افهام و تفهیم در میان مردم سر بدر آورد، در شروع کار بصورت ابتدایی، ساده و روان حرکت میکرد و نویسندگان، مطالب و مفاهیم ذهنی و فکری خویش را در قالب ساده¬ترین، آسان¬ترین و قابل فهمترین کلمه¬ها، جملهها و عبارت¬ها می¬گنجانیده¬اند، تا همان نیاز انتقال پیام و معنا را برآورده بسازد و از بکار بردن حشو و زواید و مترادفات تا حدی پرهیز کردند؛ ولی خواست زمان و جبر روزگار نثر را به این شکل باقی نماند، و در مسیر تکاملی آن دستخوش دگرگونی کرد که آن را از صورت ابتدایی خارج و به تدریج، آن را متوجه به انتخاب لفظ و ظاهری¬های صوری و شعری هم در کنار بیان معنایی کرد. به همین ترتیب، هرچه نثر پیش رفت، این دگرگونی هم بیشتر شد؛ تا جائیکه کم¬کم موازین نظم و شعر هم در نثر پیش نفود کرد، و برخی نویسندگان به آن متمایل شدند.
نثر فارسی در قرن پنجم به ترقیات عمده¬ای دست یافت و بیشتر از شعر فارسی، تحول و گسترش پیدا کرد و انواع آثار در آن به وجود آمد، چنانکه از حیث تنوع و تعدد، آثار منثور این دوره، به جز از دوره معاصر، با سایر دوره¬های فرهنگی قابل مقایسه نیست.
در قرن پنجم و ششم انواع نثر فارسی وجود داشته؛ اما مهمترین سبک نثر در این دوره نثر فنی است (حصاریان، 1391: 124). نثر فنی نثری است که می¬خواهد تشبیه به شعر کند و بدین لحاظ هم از نظر زبان و هم از نظر فکری و هم از نظر مختصات ادبی دیگر نمیتوان آن را دقیقا نثر دانست که هدف آن تفهیم یا تفاهم و انتقال پیام بصورت مستقیم است، بلکه نثری است شعر وار که مخیل است و زبان تصویری دارد و سرشار از صنایع ادبی است. در یک کلام نثر فنی نثری است که با شعر یک قدم بیشتر فاصله ندارد. وصاف الحضره در تاریخ خود صریحا اظهار میدارد که هدف او فقط انتقال پیام نیست، بلکه بیشتر درصدد هنرنمایی است اگر میخواست تاریخ بنویسد پنج جلد کتاب خود را به مختصرترین وجهی مینوشت (شمیسا، 1386: 76).
از میانه قرن پنجم به بعد را دوره¬های نثر مرسل عالی، نثر فنی و نثر مصنوع و متکلف می¬توان حساب کرد. تاریخ بیهقی، قابوسنامه، و زادالمسافرین ناصرخسرو، در شمار نثر مرسل عالی¬اند، مقامات حمیدی، چهار مقاله عروضی و کلیله و دمنه نصراله منشی در مرحلۀ نثر فنی و تاریخ وصاف و نفثت المصدور نمونه¬های نثر مصنوع و متکلف¬اند (حصاریان، 1391: 124).
3- التفات
التفات در لغت از ماده «ل ف ت» به معنای پیچیدن و گرداندن چیزی است. اما در اصطلاح، برای اینکه از التفات به شکل جامع افراد و مانع اغیار تعریفی دریابیم نیازمند زمان خواهد بود؛ زیرا در کتاب¬های بلاغت از آغاز تا امروز تعریف التفات دگرگونی¬هایی داشته که قابل بررسی است. زمانی که میان عناصر بلاغی جدایی افکنده شد، به التفات بعنوان عنصر بلاغی پرداخته نشده بلکه در ضمن دیگر آرایه¬ها اعراض شکل میکرد. عبدالقاهر جرجانی در دانش بلاغت دگرگونی¬های اساسی پدید آورد و دانش معانی را ابداع کرد التفات را در ورای احوال مسند مطرح میکرد. زمانی که خطیب قزوینی کتاب مفتاح العلوم را تلخیص میکرد در آن هم دیدگاههای خود را مطرح کرد و هم متوجه آرا سکاکی بود، جای التفات در این کتاب در بحث تاخیر مسندالیه در جایگاهی که مظهر به جای مضمر نهاده میشود، قرار گرفته است. زمخشری التفات را جزء علم بیان می¬داند و بلاغیون بعدی به پیروی از ابن معتز، آن را آرایه¬ای بدیعی می¬شمرند. این اثیر التفات را خاص علم بیان دانسته، یحیی بن حمزه علوی آن را نوعی از علم معانی به حساب آورد.
به قول سکاکی انتقال سخن از تکلم به عیبت چنانچه در نمونۀ: الهی عبدک العاصی اتاکا «خدایا بنده گناهکارت به تو آمده است»، تنها ویژه مسندالیه نیست و از سویی به این اندازه هم نیست، بلکه هر ضمیری از تکلم و خطاب و غیبت بطور مطلق به ضمیر دیگری انتقال می¬یابد که این انتقال و جابجایی- نزد سکاکی و سایر دانشمندان- التفات نامیده میشود.
خطیب قزوینی با سکاکی در این سخن مناقشه کرده و میگوید: «مشهور چنین است که واژه «التفات» تعبیری است از یک معنا به روشی از روش¬های سه¬گانه (تکلم، خطاب و غیبت) پس از اینکه به روش دیگری از سه روش تعبیری شده باشد. این تعریف از التفات که مصنف گفته است، محدودتر از تعریف سکاکی است. چراکه مقصود سکاکی از التفات تنها انتقال است بی¬هیچ محدودیتی؛ یعنی التفات این است که معنایی را به روشی از روش¬های سه¬گانه برساند، نه اینکه نخست معنایی به یکی از روش¬های سه¬گانه گفته شود، سپس به روش دیگری انتقال داده شود که این تعریف سکاکی گسترده¬تر است (سعیدی، 1391: 195).
در نخستین کتاب¬های بلاغت زبان فارسی، علوم بلاغی به سه بخش معانی، بیان و بدیع تقسیم نشده و از سویی همۀ آرایه¬ها به شکل مستقل بی¬آنکه نویسنده پیوندی در میان آنها برقرار سازد، مطرح شده است. لذا دلیل اینکه در قرون بعدی، التفات را در کتاب¬های بدیع مطرح ساخته¬اند، نه در معانی، همین است.
در انتساب التفات به علم بدیع، اکثر بلاغیون، اتفاق¬نظر دارند. تنها تفاوتی که گاه در این میانه به چشم می¬خورد، اختلاف در لفظی یا معنوی بودن این صنعت است. در کتب اولیۀ بلاغت پارسی، همانند ترجمان البلاغه، حدایق السحر، المعجم ... به لفظی یا معنوی بودن التفات پرداخته نشده است؛ اما در آثار متاخران و معاصران که طبقه¬بندی و تفکیک آرایه¬های بدیعی صورتی منظم یافته است گاه اختلافاتی در انتساب التفات به بدیع لفظی و معنوی دیده می¬شود. صاحب فن بدیع در زبان فارسی، تعدد معنایی التفات را سبب این اختلاف می¬داند. در تمامی کتب بدیعی و بلاغی، جزء کتاب روش گفتار یا علم البلاغه زین¬الدین جعفر زاهدی، التفات¬ بخشی از بدیع معنوی دانسته شده است؛ اما به نظر ما لفظی یا معنی بودن التفات به نوع آن بستگی دارد. اگر تغییر ایجاد شده از نوع اسلوبی و تغییرات قابل مشاهده در ساختمان کلام باشد در قالب بدیع لفظی بررسی است؛ زیرا عالمان بلاغت در تعریف بدیع لفظی می¬گویند: «زینت و زیبایی کلام وابسته به الفاظ باشد، چنانکه اگر الفاظ با حفظ معنی تغییر بدهیم، آن حسن زایل گردد؛ اما اگر این تغییرات از نوع معنایی بوده و دگرگونی در فحوای کلام، آرایه التفات را ایجاد کرده است، می¬توان آن را در قالب بدیع معنوی گنجاند؛ زیرا در بدیع معنوی حسن و زیبایی کلام مربوط به معنی است نه به لفظ (رادمرد، 1391: 176).
در کتاب¬های بدیعی معاصر تعاریف متعددی از التفات صورت گرفته: به گفته همایی باید چنان باشد که «در سخن از غیب به خطاب یا برعکس از خطاب به غیب منتقل شوند، و این عمل از لطایف تفنن ادبی است؛ مانند:
قرآن خوان و قرآن دان بود، اندر میانه که بر بساط بی او پی پای نهادم، قرآن فراموش کرد (صدیقیان، 1383).
یا: ملک را نصیحتی کردم و آنچه بر خود واجب شناختم به جای آورد مصداق سخن و برهان دعوی پدید و بر مقتضای رای خویش کاری کرد (منشی، 1343: 133).
التفات خلاف هنجار عادی و غیرمنتظره است و برجسته و غرض از آن ایجاد غرابت و آشنایی¬زدایی است و از میان بردن حالت یکنواختی. التفات توجه¬انگیز است و خواننده و شنونده را تکان میدهد و هشیار می¬سازد و موجب توجه بیشتر او به کلام می¬گردد (وحیدیان، 1383: 99).
«سخن را تمام کنند، آنگاه جمله یا مصراعی بیاورند که خود مستقل باشد؛ اما با سخن قبل مربوط شود و موجب حسن کلام گردد (همایی، 1384).
در نظم و نثر قدیم معمول بود که فعل غایب را بر متکلم عطف می¬کردند، در حالتی که فاعل هر دو یکی بود، یعنی دو جملۀ مربوط به یک نفر را در اول به صیغه متکلم و در دوم به صیغه غایب میآوردند (همایی، 1384: 297).
ای پدر بنده برود و این کار تمام کند و خورشید شاه از و شاه غفور را دست بسته بر این درگاه آورم و دختر وی در کنار گیرم (فرامرز، 1347: 94).
در التفات معمولا گوینده حال و هوای یا ساخت و بافت یا روند و روال سخن خود را دگرگون کند و بگونهای که خواننده انتظار نمی¬برد، او را از یک حال و هوا به حال و هوای دیگر، یا از یک ساخت و بافت به ساختی و بافتی دیگر، و یا از یک روند و روال به روند و روالی دیگر درآورد و به این شیوه با فریبی شیرین خواننده را شکفته و شگفت¬زده کند و به درنگی بیشتر در برابر سخن وادارد و همینهاست راز و رمز زیبایی و ذوق¬پذیری التفات.
تغییر زمان و صیغۀ افعال را می¬توانیم در قالب دستور زبان بررسی کنیم، اما علمای بلاغت و مفسران قرآن کریم که با دقت بیشتری به این تعییرات می¬اندیشند، بر این باورند که هریک از این دگرگونی¬ها- دستوری یا غیردستوری- با غرضی خاص و به مقتضای حال و مقام صورت گرفته¬اند و باید ذیل مباحث علوم بلاغت، همانند علم معانی و بدیع که دغدغۀ اصلی آنها کشف غرض گوینده و یافتن دلایل حسن و ملاحت کلام است، مورد بررسی قرار گیرند. بنابراین، اگر با نگاه علمی صرفِ به این انواع بنگریم، این تغییرات دستوری جزء ویژگی¬های سبکی هر فرد محسوب می¬شوند (رادمرد، 1391). به نمونه¬های زیر که در متون منثور قرن پنجم و ششم ذکر بعمل آمده توجه فرمائید:
4- نقش التفات در آشناییزدایی
از پدیده التفات به صفت یکی از روش¬های زیبایی¬آفرین که سبب آشنایی¬زدایی در متون می¬شود یاد گردیده است؛ زیرا با استفاده از این صنعت در حقیقت همان بنیاد تکراری و یکنواختی سخن که آشنا برای خواننده است تغییر می¬یابد و شنونده از روش تازه¬ای که خلاف آنچه شنوده و خوانده است، آگاه میگردد.
براساس آنچه در تعریف¬های التفات بیان شده مشخص میگردد که گوینده و یا نویسنده با بهرهگیری از این صنعت ادبی میخواهد همان هنجارهای زبانی را بشکند و خواننده را به سوی دیگری رهنمون شود؛ زیرا التفات روند و روال عادی هر روزه سخن را که جان و جوشی ندارد و تعجب و خرسندی خواننده و شنونده را برنمی¬انگیزد، برهم می¬زند و با همین آشنایی¬زدایی آن را تازه و برجسته می¬نماید و تازگی و برجستگی، آن را تعجبانگیز میسازد و توجه و تعجبانگیزی نیز آن را دلنشین و ذوقپذیر میگرداند (راستگو، 1382: 217).
آشنایی¬زدایی اصطلاحی است که نخستین بار شکلوفسکی منتقد شکل¬گیری روسی آن را در نقد ادبی بکار گرفت و بعد از آن دیگر منتقدان مورد توجه قرار داده¬اند. شکل¬گرایان برای مقابله با اندیشه سمبولیستها در مورد شعر از این اصطلاح استفاده کرده؛ چراکه سمبولیستهای روسی معتقد بودند شعر، متشکل از تصاویری مجازی است که مفاهیم ناآشنا و غیرقابل دسترس را آسان و آشنا می¬سازد. اما به عقیده شکلوفسکی وظیفه ادبیات، نه آشنا و قابل فهم ساختن مفاهیم دشوار، که برعکس، ناآشنا ساختن تعابیر مالوف است (طاهری، 1394: 4).
آشناییزدایی خروج از مالوف و آشناست؛ خروجی که در پی آن برای خواننده یا شنونده سخن، شگفتی حاصل شود. یعنی شاعر یا ادیب با زدودن تکرار از صورت زبان، سخنی زیبا و تأثیرگذار خلق کند. شگرد شاعر یا ادیب در این است که عادت را از زبان میزداید و زبان نو میآفریند، زبانی که مهمترین هدفش برجستهسازی گفتار عادی است و این همان زبان شعر است، آشنایی¬زدایی بردو نوع است:
الف) جایگزینی که محور اصلی آن استعاره است. ب) ترکیبی یا ساختاری، که در تقدیم و تأخیر، التفات، حذف و اضافه پیش میآید. البته مجاز و تشبیه نیز که از عوامل خیال¬انگیزی در اثر ادبی است و موجب هنجارگریزی معنایی میگردد و معنای مالوف و مورد انتظار را برهم می¬زند، در کنار استعاره قرار می¬گیرد (طاهری، 1394: 5).
5- شروط التفات
محقیقین بر این باوراند که مراد از شروط التفات دقیقا همین تغییر در ضمایر است و اولین شرط التفات در ضمایر این است که ضمیر شخص مورد استفاده می¬بایست به همان شخص یا شیای اشاره کند که تغییر از آن شروع شده است. شرط دیگر التفات این است که تغییر میان دو جمله غیروابسته صورت پذیرد، بی¬آنکه زمینه و مقدمه این تغییر بطور طبیعی و منطقی در کلام از پیش تدارک دیده شده باشد. از دیگر شروط التفات آن است که تعبیر دوم برخلاف مقتضای ظاهری باشد و التفات در دو جمله واقع شود (طاهری، 1394: 8).
6- هدف بلاغت
هدف بلاغت به قول زمخشری بیداری و هشیاری خواننده و بر سر شوق و نشاط آوردن مخاطب و تفنن و رفع خستگی و یکنواختی و آزردگی از او است. اما بخشی از اغراض و فایدههای خاص التفات که بسته به موقعیت کلام و سبک و سیاق سخن و قصد متکلم تغییر می¬نماید و عبارتند از: بزرگداشت مقام و منزلت مخاطب؛ قصد مبالغه؛ دلالت بر اختصاص؛ قصد توبیخ؛ عنایت و اهتمام؛ قصد تهدید؛ دلالت بر تقرب و اکرام؛ تثبیبت مسندالیه در اندیشه شنونده؛ قصد تخصیص و تصریح؛ قصد شمول و گستردگی دایره سخن (طاهری، 1394: 9).
7- انواع التفات در متون منثور قرن پنجم
- التفات از مخاطب به غایب
در این بخش التفات، گوینده در حالیکه یک یا دو شخص را خطاب قرار می¬دهد بگونه ناگهانی جریان سخن را به سوی دیگری دور می¬دهد و مخاطب را به منزله غایب در نظر می¬گیرد، «تا ضمن افزودن بر لطف کلام، به مخاطب کمک نماید تا معانی مورد نظر را از بیرون با زاویه دید بیرونی دریابد و با گوینده همدل و همراه باشد (طاهری، 1394).
شرط آن است که چون تو را برداشتم و در هوا رفت چندان که جوانمردی پدید آید که خواهر خود را از دست دشمن برهانی (فرامرز، 1347: 470).
- التفات از غایب به مخاطب
اکنون بباید رفت و خدای را تعالی و تقدس قربان کنی و از او دادخواهی تا تو را پیدا گرداند (تاریخ سیستان، 1389: 45).
سوی یعقوب نامه کرد که فصل کند و بیاید تا دیداری کنند و جهان به تو سپاریم تا تو جهانبان باشی (تاریخ سیستان، 1389: 231).
- التفات از متکلم به غایب
شرط آن است که چون تو را برداشتیم و در هوا رفت چندان که مردمان را چشم بر ما افتد هر چیزی گویند راه جدل بربندی (منشی، 1343: 111).
از خواب بیدار شدم به بالین پدر آمد نگه کردم رویش سپید گشته (رونق هروی، 1346).
گفت چه دبدبه گفت پیش از صبح بیامدم آواز قوم بسیار شنیدم (رونق هروی، 1346: 204).
ملک را نصیحت کردم و آنچه برخود واجب شناختم به جای آورد و مصداق سخن و برهان دعوی بر مقتضای رأی خویش کاری کرد (منشی، 1343: 133).
گفت شاد باش ای دختر که از مردان عالم زیادت است (منشی، 1343: 192).
در کار گاو بسیار فکرت کردم و حرص نمود بدان¬چه بدو خیانتی منسوب گردانم تا در کشتی او به نزدیک دیگران معذور باشم (منشی، 1343: 193).
شیر را آزمودم و اندازه زور و قوت او معلوم کرد و رأی و مکیدت او بدانست و رد هریک خللی تمام و ضعفی شایع دیدم (منشی، 1343: 89).
- التفات از متکلم به مخاطب
حذیفه! آن¬چنان که تویی، از ما دیدن تو دوست نمی¬دارید، امیرستی تا تو را ببردستی (انصاری، 1341).
- التفات از غایب به متکلم
علمای بلاغت برای این نوع از التفات، علاوه بر فواید و اغراض عمومی مواردی از قبیل تخصیص، تعظیم، تهدید، اوج توجه گوینده به موضوع و احساس نزدیکی بیشتر و غیره ذکر نموده¬اند که هرکدام جایگاه خاصی براساس قراین و سیاق مشخص قابل درک است.
قرآن¬خوان و قرآن¬دان بود، اندر میانه که بر بساطی بی او پی پای نهادم، قرآن فراموش کرد (رونق هروی، 1346: 202).
با ما می¬آمد بازگشت و گفت: اگر شاه از من پرسد بگویید که به دره غور کوهی رفت که چیزی رها کرده¬ام تا بیاورد (فرامرز، 1347: 42).
جوان دانست خجستانی که شهر نتوانم گشاد، کسهای خویش را به ویرانی نواحی فرمان داد (تاریخ سیستان، 1389: 237).
حسین دانست و مردمان شهرستان که با وی طاقت ندارم، صلح پیش گرفت (تاریخ سیستان، 1389: 239).
اندر سنه سبع و ثلثین و اربع ماه، ارتش با سپاهی بزرگ برفتند که به غزنین شوم (تاریخ سیستان، 1389: 369).
ای شاه کنیزکان رضای نمی¬دهند الا آن¬کس که ما می¬خواهیم (فرامرز، 1347: 325).
جوانمردی آن نیست که دشمنی را بکشند؛ از چنین کاری جوانمردی پدید آید که خواهر خود را از دست دشمن برهانی (فرامرز، 1347: 470).
- التفات از غایب به مخاطب
هرکه خواهد سزای ناحفاظان بیند به لب پارگین شوید و آن مرد را نگاه کنید (فرامرز، 1347: 226).
هرکه مرا دوست دارند او را چیزی دهید (فرامرز، 1347: 235).
- التفات از متکلم به غایب
مرا عمری که مانده است به خرمی و سازگاری به سر بریم.
آن امانت به من ده تا او را به نزدیک فرخ روز برم و از بهر تو بخواهیم (فرامرز، 1347: 68).
- التفات از متکلم به متکلم
ما آن پارسا مرد را انصاف ندادم (رونق هروی، 1346).
چهل سال است و زیادت که کار می¬کنیم و نام و ننگ نگاه می¬داریم و جان فدا میکنیم تا شما را به فرخ روز رسانیم (فرامرز، 1347: 317).
ای درویش چون ما همه حق را دیدیم گفت: جزء برتخت ننشانیم و چون تو همه خود را دیدی گفت جزء اندر تخت ندارم (هجویری، 1336: 451).
گفت مرا پنج روز دیگر علف دهید تا عید سیستان ببینم، پس بروم (تاریخ سیستان، 1389: 373).
- التفات از متکلم به غایب
شاد باش ای مردی که چنین زخمی زند (فرامرز، 1347: 419).
یا رسول¬اله از آن اشتر بپرسد تا بگوید (رونق هروی، 1346: 12).
- التفات از غایب به غایب
ایشان از گوشهای رفتند و با یکدیگر گفت (منشی، 1343).
از عبارت مذهبی برساختند و طبع را از ادراک معانی بپرداختند و حدیث حق بینداختند (هجویری، 1336: 65).
همه حق می¬دیدند، اگر مزامیر دیو شنیدندی، اندر آن فتنه حق دیدی (هجویری، 1336: 525).
ندانند کی هرکار که آخرت را کند هم ورا باشد (هجویری، 1336: 127).
از پس وی کره و روغن گاو و روغن شیره بخورند از پس آن آب جو بخورد (رونق هروی، 1346).
به اعتماد دوستداری و یگانگی خویش صاحب خبر را وزنی ننهد و او را رشوتی ندهند.
ده روز آنجا مقام کن تا بازرگانی که آنجا آید کار خود بسازد و در صحبت تو بیایند.
رخص طلب کردن در جهت عوام باشد تا از دایره شریعت بیرون نیفتد و مجاهدت برزیدن در جهت خواص تا ثمرت آن در سر بیابند (هجویری، 1336: 144).
دوم، علم طبیعیات کی آن علم چیزهایی است که به حس تعلق دارد و اندر جنبش و گردش¬اند (ابوعلی سینا، 1315: 2).
نتیجهگیری
تمامی شاهکارهای بزرگ انسانی از جمله التفات، حاوی و حامل عمیقترین دریافتها و تجربههای آدمی از خویش و جامعه و جهانند. هنرمند تا وقتی که مجموعهای ستودنی از میراث فرهنگی و ادبی گذشته را، چه شفاهی و چه کتبی، در سینه نداشته باشد و یا از طریق تأمل، تعقل و اشراق بدین میراث نرسیده باشد، نمیتواند قدم در خلق آثار برتر ادبی بگذارد. اوج شگفت این خلاقیت آنگاه رخ مینماید که هنرمند این میراث فرهنگی و ادبی درهم آمیزد و با کسب و درک میراث گذشته، استعدادها و نیروهای پنهان خویش را برانگیزد و با تلفیق آن دو طرحی نو دراندازد.
در هر شعر و نوشتهای، شاعر و نویسنده با زبان خود یا از فرد غایبی و یا از فردی که حضور دارد، سخن میگوید. روال عادی این¬ است که تا پایان سخن یکی از این سه شیوه را ادامه دهد اما گاه برخلاف انتظار و بنا به دلایلی، از متکلم به غایب یا مخاطب و یا برعکس، انتقال صورت میگیرد. این انتقال، در اصطلاح بدیعی، التفات نام دارد.
التفات در لغت به سوی نگریستن و روی برگرداندن به سوی کسی یا چیزی است. جایگاه اصلی این بحث نیز در علم معانی است در اصطلاح، التفات خلاف روال عادی و غیرمنتظره است، و غرض از آن ایجاد غرابت و آشناییزدایی است و از میان بردن حالت یکنواختی. التفات توجه¬برانگیز است و خواننده و شنونده را تکان میدهد و هوشیار میسازد و موجب توجه بیشتر او به کلام و در نهایت موجب ذوق ادبی وی میگردد.
با در نظر داشت متن تمامی کتاب¬هایی که در این بحث به بررسی گرفته شده¬اند می¬توان بدون هیچ-گونه شک و شبهه¬ای، وجود آرایۀ التفات را در متون منثور قرن پنجم و ششم پذیرفت. کتابی که در آن صنعت التفات بیشتر بکار رفته همانا کتاب سمعک عیار است بعد از آن تاریخ سیستان و سپس کشف¬المحجوب است و سایر کتاب¬هایی که در موخذ از آنها نام برده شده بعد از این سه کتاب¬اند. بیشتر نوع التفات همانا التفات از سوم شخص مفرد به اول شخص مفرد و جمع و سپس از آن التفات از اول شخص مفرد به سوم شخص مفرد است. سایر انواع التفات بعد از این دو نوع قرار دارند.
چکیده
قرن پنجم هجری در میان ادوار ادبی زبان فارسی دری از پرثمرترین دورههایی است که بهترین کتابهای منثور زبان فارسی دری در آن زمان نوشته شدهاند. در روش پژوهش که مرور آثار است، با در نظر داشت زیادی منابع کتابیهایی برگزیده شده که نماینده یک اندیشه و مفکوره خاصی بودهاند تا بتوانند به درستی ویژگیهای کاربرد التفات را در برگیرند. هدف از این تحقیق این است تا مشخص شود که، التفات بعلاوه از آنکه یک ویژگی نحوی است، یکی از صناعات بلاغی نیز محسوب میشود و برخلاف تعاریف گذشتگان تنها به انتفال ضمیر از غایب به متکلم و برخلاف آن محدود نمیشود؛ بلکه هرگونه تغییر خلاف عادت را که بر محوریت عمودی بچرخد، را دربر میگیرد و بعلاوه از نظم در نثر هم کاربرد تمام عیار دارد. یافتههای ما نشان میدهند که از میان آثار منثور قرن پنجم کتاب سمک عیار بیشترین کاربرد این صنعت داشته و کتاب کلیله و دمنه در پله دومی قرار دارد. نتیجه این پژوهش بر آن است که با در نظر داشت توسعه معنایی التفات، تنها وابسته به شعر نبوده، بلکه در نثر هم کاربرد داشته و به آن شکل ادبی و زیبایی شناختی بخشیده و از حالت یکسانی و یکنواختی به سوی تازگی و خلاف آنچه شنوده، شنوده رهنمون میگردد.